نویسنده: ابراهیم طالبى دارابى
 
 
 
 
 

اشاره:

فلسفه سیاسى انقلاب اسلامى ایران، با فلسفه سیاسى امام(س) پیوندى ناگسستنى دارد; چرا که اصول و آئین سیاسى‏اش بر آراء و اندیشه‏هاى امام مبتنى است . قوام این نظام سیاسى به دوام اندیشه‏هاى سیاسى امام بازمى‏گردد . اینکه گفته مى‏شود;این انقلاب، بى نام خمینى در هیچ کجاى جهان شناخته شده نمى‏باشد (1) ،به این دلیل است که محتواى این انقلاب، اندیشه‏هاى اصیل و محکم امام است. بدین جهت، هرگاه محصول بنیادین این انقلاب (که به رهبرى امام خمینى(س) به پیروزى رسیده است; یعنى جمهورى اسلامى، از خصوصیات و ویژگیهاى اصلى و ماهیتى‏اش جدا گردد، در آن صورت، انقلاب از محتواى ذاتى و اساسى‏اش تهى شده است.
براى اینکه معیار درست و واقعى داشته باشیم و از طریق آن، به سنجش و تطبیق بپردازیم، صحیح‏ترین راه و منطقى‏ترین روش، بازخوانى و تدوین دقیق اندیشه‏هاى امام از بدو تا ختم است. در یک نگاه کلى، اصول و آئین زیر، (2) نماد اساسى فلسفه سیاسى امام است; که به نحوى محتواى بنیادین انقلاب اسلامى و چارچوب عملى سیستم سیاسى - جمهورى اسلامى نیز به شمار مى‏رود:
1- حاکمیت قوانین الهى;
2- حاکمیت مردم بر سرنوشت‏خویش و نقش بنیادین آنان در تمام امور کشور(از رهبرى تا دهدارى);
3- رهبرى فقیه عادل و عالم;
4- اصل خدمت نه ریاست و سلطه;
5- ابتناء و اتکاى نظام سیاسى اسلامى به راى مردم;
6- لغو هرگونه امتیاز، انحصار و اشراف;
7- نفى هرگونه استبداد، زور و دیکتاتورى;
8- آزادى به عالى‏ترین و طبیعى‏ترین شکل;
9- منع هر گونه شخصیت محورى و بت‏سازى;
10- رعایت‏حقوق همه مردم;
11- نظارت مردم در تمام مراحل سیاسى و حضور واقعى مردم در تمام صحنه‏ها;
12- تاکید بر اصل انتخاب و میزان بودن راى مردم;
13- عدالت اجتماعى;
14- نفى و مقابله هرگونه سلطه‏طلبى و سلطه‏پذیرى در بعد خارجى و داخلى;
15- مبارزه با ظلم و ستم و استکبار;
16- تاکید برشناختن و شناساندن اسلام ناب محمدى (ص) و رد هرگونه تحجر، مقدس مآبى و نفى اسلام آمریکایى;
17- وحدت میان همه نسلها و قشرها و فرق; خصوصا دو مرکز مهم دانشگاه و حوزه.
بدین لحاظ، فراموش نکردن و زیر پانگذاشتن اندیشه‏هاى مترقى، نجات بخش و معزانه امام خمینى(س) یکى از شرایط مهم حفظ نظام سیاسى مستقر و پاسبانى از محتواى واقعى و حقیقى آن است. بازخوانى و قرائت همراه با تانى اندیشه‏هاى سیاسى امام، که در طول اقامتشان در فرانسه مطرح شده است، از اولویت‏بیشترى برخوردار است. به دلایل مختلف، تبیین نظریات ایشان در این دوره، مهم است; اول اینکه، اصلى‏ترین آراى سیاسى و غایت اصلى فلسفه سیاسى‏اش در این دوره مطرح و در دوره‏هاى بعد تکمیل شده است. دوم آنکه، این دوره از اندیشه‏هاى امام دو خصوصیت منحصر به فرد دارد; یکى، ارائه دلایل سیاسى براى نفى رژیم سلطنتى و دیکتاتورى; دوم، بیان آراء و نظریات سیاسى براى استقرار نظام سیاسى اسلامى و ترسیم سلوک و غایت آن. سوم اینکه، اندیشه‏هاى امام را قبل از استقرار حکومت جدید و کسب قدرت سیاسى مى‏نمایاند و لذا به خوبى نشان مى‏دهد که امام به عنوان رهبر مردم ایران، چه اهداف و غایاتى براى استقرار یک نظام سیاسى جدید و انحلال رژیم استبدادى شاه دارد. چهارم اینکه، امام در این دوره چهار ماهه (14 مهر57 تا 11 بهمن‏57) (3) برخلاف دوره‏هاى قبل و بعد از آن، مورد پرسش خبرنگاران مختلف جهان واقع شدند و به مهمترین سؤالات سیاسى و حساس‏ترین مفاهیم سیاسى پاسخ دادند. (113 مصاحبه مطبوعاتى، به جز پیامهاى مکتوب و سخنرانیها) (4)
نگارنده این مقاله، عزم آن دارد تا خلاصه و فشرده اندیشه‏هاى امام دراین دوره پرالتهاب و بحرانى را مورد بررسى قراردهد. براى رعایت دقت و تامل لازم و تدوین صحیح و عملى، تمام آراء و نظریات امام اعم از مصاحبه‏ها، اعلامیه‏ها، پیامها، سخنرانیها و نیز اغلب حوادث و تحلیلهاى این ایام را مطالعه و فیش‏بردارى نموده و در نهایت آن را در 10 فصل تدوین کرده است و اینک خلاصه آن را به صورت زیر ارائه مى‏نماید. (5)
مهمترین مفاهیم و مسائلى که امام در پاریس مطرح نمودند، شامل موارد زیر است: (6)
1- نقد و نفى نظام سلطنتى; 2- قرائت و تفسیر امام از اسلام به عنوان دین دنیا و آخرت;3- ابعاد نهضت اسلامى ایران; 4- غایات و خواسته‏هاى انقلاب اسلامى; 5- ماهیت و خصوصیات حکومت اسلامى;6- حق حاکمیت مردم;7- آزادى; 8- نقش امام و روحانیون در حکومت اسلامى.
در اینجا به موارد مذکور مى‏پردازیم.

