دعوت عباسيان و تأثير آن در توسعه تشيع
دعوت عباسيان و تأثير آن در توسعه تشيع
«بعد از کشته شدن وليد بن يزيد و اختلاف ميان بني مروان، داعيان و مبلغان بني هاشم به نواحي گوناگون رفتند و نخستين چيزي که اظهار مي کردند، فضل علي بن ابي طالب و فرزندانش بود. ايشان به مردم مي گفتند که بني اميه اولاد علي را چگونه کشته يا پراکنده ساخته اند». (3)
در نتيجه در اين زمان تشيع گسترش چشمگيري يافت، حتي احاديث مربوط به حضرت مهدي عليه السلام با سرعت ميان مردم مناطق گوناگون پخش شد. بيشترين حوزه فعاليت داعيان عباسي، خراسان بود. بدين سبب تعداد شيعيان در آنجا به سرعت افزايش يافت، تا حدي که يعقوبي نقل مي کند: «بعد از شهادت زيد در سال 121 ه. شيعه در خراسان به جنب و جوش و حرکت درآمد. شيعيان مذهب خويش را آشکار کردند، بسياري از مبلغان بني هاشم، نزد آنان مي رفتند و جنايت هاي بني اميه را درباره ي خاندان پيامبر مي گفتند. شهري در خراسان نماند مگر اين که اين مطالب و اخبار به گوش مردم آن رسيد و مبلغان و داعيان به آن شهر رفتند و خواب ها و رؤياهايي در اين باره ديده شد و کتاب هاي ملاحم تدريس شد» (4) مسعودي نيز مطلبي را نقل مي کند که حاکي از شيوع و گسترش تشيع در خراسان است. وي مي نويسد:
«در سال 125 ه. که يحيي بن زيد در جوزجان کشته شد، مردم نام تمام اطفال ذکوري را که در اين سال به دنيا آمدند، يحيي گذاشتند. (5)»
اگر چه نفوذ عباسيان در خراسان بيشتر بود، چنان که ابوالفرج در شرح حال عبدالله بن محمد بن علي بن ابي طالب عليه السلام مي گويد:
«شيعيان خراساني گمان کردند، عبدالله وارث پدرش محمد حنفيه است و او امام بود و محمد بن علي بن عبدالله بن عباس را جانشين خود قرار داد و جانشين محمد، ابراهيم امام بود که از ناحيه وراثت، امامت به عباسيان مي رسد». (6)
از اين رو بيشترين سربازان عباسي را خراسانيان تشکيل مي دادند. مقدسي دراين باره مي گويد:
«پس چون خداوند ستم و بيداد بني اميه را بر خاندان پيامبر بديد، لشکري را که از بخش هاي گوناگون همين خراسان گرد آمده بود، به سياهي شب تاريک بر سر ايشان فرستاد. به هنگام خروج مهدي نيز از مردم خراسان همين توقع بيشتر هست». (7)
با اين حال اهل بيت عليهم السلام پيامبر جايگاهي در ميان مردم يافته بودند؛ چنان که پس از پيروزي عباسيان، شخصي به نام شريک بن شيخ مهري در بخارا ضد ستم عباسيان بر خاندان پيامبر قيام کرد و گفت: «ما با اينان بيعت نکرديم که ستم کنيم و بي دليل خون بريزيم و کار خلاف حق انجام بدهيم که توسط ابومسلم سرکوب گشته و کشته شد». (8)
تشيع در عصر امام باقر و امام صادق عليهما السلام
«مانند ساير مردم بر نعلين مسح مي کردم تا اين که مردي از بني هاشم را ملاقات کردم که هرگز مثل او را نديده بودم و درباره مسح بر نعلينم از او پرسيدم، او مرا از آن نهي کرد و فرمود: اميرالمؤمنين بر نعلين مسح نمي کرد. من نيز بعد از آن از اين کار خودداري کردم.»
قيس به ربيع هم مي گويد: بعد از شنيدن اين سخن از مسح بر نعلين خودداري کردم. مردي از خوارج خدمت امام باقر عليه السلام رسيد و آن حضرت را مخاطب قرار داد و گفت:
«اي ابا جعفر! چه چيزي را مي پرستي؟» حضرت فرمود: «خدا را. » مرد گفت: «او را ديده اي؟» فرمود: «آري ولي ديدگان نمي توانند او را مشاهده کنند، بلکه قلب ها با حقايق ايمان او را مي بينند. با قياس شناخته نمي شود. با حواس درک نمي گردد. شبيه مردم نيست...» مرد خارجي از محضر امام بيرون رفت، در حالي که مي گفت: «خدا خوب مي داند که رسالتش را کجا قرار دهد».
