نویسنده: جان تامپسون
برگردان: مسعود اوحدی



 

هرگونه توجیه قانع‌کننده و از دیدگاه نظری آگاهانه نسبت به جهانی شدن ارتباطات و تأثیر آن باید مبتنی بر دو مجموعه‌ی ملاحظات باشد. نخست اینکه، نیازمندیم از نظر تاریخی شیوه‌هایی را که فرآیند جهانی شدن در آن پا گرفته است، بازسازی کرده، این تحول را با توجه به هریک از چهار شکل قدرت روابط درونی آنها بازیابی کنیم.
کاستیهای نظریه‌ی امپریالیسم فرهنگی در این نیست که همداستانی بین این اشکال مختلف قدرت را نادیده می‌گیرد، بلکه کاستی در این است که نظریه‌ی مذکور توجیهی بینوا و واگشت‌گرا از این همداستانی دارد. همچون بسیاری از بحثها و استدلالهای متأثر از مارکسیسم، نظریه‌ی امپریالیسم فرهنگی اولویت را به قدرت اقتصادی داده و قدرت نمادین را بیشتر ابزار منافع تجاری (در اتحاد با منافع برگزیدگان سیاسی و نظامی) می‌شمارد، اما همداستانی بین این اشکال قدرت همیشه پیچیده‌تر و پرستیزتر از آن بوده که چنان توجیهی پیشنهاد می‌کند.
مجموعه‌ی دوم ملاحظات، مربوط به رابطه‌ی بین الگوهای ساختار گرفته ارتباط جهانی از یک سو، و شرایط محلی که تحت آن محصولات رسانه‌ای به تملک درمی‌آید، از سوی دیگر است. با وجود آنکه ارتباطات و اطلاعات به شکلی فزاینده در مقیاس جهانی انتشار می‌یابد، این مواد نمادین همواره توسط افرادی دریافت می‌شود که در محلهای خاص مکانی- زمانی واقع شده‌اند. تملک محصولات رسانه‌ای همیشه یک پدیده‌ی محلی (یا محلی شده) است، از این نظر که همیشه افراد خاصی را که در بافتهای اجتماعی- تاریخی خاص قرار دارند، و افرادی را که برای درک پیامهای رسانه‌ای و یکی کردن آن با زندگی خودشان به منابعی که در اختیار دارند، متوسل می‌شوند، درگیر می‌کند. جهانی شدن ارتباطات خصوصیت محلی تملک را حذف نکرده، بلکه نوع جدیدی از محور نمادین در جهان مدرن خلق کرده است؛ چیزی که من آن را «محور انتشار جهانی و تملک محلی» توصیف می‌کنم. همچنان که جهانی شدن ارتباطات بیش از پیش درون‌گستر و برون‌گستر می‌شود، اهمیت این محور افزایش می‌یابد. اهمیت فزاینده‌ی آن گواهی است بر این حقیقت دوگانه که گردش اطلاعات و ارتباطات بیش از پیش جهانی شده، در حالی که همزمان با آن، فرآیند تملک همچنان ذاتاً تابع مقتضا (زمینه‌مند) و هرمنوتیک (تأویلی- تعبیری) باقی مانده است.
