امامت در اختفا

پاسخ: براي پاسخ بايد مقداري به تاريخ عصر امام حسن عسکري عليه السلام بازگرديم ؛ آن حضرت معاصر با سه نفر از حاکمان بني عباس معتز ، مهتدي و معتمد عباسي است . معتمد فردي متعصب و دشمن اهل بيت پيامبر عليهم السلام بود . هرکس حوادث سال هاي 257 تا 260 را که ايام حکومت او بود ، مطالعه کند، به سفاکي و ستم او به علويين ـ خصوصاً اهل بيت پيامبر اکرم عليهم السلام ـ پي خواهد برد . از آنجا که مي دانست مهدي موعود عليه السلام با ستمگران مبارزه کرده و زمين را پر از عدل و داد خواهد کرد ، جاسوس هايي از زنان قابله ـ مامايي ـ در خانه ي امام عسکري عليه السلام قرار داده بود، تا با ظاهر شدن اثر وضع حمل در هر يک از کنيزان حضرت به دستگاه حکومت اطلاع دهند ، تا هر چه سريع تر با آن مقابله کند .
فشارسياسي به امام عسکري عليه السلام و کنترل ارتباط ها و تماس ها با حضرت به حدي شديد بود که به شيعيان و اصحاب خود سفارش نموده بود تا در ملأعام کسي بر او سلام نکند ، يا با دست به او اشاره ننمايد ، زيرا در اين صورت در امان نخواهد بود . (1 )
تنها راه ارتباط با حضرت ، تجمع اصحاب در يکي از خانه ها، آن هم در تاريکي شب ، بود .
ابويعقوب اسحاق بن ابان زمان امام عسکري و ارتباط مردم با آن حضرت را چنين توصيف مي کند : « کان ابومحمد عليه السلام يبعث الي اصحابه و شيعته صيروا الي موضع کذا و کذا والي دار فلان بن فلان العشاء و العتمه في ليله کذا فانکم تجدوني هناک »؛ « امام عسکري عليه السلام کسي را به سراغ اصحاب و شيعيان خود مي فرستاد و به آنان مي فرمود : بعد از وقت عشا در فلان موضع و فلان خانه، در فلان شب جمع شويد ، که مرا در آنجا خواهيد ديد . (2 )
ابن شهر آشوب از داوود بن اسود نقل مي کند : «امام عسکري عليه السلام عصايي به من داد و فرمود : آن را به عمري بده . در بين راه عصا از دست من افتاد و شکست ، ناگهان در وسط آن مکتوبي را يافتم . خدمت امام عليه السلام رسيدم و قضيه را عرض کردم . حضرت فرمود : « هرگاه کسي را يافتي که ما را دشنام مي دهد راه خود را در پيش گير و به مأموريتي که فرستاده شده اي عمل کن ، مبادا که جواب دشنام و شماتت دشمنان ما را بدهي ، يا خودت را معرفي کني ، زيرا ما در شهر و کشور بدي هستيم ، تو را ه خود را پيش گير؛ و بدان که به طور حتم خبرها و حالات تو به ما مي رسد؛ به اين مطلب خوب دقت کن » . (3 )
محمد بن عبدالعزيز بلخي مي گويد : « يک روز در خيابان گوسفندان نشستم ، ناگاه مشاهده کردم که امام عسکري عليه السلام از منزل خود خارج شده به سوي خانه ي عمومي در حرکت است . با خود گفتم اگر با صداي بلند بگويم : اي مردم ! اين حجت خدا در ميان شما است ، او را بشناسيد ، آيا مرا خواهند کشت ؟ در اين فکر بودم که امام عسکري عليه السلام به من نزديک شد و با انگشت سبابه بر دهان مبارک خود گذاشت ، و به من فهماند که سکوت کنم . شب همان روز به خدمت حضرت شرفياب شدم . آن حضرت فرمود : يا بايد کتمان کني و يا اين که کشته خواهي شد ، جان خود را به خاطر خدا حفظ کن . » ( 4 )
شدت اختناق در عصر امام عسکري عليه السلام به حدي رسيد که اصحاب آن حضرت به توصيه ي او عمل کرده و هنگام نقل روايت تصريح به نام او نمي کردند. و لذا مقدس اردبيلي در « جامع الرواه » مي گويد : « هر روايتي که اصحاب امام عسکري عليه السلام از شخصي با عنوان «رجل» نقل کرده اند ، او امام عسکري عليه السلام است . (5)
اميد و آرزوي شيعه و پيروان اهل بيت عليهم السلام در آن عصر ، اين بود که بتوانند در راه رفت و آمد حضرت بنشينند تا شايد ، او را زيارت کنند .
يکي از شيعيان دچار شبهه ي وثنيت شده بود، در راه بازگشت امام از دارالاماره نشست ، تا شايد حضرت را مشاهده کرده و از او جواب شبهه اش را بخواهد ، که ناگهان حضرت با اشاره انگشت سبابه به او فهماند که خدا يکي است . (6) با وجود همين فشارهاي شديد سياسي بود که حضرت نظام وکالت را تأسيس کرد ، تا هم بتواند به نيازهاي مردم رسيدگي کند و هم از گرفتاري هايي که از ناحيه ي ملاقات ها براي مردم حاصل مي شد ، بکاهد .
در اين موقعيت حساس سياسي ، امام زمان عليه السلام متولد شد ؛ کسي که حجت خدا در روي زمين ، بعد از امام عسکري عليه السلام خواهد بود و دوازدهمين امامي است که رسول خدا صلي الله عليه و آله و عده داده که خواهد آمد و بعد از او قيامت برپا خواهد شد ؛ کسي که قرار است به کمک و لطف و عنايت خداوند در آخرالزمان حکومت توحيدي فراگير برپا کرده و با رهبري خود زمين را پر از عدل و داد کند ؛ کسي که به جهت قيام غيرمترقبه اش، نمي تواند بيعت کسي را بر گردن گيرد ، آيا چنين امامي نبايد از ابتداي ولادت و حتي از هنگام به امامت رسيدن از ديد عموم مردم غايب باشد ، اگر چه در ميان مردم است و با آنان زندگي مي کند ؟ قطعاً بايد اين چنين باشد وگرنه برخلاف مصالح کلي عالم خواهد بود .

پی نوشت:

1- بحارالانوار، ج 50، ص 269، حديث 34/
2- همان، ج 50، ص 304، حديث 80.
3- ابن شهر آشوب، مناقب، ج 4، ص 428، بحارالانوار، ج 50، ص 283، حديث 60.
4- بحارالانوار، ج 50، ص 289، حديث 63؛ کشف الغمه، ج 2، ص 422.
5- جامع الرواه، ج 2، ص 462.
6- بحارالانوار، ج 50، ص 293، حديث 67.

منبع: کتاب امامت در سنين کودکي