انتقال هنر اسلامی

نويسنده: محمود پورآغاسی
هنر اسلامی در شرق و غرب، به صورت یک هویت یگانه، اما با آثار متنوع انتشار یافت، به‌طوری که از محدوده‌ی مرزهای اسلامی گذشته و به جهان مسیحیت رسید. دوره‌ای که می‌خواهیم در مورد آن تحقیق نماییم به قرن یازدهم و دوازدهم بازمی‌گردد و ما شاهد باروری هنر خلفای اسلامی نسبت به هنر رومی آن هستیم، تزاحم بین اسلام و مسیحیت، به عنوان تبادل‌نظر بین هنر و تمدن و فرهنگ مفید بوده است. بدین‌ترتیب صلیب‌ها بیش از مسلمانان، از سرزمین‌های اسلامی، چیزهایی را با خود به اروپا انتقال دادند. چیزهایی که به دست ما مسلمانان ساخته شده بود.
همان‌طور که سیسیل دوره‌ی اسلامی به صورت وسیله‌ای جهت انتقال سبک‌های معماری به غرب مسیحی درآمد. از جمله قوس شکسته که یک سبک رایج در کلیساهای غربی بود. علاوه بر آن عرب‌نژادهای اسپانیولی و زایرین سان‌چاک، نقاشی‌ها و کوزه‌های کوردوبا را تا قلب اروپا منتقل کردند.
تأثیر معماری اسلامی، به صورت آشکاری در ساختمان‌سازی رومی و گوتیک نمایان بود و این تأثیر از طریق اسپانیا صورت گرفت. مسافرین، آثار موسیقی و معماری اسلامی را با خود به غرب فرانسه و از آن‌جا به دیگر مناطق اروپا منتقل کردند. در این خصوص همین امر کافی است که برج‌های کلیساهای رومی و گوتیک به صورت گلدسته‌ی چهارگوش ساخته شده و این سبک از دمشق و از طریق شمال آفریقا به آن‌جا منتقل گردیده است.
به همین نحو، انواع کوزه‌ها، پایه‌های گنبد، سقف‌های ضربی و ستون‌های دو تکه و کنگره‌ها که با تزیینات عربی مانند خط کوفی مزین شده بود، به اروپا انتقال یافت. و آن را در ستون‌های مواساک و در درب کلیساها و در بسیاری از عمارت‌های غرب فرانسه به وضوح می‌بینیم.
در واقع خط عربی در دوره رنسانس توسط هنرمندان به اوج خود رسید که نمونه آن را بر درب کلیسای قدیس پطروس در واتیکان می‌بینیم. این درب از دو قسمت تشکیل شده و هر قسمت آن از سه تابلو تشکیل شده است.
و هرکدام از این قسمت‌ها دارای زوارهایی است که روی آن با خط عربی نوشته شده که قابل خواندن نیست. خط عربی در غرب به عنوان امری تزیینی مورد استفاده قرار می‌گرفت. برای اولین بار لانگ پریر، مقاله‌ای تحقیقاتی تحت عنوان (کاربرد زبان عربی در تزیین) از سوی اُمت‌های مسیحی نوشت و آن را در مجله آثار باستانی منتشر نمود. بعد از آن کریستی به نشر مقاله‌ای در باب تکامل تزیین با خط عربی همت گماشت که در مجله بورلنگتن مگزین، جلد ۹۰ ـ ۹۱ منتشر شد.
تأثیرات هنر اسلامی به ایتالیا انتقال یافت و هنرمندان مدرسه توسکانیا در فلورانس و بیزانس، از هنر اسلامی متأثر گشتند و از قرن دوازدهم، در ایتالیا و به خصوص در منطقه توسکانیا، ورق‌هایی ساخته شده از مس که کار موصل است.
همچنین صندوق‌هایی ساخته شده از عاج عربی و فرش‌های ایرانی و ترک و پارچه‌های رنگین مصنوعی ساخت سوریه و همچنین نقاشی‌های مینیاتور و ظروف مسی دمشقی و ظروف شیشه‌ای دمشقی را می‌یابیم. پارچه‌های اسلامی در ایتالیا و فرانسه و منسوجات عربی مانند پارچه دامسکو، منسوب به دمشق و الموصلین، ابریشم موصل، یا البلداکون، حریر بغدادی و پارچه گروتالدین، از گرانادا و مانند آن توزیع گردید که اسامی لاتین روی این اشیاء دلالت بر زمان انتشار آن است.
