دیدگاههاى سیاسى امام (ره) در فرانسه
اشاره:
فلسفه سیاسى انقلاب اسلامى ایران، با فلسفه سیاسى امام(س) پیوندى ناگسستنى دارد; چرا که اصول و آئین سیاسىاش بر آراء و اندیشههاى امام مبتنى است . قوام این نظام سیاسى به دوام اندیشههاى سیاسى امام بازمىگردد . اینکه گفته مىشود;این انقلاب، بى نام خمینى در هیچ کجاى جهان شناخته شده نمىباشد (1) ،به این دلیل است که محتواى این انقلاب، اندیشههاى اصیل و محکم امام است. بدین جهت، هرگاه محصول بنیادین این انقلاب (که به رهبرى امام خمینى(س) به پیروزى رسیده است; یعنى جمهورى اسلامى، از خصوصیات و ویژگیهاى اصلى و ماهیتىاش جدا گردد، در آن صورت، انقلاب از محتواى ذاتى و اساسىاش تهى شده است.براى اینکه معیار درست و واقعى داشته باشیم و از طریق آن، به سنجش و تطبیق بپردازیم، صحیحترین راه و منطقىترین روش، بازخوانى و تدوین دقیق اندیشههاى امام از بدو تا ختم است. در یک نگاه کلى، اصول و آئین زیر، (2) نماد اساسى فلسفه سیاسى امام است; که به نحوى محتواى بنیادین انقلاب اسلامى و چارچوب عملى سیستم سیاسى - جمهورى اسلامى نیز به شمار مىرود:
1- حاکمیت قوانین الهى;
2- حاکمیت مردم بر سرنوشتخویش و نقش بنیادین آنان در تمام امور کشور(از رهبرى تا دهدارى);
3- رهبرى فقیه عادل و عالم;
4- اصل خدمت نه ریاست و سلطه;
5- ابتناء و اتکاى نظام سیاسى اسلامى به راى مردم;
6- لغو هرگونه امتیاز، انحصار و اشراف;
7- نفى هرگونه استبداد، زور و دیکتاتورى;
8- آزادى به عالىترین و طبیعىترین شکل;
9- منع هر گونه شخصیت محورى و بتسازى;
10- رعایتحقوق همه مردم;
11- نظارت مردم در تمام مراحل سیاسى و حضور واقعى مردم در تمام صحنهها;
12- تاکید بر اصل انتخاب و میزان بودن راى مردم;
13- عدالت اجتماعى;
14- نفى و مقابله هرگونه سلطهطلبى و سلطهپذیرى در بعد خارجى و داخلى;
15- مبارزه با ظلم و ستم و استکبار;
16- تاکید برشناختن و شناساندن اسلام ناب محمدى (ص) و رد هرگونه تحجر، مقدس مآبى و نفى اسلام آمریکایى;
17- وحدت میان همه نسلها و قشرها و فرق; خصوصا دو مرکز مهم دانشگاه و حوزه.
بدین لحاظ، فراموش نکردن و زیر پانگذاشتن اندیشههاى مترقى، نجات بخش و معزانه امام خمینى(س) یکى از شرایط مهم حفظ نظام سیاسى مستقر و پاسبانى از محتواى واقعى و حقیقى آن است. بازخوانى و قرائت همراه با تانى اندیشههاى سیاسى امام، که در طول اقامتشان در فرانسه مطرح شده است، از اولویتبیشترى برخوردار است. به دلایل مختلف، تبیین نظریات ایشان در این دوره، مهم است; اول اینکه، اصلىترین آراى سیاسى و غایت اصلى فلسفه سیاسىاش در این دوره مطرح و در دورههاى بعد تکمیل شده است. دوم آنکه، این دوره از اندیشههاى امام دو خصوصیت منحصر به فرد دارد; یکى، ارائه دلایل سیاسى براى نفى رژیم سلطنتى و دیکتاتورى; دوم، بیان آراء و نظریات سیاسى براى استقرار نظام سیاسى اسلامى و ترسیم سلوک و غایت آن. سوم اینکه، اندیشههاى امام را قبل از استقرار حکومت جدید و کسب قدرت سیاسى مىنمایاند و لذا به خوبى نشان مىدهد که امام به عنوان رهبر مردم ایران، چه اهداف و غایاتى براى استقرار یک نظام سیاسى جدید و انحلال رژیم استبدادى شاه دارد. چهارم اینکه، امام در این دوره چهار ماهه (14 مهر57 تا 11 بهمن57) (3) برخلاف دورههاى قبل و بعد از آن، مورد پرسش خبرنگاران مختلف جهان واقع شدند و به مهمترین سؤالات سیاسى و حساسترین مفاهیم سیاسى پاسخ دادند. (113 مصاحبه مطبوعاتى، به جز پیامهاى مکتوب و سخنرانیها) (4)
نگارنده این مقاله، عزم آن دارد تا خلاصه و فشرده اندیشههاى امام دراین دوره پرالتهاب و بحرانى را مورد بررسى قراردهد. براى رعایت دقت و تامل لازم و تدوین صحیح و عملى، تمام آراء و نظریات امام اعم از مصاحبهها، اعلامیهها، پیامها، سخنرانیها و نیز اغلب حوادث و تحلیلهاى این ایام را مطالعه و فیشبردارى نموده و در نهایت آن را در 10 فصل تدوین کرده است و اینک خلاصه آن را به صورت زیر ارائه مىنماید. (5)
مهمترین مفاهیم و مسائلى که امام در پاریس مطرح نمودند، شامل موارد زیر است: (6)
1- نقد و نفى نظام سلطنتى; 2- قرائت و تفسیر امام از اسلام به عنوان دین دنیا و آخرت;3- ابعاد نهضت اسلامى ایران; 4- غایات و خواستههاى انقلاب اسلامى; 5- ماهیت و خصوصیات حکومت اسلامى;6- حق حاکمیت مردم;7- آزادى; 8- نقش امام و روحانیون در حکومت اسلامى.
در اینجا به موارد مذکور مىپردازیم.
اول - نقد و نفى نظام سلطنتى
هر چند امام، برچیده شدن «نظام شاهنشاهى» و «سلطنتى» را در دوران حضور خود در نجف و قبل از آن در ایران، مطرح نموده و بر آن تاکید مىکردند; ولى در این ایام بیشتر و قاطعتر بر آن پاى مىفشارند. اگر در سال49 صلاح مىدیدند تا جمله نفى سلطنت را از پیام خود به حجاج بیت اللهالحرام حذف بکنند، (7) اینک در اوج مبارزه، بر نظریه سیاسىاش به عنوان آئین مبارزه تاکید مىکنند. نه تنها بر نفى رژیم سلطنتى تاکید مىکنند; بلکه به نقد دیدگاهى مىپردازند که به انحاى مختلف فقهى یا سیاسى معتقد به حفظ سلطنت و رعایت قانون اساسى و اجراى مشروطیت هستند:«موافقتبا نظام شاهنشاهى چه به صراحت و چه به وسیله طرحى که لازمهاش بقاى آن است، خیانتبه اسلام و قرآن کریم و مسلمین و ایران است و هر کس با هر اسم با آن موافقت نشان دهد مطرود و اجتناب از آن لازم است.» (8)
لذا در پاسخ به نامه آیت الله مرعشى با صراحت مىنویسند: «ما همه موظف هستیم که از پا ننشینیم تا سقوط سلسله بى حیثیت پهلوى.» (9)
استدلال امام این است که سلطنت، مساوى «استبداد و قلدرى» است و لذا حکومتى عادلانه نیست: «اصل سلطنت هم از اول یک چیز سهل بود. از اول معنا نداشته است... سلطنت مساوى با استبداد و قلدرى و دیکتاتورى است.» (10) از نظر امام، رژیم سلطنت، هم در اساس با فلسفه سیاسى اسلام در تضاد است وهم از حیث عملکرد و رفتارها مخالف آئین انسانیت و سیاست است. لذا مىگویند:
«اگر کسى در این مطلب (11) موافقتبا ما نکند، این سوء نیت دارد. یا آدم نفهمى است، جاهلى است... کدام ملت مىتواند این مطلب را قبول بکند ؟ خیر،ایشان (12) باید بروند، این سلسله باید منقرض بشود.» (13)
امام در پاسخ به سؤال روزنامه الهدف لبنان و رادیوى اتریش مبنى بر اینکه رژیم شاه تصمیم دارد قانون اساسى را با شریعت اسلام متناسب و تعدیل کند، بنیادىترین نظریهاش را در مورد اصل سلطنت مطرح مىسازد: «اینها دروغ است. اگر راست مىگویند; اول چیزى که در قانون اساسى مخالف با اسلام است، سلطنتشاه و اصل رژیم سلطنتى است.» (14) پس در نگاه امام، رژیم اصلاح و متناسب با شریعت نخواهد شد، مگر آنکه سلطنت و پادشاهى از سیستم سیاسى حذف گردد.
