سیاستهای زبانی
مترجم: محمّد جعفر پوینده
1. دو شیوهی ادارهی چند زبانگی:
شیوهی «درونی یا طبیعی» و شیوهی «بیرونی یا ساختگی»
وقتی تعداد زبانهای موجود در کرهی زمین را در نظر گیریم، ممکن است احساس کنیم که همهی اوضاع فراهم آمده تا آدمها حرف یکدیگر را نفهمند. با این همه، به رغم تعدد زبانها که عدهای آن را نفرین بابل (1) میدانند، ارتباط زبانی همه جا در کار است. در واقع دو نوع شیوهی ادارهی چند زبانگی وجود دارد: یکی حاصل عملها و عادتهای اجتماعی است و دیگری نتیجهی مداخله در این عملها و عادتها. اولی که آن را ادارهی «درونی یا طبیعی» مینامیم، به نحوهی حل مسائل ارتباطیای مربوط میشود که انسانها روزانه با آنها روبه رو میشوند. در فصلهای پیشین چندین نمونه از آنها را دیدهایم. از جمله آن چه را «زبانهای تقریبی» (پی جینها) یا زبانهای میانجی نامیدهایم، حاصل نمونه وار شیوهی ادارهی درونی چند زبانگی هستند. در این دو مورد در واقع ارتباط به یاری «آفرینش» یک زبان تأمین شده است و این آفرینش کمترین ربطی به تصمیم گیری رسمی، و به هیچ قانون یا فرمانی ندارد و صرفاً حاصل عمل و عادت است.به علاوه، این عمل و عادت فقط مسائل چند زبانگی را حل نمیکند. به عنوان مثال هر روزه در تمام زبانهای دنیا برای نامیدن چیزهای (عینها یا مفهومهای) مختلفی که تاکنون کسی از آنها نام نمیبرده است، واژگان جدیدی پدیدار میشوند. این واژهسازی خودانگیخته به ویژه در دوران استعماری در زبانهای آفریقایی فعال بوده است. در واقع جامعههای مستعمره با تکنولوژیها (خودرو، قطار، هواپیما...)، ساختارها (نظام اداری، بیمارستان...)، یا شغلهای (افسر، پزشک، حاکم...) وارد شده از غرب روبه رو شده بودند که بایستی نامی برای آنها پیدا کنند. بدین ترتیب میتوان بررسی کرد که چگونه جمعیتی از توانش زبانی خود بهره میگیرد تا برای نامیدن مفاهیم جدید، واژگان تازهای ابداع کند.
اما برخورد دیگری به مسائل چندزبانگی یا واژه سازی نیز وجود دارد: برخورد حکومتها یا شیوهی ادارهی بیرونی (ساختگی)، زبان شناسان، موقعیتها و زبانها را در آزمایشگاهها تحلیل و توصیف میکنند، فرضیههایی دربارهی آیندهی موقعیتها، و پیشنهادهایی برای حل مسائل زبانی ارائه میدهند؛ سپس سیاستمداران این فرضیهها و پیشنهادها را بررسی میکنند، گزینشهایی انجام میدهند و آنها را به کار میبندند. در پایین به چند نمونه از این شیوهی ادارهی چند زبانگی اشاره خواهیم کرد، اما در آغاز باید خاطرنشان سازیم که این دو رهیافت بسیار متفاوتاند و اگر گزینشهای بیرونی راهی بر خلاف شیوهی ادارهی درونی یا احساسات زبانی گویندگان در پیش گیرند، مناسباتشان ممکن است ستیزهآمیز گردد. به همین سبب به دشواری میتوان زبانی ملی را به مردمی تحمیل کرد که آن را نمیخواهند یا میاندیشند که آن زبان تحمیلی در واقع زبان نیست بلکه لهجه است. همچنین اگر در جایی یک زبان میانجی رواجی گسترده داشته باشد، چندان منطقی نیست که بکوشیم زبانی را که در اقلیت است به جای زبان ملی تحمیل کنیم. بنابراین سیاست زبانی در عین حال مسائل نظارت دمکراتیک (نگذاریم که «تصمیم گیرندگان» هر کاری را به میل خود انجام دهند) و ارتباط متقابل میان تحلیل حکومت و تحلیل غالباً شهودی و شمی مردم از موقعیتها را طرح میکند.