تا اینجا با بررسی برخی از الگوهای انتشار جهانی تا حدودی به تنویر محور جهانی- محلی پرداختیم. اکنون می‌خواهم این تحلیل را با تمرکز بر فرآیند تملک و پی‌گیری سه موضوع همبسته گسترش بیشتر دهم. نخستین موضوع این است: با توجه به خصوصیت هرمنوتیکی تملک، اهمیت و دلالتی که پیامهای رسانه‌ای برای افراد دارند و کاربردهایی که گیرندگان (پیام) برای مواد نمادین رسانه‌ای معین می‌کنند، به مضمون یا بافتهای دریافت و منابعی که گیرندگان به فرآیند دریافت مرتبط می‌کنند، بستگی حیاتی دارد. این موضوع بخوبی در بررسی لیبس و کاتز در مورد دریافت برنامه (مجموعه‌ی) تلویزیونی دالاس ترسیم شده است و توجیه مفهومی سره برنی- محمدی (1) و محمدی از نقش رسانه‌های ارتباطی در انقلاب ایران نیز بروشنی نشان دهنده‌ی همین (موضوع) است. (2) در طول دهه‎‌ی 1970، صور ذهنی و زبان سنتی مذهبی در ایران به عنوان اسلحه‌ی نمادین در مبارزه علیه شاه، که به واردات فسادانگیز فرهنگ غرب پیوسته بود، به کار رفت. اگرچه در آن زمان امام خمینی در تبعید بود، سخنرانیها و موعظه‌هایش بر نوارهای صوتی ضبط، و مخفیانه وارد ایران می‌شد و در آنجا هم براحتی تکثیر و به طور گسترده انتشار می‌یافت، اما با توسعه رژیم اسلامی در دوران بعد از انقلاب، محصولات فرهنگی غرب برای بسیاری از ایرانیان دلالت و اهمیت بسیار متفاوتی به خود گرفت. نسخه‌های ویدیویی فیلمهای غربی و نوارهای موسیقی پاپ غربی به عنوان بخشی از یک فرهنگ مردم‌پسند زیرزمینی به گردش درآمده، خصوصیت ویرانگری به خود گرفت؛ این مواد رسانه‌ای در به وجود آوردن یک فضای فرهنگی بدیل که در آن افراد قادر به فاصله گرفتن از رژیمی می‌شدند که خیلی‌ها از آن تجربه‌ی ستمبری داشتند، کمک کرد. (3) مثالهایی از این دست، خصوصیت تابع مقتضای فرآیند تملک را بخوبی ترسیم می‌کند. همچنان‌که مواد نمادین در مقیاس وسیع‌تر به گردش درمی‌آیند، محلها به صورت جایگاهها و محیطهایی درمی‌آیند که در آن محصولات رسانه‌های جهانی به میزان همواره رو به افزایشی دریافت و تعبیر شده و با زندگی روزمره‌ی افراد عجین می‌شود. محصولات رسانه‌ای، از طریق فرآیند محلی تملک، در مجموعه کاربستهایی که اهمیت و دلالت آن را شکل داده و تغییر می‌دهد، دریافت و تعبیر می‌شود.
حال بیاییم موضوع دوم را در نظر بگیریم: چگونه باید تأثیر اجتماعی تملک محلی محصولات جهانی رسانه‌ها را درک کرد؟ در اینجا می‌خواهم بر یک ویژگی مهم این فرآیند تأکید کنم. می‌خواهم پیشنهاد کنم که تملک مواد نمادین جهانی دربردارنده‌ی چیزی است که من آن را تأکید بر دوری نمادین از بافتهای مکانی- زمانی زندگی روزمره توصیف خواهم کرد. تملک مواد نمادین به افراد امکان می‌دهد که از شرایط زندگی روز به روز خود- نه در عمل، بلکه به طور نمادین، تخیلی و نیابتی- دوری گزینند (فاصله بگیرند). افراد می‌توانند درکی هر چند محدود، از شیوه‌های زندگی و شرایط زندگانی که با شیوه‌ها و شرایط خودشان تفاوت آشکار دارد، کسب کنند. آنها قادرند درکی از مناطقی در جهان که بس دورتر از محل زندگی خود آنهاست، کسب کنند.
