اُحُـد در بستر تاريخ
اُحُـد در بستر تاريخ
احد يكي از كوه هاي بسيار مهم و مشهور مدينه منوره است كه در پنج كيلومتري شمال شرقي اين شهر قرار داشته و مسافت آن از سطح دريا 200 متر مي باشد. اين كوه به رغم اين كه از ساير كوه ها مستقل است ولي بصورت سلسله جبال طويلي با حدود نه هزار كيلومتر طول و دوهزار كيلومتر عرض بوده و به عبارتي طولاني ترين كوه در شبه جزيره محسوب مي شود. در سمت شرق «جبل تيأب» و جاده فرودگاه مدينه و در سمت غرب «حي الطّياريه» و «العيون» آن را محدود ساخته است. جبل ثور و در شمال غربي و «مقابر شهداي احد» و «جبل عينين» در جنوب آن قرار دارد.
بعضي كوه احد را حدّ شمالي مدينه منوره و كوه عير را حدّ جنوبي آن دانسته اند كه بر اساس رواياتي، رسول خدا ـ صلی الله علیه واله ـ بين اين دو را حرم خويش دانسته اند، همانگونه كه خداوند مكه را براي ابراهيم حرم قرار داد.
بعضي نيز طبق روايات ديگري از رسول خدا ـ ص ـ حدّ مدينه در شمال و جنوب را از عير تا ثور (در پشت احد) دانسته اند.1 در هر حال چه ثور حدّ شمالي مدينه باشد و چه احد، بر اساس روايات فوق الذكر منطقه اُحد داخل حرم رسول خدا ـ صلی الله علیه واله ـ است و اين را مي توان يكي از فضايل مهم اين كوه دانست.
كوه احد از لحاظ رنگ، متمايل به قرمز بوده و داراي قلّه هاي بزرگ و متعددي است. در اين قله ها نقره هاي طبيعي يافت مي شود كه از هدر رفتن آبهاي جاري جلوگيري مي كند. مؤلف كتاب «تاريخ المعالم المدينه» از قول يكي از دوستانش نقل مي كند كه بر بالاي اين كوه نقره هاي معدني يافته و آن را به قيمت زيادي فروخته است.2
در وجه تسميه «احد» اقوال مختلفي است. بعضي آن را به علت استقلال از ساير كوه ها احد ناميده اند.3 بعضي ديگر اُحُد را نام اوّلين ساكن در اين كوه دانسته اند كه از «عمالقه» بوده و نام او را بر آن نهاده اند. عده اي نيز آن را اَحَدْ خوانده اند كه يكي از صفات خداوند متعال است.4
در المغانم المطابه آمده است كه: خداوند تعالي اراده فرموده بود كه اين كوه را به يكي از نام هاي خود بخواند، از اين رو آن را «اُحُد» ناميد; چرا كه انصار در كنار آن توحيد را ياري كرده اند و سرانجام در دنيا و آخرت با آن برانگيخته خواهند شد; پيامبر ـ صلی الله علیه واله ـ نيز (چون در رسالت و اعمال خود يگانه بود) نام اين كوه ـ كه يكي از شعارهاي يكتايي خداوند است ـ را با اغراض و مقاصد خود موافق يافت و تأييد نمود. با اين كه اُحد از اَحديّت و يگانگي گرفته شده است ليكن حركات آن به رفع است و اين امر دليلي بر بزرگي و عُلوّي خداي يكتا مي باشد.
رسول خدا به اين اسم و مسمّي عشق و محبت مي ورزيد و خداوند نيز در مقابل، اين كوه را از ميان جبال متعدد، مخصوص همراهي او در بهشت قرار داد.5
انس بن مالك از رسول خدا ـ ص ـ نقل مي كند: هنگامي كه خداوند بر كوه سينا تجلي يافت، اين كوه از عظمت حق تعالي به شش تكه تقسيم شد; سه قسمت آن در مدينه و سه قسمت ديگر آن در مكه مستقر گرديد و اما در مدينه «اُحُد»، «وَرْقانْ» و «رَضْوي» و در مكه «حِراء» و «ثبير» و «ثور»6در فضايل اُحُد احاديث فراواني از رسول خدا ـ صلی الله علیه واله ـ نقل شده است از جمله:
عقبة بن سويد انصاري از پدرش نقل مي كند: «هنگامي كه همراه پيامبر ـ صلی الله علیه واله ـ از غزوه خيبر بازمي گشتيم، احد بر ما آشكار شد. آن حضرت فرمودند:
«اللّه اكبر، جَبَلٌ يُحِبُّنا وَ نُحِبُّهُ و اِنَّ اُحُدْ هذا لَعَلي بابٌ مِنْ اَبْوابِ الجنّه».7
«احد كوهي است كه ما را دوست دارد و ما نيز آن را دوست داريم و اين كوه بر دري از درهاي بهشت قرار دارد».
در جاي ديگري رسول خدا ـ صلی الله علیه واله ـ فرموده اند:
اَرْبَعةُ اَحْبَلُ مِنْ جِبالِ الجنة «اُحُد» جَبَلٌ يُحِبُّنا وَ نُحِبُّهُ، جَبَلٌ مِنْ جَبَلِ الجَنَة و «وَرْقان» جَبَلٌ مِنْ جِبال الْجَنَة وَ «لُبْنانْ» جَبَلٌ مِنْ جِبال الجَّنَه و «طور» جَبَلٌ مِنْ جِبال الجَّنه».8
«چهار كوه از كوه هاي بهشتند; احد كوهي است كه ما او را دوست داريم و او نيز ما را دوست مي دارد و كوهي است از كوه هاي بهشت، و ورقان، لبنان و طور نيز كوهي از كوه هاي بهشت هستند».
