سرمایه فرهنگی و تواناییها
برگردان: فاطمه توحیدی اردهائی (1)
این چهار مجموعه از شاخصها مبتنی بر تحقیق، مشاوره و استدلالهایی درباره برآورد اجتماعی، سرمایه فرهنگی و همچنین ساکنان با فرهنگی پیشرفته است. این شاخصها همچنین به این منظور طراحی شدهاند که فرایند اصلاح، تطبیق، آزمایش اطلاعات و دانش تازه پدید آمده را در سطح ملی و بینالمللی پیش ببرند. برخی از شاخصها، به ویژه آنهایی که از نظر اطلاعات هدفمند اقتصادی مربوط به محصول، مصرف و هزینه و غیره هستند، میتوانند برگرفته از مجموعه اطلاعات ملی و بینالمللی موجود باشند، اما بخش عظیمی از اطلاعات لازم باید از منابع کیفی و کمی دیگر گرفته شده باشد.
چهار خوشه و زمینههای «اندازهگیری» مربوط به آن عبارتند از:
- سرزندگی، تنوع و قابلیت ارتباط فرهنگی
این مجموعه سنجش سلامتی، تداوم اقتصاد فرهنگی و راههایی است که از طریق آنها تنوع و گردش تجربیات و منابع فرهنگی میتوانند در کیفیت زندگی مشارکت داشته باشند. شاخصهای این مجموعه باید عناصر زیر را ارزیابی کنند:- قدرت و پویایی اقتصاد فرهنگی؛
- تنوع اشکال تولید و مصرف فرهنگی؛
- تداوم بومشناسی فرهنگی از قبیل وابستگی و روند جریانات بین بخشهای تجاری، سرمایه عمومی و اجتماعی؛
- میزان مشارکت این عوامل در کیفیت کلی زندگی و ظرفیت «زندگی جمعی» (قابلیت ارتباط).
وجود و یا عدم وجود مجموعههای سیاسی، معیارها و ابزارهایی برای توانمندسازی و ارزیابی موارد فوق هستند.
- دستیابی، مشارکت و مصرف فرهنگی
مجموعهای است برای اندازهگیری از نقطه نظر کاربر / مصرف کننده / شرکت کننده، فرصتهایی برای آنها و همچنین محدودیتهایی برای درگیری فعالانه فرهنگی شاخصهای این مجموعه برای ارزیابی موارد زیر میباشند:- دستیابی به فرصتهایی برای خلق کردن و نه مصرف؛
- آمار جمعیت مصرف و مصرف کنندگان؛ عدم مصرف و غیرمصرف کنندگان منابع فرهنگی؛
- اهداف به کارگیری منابع فرهنگی.
وجود و یا عدم وجود مجموعههای سیاسی، معیارها و ابزارهایی برای توانمندسازی و ارزیابی موارد فوق هستند.
- فرهنگ، شیوه زندگی و هویت
این مجموعه برای ارزیابی میزان استفاده از منابع و سرمایه فرهنگی جهت تشکیل سبکهای زندگی و هویتهای خاص میباشد. شاخصهای این مجموعه عناصر زیر را ارزیابی میکند:- میزان، تنوع و تداوم مصرف و عدم مصرف منابع فرهنگی برای اهداف مربوط به هویت و شیوه زندگی؛
- شناخت و برآورد حقیقت خرده فرهنگهایی که در حال حاضر پایینتر یا فراتر از مبحث سیاسی هستند، مانند اشکال قومی، جنسیتی، منطقهای / محلی و اشکال خرده فرهنگی مربوط به دوره زمانی؛
- نابرابریهای آمار جمعیتی، منطقهای، درآمد و غیره که زمینهساز دستیابی به این فرصتها هستند.
وجود و یا عدم وجود مجموعههای سیاسی، معیارها و ابزارهایی برای توانمندسازی و ارزیابی موارد فوق هستند.
- فرهنگ؛ اخلاقیات، کنترل و هدایت
این مجموعه ارزیابی میزان مشارکت سرمایه و منابع فرهنگی در شکلگیری رفتار هم از سوی افراد و هم از سوی جمع و گروه را بر عهده دارد. شاخصهای این مجموعه عناصر زیر را ارزیابی میکند.- نقش منابع فرهنگی در توسعه فردی و جمعی؛
- مشارکت فرهنگ و منابع فرهنگی در راستای همبستگی اجتماعی، درگیری و عدم درگیری اجتماعی؛
- مشارکت فرهنگ و منابع فرهنگی در درک تنوع و تفاوتها.
وجود و یا عدم وجود مجموعههای سیاسی، معیارها و ابزارهایی برای توانمندسازی و ارزیابی موارد فوق هستند.
این مجموعه شاخصها از یک شبکه ماتریس یا تحلیلی میتواند در ارزیابی و برآورد سیاست فرهنگی جهت توسعه بشر مشارکت داشته باشد. همچنین قادر است به قدر کافی یک «معماری باز» برای ارتباط استراتژیک با مسائل سیاست کلان مانند کیفیت زندگی، توسعه پایدار و حقوق بشر با حفظ سطح لازم برای حساسیت محتوای فراهم سازد.
مواضع مفهومی
البته قبل از توجه به جزئیات، لازم است برخی مواضع مفهومی را مشخص کنیم که میتواند این انتخاب خاص از مجموعه شاخصها را توجیه کرده و به برخی از روشهایی که دانش لازم برای تفسیر و کاربردشان را به دست میدهند، اشاره کرد.در اینجا چهار رویکرد را پیشنهاد میکنیم که یک معماری مفهومی برای توسعه مجموعههای شاخصها به روشی که با ابزار مشخص شده در این مجال متناسب باشد، فراهم میکند.
زیست بومشناسی فرهنگی
فرهنگ در حوزه «زیست بومشناسی»، عبارت است از توجه به گوناگونی و غنای عناصری که فرهنگ را در هر شکل اجتماعی معین و به ویژه ارتباط بین عناصر (و همچنین در توانمندی و سلامت نسبی این روابط) تشکیل میدهد، به جای آنکه فرهنگ را بر اساس جداسازی محض و مرزبندی مثلاً سرمایهگذاری عمومی و جداسازی بخشهای اجتماعی از بخش تجاری تشکیل دهد.در بسیاری از حوزههای جهان توسعه یافته و یا جهان در حال توسعه بخشهای اجتماعی و بخشهایی که مورد حمایت مالی و یارانه هستند، مسلماً برای سلامت بخش تجاری حیاتی بوده و در عوض منابع را به ترتیب به بخشهای قبلی خود باز میگردانند. برای مثال فیلم، تلویزیون، تئاتر، صنعت نشر و موسیقی، همه به طور حیاتی به گروهی از ائتلافهای خلاق وابستهاند که از بخشهای اجتماعی پدید آمدهاند. نهادهای جمعآوری و میراث نیز به طور فرایندهای به بخشهای مورد حمایت مالی وابستهاند و از بخشهای اجتماعی از نظر دادههای مربوط به مهارتهای خاص برای «افزایش ارزش» (بیشتر از مفهوم تجاری آن) در کار خود بینیاز هستند. این ماهیت لطیف زیست بومشناسی فرهنگی است که همانند تمامی زیست بومشناسیها نیازمند راهبردی مناسب جهت تحقیق، ارزیابی، کنترل و مدیریت است.
ویژگی دیگر مفهوم زیست بومشناسی این است که نشان میدهد «فرهنگ» در یک کشور با «فرهنگ» در کشور دیگر هم معنا نیست. زیست بومشناسی، منطق مشابهی با ارتباط و تعادل بین عناصر دارد، اما این عناصر خود دارای تفاوت زیادی در بافتی با بافت دیگر هستند.