اول - نقد و نفى نظام سلطنتى

هر چند امام، برچیده شدن «نظام شاهنشاهى‏» و «سلطنتى‏» را در دوران حضور خود در نجف و قبل از آن در ایران، مطرح نموده و بر آن تاکید مى‏کردند; ولى در این ایام بیشتر و قاطعتر بر آن پاى مى‏فشارند. اگر در سال‏49 صلاح مى‏دیدند تا جمله نفى سلطنت را از پیام خود به حجاج بیت الله‏الحرام حذف بکنند، (7) اینک در اوج مبارزه، بر نظریه سیاسى‏اش به عنوان آئین مبارزه تاکید مى‏کنند. نه تنها بر نفى رژیم سلطنتى تاکید مى‏کنند; بلکه به نقد دیدگاهى مى‏پردازند که به انحاى مختلف فقهى یا سیاسى معتقد به حفظ سلطنت و رعایت قانون اساسى و اجراى مشروطیت هستند:
«موافقت‏با نظام شاهنشاهى چه به صراحت و چه به وسیله طرحى که لازمه‏اش بقاى آن است، خیانت‏به اسلام و قرآن کریم و مسلمین و ایران است و هر کس با هر اسم با آن موافقت نشان دهد مطرود و اجتناب از آن لازم است.» (8)
لذا در پاسخ به نامه آیت الله مرعشى با صراحت مى‏نویسند: «ما همه موظف هستیم که از پا ننشینیم تا سقوط سلسله بى حیثیت پهلوى.» (9)
استدلال امام این است که سلطنت، مساوى «استبداد و قلدرى‏» است و لذا حکومتى عادلانه نیست: «اصل سلطنت هم از اول یک چیز سهل بود. از اول معنا نداشته است... سلطنت مساوى با استبداد و قلدرى و دیکتاتورى است.» (10) از نظر امام، رژیم سلطنت، هم در اساس با فلسفه سیاسى اسلام در تضاد است وهم از حیث عملکرد و رفتارها مخالف آئین انسانیت و سیاست است. لذا مى‏گویند:
«اگر کسى در این مطلب (11) موافقت‏با ما نکند، این سوء نیت دارد. یا آدم نفهمى است، جاهلى است... کدام ملت مى‏تواند این مطلب را قبول بکند ؟ خیر،ایشان (12) باید بروند، این سلسله باید منقرض بشود.» (13)
امام در پاسخ به سؤال روزنامه الهدف لبنان و رادیوى اتریش مبنى بر اینکه رژیم شاه تصمیم دارد قانون اساسى را با شریعت اسلام متناسب و تعدیل کند، بنیادى‏ترین نظریه‏اش را در مورد اصل سلطنت مطرح مى‏سازد: «اینها دروغ است. اگر راست مى‏گویند; اول چیزى که در قانون اساسى مخالف با اسلام است، سلطنت‏شاه و اصل رژیم سلطنتى است.» (14) پس در نگاه امام، رژیم اصلاح و متناسب با شریعت نخواهد شد، مگر آنکه سلطنت و پادشاهى از سیستم سیاسى حذف گردد.
یکى دیگر از دلایل اصلى مخالفت امام با اصل سلطنت و نظام سلطانى و شاهى، این است که این نوع نظام سیاسى به «آراى ملت‏» اتکا ندارد: «من مخالف اصل سلطنت و رژیم شاهنشاهى ایران هستم به دلیل اینکه اساسا سلطنت نوع حکومتى است که متکى به آراى ملت نیست.» (15) در فلسفه سیاسى امام، حکومتى که راى مردم و حق انتخاب آنان را نادیده بگیرد، حکومت نامشروع است و حکومت محمدرضا پهلوى چنین حکومتى بود. امام خواستار حکومتى بود که در سایه آن، مؤلفه‏هاى اصلى و اساسى فلسفه سیاسى‏اش تجلى یابد:
«خاندان پهلوى... که با دیکتاتورى بر ایران حکومت مى‏کنند... هرگونه فریاد آزادى خواهى و اعتراض به دیکتاتورى را با سرنیزه خاموش کرده‏اند... آزادى به تمام معنا از مردم سلب شده است. هیچ گاه مردم حق انتخاب نداشته‏اند... گویندگان و نویسندگان یا کشته شده‏اند و یا زندانى هستند و یا ممنوع از گفتن و نوشتن. مطبوعات را از نوشتن حقایق محروم کرده‏اند و در یک کلمه تمامى مبانى بنیادى و دموکراسى را نابود کرده‏اند... ما که خواستار حکومت اسلامى هستیم، در سایه آن، به همه این جنایتها و خیانتها پایان داده مى‏شود.» (16)
با این تلقى، امام با قاطعیت مى‏گویند: «رژیم سلطنتى... خلاف حقوق بشر است... رژیم سلطنتى فاسد است همه‏اش‏». (17)
از نظر امام، سلطنت پدیده‏اى «مزخرف‏» است; چرا که در آن «یک آدم، سلطان بر یک مردم‏» است که هیچ اختیارى ندارند; (18) به همین جهت «ملت ایران‏» با آن مخالف است; «زیرا رژیمى است تحمیلى که هرگز متکى به آراى ملت نبوده...و خود را موظف به تامین هدفها و خواسته‏هاى مردم نمى‏داند» (19) و در نگاه امام، چنین حکومتى اولا; طاغوتى است و ثانیا; اطاعت از آن، حرام است. (20) اندیشه جایگزین امام این است که «باید اختیار دست مردم باشد.»; (21) لذا «هر اجتماعى، حق اولى‏اش این است که خودش انتخاب بکند یک چیزى را که راجع به مقدرات مملکت‏خودش است.» (22) امام معتقد است‏با روى کار آمدن رضاخان رژیم پهلوى «سه اصل اسلامى در امر حکومت‏» را پایمال نمود: «اول; لزوم عدالت در حاکم اسلامى و دوم; اصل آزادى مسلمین در راى به حاکم و تعیین سرنوشت‏خود و سوم; اصل استقلال کشور اسلامى از دخالت اجانب و تسلط آنها به مقدرات مسلمین.» (23)
نکته اساسى این است که امام، اندیشه سیاسى‏اش را در فضایى مصلحتى مطرح نمى‏کردند تا از آن بهره‏بردارى سیاسى بکنند. یکى از خصوصیات مهم امام، این بود که هرگز در چنگ رویدادها نبودند; بلکه رویدادها در مهار او بود. از این رو، وقتى به قدرت هم مى‏رسند(یعنى مردم مى‏خواهند تا ایشان محور نظام باشند)، باز هم با همان شدت و علاقه مى‏گویند: «هرگز اجازه ندهید که عده‏اى معدود چون گذشته تلخ استبداد بر شما حکومت کنند، اصل دموکراسى اسلامى [را]فراموش نکنید.»; (24) چرا که از مؤلفه‏هاى بنیادین فلسفه سیاسى امام این است که حکومت‏با زور و سرنیزه ممکن نیست; «فتح قلوب‏» مهم است. (25)

دوم - قرائت و تفسیر امام از اسلام:

از اسلام ( قرآن و سنت) قرائت ها و تفاسیر گوناگونى شده و مى‏شود. قرائت امام از اسلام، قرائتى ویژه و مبتنى بر دو متغیر زمان و مکان است; به طورى که در میان علما و دانشمندان و فقها، همانند کمى دارد و اغلب نیز بى مانند است. در دوره مبارزه براى استقرار یک نظام اسلامى، تفسیر امام از اسلام، دو ویژگى منحصر به فرد دارد: یکى مقابله جدى با تحجر و کژاندیشى و عقل ستیزى; دوم، تبیین دین اسلام به عنوان مکتبى جامع و داراى مبانى حکومتى و سیاسى است که محصول مهم هر دو ویژگى، یک چیز باارزش و به شدت مورد نیاز جوامع مسلمین بود; یعنى تلفیق دین و سیاست، و این، کار کوچکى نبود. (26) در عصرى که تبلیغ این بود که « هدف اساس مذهب، جلوگیرى از کشتار اغنیا به دست تهیدستان و فقراست‏» و «مردم جهان سوم براى مبارزه با امپریالیسم غرب، باید دین خود را کنار بگذارند.» (27) و دین را «افیون اجتماع‏» تاویل کردند و نیز در دوره‏اى که غربیها به دلایل عملکرد خشن و غیرعقلانى اصحاب کلیسا، تن به لیبرالیسم و سکولارسیم داده بودند و در درون حوزه‏هاى علمیه و جامعه مسلمین، کسى براى احیا و استقرار حکومت اسلامى پیشقدم نمى‏شد و ترجیح مى‏داد تا این درآموزه‏هاى فردى خلاصه شود; امام، یک تنه به میدان نظر و عمل آمدند و فهم و آموزه‏هاى مترقى و عزیزانه خود را از دین اسلام، ارائه کردند. آموزه‏هایى که بى آن، امکان تئورى پردازى سیاسى وجود نداشت. درک و فهم امام از دین، در عمیق‏ترین توصیف این است که اولا; «عزیزانه‏» (28) است و ثانیا; ذلت‏ستیز» است. به اوج سخن امام در رابطه با اسلام و نجات آن از دامن ذلتها و خواریها و انحطاطات توجه کنید:
«این معنا را که کسى بگوید اسلام به زندگى چه کار دارد، این جنگ با اسلام است. این نشناختن اسلام است. اسلام به سیاست چه کار دارد؟! این جنگ با اسلام است.» (29)
در حقیقت، امام با این بیان، جنگ دوگانه‏اى را آغاز کرده و آن را تا استقرار نظام اسلامى و حتى تا پایان عمرش (14 خرداد 68) ادامه دادند: یکى; جنگ با حکومت طاغوتى و غیرالهى و غیرمردمى. دوم; جنگ با کسانى که به قول امام با ادعاى دین به سیاست کارى ندارد، جنگ با اسلام را شروع کرده بودند.
امام اعتقاد داشتند که «اسلام تز دارد، برنامه دارد... براى حکومت اسلامى دستور دارد، براى تشکیلاتش دستور دارد... براى تحرک جامعه دستور دارد.» (30) امام با صراحت مى‏گویند: «این غفلت کردن از اسلام بود که اسلام را به یک ورق شناخته بودند... این دو طائفه (31) اسلام را به تمام معنا نشناختند که اسلام چى است. اسلام، نه دعوتش به خصوص معنویات است و نه دعوتش، به خصوص مادیات است; هر دو را دارد. یعنى اسلام و قرآن کریم آمده است که انسان را به همه ابعادى که انسان دارد، بسازند او را، تربیت کنند او را.» (32) به همین دلیل نوید; مى‏دهد: «آن رژیمى که ما مى‏خواهیم یعنى: «اسلام، اسلامى است که در آن «دموکراسى مندرج است و مردم آزادند» (34) و لذا «والله اسلام، تمامش سیاست است‏»، از شعارهاى محورى امام مى‏شود:
«والله اسلام، تمامش سیاست است، اسلام را بد معرفى کرده‏اند، سیاست مدن از اسلام سرچشمه مى‏گیرد. من از آن آخوندها نیستم که در اینجا بنشینم و تسبیح دست‏بگیرم، من پاپ نیستم که فقط روزهاى یکشنبه مراسمى انجام دهم و بقیه اوقات براى خودم سلطانى باشم و به امور دیگر، کارى نداشته باشم.... (35) دعا و زیارت یک باب از ابواب اسلام است; لکن سیاست دارد اسلام، اداره مملکتى دارد اسلام... (36) مسجد مرکز سیاست اسلام بوده است... (37) اسلام دین سیاست است قبل از این که این معنویات باشد.» (38)
یکى دیگر از مبانى اسلامى امام، این است که خاستگاه اسلام را «ضعفا» و پابرهنه‏ها و محرومین مى‏داند که هم بر تمام اغنیا برترى دارند و هم به لحاظ کیفى بر آنها امتیاز: «اسلام از توى ضعفا پیدا شده است. از اغنیا که پیدا نشده است. از این گداهاى مدینه و مکه اسلام پیدا شده. از این بیچاره‏ها و ضعیفها اسلام، پیدا شده است.» (39) جنگ فقر و غنا یکى از اصول سیاسى امام است که در اواخر عمرشان مطرح ساختند. امام همواره تاکید داشتند که حکومت‏براى محرومان است و لذا همواره از مسؤولان نظام مى‏خواستند که پیوند خود را با ملت و ضعفا و محرومان قوى‏تر کنند; چرا که در نگاه ایشان هر گاه: «قوه علما از قوه ملت جدا شد، دیگر نمى‏توانند یک کارى انجام بدهند.» (40) بدین لحاظ، اسلام امام، اسلام «آزادى و استقلال است.» (41) اسلام او «دینى است که همه کس به حقوق خودش مى‏رسد و مراعات همه حقوق را مى‏کند. »; (42) لذا به صراحت اعلان مى‏کند: «با اسلام مى‏توانید آزاد باشید. قرآن شما را آزاد قرار داده است.» (43)
قرائت دینى امام، اثرات فراوانى داشت و باعث تحول عمیق در جهان اسلام و حوزه‏هاى علوم دینى شد; به طورى که هم بنیاد یک رژیم غیرالهى و غیرمردمى را ویران ساخت و هم بنیان یک نظام سیاسى جدید را استوار نمود. و این، کم تحولى نبود. یعنى اندیشه سیاسى‏اى که، براى اولین بار در حوزه اسلامى تبدیل به آئین مبارزه و استقرار نظام حکومتى شد و دوام و بقاى آن نیز منوط به حفظ هم نظام و هم آراى امام گردید.

