جایگاه تربیت و مربی از دیدگاه امام خمینی (ره)
اساس عالم بر تربیت انسان است
انسان یک موجودی است که چنانچه مهار نشود و سر خود بار بیاید و یک علف هرزهای باشد و تحت تربیت واقع نشود، هرچه بزرگتر بشود به حساب سال و بلندپایه تر بشود به حسب مقام، آن جهات روحی تنزل میکند و آن معنویات تحت سلطه شیطان، شیطان بزرگ که همان شیطان نفس است واقع میشود. جوانها جدیدالعهد هستند به ملکوت عالم و نفوسشان پاکتر است. هرچه بالاتر بروند، چنانچه مجاهده نکنند و تحت تربیت واقع نشوند، هر قدمی که به بالا بردارند و هر مقداری که از سنشان بگذرد، بعیدتر میشوند از ملکوت اعلی و اذهانشان کدورتش بیشتر میشود. و لهذا تربیتها باید از اول باشد. از همان کودکی تحت تربیت انسان قرار بگیرد. و بعد هم در هر جا که هست یک مربیهایی باشند که تربیت کنند انسان را. تا آخر عمر هم انسان محتاج به این است که تربیت بشود. انبیا هم که آمدهاند از طرف خدای تبارک و تعالی. برای همین تربیت بشر و برای انسان سازی است. تمام کتب انبیا خصوصاً کتاب مقدس قرآن کریم کوشش دارند به اینکه این انسان را تربیت کنند. برای اینکه با تربیت انسان، عالم اصلاح میشود. آن قدر که انسان غیر تربیت شده مضر است به جوامع، هیچ شیطانی و هیچ حیوانی و هیچ موجودی آن قدر مضر نیست. و آن قدر که انسان تربیت شده مفید است برای جوامع، هیچ ملائکهای و هیچ موجودی آن قدر مفید نیست. اساس عالم بر تربیت انسان است. انسان عصاره همه موجودات است و فشرده تمام عالم است. و انبیا آمدهاند برای اینکه این عصاره بالقوه را بالفعل کنند؛ و انسان یک موجود الهی بشود. این موجود الهی تمام صفات حق تعالی در اوست و جلوه گاه نور مقدس حق تعالی است. (1)انسان بدون تعلیم و تربیت از حیوانات بدتر است
تعلیم باید پهلویش تربیت باشد، تربیت صحیح؛ تربیت اسلامی، اگر تعلیم تنها باشد بدون تربیت، فایده ندارد؛ بلکه گاهی مضر است. تربیت بی تعلیم هم نمیشود؛ به نتیجه نمیرسد. این دو تا باید با هم باشند، توأم باشند؛ تعلیم و تربیت. انسان یک موجودی است که با تعلیم و تربیت رشد میکند. یک رشد نباتی و حیوانی انسان دارد که با نباتات و با حیوانات شریک است، همه با هم. این قافله حرکت دارند میکنند، انسان هم یکی از آنهاست. یک نباتی است اول و بعد یک حیوانی، مثل سایر حیوانات است و تا سرحد حیوانیت با حیوانات شریک است؛ چنانچه تا سرحد نبات با نباتات شریک است. یک موجودی است که هم نبات است و هم حیوان و تا سرحد حیوانیت با همه حیوانات شرکت دارد؛ و از آنجا راهش جلوتر میرود. حیوانات با انسان شرکت دارند در همین امور مادی، همان خوردن و خوابیدن و تولید مثل کردن، همه حیوانات همین اند، انسان هم اگر همین باشد، حیوانی است مثل سایر حیوانات ولو اینکه خوراکش با او فرق داشته باشد، حیوانات هم بعضیشان با بعضی خوراکشان فرق دارد؛ یکی گوشتخوار است، یکی علفخوار است و انسان هم جزء آنهاست که علفخوار است منتها حالا گوشتخوار هم شده. اگر انسان تربیت و تعلیم نداشته باشد - توأم با هم - در همین حد حیوانیت باقی میماند. و انسان از سایر حیوانات، اگر آن تربیت و تعلیم نباشد، بدتر است.حیوانات حدود شعاع فعالیتشان خیلی محدود است و حدود تجاوز و تعدیشان هم محدود است؛ یکی طعمهای گیر میآورد و میخورد و دیگر ذخیره نمیکند، الاً بعضیشان، و همان وقتی که سایر شد میرود سراغ کارش میخوابد. انسان، یعنی این حیوانی که حالا نرسیده به حد انسانیت، این حیوان، این قسم از حیوان که ما اسمش را «انسان» میگذاریم برای اینکه بعدها ممکن است انسان بشود، این هیچ حدی ندارد. نه در شهوت حد دارد و نه در آمال و آرزوهایی که باید باشد، حد دارد. شما اگر فرض کنید برای یک انسانی، یکی از همینها، ابتدائاً خودش خیال میکند که من اگر یک خانه خوبی داشتم بس بود، وقتی به خانه میرسد، میبیند بس نیست. خوب، یک باغی هم پهلوی آن خانه بود بس بود، به باغ که رسید، میبیند بس نیست. یک مزرعهای داشتیم، خوب، بد نبود، به مزرعه میرسد، یک دهکده خوب بود داشته باشیم! به آن میرسد، هر چه بالا میرود زیادتر میشود. ابتدائاً یک چیز مختصری میخواست، هر چه بالاتر رفت، زیادتر میشود، طمعش زیادتر میشود، آرزویش زیادتر میشود. اینهایی که یک مملکت دارند، میبینید که میروند دنبال یک