جهانی شدن در حوزه های مختلف
جهانی شدن در حوزه های مختلف
جهانی شدن در حوزه های مختلف
نویسنده: محمود دهقانی
جهانی شدن تبدیل به بخشی از واژگان روزمره ما شده است. اشارات مربوط به نیروهای جهانی شدن در تجارت, اقتصاد, سیاست, فرهنگ و نیز در متون مختلف علمی و مؤسسات آموزشی در اقصی نقاط جهان رواج یافته است و آثار زیادی در مورد پیامدها و اثرات آن تدوین شده است. جهانی شدن بیشتر مولد پرسش است تا پاسخ. از یک جهت جهانی شدن پدیدهای بسیار قدیمی است اما از جهت دیگر پدیده نوینی است. جهانی شدن چیست؟ آیا یک مفهوم است, یک پدیده, یک فرآیند یا هر سه؟ آیا جهانی شدن تداوم همان مدرنیته یا تجدد است یا پدیدهای پسا مدرن و کاملاً جدید است؟ و بالاخره آنکه جهانی شدن در کدام مرحله از سیر تحول تاریخی قرار گرفته است, مراحل آغازین, شکوفایی و تثبیت و یا مراحل پایانی؟ به نظر میرسد جهانی کاملاً متفاوت از نظام وستفالی در حال شکلگیری است. در میان, یا در ذیل همه این تحولات, دگرگونیها و تلاطمها, بخشهای عمدهای از انسانها همچنان همانند گذشته ظاهراً ابدی خود گامهای ابدی برمیدارند. آنها یا جهانی شدن را نمیشناسند و یا اینکه صرفاً تحت تأثیر منفی امواج آن قرار گرفتهاند. اگر تلاش برای عرضه تصویر و تبیین جامع از فرآیند جهانی شدن نیاز و ضرورتی استراتژیک نباشد, دست کم میتوان گفت که ضرورتی اخلاقی است که از رسالت جامعهشناسی برمیخیزد. جامعهشناسی که همواره و به طور پنهان و آشکار دغدغهای اخلاقی داشته و مدعی جستجوی منابع و راههایی برای پیشبرد و تسریع فرآیندهای بشر بوده, باید به انسانها بیاموزد که در فرآیند تحلیل رفتن نهادهای سنتی امنیت و هویت بخش (به ویژه دولت) و ادغام در شبکههای غیر شخصی و سیال قدرت (ثروت و اطلاعات) چگونه ابزارهای جدیدی برای کسب امنیت اجتماعی و سیاسی پیدا کنند و یا حداقل نیاز به چنین ابزارها و تدبیرهایی را توصیه کند, نوشتار حاضر تلاشی است در جهت تبیین و تنویر هر چه بهتر و بیشتر ابعاد مختلف پدیده جهانی شدن. بررسی تأثیرات و پیامدهای جهانی شدن بر مؤلفههای مختلف اقتصادی, سیاسی و فرهنگی از اهداف تدوین این مقاله میباشد.
ولی در اواخر دهه هفتاد موج جدیدی از فرایند جهانی شدن اقتصاد شکل گرفت که در درجه اول تحت تأثیر تحولات و پیشرفتهای حیرتانگیز در عرصه ارتباطات بود. این پیشرفتها هزینههای ارتباط و حمل و نقل را به میزان بسیار زیادی پائین آورد و زمینهساز ادغام جهانی اقتصادها شد. از سال 1945 تاکنون هزینه حمل کالا از طریق دریا به طور متوسط پنجاه درصد, هزینههای حمل و نقل هوایی هشتاد درصد و هزینه مکالمات تلفنی بینالمللی 99 درصد کاهش یافته است و به همین دلیل شبکههای ارتباطی بسیار کارآمد و کم هزینهای در گستره جهانی شکل گرفته است پیشرفتهای خارقالعاده در رایانهای کردن امور و مخابرات مانند نظامهای دیجیتالی و فنآوری ماهوارهای, نیز در پیشبرد فرایند جهانی شدن اقتصادی در سالهای اخیر نقشی بسزا داشتهاند. در نتیجه چنین تحولاتی امروزه بسیاری از کالاها و خدماتی که تاکنون قابل تجارت نبودند, در مدار تجارت جهانی قرار گرفتهاند. نظامهای ارتباطی جهانی, شرکتها را قادر کرد تا برنامه تولیدی و عملیات مالی خود را به صورت همزمان در چندین کشور هماهنگ کنند و در واقع به عملیات اقتصادی جهانی مبادرت ورزند. اطلاعات نیز به واسطه شبکههای ارتباطی, قابل تجارت و مبادله شده است. اطلاعاتی مانند مشاوره مدیریتی, سیستمهای نرمافزاری, فیلم, نوار کاست, دیسکتهای فشرده, اخبار تلویزیونی و از این قبیل. در این چهارچوب, تحرک و سیالیت سرمایه نیز به میزان بسیار زیادی و در قالب پول افزایش یافته است. به عبارتی پول به محصولی تبدیل شده که جوهرهاش اطلاعات موجود در آن است.[1]