دانشمنداني چون عمرو بن عبيد، طاووس يماني، حسن بصري و نافع مولي ابن عمر براي حل مشکل هاي علمي و مشکل هاي فقهي خدمت حضرت مي رسيدند. (12)
آن هنگام که وارد مکه مي شد، مردم براي استفتا از حلال و حرام به سوي او سرازير مي شدند و فرصت مصاحبت آن جناب را غنيمت مي شمردند و بر علم و دانش خويش مي افزودند. در حلقه ي درس امام باقر عليه السلام در مکه افزون بر طالبان دانش، انديشه وران زمان نيز شرکت مي کردند. (13) وقتي که هشام بن عبدالملک براي حج به مکه آمده بود، حلقه درس آن جناب را ديد و برايش گران آمد. شخصي را خدمت امام فرستاد که از سوي او بپرسد مردم در محشر چه مي خوردند؟ امام در جواب فرمود:
«در محشر درختان و نهرهايي است که مردم از ميوه آن ها مي خورند و از آن ها آب مي آشامند تا از حساب فارغ شوند.
هشام دوباره آن مرد را فرستاد که بپرسد مگر مردم در محشر فرصت خوردن و آشاميدن دارند؟ امام فرمود: «در جهنم نيز فرصت خوردن و آشاميدن مي يابند و درخواست آب و ساير نعمت هاي خدا را مي کنند.»
زراره مي گويد:
«همراه امام باقر عليه السلام کنار کعبه نشسته بودم، آن حضرت رو به کعبه قرار داشت که فرمود: نظر به کعبه عبادت است. در اين هنگام مردي آمد و عرض کرد: کعب الاحبار مي گفت کعبه هر روز صبح به بيت المقدس سجده مي کند. حضرت فرمود: تو چه مي گويي؟ مرد گفت: کعب راست مي گفت. امام ناراحت شد و فرمود: هم تو و هم کعب دروغ گفتيد». (14)
دانشمندان، فقيهان و محدثان بزرگي در محضر آن حضرت تربيت يافتند مثل: زرارة بن اعين که امام صادق عليه السلام درباره ي او فرمود:
«اگر زراه نبود احتمال داشت احاديث پدرم از بين برود» (15).
محمد بن مسلم که از امام باقر عليه السلام سي هزار حديث شنيده بود. (16) ابوبصير که امام صادق عليه السلام درباره ي او فرمود:
«اگر اينها نبودند، آثار نبوت قطع مي شد و کهنه مي گشت». (17)
بزرگان ديگري چون يزيد بن معاويه عجلي، جابر بن يزيد، حمران به اعين و هشام بن سالم از تربيت يافتگان مکتب حضرت هستند.
افزون بر دانشمندان شيعه، بسياري از علماي اهل سنت نيز شاگردي او را کرده اند و از آن حضرت نقل روايت نموده اند. چنان که سبط ابن جوزي مي گويد جعفر از سوي پدرش حديث پيامبر را نقل مي کرد، از اين رو تعدادي از تابعان چون عطاء بن ابي رباح، سفيان ثوري، مالک بن انس (پيشواي فرقه مالکي)، شعبه و ابوايوب سجستاني از سوي آن جناب حديث نقل کرده اند. (18)
بالجمله در مکتب حضرت هزاران نفر از مردان علم و فقه و حديث رشد يافتند و احاديث ايشان در همه جا پخش شد، به حدي که جابر جعفي که از محدثان بزرگ بود، هفتاد هزار حديث از آن جناب نقل کرده است. (19) تا اين که حضرت در سال 114 ه. در روز هفتم ذي حجه به شهادت رسيد. (20)
دانشگاه جعفري
شيخ مفيد مي نويسد:
«به قدري علوم از آن حضرت نقل شده که زبان زد مرد گشته و آوازه آن همه جا پخش شده است. از هيچ يک از افراد خاندان پيامبر به اندازه او علم و دانش نقل نشده است (21)».