پدیده‌ی دوری نمادین بخوبی در بررسی پژوهشی جیمز لال (4) درباره‌ی تأثیر تلویزیون در کشور چین مطرح شده است. (5) تلویزیون فقط در طی دهه‌ی 1980 بود که به صورت رسانه‌ای همه‌گیر درآمد. در سالهای دهه‌ی 1960 و 1970. تعداد به نسبت اندکی (دستگاه) تلویزیون در چین به فروش می‌رسید؛ تلویزیون نسبت به دستمزدهای معمولی بسیار گران، و محدود به نخبگان برتر و امتیازمندان شهری بود، اما در دهه‌ی 1980، تولید داخلی دستگاههای تلویزیون به نحو چشمگیری افزایش یافت. با فرا رسیدن سال 1990 بیشتر خانواده‌های شهری صاحب دست‌کم یک دستگاه تلویزیون بودند و برای هر هشت نفر چینی در سراسر کشور، (حدوداً) یک تلویزیون وجود داشت. (6) بخش رادیو تلویزیونی در سیطره‌ی شبکه‌ی ملی «تلویزیون مرکزی چین» (7) است که بخش عظیمی از مواد برنامه‌ای ایستگاههای منطقه‌ای و محلی مشغول کار در سراسر کشور را تأمین می‌کند.

بینندگان چینی از برنامه‌هایی که تماشا می‌کنند چه درکی دارند؟ لال این پرسش را از طریق مجموعه‌ی گسترده‌ای از مصاحبه با خانواده‌های ساکن در شانگهای (8)، بِی جینگ (9)، گوانگ ژو (10) و شیان (11) پی گرفت. لال در جمله نکات دیگر، نشان داد با آنکه بسیاری از بینندگان چینی از برنامه‌هایی که در اختیارشان گذاشته شده، انتقاد می‌کنند، برای تلویزیون به خاطر نحوه‌ی ارائه‌ی راههای نو، شیوه‌های زندگی نو و شیوه‌های جدید تفکر ارزش قایل هستند. «در زندگی روزمره ما فقط به سر کار رفته و به خانه برمی‌گردیم، بنابراین می‌خواهیم چیزی ببینیم که با زندگی خودمان فرق داشته باشد. تلویزیون مدلی از بقیه جهان در اختیارمان می‌گذارد». (12) این اظهارنظر یک حسابدار 58 ساله از اهالی شانگهای، تأثیر دوری نمادین در عصر ارتباطات جهانی را بخوبی نشان می‌دهد. بینندگان چینی به سوی برنامه‌های وارداتی از ژاپن، تایوان، اروپا و ایالات متحده، کشیده می‌شوند و این رویکرد نه فقط به خاطر ارزشهای اطلاعاتی و تفننی این برنامه‌ها، بلکه بدین علت است که برنامه‌های مذکور ارائه کننده‌ی نگاهی- هرچند گذرا و محدود- به چگونگی زندگی در جاهای دیگر است. هنگامی که، به عنوان مثال، مردم اخبار بین‌المللی را تماشا می‌کنند، ممکن است همان‌‎قدر به گفتار همراه با تصاویر سرزمینهای خارجی توجه کنند که به صحنه‌های خیابانی، خانه‌ها و لباسهای مردم آن سرزمینها.

تصاویر شیوه‌های دیگر زندگی برای افرادی که نسبت به زندگی خود و شرایط آن خرده‌گیر بوده و تفکر انتقادی دارند، منبع و ممرّی به شمار می‌رود. با وجود آنکه نظام پخش رادیوتلویزیونی چین در مقایسه با نظامهای غربی بشدت کنترل شده است، مواد و مصالح فراوانی برای شرکت دادن بینندگان در دوری نمادین فراهم آورده و در اختیارشان می‌گذارد. با این کار، نظام مذکور به بینندگان امکان می‌دهد که شرایط زندگی خودشان را با شرایط به نظر شایع در جاهای دیگر مقایسه کنند، و این توانایی را نیز به آنها می‌دهد که دیدگاههای، هم از شرایط زندگی خودشان و هم از شرایط زندگی در جاهای دیگر نزد خود شکل دهند؛ دیدگاههای که می‌تواند با تعابیر رسمی دولت که به طور معمول به مردم ارائه می‌شود، متباین باشد. همچنان که یک بیننده‌ی اهلی بِی جینگ بر این نکته اشاره دارد که «قبل از انقلاب فرهنگی دولت اوضاع داخلی و خارجی را بزرگ‌نمایی می‌کرد. آنها می‌گفتند هیچ چیز در بیرون از چین ارزشمند نیست، ولی وقتی ما به برنامه‌های تلویزیونی نگاه می‌کنیم، می‌توانیم ببینیم که غرب آن‌قدرها هم بد نیست.» (13) افراد خود را از شرایط زندگی‌شان دور می‌کنند و در عین حال، دیدی انتقادی نسبت به تعابیر رسمی از واقعیت اجتماعی و سیاسی، هم در کشور خود و هم در جای دیگر به دست می‌آورند.
