نویسنده: علی غفوری




 

آغاز فروپاشی نظام تزاری

آغاز قرن بیستم نوید صلح را نمی‌داد. اگر قرن نوزدهم قرن نبردهای بزرگ در اروپا بود اکنون در قرن جدید، پهنه‌ی نبردها را به سراسر کره زمین کشیده شده بود. قدرت‌های سنتی تقریباً تمام دنیا را در چنگ خود داشتند حال آن که کشورهای تازه صنعتی شده خواستار تغییر این وضعیت بودند. انگلستان، روسیه، فرانسه و عثمانی تقریباً تمام قاره‌ها را (به جز قاره آمریکا) در اختیار گرفته بودند. حال آن که کشورهایی چون ژاپن، آلمان و آمریکا که طی سال‌های 1850 تا 1900 به شدت قوی شده بودند سهم بیش‌تری از جهان می‌خواستند. در جنوب شرق آسیا آثار این درگیری آرام آرام خود را نشان می‌داد. امپراتوری عظیم روسیه به رغم پهناوری و جمعیت، تحرک لازم را نداشت. اگرچه این امپراتوری به رغم این مسئله هنوز شرایط جدید را باور نمی‌کرد.

زمینه‌های بروز درگیری

ژاپن در 1889 تحت فرمان امپراتور موسوهیتو قانون اساسی جدیدی را پایه گذاشت که این قانون از روی قانون اساسی پروس نوشته شده بود. این امر به معنای پایان انزوای امپراتوری ژاپن به معنای مطلق بود. در حالی که دنیا به ژاپن به عنوان کشوری قرون وسطایی نگاه می‌کرد ناگهان درهای گشوده شده‌ی ژاپن دنیا را با حیرت مواجه کرد. ژاپن طی سال‌های 1867 تا 1894 (27 سال) چهره خود را کاملاً دگرگون کرده بود حال آن که برای این کشور کوچک و دورافتاده قدرت‌های محلی و جهانی جایی در نظر نگرفته بودند. در 1894 ارتش کوچک و مجهز ژاپن برای ورود به اولین جنگ جدی در سده‌های اخیر خود آماده شد و طی چند نبرد پیاپی چین را از کره بیرون کرد و تنها زمانی حاضر به آتش‌بس با چین شد که چینی‌ها تایوان را به ژاپن واگذار کردند.

پنجه در پنجه روسیه

روسیه در نیمه دوم قرن نوزدهم مبدل به قدرت بلامنازع در آسیا شده بود. روس‌ها با ایجاد یک امپراتوری به ابعاد بریتانیا فضایی پر از رعب و وحشت برای کلیه همسایگان خود ایجاد کرده بودند. دست‌اندازهای متعدد روسیه سبب تضعیف امپراتوری عثمانی و ایران در غرب و تصرف کامل آسیای میانه و بخش‌هایی از شرق آسیا شده بود. اما ظاهراً زنگ تفریح روس‌ها به پایان رسید چون غولی در شرق در حال متولد شدن بود. روسیه برای خود این حق را قایل بود که در «شرق» هر اقدامی را انجام دهد و دست‌اندازی آن به بخشی از منچوری و جزایر ساخالین در همین راستا بود، اما ژاپن دیگر ناظری بدون عمل نبود.