طبقهبندی آماری موجود (اغلب از چارچوب آمار فرهنگی UNESCO به دست آمده) که بسیار مفید بودهاند، به اندازه کافی مثلاً در تشخیص و جدولبندی روند و «نفوذ» بین فرهنگ و دین، فرهنگ و روابط خویشاوندی، فرهنگ و بردباری، فرهنگ و حقوق و حساسیت بافتی نداشتهاند و این موارد کاملاً و مطلقاً برای درکی درست از زیست بومشناسی فرهنگ شمال، جنوب، شرق و غرب حیاتی هستند.
از آنجا که ما به اطلاعات آماری کمیّت به عنوان بخشی از کار نیاز داریم، این اطلاعات باید با کار بیشتری بر روی دینامیکها و ویژگی زیستبومشناسی فرهنگ در بافت خاص آن فراهم شود.
تحلیل زنجیره تولید ارزش
تحلیل زنجیره ایجاد ارزش به شناسایی نقاط قوت و ضعف محصولات و خدمات (و ارزش) توسعه در هر مرحلهای، از لحظه ایجاد مفهوم و خلق در فرایند تولید، بازاریابی و توزیع تا زمان تقاضا و مصرف کمک میکند. این تحلیلی، نقاط قوت و ضعف را از نظر «عرضه» و «تقاضا» ارزیابی کرده و چارچوبی نمادین برای سیاست و مداخله مناسب فراهم میسازد. در واقع، شرایط را برای خلاقیت حقیقی و بازدهی در زمینه فرهنگ (از نظر عرضه، مانند زیر ساخت، آموزش و سرمایهگذاری) مهیا میسازد، چنانچه (از دیدگاه تقاضا) فرصتی برای شرکت کردن و مصرف محصولات فرهنگی و تجربیات فرهنگی فراهم میآورد.همچنین زنجیره تولید ارزش به منظور ارزیابی و نشان دادن سیاست و برنامهریزی، اساس تحلیل فرایند ورودی، فرا گذاشت و خروجی را برای ارزیابی عملکرد فراهم میسازد.
این مدل در واقع برای پرداختن به مسائل اصلی صنعت ساخته شده است، اما به طور موفقیتآمیزی مثلاً در کشوری مانند استرالیا، به کار گرفته شده است.
به کارگیری تحلیل زنجیره تولید ارزش
هدف از این تحلیل عبارت است از:توسعه شاخصهایی برای ارزیابی تأثیر و عوامل منفی بالقوه که در بخشهای منتخب صنعت فرهنگی نفوذ دارند.
پرداختن به عدم توازن سیاست و سرمایهگذاری در بین حمایت از خلق / تولید / عملکرد (که از نظر تاریخی پایدار است) و حمایت از توزیع، بازاریابی، توسعه مخاطب و «ترغیب برای تقاضا» (که از نظر تاریخی ضعیف و ناپایدار است).
شناسایی نیازهای آموزشی و رشد کارمندان بخش فرهنگی
تشخیص اهمیت جنبشهای دانش، کارکنان و کارشناسان در میان جوامع و بخشهای تجاری و مورد حمایت مالی- تأکید بر اهمیت دانش و آموزش در نظامهای سرمایه عقلانی و توجه به نقاط ضعف و تنگناهای حوزه نشر و ارتقا؛
- تشویق دانش الگوهای مصرف در حوزه محصولات و خدمات فرهنگی؛
- تشویق رویکردهای منسجم و استراتژیک برای بخشهای فرعی بسیار حساس مانند رسانههای جدید؛
- جدولبندی ارتباطات و تنشهای موجود بین عملکرد سنتی و بومی و صناع اصلی فرهنگی.
اینها برخی از استاندهها و «نتیجههای نهایی» سیاسی هستند که میتوانند به تحلیل زنجیره تولید ارزش به کار رفته در زیست بومشناسی فرهنگی نسبت داده شوند. این مدل همچنین در استرالیا و بریتانیا در بخشهای خاصی نظیر کتابخانههای عمومی هنرهای تجسمی و دستی، انتشارات، موزههای تاریخی و هنری، هنرهای اجرایی و پویاییهای خاص از اقتصاد فرهنگی شهری به کار رفتهاند. این رویکرد نسبت به بخش، محتوا و هدف «بیطرف» بوده و کاملاً با «محصولات و خدمات» یا فعالیتهای بازرگانی ارزش افزوده در ارتباط نیست. این رویکرد به طور برابر در مورد پیامدهای غیر قابل لمس و ارزشهای مربوط به توسعه و فرد غیرتجاری میتواند به کار رود.
به عنوان مثال در برخی از مطالعات محلی، این مدل به شناسایی شبکههای حیاتی (اما از نظر آماری ناشناخته) حمایت اجتماعی، تقابل و اعتماد کمک کرده تا عوامل محیطی لازم برای تولید مبادله و مصرف فرهنگی را مشخص و شناسایی کنند، یعنی به شناسایی در سطح خرد گونهها و طبقههای دادههای سرمایه اجتماعی و سرمایه فرهنگی کمک میکند که در سطح پایینتری از اشکال اقتصاد کلان سنتیتر محاسبه و ارزیابی قرار داشته و در حوزه محدودتری از «ورودیها» و «خروجیها» از مرحله عرضه تا مرحله تقاضا فعالیت کنند.
به طور خلاصه و با بیان صریحتر میتوان گفت که تحلیل زنجیره تولید ارزش، رویکردی هماهنگ و استراتژیک برای تحقیق و همچنین چارچوبی برای سیاست فراهم میسازد که به مدیریت دانش از طریق جمع آوری و تحلیل اطلاعات سازمان داده شده و پاسخگو به محیط کمک میکند. برای مثال به اطلاعات پایدار و همچنین اطلاعات و دانش مربوط به زمینههای زیر کمک مینماید:
نتایج سیاست و مفاهیم ضمنی تحلیل زنجیره تولید ارزش (1)
- چه زمینهها یا فرایندهایی از ارتباط یا درگیری در فرایند و مکانیزمهای بازاری سود میبرند یا متضرر میشوند.- سیاست و برنامهریزی چگونه میتوانند در مراحل مختلف زنجیره ارزش از «خلاقیت» تا «مصرف» یا «خلق مجدد یا خلق همزمان» بهبود یافته و یا اصلاح شوند.
- چگونه رابطهای (دانش، سیاست کاربردی، عمل کردهای خوب و بد) میتوانند بین بخشهای صنعت فرهنگی تجاری، عمومی و اجتماعی ایجاد شوند.
- توسعه رابطههای استراتژیک با صنعت اصلی که میتواند از تکنولوژی، تولید، بازاریابی و فرصتهای توزیع پدید آمده به واسطه آنها بهرهمند شوند.
- هوشیاری از شکافها و ضعفهای موجود در آموزش، تربیت و دادههای منابع بشری دیگر در راستای زنجیره ارزش.
بنابراین این رویکرد به خوبی به حوزههای مختلف اولویت سیاسی (جهانی شدن، توسعه پایدار و اخلاقی، همکاری میان بخشی و میان رشتهای، گفتگوی بین فرهنگی، گوناگونی فرهنگی و خلاق) میپردازد که موارد مورد بحث بینالمللی را در بر میگیرد. همچنین به خوبی به موضوعاتی در سطح خرد زیست بومشناسی فرهنگی توجه دارد. این رویکرد، در درجه اول چارچوبی برای ارزیابی گوناگونی و بقای اقتصادی است، اما چارچوبی جامع برای گشودن درها به سوی ارزشهای کیفیتر دیگر در خصوص گوناگونی و بقا به حساب میآید.