از ابن حميد نقل شده است كه همراه رسول خدا ـ ص ـ به سوي تبوك رهسپار شديم تا به وادالقري رسيديم، رسول خدا ـ صلی الله علیه واله ـ فرمودند: «من به سرعت مي روم، هركس از شما مي خواهد همراه من بيايد و هر كس مي خواهد اندكي درنگ كند». پس همراه رسول خدا ـ صلی الله علیه واله ـ خارج شديم تا به مدينه اشراف يافتيم، پيامبر ـ صلی الله علیه واله ـ فرمودند: «اين (شهر) «طابه» است و اين احد كوهي است كه او را دوست داريم و او نيز ما را دوست دارد و آن از كوه هاي بهشت است.»9
از انس بن مالك روايت شده است رسول خدا ـ صلی الله علیه واله ـ فرمودند: «احد كوهي است كه ما را دوست دارد و ما نيز آن را دوست داريم، پس اگر كنار آن آمديد از (ميوه) درختانش بخوريد، حتي اگر از تلخ ترين آن باشد.»10
ابوحمه از انس بن مالك نقل كرده است كه رسول خدا ـ صلی الله علیه واله ـ هنگامي كه احد بروي آشكار شد، فرمودند: «اين كوه ما را دوست دارد و ما نيز آن را دوست داريم. بارخدايا! ابراهيم ـ عليه السلام ـ مكه را حرم قرار داد و من بين دو حرّه را حرم قرار مي دهم.»11
عبدالرحمن الأسلمي از رسول خدا ـ صلی الله علیه واله ـ روايت كرده است كه: «كوه احد دري از درهاي بهشت و كوه عير دري از درهاي جهنم است».12
در روايتي ديگر آمده است: «احد، ورقان، قدس و رَضْوَي از كوه هاي بهشت مي باشند».13
احد يادآور تلخ ترين حادثه در اسلام
پيامبر ـ صلی الله علیه واله ـ به وسيله عباس بن عبدالمطلب كه در مكه و ميان مشركين ساكن بود از توطئه قريش آگاه شد و نيروهاي اطلاعاتي خود را براي بررسي و تحقيق بيشتر و تخمين امكانات و نيروهاي دشمن اعزام داشتند.15 آن حضرت براساس اهميت و احترامي كه به «شوري» داشتند با ياران خود به مشورت نشستند ابتدا نظر خويش مبني بر ماندن در مدينه و دفاع از شهر را به اعضاي شورا اعلام نمودند.16
جواناني كه از سعادت جهاد در نبرد بدر بازمانده بودند، با دفاع از مدينه مخالفت كرده و گفتند: «اگر در شهر به دفاع بپردازيم دشمن بر ما جري شده و خواهند گفت از ترس در شهر مانده ايم» لذا با اشتياق تمام به خروج از شهر رأي دادند. در اين ميان «عبدالله بن ابي سلول» از سركردگان منافقين نيز نظر خوشي براي بيرون رفتن از شهر نداشت ليكن شورا با اكثريت آراء به خروج از شهر رأي داد.17
پيامبر ـ ص ـ نيز كه همواره به مسأله شورا اهميت مي دادند، به رغم تمايل به ماندن در شهر، رأي اكثريت را پذيرفتند و در روز جمعه ششم شوال، پس از اقامه نماز جمعه و عصر، براي حركت مسلّح شده و لباس جنگ پوشيدند. در اين هنگام جوانان پرشور كه نظر خويش را تحميل كرده بودند، از اقدام خويش پشيمان شده و به پيامبر ـ صلی الله علیه واله ـ گفتند: «ما حق آن را نداشتيم تا شما را علي رغم ميل خود، به كاري مجبور سازيم، اگر مي خواهيد در شهر مي مانيم و مي جنگيم». رسول خدا ـ ص ـ فرمود: «بر پيامبري سزاوار نيست كه وقتي لباس جنگ پوشيد آن را بدون اينكه جنگ كند از تن درآورد. اكنون گوش به فرمانم بوده، به نام خدا حركت كنيد كه اگر بردبار باشيد، خداوند شما را به پيروزي مي رساند».18
در اين هنگام رسول خدا ـ صلی الله علیه واله ـ همراه هزار تن از نيروهاي سپاه به سوي احد رهسپار شدند. آن حضرت سه پرچم براي سپاه بستند:
در ميان راه; در محلي به نام «شوط»، عبدالله بن ابي سلول، سركرده منافقين با سيصد تن از اوسيان، به بهانه عدم پذيرش نظرشان از سوي پيامبر ـ صلی الله علیه واله ـ مبني بر ماندن در شهر، برگشتند;19بنابراين سپاه با هفتصد تن باقيمانده، مسير خود را ادامه دادند. عصر روز جمعه پيامبر ـ صلی الله علیه واله ـ در «شيخان» اردو زده و به استعراض و سان ديدن از سپاه پرداختند. در اين ميان كساني را كه كمتر از 15 سال سن داشته و يا توان جنگي نداشتند، بازگرداندند.20
پيامبر ـ صلی الله علیه واله ـ آنگاه نماز مغرب را در اين مكان اقامه فرمود و چون براي اقامه نماز، «زره» يا «درع» خود را درآورده و كناري نهادند، بعدها در اين مكان مسجدي ساخته شد كه به «مسجد الدرع» معروف گشت. رسول خدا ـ ص ـ سحرگاه به حركت ادامه داد. و نماز صبح را در كنار «عينين» در احد به جاي آوردند. فرماندهي كل، كوه احد را به منزله استحكامي طبيعي پشت سر سپاه اسلام و منتهي اليه دامنه آن ـ در سمت شمال را ـ اردوگاه سپاه خود قرار دادند.21
بدين ترتيب جبل العينين يا جبل الرّماة در سمت چپ سپاه اسلام واقع مي شد. اين كوه بسيار كوچك بود ولي موقعيت خاص استراتژيكي همانند يك تنگه داشت; چرا كه نيروهاي سپاه اسلام از سمت غرب آن تا دامنه غربي كوه احد مستقر بودند و سمت شرق تپه مزبور نيز نخلستان هاي بزرگ و انبوهي بود كه دشمن امكان عبور از آن را نداشت. تنها راه قابل نفوذ به پشت سپاه اسلام از مرز شروع اين نخلستان ها تا سمت شرقي اين تپه بود; لذا پيامبر ـ ص ـ براي تأمين امنيت اين گذرگاه 50 تن از تيراندازان سپاه خود را به فرماندهي «عبدالله بن جبير» بر منتهي اليه شرقي آن گماشته و فرمان دادند كه در هيچ شرايطي اعم از پيروزي و يا شكست ـ تنگه را رها نسازند.22 اين كوه به علت استقرار تيراندازان به «جبل الرماة» نيز معروف شد. نيروهاي سه هزار نفره مشركين به فرماندهي ابوسفيان و همراهي دويست سوار، به سوي منطقه نبرد حركت كردند. فرماندهي جناح راست را خالد بن وليد و جناح چپ را «عكرمة بن ابي جهل» بر عهده داشتند. «طلحة بن ابي طلحه» نيز پرچمدار اصلي سپاه دشمن بود.23 نيروهاي قريش به علت وجود استحكامات و موانع طبيعي در جنوب مدينه به ناچار شهر را دور زده و در شمال مدينه در سمت مغرب جبل الرّماة تا نزديكي دامنه شرقي احد; يعني در مقابل سپاه اسلام مستقر شدند.
