دومین شهید محراب

نويسنده: عبداللطیف نظری

ولادت

در یکی از روزهای سال 1292 ش، در خانه باصفای آقامیرعلی، از سادات محترم آذرشهر، کودکی پا به عرصه وجود گذاشت که بعدها بر اثر کوشش در راه تحصیل و تهذیب، از چهره‏های برجسته جامعه اسلامی شد. عشق و ارادت پدرش به امیر مؤمنان علی علیه‏السلام او را بر آن داشت تا برای نام‏گذاری فرزندش یکی از القاب آن حضرت یعنی «اسداللّه» را برگزیند. اسداللّه در چهارسالگی مادر خود را از دست داد و از آن به بعد تحت نظارت پدر دلسوز و بانوی پرهیزگاری که به همسری پدر او درآمده بود، روزهای حساس دوره کودکی را سپری کرد و با تربیتی اسلامی پا به دنیای نوجوانی گذاشت.

در مکتب حوزه

سید اسداللّه مدنی در اوایل جوانی به سلک طالبان علم و کمال راه یافت و دروس ابتدایی را در حوزه علمیه یزد فرا گرفت. هرچند در روزهای نخستین تحصیل، پدر خود را از دست داد اما هم‏چنان با مشکلات ساخت و راه حوزه علمیه قم را پیش گرفت و مدت‏ها هم‏نشین رنج غربت بود. قلب لب‏ریز از عشق و شعف به معارف اسلامی او را واداشت که سال‏ها در جوار بارگاه فاطمه معصومه علیهاالسلام ماندگار شود و از محضر بزرگان بهره‏مند گردد. وی مدتی را که در این شهر بود در پای درس آیت اللّه حجت کوه‏کمری و آیت اللّه سیدمحمدتقی خوانساری و چهارسال در محضر امام خمینی حضور یافت و از دروس فلسفه، عرفان و اخلاق ایشان بهره فراوان برد و موجب شد امام را در مقام عمل بالاتر و برتر از مرز علم بیابد و عشقش نسبت به ایشان فزونی یابد.

در مقام اجتهاد

آیت اللّه مدنی در سال 1363 ق به زیارت خانه خدا مشرف شد و پس از اتمام مراسم حجّ، بی‏درنگ به سوی نجف اشرف روانه گشت و از همان اوان ورودش به حوزه علمیه، درس و بحث علمی را آغاز نمود. وی سالیان درازی در حوزه پررونق نجف ماندگار شد و همان‏گونه که در مقابل بارگاه قدسی امام علی علیه‏السلام زانوی ادب بر زمین نهاد و روز و شب به پالایش روح و تهذیب نفس همّت گماشت، در فضای حوزه علمیه نیز تلاشگری کم‏نظیر بود. او که از دانش و معارف بزرگانی چون آیت‏اللّه حکیم، آیت‏اللّه سید ابوالحسن اصفهانی و آیت‏اللّه سید عبدالهادی شیرازی بهره می‏برد و مدارج علمی را به سرعت پشت سر می‏نهاد، روزبه‏روز بر درخشش شخصیت علمی و معنوی‏اش افزوده می‏شد و سرانجام به مقام اجتهاد نائل شد.

بر کرسی تدریس

آیت‏اللّه مدنی چندین سال در حوزه علمیه نجف به تدریس اشتغال داشت و درس ایشان از جمله درس‏های زنده و پر شور بود. عاشقان علم و دین در اطراف شمع وجود آیت‏اللّه مدنی گرد می‏آمدند و از بحث‏های شیوا و دل‏نشین وی استفاده می‏کردند. آیت‏اللّه راستی کاشانی که در آن دوران در محضر ایشان بود می‏گوید: «از درس ایشان محصلین زیادی استفاده می‏نمودند... و شاگردانشان با یک عشق و علاقه خاصّی در درس ایشان شرکت می‏جستند».

بر قله رفیع عرفان

گفتار، کردار، سکنات و در یک کلمه زندگی شهید مدنی با یاد خدا درآمیخته بود. او اگرچه در میان مردم و همانند آنان زندگی می‏کرد، هرگز ذهن و زبانش از ذکر خدا غافل نبود و تعلّقات دنیا او را از یاد محبوب باز نمی‏داشت. تقوا تنها لقلقه زبانش نبود، بلکه الگوی عملی سیر و سلوک و زیربنای محکم زندگی او محسوب می‏شد و همواره می‏گفت: «تقواست که آزادی و روشن‏بینی می‏آورد و حق را الهام می‏بخشد».