مملکت دیگر؛ مملکت گیری میکنند. اگر همه ممالک دنیا را یک انسانی بگیرد، آن وقت به فکر میافتد برود کره ماه، برود آنجا را هم بگیرد، بعد به فکر میافتد برود کره مریخ، آنجا را هم بگیرد؛ بعد میرود سراغ جاهای دیگر، آخر ندارد. این یک موجودی است که خدا این طور خلقش کرده است که در حد حیوانی است، یعنی همانهایی که حیوان میخواست، این زیادترش را دارد؛ حدود هم ندارد. حیوانات در یک وقت خاصی شهوت دارند، آن وقت وقتی است که میخواهد تولید مثل بکند؛ در مابقیش آن طورها نیستند. انسان این جور نیست، انسان شهوتش هم حد ندارد، نه حدود دارد و نه یک طور خاصی که غیر از آن طوری که انبیاء آمدهاند محدودش کردند به حدودی انسان هیچ این حرفها ندارد، آن بهترین محارمش هم فرق نمیکند پیش او، دخترش با اجنبی فرقی ندارد پیش او، یک همچو حیوانی است، در هر چیز نامحدود است. شما یک موجود نامحدود هستید. اگر این نامحدودی در طرف حیوانیت صرف شد، یک حیوان نامحدود، یک حیوانی که با سایر حیوانات فرق دارد. حیوانات دیگر شهواتشان محدود است، آمالشان محدود است؛ این انسان نامحدود است. اگر به همین حال حیوانیت باشد و دنبال همین کارهای حیوانی، دنبال همین شهوات، دنبال همین آمال و آرزوهای حیوانی، که همه این آمال و آرزوهایی که مربوط به طبیعت است، تمام آمال و آرزوهایی که مربوط به امور طبیعی است حیوانی است، اگر به این حد باقی بماند، این تا آخر حیوان است. اینجا صورتش صورت انسان است. وقتی این پرده برگشت و آن عالم پیدا شد، صورتش هم یک صورت دیگر میشود، همچو نیست که به صورت انسانیت آنجا محشور بشود. اگر اینجا انسان شد، آنجا انسان است. اگر کسی در اینجا توانست خودش را انسان بکند، آنجا که برود انسانیتش به طور کمال و آن طوری که چشمهای این عالم نمیتواند او را ببیند، به طور کمال در آنجا تحقق پیدا میکند... خوب، بسیاری هستند که مهار ندارند، رها هستند؛ آزادند! این آزادیی که غربیها میخواهند همین است. آزادند، هر چه میخواهند و هر کاری میخواهند بکنند. ظلم بکنند آزاد است، شهوات غیر مشروع، آزاد است، بدگویی به هر کس، آزاد است، قلمفرسایی به ضد هر کس، آزاد است. اگر این آزادیی که همین غیرمحدود بودن این قسم حیوان است، این حدی ندارد برای خودش، آزادیش را حدی قائل نیست، هر جا جلو برود باز در این آزادی میخواهد جلوتر برود.
انبیا، مربیان و معلمان سعادت ابدی
اگر ما تربیت و تعلیم نداشته باشیم، تربیتی که انبیاء آوردهاند برای اینکه غیر انبیاء راه را نمیدانند. ما الآن یک راهی را داریم قهراً میرویم خودمان هم ملتفت نیستیم و آن راهی که انبیاء برای ما آوردند که از آن راه باید بروید، آن صراط مستقیم که منتهی میشود به آنجایی که ماها دیگر الان نمیتوانیم ادراک بکنیم، این را انبیاء آوردهاند. مکتب غیر انبیاء اصلاً اطلاع از ماوراء طبیعت ندارد. هر چه مکتب هست همین طبیعت است. مکتب انبیاست که ماوراء طبیعت را هم طرح میکند. در مکتبهای دیگر اصلاً طرح نمیشود ماوراء بله میگویند دروغ است! یک آدمی که اصلاً نمیداند ماوراء طبیعت چیست، همین طور نشسته توی خانهاشی و میگوید نخیر، نیست! انبیاء میدانند راه چه هست، از کجا باید رفت؛ چه جوری باید رفت. راهی است که تا به وسیله انبیاء و تعلیمات انبیاء نباشد، انسان نمیتواند به مقصدش برسد. راه مستقیمی که انسان را به مقصد میرساند اگر راه انبیاء نباشد، مُعوج میشود؛ یا این طرف میرود، یا آن طرف میرود. انبیاء هستند که ما را به راه مستقیم هدایت میکنند و کیفیت تربیت و تعلیمی که برای آن عالم هم باشد- هم این عالم، و هم آن عالم- نه اینکه انبیاء به این عالم کار ندارند. این عالم هم، با هر چیزی که بگویید، آنها منافی و مخالف با آن نیستند. مخالف با دل بستن به دنیا هستند. این دو تا اشتباه میشود.