شب وصال

در مسافرت بودم و به مشهد مقدس رضوی علیه السلام می رفتم و دعا می کردم که شرفیاب محضر مقدس امام عصر علیه السلام شوم . همان وقتها یک صدای غیبی به گوشم رسید که وعده تشرف به محضر حضرت را در « لیلة التسمیه » دادند .
در مراجعت ، در منزل « خاتون آباد » مریض شدم . احساس کردم شخصی به عیادتم آمده و مدتی با من صحبت فرمود که از سخنش لذت بردم . از حالم پرسید و در نهایت به من وعده شفا داد . پس از رفتنش سراغ او را از اطرافیان گرفتم . گفتند : کسی به این جا نیامده است .
باز صدای غیبی را شنیدم که فرمود : مگر « لیلة التسمیه » وعده ملاقات نبود ؟
امشب ، همان شب است
جان بی لقای مهدی ، ذوقی چنان ندارد
وان کس که این ندارد حقا که آن ندارد
ذوقی چنان ندارد حقا که آن نـــــــدارد
بی خدمـــتش عبادت ذوقی چنان ندارد
با هیچکس نشانی از حضرتش ندیدم
یا کس خبر نبخشد یا او نشان نــــدارد
در سر غیبت او بس عقلها فرو مانــــد
دردا که این معما شرح و بــیان ندارد