هم‌چنین تأثیر سفال اسلامی روی سفال توسکانی در قرن سیزدهم دیده می‌شود. به علاوه پارچه‌های گران‌بها، ابریشم دیبا، لباس‌های معمولی، نقش‌های روی آن، نقش‌های اسلامی است و حتی کمدهای لباس عروس نیز، با نقش‌های اسلامی تزیین می‌شد.
از زیباترین صنایعی که در شرق جلب‌نظر می‌کرد، نوعی پرده بود که در قرون‌وسطی به کلیساها اهدا می‌گردید. این پرده برای کفن کردن اجساد بزرگان دین و یا نشان دادن اشیاء قیمتی به عبادت‌کنندگان مورد استفاده قرار می‌گرفت. قطعات گران‌بهایی از حریر که با طاوس‌هایی مقابل یکدیگر مزین شده، میان گنج سان‌سرنان نگهداری می‌شود.
بعد از آن می‌توان از یک پارچه نام برد که به عنوان لباس حضرت مسیح بوده و در منطقه کادوین در بریگور قرار دارد و اسم خلیفه فاطمی، به نام المستعلی روی آن نوشته شده است. این خلیفه بین سال‌های ۱۰۹۴ ـ ۱۱۰۱ م حکومت می‌کرده است. همانند حمایلی که منسوب به قدیسه‌ی مهربان بوده و در کلیسای آبت نگه‌داری می‌شود و آن بخشی است از یک نوع سبک بافتنی از کتان و حریر که برای شخص خلیفه ساخته شده بود. بسیاری از این قطعه‌ها که برای خلیفه ساخته شده بود، وی از آن‌ها در جشن‌ها و میهمانی‌ها از آن استفاده می‌نمود.
اما در خصوص شباهت‌های بافت قرن سیزدهم، چهاردهم و پانزدهم، تردید وجود دارد. اروپای صلیبی داماس را شناخته بود که در واقع نوعی بافت بروکار به شمار می‌رفت و با نخ‌های ابریشم نخ طلا و نقره نیز به کار می‌رفت.
هم‌چنین اروپا شمشیر و ظروف مسی را می‌شناخت. به علاوه بر این ما می‌دانیم که صنعت نسّاجی، از قدیمی‌ترین صنعت‌ها در دلتای نیل به‌شمار می‌رفته و احتمالاً این صنعت که از صنایع وارده بوده، از آسیای نزدیک وارد اروپا شده است. احتمالاً این قبیل پارچه‌های چاپی، به‌وسیله نقش‌هایی روی چوب ایجاد شده که در آن زمان متداول بوده که در قبور مصری‌ها به دست آمده است. همین‌طور گلدوزی حریر، روی پارچه‌های کتان نیز شایع و رایج بوده است.
اما منسوجات ساخته شده از الیاف مصنوعی که بعضی از سلاطین آن‌را بر دوش می‌انداختند و هم‌چنین پارچه‌های ابریشمی جهت دوخت لباس را می‌توان بدون شک، از منسوجات فاطمیون دانست شغل اصلی خلفای کودوبا، نسّاجی بوده، در حالی‌که شأن و مرتبه هر کدام از اینان در حدّ و اندازه‌ی خلفای بغداد و قاهره بوده است. کلیسای سان ایتین دوگورماس در شهر صوریا، یک پارچه گلدوزی شده با حریر رنگی که اسم هشام دوم ۹۶۷ ـ ۱۰۱۵ م روی آن نوشته شده را، نگه‌داری می‌کند.
بدون شک، بیشتر فعالیت مراکز صنعت نسّاجی، در قرون دوازدهم بوده است و حدود هشتصد کارگاه، پارچه حریر می‌بافتند. ممکن است به کارگاه‌های پارچه‌بافی اشاره‌ای داشته باشیم، پارچه‌هایی از حریر که اغلب پشت آن قرمز بود و با رنگ‌های زرد، آبی، سبز یا سفید تزیین شده بود و به صورت متناوب در آن نوارهایی از گل‌های هندسی شکل و خط کوفی روی آن کار شده بود. در این اواخر، کارهای دستی را به واسطه مسلمانان شروع کرده بودند، به عنوان مثال، دو پرچم که اسامی حاکمان بنی‌مرین روی آن نوشته بود و در حال حاضر در کلیسای طلیطله (تولدِو) نگه‌داری می‌شود، که در حواشی آن از خاندان بنی‌مرین تعریف و تمجید شده بود.