آنهایی که میخواهند عیب گیری کنند میگویند که با همه تمدنها مخالف است؛ اسلام با همه تمدنها مخالف است. این اشتباه است. اسلام با هیچ تمدنی مخالف نیست. اسلام تمدنی را ایجاد کرد، ششصد، هفتصد سال یک دنیا را، تقریباً اکثر معموره را [متمدن] کرد؛ با اینکه باز اسلام نبود درست. با تمدن، اسلام مخالف نیست، با دلبستگی و محدود شدن مخالف است که همه آمال و آرزوی ما همین باشد؛ همه هم ما همان علفمان باشد؛ تمام همت ما این باشد که خوب بخوریم، خوب بخوابیم و خوب شهوات، دلبستگی را مخالف است، این که هم انسان، علفش باشد! با این مخالف است اسلام. تمدن به اعلی مرتبه، مهار، مهار در معنویت، همه مظاهر تمدن را انبیاء قبول دارند، لکن مهار شده؛ نه مطلق و رها شهوات را جلویش را نگرفتند؛ جلوی اطلاقاتش را گرفتند. جلو رهایی و آزادی را گرفتند. یک کسی- در همان زمانهای سابق، به یک ظریفی که از آشناهای ماست- راجع به امور جنسی گفته بود که فلانی : این حل شده. او گفته بود این را در صدر خلقت، خرها حل کرده بودند! آن آزادی که شما میگویید که حل شده همان است که حیوانات در صدر خلقت آزاد بودند! انبیاء آمدند این آزادی را جلویش را بگیرند و اصلش را مخالف نیستند، دعوت هم به آن کردهاند. این دعوت به ازدواج، این قدر تعریف از ازدواج برای اینکه هم ازدواج بشود، هم انحراف نباشد. از این شهوات مطلق، از این مراکز فساد و فحشاء، انبیا جلوگیری میکنند، نه از اصل شهوت. اصل شهوت طبیعی است و باید هم کار خودش را انجام بدهد، اما حدود دارد. اگر تربیت و تعلیم آن طوری که انبیاء و تحت تربیت انبیاست تحقق پیدا بکند، انسان هم صحیح میشود و روی یک نظمی تحقق پیدا میکند و این آکل و مأکول (2) و این تعدیات و این تجاوزها و این اختلافهای طبقاتی پیدا نمیشود؛ و هم آن طرف که عمده آن طرف است آن حیات جاویدی که آخر ندارد تأمین میشود. (3)
مکتبهای توحیدی در راه انسان سازی
شما گمان نکنید که غربیها پیشرفت کردهاند. غربیها در جهات مادی پیشرفت کردهاند؛ لکن معنویات ندارند. اسلام، و همین طور مکتبهای توحیدی، اینها انسان میخواهند درست کنند؛ و غرب از این معنی بکلی بر کنار است. غرب مواد طبیعت را کشف کرده است و قوای طبیعت را کشف کرده؛ و آن هم بر ضد انسان این قوا را به کار میبرد برای هدم انسانیت؛ برای هدم شهرها و ممالک. چنانکه میبینید که هر یک از این کشورها که به اصطلاح پیشرفته تر هستند بیشتر انسانها را در فشار قرار میدهند! ما [به] یک مملکت «پیشرفته» به اصطلاح خودشان، که عبارت از امریکاست، گرفتار بودیم و الان هـم ممالک بسیار گرفتار همین مملکت «پیشرفته» هستند. آن چیزهایی که آنها پیشبرد کردند، بر ضد مقصد انسانیت به کار میبرند؛ و آدمخواری را در عالم ترویج میکنند! جنگ و جدال را در عالم ترویج میکنند، پیشرفتها برای پیشرفت جنگ است و پیشرفت آدمکشی است لکن مملکتی که اگر پیدا بشود، مملکتی است اسلامی چه پیشرفت بکند، در خدمت معنویات است؛ در خدمت انسان است؛ برای انسان سازی است. اگر ما موفق بشویم به اینکه فرهنگمان یک فرهنگ اسلامی بشود، مدارسمان یک مدارس اسلامی بشود، آن وقت افرادی که از آن تحقق پیدا میکند و افرادی که تربیت میشود در آن فرهنگ و در آن مدارس، انسان هستند. انسان امین است، انسان رحیم است، انسان رفتارش با برادرها و خواهرهای خودش رفتار رحیمانه است؛ با عطوفت است. (4)تهذیب نفس برای درک نور الهی
آن نوری که خدای تبارک و تعالی یقذفه فی قلب من یشاء، اگر مهذب نباشد قذف نخواهد شد. (5) یک فنی است، یک فنی است آن علمی که نورانیت میآورد و نور است و خدای تبارک و تعالی آن را عنایت میفرماید. آن به هر قلبی عنایت نمیشود؛ هر قلبی لایق آن نیست. تا مهذب نباشد، تا خودش را خالی نکند از اخلاق زشت، خالی نکند از اعمال زشت، تا متوجه به خدا نباشد و تمام قلب را به او تسلیم نکند، خدای تبارک و تعالی قذف نمیفرماید. گزاف نیست این مطلب، اینطور نیست که: خیر، من دقایق علوم را میدانم. خیر، خیلیها دقایق علوم را [می دانستند] «غزالی» هم خیلی خوب میدانست، «ابوحنیفه» هم خوب میدانست، خیلیها میدانستند، خیلی از اشخاصی هستند که دقایق علوم را از همه بهتر میدانند و آن نوری که خدای تبارک و تعالی به آنها عنایت باید بکند نمیفرماید. این تهذیب میخواهد؛ این زحمت میخواهد؛ این ریاضت میخواهد. آقا شما که آمدید وارد شدید در این قوم، باید ریاضت بکشید؛ باید زحمت بکشید؛ باید مراعات کنید؛ محاسبه کنید نفس خودتان را؛ شب که از مطالعه فارغ میشوید، آخر شب، محاسبه کنید امروز چند تا کار خلاف، نغوذبالله ان شاءالله که نیست امروز چند تا نعوذبالله غیبت کردم، به چند تا عالم جسارت کردم. میدانید که اگر یک کلمه، یک کلمه، به یکی از مراجع اسلام اهانت بشود، پیش خدا چه است؟ «فقد بارز الله بالمحاربة»! (6) اینها اولیای خدا هستند.باید هر قدمی که در راه تحصیل برداشته میشود، اگر عرض نکنم دو قدم، لااقل یک قدم هم در باب تهذیب اخلاق، در باب تحکیم عقاید، در باب استقرار ایمان در قلب [برداشته شود]. اینها تفکر لازم دارد؛ محاسبه لازم دارد؛ مراقبه لازم دارد. آقایان باید مراقبه کنند، باید مراقبت کنند خودشان را از صبح تا عصر باید مراقب خودشان باشند. نفس انسان سرکش است، یک آن از آن غافل بشویم، نعوذبالله، انسان را به کفر میکشد نه به فسق، اگر غافل بشود انسان. شیطان راضی نیست به فسق ما، او کفر ما را میخواهد. او میخواهد همه را منتهی کند به کفر؛ منتها از معاصی کوچک میگیرد و کم کم وارد میکند در بزرگتر، و کم کم در بزرگتر، و کم کم بالاتر تا برسد به آنجا که خدای نخواسته انسان را منحرف کند اصلاً از اسلام. باید مراقبت کنید آقا از خودتان؛ باید از اول صبح که از خواب پا میشوید، یا اول اذان یا انشاءالله قبل از اذان که پا میشوید از خواب... باید مراقب خودتان باشید. در این مجتمع باید مراقبت کرد؛ در این اجتماعات، در این اجتماعات دوتایی، چهارتایی، صد تایی، ده تایی باید مراقبت کرد: احترام کرد از بزرگان، احترام کرد از رفقا، احترام کرد از مؤمنین، لسان سوء، نعوذبالله، نداشت؛ اشکال [و] مناقشه بیجا انسان نکند. اگر فرض بفرمایید شما در نظرتان یک کسی یک کاری انجام میدهد یا انجام نمیدهد و ناگوار است در نظر شما، محمول به صحت است. نباید انسان همین طور بدون اینکه توجه کند به مطلبی، یک وقت خدای نخواسته جسارت کند به یک مؤمنی، به یک مُسلمی، به یک طلبه ای، به یک اهل علمی، فضلاً از اینکه به یک عالمی، فضلاً از اینکه به یک مرجعی، اینها را باید مواظبت کرد؛ انسان باید خودش را مواظبت کند؛ حفظ کند این جهات را تا موفق بشود. (7)
نقش فرد، در جامعه
محلات یک محلی است که من بعضی تابستانها میرفتم. تابستان را آنجا بودم. و در آن وقت که من آنجا بودم احساس میکردم که مردم محلات با مردم بسیاری از جاها فرق دارند. توجهشان به دیانات بیشتر بود از بعضی جاهای دیگر، از خیلی جاهای دیگری، و من اینکه فهمیدم این بود که محل به واسطه خوبی علما خوب بودند، علمایی که در محلات بودند، علمایی بودند که اخلاق صحیح، وظایف ملاییشان را، وظایف دیانشان را خوب عمل میکردند. مردم هم به تبعیت آنها خوب شده بودند. اهل مسجد بودند. همه اهل دعا و اهل عبادت و اهل کار و همه چیز بودند. محلات، من حالا قریب بیشتر از شاید سی سال است، یک همچو چیزهایی است که دیگر آنجا را ندیدم. نمیدانم الان باز همان است. من امیدوارم که همان باشد. اگر انسان خودش متحول بشود به یک انسانی که تحت تربیت انبیاء باید انسان بشود، جامعه هم به تبع او به ترقی میرسد. گاهی یک فرد در یک جامعه موجب فساد میشود، و گاهی هم یک فرد در یک جامعه موجب صلاح میشود. این فرد گاهی از قشر قدرتمندان هست که مردم به او توجه دارند. گاهی از قشر روحانیین هست که آن هم مردم به او توجه دارند. قشر قدرتمندها کمتر تویشان پیدا میشود که اشخاص ساخته شده باشند. من که حالا یاد ندارم. اما کمتر پیدا میشود. در قشر روحانیین پیدا میشود. و اگر روحانی، در یک محل یک روحانی متعهد باشد، آن محل را تصفیه میکند، و اگر در هر یک از بلاد چند نفر روحانی باشند که آنها آنطور که باید، آنطور که دستور اسلام است باشند، از باب اینکه مردم تبعیت از آنها میکنند، مردم هم اصلاح میشوند و با اصلاح مردم یک جامعه صحیح پیش میآید. (8)سعادت بشر، در علم همراه با تربیت
آنها که گمان میکنند که مدارس باید علم در آن باشد و دیگر کاری به این مسائل نداریم، باید متخصصین باشند، سادهاندیشند آنها. سادهاندیشی است که انسان گمان کند که یک معلمی که انحراف دارد، معلمی که یا طرف شرق است و یا طرف غرب، یا تربیت شرقی دارد یا تربیت غربی، آن را ما معلم قرار بدهیم از برای این فرزندانی که نفوسشان مثل آینه صیقلی است. و هرچه در او وارد بشود میپذیرد. سادهاندیشی است که ما جوانهای خودمان را به دست معلمی بدهیم که به طرف شرق میرود و بچههای ما را شرقی کند، یا به طرف غرب میرود و بچههای ما را غربی کند. سادهاندیشی است که ما گمان کنیم که فقط تخصص، میزان است و علم، میزان است. علم الهی هم میزان نیست. علم توحید