حمله به پورت آرتور

پورت آرتور بندری استراتژیک در جنوب شرق آسیا بود که روس‌ها ظاهراً آن را از چین اجاره کرده بودند اما در واقع به دلیل حکومت ضعیف مرکزی چین، روس‌ها از تخلیه آن خودداری کرده و آن را در تصرف خود نگاه داشتند. روس‌ها با احداث یک پادگان بزرگ در پورت آرتور و ایجاد یک ناوگان جنگی عملاً پورت آرتور را مبدل به پایگاه استراتژیک خود برای اداره شرق آسیا کرده بودند.
پورت آرتور برای ژاپن به گونه‌ای خطرناک «نگران کننده» به نظر می‌رسید چرا که فاصله این بندر (و پادگان) تا خاک ژاپن اندک بود. ژاپن بارها به روسیه درباره‌ی خروج از منطقه هشدار داده و از دولت چین نیز خواسته بود تا روس‌ها را از بندر مذکور بیرون کند اما نه چین چنین توانی داشت و نه روسیه تهدید ژاپن را جدی می‌گرفت. تا آن که در 10 فوریه 1904 دریاسالار توگو قهرمان ملی ژاپن با حمله‌ای غافلگیرانه سه رزمناو روسی را در بندر مذکور غرق کرد و ستون فقرات نیروی دریایی روسیه در شرق آسیا را درهم شکست. اکنون پادگان پورت آرتور کاملاً در محاصره بود. پادگان پورت آرتور نیرویی متجاوز از 50 هزار نظامی را در خود جای داده و این نیرو پیروزی بر ژاپن را آسان می‌کرد. اصولاً روس‌ها شکست دریایی پورت آرتور را یک اتفاق می‌دانستند غافل از آن که ژاپنی‌ها آماده‌ی بلعیدن پادگان روس‌ها بودند.

بزرگ‌ترین حرکت دریایی تاریخ

با حذف ناوگان دریایی روسیه در شرق چین، ژاپن حاکم بلامنازع منطقه دریایی مذکور شد. دریاسالار توگو سپهسالار ژاپنی‌ها، پادگان روسیه را در محاصره‌ی کامل دریایی و زمینی گرفت و تنها راه خروج از بن‌بست برای روس‌ها اعزام ناوگان عظیم دریایی بالتیک بود. این ناوگان مخوف که قدرت استراتژیک روسیه محسوب می‌شد مرکب از 120 ناو عظیم زره‌پوش، 9 رزمناو و 12 اژدرفکن و ده‌ها کشتی تدارکاتی بود. تزار روسیه برای دفع کامل ژاپن دستور حرکت این نیرو را صادر کرد اگرچه می‌دانست تا رسیدن این نیرو به منطقه حداقل 4ماه زمان نیاز است.

تسلیم پادگان روسیه

نیروهای قدرتمند روسیه در تمام روزهای نوامبر و دسامبر 1904 با مهاجمان ژاپنی جنگیدند اما تحمل فشار بی‌امان ژاپنی‌ها کار ساده‌ای نبود. نبردهای چندماهه سبب مرگ 8 هزار روس و زخمی شدن 15 هزار نفر دیگر شد و این به معنای از بین رفتن نیمی از مدافعان بود. دوم ژانویه 1905 زمانی که فرمانده روس از رسیدن هرگونه کمکی قطع امید کرد تسلیم بی‌قید و شرط را پذیرفت. دنیا فهمید که شکست قبلی روسیه از ژاپن یک اتفاق نبوده است.

نبرد موکدن

اقدامات ژاپن تنها به تصرف پورت آرتور محدود نمی‌شد. نظامیان ژاپنی در 10 مارس 1905 به شهر موکدن در ایالت منچوری چین حمله بردند. روس‌ها در موکدن دست به مقاومت شدیدی زدند اما ژاپن نیز مصمم به فتح شهر بود. نبرد سنگینی آغاز شد. مدافعان در ابتدا گمان بردند که ژاپنی‌ها بر اثر شدت مقاومت عقب می‌نشینند اما ظاهراً ژاپنی‌ها از مرگ نمی‌ترسیدند. شدت نبرد به اندازه‌ای بود که مدافعان و مهاجمان از بین کشته‌ها برای مبارزه می‌گذشتند. 142 هزار کشته حاصل این نبرد مرگبار بود. اما سرنوشت روس‌ها به رغم از دست دادن 92 هزار سرباز خود مجبور به ترک این شهر مهم منچوری شدند. اکنون ژاپن در خشکی به طور کامل روس‌ها را شکست داده بود. باقی مانده‌ی دفاع روس‌ها در جزیره‌ی ساخالین نیز درهم شکسته شد و در 30 ژوئیه 1905 شهر الکستاندروسک تسلیم نیروهای ژاپن شد. اکنون ژاپن تنها یک گام دیگر تا فرمانروایی شرق آسیا فاصله داشت.

