فتح مسکو
در 1811 ناپلئون در اوج قدرت خود بود اما اصلاً وضعیت راضی به نظر نمیرسید. اسپانیا، ایتالیا، پروس و اتریش همه مغلوب و مطیع بودند اما فرانسه دو دشمن بزرگ داشت که از قرون هفدهم و هجدهم مقدرات اروپا را در اختیار
نویسنده: علی غفوری
در 1811 ناپلئون در اوج قدرت خود بود اما اصلاً وضعیت راضی به نظر نمیرسید. اسپانیا، ایتالیا، پروس و اتریش همه مغلوب و مطیع بودند اما فرانسه دو دشمن بزرگ داشت که از قرون هفدهم و هجدهم مقدرات اروپا را در اختیار داشتند و تا نیمه قرن بیستم نیز همچنان صحنهگردان سیاست اروپا بودند. روسیه و انگلستان.
ناپلئون پس از شکست بزرگ دریای ترافالکار فهمیده بود که در دریا مغلوب انگلیس است و بدون تفوق دریایی نیز پیاده کردن نیرو در انگلیس امکان نداشت بنابراین حذف انگلیس امکان نداشت از طرفی انگلیس میتوانست در نبردهای زمینی حداکثر 2 تا 3 لشکر نیرو اعزام کند بنابراین در غرب اروپا جبهه جنگی بزرگ علیه او ایجاد نمیشد.
اما در شرق سروکار او با انبوهی از دولتهای متخاصم بود؛ پروس و اتریش مادامی که روسیه وجود داشت میتوانستند خطرناک باشند و تا زمانی که مسکو و جمعیت عظیم روسیه پابرجا میماند قدرت نظامی روسیه مانع اهداف جاهطلبانه ناپلئون میشد. ناپلئون هرگاه که متوجه اسپانیا در غرب و یا ایتالیا در جنوب میشد در «گوشه فکر خود» نگران یک چیز بود: روسیه. او تصمیم گرفت که این نگرانی را برای همیشه از بین ببرد غافل از آن که از بین بردن بزرگترین پدیده جغرافیایی- نظامیِ تاریخ بشر تقریباً ناممکن است.
عظیمترین لشکرکشی تاریخ
تا بهار 1812 تاریخ به خود ارتشی به بزرگی نیروهای آماده حمله به روسیه ندیده بود. ارتش 500 یا به قولی 550 هزار نفری ناپلئون موسوم به گراند آرمه متشکل از 200 هزار نفر اسپانیایی و ایتالیایی و 100 هزار نفر لهستانی و 250 هزار نفر فرانسوی آماده حمله به روسیه بودند. ناپلئون در سراسر سال 1811 به این تدارک بزرگ دست زده و پروس- اتریش را قانع به همراهی خود علیه روسیه کرده بود اما با این وصف تا می 1812 بسیاری از سیاستمداران و نظامیان به دنبال آن بودند که وی را از حمله باز بدارند.در 9 می 1812 ارتش عظیم ناپلئون به درسد و در 28 همان ماه به پزنان در غرب ورشو رسید. روسها هنوز گمان نمیبردند که ناپلئون به طور قطع قصد جنگ دارد اما در 22 ژوئن 1812 با اعلام جنگ ناپلئون به روسیه در لیتوانی اکنون همه میدانستند که جنگ اجتنابناپذیر است.
20 ژولای او با 420 هزار سرباز در ویلنا (ویلنیوس پایتخت لیتوانی) بود.
حال آن که روسها از نبرد با وی شانه خالی کرده بودند. این نکته چندان عجیب نبود چرا که تزار حتا نیمی از ارتش ناپلئون را در اختیار نداشت و در برابر شش مارشال بزرگ فرانسوی حتا سه ژنرال تزار اول نیز در اختیار او نبود.
اکنون ناپلئون وارد بیلوروس شده و به سرعت به سمت مینسک (پایتخت) میتاخت.