یکى دیگر از دلایل اصلى مخالفت امام با اصل سلطنت و نظام سلطانى و شاهى، این است که این نوع نظام سیاسى به «آراى ملت» اتکا ندارد: «من مخالف اصل سلطنت و رژیم شاهنشاهى ایران هستم به دلیل اینکه اساسا سلطنت نوع حکومتى است که متکى به آراى ملت نیست.» (15) در فلسفه سیاسى امام، حکومتى که راى مردم و حق انتخاب آنان را نادیده بگیرد، حکومت نامشروع است و حکومت محمدرضا پهلوى چنین حکومتى بود. امام خواستار حکومتى بود که در سایه آن، مؤلفههاى اصلى و اساسى فلسفه سیاسىاش تجلى یابد:
«خاندان پهلوى... که با دیکتاتورى بر ایران حکومت مىکنند... هرگونه فریاد آزادى خواهى و اعتراض به دیکتاتورى را با سرنیزه خاموش کردهاند... آزادى به تمام معنا از مردم سلب شده است. هیچ گاه مردم حق انتخاب نداشتهاند... گویندگان و نویسندگان یا کشته شدهاند و یا زندانى هستند و یا ممنوع از گفتن و نوشتن. مطبوعات را از نوشتن حقایق محروم کردهاند و در یک کلمه تمامى مبانى بنیادى و دموکراسى را نابود کردهاند... ما که خواستار حکومت اسلامى هستیم، در سایه آن، به همه این جنایتها و خیانتها پایان داده مىشود.» (16)
با این تلقى، امام با قاطعیت مىگویند: «رژیم سلطنتى... خلاف حقوق بشر است... رژیم سلطنتى فاسد است همهاش». (17)
از نظر امام، سلطنت پدیدهاى «مزخرف» است; چرا که در آن «یک آدم، سلطان بر یک مردم» است که هیچ اختیارى ندارند; (18) به همین جهت «ملت ایران» با آن مخالف است; «زیرا رژیمى است تحمیلى که هرگز متکى به آراى ملت نبوده...و خود را موظف به تامین هدفها و خواستههاى مردم نمىداند» (19) و در نگاه امام، چنین حکومتى اولا; طاغوتى است و ثانیا; اطاعت از آن، حرام است. (20) اندیشه جایگزین امام این است که «باید اختیار دست مردم باشد.»; (21) لذا «هر اجتماعى، حق اولىاش این است که خودش انتخاب بکند یک چیزى را که راجع به مقدرات مملکتخودش است.» (22) امام معتقد استبا روى کار آمدن رضاخان رژیم پهلوى «سه اصل اسلامى در امر حکومت» را پایمال نمود: «اول; لزوم عدالت در حاکم اسلامى و دوم; اصل آزادى مسلمین در راى به حاکم و تعیین سرنوشتخود و سوم; اصل استقلال کشور اسلامى از دخالت اجانب و تسلط آنها به مقدرات مسلمین.» (23)
نکته اساسى این است که امام، اندیشه سیاسىاش را در فضایى مصلحتى مطرح نمىکردند تا از آن بهرهبردارى سیاسى بکنند. یکى از خصوصیات مهم امام، این بود که هرگز در چنگ رویدادها نبودند; بلکه رویدادها در مهار او بود. از این رو، وقتى به قدرت هم مىرسند(یعنى مردم مىخواهند تا ایشان محور نظام باشند)، باز هم با همان شدت و علاقه مىگویند: «هرگز اجازه ندهید که عدهاى معدود چون گذشته تلخ استبداد بر شما حکومت کنند، اصل دموکراسى اسلامى [را]فراموش نکنید.»; (24) چرا که از مؤلفههاى بنیادین فلسفه سیاسى امام این است که حکومتبا زور و سرنیزه ممکن نیست; «فتح قلوب» مهم است. (25)
دوم - قرائت و تفسیر امام از اسلام:
از اسلام ( قرآن و سنت) قرائت ها و تفاسیر گوناگونى شده و مىشود. قرائت امام از اسلام، قرائتى ویژه و مبتنى بر دو متغیر زمان و مکان است; به طورى که در میان علما و دانشمندان و فقها، همانند کمى دارد و اغلب نیز بى مانند است. در دوره مبارزه براى استقرار یک نظام اسلامى، تفسیر امام از اسلام، دو ویژگى منحصر به فرد دارد: یکى مقابله جدى با تحجر و کژاندیشى و عقل ستیزى; دوم، تبیین دین اسلام به عنوان مکتبى جامع و داراى مبانى حکومتى و سیاسى است که محصول مهم هر دو ویژگى، یک چیز باارزش و به شدت مورد نیاز جوامع مسلمین بود; یعنى تلفیق دین و سیاست، و این، کار کوچکى نبود. (26) در عصرى که تبلیغ این بود که « هدف اساس مذهب، جلوگیرى از کشتار اغنیا به دست تهیدستان و فقراست» و «مردم جهان سوم براى مبارزه با امپریالیسم غرب، باید دین خود را کنار بگذارند.» (27) و دین را «افیون اجتماع» تاویل کردند و نیز در دورهاى که غربیها به دلایل عملکرد خشن و غیرعقلانى اصحاب کلیسا، تن به لیبرالیسم و سکولارسیم داده بودند و در درون حوزههاى علمیه و جامعه مسلمین، کسى براى احیا و استقرار حکومت اسلامى پیشقدم نمىشد و ترجیح مىداد تا این درآموزههاى فردى خلاصه شود; امام، یک تنه به میدان نظر و عمل آمدند و فهم و آموزههاى مترقى و عزیزانه خود را از دین اسلام، ارائه کردند. آموزههایى که بى آن، امکان تئورى پردازى سیاسى وجود نداشت. درک و فهم امام از دین، در عمیقترین توصیف این است که اولا; «عزیزانه» (28) است و ثانیا; ذلتستیز» است. به اوج سخن امام در رابطه با اسلام و نجات آن از دامن ذلتها و خواریها و انحطاطات توجه کنید:«این معنا را که کسى بگوید اسلام به زندگى چه کار دارد، این جنگ با اسلام است. این نشناختن اسلام است. اسلام به سیاست چه کار دارد؟! این جنگ با اسلام است.» (29)
در حقیقت، امام با این بیان، جنگ دوگانهاى را آغاز کرده و آن را تا استقرار نظام اسلامى و حتى تا پایان عمرش (14 خرداد 68) ادامه دادند: یکى; جنگ با حکومت طاغوتى و غیرالهى و غیرمردمى. دوم; جنگ با کسانى که به قول امام با ادعاى دین به سیاست کارى ندارد، جنگ با اسلام را شروع کرده بودند.