صبح روز هفتم شوال، جنگ بين دو طرف آغاز شد ابتدا پيشقراولان و شجاعانِ دو سپاه با يكديگر درگير شدند; در اين ميان چند تن از بزرگان قريش به دست علي ـ علیه السلام ـ و حمزه ـ س ـ به هلاكت رسيدند. دوازده تن از پرچمداران آنها نيز يكي پس از ديگري به خاك افتادند. كشته شدن بزرگان سپاه دشمن، روحيه آنها را تضعيف ساخت و لذا بيشتر مشركين پا به فرار گذاشتند.24تيراندازاني كه بر كوه مستقر بودند با مشاهده پيروزي نيروهاي اسلام، به رغم تأكيد رسول خدا ـ صلی الله علیه واله ـ و اصرار فرمانده خود «عبدالله بن جبير» به قصد جمع آوري غنائم، تنگه را رها ساخته و داخل منطقه نبرد شدند.
خالد بن وليد فرمانده جناح راست دشمن كه از ابتدا به دنبال روزنه اي جهت هجوم به پشت سپاه اسلام مي گشت و موقعيت استراتژيكي تنگه را به خوبي درك كرده بود بلافاصله با سواران خود به سوي آن حركت كرده و با به شهادت رسانيدن عبدالله بن جبير و ده تن از تيراندازان باقي مانده در تنگه، از پشت به سپاه اسلام تاخت.25 در اين هنگام پرچم مشركين دوباره به اهتزاز درآمده و نتيجه جنگ كاملاً دگوگون شد. مشركين مجدداً نيرو يافتند و بسياري از بزرگان اسلام از جمله «حمزة بن عبدالمطلب»، «عبدالله بن جحش»، «مصعب بن عمير» و در مجموع بيش از هفتاد تن از مسلمين به شهادت رسيدند. رسول خدا ـ صلی الله علیه واله ـ محاصره و مورد اصابت سنگ قرار گرفت; بطوري كه لب هاي او شكافته و خون بر صورتش جاري گشت و حتي چند دندان فك پايين حضرت نيز شكسته شد.26(بعدها به ياد آن واقعه دردناك مسجدي به نام قبة الثنايا بر مكان مذكور ساخته شد).
كسي كه مصعب بن عمير را كشته بود ناگهان فرياد برآورد كه محمد ـ ص ـ را كشتم. با اين سخن سپاه اسلام رو به هزيمت رفته و همگي به سوي احد عقب نشيني كـردند.27 كفار نيز با شنيدن خبر قتل رسول خدا ـ صلی الله علیه واله ـ دست از جنگ كشيده و براي هميشه كار مسلمانان را تمام شده تلقي كردند. اين خبر از طرفي نيز باعث حفظ جان رسول خدا ـ صلی الله علیه واله ـ شد.
پيامبر ـ ص ـ كه ده ها زخم برداشته بودند، به وسيله علي ـ علیه السلام ـ در دامنه جنوبي احد در داخل شكافي به استراحت نشستند. «ابوعبيدة بن جراح» با دندان خويش دو حلقه كلاهخودِ آن حضرت كه بر گونه هايشان فرو رفته بود را خارج ساخت كه در نتيجه دو دندان پيشين او شكست، مالك بن سنان پدر ابي سعيد خدري خون روي رسول خدا ـ صلی الله علیه واله ـ را مكيد. علي ـ علیه السلام ـ با پوستي، از «مهاريس» كوه احد آبي آورده و فاطمه ـ س ـ زخم پدر را مي شست و با حصير سوزانده و پانسمان مي كرد.28 پيامبر ـ صلی الله علیه واله ـ با اين حالت مي فرمودند: «غضب و خشم خداوند بر مردمي كه چهره پيامبرشان را به خون آغشتند». آنگاه به علت كثرت جراحات و ضعف بدن، در نزديكي همان غار، در كنار كوه نماز ظهر را نشسته اقامه فرمودند و مسلمانان نيز با ايشان در اين مكان نماز گزاردند.29 (در اين مكان بود كه ـ به نقل مفسّرين ـ آيات فسح نازل شد و بعدها مسجدي ساختند كه به فسح يا احد معروف گشت).