اولین درگیریها
ناپلئون در 28 ژولای در مسسر شاهراه معروف اسمولنسک- مسکو قرار گرفته بود اما هنوز از نبرد خبری نبود. دهقانان روس نیز زمینهای بر سر راه ناپلئون را به آتش کشیده و سربازان سرباز گراندآرمه خسته از راهپیمایی طولانی کم کم پی میبردند که این نبرد با سایر نبردها متفاوت است. ناپلئون برای روحیه دادن به ارتش خود به شدت نیازمند انجام یک نبرد بود حال آن که روسها اکنون صدها کیلومتر به داخل خاک خود عقب نشسته و از درگیری اجتناب میکردند.در 14 اوت در منطقه کرانسوئه نیروهای ژنرال نی و ژنرال مورا 1 لشکر روسی را درهم کوبیدند و ژنرال دیگر روسی، رایفسکی، به فرمان با گرایتون، سر فرمانده روسی، نبردی فرعی را در اسمولنسک رهبری کرد و علیرغم شجاعت سربازان روس به دلیل برتری فرانسویها نیروی روس عقب رانده شدند. در 16 اوت به دستور ناپلئون اسمولنسک شاهراه اصلی بر سر راه محور مینسک- مسکو پس از ساعتی بمباران مورد حمله گراندآرمه قرار گرفت. این اولین جنگ سخت از ابتدای ورود فرانسویها بود. دو ژنرال روس به نامهای دوفتوروف و کنو فنی تسین با مقاومتی تحسینبرانگیز 12 ساعت حمله فرانسویها را بینتیجه گذاشتند. فردای آن روز ناپلئون سرسختترین مارشال خود یعنی داوو را مأمور «حمله و پیروزی به هر قیمت» کرد. در نبرد 17 اوت آنگونه که تاریخ نویسندگان نقل میکنند سربازان روس حتا پس از تحمل ضربات سنگین نیز عقب نرفتند و فرانسویها ناچار از راه دور به کوبیدن پادگان شهر ادامه دادند. روسها که ادامه نبرد را با توجه به برتری قابل ملاحظهی سپاه ناپلئون بیفایده میدیدند و از طرفی قصد اصلی آنها به درازا کشاندن جنگ بود شبانه انبارهای مهمات را به آتش کشیده و از شرق شهر خارج شدند در حالی که از اسمولنسک جز تلّی از خاکستر چیزی نمانده بود. نبرد اسمولنسک ظاهراً پیروزی ناپلئون بود اما او به خوبی آگاه بود که مواد غذایی و تدارکاتش در حال اتمام است حال آن که حتا یک نبرد عظیم انجام نداده و این یعنی شکست!
نبرد بوردینهو
روسها در اول سپتامبر تحت تأثیر فشارهای مسکو و افکار عمومی تصمیم گرفتند تا در نزدیکی آبادیای به نام بوردینو اولین مقاومت جدی را از خود نشان دهند چرا که ناپلئون فاصله اندکی با مسکو فاصله داشت. روسها در شواردینو نزدیکی (بوردینو)، قلعهی محکمی در اختیار داشتند و با جمع کردن نیروهای خود حجم سپاه را به 113 هزار سرباز و 640 عراده توپ رسانده و منتظر رسیدن ناپلئون بودند.5 سپتامبر ناپلئون با 135 هزار سرباز و حدود 600 عراده توپ به منطقه رسید و بلافاصله با فرمان وی ژنرال مورا حمله را آغاز کرد. نیروهای او پس از درهم کوبیدن سواران روس در جنگی تن به تن و خونین قلعه را گرفتند. در 6 سپتامبر فرانسویها به فرماندهی داوو، نی و مورا به بوردینهو حمله بردند و در اثر فشار آنها روسها علیرغم نبرد سرسختانه عقب نشستند اما روسها پس از عقبنشینی نیروهای ناپلئون را در آن ده به آتش توپ بستند و یکی از بهترین هنگهای او را از بین بردند. ژنرال داوو که پی برده بود توپخانه روسها اگر از کار نیفتد سپاه او کاملاً منهدم میشود در حرکتی شجاعانه خود را با سوارانش به توپهای روس رساند اما توپچیهای روس تا آخرین لحظه آتش را قطع نکردند و مقاومت آنها بخش بزرگی از سربازان داوو را از پای درآورد، خود داوو نیز مجروح و بیهوش در میدان افتاد. اما چندی آن طرفتر 3 لشکر مارشال نی با نیروهای با گرایتون یکی از دو ژنرال سر فرمانده روس درگیری خونینی را تجربه کردند.