این مهم است که دقیقا بدانیم جهانی شدن اقتصاد دربردارنده چه عناصری است هر چند تز جهانی شدن اقتصاد در سطح گستردهای به وسیله سیاستمداران و رسانهها تأیید شده, لیکن بعضی از جامعه شناسان با این عقیده مخالفند. برجستهترین آثار در این زمینه آثار اخیر پل هرست و گراهام تامپسون میباشد. آنها تز جهانی شدن اقتصاد را بهانهای در دستان راست جدید و چپ تلقی میکنند, چرا که راست جدید بدین ترتیب پیروزی لیبرالیسم بازار آزاد را جشن میگیرد و از نظر چپها نیز سرمایهداری حداقل تحت چنین شرایطی به طور کاملاً آشکاری درندهخویانه است و بنابراین به آسانی ماهیتش افشا میشود. آنها استدلال میکنند که اقتصاد نه جهانی بلکه بینالمللی است چرا که هنوز دولت ـ ملتها هم از نظر اقتصاد داخلیشان و هم از نظر توافقات مربوط به مدیریت روابط اقتصادی فراسوی مرزهای ملی, قدرتمندترین بازیگران اقتصادی هستند. همچنین آنان استدلال می کنند که شرکتهای چند ملیتی بر تجارت جهانی سلطه ندارند و تا دو سوم دارایی هایشان در کشورهای مادر حفظ میشود, این بدان معنی است که آنها در معرض کنترل سیاستهای حکومت ملی میباشند و همچنین شرکتهای چند ملیتی در سطح جهانی عمل نمیکنند بلکه بیشتر در سطح شرکای درون مناطق به ویژه اروپا, آمریکا و آسیای جنوب شرقی فعالیت میکنند. آنها نتیجه میگیرند که هیچ چیز جدیدی در مورد بینالمللی شدن کنونی اقتصاد وجود ندارد از زمانی که تکنولوژی صنعتی مدرن از دهه 1860 شروع به فراگیر شدن کرد, فرایندی شبیه فرایند کنونی وجود داشته است.[2]
خصوصیات جهانی شدن اقتصاد یعنی ویژگیهای تولید و توزیع را می توان به شکل زیر برشمرد:
1 ـ جهانی شدن بازارهای مالی
2 ـ جهانی شدن استراتژی شرکتها در درون یک بازار رقابتی
3 ـ انتشار تکنولوژی همراه با فرآیند تحقیق و توسعه در سطح جهان
4 ـ شکلگیری الگوهای مصرف جهانی همراه با بازارهای مصرفی جهان
5 ـ جایگزین شدن توان نظم بخشیدن به اقتصاد ملی توسط اقتصاد سیاسی جهانی
6 ـ کاهش نقش دولت ـ ملت در طراحی قوانین تدبیر جهانی
7 ـ افزایش شکافهای طبقاتی در درون جوامع ـ اعم از توسعه یافته یا در حال توسعه
8 ـ حاشیهای تر شدن جوامع کمتر توسعه یافته
9 ـ برتری سرمایه نسبت به نیروی کار و در نتیجه, تضعیف, یا به طور دقیق تر قدرت زدایی از تشکلات صنفی و کسانی که فاقد سرمایه هستند یا به طریقی در نوک پیکان تحولات سرمایهداری قرار نگرفتهاند.
به سخن دیگر, جهانی شدن اقتصاد این مفهوم را دربردارد که تصمیمات و اقدامات اقتصادی در یک بخش از جهان نتایج مهمی را برای اشخاص و اقتصادهای دیگر دربردارد. جهانی شدن اقتصاد دارای دو بعد است, بعد اول مفهوم گسترش جغرافیایی را دربردارد. لذا جهانی شدن اقتصاد به طور فزایندهای فضای جغرافیایی گستردهتری را اشغال میکند. در بعد دوم جهانی شدن اقتصاد مفهوم فرآیندی را دارد که شدت و فشرده شدن وابستگیها, پیوندها و تعاملات بین اقتصادی رادربرمیگیرد. لذا ترسیم جهانی شدن اقتصاد به شکل فرایندهای متعدد, متکثر و گسترده الزام آور است. جهانی شدن اقتصاد بر ماهیت بیمرز جریانهای اقتصادی تأکید میورزد و بالاخره جهانی شدن اقتصاد بر تبدیل شدن جهان, به ویژه اقتصاد جهانی, به یک واحد همگرا شده تأکید میکند. نتیجه وضعیت فوق این است که توان نظم بخشیدن به اقتصادهای ملی از بین میرود و نظام اقتصادی جهانی جایگزین آن میشود. قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی در یک رابطه وابستگی متقابل و نیاز متقابل قرار دارند. قدرت اقتصادی منبع درآمد دولت (مالیات) است. دولت با استفاده از درآمد فوق, خدمات و امتیازاتی را به شهروندان ارائه میدهد وبدین وسیله وابستگیهایی را ایجاد و مشروعیت خود را حفظ میکند.[3] رابطه دو جانبه فوق که تحت عنوان قانون وگنر (wagners law) شناخته شده, به این شکل است که افزایش توان اقتصادی به افزایش درآمد دولت منجر میشود که به نوبه خود به افزایش قدرت دولت در داخل و در خارج از مرزها.