از آنجا که این مدل، رویکرد «کلی زیست بومشناسی» را به کار برده و از منابع اطلاعاتی کیفیتی و کمیتی استفاده کرده است، رشد اقتصادی را به عنوان شاخص و فاکتور راهنما در الویت قرار نمیدهد، طبق نظر شورای اروپا:
«تأکید آن بر رشد اقتصادی، ایده کلی زیست بومشناسی فرهنگی را نادیده میگیرد، یعنی هوشیاری نسبت به آینده هر اجتماع متمدنی وابسته است به تشخیص رابطه متقابل عملکردهای مختلف در درون محیطی بزرگتر، چه از نظر فیزیکی، شناختی یا فرهنگی».
این رویکرد شامل طرحریزی زیست بومشناسی فرهنگی است که بیشتر به جریانات، شبکهها و روابط میپردازد تا به موجودیتهای محتاطانه نظیر اشکال هنری، بخشهای فرعی.
در اینجا مثالی میآوریم که نشان دهد این مدل چگونه توجه ما را به ارتباطات بین فرهنگ و دیگر اشکال «سرمایه» جلب مینماید. این مثال برگرفته از قدیمیترین تمدن موجود در دنیاست: در پیمایشی عمده از هنرها و صنایع بومی در سال 1987 و با استفاده از یک مدل تولید ایجاد ارزش، در اولین نقطه زنجیره (ابداع یا پیش خلق) در میان بومیان استرالیا مشخص شد که یکی از مهمترین منابع هنرمندان هنرهای تجسمی بومی در مناطق صحرایی دور افتاده، دستیابی به یک وسیله نقلیه چهار چرخی (تویوتاتروپی) بوده است که آنها را قادر به دیدن مناظر «رویایی» قبیلهای خاص خود (مناظر خاص در قانون ساختاریشان) میکرد. بدون دیدن این منظره، توسعه آنها در زمینه ریشه الهاماتشان در «نقاشیهای» خاص خود که از آن به «رویای هنر» تعبیر میشود، غیر ممکن بود. در عوض، تویوتا در برخی از این هنرها به عنوان نمادی جدید در رویا به شمار میرود. بنابراین، این وسیله (که سرمایه ساختاری است) به نوعی از سرمایه فرهنگی تبدیل شده که در «زنجیره تولید» هنرهای بومی، نقش مهمی دارد. از این رو، میتوان دید که این مدل از تحلیل، ما را قادر میسازد تا وارد عرصه فرهنگ شده و ارتباط آن را با همپایهها و زمینههای دیگر در درکی کلی و پیچیدهتر دنبال کنیم.
این مدل از تحلیل اقتصادی قطعاً درها را به سوی مباحثی کیفیتر باز کرده و این امکان را برای محققان فراهم میکند تا هم با روشهای کیفی و هم با روشهای کمی (جمعآوری اطلاعات آماری موجود، مصاحبهها و گروههای تمرکز و غیره) تا به موضوعات زیر بپردازند:
نتایج سیاست و معانی ضمنی تحلیل زنجیره تولید ارزش (2)
- میزان مشارکت به کارگیری و مصرف جوامع حاشیهای در زیست بومشناسی فرهنگی.- متناسب بودن آموزش و استراتژیهای «شکل دهی»، هم برای تولید کنندگان و هم برای مصرف کنندگان که در برابر فاکتورهای آمارگیری نفوس سنجیده میشوند.
- قابلیت دستیابی و متناسب بودن زیربنا برای تولید، مصرف و مشارکت فرهنگی که در مقابل معیارهای محلی و مردمی سنجیده میشوند.
- دستیابی عقلانی و فیزیکی و فرصتها و محدودیتهای مشارکت که در مقابل معیارهای محلی و مردمی سنجیده میشوند.
- استراتژیهای مربوط به موجودیت، موفقیت و یا دستیابی و مشارکت.
- شناسایی اشکال و الگوهای مشارکت و مصرف فرهنگی و روشهایی که این اشکال از تناسب را به شیوه زندگی، هویت، ارزشها، همبستگی اجتماعی و غیره مرتبط میسازد.
یک زیست بومشناسی بسیار حیاتی و متفاوت باید بیشترین یا مساعدترین گزینهها را برای مشارکت احتیاطی فرهنگی برای دستیابی به سرمایه فرهنگی فراهم سازد. این در نظر اول لزوماً به معنی «فرهنگ بیشتر» که در اشکال سنتی آن درک میشود، نیست، بلکه به معنی ظرفیت بیشتر جهت دستیابی و عملکرد و ظرفیت بیشتر هم برای قادر ساختن و هم برای اداره و کنترل «تفاوتها» است.
پروژه «فرهنگهای روزمره استرالیا» که در بالا بحث شد، راهنماییهای مفید بسیاری را ارائه میدهد که در انتهای زنجیره تولید ارزش «مصرف / مشارکت»، این مباحث میتواند طراحی شده و معانی ضمنی سیاسی آنها به تصویر کشیده شود.
بنابراین، در حالی که تحلیل زنجیره تولید ارزش بر اساس یک منطق اقتصادی مرکزی است، این مزیت را دارد که چارچوبی برای تحلیلهای «ورودی، توان عملیاتی و خروجی» برای فرایندهای فرهنگی فراهم میکند. در جایی که:
- «دادهها» معمولاً همان سرمایهگذاری، آموزش مهارت، مجموعههای سیاست و معیار، زیرساخت و غیره است، شرایط را برای زندگی فرهنگی مهیا هستند.
- «فراگذاشت» معمولاً به فرایند خلق و تولید، گردش، ارتقا، بازاریابی و غیره گفته میشود.
- «خروجی» معمولاً سطوح و اشکال دستیابی و مشارکت، مصرف، توسعه مخاطب / بازار و «سطح رضایت» است.
این مدل محور «فقی» ماتریس ما را برای شاخصهای فرهنگی ارائه میدهد. محور عمودی» در نظر کیفی پیچیدهتر است و در همین قسمت است که ما اکنون روشهایی را آغاز کردهایم که در آنها محصولات خدمات، تجربیات و ارزشهای فرهنگی، ارتباطات مستقیم و خاصی را با روشهای زندگی جمعی ما و کیفیت این زندگی برقرار میکند.
قابلیت معاشرت و کیفیت زندگی
اکنون ما نیازمند توجه به موضوعات و مفاهیم قابلیت زندگی به عنوان چارچوبی ممکن برای شاخصهای فرهنگی هستیم که در محور و پیش فرضهایش، ما را به سوی پویاییهای زیست بوم شناسی هدایت کرده و ما را قادر به برقراری ارتباط با زمینهها و حوزههای دیگر فعالیت مربوط به فرهنگ و توسعه در بافتهای پایدار میسازد.مفهوم قابلیت زندگی این امکان را میدهد تا روشهای شناسایی عناصر و پویاییهای «زیست بوم شناسی» فرهنگی که در بالا شرح داده شد را به عنوان شاخصی مهم برای کیفیت زندگی تشخیص دهیم.