امير علي درباره ي حضرت مي نويسد:
«اين که مباحث ها و مناظره هاي فلسفي در تمام مراکز اسلامي عموميت پيدا کرد و هدايت و راهنمايي هايي که در اين باب داده شد، فقط به وسيله دانشگاهي بود که در مدينه تحت نظر حضرت صادق عليه السلام، نبيره حضرت علي عليه السلام برپا و داير بوده است. او از دانشمندان بزرگ و داراي نظر دقيق و فکر عميق و سرانجام در تمام رشته هاي علوم آن دوره متبحر بوده است. در حقيقت اوست که بنيانگذار دانشکده معقول در اسلام مي باشد.» (22)
از اين رو دوستداران دانش و تشنگان معارف محمدي صلي الله عليه و آله گروه گروه از نقاط گوناگون سرزمين اسلامي، به سوي آن امام همام شتافتند و از چشمه سار علم و حكمت او بهره مند شدند. سيد الاهل مي گويد:
«در كوفه، بصره، واسط و حجاز هر قبيله جگر پاره هايش را به سوي جعفر ابن محمد عليه السلام
فرستاد؛ بيشتر بزرگان عرب و مواليان فارسي به ويژه از اهل قم خدمت آن جناب رسيدند». (23)
مرحوم محقق در معتبر مي نويسد:
«در زمان امام صادق عليه السلام به حدي از آن حضرت علوم گوناگون منتشر شد که عقول را حيران کرد. جماعتي از رجال نزديک به چهار هزار نفر از ايشان روايت کرده اند و با تعليمات ايشان عده زيادي در علوم گوناگون تبحر يافتند، به حدي که از جواب هاي آن حضرت به سؤالهاي آنان چهارصد مصنف جمع شد که آنها را اصول ناميدند». (24)
شهيد اول نيز در کتاب ذکري مي گويد:
«جواب هاي ابي عبدالله، امام صادق عليه السلام به مسائل را چهار هزار نفر از اهل عراق، حجاز، خراسان و شام نوشتند». (25)
بدين ترتيب شيفتگان و جويندگان علم و دانش از محضر حضرت بهره مي جستند. دانشمندان برجسته اي در رشته هاي گوناگون علوم عقلي و نقلي آن روز چون هشام بن حکم، محمد بن مسلم، ابان ابن تغلب، هشام بن سالم، مؤمن طاق، مفضل بن عمر، جابر بن حيان و... به برکت وجود امام تربيت شدند.
تصنيفهاي اينان که به اصول اربعمائه معروف است اساس کتاب هاي چهارگانه حديثي شيعه -کافي، من لا يحضره الفقيه، تهذيب و استبصار- است.
شاگردان امام صادق عليه السلام منحصر به شيعيان نبودند بلکه بيشتر بزرگان و دانشمندان آن روز اهل سنت نيز شاگردي آن جناب را کرده اند. ابن حجر هيثمي از نويسندگان اهل سنت در اين باره مي نويسد:
«بزرگ ترين پيشوايان (فقه و حديث) مانند يحيي بن سعد، ابن جريح، مالک، سفيان ثوري، سفيان بن عيينه، ابوحنيفه، شعبي و ايوب سجستاني از او نقل حديث کرده اند». (26)
ابوحنيفه پيشواي فرقه حنفي مي گفت:
«مدتي نزد جعفر بن محمد رفت و آمد مي کردم. او را همواره در يکي از اين سه حالت مي ديدم؛ يا نماز مي خواند يا روزه بود يا قرآن تلاوت مي کرد و هرگز او را نديدم که بدون وضو حديث نقل کند. (27) در علم و عبادت و پرهيزگاري برتر از جعفر بن محمد هيچ چشمي نديده، هيچ گوشي نشنيده و به قلب هيچ بشري خطور نکرده است». (28)
در مجالس درس او، فقط کساني که بعدها مذاهب فقهي را بنيان گذاري کردند، شرکت نمي کردند، بلکه فلاسفه و طلاب فلسفه مناطق دور دست نيز در آن حاضر مي شدند. اينان بعد از فراگيري علوم نزد امام خويش، به اوطان خود برمي گشتند و براي خود مجلس درس تشکيل مي دادند. مسلمانان دور آنان جمع مي شدند. آنان معارف اهل بيت عليهم السلام را به گوش ايشان مي رساندند و به گسترش تشيع مي پرداختند. هنگامي که ابان بن تغلب به مسجد النبي مي آمد ستوني را که پيامبر صلي الله عليه و آله به آن تکيه مي داد، براي او خالي مي کردند و او براي مردم حديث مي گفت. امام صادق عليه السلام به او مي فرمود:
«در مسجد مدينه بنشين و براي مردم فتوا بده که من دوست مي دارم ميان شيعيانم، اشخاصي مثل تو ديده شوند».
ابان نخستين کسي است که در علوم قرآن تاليف دارد و در حديث هم به حدي وارد بود که در مسجد النبي مي نشست و مردم مي آمدند و از او سوال مي کردند و او با گوناگوني سخنان وارده به آنان پاسخ مي داد و احاديث اهل بيت عليهم السلام را هم در ميانشان مي گنجاند. (29) در مورد او ذهبي در ميزان الاعتدال مي گويد: «افرادي مثل ابان که متهم به تشيع هستند، اگر حديث شان ردشود، بخش بزرگ آثار نبوي از بين مي رود» (30)
ابوخالد کابلي مي گويد:
«ابوجعفر مومن طاق را ديدم که در مسجد النبي نشسته بود و مردم مدينه اطرافش ازدحام کرده بودند و مسائلشان را مي پرسيدند و او جواب مي داد». (31)
تشيع در اين دوره به اندازه اي گسترش داشت، که عده اي براي دستيابي به جايگاه اجتماعي ميان مردم و جذب آنان به سوي خود، دست به جعل و تأويل احاديث ائمه عليه السلام زدند و به سود خود روايات ائمه عليهم السلام را تفسير کردند؛ چنان که امام صادق عليه السلام -در جواب يکي از اصحابش به نام فيض ابن مختار که از سبب اختلاف احاديث مي پرسيد، مي فرمايد:
«آنان با حديث و اظهار محبت به ما، رضاي خدا را طلب نمي کنند، بلکه طالب دنيا هستند و هر يک دنبال رياست خويش اند». (32)
پی نوشت:
1. ابن واضح، احمد بن ابي يعقوب، تاريخ يعقوبي. منشورات الشريف الرضي، ج 2، ص 319.