این نبرد که چندی بعد منجر به نبرد سرنیزه شد تنها هنگامی پایان یافت که مارشال مورا با سپاه خود به کمک نی آمد. سرسختی روسها سبب شد تا همه ژنرالهای ناپلئون از او قوای کمکی بخواهند در حالی که ناپلئون دست چندان بازی برای کمک بدانها نداشت.
توپخانه دیگر روسها در بین قریه بوردینهو و سمنوفسکوئه قرار داشت مرتب در حال کوبیدن نیروهای فرانسوی در دشت بود و تنها زمانی که ژنرال موران با لشکر خود آنها را مورد حمله قرار داد، شدت حمله کم شد اگرچه این امر نیز موقتی بود چرا که روسها با تفنگهای سرنیزهدار خود را به لشکر وی زدند. پافشاری موران و مردانش موجب قتل عام کامل واحدش و شخص وی شد.
خبرهایی که به مقر ناپلئون در دهکده «والوو» میرسید نگرانکننده بود روسها علیرغم تلفات سنگین حتا یک گام عقب نرفته بودند. در درّهی بزرگ سمنوفسکوئه 700 توپ فرانسوی و روس انبوهی از جنازه را بر روی هم انباشته بودند. از این دره دهها هزار سرباز روس فرانسوی و حتا ژنرال با گرایتون جان سالم به در نبردند.
مورانی، و داوو مرتب از ناپلئون درخواست نیرو میکردند اما «خدای جنگها» خوب میدانست که باید نیروهای ذخیرهاش را برای حملات دیگری نگاه دارد. قزاقهای اووارف و پاتوف چند ساعت بعد با حمله به پشت نیروهای ناپلئون قصد نابودی عقبه وی را داشتند که با مواجه با گارد مخصوص ناپلئون متفرق شدند. توپخانهی روسها به فرماندهی رایوسکی بیوقفه در حال کوبیدن فرانسویها بود و هیچ نیروی قادر به خاموش کردن غرش مرگ آنها نبود، تا آن که ساعت 15 پس از آن که ناپلئون مطمئن شد روسها دیگر رمق رساندن نیروی کمکی جدیدی ندارند با آسودگی فرمان ورود سپاههای تازه نفسی را برای کوبیدن توپخانه روسها صادر کرد. متوقف شدن آتش توپهای رایوسکی سبب جان گرفتن سربازان زمینگیر شدهی ناپلئون شد و غروب آن روزِ مرگبار بالاخره ناپلئون با نیروهای کمکی خود به صحنه جنگ رسید و در حالی که از حجم بالای اجساد سربازان فرانسوی و روسی در درّهی سمنوفسکوئه بهتزده شده بود دستور ادامه نبرد را صادر کرد. 300 توپ فرانسوی نیروهای روسیه را درو کرده و به سمت شرق میراندند.
با تاریکی کامل هوا جنگ پایان یافت حال آن که حداقل 100 هزار کشته در منطقه بر جای مانده بود. روسها حداقل نیمی از ارتش خود را در پای مسکو از دست داده بودند کوتزوف سرفرمانده روس رسماً از تزار درخواست عقبنشینی به سمت شرق مسکو را کرد که موافقت شد. اما وضع ناپلئون نیز خوشایند نبود. 47 نفر از ژنرالهای او و حداقل 50 هزار سربازش کشته و دهها هزار نفر مجروح شده بودند. بوردینهو بیرحمانهترین نبرد ناپلئون قلمداد شد.