سوم - ابعاد نهضت اسلامى ایران:

امام بر آن بودند که اولا; این انقلاب مردمى است و به «همه ملت‏» مربوط است و ثانیا; «دست غیب الهى‏» آن را به پیروزى رسانید. مطابق این دیدگاه، امام هیچ گاه مصادره به مطلوب نمى‏کردند و انقلاب را به یک گروه خاص حتى روحانیان اختصاص نمى‏دادند و آن را نه در وجه مبارزه تا پیروزى و نه در وجه حکومت و مسؤولیت، در انحصار هیچ صنف و گروه و قشرى در نمى‏آوردند; زیرا امام از اعماق درونش بر این باور بود که: «همه ابعاد این قیام، همه قشرها را گرفته است. اختصاص به یک دسته‏اى... ندارد... این یک دست غیب الهى است [که] مردم را با هم مجتمع [کرده است].» (44) امام «همه اقشار» را مبدع این قیام مى‏دانستند و لذا، مى‏گفتند; هر کس مدعى شود این انقلاب مال من است، «غلط‏» مى‏گوید:
«این نهضت... از متن ملت جوشیده و بیرون آمده، نمى‏تواند کسى بگوید که مال من است. هیچ کس حق ندارد، غلط است که بگوید که مال این است. مال این. هیچ دستى نمى‏تواند این جور یک ملتى را تغییر دهد. خداست که این کار - کرده... هیچ نمى‏شود گفت روحانیون این کار را کرده‏اند، نمى‏شود گفت مردم بازار این کار[راانجام داده‏اند]خیر، ست‏خداست و از متن ملت جوشیده است.» (45)
احتجاج امام این است که مى‏گفتند: «الآن از علماى ما چقدر حبس‏اند. از علما، از روشنفکرها، از دکترها، مهندسین، از محصلین، از بازاریها، همه طبقات الآن در حبس‏اند.»; یعنى اینکه این واقعیت، نشان مى‏دهد که همه گروهها و طبقات در این انقلاب سهیم بودند و هستند. و لذا این تلقى امام با اندیشه کسانى که مى‏خواهند ثابت کنند انقلاب را یک قشر، یک گروه یا یک نسل انجام داده است، در تضاد و تباین است.

چهارم - غایات و خواسته‏هاى انقلاب اسلامى:

امام دو روز پس از ورود به پاریس، خواسته‏هاى مقدماتى ملت را در پیامش به طلاب، دانشجویان و دانش‏آموزان سراسر کشور این گونه بر مى‏شمارد: «رسیدن به سعادت‏»، «آزادى‏»، «استقلال‏»، «حکومت عدل اسلامى‏»، «عدالت‏حقیقى‏» و «برخوردارى از نعمت‏هاى الهى‏». (46) در پیامى دیگر، امام این گونه تاکید مى‏کنند: «در این نهضت مقدس، تشکیل حکومت اسلامى سرلوحه اهداف آن است و ضمانت از آزادى و استقلال از ثمرات آن.» (47) در حقیقت، امام بر شعار عمومى و اساسى مردم صحه گذاشتند که فریاد بر مى‏آوردند: استقلال، آزادى، جمهورى اسلامى.
زمانى که رژیم در سراشیبى سقوط قرار مى‏گیرد و دولت نظامى ازهارى قدرت را در دست مى‏گیرد، امام در پیامى به ملت ایران غایت اصلى انقلاب مردم را بیان نموده و بار دیگر، مؤلفه اصلى فلسفه سیاسى خود و انقلاب ایران را مشخص و آشکار مى‏نمایند: «هدف همان است که در سخنرانیها و اعلامیه‏هاى خود ذکر نموده‏ام:
الف - سرنگونى سلطنت پهلوى و رژیم منحوس شاهنشاهى. ب - به پاداشتن حکومت جمهورى اسلامى مبتنى بر ضوابط اسلام، متکى بر آراى ملت.» (48)
همچنین در نگاه امام، «رهایى مردم از قید و بند استعمار و استبداد» (49) نیز جزء اهداف مبارزه بوده است.
«همه با هم حق خواستید، حق خودتان را خواستید، آزادى خواستید، استقلال خواستید، جمهورى اسلامى خواستید، به حمدالله آزادى براى شما حاصل است. الآن ازهیچ کس نمى‏ترسید; ولى باید از خودمان بترسیم، باید از خدا بترسیم.» (50)

پنجم - ماهیت و خصوصیات حکومت اسلامى:

همان طور که گذشت، فلسفه حکومت در اسلام از نظر امام «خدمتگزارى‏» است نه ریاست و سلطه و استیلا. امام بارها و بارها بر این اصل تاکید نمودند. آن هنگام که عازم پاریس بودند نیز بر این نکته اشاره کردند که: «فعلا عازم پاریس شدم تا با تمام مشکلات به وظیفه دینى خود که خدمت‏به کشور اسلامى است و مردم محروم وطنى است، موفق گردم.» (51) زیرا از نظر امام، همه ما خدمتگزار این مردم و وطن خودمان هستیم. (52) ماهیت‏حکومت اسلامى از نظر امام، «نفى زور و سرنیزه‏» و مبارزه با آن است: «با سر نیزه نمى‏شود یک ملتى را... خاموش کنند و بگویند که شما باید در حال اختناق تا آخر باشید. این موقتى مى‏شود; اما دائمى نمى‏شود.»; (53) لذا از نظر امام، حکومت اسلامى نمى‏تواند با زور و سرنیزه توام باشد. با این نگرش، امام پس از پیروزى انقلاب بلافاصله به مردم اعلام مى‏کند:
«هرگز اجازه ندهید که عده‏اى معدود چون گذشته تلخ استبداد بر شما حکومت کنند.» (54) و بلافاصله تاکید مى‏کنند که:
«اصل دموکراسى را فراموش نکنید.» (55) حکومت مطلوب امام، حکومتى است که مردم در آن حق و توان برکنارى بالاترین مقام حکومت; یعنى رهبر را دارند. در نگاه امام هر گاه حاکم، شرایط لازم اسلامى را براى رهبرى نداشت، «معزول مى‏شود» و «ملت هم باید او را کنار بگذارند.» (56) به قول امام، مثل دوره سلطنت و شاه نیست که همه مردم از او بترسند و او نیز خوف این را نداشته باشد که عزلش مى‏کنند; چون عزلى در کار نیست و او هر چه دلش خواست انجام مى‏دهد; (57) بلکه مردم در این نوع حکومت‏بازیگر واقعى‏اند هم حاکم و تمام مسؤولان را برمى‏گزینند و هم مى‏توانند در موقع لازم آنان را عزل نمایند:
«آنکه ما مى‏خواهیم، یک حکومت عادلى و یک رژیم عادلى و یک هیات حاکمه عادلى که مورد اطمینان جامعه باشد و براى جامعه خدمت کند.» (58) و «در حکومت اسلامى... عدالت است‏»; (59) «مثل حکومت‏شاه نیست تا وقتى یک چیزى مردم علیه حکومت گفتند، عده‏اى را بکشند.»; (60) «ما رژیمى مى‏خواهیم که رژیم عدالت‏باشد.» (61)
امام در تعریف و توصیف جمهورى اسلامى و حکومت دینى مى‏گویند: «رژیم اسلامى با استبداد جمع نمى‏شود. آن رژیمهاى جمهورى هم که استبدادى هستند در اسم جمهورى هستند، در محتوا سلطنتى هستند.» (62) یکى از وجوه تمیز حکومت اسلامى در اندیشه امام، «عدم استبداد» است. اصولا استبداد خصلتى است که هر گاه بروز کند، اسلامى بودن حکومت‏حتى حکومت مبتنى بر قواعد الهى را با حضور عالمان دین، از میان مى‏برد. امام در مورد ماهیت‏حکومت آینده مى‏گویند:
«با قیام انقلابى ملت، شاه خواهد رفت و حکومت و دموکراسى و جمهورى اسلامى برقرار مى‏شود. و در این جمهورى، یک مجلس ملى مرکب از منتخبین واقعى مردم، امور مملکت را اداره خواهند کرد. حقوق مردم خصوصا اقلیتهاى مذهبى محترم بوده و رعایت‏خواهد شد... نه به کسى ظلم مى‏کنیم و نه زیر بار ظلم مى‏رویم.» (63)
همچنین امام در وصف جمهورى اسلامى مى‏گویند:
«در جمهورى اسلامى، زمامداران مردم نمى‏توانند با سوء استفاده از مقام، ثروت اندوزى کنند و یا در زندگى روزانه، امتیازى براى خود قایل شوند. باید ضوابط اسلامى را در جامعه و در همه سطوح به دقت رعایت کنند... دقیقا باید به آراى عمومى در همه جا احترام بگذارند... مطبوعات در نشر همه حقایق و واقعیات آزادند. هر گونه اجتماعات و احزاب از طرف مردم در صورتى که مصالح مردم را به خطر نیندازند آزادند.» (64)
امام به نقش مردم در حکومت اسلامى اشاره مى‏کنند و از آن، به عنوان یکى از اساسى‏ترین مؤلفه جمهورى اسلامى یاد مى‏کنند:
«ماخواهان استقرار یک جمهورى اسلامى هستیم و آن حکومتى است متکى به آراى عمومى. شکل نهایى حکومت‏با توجه به شرایط و مقتضیان کنونى جامعه ما توسط خود مردم تعیین خواهد شد.» (65) امام گامى فراتر از غرب مى‏نهند و مى‏گویند: «آن دموکراسى که ما مى‏خواهیم به وجود آوریم، در غرب وجود ندارد.»; (66) زیرا در نظر امام: «دموکراسى اسلام، کاملتر از دموکراسى غرب است.» (67)
از نظر امام، «جامعه آینده ایران‏» «جامعه آزادى‏» خواهد بود که «همه نهادهاى فشار و اختناق‏» را از میان خواهد برد.
«انسان که امروز در نظام پلیسى از فعالیتهاى فکرى و آزادى در کار مردم شده است، تمامى اسباب ترقى واقعى و ابتکار را به دست‏خواهد آورد. جامعه فردا جامعه‏اى ارزیاب و منتقد خواهد بود که در آن تمامى مردم در رهبرى امور خویش شرکت‏خواهند جست.» (68)
اوج نقش مردم در فلسفه امام، این نکته است که در اواخر عمرشان در جواب نامه آیة الله مشکینى نوشتند:
«اگر مردم به خبرگان راى دادند تا مجتهد عادلى را براى رهبرى حکومتشان تعیین کنند، وقتى آنهاهم فردى را تعیین کردند تا رهبرى را به عهده بگیرد، قهرااو مورد قبول مردم است. در این صورت او ولى منتخب مردم مى‏شود و حکمش نافذ است.» (69)
زیرا در فلسفه سیاسى امام امت(س)، «حکومت اسلامى، حکومتى است که اولا صددرصد متکى به آراى ملت است، به شیوه‏اى که هر فرد ایرانى احساس کند با راى خود، سرنوشت‏خود و کشور خود را مى‏سازد.»; (70) «حکومتى که کوچکترین فرد ایرانى بتواند آزادانه و بدون وجود کمترین خطر از بالاترین مقام حکومتى انتقاد کند و از او در مورد اعمالش توضیح بخواهد.» (71) و لذا از نظر امام، «کسانى باید ایران را رهبرى کنند که کاردان و امین و صددرصد مورد اعتماد ملت و متکى به آراى آنها باشند و شایستگى آنها را ملت‏بر حسب ضوابط اسلامى احراز کرده باشد.» (72)
رضایت و پذیرش و اعتماد مردم یکى از اصول اساسى فلسفه سیاسى امام است. «میزان راى ملت است‏»، یکى از غرورانگیزترین و کاربردى‏ترین آراى سیاسى و حکومتى امام است. راى مردم نه تنها از مبانى سیاسى امام براى نهادینه کردن و مشروعیت‏بخشیدن مؤسسات مدنى است; بلکه نافذ در بسیارى از امور دیگر هم هست:
«هر فردى از افراد ملت‏حق دارد که مستقیما در برابر سایرین، زمامدار مسلمین را استیضاح کند و به او انتقاد کند و او باید جواب قانع کننده دهد و در غیر این صورت، اگر به خلاف وظایف اسلامى خود عمل کرده باشد، خود به خود از مقام زمامدارى معزول است.»; (73)
چراکه از نظر امام، « حکومت‏باید مسؤول باشد پیش ملت.» (74) به همین دلیل، امام به رخ جهانیان مى‏کشد که وقتى پیروز شدند، «ان‏شاءا... همه خواهند دید که انتخاب آزاد و مجلس سالم‏» و «حکومت اسلامى و دموکراسى حقیقى‏» یعنى چه ؟»

ششم - حق حاکمیت مردم:

در فلسفه سیاسى امام، حق حاکمیت مردم، حق آزادى بیان به کرات دیده مى‏شود. امام پنج روز پس از ورود به پاریس تاکید کردند: «هر ملتى حق دارد خودش تعیین کند سرنوشت‏خود را. این از حقوق بشر است که در اعلامیه حقوق بشر هم هست.» (75) و نیز تصریح نمودند: «حق اولیه بشر است که [بگوید] من مى‏خواهم آزاد باشم، من مى‏خواهم حرفم آزاد باشد.» (76) بنیادى‏ترین اندیشه سیاسى امام در این جمله است که مى‏فرمایند:
«ما فریادمان این است که باید این ملت هر چه دارد مال خودش باشد و خودش اداره خودش بکند.» (77)
امام این حق را، حق مسلم مى‏داند که هیچ کس نمى‏تواند آن را انکار کند. (78) به همین دلیل امام صریحا مى‏گویند: «باید این رژیم جاى خود را به رژیمى بسپارد که مبعوث ملت مسلمان باشد.» (79) و امام خود از اولین کسانى هستند که به آراى خود پایبندى نشان دادند: «من به واسطه اینکه ملت مرا قبول دارند، دولت تعیین مى‏کنم.» (80) و نیز فرمودند: «مردم چون خواست‏خود را در من مى‏دیدند، به من روى آوردند.» (81)
از نظر امام: «هیچ گروه و شخصى نمى‏تواند با خواست ملت ایران مخالفت کند، چون «تمام ایران گفته که ما شاه را نمى‏خواهیم.»; (82) لذا از نگاه امام، نظر و راى مردم ملاک و معیار عمل است. امام راى ملت را هم در نفى رژیم شاه نافذ و معتبر مى‏دانستند و هم در تعیین حکومت جایگزین و هم در دوره استقرار و استمرار حکومت. براى هر کدام نمونه بین وجود دارد: اول; «ملت او را نمى‏خواهد، او باید برود» (83) ( اشاره به شاه)، دوم; «چون ملت، ملت مسلم است و ما را هم خدمتگزار خود مى داند، از این جهت‏حدس مى‏زنم به پیشنهاد ما راى مى‏دهد.»; (84) زیرا «حکومت‏باید مبعوث ملت مسلمان باشد.» (85) سوم; اگر مردم به خبرگان راى دادند و آنان رهبرى را برگزیدند قهرا او مورد قبول مردم است و «در این صورت او ولى منتخب‏مردم مى‏شود و حکمش نافذ است.» (86)
امام به صراحت مى‏فرمایند:
«باید اختیار دست مردم باشد. این یک مساله عقلى (است ) هر عاقلى این مطلب را قبول دارد که مقدرات هر کس باید دست‏خودش باشد.» (87)
و لذا خالصانه نوید مى‏دهند که:
«ان شاءالله اگر حکومت اسلامى به پا شود، همه امور بر طبق دلخواه ملت ان‏شاءالله حاصل مى‏شود.» (88)
و بلافاصله اثرات و خاصیت‏حاکمیت مردم بر سرنوشت‏خود را گوشزد مى‏نمایند:
«اگر دولتها، دولتهاى ناشى از اراده ملت‏باشد، اینها نمى‏گذارند که شما این طور در ایران تصرف کنید و این طور هرج و مرج به بار بیاورید.» (89) با این منطق، امام مى‏گفت: «شاه برود تا مردم سرنوشت‏خویش را به دست‏بگیرد.»; (90) زیرا «ما به نیروى ملت اتکا داریم‏» (91) و به همین جهت «شاه محکوم است‏به حسب حکم ملت.» (92) و لذا در اندیشه امام: «ملت همیشه بر کارهاى دولتى و حکومتى خود نظارت مى‏کند.» (93) و حکومت اسلامى «متکى به ملت است‏» و «به تعیین و تصویب ملت است‏» و «اختیار به دست‏خود مردم است; (94) چرا که در اندیشه سیاسى امام، حکومتها باید «تابع مردم باشند و براى مردم باشند، نه مردم براى حکومتها.» (95)

هفتم - آزادى:

آزادى از مفاهیم بغرنج در فلسفه سیاسى خصوصا فلسفه سیاسى مسلمانان است. تفاسیر مختلف باعث‏شده‏است تا آزادى به عنوان «حق طبیعى‏» و «خدادادى‏» تا سر حد کفر و یا حتى «کفر در کفر» کشیده شود. (96) اما امام آزادى را نه تنها مغایر با اسلام معرفى نکردند; بلکه آن را جزء شعارهاى اصلى و بنیادین انقلاب و جمهورى اسلامى قرار داده و اغلب از آن، به عنوان یک ارزش الهى یاد نمودند. امام از فقدان آزادى در رژیم پهلوى انتقاد مى‏کنند و مى‏گویند: «در کجاى این مملکت ما آزادى هست ؟ آزادى قلم دارند مردم ؟ آزادى بیان دارند مردم ؟ کجا آزادى دارند که ایشان دم از آزادى مى‏زنند؟» (97) امام از آزادى به عنوان یک «حق اولیه‏» و «شرعى‏» و «قانونى‏» یاد مى‏کنند: «حق اولیه بشر است که [بگوید]من مى‏خواهم آزاد باشم.»
امام این سخن شاه را که گفته بود: «مردم به آن حد نرسیده‏اند که به آنها آزادى بدهم‏»، بشدت مورد نقد و حمله قرار مى‏دهند و تاکید مى‏کنند که آزادى را خدا به مردم داده است نه اینکه شاه بخواهد به مردم آزادى بدهد یا ندهد. آزادى یک امر «خدادادى‏» است. (98) آزادى امام از نوع آزادى شاه نیست که به قول خودش به ملت اعطا کرده است: «ما مى‏خواهیم آزاد باشیم نه مثل آزادیى که شاه به ما مى‏دهد. این آزادى که شاه به ما مى‏دهد، این براى خودش خوب است. براى عائله خودش خوب است، این جور آزادى.» (99) آزادى امام از مبانى اسلامى نشات مى‏گیرد و کاملا فطرى و الهى است. امام مى‏گویند:
«یکى از بنیادهاى اسلام، آزادى است. انسان واقعى ملت مسلمان فطرتا یک انسان آزاد شده است.» (100)
مطابق این مبانى، امام اعلام مى‏کنند: «سیاست ما همیشه بر مبناى آزادى، استقلال و حفظ منافع مردم‏» خواهد بود و با قاطعیت تمام تضمین مى‏کنند که: «این اصل را هرگز فداى چیزى نمى‏کنیم.»; (101) چرا که نظر امام و ملت این بوده است که: «یک رژیم بر پایه عدالت و دموکراسى حقیقى که ضامن آزادى و استقلال مملکت‏باشد; به وجود» بیاورند. (102) در اندیشه امام «ملت‏به حسب شرع آزاد است‏» (103) و لذا هر کس که جلوى آزادى را بگیرد و آن را از مردم سلب کند، «مرتجع‏» است. (104) امام در دوران حساس مبارزه، ملت را مطمئن مى‏سازند که شما مى‏توانید با این نهضت، «آزادى براى خودتان تهیه کنید.» (105) و خود پیشاپیش، آرمان مردم را آزادى واقعى معرفى مى‏کنند:«مى‏خواهیم آزاد باشیم. مى‏خواهیم مطبوعاتمان آزاد باشد. مى‏خواهیم رادیو و آلات تبلیغمان آزاد باشد.» (106) و نیز مى‏فرمایند: «یک ایران آزاد ما مى‏خواهیم‏»; (107) «یک ایرانى مى‏خواهیم که... خود ملت اداره کند مملکت را». (108) از نظر امام، هر کسى که آزادى را از مردم سلب کند، جزء «اراذل و پست‏» است; (109) زیرا «اول چیزى که براى انسان هست، آزادى در بیان است، آزادى در تعیین سرنوشت‏خودش‏» (110) و «هر بشرى نسبت‏به سرنوشت‏خویش آزاد است.» (111)
امام، آزادى را لازمه انسانیت مى‏دانند که مطابق اصل توحید باید با آزادى و حریت، عبودیت را فقط براى ذات اقدس حق تجربه کند. از نظر ایشان، هرگاه به اصل آزادى و حریت انسان خدشه‏اى وارد گردد، عبودیت غیرالهى ممکن و محقق خواهد شد. نظر مهم و بنیادى امام این است:
«مطابق اصل توحید، انسان تنها در برابر ذات اقدس حق باید تسلیم باشد و از هیچ انسانى نباید اطاعت کند، مگر اینکه اطاعت او، اطاعت‏خدا باشد. براین اساس، هیچ انسانى هم حق ندارد انسانهایى دیگر را به تسلیم در برابر خود مجبور کند و ما از این اصل اعتقادى، اصل آزادى بشر را مى‏آموزیم که هیچ فردى حق ندارد انسانى و یا جامعه و ملتى را از آزادى محروم کند.» (112)
بر اساس اندیشه فوق، انقیاد نوعى ذلت و تباهى براى انسان محسوب مى‏شود.
امام در مورد آزادى در نظام سیاسى اسلام معتقدند: «در یک رژیم اسلامى، آزادى صریح و کامل خواهد بود. تنها آزادیهایى به ملت داده نخواهد شد که بر خلاف مصلحت مردم باشد.» (113) و «ما مى‏خواهیم مملکتمان را آزاد کنیم، اختناق در مملکت ما نباشد» و «مى‏خواهیم شما آزاد باشید.»; (114) زیرا از نظر امام، آزادى را قرآن «توصیه کرده است.» (115) و در زمان ائمه و پیامبر نیز آزادى بوده و همه، حرفهایشان را مى‏زدند; لذا تاکید مى‏کنند ما «حجت داریم‏» و نباید از آزادى بترسیم. (116) با چنین رویکردى، امام از ملت مى‏خواهند مواظب باشند تا آزادى مخدوش و محدود نشود تا حرف شیاطین که مى‏گفتند، ایران قابلیت دموکراسى، عدالت، آزادى را ندارد، تحقق نیابد:
«شیاطین مى‏خواهند منعکس کنند که ایران قابل دموکراسى نیست . ایران قابل عدالت نیست، ایران قابل آزادى نیست. باید اى برادران من نگذارید که این مسائل پیش بیاید و این گفتارهاى نامربوط گفته بشود.» (117) زیرا: «ما براى حیات زیر سلطه غیر ارزش قائل نیستیم. ما ارزش حیات را به آزادى و استقلال مى‏دانیم‏» (118) براى اینکه: «من از روزگار سیاه و اختناق و اسارت بیمناکم.» (119) لذا: «از ملت تقاضا دارم که نگذارند... آزادى که به دست آمده است، مبدل به اختناق بشود. » (120)
امام در حساسترین مرحله انقلاب; یعنى برگزارى همه پرسى براى تایید یا رد جمهورى اسلامى ایران خطاب به ملت مى‏گویند: «شما همه آزادید به هرچه مى‏خواهید راى بدهید. من خود به جمهورى اسلامى راى مى‏دهم‏»; (121) ولى «در هر صورت شما مختارید که آرى بگویید یا نه بگویید یا هرچه دلتان مى خواهد در ورقه بنویسید.»; (122) اما امام دو چیز را به‏مردم به صراحت مى‏گویند: یکى اینکه، اگر جمهورى اسلامى راى بیاورد، «نوید آزادى و استقلال‏» خواهد داد و دوم اینکه به مردم قول مى‏دهند که «در حکومت اسلامى، همه و همه آزادند، همه و همه به حقوق خودشان خواهند رسید.» دلیل امام این است که «در جمهوریت اسلام، تمام آزادیها» وجود دارد و تاکید مى‏کنند; اسلام یک پایگاه آزادى و استقلال براى مردم خواهد بود. (123) و «اسلام سرمنشا همه آزادیها» (124) است. امام نه تنها به این مطالب مى‏پردازند; بلکه سالها قبل، از ایران به عنوان «میهن بزرگ‏» که «مهد بزرگان و آزادى خواهان‏» است‏یاد مى‏کنند. (125)