ساده‏زیستی و مراقبت بیت‏المال

آیت‏اللّه مدنی زهد و پارسایی را آگاهانه اختیار نموده، از زندگی مرفّه گریزان بود. هیچ‏گاه زرق و برق دنیا چشم‏هایش را خیره نمی‏کرد و تا آخرعمر دست از قناعت و بخشش به دیگران باز نداشت. به فقرا و مستمندان بسیار می‏بخشید و خود هم‏چون فقیرترین مردم زندگی خود را می‏گذرانید و این در حالی بود که امانت‏دار اموال مردم بود و از شهرهای بزرگ ایران وجوهات شرعی زیادی برای او فرستاده می‏شد، امّا هیچ‏گاه از وجوهات برای مخارج شخصی خود استفاده نمی‏کرد.

عشق به جوانان

آیت اللّه مدنی به جوانان عشق می‏ورزید و توجّه خاصّی به آنان داشت. در ایّام تبعید، به هر شهری که منتقل می‏شد وقت معینی از روز را به جوانان اختصاص می‏داد و ساعت‏ها سئوالات گوناگون آنها را پاسخ می‏گفت و به تعطیل شدن و حتی کم رونق شدن این جلسات رضایت نمی‏داد. او در پاسخ به سؤال یکی از نزدیکانش که از وی پرسیده بود: «حاج آقا، چرا این قدر وقت خود را به این بچه‏ها اختصاص می‏دهید، در حالی که از وضعیت جسمانی خوبی برخوردار نیستند؟»، گفته بود: «اگر من آغوشم را باز نکنم برای بچه‏ها و جوانان، آغوش‏های باز شده نگران کننده‏ای هست که این‏ها را می‏ربایند».

در وادی فروتنی

تواضع، از برجسته‏ترین اوصاف مؤمنان و از عالی‏ترین فضایل اخلاقی هر انسان صاحب کمال است که رسیدن بدان، خودساختگی می‏طلبد. آیت اللّه مدنی که عمری در سیر و سلوک گام زده بود، از این کمال معنوی بهره فراوان داشت. یکی از فضلای حوزه علمیه قم در این خصوص می‏گوید: من از نزدیک که با آیت اللّه مدنی معاشرت داشتم ایشان را انسانی غیور و جسور می‏دیدم... او با تواضع دست به سوی خدا برمی‏داشت و می‏گفت: «خدایا! از صمیم قلب می‏گویم، اگر صدمه به انقلاب برسد من حاضرم از جان خودم برای دفع آن، سرمایه‏گذاری کنم...» و در احترام و تواضع به دیگران حتی به کوچک‏تر از خودش از لحاظ علمی و موقعیت اجتماعی، به گونه‏ای برخورد می‏کرد که من فکر می‏کردم خداوند متعال در او نفس امّاره نگذاشته است.

در میدان دلاوری

دلاوری آیت اللّه مدنی ریشه در ایمان راستینش داشت. او در دوران ستم‏شاهی هم‏گام با اقشار مختلف مردم همواره در راه احقاق حقوق مردم فریاد برمی‏آورد و حتی از درافتادن با حکومت هم وحشت نداشت. یک‏بار در گنبد کاووس که ایّام تبعید را در آن‏جا می‏گذراند، رئیس ساواک گنبد به صورت ناشناس به ایشان تلفن کرد و از او پرسید: به نظر شما امروز از چه کسی باید تقلید کرد؟ وی با صراحت و بی‏پروا می‏گوید: با وجود آیت اللّه خمینی معلوم است که باید از ایشان تقلید کرد. رئیس ساواک بعدا به ایشان پیغام می‏فرستد که: «آقای مدنی کمی ملاحظه کنید». آیت اللّه مدنی، همین که از قضیه اطلاع می‏یابد، در پاسخ می‏گوید: «من آنچه عقیده‏ام هست می‏گویم و از کسی هم باکی ندارم».