در جزیره سیسیل و شهر پالرمو، که مسلمانان از سال ۸۲۷ تا سال ۱۰۶۱ در آن حکومت داشتند، آثار هنری وجود دارد که به دوره‌ی آنان تعلق ندارد بلکه این آثار هنری، به دوره فرمانروایی فرماندی‌ها، بازمی‌گردد که بعد از اسلام به آن منطقه آمده‌اند.
راجر اول، کسی بود که عشق تمدن و فرهنگ اسلامی در دل وی جای گرفت و از زبان عربی استفاده نمود که آثار آن‌را، به وضوح روی لباس روجر دوم هنگام تاج‌گذاری می‌بینیم. این لباس در موزه وین اتریش نگهداری می‌شود. هم‌چنین آثار هنری دیگری را در نوشته‌های روی سقف خوابگاه قصر او می‌بینیم. بر روی ساعت قصر، نوشته‌هایی است، حاوی دعا، که از خداوند خواسته شده که طول عمر حاکم را طولانی نماید و او را موّید نماید.
این نوشته‌ها با تاریخ هجری تدوین شده است. بدین‌ترتیب اسم الله و تاریخ هجری، در اماکن مسیحی ظهور پیدا کرد. مثل بارگاه و مقبره‌ی مادر پادشاه گریزاتی، در سال ۱۱۴۹. پادشاه ولیم دوم، علاقه شدیدی نسبت به مسلمانان داشت و با زبان عربی صحبت می‌کرد. چنان‌که ابن‌حبیر می‌گوید: زنان مسیحی در پالو با حجاب خارج می‌شدند. و انگشتان خود را به حناء خضاب نموده و به زبان عربی صحبت می‌کردند.
کاخ کاپلو پلاتینو در پالو به سال ۱۱۴۰ م ساخته شد، بر روی سقف‌های چوبی روی دو تالار آن و در سقف خارج از حرم، نقاشان وقت، موضوعاتی با مناظر دنیوی را به تصویر کشیدند که احتمالاً در بخش‌های دیگر نیز کار را کرده‌اند. تصویر این‌گونه است که پادشاه جلوس کرده و در دستش جامی است و دو غلام او را احاطه کرده‌اند و نوشته‌ای جلب‌توجه می‌کند که به زبان عربی نوشته شده: و طیب‌الایام اللیالی بلا زوال و انتقال. این جمله‌ای است که بر روی لباس تاج‌گذاری نوشته شده است که هم‌اکنون در موزه وین نگه‌داری می‌شود.
در جمع نزدیکان و کنیزکان حرم‌سرا دیده می‌شود که آلات مختلف موسیقی نواخته می‌شود و رقاصه‌هایی به‌طور هماهنگ، بدن‌های خود را حرکت می‌دهند. درست شبیه به سبک سامراء. از مهم‌ترین قسمت‌های این منظره، دو مرد را مجسم می‌کند که در حال نواختن نی هستند. در طرف دیگر، فواره‌ای است که آب از دهانه‌ای به شکل شیر خارج می‌شود و به داخل حوضی وارد می‌گردد. در بالاترین قسمت این منظره، دو خانم را نشان می‌دهد که از یک اطاق بزرگ سرهای خود را بیرون آورده‌اند.
اما شنل پادشاهی که از آن صحبت کردیم، به صورت نیم‌دایره است و مختص روجر دوم ساخته شده و با علامت دو شیر تزیین شده که هر کدام حیوانی را می‌درند.
آقای منوریه دوفیلاردو، از گسترش و توسعه این تصاویر که اصول آن از سامراء یا تونس و یا فاطمیون اخذ شده، صحبت کرده است.
هنر اسلامی در اسپانیا با سقوط گرانادا (غرناطه) به سال ۱۴۹۲ به پایان نمی‌رسد بلکه این هنر پیش از اینکه از بین برود، تأثیر خود را حدود یک قرن در اندلس گذارد و به عنوان الفن المدجن، هنر پایدار باقی ماند. این کلمه‌ی عربی از وجه تسمیه آن مشتق شده، دجن، یعنی پایدار.