2. تأثیر بر زبان
زبانها تغییر مییابند؛ آنها تحت تأثیر ساختارهای درونیشان، تماس با دیگر زبانها و برخوردهای زبانی دگرگون میشوند. اما همچنین میتوان آنها را از بیرون تغییر داد و صورتشان را دگرگون کرد. تأثیر بر زبان ممکن است هدفهای متفاوتی داشته باشد که مهمترین آنها مدرن سازی زبان (در شیوهی نگارش، واژگان)، «پالایش» زبان یا پاسداری از آن است.1. اصلاح خط در چین
میدانیم که زبان چینی به کمک حروف الفبا آوانویسی نمیشود [خط سنتی چینی یک نظام نوشتاری واژه نگار است] و برای نوشتن آن مجموعهای از نشانهها به کار میرود. این نشانهها که بر خلاف حروف الفبا، بر پایهی الگوی «تولید دوگانه» (ایجاد تعداد نامحدودی از واژگان به کمک تعداد محدودی از واجها) منظم نشدهاند، به ناگزیر بسیار زیاد هستند. آمار تخمینی این نشانهها به قرار زیر است:- 6763 نشانهی پایهای که حدود 4000 تا از آنها برای خواندن یا نگارش متنهای ساده و روزمره بسیار رایج و ضروریاند («دیپلمههای» چینی باید این نشانهها را یاد گرفته باشند)؛
- 16000 نشانهی دیگر که افزون بر نشانههای پیشین چاپ تمام کتابهای قدیمی و جدید را ممکن میسازند (بدین ترتیب به حدود 23000 نشانه میرسیم)؛
- 34000 نشانه که کمتر به کار میروند و به نشانههای پیشین اضافه میشوند.(2)
هر یک ازاین نشانهها از تعدادی خط ساخته شده که باید با نظم و ترتیبی تغییرناپذیر ترسیم شوند: فلان خط پیش از بهمان خط، از چپ به راست یا از بالا به پایین و... در اینجا مثال سادهای را ذکر میکنیم، نشانهای که واژهی «گل» را آوانویسی میکند:
2. مداخله در مورد واژگان زبان
برنامه ریزی زبانی هنگامی ممکن است ساختن واژگان را دربرگیرد که زبان فاقد بعضی از کلمات باشد یا بخواهیم واژگانی را جایگزین واژگان دیگر کنیم.در مورد اول با واژهسازی روبه رو هستیم. هنگامی که زبانی تغییر پایگاه میدهد و به عنوان مثال به زبان آموزش بدل میشود، باید برایش واژگان لازم برای این نقش ساخته شود: اصطلاحات دستوری، واژگان ریاضی، شیمی و...این مثال شاخص در موقعیتهای پس از استعماری به وفور دیده میشود و این واژه سازی بیرونی در صورتی ممکن است با واژه سازی درونی در ستیز قرار گیرد که در برابر واژگان جدید پیشنهادی برنامه ریزان، واژگانی وجود داشته باشد که گویندگان در عمل و عادت خودشان آنها را ساختهاند. (3)
مثال مناسب مورد دوم، ترکیه است. در 1923 مصطفی کمال که به یاری جنبشی غیردینی و ملی گرایانه به ریاست جمهوری رسیده بود، همگام با رشتهای از اصلاحات اقتصادی، «انقلاب زبانی» (دیل دوریمی) را نیز آغاز کرد. هدف این انقلاب مدرن سازی زبان ترکی و حذف تمام تأثیرات اسلامی و عثمانی از آن بود؛ مهمترین تصمیماتی که گرفته شدند، عبارت بودند از:
- جایگزینی الفبای عربی (که دوازده مصوت زبان ترکی را به خوبی نشان نمیداد) با الفبایی الهام گرفته از الفبای لاتینی (الفبای جدید را مجلس ملی ترکیه در 1928 تصویب کرد)؛
- حذف آموزش زبان عربی و فارسی در مدارس (1929)؛
- جایگزینی منظم واژگان قرض گرفته از عربی یا فارسی با واژگان ترکی اصیل (در 1932 کمیسیون ویژهای برای این کارایجاد شد)؛
- تقاضا از شهروندان ترک برای برگزیدن نام ترکی اصیل: به عنوان مثال مصطفی کمال نام خود را به آتاترک، «پدر ترکیه»، تغییر داد.(4)
3. معیار سازی زبان: مثال نروژ