امام اعتقاد داشتند که «اسلام تز دارد، برنامه دارد... براى حکومت اسلامى دستور دارد، براى تشکیلاتش دستور دارد... براى تحرک جامعه دستور دارد.» (30) امام با صراحت مىگویند: «این غفلت کردن از اسلام بود که اسلام را به یک ورق شناخته بودند... این دو طائفه (31) اسلام را به تمام معنا نشناختند که اسلام چى است. اسلام، نه دعوتش به خصوص معنویات است و نه دعوتش، به خصوص مادیات است; هر دو را دارد. یعنى اسلام و قرآن کریم آمده است که انسان را به همه ابعادى که انسان دارد، بسازند او را، تربیت کنند او را.» (32) به همین دلیل نوید; مىدهد: «آن رژیمى که ما مىخواهیم یعنى: «اسلام، اسلامى است که در آن «دموکراسى مندرج است و مردم آزادند» (34) و لذا «والله اسلام، تمامش سیاست است»، از شعارهاى محورى امام مىشود:
«والله اسلام، تمامش سیاست است، اسلام را بد معرفى کردهاند، سیاست مدن از اسلام سرچشمه مىگیرد. من از آن آخوندها نیستم که در اینجا بنشینم و تسبیح دستبگیرم، من پاپ نیستم که فقط روزهاى یکشنبه مراسمى انجام دهم و بقیه اوقات براى خودم سلطانى باشم و به امور دیگر، کارى نداشته باشم.... (35) دعا و زیارت یک باب از ابواب اسلام است; لکن سیاست دارد اسلام، اداره مملکتى دارد اسلام... (36) مسجد مرکز سیاست اسلام بوده است... (37) اسلام دین سیاست است قبل از این که این معنویات باشد.» (38)
یکى دیگر از مبانى اسلامى امام، این است که خاستگاه اسلام را «ضعفا» و پابرهنهها و محرومین مىداند که هم بر تمام اغنیا برترى دارند و هم به لحاظ کیفى بر آنها امتیاز: «اسلام از توى ضعفا پیدا شده است. از اغنیا که پیدا نشده است. از این گداهاى مدینه و مکه اسلام پیدا شده. از این بیچارهها و ضعیفها اسلام، پیدا شده است.» (39) جنگ فقر و غنا یکى از اصول سیاسى امام است که در اواخر عمرشان مطرح ساختند. امام همواره تاکید داشتند که حکومتبراى محرومان است و لذا همواره از مسؤولان نظام مىخواستند که پیوند خود را با ملت و ضعفا و محرومان قوىتر کنند; چرا که در نگاه ایشان هر گاه: «قوه علما از قوه ملت جدا شد، دیگر نمىتوانند یک کارى انجام بدهند.» (40) بدین لحاظ، اسلام امام، اسلام «آزادى و استقلال است.» (41) اسلام او «دینى است که همه کس به حقوق خودش مىرسد و مراعات همه حقوق را مىکند. »; (42) لذا به صراحت اعلان مىکند: «با اسلام مىتوانید آزاد باشید. قرآن شما را آزاد قرار داده است.» (43)
قرائت دینى امام، اثرات فراوانى داشت و باعث تحول عمیق در جهان اسلام و حوزههاى علوم دینى شد; به طورى که هم بنیاد یک رژیم غیرالهى و غیرمردمى را ویران ساخت و هم بنیان یک نظام سیاسى جدید را استوار نمود. و این، کم تحولى نبود. یعنى اندیشه سیاسىاى که، براى اولین بار در حوزه اسلامى تبدیل به آئین مبارزه و استقرار نظام حکومتى شد و دوام و بقاى آن نیز منوط به حفظ هم نظام و هم آراى امام گردید.
سوم - ابعاد نهضت اسلامى ایران:
امام بر آن بودند که اولا; این انقلاب مردمى است و به «همه ملت» مربوط است و ثانیا; «دست غیب الهى» آن را به پیروزى رسانید. مطابق این دیدگاه، امام هیچ گاه مصادره به مطلوب نمىکردند و انقلاب را به یک گروه خاص حتى روحانیان اختصاص نمىدادند و آن را نه در وجه مبارزه تا پیروزى و نه در وجه حکومت و مسؤولیت، در انحصار هیچ صنف و گروه و قشرى در نمىآوردند; زیرا امام از اعماق درونش بر این باور بود که: «همه ابعاد این قیام، همه قشرها را گرفته است. اختصاص به یک دستهاى... ندارد... این یک دست غیب الهى است [که] مردم را با هم مجتمع [کرده است].» (44) امام «همه اقشار» را مبدع این قیام مىدانستند و لذا، مىگفتند; هر کس مدعى شود این انقلاب مال من است، «غلط» مىگوید:«این نهضت... از متن ملت جوشیده و بیرون آمده، نمىتواند کسى بگوید که مال من است. هیچ کس حق ندارد، غلط است که بگوید که مال این است. مال این. هیچ دستى نمىتواند این جور یک ملتى را تغییر دهد. خداست که این کار - کرده... هیچ نمىشود گفت روحانیون این کار را کردهاند، نمىشود گفت مردم بازار این کار[راانجام دادهاند]خیر، ستخداست و از متن ملت جوشیده است.» (45)
احتجاج امام این است که مىگفتند: «الآن از علماى ما چقدر حبساند. از علما، از روشنفکرها، از دکترها، مهندسین، از محصلین، از بازاریها، همه طبقات الآن در حبساند.»; یعنى اینکه این واقعیت، نشان مىدهد که همه گروهها و طبقات در این انقلاب سهیم بودند و هستند. و لذا این تلقى امام با اندیشه کسانى که مىخواهند ثابت کنند انقلاب را یک قشر، یک گروه یا یک نسل انجام داده است، در تضاد و تباین است.
چهارم - غایات و خواستههاى انقلاب اسلامى:
امام دو روز پس از ورود به پاریس، خواستههاى مقدماتى ملت را در پیامش به طلاب، دانشجویان و دانشآموزان سراسر کشور این گونه بر مىشمارد: «رسیدن به سعادت»، «آزادى»، «استقلال»، «حکومت عدل اسلامى»، «عدالتحقیقى» و «برخوردارى از نعمتهاى الهى». (46) در پیامى دیگر، امام این گونه تاکید مىکنند: «در این نهضت مقدس، تشکیل حکومت اسلامى سرلوحه اهداف آن است و ضمانت از آزادى و استقلال از ثمرات آن.» (47) در حقیقت، امام بر شعار عمومى و اساسى مردم صحه گذاشتند که فریاد بر مىآوردند: استقلال، آزادى، جمهورى اسلامى.زمانى که رژیم در سراشیبى سقوط قرار مىگیرد و دولت نظامى ازهارى قدرت را در دست مىگیرد، امام در پیامى به ملت ایران غایت اصلى انقلاب مردم را بیان نموده و بار دیگر، مؤلفه اصلى فلسفه سیاسى خود و انقلاب ایران را مشخص و آشکار مىنمایند: «هدف همان است که در سخنرانیها و اعلامیههاى خود ذکر نمودهام:
الف - سرنگونى سلطنت پهلوى و رژیم منحوس شاهنشاهى. ب - به پاداشتن حکومت جمهورى اسلامى مبتنى بر ضوابط اسلام، متکى بر آراى ملت.» (48)
همچنین در نگاه امام، «رهایى مردم از قید و بند استعمار و استبداد» (49) نیز جزء اهداف مبارزه بوده است.