قبل از ادامه بحث پیرامون فرایند شاخصگذاری، بهتر است در مورد مفهوم «سلامتی» بحث کنیم. یکی از روشهای بحث در مورد «سلامتی» فرهنگی که به عنوان وجود شرایطی مناسب به جای عدم وجود یک شرایط بد تعریف شده، توسط لوردز آریزپ (3) به همراه مفهوم قابلیت زندگی ارائه شده است. تعریف وی به شرح زیر میباشد:
«اکنون در این باره توافق وجود دارد که رشد اقتصادی برای بهبود شرایط انسانی کافی نیست. عوامل دیگری برای توسعه بشر حیاتی هستند و اکنون باید در سیاستهای توسعه به عنوان هدف در نظر گرفته شوند. این عوامل عبارتند از: دولت دموکراتیک، سازمان اجتماعی مدنی، ریشه کنی فقر و فرهنگ در توسعه. در واقع، کار کردن با جامعه مدنی همه این جوانب را به طور همزمان در بر میگیرد. اما هنوز به یک مفهوم تحلیلی نیاز داریم که امکان درک همه این عوامل را به ما بدهد و من مایلم که برای چنین هدفی، «قابلیت زندگی» را پیشنهاد دهم».
آریزپ میگوید که پایداری در توسعه که هم از نظر بشری و هم از نظر محیطی حساس است و بدون همکاری انسان و درگیری در جامعه مدنی به دست نخواهد آمد. همچنین بدون آن نیز قابلیت زندگی دست نیافتنی خواهد بود. البته وی «قابلیت زندگی» را به عنوان «تجدید سازماندهی قابلیتهای فرهنگی» جهت توانمندسازی بشر در خصوص آرمانهای مختلف یک زندگی خوب و زندگی سازگار در یک زیست کره تعریف میکند.
این بحث چگونه ما را قادر به تدوین کردن «شاخصهای فرهنگی» به طور مفهومی میکند؟ با ایجاد این امکان که سؤالاتی را درباره نقش فرهنگ در ارتقا، تقویت و فرهنگ در شکل دادن و گردش ارزشها و ایجاد «گزینهها» و «فرصتها» و «ظرفیتها» برای عملکرد، ما را قادر به تعیین جایگاه فرهنگ در کیفیت گسترده و استراتژیکتری از برنامه کاری زندگی میکند که با مقولههای مربوط به ارزش زیر در ارتباط است:
کیفیت اصلی مقولههای معیارهای زندگی
- رشد و مهارت شخصی؛- کیفیت محیط؛
- سلامتی؛
- ثبات اقتصادی؛
- رضایت از زندگی؛
- سلامت روانی.
این مطلب فراتر از آن است که ما این ارزشها را از نقطه نظر سرمایه اجتماعی- فرهنگی در نظر گیریم. میتوان گفت که به عنوان ابزار سرمایهگذاری اجتماعی (و مثالی از پروژه استرالیای «ارزیابی سلایق»، به این ارزشها میتوان به وسیله ارزیابی روشهای مشارکت سرمایه - فرهنگی در فرصتهای کلیدی کیفیت زندگی زیر پرداخت:
- آزادی از محدودیتهای تنشزا (آزادی در انتخاب فرهنگی مانند عدم مشارکت)؛
- امکان حقیقی (ظرفیت واقعی جهت انتخاب، عملکرد و مشارکت)؛
- آگاهی از آن امکانات (دستیابی عقلانی)؛
- اطمینان از عمل کردن به آنها (فرصتهایی برای اندوختن سرمایه فرهنگی از طریق تحصیل، خانواده، شبکههای اینترنتی و غیره)؛
- دستیابی فیزیکی از طریق توزیع زیربنایی و ظرفیتهایی برای حصول این دستیابیها؛
- حمایت تسهیل کننده از دیگران (شبکههای اجتماعی و تسهیل دولتی یا اجتماعی).
مسلماً برای ارزیابی اینگونه خصایص، گسترههای مرتبط تحقیقاتی و افقهای سیاسی و تلاش در درون حوزه فرهنگی لازم است و باید از روشهای سرمایهگذاری فرهنگی مشخص شده و مورد بحث در بالا درس گرفت (اما لزوماً نباید از آنها تقلید کرد).
شواهد کافی برای ارتباط بین کیفیت زندگی و دستیابی به منابع فرهنگی هم به صورت «ابزاری» و هم در اشکال پیچیدهتر وجود دارد. همان اندازه که «کیفیت زندگی»، مفهومی کلی به نظر میرسد، باید توجه داشت که این مفهوم، عاملی اساسی در تصمیمگیریهای مهم دنیای تجارت است.
در یک گزارش آمریکایی برای دفتر توسعه اقتصادی و تجاری حوزه کلمبیا چنین اشاره شده است که: کیفیت زندگی و سازگاری بومی، شامل هنر، به عنوان فاکتورهایی در راستای همکاری و موفقیتهای بالقوه جهت توسعه اقتصادی در نظر گرفته شدهاند. در سالهای اخیر، تغییرات در ساختار و ترکیب اقتصاد، آن فاکتورها را با دیگر تأثیرات سرمایهگذاری مرتبط کرده است. اغلب، سازگاریهای ناشناخته و اعمال نشده نقشی اساسی در راهبردهای توسعه برخی از شهرها دارد که به ویژگیهایی که سبب جذابیت متمایز آنها به لحاظ محل زندگی، کار، گردش و سرمایهگذاری میشود، اهمیت میدهند. با ابتکار، شناسایی و مشارکت، سازگاریها و توسعه را در راهبردهای مشارکت در تقویت اقتصاد و بهبود کیفیت زندگی تلفیق کنند.
پیمایشی از 1290 شرکت که در سال 1980 توسط کمیته مشترک اقتصادی کنگره ایالات متحده انجام گرفت نیز نتایج مشابهی را نشان داد:
کیفیت زندگی یک شهر مهمتر از فاکتورهای تجاری است. نتایج این پیمایش نشان میدهد که برنامهها و سیاستهای فردی که پاسخی به نیازهای خاص تجاری است، چندان موفق به تشویق شرکتها جهت گسترش یا جذب شرکتهای جدید، چنانچه بخشی از تلاشی گسترده در راستای بهبود کیفیت زندگی در شهر نباشد، نشدهاند.
اخیراً یک مطالعه محلی در ناتینگهام انگلستان، یافتههایی از نقطه نظر موقعیت جغرافیایی تجاری و نقطه نظر مصرف کنندگان فرهنگی در سطح خیابان و جامعه به دست داده است. یک پیمایش تلفنی از تجارتهای بخش فرهنگی در ناحیه متروپولیتان ناتینگهام که از آنها خواسته بود که دلایل سکونت خود را در آن ناحیه جغرافیایی ردهبندی نمایند، یافتههای زیر را به دست داده است. این عوامل تجاری کیفیت زندگی و طبیعتاً عوامل تسهیلاتی را به عنوان دومین مهمترین دلیل سکونت خود در این ناحیه اعلام کردند. البته طبیعتاً بعد از آن، دلیل «پایگاه بازار و مشتری» در مرتبه بعدی قرار میگیرد، اما در رأس آن، دلایلی چون «محیط حمایت کننده تجاری و هزینه زیر بنا و کار» و «ادغام مهارتها و استعدادها» قرار دارد. پاسخهای مربوط در جدول زیر ارائه شده است.
ردهبندی دلایل سکونت بیشتر در ناتینگهام بر حسب درصد
در حالی که ممکن است این ردهبندی به عنوان یک رابطه «ابزارگرایی» در بین فرهنگ و کیفیت زندگی انجام شود؛ تصویر نسبتاً پیچیدهتری در «انتهای دیگر» زنجیره ارزش پدید میآید:
بر اساس مصاحبههای خیابانی و تلفنی با پاسخ دهندگان از جمعیتها و نواحی مختلف، ردهبندی ارزیابی زیر برای یک سری پیشنهادات و سؤالات ارائه شده است.
