کارتون های دوران کودکی - لوک خوش شانس
کارتون های دوران کودکی - لوک خوش شانس
کارتون های دوران کودکی - لوک خوش شانس
نويسنده: حميدرضا نصيري پور
"لوک خوش شانس" بعد از «تنتن» و «آستريکس»، معروفترين و موفقترين کاراکتر غيرانگليسی دنيای کميکبوکهاست. اين غيرانگليسی بودن نه به مليت شخصيت داستان، که به مليت طراح و نويسندة آن برمیگردد.
موريس بلژيکی (2001 - 1923) در اوايل دهه 40 ميلادی در يکی از معروفترين مجلات کميک فرانسوی به اسم Spirou طراحی میکرد و پس از اين که گذارش به غرب وحشی میافتد و شش سال در آنجا ماندگار میشود، تصميم میگيرد شخصيت گاوچرانی را خلق کند و با فيلمهای وسترن آن دوران شوخی کند. از همينجاست که لوک خوششانس زاده میشود. لوک خوششانس، کابوی تنهايی است که به جز اسب روشنفکرش «جالی جامپر» و يک سگ دست و پا چلفتی به اسم «رانتانپلان» (که ما ايرانیها به اسم «بوشوگ» میشناسيماش)، هيچ همدم ديگری ندارد. کار و بارش هم اين است که در دهکدههای پرت و دورافتادة آمريکا دنبال مجرمان سابقهدار و فراری بگردد و آنها را به چنگال قانون بسپارد. اما نکتة جالب داستان، اينجاست که تقريبا اکثر شخصيتهای فرعی که حضور ثابتی در کتابهای لوک دارند از روی شخصيتهای واقعی الهام گرفته شدهاند؛ مانند بيلی بچه (Billy the Kid)، کالاميتی جين (Calamity Jane) و گروه جس جيمز (Jesse James) که در زمان خودشان جزو معروفترين خلافکارهای ايالات متحده بودند. حتی قاضی روی بين (Roy Bean) هم که در بعضی داستانها سروکلهاش پیدا میشود، در زمان حياتش يکی از خوشنامترين قاضیهای آمريکا بود و هنوز هم از او به عنوان يکی از اسطورههای قانونمداری ياد میشود. اما معروفترين شخصيتهای فرعی داستان که بيشترين حضور را هم در مجموعه دارند، برادران دالتوناند که دشمنیشان با لوک، اکثر اتفاقهای کتاب را رقم میزند. اتفاقا در تاريخ آمريکا هم، گروه خلافکاری به نام دالتونها میشود پيدا کرد که تخصصشان در سرقت از بانکها بود، اما اين دالتونهای واقعی، آن دالتونهايی نيستند که در کتابهای لوک خوششانس حضور دارند. دالتونهای اوريجينال، يک بار در يکی از کتابهای اولية لوک حاضر شدند و در انتهای کتاب هم دخلشان درآمد و کشته شدند.ولی اين دالتونهايی که ما میشناسيم،پسرعموهای آن دالتونهای اصلی هستند که در کتاب بعدی،سر و کلهشان پیدا شد و تصمیم گرفتند راه اقوامشان را ادامه بدهند.
تا حالا 71 کتاب از مجموعه داستانهای لوک خوششانس منتشر شده که آخرينش همين دو سال پيش روی پیشخوان کتابفروشیها رفت. در ده کتاب اول، خود موریس علاوه بر طراحی صحنههای داستان، نویسندگی آنها را هم برعهده داشت، اما بعد از آن در سال1957 تصمیم گرفت سراغ رنه گوسينی برود و از او بخواهد تا داستانها را بنویسد. از اینجا به بعد، موریس تنها داستانهای گوسینی را تصویر میکرد و اتفاقا این همکاری که تا زمان مرگ گوسینی ادامه داشت، باعث شد شهرت و موفقیت مجموعه چند برابر شود. پس از گوسینی، موریس دست از کار نکشید و 21 کتاب دیگر با کمک نویسندههای مختلف منتشر کرد تا این که اجل به سراغ او هم آمد و در سال 2001 دار دنیا را وداع گفت. آخرین کتابی که گوسینی تصویر کرد، یک سال بعد از مرگش منتشر شد و دو سال بعد، هفتاد و یکمین کتاب لوک خوششانس در حالی منتشر شد که به جای نام طراح، نام دیگری غیر از موریس چاپ شده بود. در 1983 کمپانی «هانا ـ باربارا» با همکاری موریس، اولین مجموعه انیمیشن لوک خوششانس را تهیه کرد که 26 قسمت بود. پس از آن در سال 91 بیست و شش قسمت دیگر هم توسط همین کمپانی به بازار ارائه شد که مانند سری اول، تجربة موفقیتآمیزی برای هانا ـ باربرا بود. آخرین سری انیمیشنهای تولید شدة لوک خوششانس هم به سال 2001 برمیگردد که یک مجموعة 52 قسمتی از ماجراهای او به تصویر درآمد. مجموعهای که هم به لحاظ کیفی در سطح پایینتری نسبت به مجموعههای پیشین بود و هم چندان به داستانهای اصلی وفادار نبود و شخصیتهای تازهای در خود داشت. علاوه بر این در سینما و تلویزیون هم چند باری سعی شد تا به لوک، جان داده شود، اما همة این تجربههای انگشتشمار به شکست انجاميد. در انتهای هر قسمت از داستانهای لوک خوششانس، نمای ثابتی وجود دارد که در نسخة دوبله شده چیزی از آن نمانده: لوک سوار بر جالی و در حالی که بوشوگ هم آنها را دنبال میکند رو به غروب، آرام و خسته حرکت میکند و بهتدریج صدای موسیقی اوج میگیرد و خوانندهای با صدایی خسته شروع میکند به خواندن: «من گاوچران تنهايی هستم که از خانهام دور افتادهام...»