هنگامی که نروژ پس از سه قرن تسلط دانمارک (1523-1814)، پیش از کسب استقلال زیر سلطهی سوئد درآمد، موقعیت زبانیاش پیچیده بود. زیرا در آنجا زبان دانمارکی ادبی (که در مدارس آموزش داده میشد)، نوعی زبان معیار شهری و گویشهای مختلف همزیستی داشتند و پیشنهادهای بسیاری برای ایجاد زبانی حقیقتاً نروژی عرضه میشدند. نخست زبان دانمارکی (dansk) را در برابر زبان نروژی (norsk) قرار دادند، سپس ریکس مول (rigSmaal= زبان کشور) را در برابر لانس مول (LandSImaal = زبان ملی)، و سرانجام بوک مول (bokmaal = زبان کتابی) را در برابر نونورسک (nynorsk= نروژی نو). در پس این نامگذاریها واقعیتهای متغیری وجود دارند: ریکس مول و سپس بوک مول نزدیکترین زبان به زبان دانمارکی هستند اما لانس مول و سپس نونورسک نشان دهندهی زبانی هستند که کوشش میشود بر مبنای گویشهای مختلف کشور به زبان معیار بدل شود.این معیارسازی در اساس املای زبان را در برمیگیرد و مجلس نروژ به طور پیاپی اصلاحات نگارشی (1907 ، 1913، 1916، 1923، 1934 ، 1936 ، 1938 ، 1941 ، 1945...) مختلفی را تصویب کرد که هر بار با گزینشهای سیاسی متفاوتی انطباق داشته است؛ مدافعان لانس مول بیشتر به راست گرایش دارند و طرفداران نونورسک به چپ؛ اولیها هوادار زبانی نزدیکتر به دانمارکی هستند و دومیها طرفدار زبانی مردمی.
این دو زبان هنوز نیز همزیستی دارند؛ مدارس میتوانند کتابهای درسی را با املای این یا آن زبان برگزینند؛ روزنامهها نیز یکی از آنها را به کار میبرند، اما یک همهپرسی (گالوپ، 1946) نشان داده که مردم بیشتر طرفدار تلفیق لانس مول و نونورسک بودهاند. در اینجا نیز احساسات زبانی، سیاست زبانی «خود انگیخته»، یعنی درونی، با گزینشهای برنامه ریزان، یعنی گزینشهای بیرونی ، تفاوت داشتهاند. در واقع این برنامه ریزان بیشتر از مردم به متمایزساختن زبان نروژی از دانمارکی تمایل داشتهاند. بنابراین میبینیم که سیاست زبانی ممکن است کارکرد نمادین وایدئولوژیکی گستردهای داشته باشد: موضوع اساسی در نروژ پاکسازی نشانههای تسلط دانمارک از زبان و تأکید بر وجود ملت نروژ از رهگذر وحدت زبانی است.
3. تأثیر بر زبانها
در موقعیتهای چندزبانگی دولتها گاهی به تقویت این یا آن زبان میپردازند که تاکنون زیر سلطه بوده است، یا برعکس پایگاهی را که زبانی دیگر از آن بهره مند است میگیرند، و خلاصه پایگاه و کارکردهای اجتماعی زبانهای موجود را دگرگون میسازند. در اینجا دو نمونه از این نوع مداخله را به ترتیب معرفی میکنیم: گزینش زبان ملی و «بازیابی» یک زبان.1. گزینش زبان ملی: مالزی
هنگامی که اندونزی در میانهی دههی 1940 به استقلال دست یافت، تصمیم گرفت به عنوان زبان ملی، زبان مالایایی را برگزیند که زبان میانجی عمدتاً رایج در بندرها و بازارها بود. در آن هنگام رایجترین زبان در اندونزی زبان جاوهای بود و علاوه بر آن دویست گویش مختلف وجود داشت که در هفده مجموعه گروه بندی شده بودند. اما امتیاز چنین گزینشی آن بود که نقش زبان رسمی را به زبانی میداد که به قوم خاصی تعلق نداشت و پیشگیری از مجادلات و ستیزههای قومی را ممکن میساخت. این سیاست که نوعی مداخلهی آشکار بیرونی در زبانها بود، با تأثیرگذاری بر زبان همراه شد. در واقع میبایست برای زبان مالایی (که نام جدیدش bahasa indonesia «زباناندونزیایی» شده بود) واژگانی مناسب با نقشهای جدیدش تدوین شود. برای رسیدن به این هدف راهکار «آسیایی ساختن» واژگان در پیش گرفته شد: در درجهی اول گزینش واژهای موجود در زباناندونزیایی، سپس گزینش واژه از یکی از دیگر زبانهای مجمع الجزایر در صورت وجود نداشتن آن در اندونزیایی، بعد گزینش واژه از یک زبان آسیایی دیگر، و در آخرین مرحله، گرفتن واژه از یک زبان بینالمللی اروپایی (5)بدین ترتیب بود که در عرصهی سیاسی واژهی محلیترswantatra را به autonomie (خودمختاری) ترجیح دادند که در گفتار اهالی بسیار رایج بود؛ در عرصهی علمی نیز برای نامیدن اتم، واژهی عربی ذره را به واژهی بین المللی قرض گرفته از یونانی ترجیح دادند: واژه سازی در اینجا، مانند شیوهی نگارش در مثال مربوط به نروژ، معانی ضمنی ایدهئولوژیکی گستردهای داشته است.