هشتم - نقش روحانیون در جمهورى اسلامى:

در این دوره، دو علت‏باعث‏شده بود تا امام نقش خود و روحانیان را در جمهورى اسلامى صرفا هدایت و راهنمایى و ارشاد و نظارت بدانند. یکى اینکه، مخالفان انقلاب دائم تبلیغ مى‏کردند که وقتى حکومت اسلامى تاسیس شود فقط روحانیان «پستها» را اشغال مى‏کنند و نظام دیکتاتورى «آخوندیسم‏» پدید خواهند آورد. دوم اینکه، قصد امام این بود حتى در دوره تاسیس حکومت اسلامى هم، روحانیان و حوزه هاى علمیه مستقل باقى بماند تا بهتر و آزادتر بتوانند «نظارت‏» و «هدایت‏» را انجام دهند. امام در مورد نقش خود کرارا گفته‏اند: «من در آینده همین نقشى که الان دارم خواهم داشت. نقش هدایت و راهنمایى و در صورتى که مصلحتى در کار باشد، اعلام مى‏کنم و اگر چنانچه خیانتکارى در کار باشد، با او مبارزه مى‏کنم.» (126) و در مورد سایر روحانیون نیز مى‏گویند: «من و سایر روحانیون، در حکومت پستى را اشغال نمى‏کنیم; وظیفه روحانیون ارشاد دولتهاست.»; (127) «من چنین چیزى نگفته ام که روحانیون متکفل حکومت‏خواهند شد. روحانیون شغلشان چیز دیگر است; نظارت بر قوانین. البته برعهده روحانیون و هم ملت است‏»; (128) اما «من سمت هدایت را دارم‏». (129)
امام در عالیترین و رساترین بیان، هدف و نقش خود را در آینده مطرح مى‏سازند و مى‏گویند:
«ما به خواست‏خداى تعالى در اولین زمان ممکن و لازم، برنامه هاى خود را اعلام خواهیم نمود; ولى این بدان معنا نیست که من زمام امور کشور را به دست‏بگیرم و هر روز نظیر دوران دیکتاتورى شاه، اصلى بسازم و على رغم خواست ملت‏به آنها تحمیل کنم. به عهده دولت و نمایندگان ملت است که در این امور تصمیم بگیرند.» (130)
این نگرش و آموزه امام، به این مؤلفه فلسفه سیاسى امام برمى‏گردد که وى، اتکا به آراى مردم را اصلى‏ترین و محکم‏ترین اصول خود اعلام کرده‏اند; بطورى که با روشنى تمام و با بیانى خاص مى‏گویند:
«ما بناى بر این نداریم که یک تحمیل بر ملتمان بکنیم. اسلام به ما اجازه نداده است، که دیکتاتورى بکنیم. ما تابع آراى ملت هستیم. ملت ما هر طور راى داد، ما هم از آنها تبعیت مى‏کنیم. ما حق نداریم، خداى تعالى به ما حق نداده است، پیغمبر اسلام به ما حق نداده است که به ملتمان چیزى تحمیل کنیم.» 131)
و در مقام بیان ضوابط حکومت اسلامى مى‏فرمایند:
«اولا متکى به آراى ملت‏باشد; بگونه‏اى که تمامى آراى ملت در انتخاب فرد یا افرادى که باید مسؤولیت و زمام امور را به دست‏بگیرند، شریک باشند. در این حکومت‏به طور قطع باید زمامداران دائما با نمایندگان ملت در تصمیم گیرى‏ها مشورت کنند و اگر نمایندگان موافقت نکنند، نمى‏توانند به تنهایى تصمیم بگیرند». (132)
یکى از مهمترین ویژگیهاى حکومت امام این بوده است که در بدترین شرایط و بحرانى‏ترین وضعیت (تحرکات غیرانسانى و تروریستى گروههاى برانداز و نیز جنگ 8ساله عراق با ایران ) تاکید بر نقش، راى و حضور حقیقى مردم داشتند و هیچ گاه خود را از مردم و قلوب آنان جدا نساختند و ذره‏اى در اغفال مردم تلاش نکردند. گواه ما تطبیق سمبلیک استقبال از امام در 12بهمن‏57 و بدرقه او در 15خرداد 68 است که در هر دو واقعه تاریخى، میلیونها مردم حضور آگاهانه و عاشقانه داشتند. روحش شاد و راهش هموار و اندیشه اش مستدام باد.

نهم - نتیجه گیرى:

در پایان این مقاله، نتیجه‏اى که از مباحث‏سیاسى امام در چهار ماه قبل از پیروزى گرفته مى شود، ارائه مى‏گردد. لازم به ذکر است هر چند این نوشته به اختصار و ایجاز، اندیشه‏هاى امام در این دوره حساس و پرحادثه را به تدوین و نظم کشانده; اما تصریح مى شود که امهات آن را فروگذار نکرده است . لذا نتیجه‏اى که از آن ارائه مى‏شود، محصول دقیق مباحث‏سیاسى امام خواهدبود.
1- امام نه تنها با رژیم سلطنتى به عنوان یک نظام غیرمشروع، طاغوتى و ضد مردمى و غیرقابل قبول و تحمل، مبارزه مى‏کنند; بلکه در طول این مدت اندیشه‏هاى کسانى را که به نحوى خواستار حفظ سلطنت منهاى حکومت هستند نیز مورد نقد قرار مى‏دهند.
2- امام با نفى و نقد رژیم سلطنتى، بدیل محکم و همه پسندى تحت عنوان «جمهورى اسلامى‏» به عنوان نظامى الهى - مردمى ارائه مى‏نمایند. سلوک و ضوابط بنیادین نظام سیاسى امام متصف به قوانین اسلام و متکى به آراى مردم، در تمام مراحل و مراکز است.
3- امام در طول این مدت، به انحاى مختلف و با روشهاى گوناگون سعى مى‏کنند تا تلقى و تفسیر دقیقى از اسلام ارائه نمایند. مهمترین اندیشه امام در این وادى، معرفى اسلام به عنوان یک مکتب سیاسى و عبادى است که هم به دنیاى انسانها نظر دارد و هم به آخرتشان. این اندیشه امام، کارکردى دوگانه داشت; یکى، مبارزه با کسانى که هیچ بهره اى از اسلام نداشتند و با حکومت آن مخالف بودند، دوم مبارزه با جریان یا اشخاصى که دم از اسلام و دین مى‏زدند، ولى ترجیح مى‏دادند که دین از سیاست جدا باشد.
4- نتیجه چهارمى که از مباحث‏سیاسى امام حاصل مى‏شود، این است که این رهبر الهى و مردم گرا، انقلاب و قیام را در انحصار هیچ صنف و گروهى قرار نمى‏دادند. احتجاج ایشان این بود که همه ملت‏به پا خاسته و نهضت از متن تمامى ملت جوشیده است.
5 - امام غایات و خواسته‏هاى اساسى و بنیادین این نهضت را در واقعى ترین شکل و آرمانى‏ترین حالت، در این مى‏دانستند که بااین انقلاب و تاسیس نظام جمهورى اسلامى، «سعادت‏»،«عدالت‏»،«آزادى »،«استقلال‏»،«برخوردارى از نعم الهى‏»،«رهایى از تمام قیود استعمارى و استبدادى‏» محقق خواهد شد. و امام این اهداف را در رعایت الگوى سیاسى «جمهورى اسلامى مبتنى بر ضوابط اسلام و متکى بر آراى ملت‏» متصور مى‏دانستند.
6- ماهیت این نظام سیاسى در نگاه امام عبارت بوده است از: خدمتگزارى، دموکراسى، عدالت‏حقیقى، سوولیت‏حکومت در برابر ملت، رضایت و پذیرش مردمى. همه اینها از نظر امام در صورتى حفظ مى شود که قاعده سیاسى، ابتناى نظام به قوانین اسلام و اتکاى حکومت‏به آراى مردم در جریان مستمر باشد.
7 - از نظر امام، در حکومت اسلامى حق حاکمیت و تعیین سرنوشت از آن مردم است و نهادهاى مدنى و مسوولیتهاى سیاسى با نظر و راى مردم مشروعیت مى‏گیرد. مطابق آراى امام، همه کس و همه چیز در نظام سیاسى اسلام و جمهورى اسلامى ایران، تابع مردم است و هیچ زور و تحمیلى نباید به وجود بیاید. امام بارها مطرح نمودند که حکومت مبعوث مردم است و حاکمان خدمتگزاران و تابعان مردم‏اند.
8- در نگاه امام، آزادى حق خدادادى و طبیعى بشر است و به عنوان حق اولیه محسوب مى‏شود. امام در این مباحث مکرر در مکرر اعلام مى‏کنند که اسلام مرکز و پناهگاه آزادى است و آزادى از بنیادهاى دین اسلام است و در حکومت اسلامى آینده، آزادى به نحو کامل و حقیقى وجود خواهد داشت و استدلال مى‏کنند، مطابق اصل توحید، لازمه عبودیت الهى، آزادى است. بنابراین، هیچ کس حق سلطه بر دیگرى را ندارد.
9 - در این مباحث، هرچند امام معتقد بودند کار ویژه اصلى روحانیون در حکومت اسلامى، «نظارت‏»، «هدایت‏»، و «اصلاح‏» است; اما به خاطر شرایط بعدى انقلاب مصلحتا و ترجیحا اعلام کردند روحانیون مسوولیت پستهاى دولتى را برعهده بگیرند تا نظام سیاسى به عنوان اوجب واجبات حفظ شود.
10- امام در اغلب نوشته ها، مصاحبه ها و سخنرانیها تاکید مى‏کنند; مشى دیکتاتورى، استبداد، ذلت پذیرى، فساد، دخالت‏بیگانگان، ثروت اندوزى، امتیازات، فضاى اختناق و خصلتهاى ضد مردمى، به عنوان ویژگیها و خصوصیات رژیم پهلوى باید از میان برداشته شود و فضاى عدالت، رئوفت، استقلال، آزادى، معنویت، اسلام گرایى، استکبار ستیزى و مردم گرایى ایجاد گردد.

پی نوشت :