مشركين پس از پيروزي به فجيع ترين اعمال; يعني مثله كردن شهدا دست زدند. هند همسر ابوسفيان كبد حمزه ـ س ـ را از بدن مبارك او بيرون آورد. گوش و بيني بعضي از شهدا رابريدند. تعداد شهداي مسلمين را بين 70 تا 81 تن ذكر كرده اند.30 پيامبر ـ صلی الله علیه واله ـ بر جنازه حضرت حمزه ـ سلام الله علیه ـ حاضر شده و چون او را بدين حال رقّت بار ديدند، به شدت گريستند و فرمودند: «هرگز به مصيبتي سخت تر از اين نرسيدم و هرگز به مصيبت كسي مانند تو گرفتار نخواهم شد».31 سپس بر جنازه حمزه ـ س ـ و شهداي ديگر نمازگزارده و در هر نماز حمزه ـ س ـ را شريك مي نمودند; بطوري كه مجموع نمازهاي اقامه شده بر عموي بزرگوارشان، به هفتاد و دو نماز يا بيشتر رسيد.32پيامبر ـ ص ـ زنان را دستور مي فرمود تا كنار قبر حمزه ـ س ـ گريه كنند و خود نيز از غم فراق عموي بزرگوار خويش بسيار مي گريست. فاطمه ـ سلام الله علیها ـ نيز پس از مرگ پدر، بارها به زيارت حضرت حمزه ـ س ـ آمده و مي گريستند.
آثار و اماكن تاريخي كوه احد و اطراف آن
در دامنه جنوبي كوه احد و حدود يك كيلومتري شمال شرقي مقابر شهداي احد و يكصد متري شمال «مسجد الفسح» شكافي قرار دارد كه گويند: رسول خدا ـ صلی الله علیه واله ـ هنگامي كه مجروح شده بودند، به وسيله حضرت علي ـ علیه السلام ـ در اين شكاف مخفي شدند. اين شكاف كه بصورت غاري بسيار كوچك است، حدود 3 متر ارتفاع، يك متر عرض و به اندازه قامت يك انسان خوابيده طول دارد كه يك نفر مي تواند تمام بدن خود را به راحتي در آن جاي دهد و حتي پنج نفر نيز به راحتي مي توانند در آن بنشينند.
اين شكاف تقريباً در ارتفاع پنجاه متري از سطح زمين در دامنه كوه احد قرار دارد. در سمت شرقي اين غار محله كوچكي است كه مردمي در نهايت فقر در آن بسر مي برند.
در بالاي كوه احد مكان مقدسي قرار داشته كه از دير باز مورد بازديد سيّاحان و زائران بوده است اين مكان كه به «قبه هارون» معروف است، گفته مي شود قبر هارون نبي برادر موسي مي باشد.
به روايت ابن شبه پيامبر ـ صلی الله علیه واله ـ فرمودند: «موسي و هارون براي حج يا عمره حركت كردند، هنگامي كه به مدينه وارد شدند از يهود ترسيده، در كوه احد فرود آمدند; در حالي كه هارون مريض بود، موسي براي برادرش در اُحُد قبري حفر كرده و به او گفت: داخل قبر شو كه تو مرده اي، پس هارون داخل شد. در اين حال بود كه، خداوند جان او را گرفت و موسي نيز بر او خاك ريخت.33 قبه هارون بر بالاي كوه احد بصورت سنگ هاي انباشته شده اي در ابعاد 5/1×1 متر و به ارتفاع 5/1 متر مي باشد. دست يابي به آن بسيار سخت است; چرا كه در بالاترين نقطه كوه قرار دارد. البته بـعـضـي از مـردم سـنگ هايي به عنوان علامت در سمت راست و چپ مسير قرار داده اند كه صعود را آسانتر مي سازد. در نزديكي اين قبه در جنوب غربي و شمال آن دو كتيبه به خط كوفي وجود دارد كه از بين رفته و جز نام خدا و محمد رسول الله ـ صلی الله علیه واله ـ چيزي از آن خوانا نيست. در پايين اين كتيبه ها بعدها دو تاريخ; يكي سال 993 هـ . و به نام «محمد علي جرسخاني» و ديگري سال 1343 هـ . ق. حك شده است.34بعضي نيز در وجود قبر هارون برادر موسي در اين مكان شك كرده و گفته اند كه شخصي به نام هارون در اين مكان بوده و مردم پنداشته اند برادر موسي بوده است.35
در بالاي كوه احد شكاف ها و صخره هايي است كه در داخل آن آب باران جمع شده و مورد استفاده قرار مي گيرد. اين مهاريس و صخور بسيار فراوان هستند و آب باران جمع شده در داخل آن بسيار گوارا و شيرين مي باشد. همانگونه كه قبلاً ذكر گرديد هنگامي كه رسول خدا ـ صلی الله علیه واله ـ در جنگ احد مجروح شده و در شكاف مذكور در كوه احد و يا در مكان مسجد الفسح به استراحت پرداختند; علي ـ علیه السلام ـ از اين مهاريس به وسيله پوستي، آب آورده و پيامبر ـ صلی الله علیه واله ـ چون بوي بدي داشت نتوانستند بياشامند لذا زخم خود را شستند.
در روايت ديگري آمده است كه علي ـ علیه السلام ـ از اين آب بر دستان فاطمه ـ سلام الله علیها ـ مي ريخت و فاطمه ـ س ـ زخم پدر مي شست ولي خون بند نمي آمد، لذا قطعه حصيري سوزانيده و بر زخم گذاشت.36
پيامبر ـ صلی الله علیه واله ـ فرمودند: «شهدا را با همان بدن و لباس خونين در منطقه درگيري مدفون سازيد». و سپس عموي بزرگوار خود را به همراه برادرزاده او عبدالله بن جحش يا مصعب بن عمير به خاك سپردند و هر يك از شهدا را همراه ديگري به تناسب هاي مختلف; از جمله ميزان حفظ قرآن، پيمان اخوت و... در يك قبر با فاصله اندكي از قبر حمزه مدفون ساختند.37
ابن شبه گويد: «در سال 43 هجري بر قبور عمرو بن جموح و عبدالله بن عمرو بن حزام كه هر دو در يك قبر دفن شده بودند، سيلي وارد شد; لذا آنان را به مكان كنوني منتقل ساختند».