البته، در تأکید بر پدیده‌ی دوری نمادین، نمی‌خواهم پیشنهاد کنم که این تنها جنبه‌ی قابل ملاحظه فرآیند تملک است. برعکس، در شرایط واقعی زندگی روزمره، محتمل است که تملک محصولات جهانی رسانه‌ها با کاربستهای محلی به شیوه‌های پیچیده در تعامل باشد و شاید، از بعضی لحاظ، به خدمت استوارسازی روابط تثبیت شده‌ی قدرت یا البته، آفرینش اشکال وابستگی درآید. من برخی از جنبه‌های منفی تملک محصولات رسانه‌ای را در یکی از فصول آتی مورد کاوش قرار خواهم داد، اما در اینجا می‌خواهم فقط بر این نکته تأکید کنم که با توجه به خصوصیت بافتمند یا تابع مقتضای تملک، نمی‌توان از پیش معین کرد که کدام جنبه (یا جنبه‌ها) در دریافت یک شکل نمادین خاص دخیل خواهد بود. اهمیت نسبی جنبه‌های مختلف را فقط به وسیله‌ی پژوهش دقیق قوم‌شناختی می‌توان برآورد و ارزیابی کرد.
این ما را به موضوع سوم، که می‌خواهم به اختصار آن را مورد ملاحظه قرار دهم، رهنمون می‌کند؛ تملک محلی محصولات جهانی رسانه‌ها، منبع تنش و ستیز بالقوه نیز هست. این تملک تا حدودی سرچشمه‌‎ی تنش است، زیرا محصولات رسانه‌ای می‌تواند تصاویر و پیامهایی را انتقال دهد که با ارزشهای ملازم با شیوه‌ی سنتی زندگی برخورد تعارضی داشته باشد یا کاملاً از آن ارزشها پشتیبانی نکند. در بعضی از زمینه‌ها این ناهماهنگی می‌تواند بخشی از خودجاذبه‌ی محصولات رسانه‌ای باشد. این محصولات به افراد کمک می‌کند که دوری یا فاصله‌ای اختیار کرده، بدیلهایی را تصور کننند، و در نتیجه کاربستهای سنتی را به زیر سؤال ببرند. بنابراین، به عنوان مثال، به نظر می‌رسد که مجموعه‌های ملودرام (14) مصری برای زنان جوان بدو (15) در صحرای غربی جالب است، زیرا ارائه کننده‌ی مجموعه‌ای از شیوه‌های زندگی- مثل امکان ازدواج براساس عشق و زندگی مجزا از خانواده‌ی گسترده است- که با مجموعه‌ی گزینشهای ستی در دسترس است تباین دارد. (16)
تنشها و ستیزهایی که از تملک محلی محصولات رسانه‌ای نشئت گرفته نیز- تا زمانی که اطلاعات فرآیند خودشکل‌دهی با محتوای نمادین محصولات رسانه‌ای تأمین شده باشد- می‌تواند به شکل خودستیزی تجربه شود. بعداً، یک بار دیگر هم به این موضوع بازخواهیم گشت و شیوه‌هایی را که طی آن افراد با توجه به تحول رسانه‌ها به انواع جدید مواد نمادین دسترسی می‌یابند، مورد بررسی قرار خواهیم داد؛ موادی که می‌تواند به نحوی بازتابی در فراافکن خودشکل‌دهی عجین و یکی شود. در اینجا، تنها روشن ساختن این حقیقت بسنده خواهد کرد که همچنان که این مواد نمادین از منابع بیش از پیش گونه‌گون سرمی‌زنند، افراد هم بیش از پیش برخورد ارزشها را به عنوان ستیزی شخصی، یعنی ستیز بین خواستهایی که در رقابت با یکدیگرند، تجربه می‌کنند؛ خواستهایی که به آنان اعمال می‌شود یا اهداف متضادی که در سر دارند. افراد پیوسته برای آشتی دادن، یا صرفاً نگه داشتن پیامها به حالت عدم تعادل تنش‌زا درگیرند؛ پیامهایی که یا با یکدیگر، یا با ارزشها و باورهایی که در کاربستهای معمول زندگی روزمره‌ی افراد به استواری تثبیت شده، در ستیز واقع شده‌اند.