1ء . اشاره به سخن رهبر انقلاب حضرت آیت اله خامنه‏اى.
2. هر کدام از موارد17گانه، به سخنان و آراى صریح و روشن امام مستند است که براى رعایت اختصار، ذکر نگردید.
3. امام ساعت 18 روز جمعه 14 مهر1357 وارد پاریس شدند و چهار ماه بعد در ساعت 30/9 صبح روز جمعه 12بهمن‏1357 به ایران بازگشتند.
4. مصاحبه هاى امام در پاریس - نوفل لوشاتو - در کتاب «طلیعه انقلاب اسلامى‏» جمع‏آورى شده و نیز در جلدهاى 1و2و3 صحیفه نور آمده است.
5. البته باید اذعان نمود که فلسفه سیاسى امام کامل و شامل نخواهد بود، مگر اینکه تمام آثارش از سال 41 تا 68 مورد مطالعه و تدوین قرارگیرد. پیشاپیش باید گفت این نوشتار بخشى از فلسفه سیاسى امام است; هرچند اصول و اساس آن محفوظ است.
6. امام به موارد دیگرى هم پرداختند; ولى از حوزه بحث ما خارج است; از جمله، مبارزه با استکبار و استعمار و قدرتهاى مداخله گر مانند: امریکا، شوروى سابق و انگلیس و اسرائیل.
7. امام در بهمن ماه‏1349 براى حجاج پیام صادر نمودند تا در ایام و مراسم حج میان زائران پخش گردد. امام براى این که مشکلى براى پخش کنندگان آن (مهمترین آنان آقاى محتشمى و خانم ایشان بودند) ایجاد نشود، ترجیح دادند تا این عبارت حذف گردد: «اساسا اسلام با اساس شاهنشاهى مخالف است، هر کس سیره رسول خدا را در وضع حکومت ملاحظه کند، مى‏فهمد اسلام آمده است این کاخهاى ظلم شاهنشاهى را خراب کند. شاهنشاهى از کثیف ترین و ننگین ترین نمونه‏ارتجاع است.» ر.ک: سیدحمید روحانى، نهضت امام خمینى، جلد دوم، ص‏703 و نیز سند 254( متن دستخط امام ) در ص 994.
8. ر. ک: صحیفه نور، ج 1، ص 590. امام در اینجا نظرات «آیت الله‏» شریعتمدارى و نیز پیشنهاد مرحوم بازرگان و میناچى را نقد مى کنند.
9. ر. ک: همان، ص 601 و نیز مراجعه کنید به خاطرات هاشمى رفسنجانى‏دوران مبارزه، زیر نظر محسن هاشمى، مرکز نشر معارف انقلاب، تهران،1376،ج 1،ص‏133-134.
10. ر. ک: کوثر(مجموعه سخنرانى هاى حضرت امام خمینى )، جلداول، ص‏506.
11. اشاره به تز «شاه سلطنت‏بکند نه حکومت‏» و نیز «سلطنت‏باقى بماند، فقط این شخص برود» است.
12. اشاره به محمد رضا پهلوى.
13. ر. ک: کوثر، جلد اول، صص 608-609.
14. ر. ک: صحیفه نور، جلد دوم، ص‏483.
15. ر. ک: همان،ص‏506.
16. ر. ک: همان، صص‏549 -550.
17. ر. ک: کوثر، جلد سوم، ص 212. امام این مطلب را یک روز پس از ورود به تهران در13 بهمن‏1357 مطرح نمودند.
18. ر. ک: کوثر، جلد 2، ص 284. به گفته ساموئل هانتینگتون «در این عصر مدرن، جایى براى پادشاهى وجود ندارد.»
19. ر. ک: صحیفه نور، جلد3،ص‏553.
20. کوثر، جلد 2، صص 285 -287.
21. صحیفه نور، ج 2، ص 554.
22. ر. ک: کوثر، جلد3، ص 315. سخن امام به مناسبت‏بازگشایى مدارس در 1/12/1357 یعنى ده روز پس از پیروزى انقلاب.
23. ر. ک: صحیفه نور، جلد 1، ص‏99. سخنى از امام در دوم فروردین‏1343. همچنین امام در سخنرانى 11/9/1341 پس از لغو تصویب نامه انجمنهاى ایالتى و ولایتى فرمودند: «اى دولتها !اى بیچاره ها !فتح مملکت که چیزى نیست، فتح قلوب مهم است.» (ر. ک: صحیفه نور، ج اول، ص‏49).
24. توصیه مى شود پیام امام به روحانیت‏سراسرکشور در اسفندماه سال‏1367 تحت عنوان «منشور روحانیت‏» حتما مطالعه شود تا عمق اندیشه امام در این رابطه مشخص گردد. در این پیام، امام از بسیارى از مسائل غم انگیز در داخل حوزه ها و جوامع آن روز پرده برداشتند و بخشى از تحمل سختیهاى خود و مبارزه و ورود به سیاست را برملا ساختند.( ر. ک: صحیفه نور، ج 21و نیز کتاب تبیین، شماره 10).
25. سخنى از ناپلئون بناپارت.
26. دیدگاه فرانتس فانون نویسنده انقلابى کتاب «دوزخیان روى زمین‏» که قبل از انقلاب توسط دکتر على شریعتى ترجمه شده بود.
27. جمله اى از کارل مارکس.
28. براى این مطلب رجوع کنید به: مقاله «آفتاب دیروز، کیمیاى امروز» از دکتر عبدالکریم سروش مندرج در کیهان فرهنگى. و نیز مقاله «درک عزیزانه دین سوداى سربالا» از همین نویسنده در مجله کیان شماره‏19 (خرداد73).
29. ر. ک: کوثر، جلد اول، ص 484. (قسمتى از سخنرانى امام در23 مهر57 در جمع ایرانیان مقیم پاریس ).
30. کوثر، جلد 1، صص 271- 272.
31. منظور امام متحجرین و متجددین افراطى است.
32. کوثر، جلد 2، ص‏7.
33. کوثر، جلد3،ص‏323( لازم به ذکر است این جمله را امام در 5/12/57 بیان نمودند).
34. صحیفه نور، ج‏3، ص‏43.
35. همان، ص‏46.
36. همان، ص 132.
37. صحیفه نور، جلد 1، صص‏99- 100.( این جمله امام در تاریخ 21/1/1343 بیان شده است ).
38. همان، ص 198.
39. همان، ص‏199.
40. کوثر، جلد3، ص 491.( کلامى از امام در13/1/58)
41. صحیفه نور، جلد 2، ص‏539.
42. کوثر، جلد 2، ص 25.
43. کوثر، جلد3،ص 535.
44. همان، ص 560.
45. صحیفه نور، جلد 2، صص 55 -56.
46. کوثر، ج 2، صص 85 -86.
47. ر. ک: صحیفه نور، ج 1، صص 590 -592.
48. صحیفه نور، ج 2، ص 204، بخشى از پیام امام خطاب به مردم کردستان، (14/8/57).
49. همان، ص 245.
50. همان، ص 490.
51. کوثر، جلد3، ص‏556.(سخنان امام پس از پیروزى انقلاب اسلامى در 24/1/58).
52. صحیفه نور، ج 1،ص 592.
53. همان،ص 600.
54. صحیفه نور، جلد 1،ص 592.
55. کوثر، ج‏3،ص 315.
56. کوثر، جلد 2، ص‏507.
57. ر.ک: کوثر، ج 2، ص‏287.
58. ر.ک: کوثر، ج 1، ص 508.
59. همان، ص 660.
60. همان،ص 660.
61. صحیفه نور، ج 2، ص 58.
62. همان، ص‏103.
63. همان، ص 160.
64. همان، ص‏186.
65. همان،ص 164.
66. همان،ص‏216.
67. همان،ص‏216.
68. ر.ک: صحیفه نور، ج 2، ص 254.
69. ر. ک: صحیفه نور، ج 21، ص‏129،(9/2/68).
70. ر. ک: صحیفه نور، ج‏3، ص‏36.
71. همان، ص‏37.
72. همان، ص‏37.
73. همان، صص 85 -86.
74. کوثر، ج‏3، ص 238.
75. ر. ک: صحیفه نور، ج‏3، ص‏157( با کمى تغییر در قسمت دوم جمله. البته چنین محتوایى در سخنرانى‏هاى امام موجود است.)
76. کوثر، ج 1، ص‏443.
77. همان،ص 450.
78. همان، ص 491.
79. همان،ص‏546.
80. صحیفه نور، ج 2، ص 102.
81. از سخنرانى امام در بهشت زهرا، 12بهمن‏1357.
82. صحیفه نور، ج 2، ص‏6.
73. همان، صص 310 -536.
84. همان، ص 474. از نظر امام «شاه باید به راى ملت‏شاه باشد.» (ر.ک: صحیفه نور، ج 2، ص‏36- 45).
85. همان،ص 235.
86. همان، ص 102. ( با کمى تغییر درکلمات امام ).
87. صحیفه نور، ج 21، ص‏129(اصل جمله را در بند پنجم این نوشتار با کد پانویس‏73 آورده‏ایم).
88. کوثر، ج 2، ص‏287.
89. همان،ص‏347.
90. همان، ص‏409.
91. صحیفه نور، ج‏3،ص‏6.
92. همان، ص 80.
93. همان، ص‏139.
94. صحیفه نور، ج‏3، ص‏93.
95. ر. ک: کوثر، ج‏3، صص 252 و369 و413.
96. همان، ص 491.
97. از آراى مرحوم شیخ فصل‏اله نورى است:«آزادى در اسلام کفر است; بخصوص این آزادى که این مردم تصور کرده‏اند. این آزادى، کفر در کفر است. من شخصا از روى آیات قرآن بر شما اثبات و مدلل مى دارم که در اسلام آزادى کفر است.» (ر. ک: محمد ترکمان، رسائل، اعلامیه ها، مکتوبات... و روزنامه شیخ فضل اله نورى، ج 2، ( موسسه خدمات فرهنگى رسا، تهران، 1362،ص 210)
98. صحیفه نور، ج 1، ص 595.
99. کوثر، ج 1، ص‏449. «ملت آزاد است‏به حسب قانون اساسى، به حسب شرع ملت آزاد است‏»; «حالا شما آزادى دادید؟!» (ر.ک: کوثر، ج‏2، ص 35.
100. صحیفه نور، ج 2، ص‏56.
101. همان، ص‏166.
102. همان،ص 250.
103. همان، ص 465.
104. کوثر، جلد 2، ص 35.
105. همان، ص 40.
106. همان،ص‏376.
107. همان، ص 398.
108. همان،ص 410.
109. همان،ص 412.
110. همان،ص 502.
111. همان، ص‏503.
112. صحیفه نور، ج‏3، ص 68(مصاحبه امام با تایمز لندن 18/10/57).
113. همان، ص 114.
114. کوثر، ج‏3، ص‏256(سخنى از امام در تاریخ‏19/11/57).
115. همان، صص‏256-257 و289.
116. صحیفه نور، ج‏3، ص‏369. - کوثر، ج‏3، ص‏289،(26/11/57).
117. همان،ص 328.
118. همان، ص‏359 (پیام امام به مناسبت ترک تهران و عزیمت‏به قم).
119. همان،ص‏419.(18/12/57).
120. همان،ص 452 (3/1/58).
121. همان، ص 464.
122. ر. ک: همان، ص‏469 و صص‏490 و 491.
123. صحیفه نور، ج‏1، ص‏103،(26/1/43).
124. همان، ص‏416( پیام به ملت ایران به مناسبت‏شهادت فرزندش مرحوم آقامصطفى)
125. صحیفه نور، ج‏3، ص‏103( البته به خاطر شرایط بحرانى و سخت‏سالهاى‏59 و 60 که قضیه منافقین و بنى‏صدر به وجود آمد، امام مصلحت دیده و ترجیح دادند تا برخى از پستهاى حساس به روحانیون و مذهبى هاى حزب اللهى داده شود تا اوضاع بسامان و آرام گردد. البته منظور امام این نبوده است که این یک اصل شود و پستها براى اصناف «ویژه‏» وانحصارى شود. شرایط آن گونه اقتضا کرده بود. و الا این اندیشه امام که روحانیان تا جایى که ممکن است نظارت کنند، اندیشه اى برتر و مهمتر و لازمتر است. واقعیتها و حقایق، این اندیشه اصیل امام را ثابت کرده و خواهدکرد.)
126. همان، ص 134.
127. همان، ص 140.
128. صحیفه نور، ج 2، ص‏466.
129. صحیفه نور، ج‏3، ص‏77.
130. صحیفه نور، ج 10، ص 181.
131. همان، ص 181.