هم میزان نیست. علم فقه و فلسفه هم میزان نیست. هیچ علمی میزان نیست. آن علمی میزان است و آن علمی برای بشر سعادت است که تربیت در او باشد، که او از مربی القا شده باشد، از کسی که تربیت الهی شده است القا بشود به بشر. آن اگر در همه مدارس ما چه مدارس علوم اسلامی و چه مدارس علوم دیگر اگر در همه آنها این معنا باشد و انحراف در کار نباشد و استقامت باشد، چندی نمیگذرد که همه جوانهای ما که امید آتیه این مملکت هستند، همه اصلاح میشوند. و همه نه شرقی و نه غربی بار میآیند، و همه بر صراط مستقیم واقع میشوند. سادهاندیشی است که ما گمان بکنیم که کافی است برای ما اینکه یک اشخاصی باشند دارای علم، اشخاصی باشند که علم داشته باشند و تربیت، و لااقل علم داشته باشند و انحراف نداشته باشند. فرضاً که ما بخواهیم که علم را رواج بدهیم و از علم علما استفاده کنیم، باید علمی باشد و لااقل انحراف نباشد، کار نداشته باشد به شرق و غرب این طور نباشد که معلمین ما و مربیهای جوانهای ما، تربیت مسکو شده باشند یا تربیت واشنگتن، سادهاندیشی است که ما گمان کنیم که باید همه اینها که تخصص دارند هر طوری میخواهند باشند. باید بیایند و ما از آنها استفاده کنیم. استفاده نمیتوانیم بکنیم اگر مرض ظاهری ما را یک متخصص خوب بکند، امراض باطنی برای ما ایجاد میکند، از یک مرض کم به یک مرض بزرگ، از یک مرض کوچک به یک مرض بزرگ ما را میکشاند. باید توجه داشته باشیم ما به همه مسائل. (9)مراکز تعلیم و تربیت، مراکز سرنوشت ساز کشور
از امور بسیار با اهمیت و سرنوشت ساز مسئله مراکز تعلیم و تربیت از کودکستانها تا دانشگاهها است که به واسطه اهمیت فوق العادهاش تکرار نموده و با اشاره میگذرم. باید ملت غارت شده بدانند که در نیم قرن اخیر آنچه به ایران و اسلام ضربه مهلک زده است قسمت عمدهاش از دانشگاهها بوده است. اگر دانشگاهها و مراکز تعلیم و تربیت دیگر با برنامههای اسلامی و ملی در راه منافع کشور به تعلیم و تهذیب و تربیت کودکان و نوجوانان و جوانان جریان داشتند، هرگز میهن ما در حلقوم انگلستان و پس از آن امریکا و شوروی فرو نمیرفت و هرگز قراردادهای خانه خراب کن بر ملت محروم غارتزده تحمیل نمیشد و هرگز پای مستشاران خارجی به ایران باز نمیشد و هرگز ذخائر ایران و طلای سیاه این ملت رنجدیده در جیب قدرتهای شیطانی ریخته نمیشد و هرگز دودمان پهلوی و وابستههای به آن اموال ملت را نمیتوانستند به غارت ببرند و در خارج و داخل، پارکها و ویلاها بر روی اجساد مظلومان بنا کنند و بانکهای خارج را از دسترنج این مظلومان پر کنند و صرف عیاشی و هرزگی خود و بستگان خود نمایند. اگر مجلس و دولت و قوه قضاییه و سایر ارگانها از دانشگاههای اسلامی و ملی سرچشمه میگرفت ملت ما امروز گرفتار مشکلات خانه برانداز نبود. و اگر شخصیتهای پاکدامن با گرایش اسلامی و ملی به معنای صحیحش، نه آنچه امروز در مقابل اسلام عرض اندام میکند، از دانشگاهها به مراکز قوای سه گانه راه مییافت، امروز ما غیر امروز، و میهن ما غیر این میهن، و محرومان ما از قید محرومیت رها، و بساط ظلم و ستمشاهی و مراکز فحشا و اعتیاد و عشرتکدهها که هر یک برای تباه نمودن نسل جوان فعال ارزنده کافی بود، در هم پیچیده و این ارث کشور بر باد ده و انسان برانداز به ملت نرسیده بود. و دانشگاهها اگر اسلامی- انسانی- ملی بود، میتوانست صدها و هزارها مدرس به جامعه تحویل دهد؛ لکن چه غم انگیز و اسفبار است که دانشگاهها و دبیرستانها به دست کسانی اداره میشد و عزیزان ما به دست کسانی تعلیم و تربیت میدیدند که جز اقلیت مظلوم محرومی همه از غرب زدگان و شرق زدگان با برنامه و نقشه دیکته شده در دانشگاهها کرسی داشتند؛ و ناچار جوانان عزیز و مظلوم ما در دامن این گرگان وابسته به ابرقدرتها بزرگ شده و به کرسیهای قانونگذاری و حکومت و قضاوت تکیه میکردند، و بر وفق دستور آنان، یعنی رژیم ستمگر پهلوی عمل میکردند.اکنون بحمدالله تعالی دانشگاه از چنگال جنایتکاران خارج شده. و بر ملت و دولت جمهوری اسلامی است در همه اعصار، که نگذارند عناصر فاسد دارای مکتبهای انحرافی یا گرایش به غرب و شرق در دانشسراها و دانشگاهها و سایر مراکز تعلیم و تربیت نفوذ کنند و از قدم اول جلوگیری نمایند تا مشکلی پیش نیاید و اختیار از دست نرود.