نبرد تسوشیما

دنیا با دقت نبردهای ژاپن و روسیه را دنبال می‌کرد. تاکنون سابقه نداشت که قدرتی محلی یکی از دو ابرقدرت قرن نوزدهم را شکست دهد. دنیا با تعجب نبردها را پیگیری می‌کرد اما اعتقاد جهانیان این بود که: «ژاپنی‌ها به رغم رشادت زیاد قادر به پایداری در برابر ناوگان بالتیک نخواهند بود. ناوگان بالتیک به اندازه‌ای مرگبار و مخوف است که مجمع‌الجزایر ژاپن را مبدل به دهکده‌های قرون وسطایی می‌کند.» از طرفی غرب نیز مایل به پیروزی روس‌ها بود چرا که شکست روسیه از ژاپن می‌توانست نظم سنتی موردنظر انگلیس و فرانسه را از بین ببرد. به هر تقدیر ناوگان عظیم روسیه در 27 مه 1905 به آب‌های کره رسید. دریاسالار روسیه به گمان این که دریاسالار ژاپنی اکنون با «بالاپوشی به دنبال پناهگاهی امن می‌گردد» وارد تنگه تسوشیما شد. توگو فرمانده ژاپنی منتظر روس‌ها بود. در دریای متلاطم آن روز نام او جاودانه شد چرا که روس‌ها را برای همیشه از یک نیروی دریایی درجه اول محروم کرد. روس‌ها که انتظار مبارزه با مشتی دریانورد سنتی و کشتی‌های سبک را داشتند ناگهان خود را در مواجهه با 12 زره‌پوش دریایی، 16 رزمناو و 65 اژدرفکن دیدند. نبردی مرگبار درگرفت. طرفین 48 ساعت به روی یکدیگر آتش باریدند اما نتایج به گونه‌ای شگفت‌آور متفاوت بود. در حالی که ژاپنی‌ها تنها یک کشتی کوچک و 113 ناوی را از دست دادند، روس‌ها 5 هزار ناوی و 20 فروند کشتی خود را نابود شده دیدند و ناگزیر به اسارت 6 هزار ناوی و 6 کشتی به ژاپنی‌ها تن دادند.

شمارش معکوس برای سقوط امپراتوری تزارها

نبرد تسوشیما از جهاتی دارای اهمیت جهانی بود چرا که از سویی دست ژاپن را برای ادامه یکی در شرق آسیا (به جز نواحی تحت فرمان انگلیس) باز می‌گذاشت و از سوی دیگر حکومت تزارها را با چالشی جدی مواجه کرد. افکار عمومی روسیه چنین شکست سختی را از یک دولت شرقی نمی‌پذیرفت و اعتراض علیه دولت آغاز شد. پیروزی قاطع ژاپن بر روسیه سبب تحریک بسیاری از سیاسیون شرق شد. آن‌ها اظهار می‌داشتند: «اگر غرب شکست‌ناپذیر است چگونه ژاپن ستون فقرات قدرت اول قرن نوزدهم را شکست؟» در غرب نیز بسیاری از تئوری‌های نظامی مورد بازنگری قرار گرفت از جمله آن‌که «وزن» روسیه در جدال‌های اروپایی «حداقل» در نظر گرفته شد. همین امر سبب شد تا در جنگ اول جهانی اتریش و آلمان برای جبهه‌ی شرق ارزش قائل نشوند و بعدها مشخص شد که واقعاً روسیه از نظر نظامی اصلاً در اندازه دولت‌های مدرن غربی و ژاپن نیست.