وي همچنين گفته است: «جنازه اين دو شهيد تازه بود، گويي ديروز مرده بودند، يكي از آن دو كه مجروح بود، دستش را بر روي زخم خود قرار داده و به اين حالت مدفون گشته بود وقتي دست او را از زخم برداشتند خون فوران زد، لذا فوراً او را به همان حال برگردادند».38
اين سيل به قبر حضرت حمزه ـ س ـ نيز آسيب وارد ساخت و نزديك بود بدن مبارك ايشان نمايان شود; لذا جنازه حضرت حمزه و عبدالله بن جحش را خارج ساخته و كمي آن طرف تر، جايي كه اكنون محل قبر آنهاست مدفون ساختند. در دوران سعودي قبه و مسجد ساخته شده در دوره عثماني بر فراز قبر حضرت حمزه ـ س ـ تخريب و يك چهار ديواري بر گِرد آن كشيده شد. مكان كنوني قبر حضرت حمزه ـ س ـ و عبداللّه بن جحش حدود پنجاه متر جلوتر از ساير شهدا قرار دارد. هم اينك زائران آن سلحشوران اسلام، از زيارت نزديك آنها محرومند و به ناچار پشت درهاي بسته خاطره آن فداكاران را پاس مي دارند. نرده هاي آهنيني كه در ديواره جنوبي كار گذاشته شده، قبلاً گرداگرد قبور ائمه بقيع بوده است كه به اين مكان منتقل ساخته اند. محل دفن شهداي احد، حدود صد متري شمال جبل الرماة و يك كيلومتري كوه احد مي باشد.
هنگامي كه حضرت حمزه به شهادت رسيد، به دستور رسول خدا ـ صلی الله علیه واله ـ همراه عبدالله بن جحش در مكاني نزديك قبور كنوني آنان مدفون شدند. در دوران مروان خليفه اموي، اين دو قبر بر اثر سيلي دچار آسيب شده و نزديك بود بدن هاي مبارك آنها كشف شود، لذا به دستور وي جنازه حمزه ـ س ـ و عبداللّه را به مكان ديگري كه محل امروزين مقبره آنها است منتقل ساخته و سپس مسجدي بر فراز آن ساخته شد كه به مسجد حمزه سيدالشهدا معروف گشت. اين مسجد به مرور زمان رو به تخريب رفت.
در سال 570 هجري مادر الناصرلدين اللّه، خليفه عباسي، بناي محكمي به جاي آن ساخت و بر آن، گنبد و دري از آهن قرار داد. سلطان اشرف قايتباي به سال 893 آن را ترميم نمود و چاهي در كنار آن حفر كرد. در داخل مسجد، قبر حضرت حمزه ـ س ـ در ميان تابوت و ضريحي بود كه با پوششي از مرقد رسول خدا ـ صلی الله علیه واله ـ آن را پوشانيده بودند.
در دوران عثماني بناي اين مسجد بطور زيبايي ترميم و تجديد گرديد.39 در دوران خلافت سعودي بنابر آنچه كه يكي از مؤلفين وابسته به حكومت سعودي، بطور علني ذكر مي كند اين كه چون زوّار اين مسجد را مسح و لمس نموده و هدايا و نذورات مي دادند، لذا مسؤولين نيز آن را تخريب ساخته و ديوار آن را با زمين مساوي كردند. چون قبور شهدا مكشوف شد و نياز به حفط آن بود حكومت سعودي به سال 1382 هـ . ديواري بر گرد قبور شهداي احد كشيده و آن را محصور ساخت.40
در اين حال توسط حكومت سعودي مسجد زيبا و مستحكمي در سمت شرقي مزار شهداي احد و حدود 50 متري آن به نام «مسجد حمزه» ساخته شد كه داراي يك مناره مي باشد. در عرف عام، اين مسجد به مسجد احد يا مسجد علي ـ ع ـ نيز معروف است و شايد حضرت علي ـ علیه السلام ـ در اين نقطه عليه مشركين در نبرد احد مي جنگيده اند.
فسح به معناي گشايش در زمين است41 پيامبر ـ صلی الله علیه واله ـ پس از نبرد احد، در دامنه كوه و در يكصد متري همان شكافي كه هنگام جراحت به وسيله عـلـي ـ علیه السلام ـ مخفي شده بودند، جهت اقامه نماز ظهر و عصر از صخره كوچكي بالا رفتند و به علت وضعيت نامساعد جسمي خود، نشسته به اقامه نماز پرداختند. در اين حال تعدادي از صحابه نيز براي جماعت بر صخره رفتند ليكن فضاي كافي براي همه نبود لذا خداوند باري تعالي آيات مباركه فسح را در اين مكان نازل فرمودند:
«يا ايُّها الَّذينَ آمَنُوا اِذا قيلَ لكم تفسحُوا فِي المَجالِس فَافسحُوا يفسِح اللّه لكم وَاِذا قيل انْشُزوا فَانْشُزوا يَرفَع اللّه الّذين آمَنُوا فيكُمْ وَالذين اوتُوا لعِلَم دَرَجات وَاللّه بِما تعلَمُونَ خبير».42
«اي اهل ايمان، هرگاه به شما گفتند كه در مجالس خود جاي را بر ديگري باز كنيد، امر خدا را بشنويد و چنين كنيد كه خداوند بر توسعه (مكان و منزلت) شما بيافزايد و هرگاه گفتند كه از جاي خود برخيزيد نيز حكم خدا را اطاعت كنيد كه خداوند مقام اهل ايمان و دانشمندان عالم را رفيع مي گرداند و خدا هر چه كنيد آگاه است.»