«همه با هم حق خواستید، حق خودتان را خواستید، آزادى خواستید، استقلال خواستید، جمهورى اسلامى خواستید، به حمدالله آزادى براى شما حاصل است. الآن ازهیچ کس نمىترسید; ولى باید از خودمان بترسیم، باید از خدا بترسیم.» (50)
پنجم - ماهیت و خصوصیات حکومت اسلامى:
همان طور که گذشت، فلسفه حکومت در اسلام از نظر امام «خدمتگزارى» است نه ریاست و سلطه و استیلا. امام بارها و بارها بر این اصل تاکید نمودند. آن هنگام که عازم پاریس بودند نیز بر این نکته اشاره کردند که: «فعلا عازم پاریس شدم تا با تمام مشکلات به وظیفه دینى خود که خدمتبه کشور اسلامى است و مردم محروم وطنى است، موفق گردم.» (51) زیرا از نظر امام، همه ما خدمتگزار این مردم و وطن خودمان هستیم. (52) ماهیتحکومت اسلامى از نظر امام، «نفى زور و سرنیزه» و مبارزه با آن است: «با سر نیزه نمىشود یک ملتى را... خاموش کنند و بگویند که شما باید در حال اختناق تا آخر باشید. این موقتى مىشود; اما دائمى نمىشود.»; (53) لذا از نظر امام، حکومت اسلامى نمىتواند با زور و سرنیزه توام باشد. با این نگرش، امام پس از پیروزى انقلاب بلافاصله به مردم اعلام مىکند:«هرگز اجازه ندهید که عدهاى معدود چون گذشته تلخ استبداد بر شما حکومت کنند.» (54) و بلافاصله تاکید مىکنند که:
«اصل دموکراسى را فراموش نکنید.» (55) حکومت مطلوب امام، حکومتى است که مردم در آن حق و توان برکنارى بالاترین مقام حکومت; یعنى رهبر را دارند. در نگاه امام هر گاه حاکم، شرایط لازم اسلامى را براى رهبرى نداشت، «معزول مىشود» و «ملت هم باید او را کنار بگذارند.» (56) به قول امام، مثل دوره سلطنت و شاه نیست که همه مردم از او بترسند و او نیز خوف این را نداشته باشد که عزلش مىکنند; چون عزلى در کار نیست و او هر چه دلش خواست انجام مىدهد; (57) بلکه مردم در این نوع حکومتبازیگر واقعىاند هم حاکم و تمام مسؤولان را برمىگزینند و هم مىتوانند در موقع لازم آنان را عزل نمایند:
«آنکه ما مىخواهیم، یک حکومت عادلى و یک رژیم عادلى و یک هیات حاکمه عادلى که مورد اطمینان جامعه باشد و براى جامعه خدمت کند.» (58) و «در حکومت اسلامى... عدالت است»; (59) «مثل حکومتشاه نیست تا وقتى یک چیزى مردم علیه حکومت گفتند، عدهاى را بکشند.»; (60) «ما رژیمى مىخواهیم که رژیم عدالتباشد.» (61)
امام در تعریف و توصیف جمهورى اسلامى و حکومت دینى مىگویند: «رژیم اسلامى با استبداد جمع نمىشود. آن رژیمهاى جمهورى هم که استبدادى هستند در اسم جمهورى هستند، در محتوا سلطنتى هستند.» (62) یکى از وجوه تمیز حکومت اسلامى در اندیشه امام، «عدم استبداد» است. اصولا استبداد خصلتى است که هر گاه بروز کند، اسلامى بودن حکومتحتى حکومت مبتنى بر قواعد الهى را با حضور عالمان دین، از میان مىبرد. امام در مورد ماهیتحکومت آینده مىگویند:
«با قیام انقلابى ملت، شاه خواهد رفت و حکومت و دموکراسى و جمهورى اسلامى برقرار مىشود. و در این جمهورى، یک مجلس ملى مرکب از منتخبین واقعى مردم، امور مملکت را اداره خواهند کرد. حقوق مردم خصوصا اقلیتهاى مذهبى محترم بوده و رعایتخواهد شد... نه به کسى ظلم مىکنیم و نه زیر بار ظلم مىرویم.» (63)
همچنین امام در وصف جمهورى اسلامى مىگویند:
«در جمهورى اسلامى، زمامداران مردم نمىتوانند با سوء استفاده از مقام، ثروت اندوزى کنند و یا در زندگى روزانه، امتیازى براى خود قایل شوند. باید ضوابط اسلامى را در جامعه و در همه سطوح به دقت رعایت کنند... دقیقا باید به آراى عمومى در همه جا احترام بگذارند... مطبوعات در نشر همه حقایق و واقعیات آزادند. هر گونه اجتماعات و احزاب از طرف مردم در صورتى که مصالح مردم را به خطر نیندازند آزادند.» (64)
امام به نقش مردم در حکومت اسلامى اشاره مىکنند و از آن، به عنوان یکى از اساسىترین مؤلفه جمهورى اسلامى یاد مىکنند:
«ماخواهان استقرار یک جمهورى اسلامى هستیم و آن حکومتى است متکى به آراى عمومى. شکل نهایى حکومتبا توجه به شرایط و مقتضیان کنونى جامعه ما توسط خود مردم تعیین خواهد شد.» (65) امام گامى فراتر از غرب مىنهند و مىگویند: «آن دموکراسى که ما مىخواهیم به وجود آوریم، در غرب وجود ندارد.»; (66) زیرا در نظر امام: «دموکراسى اسلام، کاملتر از دموکراسى غرب است.» (67)
از نظر امام، «جامعه آینده ایران» «جامعه آزادى» خواهد بود که «همه نهادهاى فشار و اختناق» را از میان خواهد برد.
«انسان که امروز در نظام پلیسى از فعالیتهاى فکرى و آزادى در کار مردم شده است، تمامى اسباب ترقى واقعى و ابتکار را به دستخواهد آورد. جامعه فردا جامعهاى ارزیاب و منتقد خواهد بود که در آن تمامى مردم در رهبرى امور خویش شرکتخواهند جست.» (68)
اوج نقش مردم در فلسفه امام، این نکته است که در اواخر عمرشان در جواب نامه آیة الله مشکینى نوشتند:
«اگر مردم به خبرگان راى دادند تا مجتهد عادلى را براى رهبرى حکومتشان تعیین کنند، وقتى آنهاهم فردى را تعیین کردند تا رهبرى را به عهده بگیرد، قهرااو مورد قبول مردم است. در این صورت او ولى منتخب مردم مىشود و حکمش نافذ است.» (69)
زیرا در فلسفه سیاسى امام امت(س)، «حکومت اسلامى، حکومتى است که اولا صددرصد متکى به آراى ملت است، به شیوهاى که هر فرد ایرانى احساس کند با راى خود، سرنوشتخود و کشور خود را مىسازد.»; (70) «حکومتى که کوچکترین فرد ایرانى بتواند آزادانه و بدون وجود کمترین خطر از بالاترین مقام حکومتى انتقاد کند و از او در مورد اعمالش توضیح بخواهد.» (71) و لذا از نظر امام، «کسانى باید ایران را رهبرى کنند که کاردان و امین و صددرصد مورد اعتماد ملت و متکى به آراى آنها باشند و شایستگى آنها را ملتبر حسب ضوابط اسلامى احراز کرده باشد.» (72)
رضایت و پذیرش و اعتماد مردم یکى از اصول اساسى فلسفه سیاسى امام است. «میزان راى ملت است»، یکى از غرورانگیزترین و کاربردىترین آراى سیاسى و حکومتى امام است. راى مردم نه تنها از مبانى سیاسى امام براى نهادینه کردن و مشروعیتبخشیدن مؤسسات مدنى است; بلکه نافذ در بسیارى از امور دیگر هم هست:
«هر فردى از افراد ملتحق دارد که مستقیما در برابر سایرین، زمامدار مسلمین را استیضاح کند و به او انتقاد کند و او باید جواب قانع کننده دهد و در غیر این صورت، اگر به خلاف وظایف اسلامى خود عمل کرده باشد، خود به خود از مقام زمامدارى معزول است.»; (73)
چراکه از نظر امام، « حکومتباید مسؤول باشد پیش ملت.» (74) به همین دلیل، امام به رخ جهانیان مىکشد که وقتى پیروز شدند، «انشاءا... همه خواهند دید که انتخاب آزاد و مجلس سالم» و «حکومت اسلامى و دموکراسى حقیقى» یعنى چه ؟»
ششم - حق حاکمیت مردم:
در فلسفه سیاسى امام، حق حاکمیت مردم، حق آزادى بیان به کرات دیده مىشود. امام پنج روز پس از ورود به پاریس تاکید کردند: «هر ملتى حق دارد خودش تعیین کند سرنوشتخود را. این از حقوق بشر است که در اعلامیه حقوق بشر هم هست.» (75) و نیز تصریح نمودند: «حق اولیه بشر است که [بگوید] من مىخواهم آزاد باشم، من مىخواهم حرفم آزاد باشد.» (76) بنیادىترین اندیشه سیاسى امام در این جمله است که مىفرمایند:«ما فریادمان این است که باید این ملت هر چه دارد مال خودش باشد و خودش اداره خودش بکند.» (77)
امام این حق را، حق مسلم مىداند که هیچ کس نمىتواند آن را انکار کند. (78) به همین دلیل امام صریحا مىگویند: «باید این رژیم جاى خود را به رژیمى بسپارد که مبعوث ملت مسلمان باشد.» (79) و امام خود از اولین کسانى هستند که به آراى خود پایبندى نشان دادند: «من به واسطه اینکه ملت مرا قبول دارند، دولت تعیین مىکنم.» (80) و نیز فرمودند: «مردم چون خواستخود را در من مىدیدند، به من روى آوردند.» (81)
از نظر امام: «هیچ گروه و شخصى نمىتواند با خواست ملت ایران مخالفت کند، چون «تمام ایران گفته که ما شاه را نمىخواهیم.»; (82) لذا از نگاه امام، نظر و راى مردم ملاک و معیار عمل است. امام راى ملت را هم در نفى رژیم شاه نافذ و معتبر مىدانستند و هم در تعیین حکومت جایگزین و هم در دوره استقرار و استمرار حکومت. براى هر کدام نمونه بین وجود دارد: اول; «ملت او را نمىخواهد، او باید برود» (83) ( اشاره به شاه)، دوم; «چون ملت، ملت مسلم است و ما را هم خدمتگزار خود مى داند، از این جهتحدس مىزنم به پیشنهاد ما راى مىدهد.»; (84) زیرا «حکومتباید مبعوث ملت مسلمان باشد.» (85) سوم; اگر مردم به خبرگان راى دادند و آنان رهبرى را برگزیدند قهرا او مورد قبول مردم است و «در این صورت او ولى منتخبمردم مىشود و حکمش نافذ است.» (86)
امام به صراحت مىفرمایند:
«باید اختیار دست مردم باشد. این یک مساله عقلى (است ) هر عاقلى این مطلب را قبول دارد که مقدرات هر کس باید دستخودش باشد.» (87)
و لذا خالصانه نوید مىدهند که:
«ان شاءالله اگر حکومت اسلامى به پا شود، همه امور بر طبق دلخواه ملت انشاءالله حاصل مىشود.» (88)
و بلافاصله اثرات و خاصیتحاکمیت مردم بر سرنوشتخود را گوشزد مىنمایند:
«اگر دولتها، دولتهاى ناشى از اراده ملتباشد، اینها نمىگذارند که شما این طور در ایران تصرف کنید و این طور هرج و مرج به بار بیاورید.» (89) با این منطق، امام مىگفت: «شاه برود تا مردم سرنوشتخویش را به دستبگیرد.»; (90) زیرا «ما به نیروى ملت اتکا داریم» (91) و به همین جهت «شاه محکوم استبه حسب حکم ملت.» (92) و لذا در اندیشه امام: «ملت همیشه بر کارهاى دولتى و حکومتى خود نظارت مىکند.» (93) و حکومت اسلامى «متکى به ملت است» و «به تعیین و تصویب ملت است» و «اختیار به دستخود مردم است; (94) چرا که در اندیشه سیاسى امام، حکومتها باید «تابع مردم باشند و براى مردم باشند، نه مردم براى حکومتها.» (95)
هفتم - آزادى:
آزادى از مفاهیم بغرنج در فلسفه سیاسى خصوصا فلسفه سیاسى مسلمانان است. تفاسیر مختلف باعثشدهاست تا آزادى به عنوان «حق طبیعى» و «خدادادى» تا سر حد کفر و یا حتى «کفر در کفر» کشیده شود. (96) اما امام آزادى را نه تنها مغایر با اسلام معرفى نکردند; بلکه آن را جزء شعارهاى اصلى و بنیادین انقلاب و جمهورى اسلامى قرار داده و اغلب از آن، به عنوان یک ارزش الهى یاد نمودند. امام از فقدان آزادى در رژیم پهلوى انتقاد مىکنند و مىگویند: «در کجاى این مملکت ما آزادى هست ؟ آزادى قلم دارند مردم ؟ آزادى بیان دارند مردم ؟ کجا آزادى دارند که ایشان دم از آزادى مىزنند؟» (97) امام از آزادى به عنوان یک «حق اولیه» و «شرعى» و «قانونى» یاد مىکنند: «حق اولیه بشر است که [بگوید]من مىخواهم آزاد باشم.»امام این سخن شاه را که گفته بود: «مردم به آن حد نرسیدهاند که به آنها آزادى بدهم»، بشدت مورد نقد و حمله قرار مىدهند و تاکید مىکنند که آزادى را خدا به مردم داده است نه اینکه شاه بخواهد به مردم آزادى بدهد یا ندهد. آزادى یک امر «خدادادى» است. (98) آزادى امام از نوع آزادى شاه نیست که به قول خودش به ملت اعطا کرده است: «ما مىخواهیم آزاد باشیم نه مثل آزادیى که شاه به ما مىدهد. این آزادى که شاه به ما مىدهد، این براى خودش خوب است. براى عائله خودش خوب است، این جور آزادى.» (99) آزادى امام از مبانى اسلامى نشات مىگیرد و کاملا فطرى و الهى است. امام مىگویند:
«یکى از بنیادهاى اسلام، آزادى است. انسان واقعى ملت مسلمان فطرتا یک انسان آزاد شده است.» (100)
مطابق این مبانى، امام اعلام مىکنند: «سیاست ما همیشه بر مبناى آزادى، استقلال و حفظ منافع مردم» خواهد بود و با قاطعیت تمام تضمین مىکنند که: «این اصل را هرگز فداى چیزى نمىکنیم.»; (101) چرا که نظر امام و ملت این بوده است که: «یک رژیم بر پایه عدالت و دموکراسى حقیقى که ضامن آزادى و استقلال مملکتباشد; به وجود» بیاورند. (102) در اندیشه امام «ملتبه حسب شرع آزاد است» (103) و لذا هر کس که جلوى آزادى را بگیرد و آن را از مردم سلب کند، «مرتجع» است. (104) امام در دوران حساس مبارزه، ملت را مطمئن مىسازند که شما مىتوانید با این نهضت، «آزادى براى خودتان تهیه کنید.» (105) و خود پیشاپیش، آرمان مردم را آزادى واقعى معرفى مىکنند:«مىخواهیم آزاد باشیم. مىخواهیم مطبوعاتمان آزاد باشد. مىخواهیم رادیو و آلات تبلیغمان آزاد باشد.» (106) و نیز مىفرمایند: «یک ایران آزاد ما مىخواهیم»; (107) «یک ایرانى مىخواهیم که... خود ملت اداره کند مملکت را». (108) از نظر امام، هر کسى که آزادى را از مردم سلب کند، جزء «اراذل و پست» است; (109) زیرا «اول چیزى که براى انسان هست، آزادى در بیان است، آزادى در تعیین سرنوشتخودش» (110) و «هر بشرى نسبتبه سرنوشتخویش آزاد است.» (111)
امام، آزادى را لازمه انسانیت مىدانند که مطابق اصل توحید باید با آزادى و حریت، عبودیت را فقط براى ذات اقدس حق تجربه کند. از نظر ایشان، هرگاه به اصل آزادى و حریت انسان خدشهاى وارد گردد، عبودیت غیرالهى ممکن و محقق خواهد شد. نظر مهم و بنیادى امام این است:
«مطابق اصل توحید، انسان تنها در برابر ذات اقدس حق باید تسلیم باشد و از هیچ انسانى نباید اطاعت کند، مگر اینکه اطاعت او، اطاعتخدا باشد. براین اساس، هیچ انسانى هم حق ندارد انسانهایى دیگر را به تسلیم در برابر خود مجبور کند و ما از این اصل اعتقادى، اصل آزادى بشر را مىآموزیم که هیچ فردى حق ندارد انسانى و یا جامعه و ملتى را از آزادى محروم کند.» (112)
بر اساس اندیشه فوق، انقیاد نوعى ذلت و تباهى براى انسان محسوب مىشود.