مسلمانان اسپانیا که در سرزمین مسیحیان ماندگار شدند، در واقع این کلمه‌ی دجن، وجه‌تسمیه آن‌هاست. این هنر توانست در فاصله‌ی زمان بین قرن دوازدهم تا چهاردهم، موقعیت وسیعی را در اروپا به دست آورد.
تمدن اسلامی در شبه‌جزیره ایبیری، (اسپانیا و پرتقال) رشد نمود و در حقیقت، از پایان قرن یازدهم، عناصر اسلامی در هنر تزیینی کلیسای رومی اوج گرفت و بعد از آن هنر، با کلیسای گوتیک و همراه با عناصر اولیه هنر فرانسه ممزوج گردید. همان‌طور که در معماری دوره رنسانس با عناصر وارده از ایتالیا مخلوط گردید، این هنر مردمی اسپانیا هم‌چنان اصالت خود را نگاه داشته بود.
به‌طوری‌که سبک مدجن، فی‌نفسه به عنوان یک امر شاخص قومی و نژادی درآمد، موقعیت این کارهای مبهم هنری، زمان و مکان و نتایج و همچنین اصالت قومی یا خانوادگی و هم‌چنین نسبت عناصر اسلامی یا مسیحی که در این هنر دخالت داشتند، به ما این اجازه را می‌دهد، که به مطالبی از دی‌مانویل گومز مورینو والامبیر گرفته شده اشاره نماییم.
اولین هنر پایدار مردمی در قشقاله (کاستیا) ظهور کرد. در پی سلسله مسیحیان بر شهر تولدو، به سال ۱۸۰۵م، شهر شاهد برپایی مجموعه‌ای از کلیساها بود که از طرف مسیحیان انجام پذیرفت. به‌طوری که تا مدت‌های طولانی به عنوان هنر عربی به‌شمار می‌رفت. این مجموعه بر آثار باستانی قبل از مسیحی‌ها در زمان سیطره اسلامی نسبت داده شده است. کلیسای سان‌رومان، با قوس‌های پیوسته و تزیینات رنگی، از مهم‌ترین مشخصه‌های عربی بودن آن است.
قسمت خارجی کلیساهای شهر تولدو، از آجر ساخته شده بود. و همچنین با برج‌هایی شبیه به گلدسته تزیین شده بود. در این مورد، ساختار هنر پایدار با معماری دوره‌ی رومی اشتراک دارد. سبکی که رایج گردید و در بعضی قسمت‌های اسپانیا و تا دوره‌ی متأخر نیز متداول بود.
در شهر قدیمی قشقاله (کاستیا) آثاری هنری وجود دارد که دارای دو فرهنگ رومی و عربی است و در بعضی از قسمت‌های آن هویت اسلامی بر عناصر مسیحی غلبه دارد و عناصر آن، از تقلیدهای محلی که بعضاً در مناطق لیون (آثار سان‌تیزو در ساهاگن) آراگون (کلیسای جامع) و تیرازونه، (تیرویل و سرقسطه) دیده می‌شود، به دور است. از طرف دیگر، این کارهای هنری مردمی ساخته شده، تاریخ معینی ندارد، بیشتر این کارها به دست هنرمندان مسلمانی که بنا به دعوت حکّام مناطق بازپس گرفته، به اسپانیا رفته بودند، ساخته شده است.
از قدیمی‌ترین این آثار، می‌توان از کلیسای تولدو (طلیطله) نام برد که به سال ۱۲۰۰ م ساخته شد. این کلیسا بعداً به نام سانتاماری لابلانش تغییر اسم داد.
در این کلیسا قوس‌های پیوسته و ستون‌های پیچیده نشانگر هنرآوری موحدّین مسلمان است. در کوردوبا، پادشاه الفونس حکیم که از سال ۱۲۵۲ ـ ۱۲۸۴ حکومت کرد. وی مسجد بزرگ اموی را به عبادتگاهی برای کاتولیک‌ها تبدیل نمود و در آن کلیسای سلطنتی سان‌فرناندو را بنا نمود. این کلیسا کار بازسازی آن در سال ۱۳۷۱ م از طرف هنری دوم، دوک ترانستامارا انجام گرفت وی در آن گنبدی معرّق‌کاری شده با تزیینات طبیعی همانند آن‌چه که در هنر گرانادا ذکر کردیم، ساخت.