مسئله اساسی این است که در عصر جهانی شدن رابطه فوق متحول شده است یا خیر و اگر شده است, به چه شکل و تا چه اندازهای؟ مشکل تحلیل در این است که به طور گریز ناپذیری عناصری از گذشته همچنان به حیات خود ادامه میدهند. درنتیجه فرایندها و وضعیتهای متوازی و متضادی درکنار یکدیگر قرار دارند. تحول اساسی در این است که انباشت سرمایه در سطحی بالاتر ازسطح دولت ـ ملت انجام میگیرد.[4]
شاید رایجترین دیدگاه نسبت به جهانی شدن اقتصاد و نسبت به اقتصاد سیاسی بینالمللی این باشد که جهانی شدن اقتصاد دولت را از درون تهی میکند و لذا دولت را از نظم بخشیدن و طراحی امور اقتصادی و لذا اجتماعی و سیاسی محروم میسازد. همزمان از یک سو, قدرت در درون جوامع متلاشی و پراکنده میشود و از سوی دیگر, قدرت به طبقه سرمایهداری بین المللی انتقال پیدا میکند. نقطه آغاز بحث و در واقع تحلیل اولریک بک از روند جهانی شدن همین امر تهی شدن دولت میباشد که توسط شرکتهای چند ملیتی انجام میگیرد. از دیدگاه او جهانی شدن تهاجمی است علیه سیستمهای مالیاتی, علیه دولت رفاه, علیه چانهزنی دسته جمعی (بینکار, سرمایه و دولت) و علیه هزینههای دولتی. همزمان در سطح جهان, هیچ نوع همبستگی یا عامل چالشگری در مقابل قدرت شرکتها وجود ندارد. نتیجه این است که سرمایهداران و کارفرمایان خود را از محدودیت نهادهای سیاسی و رفاهی که در واقع شیوههای کنترل دموکراتیک بر سرمایه هستند, رها میسازند.
ابعاد مختلف جهانی شدن بر حسب میزان حمایت یا مقاومتهایی که با آن مواجه میشود, به طریق موزون و هماهنگی حرکت نمیکنند و پیش نمیروند. در این میان جهانی شدن سیاست شاید شاخصترین موردی است که شتاب آن از ابعاد دیگر جهانی شدن به مراتب کندتر است.[6] علت این امر را باید در ماهیت دولت ملی و نظام مرکب از دولت ـ ملتها جستجو کرد. دولتها جهت حفظ اختیارات و امتیازات ناشی از حاکمیت موانع متعددی را برای جهانی شدن سیاست ایجاد کردهاند. همان طور که از مطلب فوق برمیآید, جهانی شدن سیاست پدیدهای کاملا متفاوت با سیاست جهانی است. گر چه در مرحله تصمیمگیری و اجرا دو فرایند جهانی شدن سیاست و سیاست جهانی ممکن است در ارتباط با هم مورد توجه قرار گیرند. در اینجا ابتدا جهانی شدن سیاست مورد بررسی قرار میگیرد:
مقصود از جهانی شدن سیاست این است که مسائل و مباحثی که قبلا به حوزه داخلی و حیطه حاکمیت دولتها تعلق داشتند, با گذشت زمان ابعاد جهانی بیشتری پیدا میکنند برخی از مسائل مانند مهاجرت, تخریب محیط زیست یا سلاحهای کشتار جمعی ماهیتاً جهانی هستند.
برخی دیگر مانند بحران میدان تین آنمن در چین و یا بحران خاورمیانه به لحاظ فشارهای متعدد توسط دولتها, شرکتهای فراملی, سازمانهای غیردولتی و نظامهای ارتباطات جهانی به طور خودکار ابعاد جهانی پیدا میکنند. مسائلی را که جهانی میشوند شاید بتوان به شکل زیردستهبندی کرد: 1ـ عواملی که میتوانند فاجعهای با ابعاد جهانی ایجاد کنند, مانند مسائل زیست محیطی, فقر و گرسنگی 2ـ عوامل همگرایی و واگرایی که به مداخله انسان دوستانه منجر میشوند, مانند مسائل حقوق بشر, دموکراسی, ملی گرایی قومی 3ـ عوامل اقتصادی مانند بدهی, فقر, توسعه و نظم اقتصادی. عوامل فوق معلول جهانی شدن هستند, اما در رابطه دیالکتیکی و پیچیدهای که بین آنها وجود دارد, همزمان نقش علت را نیز ایفا میکنند.
عوامل فوق در عین حال, بیانگر جهانی شدن هستند چرا که محدوده فضایی که دولت ـ ملت درقالب آن عمل میکند, نمیتواند پاسخهای لازم را فراهم کند. مسائل غیرملی میشوند و به لحاظ عدم هماهنگی بین مرزهای دولتها از یکسو و ماهیت جهانی پیدا کردن مسائل از سوی دیگر, هیچ دولتی به تنهایی نمیتواند آنها را حل کند. مسائل جهانی هستند و راه حلها نیز باید جهانی باشند. جهانی شدن سیاست را میتوان با سهولت بیشتری از طریق بحرانها شناسایی و مطالعه کرد. بحرانهایی, مانند بحران بالکان ـ یا گرسنگی در آفریقا بر اثر خشکسالی و یا بحران گسترش ایدز و… شاخص و نماد جهانی شدن هستند. بحرانهای جهانی بیانگر وجود پدیدهها و مسائل جهانی هستند. در عین حال بحران, اعلام کننده نیاز به راهحلهای جهانی است.