2. «بازیابی» (6) یک زبان: زبان کاتالان
مورد کاتالونیا از آن جهت شاخص است که کار زبان شناسان، سیاست زبانی و سیاست به معنای خاص کلمه در آن سخت در هم آمیختهاند.موقعیت کاتالونیا در دوران فرانكو را شارل فرگوسن به عنوان نمونهی دو زبان گونگی برگزیده است: زبان کاستلیانو (اسپانیایی) بیتردید زبان مسلط (یا به گفتهی فرگوسن «گونهی والای زبان») بوده است و کاتالان زبان زیر سلطه (گونهی پست»). در برابراین موقعیت، زبان شناسان کاتالونیایی (به ویژه لیوئیس آراسیل و ر. نینیولس) در آغاز بر مبنای موقعیت ویژهی کاتولونیا به نقد نظری مفهوم دو زبان گونگی پرداختهاند: همانگونه که در فصل 2 اشاره شد، فرگوسن و فیشمن در واقع به محو ساختن ستیزههای خاص موقعیتهای دو زبان گونگی و به توجیه و عادی جلوه دادن موقعیت سلطه گری گرایش داشتهاند. اما در اینجا باید خاطرنشان کرد که عبارت «زبان زیر سلطه» (مانند عبارت زبان مسلط») نوعی استعاره است: در واقع افراد، و نه زبانها، سلطه گر (یا زیر سلطه) هستند. پس از مرگ فرانکو، کاتالونیا خودمختاری به دست آورد و حکومتش کار زبانشناسان را تداوم بخشید و نهادهایی را برای تغییر موقعیت زبانی به وجود آورد. در مادهی 3 قانون اساسی اسپانیا در سال 1987 تمایزی میان زبان رسمی دولت و زبانهای رسمی جامعههای خودمختار آمده است و به ویژه در این قانون زبان دولت، دیگر زبان اسپانیایی نامیده نشده، بلکه زبان کاستلیانو نام گرفته تا با این تغییر معنایی نشان دهد که در اصل، زبان کاستلیانو مورد نظر بودہ است نه زبان اسپانیا. در همین قانون اساسی، در مادهی 3 قانون خودمختاری کاتالونیا تصریح شده است که:
«1. زبان ویژهی کاتالونیا، کاتالان است.
«2. زبان کاتالان زبان رسمی کاتالونیا، و زبان کاستلیانو زبان رسمی دولت اسپانیا است.»
در این چهارچوب قضایی کاملاً مشخص است که «بازیابی» زبان کاتالان در کاتالونیا صورت میپذیرد. در 1983 قانون به «هنجارسازی زبانی» از جمله مقرر میدارد که تمام شاگردان مدارس (یعنی شاگردان کاتالونیایی یا غیر کاتالونیایی) باید دو زبان را یاد بگیرند و فعالیتهای بازرگانی، تبلیغاتی یا ورزشی باید به زبان کاتالان باشند.