نابخردانه است اگر مدعی شویم تملک محلی محصولات جهانی رسانه‌ها عاملی اصلی در انگیزش اشکال گسترده‌تر تعارض اجتماعی و دگرگونی اجتماعی در جهان مدرن بوده است؛ بیشتر اشکال تعارض اجتماعی بنهایت پیچیده و شامل عوامل بسیار گونه‌گونی است، اما این استدلال می‌تواند قابل قبول باشد که انتشار بیش از پیش جهانی محصولات رسانه‌ها در برانگیختن بعضی از ستیزها و تعارضات نمایانتر سالهای اخیر نقشی ایفا کرده است. لال بر این نکته تصریح دارد که باریکه‌ی جاری برنامه‌های تلویزیونی بین‌المللی که در سالهای دهه‌ی 1980 در سراسر چین پخش شد، اندوخته‌ای فرهنگی از دیدگاههای بدیل آفرید و همین دیدگاهها بود که مردم را به پرسش درباره‌ی ارزشهای سنتی و تعابیر رسمی واداشت و به آنها کمک کرد که به راههای متفاوت و شیوه‌های بدیل زندگی بیندیشند. این بدون تردید به خودی خود سبب بروز تظاهرات متهورانه میدان تیانان من نشده، و یقیناً خط سیر رودرروییهای بعدی را معین نکرده است، اما بعید به نظر می‌رسد که در غیاب تلویزیون رویدادهای میان «تیانان من» می‌توانست بدان‌گونه تکوین یابد یا عیان شود (که شد)، یا آن‌چنان در معرض دید میلیونها نفر در چین و سراسر جهان قرار گیرد.

پی‌نوشت‌ها:

1. Sreberny- Mohammadi and Mohammadi
2. Annabelle sreberny-Mohammadi and Ali Mohammadi, Small Media, Big Revolution: Communication, Culture, and the Iranian Revolution (Minneapolis: University of Minnesota press, 1994).
3. Ibid, pp. 186-8.
4. James Lull
5. James Lull, China Turned on: Television, Reform, and Resistance (London: Routledge, 1991).
6. Ibid, p. 23.
7. Central China Television (CCTV)
8. Shanghai
9. Beijing
10. Guangzhou
11. Xian
12. Ibid, p. 171: نقل در قول
13. Ibid, p. 174-5.
14. Soap Operas
15. Bedouin
16. Lila Abu- Lughod, Bedouins, Cassettes and Technologies of Public Culture, Middle East Report, 159.4 (1989), pp. 7-11, 47.

منبع مقاله :
تامپسون، جان ب؛ (1391)، رسانه‌ها و مدرنیته‌ها، ترجمه‌ی مسعود اوحدی، تهران: سروش (انتشارات صدا و سیما)، چاپ سوم