و لذا به علت نزول آيات مذكور، بعدها مسجد كوچكي به مساحت دوازده متر ساخته شد كه به «مسجد الفسح» يا «مسجد احد» معروف گرديد. شايان گفتن است عده اي محل نزول آيات فسح را ايوان صفه دانسته اند. اين مسجد در شعب جرار43 ودر سمت راست كسي كه به سوي غار و محل اختفاي پيامبر مي رود قرار داشته و حدود 5/1 كيلومتر با مزار شهداي احد (در شمال شرقي) فاصله دارد. در سمت چپ آن بعدها خانه هايي ساخته شد كه امروزه اين خانه ها همچنان موجود و مردمي بسيار فقير در آنجا زندگي مي كنند. در دوران عثماني در اين مسجد تعميراتي بعمل آمد ولي به مرور زمان رو به ويراني نهاد. اكنون چيزي جز ديواره هاي خراب آن باقي نمانده و اطراف آن نيز حصار آهني كشيده شده است. مخروبه مذكور كمتر مورد توجه كسي قرار مي گيرد.
در جنوب كوه احد و تقريباً 5/1 كيلومتري آن كوه كوچكي به نام «جبل العينين» يا «جبل الرماة» قرار دارد. اين كوه كه به مثابه تپه اي كوچك است، همانگونه كه قبلاً گفته شد، نقش بسيار مهم و مؤثري به عنوان يك گذرگاه استراتژيكي در نبرد مهم «احد» ايفا كرده بود و پيامبر ـ صلی الله علیه واله ـ نيز چون بخوبي نسبت به موقعيت بسيار حساس آن واقف بودند، تعداد پنجاه تن از تيراندازان خود را بر آن گماشتند. (كه بعدها در مكان استقرار اين تيراندازان مسجدي ساخته شد كه نام مسجد جبل الرماة برخود گرفت.)
حمزه سيد الشهد در چند متري اين تپه مورد اصابت نيزه قرار گرفت و به شهادت رسيد. مدفن ايشان و ساير شهداي نبرد اُحد، در حدود يكصد متري شمال اين تپه قرار دارد. چنانكه گفته شد وجه تسميه آن به «جبل الرّماة» به خاطر تيراندازاني بوده كه پيامبر ـ صلی الله علیه واله ـ بر اين كوه مستقر ساخته بودند و از آن جهت «جبل العينين» ناميده اند كه اين كوه كوچك در نبرد احد همچون چشماني محافظ سپاه اسلام بوده و نگهبانان و ديده بانان سپاه اسلام بر آن مستقر بوده اند ولي وجه تسميه آن به عينين بيشتر به خاطر دو چاهي بوده كه در كنار آن قرار داشته است. اكنون در عرف مردم بومي به «جبل الرّماة» مشهور است. بنا به گفته اندلسي روز نبرد احد، شيطان بر اين كوه ايستاده و فرياد برمي آورد كه آگاه باشيد كه محمد ـ صلی الله علیه واله ـ كشته شده است.44
در قرون متمادي خانه هايي بر روي اين تپه ساخته شده و بعضاً به مرور زمان تخريب گشته و از بين رفته است كه هنوز آثار و بقاياي بعضي از پايه هاي خشتي آن ديده مي شود. بر اساس تصاوير موجود، طول و ارتفاع اين تپه از اندازه كنوني آن بسيار بزرگتر و بيشتر بوده است كه ساخت و سازها و رفت و آمدهاي مكرر در قرون مختلف نيز باعث فرسايش اين تپه شده است. و در سال هاي اخير بقاياي خانه ها تخريب و براي توسعه ميدان اطراف تپه و ايجاد پاركينگ ها و... مقداري از تپه را نيز صاف كرده اند. اكنون به نظر مي رسد ارتفاع آن از پنجاه متر و طول آن از دويست متر متجاوز نباشد.
بر سمت شرقي جبل الرّماة يا جبل عينين كه مكان و سنگر تيراندازان سپاه اسلام در جنگ احد بود، مسجدي ساخته شد كه اكنون جز ديواره هاي كوتاه و خشتي آن چيزي نمانده است. اينجا سنـگر و يـا عبـادتگاه پنجاه تيرانداز به فرماندهي عبدالله بن جبير بوده است كه به دستور رسول خدا ـ صلی الله علیه واله ـ بر اين مكان گماشته شدند تا به محافظت از عقبه سپاه اسلام پرداخته و دشمن را از نفوذ به پشت سپاه مسلمانان بازدارند. اين مسجد كه بعدها در مكان مذكور ساخته شد به نام مسجد جبل الرّماة معروف گرديد. در دوران عثماني ترميم ولي به مرور زمان و در اثر بي توجهي تقريباً از بين رفت. اكنون در منتهي اليه شرقي اين تپه پايه هاي مخروبه اي از خشت و گل و ديواره اي به بلندي يك متر كه فضايي به اندازه دوازده متر را احاطه كرده، ديده مي شود كه همان پايه ها و ديوارهاي مسجد جبل الرّماة است. نگارنده بعضي از مردم بومي را مشاهده كرد كه به اين مكان توجه داشته و در آن جا نماز مي گذاردند. البته اين مكان كمتر مورد توجه كسي قرار مي گيرد.
به هنگام جنگ احد، پيامبر مجروح شده و چند دندان مبارك از فك پايينش شكسته شد، بعدها در مكان اين واقعه تلخ، در نزديكي كوه احد، مسجد كوچكي ساخته شد كه به قبة الثنايا معروف گرديد. اين مكان در 200 متري شمال شرقي مقابر شهدا قرار داشته و سابقاً داراي گنبد بوده، ليكن به مرور زمان گنبد آن از بين رفته است.45 اكنون ديواره هاي مخروبه اين مسجد كه نيمي از آن بيشتر نمانده ديده مي شود كه به سختي قابل تشخيص و همچون سنگ هاي انباشته شده اي نمايان است.