شهید مدنی و فرهنگ صرفه‏جویی

قناعت و صرفه‏جویی در امور زندگی که از اوصاف پسندیده اسلامی است، در زندگی آیت اللّه مدنی نمایان بود. او در پرتو این توصیه اسلامی نه تنها عزّت و عظمت روحی خود را حفظ کرده بود، بلکه زمینه را برای کمک به مستمندان فراهم می‏نمود. در اوایل جنگ وقتی دید مردم با کمبود نفت مواجه گردیده‏اند از آن استفاده نکرد و در سرمای سوزان تبریز با پوشیدن پوستین، زندگی‏اش را گذراند. شهید مدنی در جزئی‏ترین امور چنان دقت می‏کرد که تعجب اطرافیانش را برمی‏انگیخت.

تسلّی‏بخش دردهای محرومان

آیت اللّه مدنی خانه‏اش قبله آمال محرومان بود و کعبه نیاز نیازمندان. او همانند پدری مهربان سرانگشت لطف و عنایتش گره‏گشای مشکلات زندگی مستضعفان بود و تسلّی بخش دردهای فراوانشان. داماد ایشان می‏گوید: چیزهایی را که ما در زندگی ایشان دیدیم فقط می‏توان در زندگی امیرالمؤمنین علیه‏السلام دید. یادم هست یک موقع پیرمردی رسید، و ما به دلایلی او را به خانه راه ندادیم تا این‏که او از فرصت استفاده کرد و خودش را به نحوی به آقا رساند و خواسته‏اش را به ایشان گفت. ایشان بر سر ما فریاد زد که آقا من جواب خدا را چه بدهم؟ این مرد کار داشته و شما راهش ندادید؟! شهید مدنی در همدان برای کمک به محرومان مؤسسه‏ای ایجاد کرده بود. هرکس هرچه می‏توانست از وسایلی که مورد احتیاج خانواده‏های مستمند بود می‏آورد و شب‏ها آن کالاها را تحویل خانواده‏های بی‏سرپرست می‏دادند و از آنها دل‏جویی می‏کردند.

بر مسند موعظه و اخلاق

آیت‏اللّه مدنی معلم بزرگ اخلاق بود؛ امّا نه این‏که دیگران را نیازمند پند و موعظه بداند و خود را فراموش کند، بلکه آنچه می‏گفت خود پیش‏تر بدان عمل کرده بود. از این‏رو سخنش بر دل‏ها می‏نشست و اندرزهایش چون کیمیا، مس وجود انسان‏ها را به طلا مبدّل می‏ساخت. زمانی که در نجف اشرف بود، هفته‏ای دو روز درس اخلاق داشت. در یک جلسه تنها برای بازاریان سخن می‏گفت و آنها را با وظایف دینی‏شان آشنا می‏ساخت و جلسه دیگر به محصلان علوم دینی و علما اختصاص داشت. این در حالی بود که در آن روزها دایر کردن درس اخلاق در حوزه علمیه نجف کار هر کسی نبود. آیت اللّه مدنی این جلسات را در دوران تبعید نیز زنده نگه داشت او به هر شهر و دیاری که می‏رفت بر خلاف میلِ حکومت، بساط بحث‏های اخلاقی را پهن می‏کرد و محفل دین‏مدارانِ حقیقت‏جو را نور و گرما می‏بخشید.

تبلور اخلاص

آیت اللّه مدنی مرد عمل بود و در کارهایش نیز جز خدا را در نظر نمی‏آورد و می‏گفت: «ارزش عمل به نیّت است. اگر نیت برای غیر خدا باشد، به چه درد می‏خورد؟»
داماد ایشان در ضمن خاطراتش می‏گوید: «در شب بیست و یکم ماه مبارک رمضانِ یکی از سال‏ها، شب قدر و احیا در مسجد شیخ انصاری در نجف اشرف، مجلس بسیار عظیم و باشکوهی ترتیب داده بود و علما و فضلا و اقشار مردم در مسجد گرد آمده بودند. ایشان [آیت اللّه مدنی] بالای منبر رفته همه را موعظه فرمود و دل‏ها را برای دعا و تضرّع آماده ساخت. تا این‏که چراغ‏ها را طبق مرسوم خاموش کردند. در آن تاریکی، ایشان جمله‏ای بیان کردند که مجلس واقعا منقلب شد و همه را سخت متأثر و گریان کرد. فرمودند: «رفقا، اگر شماها امشب آمده‏اید از گناهانتان در پیشگاه خداوند توبه کنید، ولی من آمده‏ام از اعمال و عبادت‏هایم توبه کنم».