همانگونه که هانری بوایه خاطرنشان میکند، هدف تمام این برنامه ریزی، برقراری نوعی دوزبانگی غیر دو زبان گونه در کاتالونیا بوده است. (7) این برنامه ریزی همچنین در عرصهی محیط زبانی (نوشتههای کنار جادهها، نوشتههای رسمی) مداخله کرده و به کارهای زبان شناسان اجتماعی، که پژوهشهای شان را دربارهی موقعیت دوزبانگی افزایش دادهاند، یاری رسانده است. برای ترسیم سیر تحول این موقعیت میتوان پاسخهایی را که در دو سرشماری در سالهای 1975 و1986 به پرسشهای مربوط به شناخت زبان کاتالان داده شده است، مقایسه کرد: (8)
|
کسانی که کاتالان را نمیفهمند |
کسانی که کاتالان را میفهمند |
کسانی که به کاتالان حرف میزنند |
کسانی که به کاتالان مینویسند |
1975 |
7/25% |
3/74% |
1/53% |
5/14% |
1986 |
11% |
3/90% |
8/59% |
1/30 |
و ازاین نکته به چند ملاحظه صرفاً نظری میرسیم که پایان بخش این بحث هستند. در واقع میتوان پرسید که خوداندیشهی سیاست و برنامه ریزی زبانی، از حیث خصوصیات زبان و پیوندهایش با جامعه، مستلزم چه چیزهایی است؟ به عبارت دیگر برای اینکه سیاست زبانی امکان پذیر گردد، زبان باید چه خصوصیاتی داشته باشد؟ در تمام طول این کتاب دیدیم که زبان شناسی اجتماعی فقط در صورتی ممکن است به نحوی منسجم شکل بگیرد که به نفی گسستی بپردازد که ساختگرایی بین زبان به مثابهی ابزار ارتباط، و وضعیت کاربرد آن ایجاد کرده است. راه حل ما برخورد معکوس به این مسئله است و در عبارت زیر خلاصه میشود: موضوع بررسی زبان شناسی فقط زبان یا زبانها نیست، بلکه قلمرو اجتماعی در جنبهی زبانی آن است. در نتیجه، این سیاست زبانی که در حکم زبان شناسی اجتماعی کار بسته است ممکن نیست چیزی جز مداخله در جامعه از رهگذر زبانها باشد. در این صورت چنین سیاستی مستلزم آن است که زبان دو خصوصیت داشته باشد:
- توانایی تغییر درونی که تاریخ زبانها گواه آن است: تمام زبانها در طول زمان تغییر مییابند؛
- توانایی تغییر بیرونی، یعنی تغییر در مناسبات میان زبانها: مورد زبان اندونزیایی یا کاتالان که در اینجا به طور خلاصه معرفی شدند نیز مؤید این امر هستند.
اما سیاست زبانی همچنین مستلزم آن است که این تغییرات حاصل عملی بیرونی نیز باشند و انسان بتواند آگاهانه زبان، مناسبات میان زبانها، و در نتیجه موقعیت اجتماعی را دگرگون سازد. هنگامی که به موقعیتهای متعددی میاندیشیم که در آنها تسلط اجتماعی در عرصهی زبانی بیان میشود، درمییابیم که موضوع این پیش فرض بسیار گسترده است. اما این موضوع فقط عملی نیست، بلکه نظری نیز هست، زیرا هرگونه مداخلهای در زبانها و در موقعیتهای زبانی پیوندی تنگاتنگ با تحلیل پیشاپیش از این زبانها و موقعیتها دارد.
پینوشتها:
1. بابل Babel «در تورات، شهری در ناحیهی بابلی (بین النهرین)، که اخلاف نوح (که به یک زبان تکلم میکردند) بر آن شدند که در آن برجی بسازند (برج بابل) تا بدان وسیله به آسمان برساند. برای همین بلند پروازی، [در پی نفرین خداوند] چنان شدند که سخن یکدیگر را نمیفهمیدند (...). بعضی همین را توجیه تعداد زبانهای جهان میدانند» (دایرةالمعارف فارسی).
2. Zhou Youguang, Modernization of the chinese Language, in International
Journal of the Sociology of Language, no̊ 59, 1986.
3. Louis-Jean Calvet, La guerre des langues et les politiques linguistiques, Paris, Payot, 1978, 234-245.
4. L. Bazin, La re'forme linguistique en Turquie, in La re'forme des langues, histoire et avenir, t. 1, Hambourg, Buske Verlage, 1985.
5. S. Takdir Alisjahbana, Language planning for modernization, the case of Indonesian and Malaysian, Mouton, 1976.
6. زبان شناسان کاتالونیایی مفهوم به هنجارسازی را به کار میبرند که من از به کار بردنش خودداری میورزم، زیرا این مفهوم از نظریه به ایده ئولوژی منحرف گشته (کارهای لیوئیس آراسیل) و به علاوه ممکن است نوعی جزماندیشی را در برداشته باشد. به هنجار ساختن مستلزم آن است که بدانیم چه چیزی به هنجار است...
7. Henri Boyer, Eléments de sociolinguistiquie, Paris, Dunod, 1991.
8. Ibid., P. 133.
ژان کالوه، لویی؛ (1379)، درآمدی بر زبان شناسی اجتماعی، محمدجعفر پوینده، تهران: انتشارات نقش جهان، چاپ اول.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}