ابن شبه روايت كرده است كه پيامبر ـ صلی الله علیه واله ـ هنگام عزيمت به سوي احد در مسجدي در «شيخان» بيتوته كرد و ضمن اقامه نماز صبح، براي نبرد احد حركت كردند. اين محل به البدائع نيز معروف بوده است و به نقل از ابن عباس، رسول خدا ـ صلی الله علیه واله ـ در اين مكان نماز عصر و عشاي روز قبل از جنگ احد و نماز صبح در روز نبرد را اقامه فرموده اند. اين مسجد بعدها به «مسجد الدرع» معروف شد; چون پيامبر ـ صلی الله علیه واله ـ هنگام بيتوته و اقامه نماز، زره خود را كه براي نبرد احد پوشيده بودند از تن درآورده و كناري نهادند.46
مسجد نيمه مخروبه «الدرع» اكنون در سمت چپ كسي است كه به سوي احد و مقابر شهداي اين جنگ مي رود و در مقابل اين مسجد، خانه معروف «شيخ حكيم درويش» در بيست متري خيابان اصلي قرار دارد.47 بناي مخروبه وقديمي كنوني آن از دوران عثماني است و صحن و رواق كوچكي دارد، چاهي نيز در كنار آن بوده كه اكنون تخريب شده است.
اين مسجد در سمت شرقي «جبل الرماة» و تقريباً در دامنه اين تپه قرار داشته است. هنگامي كه حمزه ـ س ـ در كنار شرقي اين تپه با نيزه مجروح گرديد، خود را تا اين مكان كشانيده و سپس به شهادت رسيد. اين مسجد در مكان شهادت حضرت حمزه ـ س ـ ساخته شده و لذا به «مسجد مصرع» يعني محل شهادت معروف گشت.
سمهودي سنگ نبشته اي كه بر قبر حمزه ـ س ـ قرار داشته را در اين مسجد ديده است.48مساحت مسجد المصرع 1 8* 18 متر و بصورت مربع بوده است. در دوران سعودي پس از تخريب گنبد و بارگاه مقبره حضرت حمزه ـ س ـ اين مسجد را نيز در تعريض خيابان كنار جبل الرّماة و صاف كردن بخش شرقي آن تخريب كردند.
پيامبر اكرم ـ صلی الله علیه واله ـ پس از بازگشت از نبرد احد در همان مسيري كه آمده بودند به علت خستگي شديد و رنج و تبي كه از جنگ و راه طولاني عارض ايشان شده بود در مكاني به استراحت نشستند. بعدها در دوران عثماني در مكان استراحت و جلوس رسول خدا ـ صلی الله علیه واله ـ مسجدي ساختند كه به «مسجد المستراح» معروف شد. مكان آن در سمت راست كسي است كه به سمت مقابر شهداي احد و حمزه ـ س ـ مي رود و دقيقاً پس از مدرسه عمرو بن جموح قرار دارد. مسجد المستراح نسبتاً كوچك و با بنايي قديمي است كه نيم متر از سطح زمين بالاتر است و تابلوي «مسجد المستراح» نيز بر آن ديده مي شود. اين مسجد بحمدالله از تخريب مصون مانده است.
پی نوشت:
1- فيروزآبادي، ابوطاهر محمد بن يعقوب; المغانم المطابه في معالم طابه، تحقيق حمد الجاسر، رياض داراليمامه 1389، ص 82; مسلم، امام محمد، الصحيح شرح الإمام النووي. بيروت، دارالفكر، [بي تا] ، ج 9، ص 142 .
2- ياسين احمد الخياري، احمد، تاريخ المدينة المنورة قديماً و حديثاً. تحقيق عبيدالله محمد امين كردي، مدينه، دارالعلم، چاپ اول، 1410ق، ص 222 .
3- فيروزآبادي، همان كتاب ص 10; ابن كثير دمشقي، عمادالدين ابوالفداء. السيرة النبويه، تحقيق مصطفي عبدالواحد، مطبعة عيسي البابي الحلبي، قاهره، 1384ق، ج 3، ص18 .
4- محمد غالي، الدر الثمين، في معام دار الأمين، ص 179.
5- فيروزآبادي، همان كتاب ص 10 و 11.
6- ابن شبه نميري، ابوزيد عمر. تاريخ المدينة المنوره. حققه فهيم محمد شلتوت. بيروت: دارالتراث، چاپ اول، 1410 ق ـ ج 1، ص 79; سمهودي، ابوالحسن علي بن احمد. وفاء الوفاء، بأخبار دارالمصطفي، حقّقه و فصله محمد محيي الدين عبدالحميد، قاهره، مطبعة السعاده، چاپ اول 1374 ق ـ ج 2، ص 109 .
7- سمهودي، همان كتاب، ج 2، ص 107 بخاري، محمد بن اسماعيل، صحيح البخاري، مصر: احياء كتب السنّة، چاپ دوّم 1410 ق. كتاب المغازي، باب 114، ج 6، ص 206.
8- ميثمي، مجمع الفوائد، ج 4، ص 14. ابن شبه، همان كتاب، ج 1، ص 81; سمهودي، همان كتاب، ج 2، ص 108.
9- مسلم، همان كتاب، ج 9، ص 163; ابن حجر عسقلاني، فتح الباري شرح صحيح البخاري، التزام. عبدالرحمن محمد، بيروت: دار احياء، چاپ دوم 1408ق، ج 7، ص 377; ميثمي، همان كتاب، ج 4، ص 13 .
10- جندي المكي اليمني، ابن سعيد مفضل بن محمد. فضائل المدينه. تصحيح محمد مطيع الحافظ، غزوه بدير، دمشق: دارالفكر، چاپ اول 1405 ق. حديث يازدهم; ميثمي، همان كتاب، ج 4، ص 13 .
11- بخاري، همان كتاب، باب 144، ج 6، ص 204; جندي المكي، همان كتاب، حديث هشتم و نهم.