ارزشگذاریهای اجتماعی فرهنگ و هنر در ناتینگهام (2001)
- 68% ارزش «بالا» یا «نسبتاً بالا» را برای فرهنگ و هنر در نظر گرفتند.- 71% بر روی این مسئله توافق داشتند که «هنر به درک من از دنیا و مردمش کمک میکند».
- 56% بر روی این مسئله توافق داشتند که «هنر برای رشد شخصی من مهم است».
- 55% بر روی این مسئله توافق داشتند که «هنر یک حس اجتماعی را ترغیب میکند».
- 47% بر روی این مسئله توافق داشتند که «هنر و فرهنگ، یک حس هویت محلی را ترغیب
میکند».
اینها ارزیابیهای پیچیدهتر و کیفیتر از نقش فرهنگ در مشارکت مقولههای کیفیت زندگی هستند که در بالا مشخص شد. در این ساختار، پاسخ دهندگان به روشنی مشخص کردهاند که موضوعات مربوط به تنوع فرهنگی، هویت و رشد شخصی در ارزیابی و برنامه کار اجتماعی از درجه بالایی برخوردار است.
چیزی که در اینجا شاهدش هستیم، هم از نقطه نظر اقتصادی و هم از نقطه نظر کیفیت گستردهتر، این است که این حوزهها (اقتصادی و اجتماعی) ارتباط نزدیکی با یکدیگر در درون حوزه فرهنگی دارند، یعنی از نقطه نظر «کاربران نهایی»، چه کاربران تجاری و چه افراد در خیابان، تفاوت اندکی در بین این محیطهای «ارزش» و محیطهای «ارزش» موجود در تحقیقات و برنامهکاری مشاورهای ما و در محیطهای سیاسی که باید از طبیعت «بهم پیوسته» حوزه فرهنگی و مهمتر از همه در ارتباط بین حوزه فرهنگی و سایر حوزهها اعم از اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و محیطی آگاه باشند، وجود دارد.
«استثنای» چشمگیر فرهنگی (مانند کالا، خدمات و تجربه) که از آن بسیار سخن گفته میشود و در چرخههای سیاست بینالمللی از یونسکو تا وتو به طور دقیق ثبت شده است، رابطه خاصی وجود دارد که با ابعاد کیفی شیوه زندگی، هویت و منابع لازم برای «زندگی جمعی» همراه است. سیاست فرهنگی در این مقوله باید در مورد نحوه ایجاد توانایی برای «زندگی جمعی» یا همان کیفیت زندگی باشد. این اولین زیر ساخت محور عمودی ماتریس ما است. سپس به زیر ساخت بعدی میرسیم که ما را مستقیماً به سوی موضوعات فرهنگی و توسعه در زمینههای بسیار متنوع هدایت میکند.
تحلیل گردشی ارزشی
آخرین عنصر مفهومی لازم در حوزه فرهنگی که مهمتر از سایر حوزههاست، «تحلیل گردش ارزش» است. این چارچوبی تحلیلی است که توسط فردریک بارت (4)، مردمشناس اجتماعی نروژی، توسعه یافته و سپس آرن مارتین کلاوسن (5) در «عوامل اجتماعی فرهنگی همکاری» به تفصیل به آن پرداخته است. همچنین رویکردی برای فرهنگ و توسعه است که (مانند سرمایهگذاری اجتماعی) در «برنامهریزی خرد محورتر» مورد نظر است. این رویکرد توسط کلاوسن به صورت زیر خلاصه شده است.ویژگیها و اصول تحلیل گردش ارزش
- این تحلیل با پیمایش از ارزشهای مردمی شروع شده و به تعیین نحوه امکان و یا عدم امکان «انتقال» آن ارزشها ادامه میپردازد (ارزشهایی مانند تحمل، شناخت تفاوتها).- در تمام جوامع، به ویژه و نه منحصراً جوامع سنتی، ارزشها معمولاً در گسترههای مجزا (معنوی، فیزیکی، اقتصادی و غیره) منتشر میشوند.
- در جایی که ارزشها از یک گستره به گسترهای دیگر نتوانند تبدیل شوند (مثلاً از گستره «فرهنگی» به گستره «اقتصادی» در بسیاری از جوامع اروپایی یا «حراج» زمین بر اساس اصول بازار در بسیاری از جوامع سنتی)، از آن به مانع تبدیل» تعبیر میشود.
- از موانع تبدیل در اقتصاد و فرهنگهای مختلط (به ویژه آنهایی که جهانی هستند و ما هماکنون در آنها زندگی میکنیم) میتوان از طریق «کانالهای تبدیل» عبور کرد.
- این کانالهای تبدیل میتوانند با اصول تقابل (مبادله و داد و ستد بین سیستمهای ارزشی بدون نقض و تخلف از اصول بنیادین ارزش)، اصول توزیع مجدد (معاوضه و تبدیل ارزشهای سنتی در مقابل منافع جمعی که به واسطه مالیاتگذاری و کسر قیمت ایجاد میشود) و در نهایت، توسط «اصول بازار» مدرن که از طریق قوانین عرضه و تقاضا و اختصاص پول به عنوان وسیله مبادله جهانی اداره شوند.
مشاهده میشود که در حوزه فرهنگ «موانع تبدیل» زیادی بین گسترههای مختلف ارزش (اعم از معنوی، مذهبی، اخلاقی، بازرگانی، شغلی، مقام محوری و غیره) وجود دارد. این رویکرد، ما را در حوزه فرهنگی قادر به تشخیص، احترام و حتی گاهی «تبدیل» این ارزشها (یا ایجاد رابطه بین آنها در روشی که از نظر فرهنگی کار آمدتر و حساس به محتوا باشد) میکند. طبق گفته کلاوسن:
«تحلیل گردش ارزش، تنها ارائه اطلاعاتی در مورد موانع نیست. بلکه امکاناتی را نیز برای گذشتن از این موانع و مؤثرترین روش برای دستیابی به مسیرهای رشد در انتقال ارزش، چه از نظر پول و چه مسیرهای شغلی فراهم میسازد».
تأکید بر روی فرهنگ به عنوان منابع، فرهنگ به عنوان سرمایه، فرهنگ به عنوان ظرفیت پذیرش و فرهنگ به عنوان ابزاری برای «عمل کردن» است.
با در نظر گرفتن این مفاهیم اکنون میتوان مستقیماً به سمت چهار مجموعه یا خوشه از شاخصها پیش برویم که به عنوان «چارچوبی برای دانش و معلومات» به جای شبکهای سخت و مقرراتی برای سرمایهگذاری پیشنهاد میدهیم.
خوشه 1: سرزندگی، گوناگونی و قابلیت معاشرت فرهنگی
در این مقوله به عوامل زیر میپردازیم:- قدرت و پویایی اقتصاد فرهنگی؛
- گوناگونی اشکال تولید و مصرف فرهنگی؛
- اثبات و پایداری زیست بومشناسی فرهنگی اعم از روابط و جریانات بین بخشهای تجاری، سرمایهگذاری عمومی و اجتماعی؛
- میزان مشارکت این عوامل در کیفیت کلی زندگی و ظرفیت «زندگی جمعی» (قابلیت معاشرت).
وجود و یا عدم وجود مجموعههای سیاسی، معیارها و ابزارهایی برای توانمندسازی و ارزیابی موارد فوق هستند.
با استفاده از مفاهیم زیست بومشناسی فرهنگی»، «تحلیل زنجیره تولید ارزش»، سعی کردهایم که توجه بیشتری به تصویر پیچیدهتر، پویاتر و رابطهایتر حوزه فرهنگی از آنچه از شاخصهای موجود میتوان بهره برد، داشته باشیم.