2. سيد محسن امين. اعيان الشيعة، دارالتعارف للمطبوعات، بيروت، ج 1، ص 19.
3. ابوالفرج اصفهاني. مقاتل الطالبيين، منشورات الشريف الرضي، 1416 ه، ص 207.
4. ابن واضح، احمد بن ابي يعقوب، تاريخ يعقوبي، منشورات الشريف الرضي، قم، 1414 ه. ق، ج 2، ص 326.
5. مسعودي. مروج الذهب، منشورات موسسه الاعلمي للمطبوعات، بيروت، 1417 ه ق، ج 3، ص 236.
6. ابوالفرج اصفهاني. مقاتل الطالبيين، منشورات الشريف الرضي، قم، 1416 ه، ص 133.
7. مقدسي. احسن التقاسيم في معرفة الاقاليم، ترجمه دکتر علي نقي منزوي، شرکت مولفان و مترجمان ايران، ج 2، ص 426 و 427.
8. تاريخ يعقوبي، منشورات الشريف الرضي، قم، 1414 ه، ح 2، ص 345.
9. ابوالفرج الصفهاني. مقاتل الطالبيين، منشورات الشريف الرضي، قم، 1416 ه ق، ص 124- 152.
10. ابن واضح، احمد بن ابي يعقوب. تاريخ يعقوبي، منشورات الشريف الرضي، قم، 1414 ه ق، ج 2، ص 332.
11. همان، ص 333.
12. حيدر. اسد. الامام الصادق و المذاهب الاربعة، دارالکتاب العربي، ط سوم ، 1303، ج 1، ص 452 و 453.
13. علامه مجلسي، محمد باقر. بحارالانوار، المکتبة الاسلاميه، ج 46، ص 355.
14. حيدر، اسد. همان مأخذ.
15. شيخ طوسي. اختيار المعرفة الرجال، موسسه آل البيت عليهما السلام. لا حياء التراث، قم، 1404 ه ق، ج 1، ص 345.
16. همان منبع، ص 386.
17. همان منبع، ص 398.
18. ابن جوزي تذکرة الخواص، منشورات الشريف الرضي، قم، 1376 -1418 ه ق، ص 311.
19. مطفر، محمد حسين. تاريخ الشيعة، منشورات مکتبة بصيرتي، ص 42.
20. کليني، ابي جعفر محمد بن يعقوب بن اسحاق. اصول الکافي، دار الکتب الاسلاميه، تهران، 1363 ه. ش، ج 1، ص 472.
21. شيخ مفيد، محمد بن محمد بن النعمان. الارشاد، ترجمه محمد باقر ساعدي خراساني، کتابفروشي اسلاميه، تهران، 1376 ه. ش، ص 525.
22. امير علي. تاريخ عرب و اسلام، ترجمه فخر داعي گيلاني. انتشارات گنجينه، تهران، 1366 ه. ش، ص 213.
23. حيدر، اسد. الامام الصادق و المذاهب الاربعة، دارالکتاب العربي، بيروت، ط سوم، 1403 ه ق
24. المعتبر، چاپ سنگي، ص 4 و 5.
25. ذکري، چاپ سنگي، ص 6.
26. الصواعق المحرقة، مکتبة القاهره، 1385 ه، ص 201.
27. ابن حجر عسقلاني. تهذيب، دارالفکر، بيروت، ط اول، 1404 ه ق، ج 1، ص 88.
28. حيدر اسد. الامام الصادق و المذاهب الاربعة، دارالکتب العربيه، بيروت، ج 1، ص 53.
29. همان کتاب، ج 1، ص 55.
30. ذهبي، شمس الدين محمد بن احمد. ميزان الاعتدال، دارالمعرفه، بيروت، ج 1، ص 4.
31. شيخ طوسي، اختيار معرفة الرجال، موسسه آل البيت لاحياء التراث، ج 2، ص 581.
32. همان منبع، ج 1، ص 347.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}