ورود به مسکو
ناپلئون در 14 سپتامبر به مسکو رسید و بلافاصله وارد کرملین شد. این اتفاق یعنی ورود یک فاتح خارجی به مسکو از 3 قرن قبل بیسابقه و تا 2 قرن بعد نیز یعنی تا به امروز تکرار نشده اما این ورود اصلاً برای امپراتوری فرانسه جذاب نبود چرا که روسها قبل از خروج، شهر را به آتش کشیده بودند و این باورکردنی نبود. شهر سوخته برای ناپلئون ارزش چندانی نداشت و بالعکس سبب خشم و نگرانی شدید او شد مضافاً آن که او برای تأمین نیاز سپاه بزرگش به این شهر دلبسته بود. اکنون خبرها همه حاکی از گرسنگی سربازان و مرگ دهها هزار اسب بر اثر نرسیدن آذوقه بود. ارتش روسیه نیز مانند گرگ قطبی در جنوب شرق مسکو در ریازان کمین کرده و مترصد بیرون آمدن ناپلئون بود.اما ناپلئون که اکنون با آن که مسکو را در دست داشت و روسها را درهم کوبیده بود با زیرکی خاص خود میدانست که «بازنده» است او نیز مانند شارل دوازدهم، فرمانروایان عثمانی و سرداران لهستانی، مرتکب اشتباه شده بود (چنان که 130 سال بعد هیتلر نیز همین اشتباه را کرد، دشتهای روسیه نگهبانانی دارد که شکستناپذیرند. آنها زمین سوخته را پشت سر خود برای سرداران مهاجم میگذارند و زمانی که دشمن از نبرد خسته شد حتا به جنازه او نیز رحم نمیکنند. ناپلئون چندین بار درخواست مذاکره با الکساندر را کرد اما الکساندر حتا جواب او را هم نداد. فاتح بزرگ در دفعات بعد حتا لحن خود را بسیار ملایم و نه از موضع قدرت کرد اما گویی فشار میهنپرستان و نمایندگان فراری دول مغلوب ناپلئون مانع از پاگرفتن مذاکرات شد.
غمانگیزترین عقبنشینی تاریخ
ناپلئون پس از آن که فهمید روسها حاضر به مذاکره با او نیستند با سپاه خود (به جز 10 هزار نفر) مسکو را ترک کرد و از آن جا که از اسبهای ارتش او چیزی باقی نمانده بود فکر پیشروی به داخل روسیه و یا حمله به شمال و سنپطرزبورگ را از فکر خود بیرون کرد. برای او تنها یک راه مانده بود مبارزه با طبیعت خشن روسیه که اکنون آثار منجمدکنندهی آن را احساس میکرد و بازگشت به فرانسه اما این بار این روسها بودند که دست از سر ارتش فرانسه (و متحدانش) برنمیداشتند. ستونهای بزرگ فرانسوی، ایتالیایی و لهستانی در خط عقبنشینی اسمولنسک بارها مورد هجوم مردان کوتزوف قرار گرفتند. در 30 اکتبر 1812 سرمای وحشتناک روسیه سرعت فرانسویها را کم کرد و آنگاه دستههای سوار قزاق پیاده نظام جنگدیده کوتزوف نیروهای ناپلئون را به ستوه آوردند.ناپلئون بر سرعت نیروهایش افزود (و این به بهای گذاشتن هر چیز سنگین و حتا مجروحان تمام شد) چرا که خبرهای رسیده حاکی از آمادگی اروپا و حتا فرانسه برای خروج علیه وی بود.
پارتیزانها و قزاقهای روس نیز بیکار نبودند و در این نبرد دهها هزار سرباز عقب افتاده از سپاه اصلی را از دم تیغ گذراند و به مجروحان نیز اجازه دادند تا خود بمیرند.
اما نبرد اصلی در حوالی رود دنیپر بود. نیروهای مارشال نی که از قوای عمده فرانسه جدا افتاده بودند به شدت مورد حمله روسها قرار گرفته و با تحمل 19 هزار کشته توانستند از رود بگذرند.
ناپلئون اکنون تنها امیدش شهر مینسک بود. در این شهر وی آذوقه فراوان برای نیروهای خود تدارک دیده و قصد داشت تا آن را مبدل به پایگاه مقاومت کند اما روسها آن را از دست لهستانیها درآورده و از جنوب نیز به تعقیب وی پرداخته بودند.