بحرانهای جهانی از کارکردهای جمعی برخوردار هستند. بحران که به لحاظ عملکرد نظامهای ارتباطی جهانی, آگاهی بیشتر از جهانی شدن را موجب میشود به ادراکی نوین شکل میدهد و میآموزد که چگونه جهان به شکل یک واحد و یک مجموعه تصویر شود. بحران انسانها را از وضعیت زندگی نوع بشر مطلع و آگاه میسازد و فرد را ناگزیر وادار به موضعگیری میکند و نهایتاً به وضعیتی میانجامد که رابرتسون آن را احساس یکی شدن مینامد. جهانی شدن مسائل راهحلهای جهانی نیز میطلبد. صرف جستجوی راهحل به شکلگیری نگرش برون گرا میانجامد و حل مسائل تدریجاً به رویهها, هنجارها و ارزشهای دست جمعی و جهانی شکل میدهد و همکاری جهت جستجوی راهحل و سپس به اجرا گذاشتن راهحلها, بازیگران جهانی, اعم از فرد, سازمان, گروه ودولت را آموزش میدهد.
در واقع, نوعی جامعهپذیری شکل میگیرد. وضعیت جهانی شدن, زیستن با یکدیگر و وجود ارزشها و هنجارهای مشترک را به بازیگران القا میکند و رفته رفته بازیگران میآموزند که جهانی بیندیشند و عمل کنند. بحرانهای جهانی و راهحلهای جهانی همزمان نقش بازدارندهای را ایفا میکنند, چرا که بازیگران جهت اجتناب از بحران سیاسی از انجام برخی از اقدامات خودداری میکنند. به علاوه, افکار عمومی که نسبت به یک بحران شکل میگیرد, بازیگران را از این امر مطلع میسازد که مشروعیت و حقانیت آنها در سطح جهان و لذا نفوذ آنها تابع افکار عمومی جهانی, عرف جهانی و قوانین جهانی است.
راهحلهای جهانی و به اجرا گذاشتن آنها, در واقع, بخشی از فرآیند جهانی شدن تلقی میشود, چرا که حل بحرانهای جهانی به وضعیت جدیدی میانجامد که از خصوصیات زیر برخوردار است. هیچ بازیگری, از فرد تا سازمانهای جهانی به تنهائی دانش و اطلاعات لازم را در اختیار ندارد. بنابراین شرط لازم برای حل بحرانها و مسائل, افزایش ارتباطات, تعاملات, همکاریها و تبادل دانش و اطلاعات بین افراد, سازمانها و جوامع است. در کنار نیاز به دانش تخصصی و در عین حال مستقل از آن, بازیگران نوینی وارد عرصه سیاست شده و میشوند. سازمانهای غیردولتی از مهمترین این سازمانها هستند. حل بحرانهای جهانی به شکلگیری سازمانها, نظامهای ارتباطات و ساختارهای همکاری نوینی میانجامد که در قالب مفهوم اقدام دسته جمعی معنا پیدا میکنند, مهمترین پیش شرط و همزمان مهمترین نتیجه وضعیت فوق نیاز به وجود و گسترش عرصه عمومی جهانی است.
عرصه عمومی در مقابل عرصه آمریت قرار میگیرد. عرصه آمریت عرصه قدرت, عرصه اقدام یک جانبه و تحمیل اراده بر دیگری است. عرصه عمومی, عرصه عقلانیت, استدلال, گفتگو و انتقاد است. گفتگو ابزار و عامل جهانی شدن تلقی میشود. گفتگو ابزار است, چون شیوهای است برای رسیدن به توافق و روشی است برای حل اختلافات, اما همزمان گفتگو مفهوم دیگری را نیز دربردارد. پیشفرض گفتگو این است که دیگری وجود دارد و چون وجود دارد از حق و حقوق برخوردار است. به عبارت دیگر, گفتگو بیانگر و در عین حال وسیله جهانی شدن است, چرا که انسانها میآموزند که با یکدیگر زندگی کنند. از سوی دیگر, گفتگو یعنی کاهش (یا عدم) مطلقنگری. گفتگو یعنی نبود قطعیت, چون هر گفتگویی متضمن داد و ستد است. در نتیجه گفتگو همزمان عامل و متضمن تساهل است.
بررسی موضوع جهانی شدن سیاست از دیدگاه حقوق بینالملل میتواند راهگشا باشد. آنچه برای حقوق بینالملل حائز اهمیت است این است که اقدام بازیگران جهانی تحت تأثیر قانون یعنی هنجارهای بینالمللی و نه تحت تأثیر قدرت صرف انجام گیرد. وجه مشخصه قرن بیستویکم در این خصوص این است که به طور روزافزونی ابعاد مختلف و وسایل متنوعتری که پیش ازاین در حیطه حاکمیت دولتها قرار گرفته بودند, در صحنه جهانی و توسط بازیگران جهانی قانونمند میشوند. دانیل بل حدود پانزده سال پیش مدعی شد که نهاد دولت ـ ملت «برای مسائل بزرگ زندگی بسیار کوچک است و برای مسائل کوچک زندگی بسیار بزرگ». گر چه تردید در کارآیی و شایستگی مهمترین نهاد و سازمان سیاسی مدرن به اندازه عمر آن پیشینه دارد, اما فرایند پرشتاب و فراگیر جهانی شدن در دهههای اخیر ناتوانی و ناکارآمدی نهاد دولت را به آشکارترین وجه نمایان کرده است جهانی شدن سیاست به این جنبه از فرایند جهانی شدن معطوف است.