صلح روسیه و ژاپن

اگرچه روسیه برای انگلیس، آلمان و آمریکا رقیب محسوب می‌شد اما آن‌ها مایل به لگدمال شدن غرور این کشور نبودند. به اعتقاد سیاستمداران غربی، هرگونه حقارت روسیه، مدعی شدن بیش از پیش ژاپن را در پی داشت. نه انگلیس، نه آمریکا و نه فرانسه هیچ کدام آمادگی ورود به یک نبرد جدی و طولانی با ژاپن را نداشتند. برای آن‌ها مسلم بود که «بازیگران» شرق آسیا تغییر جدی کرده‌اند. به همین دلیل دیپلمات‌های آمریکایی و انگلیسی سریعاً به دنبال نشاندن ژاپن و روسیه بر سر میز مذاکره بودند. 5 سپتامبر 1905 روسیه و ژاپن به دعوت تئودور روزولت در اوهایو پیمان آتش‌بس و صلح امضا کردند. پورت آرتور، راه‌آهن جنوب منچوری و جزیره‌ی ساخالین به ژاپن واگذار شد و روسیه از ادعا در مورد کره و منچوری صرف‌نظر کرد. اگرچه غرب تلاش خود را برای جلوگیری از «تحقیر روسیه» کرد اما روس‌ها در این نبرد به طور قطع تحقیر شدند. ژاپن نیز برای سه دهه مبدل به سلطان بی‌رقیب جنوب و شرق آسیا شد.

درس‌های جنگ تسوشیما

نبرد تسوشیما با خود تجارب بسیار باارزشی را به همراه داشت. کسانی که از این نبرد درس گرفتند در چالش‌های جهانی برنده بودند و آن‌ها که درس نگرفتند کم‌تر از 15 سال بعد با «دنیای قدرت» وداع گفتند. درس اول نبرد ژاپن و روسیه «جابه جایی قدرت» بود. برخلاف گذشته قدرت‌های قدیمی سلطان بی‌چون و چرای دریاها و خشکی‌ها نبودند. قدرت‌های جوان و مدرن در حال تغییر نظم سنتی بودند. درس دوم این نبردها، اهمیت «سرسختی مبارزان» بود. سربازان متکبر روس باور نمی‌کردند که کشوری با 2 درصد وسعت روسیه بتواند به آن‌ها ضربه بزند حال آن که سربازان ژاپنی نه مشتی آدم بلکه «گروهی سرباز» آماده برای فداکردن جان خود (در راه امپراتور) بودند. ژاپنی‌ها در نبردهای پورت آرتور، موکدن و تسوشیما در همه حال به نبرد با نیروی برتر رفتند. به ویژه آن که مورخان در نبرد موکدن نقل می‌کنند، ژاپنی‌ها در زیر آتش سنگین روس‌ها و در حالی که احتمال «جان به در بردن نبود» خود را به مواضع روس‌ها رساندند.
درس سوم استفاده از تفکر و تاکتیک به جای قدرت بود. اکنون فرماندهان لازم بود به جای بهره‌گیری از عنصر برتری تعداد (نفر، کشتی و یا توپ) از هوش و زیرکی بهره گیرند. دریاسالار ژاپنی توگو، از تنگه‌ی تسوشیما جلوی ناوگان روسی را گرفت تا آن‌ها قادر به مانور نباشند. وی در حمله به پورت آرتور از عنصر غافلگیری نهایت استفاده را کرد. مدافعان پورت آرتور در اثر شدت حمله ژاپنی‌ها تسلیم نشدند بلکه آن‌ها به دلیل گرسنگی و کمبود مهمات و ناامیدی تسلیم مهاجمان شدند. پیام نبرد روسیه و ژاپن در یک کلام این بود: «جسارت توأم با تعقل کلید پیروزی در قرن بیستم.»
منبع مقاله :
غفوری، علی؛ (1386)، 100 جنگ بزرگ تاریخ، تهران: هیرمند، چاپ دوم