مبارزه با بعثی‏ه

آیت اللّه مدنی به احکام اسلام و مقررات آن پایبند بود. او حتّی در کوچک‏ترین مسایل دقّت فراوان داشت و در پاسداری از حریم اسلام هیچ‏گاه احساس خستگی نمی‏کرد. زمانی در کشور عراق، بعثی‏ها دست به اعمال ضد اخلاقی می‏زنند و با درج مقالات توهین‏آمیزی در روزنامه، آیت اللّه حکیم را تحقیر کرده، مرجعیت را مخدوش می‏نمایند. آیت‏اللّه حکیم به دنبال این اعمال ضد مذهبی به کوفه رفته، به عنوان اعتراض در آن‏جا ماندگار می‏شود. در این ماجرا آیت اللّه مدنی تنها کسی بود که در مقابل بعثی‏ها موضع گرفت. وی برای پشتیبانی از مرجع تقلید جهان تشیّع در پیشاپیش طلاب کفن پوشید و به سوی کوفه راه‏پیمایی کرد و آیت اللّه حکیم را به نجف برگرداند.

خدمت به بندگان خدا

خدمت به بندگان خدا و رسیدگی به قشر ضعیف جامعه چیزی بود که آیت اللّه مدنی همواره نسبت به آن توصیه می‏کرد و خود نیز شیفته آن بود و در این راه هیچ‏گاه احساس خستگی نمی‏کرد. او پس از آن‏که از جانب امام مأمور رسیدگی به امور تبریز و چند شهر دیگر شد، خانواده‏اش را با خود نبرد. او می‏گفت: «من اگر اینها را به تبریز بیاورم باید روزی یکی دو ساعت وقتم را صرف این‏ها کنم، در حالی که این دو ساعت را می‏توانم به مردم خدمت کنم». آیت‏اللّه مدنی در روزهای سخت زندگی خود که در تبعید به‏سر می‏برد، هم‏چنان در خدمت مردم بود. او به هر شهر و روستا که می‏رفت به رفع نیازهای فردی و اجتماعی مردم اقدام می‏کرد و افراد نیکوکار را در این مسیر هدایت و تشویق می‏نمود.

در میدان جهاد

انسان‏های بزرگ و ژرف‏نگر که همواره جلوه‏های حقایق را می‏بینند، آغاز زندگی حقیقی را تولّد ظاهری و پای نهادن بر عالم خاک نمی‏دانند؛ بلکه زندگی آنان از روزی آغاز می‏گردد که به دنبال گم‏شده خویش به منزلگه عشق بار یابند و از ظلمتکده تن برهند. آیت اللّه مدنی در زمره چنین افرادی بود. از دورانی که هنوز جوانی بیش نبود به اهداف بلندی می‏اندیشید و همان‏گونه که در بُعد علمی می‏گفت: «اگر یقین نداشتم مجتهد می‏شوم، به این کار تن در نمی‏دادم» در بعد معنوی و بالا رفتن از نردبان کمال انسانی هم همین‏گونه بود. او در کنار فعالیت‏های درسی و بحث‏های علمی، توجّه خاصّی به جامعه داشت و در سخت‏ترین اوضاع نیز در کنار مردم قرار می‏گرفت.

تبعید آفتاب

آیت اللّه مدنی هرجا حضور داشت همانند شمعی فروزان می‏سوخت و روشنی می‏بخشید. عاشقان و دل‏دادگان مکتب او گرداگردش حلقه زده، از پرتو کمالاتش بهره‏ها می‏گرفتند. کردارش تجلّیگاه ایمان، و گفتارش عرصه حماسه بود. سخنان افشاگرانه و بی‏باکانه‏اش، به مردم غم‏دیده و زجر کشیده آگاهی و امید می‏داد و این برای سردم‏داران حکومت نگران کننده بود.
از این رو پیوسته او را از منطقه‏ای به منطقه دیگر تبعید می‏کردند. هنوز دو سال از تبعید ایشان به نورآباد نگذشته بود که وی را به گنبدکاووس تبعید نمودند و پس از آن نیز او را به چند شهر دیگر انتقال دادند.