کوتاه سخن آنکه فرایند جهانی شدن با رها کردن امر اجتماعی از چارچوب و حوزه استحفاظی دولت ـ ملت, عامل تغییر و تعدیل ساختارهای اصلی دولت مدرن است. به بیان روشنتر, فرایند مورد نظر با رقیق تر و نفوذپذیر کردن مرزهای ملی, توان و قابلیت نهاد دولت را کاهش می دهد, شکل و ساختار آن را دگرگون و استقلال آن را مخدوش میکند و از اقتدار و مشروعیتش میکاهد. در شرایطی که سرمایه, کالا, اطلاعات و عناصر فرهنگی به آسانی از مرزهای ملی فراتر میروند, گستره تأثیرپذیری شهروندان از مرزهای ملی بسیار فراتر میرود و دولتها نمیتوانند بدون هماهنگی با نظام بینالمللی, به خواستهای شهروندان خود (مثلاً در رابطه با محیط زیست) پاسخ دهند. همچنین تشدید فرایند جهانی شدن, کارایی و تأثیر ابزارهای سنتی سیاست (به ویژه نیروی نظامی) را در اعمال نفوذ کاهش میدهد و توسل به راهها و ابزارهای دیگر از جمله اقتصادی و کنش جمعی را گریز ناپذیر میکند و به این ترتیب توان و قابلیت دولت برای کنترل سرنوشت خود کاهش مییابد.
زمانی که مسئله رعایت حقوق بشر وارد مرحلة اجرایی گردید, این واقعیت عریان شد که از یک سو, از بین بردن شرایطی که مانع پیشرفت رعایت حقوق بشر میشود و از سوی دیگر جلوگیری از پایمال کردن حقوق انسانها, همراه و نیازمند دموکراسی است. دموکراسی در داخل مرزها و در سطح جهان شرط لازم برای دفاع از حقوق بشر است.
جهانی شدن اقتصاد
ولی در اواخر دهه هفتاد موج جدیدی از فرایند جهانی شدن اقتصاد شکل گرفت که در درجه اول تحت تأثیر تحولات و پیشرفتهای حیرتانگیز در عرصه ارتباطات بود. این پیشرفتها هزینههای ارتباط و حمل و نقل را به میزان بسیار زیادی پائین آورد و زمینهساز ادغام جهانی اقتصادها شد. از سال 1945 تاکنون هزینه حمل کالا از طریق دریا به طور متوسط پنجاه درصد, هزینههای حمل و نقل هوایی هشتاد درصد و هزینه مکالمات تلفنی بینالمللی 99 درصد کاهش یافته است و به همین دلیل شبکههای ارتباطی بسیار کارآمد و کم هزینهای در گستره جهانی شکل گرفته است پیشرفتهای خارقالعاده در رایانهای کردن امور و مخابرات مانند نظامهای دیجیتالی و فنآوری ماهوارهای, نیز در پیشبرد فرایند جهانی شدن اقتصادی در سالهای اخیر نقشی بسزا داشتهاند. در نتیجه چنین تحولاتی امروزه بسیاری از کالاها و خدماتی که تاکنون قابل تجارت نبودند, در مدار تجارت جهانی قرار گرفتهاند. نظامهای ارتباطی جهانی, شرکتها را قادر کرد تا برنامه تولیدی و عملیات مالی خود را به صورت همزمان در چندین کشور هماهنگ کنند و در واقع به عملیات اقتصادی جهانی مبادرت ورزند. اطلاعات نیز به واسطه شبکههای ارتباطی, قابل تجارت و مبادله شده است. اطلاعاتی مانند مشاوره مدیریتی, سیستمهای نرمافزاری, فیلم, نوار کاست, دیسکتهای فشرده, اخبار تلویزیونی و از این قبیل. در این چهارچوب, تحرک و سیالیت سرمایه نیز به میزان بسیار زیادی و در قالب پول افزایش یافته است. به عبارتی پول به محصولی تبدیل شده که جوهرهاش اطلاعات موجود در آن است.[1]
این مهم است که دقیقا بدانیم جهانی شدن اقتصاد دربردارنده چه عناصری است هر چند تز جهانی شدن اقتصاد در سطح گستردهای به وسیله سیاستمداران و رسانهها تأیید شده, لیکن بعضی از جامعه شناسان با این عقیده مخالفند. برجستهترین آثار در این زمینه آثار اخیر پل هرست و گراهام تامپسون میباشد. آنها تز جهانی شدن اقتصاد را بهانهای در دستان راست جدید و چپ تلقی میکنند, چرا که راست جدید بدین ترتیب پیروزی لیبرالیسم بازار آزاد را جشن میگیرد و از نظر چپها نیز سرمایهداری حداقل تحت چنین شرایطی به طور کاملاً آشکاری درندهخویانه است و بنابراین به آسانی ماهیتش افشا میشود. آنها استدلال میکنند که اقتصاد نه جهانی بلکه بینالمللی است چرا که هنوز دولت ـ ملتها هم از نظر اقتصاد داخلیشان و هم از نظر توافقات مربوط به مدیریت روابط اقتصادی فراسوی مرزهای ملی, قدرتمندترین بازیگران اقتصادی هستند. همچنین آنان استدلال می کنند که شرکتهای چند ملیتی بر تجارت جهانی سلطه ندارند و تا دو سوم دارایی هایشان در کشورهای مادر حفظ میشود, این بدان معنی است که آنها در معرض کنترل سیاستهای حکومت ملی میباشند و همچنین شرکتهای چند ملیتی در سطح جهانی عمل نمیکنند بلکه بیشتر در سطح شرکای درون مناطق به ویژه اروپا, آمریکا و آسیای جنوب شرقی فعالیت میکنند. آنها نتیجه میگیرند که هیچ چیز جدیدی در مورد بینالمللی شدن کنونی اقتصاد وجود ندارد از زمانی که تکنولوژی صنعتی مدرن از دهه 1860 شروع به فراگیر شدن کرد, فرایندی شبیه فرایند کنونی وجود داشته است.[2]
خصوصیات جهانی شدن اقتصاد یعنی ویژگیهای تولید و توزیع را می توان به شکل زیر برشمرد:
1 ـ جهانی شدن بازارهای مالی
2 ـ جهانی شدن استراتژی شرکتها در درون یک بازار رقابتی
3 ـ انتشار تکنولوژی همراه با فرآیند تحقیق و توسعه در سطح جهان
4 ـ شکلگیری الگوهای مصرف جهانی همراه با بازارهای مصرفی جهان
5 ـ جایگزین شدن توان نظم بخشیدن به اقتصاد ملی توسط اقتصاد سیاسی جهانی
6 ـ کاهش نقش دولت ـ ملت در طراحی قوانین تدبیر جهانی
7 ـ افزایش شکافهای طبقاتی در درون جوامع ـ اعم از توسعه یافته یا در حال توسعه
8 ـ حاشیهای تر شدن جوامع کمتر توسعه یافته
9 ـ برتری سرمایه نسبت به نیروی کار و در نتیجه, تضعیف, یا به طور دقیق تر قدرت زدایی از تشکلات صنفی و کسانی که فاقد سرمایه هستند یا به طریقی در نوک پیکان تحولات سرمایهداری قرار نگرفتهاند.