قصر اشبیلیه، یکی از مشهورترین آثار سلطنتی است که در سال ۱۳۴۵ م از طرف پطروس قاسی در محل قدیمی قصد که حکّام مسلمان در قرن شانردهم و هفدهم و نوزدهم ساخته بودند، بنا کرد. این کاخ بعدها به صورت کلی ترمیم گردید. این قصر دارای محوطه بزرگی است که رو به سالن‌های باشکوه و باغ‌های انبوه باز می‌شود و سبک معماری آن، نشان‌دهنده مشارکت احتمالی هنرمندان گرانادا، در ساخت این اثر گران‌بهاست و به صورت قطعی، بر ادامه ذوق هنر اسلامی قبل از پادشاهان مسیحی تأکید دارد.
وزیر خزانه‌داری پطروس قاسی، یک یهودی بود به نام صموئیل هالیفی بود. این شخص در سال ۱۳۵۷ در شهر تولدو، کلیسای جدیدی به نام ترانزیتو ساخت، این کلیسا شامل یک سالن مستطیلی شکل ساده بود که با سقف چوبی پوشیده شده بود و علاوه بر این، دیوارهای آن با لوحه‌ها و اشکال گیاهی و کتیبه‌هایی پوشیده شده بود.
از جمله بناهایی که به آثار ماندگار (مدجنه) منتسب می‌گردد، ساختمان کازادو میزا در شهر تولدو و ساختمان صومعه پادشاهی، به نام دولاس هویلگاس در یوگوس می‌باشد که سبک آن از اندلس دوره‌ی اسلامی اقتباس شده است. در حدود قرن چهاردهم و پانزدهم، هنر پایدار، منحصر به سبک گوتیک و هنر غربی نبود. چنان‌که لامیر می‌گوید، به دنبال کارهای هنری دوترانستامارا، در واقع یک جنبش خشنی در اسپانیا به‌وجود آمد و به دنبال آن شاهد، برپایی قلعه‌هایی با وضعیت و موقعیت نظامی بود. سواره نظام اصلاح گردید و دروازه‌هایی برای شهرها گذاشته شد، کاخ‌هایی همانند دژ ساخته بر درِ شهر دروازه پویرتادل سول گذاشته شد که در آن تأثیر هنر تولدویی، مانند قوس‌های پیوسته و ردیف‌های سنگی و آجری و هم‌چنین سنگ‌های بزرگ به وضوح دیده می‌شود.
اما در سیقوفیه، ما یک کاخ شاهانه‌ی باشکوهی را می‌بینیم، هم‌چنین در بورگوس دروازه‌ی زیبای سان‌استیبان و زیبایی خیره‌کننده‌ی دژکوکاکه همراه با باقی‌مانده برج‌ها و دیده‌بان‌های آن جمع‌آوری شده دیده می‌شود. تزیینات داخلی خانه‌های بزرگان حکومت شهر تولدو غیرقابل شمارش است در سیقوفیه، عناصری از سبک گوتیک فرانسوی همراه با عناصری از کاشی‌کاری اندلسی با یکدیگر ترکیب شده‌اند. در طی قرن شانزدهم، هنر ماندگار (مدجن) آخرین تحولش با ترکیبی از اشکال هنر وارداتی ایتالیا صورت گرفت.
در سال ۱۵۱۰ کاردینال اکسینس به تزیین مرکز اجتماعات کلیسای جامع تولدو، همت گماشت و آن‌چه که برناردینو بونیفاسو بخشیده بود خود را مکلف به انجام آن نمود، تا خیال وی را، از جهت هنر غیرمسیحی که نفوس مردم را جادو کرده بود، راحت نماید.