امام در مورد آزادى در نظام سیاسى اسلام معتقدند: «در یک رژیم اسلامى، آزادى صریح و کامل خواهد بود. تنها آزادیهایى به ملت داده نخواهد شد که بر خلاف مصلحت مردم باشد.» (113) و «ما مىخواهیم مملکتمان را آزاد کنیم، اختناق در مملکت ما نباشد» و «مىخواهیم شما آزاد باشید.»; (114) زیرا از نظر امام، آزادى را قرآن «توصیه کرده است.» (115) و در زمان ائمه و پیامبر نیز آزادى بوده و همه، حرفهایشان را مىزدند; لذا تاکید مىکنند ما «حجت داریم» و نباید از آزادى بترسیم. (116) با چنین رویکردى، امام از ملت مىخواهند مواظب باشند تا آزادى مخدوش و محدود نشود تا حرف شیاطین که مىگفتند، ایران قابلیت دموکراسى، عدالت، آزادى را ندارد، تحقق نیابد:
«شیاطین مىخواهند منعکس کنند که ایران قابل دموکراسى نیست . ایران قابل عدالت نیست، ایران قابل آزادى نیست. باید اى برادران من نگذارید که این مسائل پیش بیاید و این گفتارهاى نامربوط گفته بشود.» (117) زیرا: «ما براى حیات زیر سلطه غیر ارزش قائل نیستیم. ما ارزش حیات را به آزادى و استقلال مىدانیم» (118) براى اینکه: «من از روزگار سیاه و اختناق و اسارت بیمناکم.» (119) لذا: «از ملت تقاضا دارم که نگذارند... آزادى که به دست آمده است، مبدل به اختناق بشود. » (120)
امام در حساسترین مرحله انقلاب; یعنى برگزارى همه پرسى براى تایید یا رد جمهورى اسلامى ایران خطاب به ملت مىگویند: «شما همه آزادید به هرچه مىخواهید راى بدهید. من خود به جمهورى اسلامى راى مىدهم»; (121) ولى «در هر صورت شما مختارید که آرى بگویید یا نه بگویید یا هرچه دلتان مى خواهد در ورقه بنویسید.»; (122) اما امام دو چیز را بهمردم به صراحت مىگویند: یکى اینکه، اگر جمهورى اسلامى راى بیاورد، «نوید آزادى و استقلال» خواهد داد و دوم اینکه به مردم قول مىدهند که «در حکومت اسلامى، همه و همه آزادند، همه و همه به حقوق خودشان خواهند رسید.» دلیل امام این است که «در جمهوریت اسلام، تمام آزادیها» وجود دارد و تاکید مىکنند; اسلام یک پایگاه آزادى و استقلال براى مردم خواهد بود. (123) و «اسلام سرمنشا همه آزادیها» (124) است. امام نه تنها به این مطالب مىپردازند; بلکه سالها قبل، از ایران به عنوان «میهن بزرگ» که «مهد بزرگان و آزادى خواهان» استیاد مىکنند. (125)
هشتم - نقش روحانیون در جمهورى اسلامى:
در این دوره، دو علتباعثشده بود تا امام نقش خود و روحانیان را در جمهورى اسلامى صرفا هدایت و راهنمایى و ارشاد و نظارت بدانند. یکى اینکه، مخالفان انقلاب دائم تبلیغ مىکردند که وقتى حکومت اسلامى تاسیس شود فقط روحانیان «پستها» را اشغال مىکنند و نظام دیکتاتورى «آخوندیسم» پدید خواهند آورد. دوم اینکه، قصد امام این بود حتى در دوره تاسیس حکومت اسلامى هم، روحانیان و حوزه هاى علمیه مستقل باقى بماند تا بهتر و آزادتر بتوانند «نظارت» و «هدایت» را انجام دهند. امام در مورد نقش خود کرارا گفتهاند: «من در آینده همین نقشى که الان دارم خواهم داشت. نقش هدایت و راهنمایى و در صورتى که مصلحتى در کار باشد، اعلام مىکنم و اگر چنانچه خیانتکارى در کار باشد، با او مبارزه مىکنم.» (126) و در مورد سایر روحانیون نیز مىگویند: «من و سایر روحانیون، در حکومت پستى را اشغال نمىکنیم; وظیفه روحانیون ارشاد دولتهاست.»; (127) «من چنین چیزى نگفته ام که روحانیون متکفل حکومتخواهند شد. روحانیون شغلشان چیز دیگر است; نظارت بر قوانین. البته برعهده روحانیون و هم ملت است»; (128) اما «من سمت هدایت را دارم». (129)امام در عالیترین و رساترین بیان، هدف و نقش خود را در آینده مطرح مىسازند و مىگویند:
«ما به خواستخداى تعالى در اولین زمان ممکن و لازم، برنامه هاى خود را اعلام خواهیم نمود; ولى این بدان معنا نیست که من زمام امور کشور را به دستبگیرم و هر روز نظیر دوران دیکتاتورى شاه، اصلى بسازم و على رغم خواست ملتبه آنها تحمیل کنم. به عهده دولت و نمایندگان ملت است که در این امور تصمیم بگیرند.» (130)
این نگرش و آموزه امام، به این مؤلفه فلسفه سیاسى امام برمىگردد که وى، اتکا به آراى مردم را اصلىترین و محکمترین اصول خود اعلام کردهاند; بطورى که با روشنى تمام و با بیانى خاص مىگویند:
«ما بناى بر این نداریم که یک تحمیل بر ملتمان بکنیم. اسلام به ما اجازه نداده است، که دیکتاتورى بکنیم. ما تابع آراى ملت هستیم. ملت ما هر طور راى داد، ما هم از آنها تبعیت مىکنیم. ما حق نداریم، خداى تعالى به ما حق نداده است، پیغمبر اسلام به ما حق نداده است که به ملتمان چیزى تحمیل کنیم.» 131)
و در مقام بیان ضوابط حکومت اسلامى مىفرمایند:
«اولا متکى به آراى ملتباشد; بگونهاى که تمامى آراى ملت در انتخاب فرد یا افرادى که باید مسؤولیت و زمام امور را به دستبگیرند، شریک باشند. در این حکومتبه طور قطع باید زمامداران دائما با نمایندگان ملت در تصمیم گیرىها مشورت کنند و اگر نمایندگان موافقت نکنند، نمىتوانند به تنهایى تصمیم بگیرند». (132)
یکى از مهمترین ویژگیهاى حکومت امام این بوده است که در بدترین شرایط و بحرانىترین وضعیت (تحرکات غیرانسانى و تروریستى گروههاى برانداز و نیز جنگ 8ساله عراق با ایران ) تاکید بر نقش، راى و حضور حقیقى مردم داشتند و هیچ گاه خود را از مردم و قلوب آنان جدا نساختند و ذرهاى در اغفال مردم تلاش نکردند. گواه ما تطبیق سمبلیک استقبال از امام در 12بهمن57 و بدرقه او در 15خرداد 68 است که در هر دو واقعه تاریخى، میلیونها مردم حضور آگاهانه و عاشقانه داشتند. روحش شاد و راهش هموار و اندیشه اش مستدام باد.
نهم - نتیجه گیرى:
در پایان این مقاله، نتیجهاى که از مباحثسیاسى امام در چهار ماه قبل از پیروزى گرفته مى شود، ارائه مىگردد. لازم به ذکر است هر چند این نوشته به اختصار و ایجاز، اندیشههاى امام در این دوره حساس و پرحادثه را به تدوین و نظم کشانده; اما تصریح مى شود که امهات آن را فروگذار نکرده است . لذا نتیجهاى که از آن ارائه مىشود، محصول دقیق مباحثسیاسى امام خواهدبود.1- امام نه تنها با رژیم سلطنتى به عنوان یک نظام غیرمشروع، طاغوتى و ضد مردمى و غیرقابل قبول و تحمل، مبارزه مىکنند; بلکه در طول این مدت اندیشههاى کسانى را که به نحوى خواستار حفظ سلطنت منهاى حکومت هستند نیز مورد نقد قرار مىدهند.
2- امام با نفى و نقد رژیم سلطنتى، بدیل محکم و همه پسندى تحت عنوان «جمهورى اسلامى» به عنوان نظامى الهى - مردمى ارائه مىنمایند. سلوک و ضوابط بنیادین نظام سیاسى امام متصف به قوانین اسلام و متکى به آراى مردم، در تمام مراحل و مراکز است.