به سخن دیگر, جهانی شدن اقتصاد این مفهوم را دربردارد که تصمیمات و اقدامات اقتصادی در یک بخش از جهان نتایج مهمی را برای اشخاص و اقتصادهای دیگر دربردارد. جهانی شدن اقتصاد دارای دو بعد است, بعد اول مفهوم گسترش جغرافیایی را دربردارد. لذا جهانی شدن اقتصاد به طور فزایندهای فضای جغرافیایی گستردهتری را اشغال میکند. در بعد دوم جهانی شدن اقتصاد مفهوم فرآیندی را دارد که شدت و فشرده شدن وابستگیها, پیوندها و تعاملات بین اقتصادی رادربرمیگیرد. لذا ترسیم جهانی شدن اقتصاد به شکل فرایندهای متعدد, متکثر و گسترده الزام آور است. جهانی شدن اقتصاد بر ماهیت بیمرز جریانهای اقتصادی تأکید میورزد و بالاخره جهانی شدن اقتصاد بر تبدیل شدن جهان, به ویژه اقتصاد جهانی, به یک واحد همگرا شده تأکید میکند. نتیجه وضعیت فوق این است که توان نظم بخشیدن به اقتصادهای ملی از بین میرود و نظام اقتصادی جهانی جایگزین آن میشود. قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی در یک رابطه وابستگی متقابل و نیاز متقابل قرار دارند. قدرت اقتصادی منبع درآمد دولت (مالیات) است. دولت با استفاده از درآمد فوق, خدمات و امتیازاتی را به شهروندان ارائه میدهد وبدین وسیله وابستگیهایی را ایجاد و مشروعیت خود را حفظ میکند.[3] رابطه دو جانبه فوق که تحت عنوان قانون وگنر (wagners law) شناخته شده, به این شکل است که افزایش توان اقتصادی به افزایش درآمد دولت منجر میشود که به نوبه خود به افزایش قدرت دولت در داخل و در خارج از مرزها.
مسئله اساسی این است که در عصر جهانی شدن رابطه فوق متحول شده است یا خیر و اگر شده است, به چه شکل و تا چه اندازهای؟ مشکل تحلیل در این است که به طور گریز ناپذیری عناصری از گذشته همچنان به حیات خود ادامه میدهند. درنتیجه فرایندها و وضعیتهای متوازی و متضادی درکنار یکدیگر قرار دارند. تحول اساسی در این است که انباشت سرمایه در سطحی بالاتر ازسطح دولت ـ ملت انجام میگیرد.[4]
شاید رایجترین دیدگاه نسبت به جهانی شدن اقتصاد و نسبت به اقتصاد سیاسی بینالمللی این باشد که جهانی شدن اقتصاد دولت را از درون تهی میکند و لذا دولت را از نظم بخشیدن و طراحی امور اقتصادی و لذا اجتماعی و سیاسی محروم میسازد. همزمان از یک سو, قدرت در درون جوامع متلاشی و پراکنده میشود و از سوی دیگر, قدرت به طبقه سرمایهداری بین المللی انتقال پیدا میکند. نقطه آغاز بحث و در واقع تحلیل اولریک بک از روند جهانی شدن همین امر تهی شدن دولت میباشد که توسط شرکتهای چند ملیتی انجام میگیرد. از دیدگاه او جهانی شدن تهاجمی است علیه سیستمهای مالیاتی, علیه دولت رفاه, علیه چانهزنی دسته جمعی (بینکار, سرمایه و دولت) و علیه هزینههای دولتی. همزمان در سطح جهان, هیچ نوع همبستگی یا عامل چالشگری در مقابل قدرت شرکتها وجود ندارد. نتیجه این است که سرمایهداران و کارفرمایان خود را از محدودیت نهادهای سیاسی و رفاهی که در واقع شیوههای کنترل دموکراتیک بر سرمایه هستند, رها میسازند.