منزلت رهبری در نگاه شهید مدنی

آیت اللّه مدنی منزلت بلند رهبری را در جامعه اسلامی به خوبی درک کرده بود و از آغاز دوران‏طلبگی، وجود یک مرکز دینی و سیاسی را برای جهان اسلام لازم می‏دانست. او بر این اعتقاد بود که «هرکس با پیشوایان و رهبران دینی، مخالفت ورزد، به عذاب‏های دنیوی و اخروی گرفتار می‏شود». وی در این‏خصوص می‏گوید: «رهبران راستین به طرف خودشان دعوت نمی‏کنند. نمی‏خواهند به مقام و ثروت‏های شخصی خود بیفزایند. فقط می‏خواهند آشنایی خلق با خدا کامل باشد و راه نشان دهند، به آن حدّ که انسان‏ها بتوانند رابطه‏شان را با خداوند، تبارک و تعالی، محکم سازند».
او به امام خمینی نیز عشق می‏ورزید و خاضعانه خود را مطیع امام ساخته بود و خالصانه می‏گفت: «ما تمام دنیا را با یک انگشت رهبر عوض نمی‏کنیم».

ولایت فقیه از منظر شهید مدنی

اسلام دین زندگی است و همان‏گونه که برای زندگی معنوی بشر دستورهایی دارد، برای اداره امور معاش دنیایی مردم نیز قانون و برنامه دارد و در این میان حاکمیت فقیه به عنوان رهبری انسانی عادل و آگاه به قوانین الهی، ضامن اجرای صحیح این دستورهاست. آیت اللّه مدنی به این مهم با توجّه خاصّی می‏نگریست و نسبت بدان اهتمام فراوانی داشت. او در تبیین این اصل اساسی اسلام چنین می‏گوید: «با یک حساب روشن و به طور صریح و آشکار می‏گویم: ... حکومت اللّه و حکومت امام زمان(عج) در حقیقت همان ولایت فقیه است که تبلور این آیه است که خدای تبارک و تعالی تشکیل حکومت اسلامی را به منزله روح نسبت به تبلیغات رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم قرار می‏دهد: ای پیامبر باید حکومت اسلامی را نصب کنی و الاّ دین تو در معرض زوال و خطر است... ولایت فقیه قانون اساسی حکومت راستین اسلامی است که خداوند آن را برترین چیزها دانسته است... ولایت فقیه است که مستضعفین سراسر جهان را علیه متکبرین شورانده است.»

انقلاب اسلامی از دیدگاه شهید مدنی

انقلاب اسلامی در دید آیت اللّه مدنی معنای وسیعی داشت. وی در این‏باره چنین می‏گوید: «انقلاب اسلامی بر طبق فطرت انسان‏ها صورت گرفته... و دارای مجموعه مقرراتی است که دنیا و آخرت بشر را تأمین می‏کند. بنابراین انقلاب ما چون برای اسلام و به اسم اسلام بوده باید به کشورهای دیگر نیز معرّفی شود. در بین گرایش مردم و اسلام فاصله‏ای نیست؛ بنابراین باید اسلام را شناساند».

شهید مدنی، فقیه همیشه در صحنه

مبارزات آیت اللّه مدنی به دوران پیش از شکل‏گیری انقلاب اسلامی مربوط می‏شود. آیت‏اللّه مدنی پیش از نهضتِ سال 1342 در ایران، با فرقه‏های گم‏راه در ستیز بود. رضاخان و دیگر عاملان غرب در ایران برای کوبیدن اسلام، خصوصا مکتب حیات‏بخش تشیّع، به ترویج کنندگان مرام بهایی‏گری میدان داده بودند و این تفکر ضد دینی در سراسر ایران به ویژه در آذربایجان در حال گسترش بود. آیت‏اللّه مدنی در چنین روزگاری بود که از حوزه علمیه به زادگاهش بازگشت و مدّتی در آن‏جا ماندگار گردید و از آن روز دوران مبارزات وی نیز شکل گرفت. وی در کنار نوّاب صفوی در مقابل افکار پوچ کسروی به مبارزه برخاست. از همین رو وقتی شهید نوّاب مصمّم به مبارزه شد در تهیّه اسلحه وی را یاری کرد. در حوزه نجف در بین دوستان آیت‏اللّه مدنی معروف بود که «اسلحه‏ای که نواب صفوی تهیه کرد، با پول کتاب‏های آیت‏اللّه مدنی بود».