ما زیست بومشناسی فرهنگی را به عنوان زمینهای شناختهایم که میتواند و باید با ارزیابی استراتژیک کیفیت زندگی مرتبط باشد. این ارزیابی استراتژیک، در اصل (به روش حساس به بافت و فرهنگ) به واسطه اشکال محدودتر و محلیتر از تحقیق و تحلیل که ظرفیتهای گوناگون و «ارزشهای مبادلهای» سرمایه فرهنگی را شناسایی میکند، بسیار حساس است.
همچنین به نظر میرسد در صورتی که تمام نکات مربوط به زنجیره ارزش را از لحظه خلق و تولید تا لحظه مصرف و مشارکت و نیز «نفوذ پذیری» که این زنجیره برای سایر حوزههای سیاست فراهم میسازد، مرور کنیم، رویکردی کلیتر در حوزه فرهنگی پدید خواهد آمد.
«سر زندگی، گوناگونی و قابلیت زندگی فرهنگی» به عنوان مجموعه اول و «مقدم» شاخص محسوب میشوند، نه به آن دلیل که مهمترین مجموعه است، بلکه به دلیل آنکه، این مجموعه نسبت به اشکال استاندارد ارزیابی سلامت اقتصادی از طریق معیارهایی نظیر تعداد و رشد استخدام، دامنه زیر مجموعههای تولید، ثبت و حذف تجاری، آموزش، کمکهایی برای سرمایه گذاری، حمایت از بخش عمومی، گردش درآمد ناخالص، الگوهای مصرف و مشارکت و غیره حساس و تأثیرپذیر است.
حداقل این مورد با دو عبارت اولیه (سر زندگی و گوناگونی) در ارتباط است که میتواند به عنوان معیارهایی از سلامت اقتصادی، اقتصاد فرهنگی یا بخش فرهنگی در هر بافت مورد نظر شناخته و درک شود.
ارزیابی عبارت سوم (قابلیت زندگی)، موضوع تحقیق جدیدتر کمیتی و کیفیتی خواهد بود که چگونگی دستیابی به منابع را در «سرمایهگذاری» اقتصاد فرهنگی بررسی میکند. به عبارت دیگر، به منابع به کار رفته مناسب، مصرف شده و تبدیل شده به سرمایه فرهنگی به منظور «زندگی جمعی» میپردازد.
خوشه 2: دستیابی، مشارکت و مصرف فرهنگی
در این مقوله به عوامل زیر میپردازیم:- دستیابی به فرصتهایی برای خلق تا مصرف؛
- ارزیابی از طریق آمار جمعیت مصرف و مصرف کنندگان؛ عدم مصرف و غیر مصرف کنندگان منابع فرهنگی؛
وجود و یا عدم وجود مجموعههای سیاسی، معیارها و ابزارهایی برای توانمندسازی و ارزیابی موارد فوق هستند.
حداقل شرایط برای این بخش از سرمایهگذاری در حوزه فرهنگی، نوعی از انبوه اطلاعات پیرامون مشارکت در فعالیتهای فرهنگی، مصرف محصولات و خدمات فرهنگی است که بسیاری از وزارتهای فرهنگی ملی و نمایندگیهای مربوط به آن بسیاری از نمایندگیهای بینالمللی در حال حاضر آن را جمعآوری و ارائه میدهند.
احتمالاً در جریان تقاضاهای خاص و مکرر مثلاً در خصوص «رفتن افراد به گالریهای هنری یا تئاتر بیشتر از فوتبال» هستیم که فقط سلسله مراتب حوزه فرهنگی را حتی اگر صحت داشته باشد. مجدداً پدید آورد و این حقیقت را نادیده میگیرد که (معمولاً) نمیتوان گالری هنری یا نمایش تئاتر را در دستگاه فرهنگی قویتر تلویزیون در منزل، کلوپ یا مرکز اجتماعی (با فضاها و سیستمهای متفاوت از ارزش که در بافتهای بسیار متفاوت حکمفرما هستند) تماشا کرد.
بیشترین چیزی که لازم است درباره دستیابی، مشارکت و مصرف بدانیم، تنها مجموع اعداد، تماشاگران، شنوندگان، مصرف کنندگان، شرکت کنندگان (گرچه بسیار حیاتی هستند) نیست، بلکه باید بدانیم افراد چگونه از این اشکال فرهنگی برای اهداف مختلف مانند تأیید شناخت، توسعه فردی، تبعیض و جداسازی اجتماعی و غیره استفاده میکنند و چگونه این کاربردهای مختلف در متغیرهای اجتماعی- اقتصادی و سایر متغیرهای جمعیتی بیان میشوند.
همچنین «حسابرسیهای مربوط به زیربنای فرهنگی» که تنها تعداد وجود یا عدم وجود عوامل خاص فرهنگی (یا عوامل حساس و تأثیرپذیر در کاربرد فرهنگی) را مشخص میکند، بدون وجود دانشی متناسب با «کاربردهای واقعی یا بالقوه آنها» فایده کمی خواهد داشت. اینها ممکن است از یک لحاظ سرمایه فرهنگی به حساب آیند، اما در صورتی که به نوعی در زندگی اجتماعی سرمایهگذاری نشوند، تنها سرمایه «مرده» به شمار میروند.
کار پروژه «حسابداری بر اساس سلایق» بیشتر در مورد این موضوعات (و همچنین در مورد شناسایی برخی از پاسخهای مربوط به روششناسی و سیاست) بوده است، چنانچه مطالعه گوران نیلوف (6) در شورای ملی سوئد پیرامون امور فرهنگی در همین زمینه بوده و گرایشات به مصرف و مشارکت فرهنگی (یا عدم مصرف و عدم مشارکت فرهنگی) را در خوشههای مختلف جمعیتی مشخص کرده است.
نیلوف میگوید: «سبکهای مختلف زندگی نیازمند روشهای مختلف است». وی بر این حقیقت تأکید دارد که حوزه فرهنگی در سیستمهای مختلف ارزشی مورد توجه است و «میزان درگیری» را در این حوزه تعیین مینماید. مطالعه مشابهی در ایالات متحده توسط دیما گیو و یوسیم (7) و به طور محدودتر توسط یورو بارومتر (8) در اتحادیه اروپا انجام شده است، اما این نقشه نگاری از حوزه فرهنگی، اساساً به استثنای چند مورد خاص، ناقص است. کارل اریک ناتسون کارهای تحقیقی و مفهومی در این زمینه را «پیش تصریفی» مینامد.
زنجیرهها و گردشهای ارزش حاصل از درگیری افراد در حوزه فرهنگی (که برای توسعه بشر از اهمیت بالای سیاسی برخوردارند) در جدولبندی قرار نمیگیرند. میتوان «اوج» دستیابی، مشارکت و مصرف را شناسایی کرد، اما پایینتر از آن، حد فاصل آن از بین میرود و نشانه کمی از آنچه در سطح اتفاق میافتد، شناخته میشود. این باید زمینهای مقدم برای تحقیق جدیدی باشد که با جزئیات بیشتر در زیر ارائه میشود.
خوشه 3: فرهنگ، سبک زندگی و هویت
در این مقوله به عوامل زیر میپردازیم:- ارزیابی از طریق آمار جمعیت مصرف و مصرفکنندگان؛ عدم مصرف و غیر مصرفکنندگان منابع فرهنگی؛
- تشخیص و ارزیابی حقیقت خرده فرهنگها که امروزه پایینتر یا فراتر از حوزه سیاست هستند مانند اشکال قومی، نژادی و اشکال خردهفرهنگی بر اساس سن، ناحیه یا محل، نابرابریها بر اساس جمعیتشناسی، مکان، درآمد و غیره؛
- نابرابری در مورد دستیابی به این اهداف.