و وصیت اینجانب به جوانان عزیز دانشسراها و دبیرستانها و دانشگاهها آن است که خودشان شجاعانه در مقابل انحرافات قیام نمایند تا استقلال و آزادی خود و کشور و ملت خودشان مصون باشد. (10)
نقش فرهنگ در ذلت یا عظمت یک ملت
بزرگترین تحولی که باید بشود در فرهنگ باید بشود؛ برای اینکه بزرگترین مؤسسهای است که ملت را یا به تباهی میکشد، یا به اوج عظمت و قدرت میکشد. برنامههای فرهنگی تحول لازم دارد، فرهنگ باید متحول بشود. این غیر از سایر ادارات است. فرهنگ؛ غیر جاهای دیگر است. بنابراین، مشکلات زیاد است و در عین حال که من تشکر میکنم از اینکه شما برای مستمندان حاضرید اینکه هر جور خدمتی را بکنید و این هم ارزش دارد پیش خدا و خلق، لکن کار شما، کار اساسی شما، آن است که در فرهنگ است. این یک امر مادی است؛ یک فقر مادی است؛ که البته ارزش دارد که کمک میکنید؛ ارزش هم، ارزش معنوی دارد این؛ ارزش اخلاقی دارد؛ لکن آن کار مهم شما آن کارهای معنوی است که باید فرهنگ را یکجوری درست بکنید، فرهنگی را یکجوری بار بیاورید، که برای ملت شما مفید باشد؛ و این نمیشود جز که ایمان باشد. اگر یک نفر، دو نفر، در یک جامعه پیدا شد که ایمان هم نداشت لکن کارش خوب بود، میزان یکی دو تا نیست؛ میزان جامعه است. اینطور نیست که اگر یکی پیدا شد، شما حالا بگویید فلان آدم هم پیدا شد و هیچ اعتقادی نداشت؛ لکن آدم صحیحی بود؛ خلاف نمیکرد. یکی دو تا یک نوبری است، اگر صحیح باشد. میزان جامعه است که یک جامعه آیا همین طور ما علم به آن تزریق کنیم و با حربه علم، آن به جان مردم بیفتد؛ یا در دانشگاه همچو تهذیبش کنیم که علمش را برای نفع جامعه به کار ببرد. (11)تربیت انسان، شریفترین و پرمسئولیت ترین شغلها
آنچه در رژیم سابق شد، که دیدید، گذشت و ننگ برای عمال استعمار باقی ماند، و آنچه که ملت ما در طول این مدت زجر کشید، گذشت و اجر برای ملت ما باقی است، و آنچه که ملت ما به عالم ثابت کرد که میشود با ایمان و با عزم و تصمیم راسخ بر قوای شیطانی غلبه کرد گذشت؛ و آنچه که از حالا به بعد ما مکلف به آن هستیم گذشتهها گذشت؛ لکن ما آینده را باید نگاه کنیم. حالا ما چه تکلیف داریم، در آینده چه تکلیف داریم. فرهنگیها که با فرهنگیان علوم قدیمه در صف واحد هستند. یعنی علمای اسلام، معلمین علوم اسلامی با فرهنگیها که شغلشان شغل واحد است. این شغل شریفترین شغلها و پرمسئولیت ترین شغلهاست. شریفترین شغلهاست، برای اینکه شغل انسان سازی است؛ همان شغلی است که تمام انبیا برای همین معنا آمدند. قرآن یک کتاب انسان سازی است؛ و نازل شده است برای اینکه انسان درست کند. و این شغلی که فرهنگیها دارند چه فرهنگیهای علوم قدیمه و چه فرهنگیهای سایر علوم این شغل هم شغل آدم سازی است. اگر آدم ما بسازیم، مملکت ما نجات پیدا میکند. همیشه آدمها هستند که مقدرات کشورها را در دست میگیرند. منتها بعضیها آدمهای به صورت آدم و واقع شیطان، و بعضیها آدم. و همیشه از فرهنگ، این اشخاص بزرگ قیام میکنند. اشخاصی که ملتها را میتوانند نجات بدهند و کشور را میتوانند آباد کنند و دنیا و آخرت ملت را میتوانند تعمیر کنند فرهنگیها هستند. پس فرهنگ یک کارخانه آدم سازی است؛ چنانکه انبیا هم برای همین معنا آمدند آدم درست کنند...