جهانی شدن سیاست
ابعاد مختلف جهانی شدن بر حسب میزان حمایت یا مقاومتهایی که با آن مواجه میشود, به طریق موزون و هماهنگی حرکت نمیکنند و پیش نمیروند. در این میان جهانی شدن سیاست شاید شاخصترین موردی است که شتاب آن از ابعاد دیگر جهانی شدن به مراتب کندتر است.[6] علت این امر را باید در ماهیت دولت ملی و نظام مرکب از دولت ـ ملتها جستجو کرد. دولتها جهت حفظ اختیارات و امتیازات ناشی از حاکمیت موانع متعددی را برای جهانی شدن سیاست ایجاد کردهاند. همان طور که از مطلب فوق برمیآید, جهانی شدن سیاست پدیدهای کاملا متفاوت با سیاست جهانی است. گر چه در مرحله تصمیمگیری و اجرا دو فرایند جهانی شدن سیاست و سیاست جهانی ممکن است در ارتباط با هم مورد توجه قرار گیرند. در اینجا ابتدا جهانی شدن سیاست مورد بررسی قرار میگیرد:
مقصود از جهانی شدن سیاست این است که مسائل و مباحثی که قبلا به حوزه داخلی و حیطه حاکمیت دولتها تعلق داشتند, با گذشت زمان ابعاد جهانی بیشتری پیدا میکنند برخی از مسائل مانند مهاجرت, تخریب محیط زیست یا سلاحهای کشتار جمعی ماهیتاً جهانی هستند.
برخی دیگر مانند بحران میدان تین آنمن در چین و یا بحران خاورمیانه به لحاظ فشارهای متعدد توسط دولتها, شرکتهای فراملی, سازمانهای غیردولتی و نظامهای ارتباطات جهانی به طور خودکار ابعاد جهانی پیدا میکنند. مسائلی را که جهانی میشوند شاید بتوان به شکل زیردستهبندی کرد: 1ـ عواملی که میتوانند فاجعهای با ابعاد جهانی ایجاد کنند, مانند مسائل زیست محیطی, فقر و گرسنگی 2ـ عوامل همگرایی و واگرایی که به مداخله انسان دوستانه منجر میشوند, مانند مسائل حقوق بشر, دموکراسی, ملی گرایی قومی 3ـ عوامل اقتصادی مانند بدهی, فقر, توسعه و نظم اقتصادی. عوامل فوق معلول جهانی شدن هستند, اما در رابطه دیالکتیکی و پیچیدهای که بین آنها وجود دارد, همزمان نقش علت را نیز ایفا میکنند.
عوامل فوق در عین حال, بیانگر جهانی شدن هستند چرا که محدوده فضایی که دولت ـ ملت درقالب آن عمل میکند, نمیتواند پاسخهای لازم را فراهم کند. مسائل غیرملی میشوند و به لحاظ عدم هماهنگی بین مرزهای دولتها از یکسو و ماهیت جهانی پیدا کردن مسائل از سوی دیگر, هیچ دولتی به تنهایی نمیتواند آنها را حل کند. مسائل جهانی هستند و راه حلها نیز باید جهانی باشند. جهانی شدن سیاست را میتوان با سهولت بیشتری از طریق بحرانها شناسایی و مطالعه کرد. بحرانهایی, مانند بحران بالکان ـ یا گرسنگی در آفریقا بر اثر خشکسالی و یا بحران گسترش ایدز و… شاخص و نماد جهانی شدن هستند. بحرانهای جهانی بیانگر وجود پدیدهها و مسائل جهانی هستند. در عین حال بحران, اعلام کننده نیاز به راهحلهای جهانی است.
بحرانهای جهانی از کارکردهای جمعی برخوردار هستند. بحران که به لحاظ عملکرد نظامهای ارتباطی جهانی, آگاهی بیشتر از جهانی شدن را موجب میشود به ادراکی نوین شکل میدهد و میآموزد که چگونه جهان به شکل یک واحد و یک مجموعه تصویر شود. بحران انسانها را از وضعیت زندگی نوع بشر مطلع و آگاه میسازد و فرد را ناگزیر وادار به موضعگیری میکند و نهایتاً به وضعیتی میانجامد که رابرتسون آن را احساس یکی شدن مینامد. جهانی شدن مسائل راهحلهای جهانی نیز میطلبد. صرف جستجوی راهحل به شکلگیری نگرش برون گرا میانجامد و حل مسائل تدریجاً به رویهها, هنجارها و ارزشهای دست جمعی و جهانی شکل میدهد و همکاری جهت جستجوی راهحل و سپس به اجرا گذاشتن راهحلها, بازیگران جهانی, اعم از فرد, سازمان, گروه ودولت را آموزش میدهد.
در واقع, نوعی جامعهپذیری شکل میگیرد. وضعیت جهانی شدن, زیستن با یکدیگر و وجود ارزشها و هنجارهای مشترک را به بازیگران القا میکند و رفته رفته بازیگران میآموزند که جهانی بیندیشند و عمل کنند. بحرانهای جهانی و راهحلهای جهانی همزمان نقش بازدارندهای را ایفا میکنند, چرا که بازیگران جهت اجتناب از بحران سیاسی از انجام برخی از اقدامات خودداری میکنند. به علاوه, افکار عمومی که نسبت به یک بحران شکل میگیرد, بازیگران را از این امر مطلع میسازد که مشروعیت و حقانیت آنها در سطح جهان و لذا نفوذ آنها تابع افکار عمومی جهانی, عرف جهانی و قوانین جهانی است.