وجود و یا عدم وجود مجموعههای سیاسی، معیارها و ابزارهایی برای توانمندسازی و ارزیابی موارد فوق هستند.
ما با پیروی از این منطق بر این امر تأکید میکنیم که اطلاعات پیرامون دستیابی، مشارکت و مصرف میتواند دانشی بیارزش درباره روشهای نامناسب سرمایه فرهنگی در تعریف سبک زندگی و هویت فراهم آورد. بنابراین اندکی بیشتر از وقت خود را به شرح تشریح این مقوله پیچیده اما غنی از لحاظ سیاسی از شاخصها اختصاص میدهیم.
ما از این مقیاس، یعنی از تحلیل توصیفی و کمیتی کاربردها به تحلیلی غنیتر از لحاظ مفهومی یا همان تحلیل «تناسبات» و «مذاکرات» در مورد سرمایه فرهنگی برای اهداف مربوط به تشریح و تصریح هویت و سبک زندگی فراتر میرویم.
اهمیت این موضوع به ویژه در بافتی است که آرجون آپادورای (9) آن را ضرورت «گسترههای عمومی پراکنده» مینامد و جوامع مهاجر و قومی مجموعههایی از پیوندها و هویت فرهنگی را در (اغلب علیه) فرهنگ رسمی و حاکم از ایالات ملی میسازند که در آن اقامت دارند. این زمینهای مهم است و البته اهمیت آن در هر نوع تأیید و ارزیابی شهروندی فرهنگی مشاهده میشود.
جوامع پراکنده در استرالیا (به ویژه جوامع استرالیای ویتنامی و چینی) «رسانههایی را سازمان میدهند و تولید و مصرف میکنند تا هم در درون و هم بیرون فضاهای آسیا، استرالیا و غرب زندگی کنند و این عملکردها در کنار و پیرامون دیدگاههای وابسته به نظارت و تنظیم رسانههای ملی و سیاست فرهنگی روی میدهد و بنابراین باید اقدامی جدید برای توسعه در جانبیسازی شود.
از این رو در رابطه با مسئله فرهنگ؛ سبک زندگی و هویت، با «سیاست رفتار» سر و کار داریم که بسیاری از نمایندگیها و مؤسسات فرهنگی ملی ما آشنایی کامل با آن دارند.
آنتونی اوریت (10) در اظهاریه منتقدانه خود در خصوص گوناگونی خلاقانه ما میگوید:
«مسئله این است که فرهنگ امروز به طور درهم و نامرتب در خیابان به وجود میآید و یا در مدارس سطح پایین و در حومههای بیدر وپیکر از قاهره تا کاکاسوس شکل میگیرد و این میلیونها مایل دورتر از اتاقهای کمیته آرمانی است و به آسانی قابلیت دسترسی و به کارگیری منطق، روشنی و آسایش وجود ندارد».
در چنین شرایطی ضرورت طراحی حوزه کامل فرهنگی با جزئیات کامل (و جوانب روشن و تیره آن) به وجود میآید، به ویژه در صورتی که بخواهیم از اصول هنجاری (یا مطلوب) قابلیت زندگی و بدون بدبین بودن پیروی نماییم.
موضوع اصلی در اینجا چگونگی ایجاد امکان کار کردن در حوزه فرهنگی برای ما با توجه به سیاست فرهنگی، برنامهریزی و ارزیابی فرهنگی است و ایجاد این امکان که در حوزه فرهنگی به گونهای عمل کنیم که بتوانیم «در حیطه اداره شخصی رفتار بشری در این زمینههای گوناگون فعالیت نماییم». این همان چیزی است که نیکولاس رز (11) آن را «مجموعهای جدید از مشکلات در سیاست و اجرا» مینامند و ما را به همان نکته آغازین این گزارش پیرامون ضرورت ابتکار و تنظیم مجدد سیاست فرهنگی جهت به کارگیری این مسائل باز میگرداند. در تشخیص این موضوع، همچنین باید در نظر داشته باشیم که آن میزان از فرهنگ که اکنون از نظام و مؤسسات، خارج میشود «در اصل برای این مؤسسات طراحی شده بود. رز در این باره نیز میگوید:
«در درون این فضاهای جدید سبک زندگی و فرهنگ و در حوزه کلی دولت که دیگر منسجم نیست، امکان دوری از مسائل از مباحث یکپارچه استراتژیهای دولت اجتماعی (مانند مدرسه، شبکه خدمات عمومی و..) وجود دارد و همچنین دستیابی به منابع شکلگیری این مسائل به منظور عملی کردن به عنوان انواع جدیدی از عوامل سیاسی ممکن است. این فروپاشی اجتماعی به واسطه تکنولوژیهای جدید بازرگانی و تجاری سبک زندگی بر اساس شکل گیری هویت، انواع جدیدی از موجودیت جمعی را به وجود آورده که خارج از محدوده کنترل هنجارهای منسجم شهروندی با قدرت دولت سیاسی است.
این بحثی قوی است که هم «شکلگیری سبک زندگی» و نقش سازنده فرهنگ را در هویتهای ما تشخیص داده و هم این حقیقت را نشان میدهد که این شکلگیری بیشتر در فرای گستره و پارامترهای سیاست فرهنگی (و سیاست عمومی) رخ میدهد. شرکت در تئاتر و گالری در این بافت اهمیت چندانی ندارد و واضح است که به منظور درگیری در این برنامه کار، سیاست فرهنگی باید فراتر از دولت و به سوی قلمرو «حکومت» پیش رود.
این تنها مسئله مربوط به شمال و غرب نیست. چنانچه پنینا ملاما (12) در گزارش خود از پروژه آفریقای شرقی اظهار میدارد:
ما باید بیشتر در مورد «نظام اجتماعی سازی» موجود در نواحی شهری بدانیم. نواحی که در آن مردم روابط نوعی خود را میسازند. آیا این مربوط به کلوپها، دفاتر و کلوپهای ورزشی است؟ نقش این سیستم جدید در فرهنگ یک ملت چیست؟
میتوان مثالهایی از جاهطلبیهای مربوط به سبک زندگی سیاست فرهنگی ویتنامی را در نظر گرفت که در گزارش کارل ژوان کلبرگ (13) آمده است:
«هدف از تمام فعالیتهای فرهنگی، ساختن انسان ویتنامی است که به طور کامل از لحاظ سیاسی، ایدئولوژی، عقلی، اخلاقی، قدرت فیزیکی، خلاقیت، حس اجتماعی بودن، نمادت، احترام به بشریت، سبک زندگی فرهنگی، رابطه هماهنگ با خانواده، جامعه و اجتماع رشد کرده است».
در اینجا تأکید بسیاری بر روی این مسئله است که نظام سیاسی را منعکس میکند که تفاوت بین این نظام و جاهطلبیهای سیاست فرهنگی مالزیایی و تایلندی را نشان میدهد و همچنین طبق گزارش کلبرگ این در واقع یک مقیاس است تا یک مفهوم.
«مدیریت هویتها» و نظامهای وابسته به اجرا در مالزی چند قومی و سبک زندگی و اجرا محوری سیاست فرهنگی ملی تایلند (مبنی بر اینکه فرهنگ یک سبک زندگی در جامعه، یک رمز اجرا، انعکاسی از افکار و عکسالعملهایی است که کاملاً در بین اعضای جامعه مشترک است) به همین مفهوم اشاره دارد. دستیابی، شرکت و مصرف فرهنگ جزء فعالیتهای سیاسی هستند که از اهمیت بسیاری برخوردارند.