همه کسانی که شغل انبیا را دارند، که فرهنگیها هم همان شغل را دارند. مسئولیت زیاد است برای فرهنگیها، چنانچه برای علمای دین زیاد است. یعنی یک مسئولیت است برای همه. همه یک جور مسئولیت در مقابل خدا دارند. شما مسئولید که آنهایی که در کلاسهای شما هستند و تحت تربیت شما هستند، مسئولید که آنها را انسان کنید، و معلمین علوم قدیمه هم مسئولند که آنهایی که پیش آنها هست، آنها را انسان کنند. اگر درست این شغل را انجام دادند، این هم برای آنها شرافت زیاد هست؛ و هم برای مملکت خود و کشور خودشان یک مایههای شرافتمندی گذاشتهاند. که با تربیت صحیح ممکن نیست که یک مملکتی تحت نظر استعمار برود؛ و لهذا آنهایی که میخواهند این ممالک تحت نفوذ ممالکی که حالا باید بگوییم ممالک شرق آنهایی که میخواستند ممالک شرق را بچاپند، اینها به این دو جناح حمله کردند: به جناح علمای قدیم، و به جناح فرهنگ. منتها گاهی حمله ظاهر بود، و گاهی پشت پرده. حمله ظاهر آن بود که در زمان رضا شاه به علمای اسلام شد؛ که شاید اکثر شما یا همه شما یادتان نباشد که چه کردند با علمای اسلام. طوری کردند که این مدرسههای قم، مدرسه فیضیه، طلبهها نمیتوانستند توی مدرسه روز باشند. روز میرفتند توی باغات، آخر شب بر میگشتند. نمیتوانستند یک جلسه درسی داشته باشند؛ یک مجلسی وعظ داشته باشند؛ و هکذا. و حمله بدتر از آن، جمله پس پرده است که نگذارند یک فرهنگی رشد بکند؛ عقب نگه دارند، نگذارند آنطوری که باید تربیت کند،... فرهنگ را غیراسلامی بار بیاورند. (12)
معلمی، شغل پیامبران
«تعلیم» سرمشق همه انبیاست که از طرف خدای تبارک و تعالی به آنها مأموریت داده شده؛ مأموریت خدا به انبیا همین است که بیایند و آدم درست کنند و آنهایی که به انبیا نزدیکترند آنها به مقام آدمیت نزدیکترند. آن وقت که ملائکه اشکال کردند که آدمی که مفسد در ارض هست چرا خلق فرمودی. جواب این بود که من میدانم چیزهایی که شما نمیدانید. دنبالش هم خداوند تعلیم همه «اسما» را به آدم کرد. و وقتی که عرضه داشت به ملائکه، آنها دیدند که نمیتوانند اینطوری که آدم میتواند ادراک کند حقایق را، آنها نمیتوانند. از اول این بود که «آدم» که آمد با تعلیم الهی آمد و معلم بشر بود. انبیا هم معلم بشر بودند. شغل معلمی یک شغل عمومی است برای انبیا گرفته، تا اولیا تا فلاسفه و امام، تا علما و تا فرهنگیها، که ماها انشاءالله باشیم از آنها. پس شغل، شغل بسیار بزرگی است شغل آدم سازی، دیگر شغلها به این درجه نمیرسند؛ برای اینکه آنها مربوط به جهات دیگر است. در عالم هیچ موجودی به پایه انسان نمیرسد؛ و هیچ شغلی به پایه انسان سازی نمیرسد. پسی شغل بسیار بزرگ است، بسیار شریف است. (13)فرهنگ، سایهای از نبوت
باید معلمین توجه داشته باشند اولاً، به شغل شریف خودشان که شغل انبیاست، و ثانیاً به مسئولیت خودشان که همان مسئولیت انبیاست. انبیا مسئولند؛ لکن درست آنها عمل میکنند؛ از مسئولیت درست بیرون میآیند، از امتحان درست بیرون میآیند. آنها مأمور به تربیت هستند، و تربیت میکنند. و آنقدری که از عهده شان برآمد عمل کردند. شما هم همان مسئولیت را دارید، و همان شرافت را.کانه فرهنگ سایهای است از نبوت؛ و فرهنگیها سایهای هستند از نبی، این سایه باید عمل کند به آنطوری که ذی ظل عمل کرد. اینکه میگویم «سایه»، برای این است که سایه از خودش هیچ نباید داشته باشد؛ همان طوری که یک سایهای وقتی که میافتد روی زمین از یک شخص، حرکت، حرکت شخص است، و سایه به حرکت شخصی حرکت میکند. اینکه سلطان را میگویند «ظل الله» این بزرگترین چیزی است که اگر ما تصور کنیم، تمیز میدهیم مابین حق و باطل. ظل خدا باید وقتی «ظل الله» است که حرکتش حرکت خدا باشد؛ از خود هیچ نداشته باشد. پیغمبر اکرم (ظل الله) است؛ برای اینکه... (وَ مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمَى) (14) آنهایی که با تو مبایعه کردند (یُبَایِعُونَ اللَّهَ) (15)؛ بیعت با پیغمبر بیعت خداست. چرا؟ برای اینکه پیغمبر هر چه دارد از خدا، و هر چه میبیند خدا، و فانی است در او هر حرکتی پیغمبرها میکنند همانی است که مطابق رضای خداست. به حرکت او به تحریک او حرکت میکنند. از خودشان حرکت ندارند؛ به تحریک او حرکت میکنند. شما هم، فرهنگیها هم، ظل انبیا باید باشید. (16)