اکنون پنج ژنرال روس یعنی چیچاگف، وتگنشتاین، پلاتوف، ارمولوف، و کوتزوف بقایای سپاه 600 هزار نفره او را به سمت غرب جارو میکردند.
ناپلئون برای ورود به نقاط امنتر تنها باید از رود بره زینا میگذشت حال آن که روسها با خراب کردن بخشی از پلها عملاً سپاه درمانده او را گیر انداختند. ناپلئون تنها با چند فریب هنرمندانه توانست عمده قوای خود را از بره زینا عبور دهد در حالی که نیروهای باقیماندهاش به دست روسها قتلعام شدند. (تنها در پای یکی از پلها 10 هزار سرباز فرانسوی کشته شدند.)
امپراتور شکستخورده فرانسه پس از آن که از ورود به مینسک ناامید شد چاره را عقبنشینی به ویلنا پایتخت لیتوانی دانست. روسها البته خود را قبل از ناپلئون به ویلنا رسانده بودند اما قلّت نفرات آنها موجب شد تا فرانسویها آنها را عقب رانده و بتوانند وارد شهر شوند. این جمعیت گرسنه که اکنون شبیه اشباح شده بودند سراسیمه تنها به دنبال چیزی برای خوردن و سقفی برای استراحت و فرار از سرمای 25 درجه زیر صفر دسامبر بودند.
تارله وضع این نیروها را چنین تصویر میکند:
«اکنون نبرد وحشتانگیز مسکو به پایان رسیده بود اما از 420 هزار سربازی که در ژوئن (6 ماه قبل) از مرز گذشه بودند و از 150 هزار نفری که بعدها به آنها ملحق شدند چیزی جز چند واحد کوچک پراکنده باقی نمانده بود.»
ناپلئون هفته بعد اندک نیروهای باقی مانده خود را ترک کرد و شبانه با عبور از مرز آلمان قصد فرار به فرانسه را کرد و برای آن که کسی به او شک نبرد حتا اسکورت نیز با خود نبرد.
نتیجه نبرد
نبرد روسیه و فرانسه در 1812 یکی از مخوفترین و تأثیرگذارترین نبردهای تاریخ بود. از ارتش (حدود) 550 هزار نفری ناپلئون تنها 30 هزار نفر باقی ماند. 120 هزار اسیر و 400 هزار کشته سبب شد تا مرد مقتدر اروپا اکنون سرداری شکست خورده باشد و از آن طرف روسیه اکنون قدرت بلامنازع شرق محسوب شود. قدرتی که اکنون اتریش و پروس مطیع آن بودند. ناپلئون از نبرد روسیه هیچ چیز عایدش نشد. به جز فتح مسکو شهر دستنیافتنی روسیه.اما او حتا نتوانست از بودن در این شهر لذت ببرد. به هر جهت نبرد مذکور از نقطهنظر نظامی بزرگترین لشکرکشی تا آن تاریخ و نیز بیرحمانهترین نبرد دنیای متمدن بود. از دیدگاه سیاسی نیز آغاز سقوط امپراتوری و شوکت ناپلئون بناپارت بود.
تراژدی این نبرد نیز مرگ صدها هزار سرباز در اثر گرسنگی، خستگی و سرما (بدون آن که افتخاری نصیب آنها شود چرا که با دشمن جنگیده بودند) بود.
اما نکته به یاد ماندنی این جنگ نیز پایداری روسها در دفاع از کشورشان بود «استراتژی زمین سوخته» و اجتناب از جنگهای بزرگ و به جای آن نبردهای پارتیزان تصمیمی بود که هنوز هم پس از 200 سال میتواند بهترین روش دفاعی برای مقاومت علیه مهاجمان به کشورهای بزرگ باشد.
منبع مقاله :
غفوری، علی؛ (1386)، 100 جنگ بزرگ تاریخ، تهران: هیرمند، چاپ دوم
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}