راهحلهای جهانی و به اجرا گذاشتن آنها, در واقع, بخشی از فرآیند جهانی شدن تلقی میشود, چرا که حل بحرانهای جهانی به وضعیت جدیدی میانجامد که از خصوصیات زیر برخوردار است. هیچ بازیگری, از فرد تا سازمانهای جهانی به تنهائی دانش و اطلاعات لازم را در اختیار ندارد. بنابراین شرط لازم برای حل بحرانها و مسائل, افزایش ارتباطات, تعاملات, همکاریها و تبادل دانش و اطلاعات بین افراد, سازمانها و جوامع است. در کنار نیاز به دانش تخصصی و در عین حال مستقل از آن, بازیگران نوینی وارد عرصه سیاست شده و میشوند. سازمانهای غیردولتی از مهمترین این سازمانها هستند. حل بحرانهای جهانی به شکلگیری سازمانها, نظامهای ارتباطات و ساختارهای همکاری نوینی میانجامد که در قالب مفهوم اقدام دسته جمعی معنا پیدا میکنند, مهمترین پیش شرط و همزمان مهمترین نتیجه وضعیت فوق نیاز به وجود و گسترش عرصه عمومی جهانی است.
عرصه عمومی در مقابل عرصه آمریت قرار میگیرد. عرصه آمریت عرصه قدرت, عرصه اقدام یک جانبه و تحمیل اراده بر دیگری است. عرصه عمومی, عرصه عقلانیت, استدلال, گفتگو و انتقاد است. گفتگو ابزار و عامل جهانی شدن تلقی میشود. گفتگو ابزار است, چون شیوهای است برای رسیدن به توافق و روشی است برای حل اختلافات, اما همزمان گفتگو مفهوم دیگری را نیز دربردارد. پیشفرض گفتگو این است که دیگری وجود دارد و چون وجود دارد از حق و حقوق برخوردار است. به عبارت دیگر, گفتگو بیانگر و در عین حال وسیله جهانی شدن است, چرا که انسانها میآموزند که با یکدیگر زندگی کنند. از سوی دیگر, گفتگو یعنی کاهش (یا عدم) مطلقنگری. گفتگو یعنی نبود قطعیت, چون هر گفتگویی متضمن داد و ستد است. در نتیجه گفتگو همزمان عامل و متضمن تساهل است.
بررسی موضوع جهانی شدن سیاست از دیدگاه حقوق بینالملل میتواند راهگشا باشد. آنچه برای حقوق بینالملل حائز اهمیت است این است که اقدام بازیگران جهانی تحت تأثیر قانون یعنی هنجارهای بینالمللی و نه تحت تأثیر قدرت صرف انجام گیرد. وجه مشخصه قرن بیستویکم در این خصوص این است که به طور روزافزونی ابعاد مختلف و وسایل متنوعتری که پیش ازاین در حیطه حاکمیت دولتها قرار گرفته بودند, در صحنه جهانی و توسط بازیگران جهانی قانونمند میشوند. دانیل بل حدود پانزده سال پیش مدعی شد که نهاد دولت ـ ملت «برای مسائل بزرگ زندگی بسیار کوچک است و برای مسائل کوچک زندگی بسیار بزرگ». گر چه تردید در کارآیی و شایستگی مهمترین نهاد و سازمان سیاسی مدرن به اندازه عمر آن پیشینه دارد, اما فرایند پرشتاب و فراگیر جهانی شدن در دهههای اخیر ناتوانی و ناکارآمدی نهاد دولت را به آشکارترین وجه نمایان کرده است جهانی شدن سیاست به این جنبه از فرایند جهانی شدن معطوف است.
کوتاه سخن آنکه فرایند جهانی شدن با رها کردن امر اجتماعی از چارچوب و حوزه استحفاظی دولت ـ ملت, عامل تغییر و تعدیل ساختارهای اصلی دولت مدرن است. به بیان روشنتر, فرایند مورد نظر با رقیق تر و نفوذپذیر کردن مرزهای ملی, توان و قابلیت نهاد دولت را کاهش می دهد, شکل و ساختار آن را دگرگون و استقلال آن را مخدوش میکند و از اقتدار و مشروعیتش میکاهد. در شرایطی که سرمایه, کالا, اطلاعات و عناصر فرهنگی به آسانی از مرزهای ملی فراتر میروند, گستره تأثیرپذیری شهروندان از مرزهای ملی بسیار فراتر میرود و دولتها نمیتوانند بدون هماهنگی با نظام بینالمللی, به خواستهای شهروندان خود (مثلاً در رابطه با محیط زیست) پاسخ دهند. همچنین تشدید فرایند جهانی شدن, کارایی و تأثیر ابزارهای سنتی سیاست (به ویژه نیروی نظامی) را در اعمال نفوذ کاهش میدهد و توسل به راهها و ابزارهای دیگر از جمله اقتصادی و کنش جمعی را گریز ناپذیر میکند و به این ترتیب توان و قابلیت دولت برای کنترل سرنوشت خود کاهش مییابد.
جهانی شدن حقوق بشر
زمانی که مسئله رعایت حقوق بشر وارد مرحلة اجرایی گردید, این واقعیت عریان شد که از یک سو, از بین بردن شرایطی که مانع پیشرفت رعایت حقوق بشر میشود و از سوی دیگر جلوگیری از پایمال کردن حقوق انسانها, همراه و نیازمند دموکراسی است. دموکراسی در داخل مرزها و در سطح جهان شرط لازم برای دفاع از حقوق بشر است.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}