در شهر تولدو شهرهای مجاور مانند سیگونیزا و قلعه هیناریس، ساختمانی دینی با سبک‌های مشابهی به‌وجود آمدند. در این‌جا لازم است این نکته را تذکر دهیم که هنر اسلامی در دوره‌ی عثمانی که معماران محل آن‌را به‌وجود آورده بودند، از هنر محلی آسیای صغیر کمک گرفته است و معمار معروف، سنان، مبتکر این سبک بوده است. بدون تردید این مرد، بزرگ‌ترین معمار و شاهکار هنر اسلامی در خلال قرون اخیر به‌شمار می‌رود. مساجد با گنبدها و گلدسته‌های بلند و کشیده، دارای عظمت و شکوهی است که شکل‌گیری آن منجر به ساخت مسجد استانبول گردید. مسجدی بر کناره تنگه بسفور و این از زیباترین مساجد دنیای قدیم به‌شمار می‌رود. بدون تردید قاهره و الجزایر، شاهد برپایی خانه‌هایی به نظم و ترتیب و زیبایی خاصی بود. گذشته از این آثار موفق در هنر اسلامی، می‌توان گفت که معماری ترکیه به تدریج راه انحطاط را پیمود، و ما آن‌را در معماری و تزیینات می‌بینیم.
اما معماری اسلامی ایرانی، آثاری را به ما عرضه کرد که در آن سبک دیواره‌سازی با آن‌چه که از قرون‌وسطی به دست ما رسیده، تقریباً قرینه است. اصفهان در دوره‌ی شاه‌عباس با طرح‌های کلی و آثار دینی‌اش یک نوآوری منحصر به فرد در میان شهرهای اسلامی و لازم است اعتراف کنیم به این‌که، هنر اسلامی در هند، به جهت نفوذ و فعالیت ایرانیان به آن کشور وارد شده است.
به‌طوری که در شهر آگرای هند، ریزه‌کاری‌های فارسی با عظمت و شکوه خاصی در تاج محل هند جمع گردیده است.
در زمانی‌که سبک معماری ایرانی به سمت شرق ایران در حال گسترش بود، از طرف دیگر به سمت غرب و ترکیه و ماوراء آن در حال نفوذ بود. و غرب از این تأثیر پیروز بیرون نیامد. به هرحال شعاع این گسترش طوری نبود که به هم متصل گردد. دوره‌های گذشته این امکان را به ما می‌دهد که سبک‌های ایرانی مانند گچ‌بری، را مشاهده نماییم و نمونه‌های آن‌را در مناطق مختلف اسلامی ببینیم. همان‌طور که نمونه‌ی گنبدهای معرق‌کاری شده در فارس را، می‌توانیم در اندلس مشاهده کنیم.
در طی چهار قرن اخیر، تأثیر هنر ایرانی در بُعدهای دیگر و به‌خصوص در هنر تطبیقی مشاهده می‌گردد. مهارت سفالگران ایرانی و قالی‌بافان آن از محدوده ایران فراتر رفته و اعتقاد بر این است که نقشی که در آناتولی به عهده داشته، کمتر از استانبول نبوده است. شهرهای ازمیر و بورسا در دو مرحله متأثر از هنر ایرانی بوده‌اند و در مسیر انتقال سبک‌های شیراز و تبریز قرار داشتند و صنعت‌گران شهرهای غربی از آن‌ها، اقتباس کرده‌اند و ما نتایج اخیر را، در نبوغ و خلاقیت ایرانی در شکل تزیین پارچ و طرح‌های قالی‌بافی و در نقاشی‌های تزیینی به‌صورت گل و گیاه روی پوسته‌ها می‌بینیم.
مارسیه می‌گوید: ما می‌توانیم بدون‌شک بگوییم که هنر اسلامی از آغاز، نوعی پیوند میان خاور دور و خاور میانه را ایجاد کرده و کمربندی از سواحل هند شرقی و سرزمین‌های مالزی و سواحل آفریقا و جاده ابریشم از شرق نزدیک ایجاد کرده که تمدن آسیای میانه و چین را به سمت غرب منتقل می‌نمود.
هنرهای اسلامی در طول امتداد تاریخی خود، به صورت مستقیم یا غیرمستقیم، به‌خصوص در هنر برنزکاری و سفالگری و نسّاجی به‌عنوان تأثیرات شرقی تلّقی می‌گردد، به‌طور کلی هنر اسلامی به‌عنوان منبع و مصدر هنرهای جدید، در جهان ادامه یافت، به‌خصوص هنر معاصر.
منبع: پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی حوزه هنر