موريس بلژيکی (2001 - 1923) در اوايل دهه 40 ميلادی در يکی از معروفترين مجلات کميک فرانسوی به اسم Spirou طراحی میکرد و پس از اين که گذارش به غرب وحشی میافتد و شش سال در آنجا ماندگار میشود، تصميم میگيرد شخصيت گاوچرانی را خلق کند و با فيلمهای وسترن آن دوران شوخی کند. از همينجاست که لوک خوششانس زاده میشود. لوک خوششانس، کابوی تنهايی است که به جز اسب روشنفکرش «جالی جامپر» و يک سگ دست و پا چلفتی به اسم «رانتانپلان» (که ما ايرانیها به اسم «بوشوگ» میشناسيماش)، هيچ همدم ديگری ندارد. کار و بارش هم اين است که در دهکدههای پرت و دورافتادة آمريکا دنبال مجرمان سابقهدار و فراری بگردد و آنها را به چنگال قانون بسپارد. اما نکتة جالب داستان، اينجاست که تقريبا اکثر شخصيتهای فرعی که حضور ثابتی در کتابهای لوک دارند از روی شخصيتهای واقعی الهام گرفته شدهاند؛ مانند بيلی بچه (Billy the Kid)، کالاميتی جين (Calamity Jane) و گروه جس جيمز (Jesse James) که در زمان خودشان جزو معروفترين خلافکارهای ايالات متحده بودند. حتی قاضی روی بين (Roy Bean) هم که در بعضی داستانها سروکلهاش پیدا میشود، در زمان حياتش يکی از خوشنامترين قاضیهای آمريکا بود و هنوز هم از او به عنوان يکی از اسطورههای قانونمداری ياد میشود. اما معروفترين شخصيتهای فرعی داستان که بيشترين حضور را هم در مجموعه دارند، برادران دالتوناند که دشمنیشان با لوک، اکثر اتفاقهای کتاب را رقم میزند. اتفاقا در تاريخ آمريکا هم، گروه خلافکاری به نام دالتونها میشود پيدا کرد که تخصصشان در سرقت از بانکها بود، اما اين دالتونهای واقعی، آن دالتونهايی نيستند که در کتابهای لوک خوششانس حضور دارند. دالتونهای اوريجينال، يک بار در يکی از کتابهای اولية لوک حاضر شدند و در انتهای کتاب هم دخلشان درآمد و کشته شدند.ولی اين دالتونهايی که ما میشناسيم،پسرعموهای آن دالتونهای اصلی هستند که در کتاب بعدی،سر و کلهشان پیدا شد و تصمیم گرفتند راه اقوامشان را ادامه بدهند.
تا حالا 71 کتاب از مجموعه داستانهای لوک خوششانس منتشر شده که آخرينش همين دو سال پيش روی پیشخوان کتابفروشیها رفت. در ده کتاب اول، خود موریس علاوه بر طراحی صحنههای داستان، نویسندگی آنها را هم برعهده داشت، اما بعد از آن در سال1957 تصمیم گرفت سراغ رنه گوسينی برود و از او بخواهد تا داستانها را بنویسد. از اینجا به بعد، موریس تنها داستانهای گوسینی را تصویر میکرد و اتفاقا این همکاری که تا زمان مرگ گوسینی ادامه داشت، باعث شد شهرت و موفقیت مجموعه چند برابر شود. پس از گوسینی، موریس دست از کار نکشید و 21 کتاب دیگر با کمک نویسندههای مختلف منتشر کرد تا این که اجل به سراغ او هم آمد و در سال 2001 دار دنیا را وداع گفت. آخرین کتابی که گوسینی تصویر کرد، یک سال بعد از مرگش منتشر شد و دو سال بعد، هفتاد و یکمین کتاب لوک خوششانس در حالی منتشر شد که به جای نام طراح، نام دیگری غیر از موریس چاپ شده بود. در 1983 کمپانی «هانا ـ باربارا» با همکاری موریس، اولین مجموعه انیمیشن لوک خوششانس را تهیه کرد که 26 قسمت بود. پس از آن در سال 91 بیست و شش قسمت دیگر هم توسط همین کمپانی به بازار ارائه شد که مانند سری اول، تجربة موفقیتآمیزی برای هانا ـ باربرا بود. آخرین سری انیمیشنهای تولید شدة لوک خوششانس هم به سال 2001 برمیگردد که یک مجموعة 52 قسمتی از ماجراهای او به تصویر درآمد. مجموعهای که هم به لحاظ کیفی در سطح پایینتری نسبت به مجموعههای پیشین بود و هم چندان به داستانهای اصلی وفادار نبود و شخصیتهای تازهای در خود داشت. علاوه بر این در سینما و تلویزیون هم چند باری سعی شد تا به لوک، جان داده شود، اما همة این تجربههای انگشتشمار به شکست انجاميد. در انتهای هر قسمت از داستانهای لوک خوششانس، نمای ثابتی وجود دارد که در نسخة دوبله شده چیزی از آن نمانده: لوک سوار بر جالی و در حالی که بوشوگ هم آنها را دنبال میکند رو به غروب، آرام و خسته حرکت میکند و بهتدریج صدای موسیقی اوج میگیرد و خوانندهای با صدایی خسته شروع میکند به خواندن: «من گاوچران تنهايی هستم که از خانهام دور افتادهام...»
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}