3- امام در طول این مدت، به انحاى مختلف و با روشهاى گوناگون سعى مىکنند تا تلقى و تفسیر دقیقى از اسلام ارائه نمایند. مهمترین اندیشه امام در این وادى، معرفى اسلام به عنوان یک مکتب سیاسى و عبادى است که هم به دنیاى انسانها نظر دارد و هم به آخرتشان. این اندیشه امام، کارکردى دوگانه داشت; یکى، مبارزه با کسانى که هیچ بهره اى از اسلام نداشتند و با حکومت آن مخالف بودند، دوم مبارزه با جریان یا اشخاصى که دم از اسلام و دین مىزدند، ولى ترجیح مىدادند که دین از سیاست جدا باشد.
4- نتیجه چهارمى که از مباحثسیاسى امام حاصل مىشود، این است که این رهبر الهى و مردم گرا، انقلاب و قیام را در انحصار هیچ صنف و گروهى قرار نمىدادند. احتجاج ایشان این بود که همه ملتبه پا خاسته و نهضت از متن تمامى ملت جوشیده است.
5 - امام غایات و خواستههاى اساسى و بنیادین این نهضت را در واقعى ترین شکل و آرمانىترین حالت، در این مىدانستند که بااین انقلاب و تاسیس نظام جمهورى اسلامى، «سعادت»،«عدالت»،«آزادى »،«استقلال»،«برخوردارى از نعم الهى»،«رهایى از تمام قیود استعمارى و استبدادى» محقق خواهد شد. و امام این اهداف را در رعایت الگوى سیاسى «جمهورى اسلامى مبتنى بر ضوابط اسلام و متکى بر آراى ملت» متصور مىدانستند.
6- ماهیت این نظام سیاسى در نگاه امام عبارت بوده است از: خدمتگزارى، دموکراسى، عدالتحقیقى، سوولیتحکومت در برابر ملت، رضایت و پذیرش مردمى. همه اینها از نظر امام در صورتى حفظ مى شود که قاعده سیاسى، ابتناى نظام به قوانین اسلام و اتکاى حکومتبه آراى مردم در جریان مستمر باشد.
7 - از نظر امام، در حکومت اسلامى حق حاکمیت و تعیین سرنوشت از آن مردم است و نهادهاى مدنى و مسوولیتهاى سیاسى با نظر و راى مردم مشروعیت مىگیرد. مطابق آراى امام، همه کس و همه چیز در نظام سیاسى اسلام و جمهورى اسلامى ایران، تابع مردم است و هیچ زور و تحمیلى نباید به وجود بیاید. امام بارها مطرح نمودند که حکومت مبعوث مردم است و حاکمان خدمتگزاران و تابعان مردماند.
8- در نگاه امام، آزادى حق خدادادى و طبیعى بشر است و به عنوان حق اولیه محسوب مىشود. امام در این مباحث مکرر در مکرر اعلام مىکنند که اسلام مرکز و پناهگاه آزادى است و آزادى از بنیادهاى دین اسلام است و در حکومت اسلامى آینده، آزادى به نحو کامل و حقیقى وجود خواهد داشت و استدلال مىکنند، مطابق اصل توحید، لازمه عبودیت الهى، آزادى است. بنابراین، هیچ کس حق سلطه بر دیگرى را ندارد.
9 - در این مباحث، هرچند امام معتقد بودند کار ویژه اصلى روحانیون در حکومت اسلامى، «نظارت»، «هدایت»، و «اصلاح» است; اما به خاطر شرایط بعدى انقلاب مصلحتا و ترجیحا اعلام کردند روحانیون مسوولیت پستهاى دولتى را برعهده بگیرند تا نظام سیاسى به عنوان اوجب واجبات حفظ شود.
10- امام در اغلب نوشته ها، مصاحبه ها و سخنرانیها تاکید مىکنند; مشى دیکتاتورى، استبداد، ذلت پذیرى، فساد، دخالتبیگانگان، ثروت اندوزى، امتیازات، فضاى اختناق و خصلتهاى ضد مردمى، به عنوان ویژگیها و خصوصیات رژیم پهلوى باید از میان برداشته شود و فضاى عدالت، رئوفت، استقلال، آزادى، معنویت، اسلام گرایى، استکبار ستیزى و مردم گرایى ایجاد گردد.
پی نوشت :
1ء . اشاره به سخن رهبر انقلاب حضرت آیت اله خامنهاى.
2. هر کدام از موارد17گانه، به سخنان و آراى صریح و روشن امام مستند است که براى رعایت اختصار، ذکر نگردید.
3. امام ساعت 18 روز جمعه 14 مهر1357 وارد پاریس شدند و چهار ماه بعد در ساعت 30/9 صبح روز جمعه 12بهمن1357 به ایران بازگشتند.
4. مصاحبه هاى امام در پاریس - نوفل لوشاتو - در کتاب «طلیعه انقلاب اسلامى» جمعآورى شده و نیز در جلدهاى 1و2و3 صحیفه نور آمده است.
5. البته باید اذعان نمود که فلسفه سیاسى امام کامل و شامل نخواهد بود، مگر اینکه تمام آثارش از سال 41 تا 68 مورد مطالعه و تدوین قرارگیرد. پیشاپیش باید گفت این نوشتار بخشى از فلسفه سیاسى امام است; هرچند اصول و اساس آن محفوظ است.
6. امام به موارد دیگرى هم پرداختند; ولى از حوزه بحث ما خارج است; از جمله، مبارزه با استکبار و استعمار و قدرتهاى مداخله گر مانند: امریکا، شوروى سابق و انگلیس و اسرائیل.
7. امام در بهمن ماه1349 براى حجاج پیام صادر نمودند تا در ایام و مراسم حج میان زائران پخش گردد. امام براى این که مشکلى براى پخش کنندگان آن (مهمترین آنان آقاى محتشمى و خانم ایشان بودند) ایجاد نشود، ترجیح دادند تا این عبارت حذف گردد: «اساسا اسلام با اساس شاهنشاهى مخالف است، هر کس سیره رسول خدا را در وضع حکومت ملاحظه کند، مىفهمد اسلام آمده است این کاخهاى ظلم شاهنشاهى را خراب کند. شاهنشاهى از کثیف ترین و ننگین ترین نمونهارتجاع است.» ر.ک: سیدحمید روحانى، نهضت امام خمینى، جلد دوم، ص703 و نیز سند 254( متن دستخط امام ) در ص 994.
8. ر. ک: صحیفه نور، ج 1، ص 590. امام در اینجا نظرات «آیت الله» شریعتمدارى و نیز پیشنهاد مرحوم بازرگان و میناچى را نقد مى کنند.
9. ر. ک: همان، ص 601 و نیز مراجعه کنید به خاطرات هاشمى رفسنجانىدوران مبارزه، زیر نظر محسن هاشمى، مرکز نشر معارف انقلاب، تهران،1376،ج 1،ص133-134.
10. ر. ک: کوثر(مجموعه سخنرانى هاى حضرت امام خمینى )، جلداول، ص506.
11. اشاره به تز «شاه سلطنتبکند نه حکومت» و نیز «سلطنتباقى بماند، فقط این شخص برود» است.
12. اشاره به محمد رضا پهلوى.
13. ر. ک: کوثر، جلد اول، صص 608-609.
14. ر. ک: صحیفه نور، جلد دوم، ص483.
15. ر. ک: همان،ص506.
16. ر. ک: همان، صص549 -550.
17. ر. ک: کوثر، جلد سوم، ص 212. امام این مطلب را یک روز پس از ورود به تهران در13 بهمن1357 مطرح نمودند.
18. ر. ک: کوثر، جلد 2، ص 284. به گفته ساموئل هانتینگتون «در این عصر مدرن، جایى براى پادشاهى وجود ندارد.»
19. ر. ک: صحیفه نور، جلد3،ص553.
20. کوثر، جلد 2، صص 285 -287.
21. صحیفه نور، ج 2، ص 554.
22. ر. ک: کوثر، جلد3، ص 315. سخن امام به مناسبتبازگشایى مدارس در 1/12/1357 یعنى ده روز پس از پیروزى انقلاب.