این نکته آخر نیز در گزارش اندریا سانسورینو گالان (14) از کشور آرژانتین در مورد این پروژه به طور واضح بیان شده است. در جایی که به تعداد زیادی از برنامههای فرهنگی توسعه یافته در آن کشور در طول سالهای اخیر اشاره دارد: «این برنامهها در بطن خود وظیفه درگیری و فرو کافتی مشارکت فرهنگی در فرایند دموکراتیک را دارند و هدف آنها ارتقاء شهروندی فعالانه است».
این نکته بر روشهای دستیابی به شهروندی «فرهنگی» است که مستقیماً ما را به سوی مسائلی در مورد حکومت، اخلاقیات و اجرا هدایت میکند.
خوشه 4: فرهنگ، حکومت، اخلاقیات و هدایت
در این مقوله به عوامل زیرمیپردازیم:
- ارزیابی نقش فرهنگ و منابع فرهنگی در توسعه فرد و اجتماع:
- مشارکت فرهنگ و منابع فرهنگی در انسجام جامعه، درگیری و عدم درگیری اجتماعی؛
- مشارکت فرهنگ و منابع فرهنگی در درک تنوع و گوناگونیها؛ وجود و یا عدم وجود مجموعههای سیاسی، معیارها و ابزارهایی برای توانمندسازی و ارزیابی موارد فوق هستند.
بنابراین فرهنگ «هدایت شکلگیری» است و ما باید بتوانیم این موضوع را در چارچوب ارزیابیمان در نظر بگیریم. سیاست در این زمینه باید با برگشت به یکی از معناهای آن در زبان فرانسه و ایتالیایی (linea de conotta, Lignes de conduit) مورد تأکید بسیار باشد، چنانچه در انگلیسی مهجور به آن «مرجع هدایت یا عملکرد کلی» گفته میشود. با برگشت به گذشته دورتر میتوان حتی معادل معنایی دقیقی در زبان لاتین (Politia) و یونانی(Politeia) با مفهوم «شهروندی» یافت. این رابطه معنایی مناسبی است که ارزش پیگیری را دارد.
در اینجا میتوان به آنچه نیکولاس رز «سیاست رفتاری جدید» مینامد، اشاره داشت:
«سیاست رفتاری دولت، جامعهای که در امتداد چهار محور دولت (و یا حکومت) توسعه مییابد و به رفتار و روابط بین دولت، جامعه و افرادی زمانی در بطن سیاستهای اجتماعی رفاه و سلامت بودند، شکلی دوباره میدهد».
این محورها (که در اصل ابزار مفیدی برای «شاخصها» هستند) در ادامه «خردمندیهای دولت» شرح داده شده که در آن سبک زندگی، رفتار، هدایت، جامعه (رقابت استراتژیک در حوزه سیاست فرهنگی) از اهمیت روزافزونی در مسائل مربوط به سیاست عمومی برخوردار میشوند.
محورهای چهارگانه اصلی «سیاست رفتاری» جدید در زیر آمده است
- اهداف: شکلگیری جامعه به عنوان یکی از اهداف دولت.
- موضوعات: ویژگیهای خاص جدید موضوعات سیاسی در چارچوب مسئولیت اخلاقی با عنوان هویت، ارزش و تعلقات در سیاستهای جدید هدایت و اجرا قرار گرفته است.
- نظامهای تشریحی جدید: به شکل مفهومهای جدیدی از اقتصاد و فرایندهای اخلاقی که در درون مفاهیم «سرمایه بشری» و «سرمایه اجتماعی» جای گرفته و مسئولیت جامعه را در مورد رفاه جامعه یادآور میشود.
فنون و فناوریها: فنون جدید درونگرایی در فناوریهای جدید وارد میشوند تا جامعه مدنی را فعال ساخته، خطر و امنیت را مدیریت کرده و هدایت آسیبشناسی را به عهده گیرند.
حرکت از انتزاع به سوی واقعیت، یعنی پدید آمدن منطق جدیدی از دولت (و حکومت) که در آن، سرمایهها و سرمایهداران (جامعه، هویت، حس «تعلقات»، سرمایه انسانی و اجتماعی، جامعه مدنی، قانون و اداره هدایت) اکنون پیامدها و موضوعات بیشتری را به دست میدهند.
از نقطه نظر سیاست فرهنگی، که در این گزارش به تفضیل به آن پرداختهایم، این بدان معناست که درهای بسیاری گشوده میشوند تا جایگاهی را برای سیاست فرهنگی در درون برنامه کار سیاست عمومی تعیین کنند. این قابل مقایسه با روشهایی است که در آنها طبقهبندی، مفهوم و «هدف سیاسی» محیط در طی 40-30 سال گذشته در ارتباط با «رفتارهای» فردی، خانوادگی، اجتماعی، سازمانی و دولتی بوده است.
چگونه میتوان این محورهای چهارگانه را به طور معنیدار با حوزه فرهنگ به عنوان چارچوبی برای ارزیابی و تعیین مرتبط ساخت؟ در زیر راهکارهای احتمالی معرفی میشود:
کاربردهای «سیاستهای اخلاقی» در اداره حوزه فرهنگی
- اهداف: با مطرح کردن سؤالاتی نظیر اینکه فرهنگ، حوزه فرهنگی، سرمایه فرهنگی تا چه میزان در توسعه حس مشترک اجتماعی در مورد فعالیتهای جامعه محور، نوآوریهای مربوط به توسعه جامعه، «ایجاد جایگاه» و تشویق جامعه به سرپرستی سرمایههای خود دخالت دارند.- موضوعات: فرهنگ تا چه میزان چالشهای مربوط به هویت و حس تعلق را در «سیاستهای اجرایی» دخالت میدهد.
- نظامهای تشریحی: فرهنگ تا چه میزان به عنوان شکلی از (و در ارتباط با سایر اشکال) «سرمایه انسانی و اجتماعی» عمل میکند و تا چه حد در رفاه جامعه مؤثر است؟
- فنون و فناوریها: فرهنگ چه فنون و فناوریهایی را برای ساختن یک جامعه مدنی و برای هدایت رهبری فراهم میسازد؟
افرادی که در حوزه توسعه فرهنگی جامعه در جوامع جنوبی و روستایی و مخصوصاً جوامع حاشیهای شهری در شمال فعالیت میکنند، به راحتی میتوانند به این سؤالات با مثالهای بسیار زیادی پاسخ دهند. این افراد ممکن است پاسخهای خود را در قالب اصطلاحات مربوط به یک منطق جدید از حکومت و یا «سیاست اخلاقی» ارائه ندهند، اما دقیقاً هدف خود را بیان میکنند. بنابراین مسئله این است: چگونه میتوان این «دانش تلویحی» را به بیان صریحتر و به شکل قابل سنجشتری تعبیر کرد؟
پینوشتها:
1- کارشناس ارشد مترجمی زبان فرانسه، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد علوم و تحقیقات.
2- Mercer, Colin http://www.culturalplanning.oresund.net/pdf-activities
colin-mercer.pdf.
3- Lourdes Arizpe
4- Fredrik Barth
5- Arne Martin Klausen
6- Goran Nylof
7- Dimaggio and Useem
8- Eurobarometer
9- Arjun Appadurai
10- Anthony Everitt
11- Nikolos Rose
12- Penina Mlama
13- Carl Jofan Kleberg
14- Andrea Sanseverino Galan
صالحی امیری، رضا؛ (1391)، سرمایه فرهنگی، تهران: مرکز تحقیقات استراتژیک، چاپ دوم
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}