سعادت و شقاوت ملتها از مدرسهها
برای فرهنگیها مسئولیت بسیار هست. هر چه شغل عظیم باشد، مسئولیت به همان مقدار بزرگ و عظیم است. مسئول تمام مقدراتی که برای یک کشوری پیش میآید، مسئول تمام انسانهایی که باید انسان بشوند، مسئول تمام جوانهایی که زیردست آنها باید تربیت بشوند. تربیت باید بشود انسان در مکتب فرهنگیان، معلم؛ و مقدرات هر مملکتی به دست همینهاست که از فرهنگ بیرون میآیند؛ و پیشرفت هر کشوری و عقب ماندگی هر کشوری باز به دست معلمین است. معلم است که با ساختن خود، افراد را، کشور را پیش میبرد؛ و معلم است که اگر خدای نخواسته در پیش او انحراف حاصل بشود، کشور را خراب میکند. معلم است که انسانها را یا مهذب بار میآورد، متعهد بار میآورد، و یا انگل بار میآورد و وابسته. همه از مدرسهها بلند میشود. همه سعادتها و همه شقاوتها انگیزهاش از مدرسههاست، و کلیدش دست معلمین است. (17)دوره مدارس مهمتر از دانشگاه است
باید توجه کنید که دوره مدارس مهمتر از دانشگاه است، چرا که رشد عقلی بچهها در این دوره شکل میگیرد. باید سعی کنیم تا کسانی که فرزندان ما را فاسد بار میآورند، به مدارس و دانشگاهها وارد نشوند و در این امر مسامحه نباید کرد. ممکن است الان کاری نتوانند بکنند، ولی تا ده سال دیگر کارشان را انجام میدهند. ما با آنان که با اسلام دشمن اند مخالفیم و در مقابلشان میایستیم، ولی با کسانی که با اسلام دشمنی ندارند و دنبال کار خودشان هستند کاری نداریم. مسئله ما اسلام و کشور اسلامی است. اما برای اسلام این همه جوان داده ایم، لذا باید نگذاریم خون آنان هدر رود. ما دانشمندی که برای بشریت مضر است را میخواهیم چه کنیم؟ امروز دنیا در آتش دانش دانشمندان مضر میسوزد. این سلاحهای مخرب و بمب و موشکها را همین دانشمندان ساختهاند. لذا دانش باید همراه با تزکیه باشد، اصلا تزکیه مقدم بر دانش است.همه معلمین در فکر این باشند که خودشان را تهذیب کنند، باید خود را مهذب کنند تا حرفشان در دیگران اثر کند. معلمین و همه کسانی که در شغل معلمی به سر میبرند باید بدانند که شغلشان بسیار مهم است؛ باید توجه کنند که بچهها را از ابتدا خوب بار بیاورند، که دانشگاه دیر است. معلمین باید احساس کنند که پیش خدا مسئولند، اگر بچهها بد تربیت شوند اینها هم مسئولند، اگر در این مورد من و شما هم سکوت کنیم مسئولیم. (18)
پینوشتها:
1- صحیفه امام، ج 14، ص 152 تا 153.
2- خورنده و خوراکی.
3- صحیفه امام، ج 8، ص 513 تا 517.
4- همان، ج 8، ص 108.
5- اشاره به حدیثی است به این مضمون: علم نوری است که خداوند آن را در قلب هر که بخواهد میاندازد. (بحارالانوار، ج 67، ص 140)
6- آشکارا با خدا به جنگ برخاسته است.
7- صحیفه امام، ج 2، ص 38 تا 40.
8- همان، ج 11، ص 394 و 395.
9- همان، ج 13، ص509 تا 510.
10- همان، ج 21، ص 429 تا 431.
11- همان، ج7، 473 تا 474.
12- همان، ص 427 و 428 و 430.
13- همان، ص 428.
14- بخشی از آیه 17 سوره انفال: «و هنگام تیراندازی، تو تیر نمیاندازی بلکه خداوند تیراندازی میکند».
15- اشاره به آیه 10 سوره فتح.
16- صحیفه امام، ج 7، ص 429.
17- همان، ص 428 تا 429.
18- همان، ج 19، ص 189 تا 190.
سعادتمند، رسول؛ (1390)، درسهایی از امام: رسالت فرهنگیان و دانشگاهیان، قم: تسنیم، چاپ دوم
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}