23. ر. ک: صحیفه نور، جلد 1، ص99. سخنى از امام در دوم فروردین1343. همچنین امام در سخنرانى 11/9/1341 پس از لغو تصویب نامه انجمنهاى ایالتى و ولایتى فرمودند: «اى دولتها !اى بیچاره ها !فتح مملکت که چیزى نیست، فتح قلوب مهم است.» (ر. ک: صحیفه نور، ج اول، ص49).
24. توصیه مى شود پیام امام به روحانیتسراسرکشور در اسفندماه سال1367 تحت عنوان «منشور روحانیت» حتما مطالعه شود تا عمق اندیشه امام در این رابطه مشخص گردد. در این پیام، امام از بسیارى از مسائل غم انگیز در داخل حوزه ها و جوامع آن روز پرده برداشتند و بخشى از تحمل سختیهاى خود و مبارزه و ورود به سیاست را برملا ساختند.( ر. ک: صحیفه نور، ج 21و نیز کتاب تبیین، شماره 10).
25. سخنى از ناپلئون بناپارت.
26. دیدگاه فرانتس فانون نویسنده انقلابى کتاب «دوزخیان روى زمین» که قبل از انقلاب توسط دکتر على شریعتى ترجمه شده بود.
27. جمله اى از کارل مارکس.
28. براى این مطلب رجوع کنید به: مقاله «آفتاب دیروز، کیمیاى امروز» از دکتر عبدالکریم سروش مندرج در کیهان فرهنگى. و نیز مقاله «درک عزیزانه دین سوداى سربالا» از همین نویسنده در مجله کیان شماره19 (خرداد73).
29. ر. ک: کوثر، جلد اول، ص 484. (قسمتى از سخنرانى امام در23 مهر57 در جمع ایرانیان مقیم پاریس ).
30. کوثر، جلد 1، صص 271- 272.
31. منظور امام متحجرین و متجددین افراطى است.
32. کوثر، جلد 2، ص7.
33. کوثر، جلد3،ص323( لازم به ذکر است این جمله را امام در 5/12/57 بیان نمودند).
34. صحیفه نور، ج3، ص43.
35. همان، ص46.
36. همان، ص 132.
37. صحیفه نور، جلد 1، صص99- 100.( این جمله امام در تاریخ 21/1/1343 بیان شده است ).
38. همان، ص 198.
39. همان، ص199.
40. کوثر، جلد3، ص 491.( کلامى از امام در13/1/58)
41. صحیفه نور، جلد 2، ص539.
42. کوثر، جلد 2، ص 25.
43. کوثر، جلد3،ص 535.
44. همان، ص 560.
45. صحیفه نور، جلد 2، صص 55 -56.
46. کوثر، ج 2، صص 85 -86.
47. ر. ک: صحیفه نور، ج 1، صص 590 -592.
48. صحیفه نور، ج 2، ص 204، بخشى از پیام امام خطاب به مردم کردستان، (14/8/57).
49. همان، ص 245.
50. همان، ص 490.
51. کوثر، جلد3، ص556.(سخنان امام پس از پیروزى انقلاب اسلامى در 24/1/58).
52. صحیفه نور، ج 1،ص 592.
53. همان،ص 600.
54. صحیفه نور، جلد 1،ص 592.
55. کوثر، ج3،ص 315.
56. کوثر، جلد 2، ص507.
57. ر.ک: کوثر، ج 2، ص287.
58. ر.ک: کوثر، ج 1، ص 508.
59. همان، ص 660.
60. همان،ص 660.
61. صحیفه نور، ج 2، ص 58.
62. همان، ص103.
63. همان، ص 160.
64. همان، ص186.
65. همان،ص 164.
66. همان،ص216.
67. همان،ص216.
68. ر.ک: صحیفه نور، ج 2، ص 254.
69. ر. ک: صحیفه نور، ج 21، ص129،(9/2/68).
70. ر. ک: صحیفه نور، ج3، ص36.
71. همان، ص37.
72. همان، ص37.
73. همان، صص 85 -86.
74. کوثر، ج3، ص 238.
75. ر. ک: صحیفه نور، ج3، ص157( با کمى تغییر در قسمت دوم جمله. البته چنین محتوایى در سخنرانىهاى امام موجود است.)
76. کوثر، ج 1، ص443.
77. همان،ص 450.
78. همان، ص 491.
79. همان،ص546.
80. صحیفه نور، ج 2، ص 102.
81. از سخنرانى امام در بهشت زهرا، 12بهمن1357.
82. صحیفه نور، ج 2، ص6.
73. همان، صص 310 -536.
84. همان، ص 474. از نظر امام «شاه باید به راى ملتشاه باشد.» (ر.ک: صحیفه نور، ج 2، ص36- 45).
85. همان،ص 235.
86. همان، ص 102. ( با کمى تغییر درکلمات امام ).
87. صحیفه نور، ج 21، ص129(اصل جمله را در بند پنجم این نوشتار با کد پانویس73 آوردهایم).
88. کوثر، ج 2، ص287.
89. همان،ص347.
90. همان، ص409.
91. صحیفه نور، ج3،ص6.
92. همان، ص 80.
93. همان، ص139.
94. صحیفه نور، ج3، ص93.
95. ر. ک: کوثر، ج3، صص 252 و369 و413.
96. همان، ص 491.
97. از آراى مرحوم شیخ فصلاله نورى است:«آزادى در اسلام کفر است; بخصوص این آزادى که این مردم تصور کردهاند. این آزادى، کفر در کفر است. من شخصا از روى آیات قرآن بر شما اثبات و مدلل مى دارم که در اسلام آزادى کفر است.» (ر. ک: محمد ترکمان، رسائل، اعلامیه ها، مکتوبات... و روزنامه شیخ فضل اله نورى، ج 2، ( موسسه خدمات فرهنگى رسا، تهران، 1362،ص 210)
98. صحیفه نور، ج 1، ص 595.
99. کوثر، ج 1، ص449. «ملت آزاد استبه حسب قانون اساسى، به حسب شرع ملت آزاد است»; «حالا شما آزادى دادید؟!» (ر.ک: کوثر، ج2، ص 35.
100. صحیفه نور، ج 2، ص56.
101. همان، ص166.
102. همان،ص 250.
103. همان، ص 465.
104. کوثر، جلد 2، ص 35.
105. همان، ص 40.
106. همان،ص376.
107. همان، ص 398.
108. همان،ص 410.
109. همان،ص 412.
110. همان،ص 502.
111. همان، ص503.
112. صحیفه نور، ج3، ص 68(مصاحبه امام با تایمز لندن 18/10/57).
113. همان، ص 114.
114. کوثر، ج3، ص256(سخنى از امام در تاریخ19/11/57).
115. همان، صص256-257 و289.
116. صحیفه نور، ج3، ص369. - کوثر، ج3، ص289،(26/11/57).
117. همان،ص 328.
118. همان، ص359 (پیام امام به مناسبت ترک تهران و عزیمتبه قم).
119. همان،ص419.(18/12/57).
120. همان،ص 452 (3/1/58).
121. همان، ص 464.
122. ر. ک: همان، ص469 و صص490 و 491.
123. صحیفه نور، ج1، ص103،(26/1/43).
124. همان، ص416( پیام به ملت ایران به مناسبتشهادت فرزندش مرحوم آقامصطفى)
125. صحیفه نور، ج3، ص103( البته به خاطر شرایط بحرانى و سختسالهاى59 و 60 که قضیه منافقین و بنىصدر به وجود آمد، امام مصلحت دیده و ترجیح دادند تا برخى از پستهاى حساس به روحانیون و مذهبى هاى حزب اللهى داده شود تا اوضاع بسامان و آرام گردد. البته منظور امام این نبوده است که این یک اصل شود و پستها براى اصناف «ویژه» وانحصارى شود. شرایط آن گونه اقتضا کرده بود. و الا این اندیشه امام که روحانیان تا جایى که ممکن است نظارت کنند، اندیشه اى برتر و مهمتر و لازمتر است. واقعیتها و حقایق، این اندیشه اصیل امام را ثابت کرده و خواهدکرد.)
126. همان، ص 134.
127. همان، ص 140.
128. صحیفه نور، ج 2، ص466.
129. صحیفه نور، ج3، ص77.
130. صحیفه نور، ج 10، ص 181.
131. همان، ص 181.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}