12- ابن شبه، همان كتاب، ج 1، ص 83; ميثمي، مجمع الزوائد، ج 4، ص 13 .
13- سمهودي، همان كتاب، ج 2، ص 108 .
14- ابن هشام، ابومحمد عبدالملك بن ايوب، سيرة النبي، تحقيق محي الدين عبدالحميد. قاهره 1356 ق و مصطفي البابي الحلبي 1355 ق، ج 3، ص 60; طبري، محمد بن جرير، تاريخ الرسل و الملوك = تاريخ طبري بيروت دارالكتب العمليه، چاپ دوم 1408 ق، ج 2، ص 58.
15- ابن سيد الناس، ابي الفتح محمد بن محمد. عيون الاثر في فنون المغازي و الشمائل و اليسر بتحقيق محمد العيد الحظراوي و محي الدين ميتو، مدينه، مكتبة دارالتراث ـ دار ابن كثير 1413، ج 2، ص 70.
16- ابن هشام، سيرة النبي، ج 3، ص 63.
17- واقدي، محمد بن عمر المغازي، تحقيق مارسدن جونس، بيروت، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، چاپ سوم، 1409 ق، ج 1، ص 214.
18- ابن عبدالبر، ابوعمر يوسف الدرر في اختصار المغازي و السير، تحقيق شوقي ضيف، قاهره 1392، ص 157; واقدي، همان كتاب، ج 1، ص 214.
19- ابن هشام، همان كتاب، ج 3، ص 64.
20- طبري، همان كتاب، ج 2، ص 61.
21- ابن كثير، همان كتاب، ج 3، ص 29; حسن ابراهيم حسن، تاريخ السياسي الاسلام، بيروت، دارصادر، دار بيروت [بي تا]، ج 1، ص 112.
22- ابن حجر عسقلاني، همان كتاب، ج 7، ص 405; ابن هشام، همان كتاب، ج 3، ص 65; ابن كثير، همان كتاب، ج 3، ص 29.
23- واقدي، همان كتاب، ج 1، ص 220.
24- ابن سيد الناس، همان كتاب، ج 2، ص 19.
25- واقدي، همان كتاب، ج 1، ص 232; حسن ابراهيم حسن، همان كتاب، ج 1، ص 112.
26- ابن عبدالبر، همان كتاب، ص 161; مسلم، همان كتاب، كتاب الجهاد و السير، ج 3، ص 1416. حديث 101; آن حضرت هفتاد زخم بر بدن شريفش نشست.
27- واقدي، همان كتاب، ج 1، ص 232 و 233 هنگامي كه اين خبر ميان سپاه اسلام پخش شد صحابه از جمله عمر بن خطاب و ديگران به جز علي ـ ع ـ همگي گريختند. انس بن نضر عموي انس بن مالك فرياد مي زد به كجا مي گريزيد؟! زندگي پس از مرگ رسول خدا ـ ص ـ چه ارزشي دارد، پس بميريد همانطور كه رسول خدا ـ ص ـ از ميان ما رفت لذا انس جنگيد تا به شهادت رسيد. (حسن ابراهيم حسن، همان كتاب، ج 1، ص 113).
28- ابن سيد الناس، همان كتاب، ج 2، ص 21; مسلم، همان كتاب، كتاب الجهاد و السير، ج 3، ص 1416; حديث 101; بخاري، همان كتاب، ج 6، ص 203; باب 141; ابن كثير، همان كتاب، ج 3، ص 58.
29- ابن كثير، همان كتاب، ج 3، ص 70; ابن عبدالبر، همان كتاب، ص 164; ابن هشام، همان كتاب، ج 3، ص 87.
30- ابن سعد، ابوعبدالله محمد، طبقات الكبري، بيروت دارصادر، داربيروت 1376 ق، ج 2، ص 42; ابن هشام، همان كتاب، ج 3، ص 80.
31- ابن هشام، همان كتاب، ج 3، ص 98; عساف احمد محمد، خلاصة الاثر في سيرة سيد البشر، بيروت: داراحياء العلوم، چاپ اول 1408 ق، ص 174.
32- ابن هشام، همانجا.
33- ابن شبه، همان كتاب، ج 1، ص 85.
34- الصاعدي، سعود بن عبدالمحيي، و مطر المحمدي، الأحُد، الآثار ـ المعركه ـ التحقيقات مدينه: دارالمجتمع 1413ق، ص 24 و 25.
35- ابن حجر عسقلاني، همان كتاب، ج 7، ص 346.
36- بخاري، همان كتاب، حديث 4075.
37- طبري، تهذيب الاثار، السفر الثاني، مسند عمر بن خطاب، تحقيق محمود شاكر، قاهره، المؤسسة السعوديه [بي تا]، همان كتاب، باب 144، ج 6، ص 205; ابن عبدالبر، همان كتاب، ص 167.
38- ابن شبه، همان كتاب، ج 1، ص 130.
39- رفعت پاشا، ابراهيم، مرآة الحرمين، اوالرحلات الحجازيه و الحج و مشاعرة الدينيه، مصر: دارالكتب المصريه 1344 ق، ج 1، ص 392 و 393.
40- ياسين احمد الخياري، همان كتاب، ص 137.
41- ابن منظور، امام علامه لسان العرب، تحقيق علي سيري، بيروت: دار احياء التراث العربي، چاپ اول 1408ق . ماده فسح، ج 10، ص 260.
42- مجادله: 11.
43- ابن شبه، همان كتاب، ج 1، ص 57.
44- اندلسي بكري، عبدالله بن عبدالعزيز، معجم ما استعجم، قاهره، دارالنشر، چاپ اول 1364ق، ج4، ص987.
45- احمد ياسين الخياري، همان كتاب، ص 139.
46- سمهودي، همان كتاب، ج 3، ص 866.
47- ياسين الخياري، همان كتاب، ص 134 .
48- سمهودي، همان كتاب، ج3، ص 841 تا 845.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}