هم‏گام با امام

پس از رفتن امام خمینی رحمه‏الله از ترکیه به عراق و اقامت در نجف، آیت‏اللّه شهید مدنی از جمله کسانی بود که به موجب عشق و ارادت افزون به امام در سخت‏ترین روزها در کنار ایشان بود. آیت‏اللّه مدنی، چه در نجف و چه در روزهایی که برای امر تبلیغ به ایران سفر می‏کرد، از امام نیز سخن می‏گفت و رسالت و وظایف مؤمنان را در مقابل نظام پهلوی گوش‏زد می‏کرد. از این‏رو بود که در سال‏های 50 و 51 از جانب سازمان امنیّت وقت کشور (ساواک) تحت مراقبت قرار گرفت و به جرم ایجاد اختلال در امنیت منطقه تبعید گردید.

همراه با امام و هم‏گام با انقلاب

در بهمن سال 1357 ش هم‏زمان با فجر انقلاب اسلامی، آیت اللّه مدنی نیز در کنار شهید آیت اللّه بهشتی و صدها مبارز دیگر در صف مقدّمِ مبارزه با ایادی استکبار و عناصر سرسپرده آنان قرار گرفت و تا صبح پیروزی حقّ بر باطل در پی استقرار حکومت اسلامی تلاشگری خستگی‏ناپذیر بود. آیت‏اللّه مدنی در اولین انتخابات مجلس خبرگان از طرف مردم همدان به نمایندگی انتخاب گردید و سپس در اوج مشکلات و آشفتگی اوضاع همدان به دستور امام خمینی راهی این شهر شد.

نقش آیت‏اللّه مدنی در خنثی ساختن توطئه

آیت اللّه مدنی هم‏چنان که در سرنگونی حکومت پهلوی تلاشگر خستگی‏ناپذیر صحنه‏ها بود، در خنثی ساختن توطئه لیبرال‏ها و ملی‏گراها چون بنی‏صدر نیز نقش اساسی خود را ایفا کرد. وی که از ابتدا خطر این حرکت خزنده را دریافته بود، به نمایندگان امام در دیگر استان‏ها، هم‏چون آیت‏اللّه اشرفی اصفهانی، آیت‏اللّه دستغیب و آیت‏اللّه صدوقی، دست اتّحاد داد و در مقابل این توطئه موضع سختی در پیش گرفت. اطلاعیه‏ای که این بزرگوار در آن بحران صادر کرد برای مردم ایران هشدار بزرگی بود.

در انتظار شهادت

آیت‏اللّه مدنی در همه حال چشم به درگاه فیض الهی داشت و همواره در قنوت نمازهایش با سوز و گداز به نجوا می‏ایستاد و از خدا شهادت در راه اسلام و انقلاب را طلب می‏نمود. چون در عالم رؤیا جام شهادت از مولایش حسین علیه‏السلام گرفته بود، بی‏صبرانه در انتظار آن روز بود. خود در این‏باره می‏گفت: «من در دو موضع نسبت به خودم شک کردم. یکی این‏که به من می‏گویند سیداسداللّه؛ آیا واقعا من از اولاد پیامبر هستم؟ و دیگر این‏که آیا من لیاقت آن را دارم که در راه خدا شهید بشوم یا نه؟ روزی به حرم امام حسین علیه‏السلام رفتم در آن‏جا با ناله و زاری از امام خواستم که جوابم را بدهد. پس از مدّتی، یک شب امام حسین علیه‏السلام را در خواب دیدم که بالای سرم آمد و دستی به سرم کشید و این جمله را فرمود: یا بُنَیّ اَنْتَ مَقْتُولٌ؛ یعنی فرزندم تو کشته می‏شوی، که جواب دو سؤال من در آن بود، امّا فرمود: فرزندم، یعنی من سیّد هستم، و دیگر به من بشارت داد که من شهید می‏شوم».

شهادت و پرواز

آیت‏اللّه مدنی سرانجام در روز جمعه 20 شهریور 1360 پس از آن‏که نماز جمعه را به پایان برد به دست منافقان به شهادت رسید و روحش به سمت عرش پرواز کرد. روانش شاد و یادش جاودانه و راهش پر رهرو باد.
منبع: ماهنامه گلبرگ