وجود آفتاب در پرتو عقل (11) برهان استقراء تام
وجود امام مهدي عليه السلام در پرتو عقل (11. دليل استقراء تام) + وجود آفتاب در پرتو عقل (11) برهان استقراء تام
وجود آفتاب در پرتو عقل (11) برهان استقراء تام
11 دليل استقراء تام
يعقوبي در تاريخ خود مي نويسد: «آدم عليه السلام هنگام وفاتش بر شيث وصيت نمود... و همچنين شيث بر فرزندش وصيت كرد كه جانشين او در ميان اولادش باشد، آن ها را به تقواي الهي و حسن عبادت امر نمايد، و از معاشرت با قابيل لعين و اولاد او اجتناب كند». (1)
ابن اثير در كتاب «الكامل» از ابن عباس نقل مي كند: «حضرت آدم عليه السلام هنگام وفاتش بر شيث وصيت نمود، و ساعات شب و روز و عبادت در خلوت در هر ساعت از شبانه روز را به او تعليم داد، و او را نيز از طوفان مطلع ساخت. و بعد از حضرت آدم عليه السلام رياست و خلافت به او انتقال يافت. و خداوند بر او پنجاه صحيفه نازل كرد». (2)
او همچنين مي نويسد: شيث نيز بر انوش وصيت نموده و انوش بر فرزندش قينان و قينان نيز بر فرزندش مهلائيل، و مهلائيل بر فرزندش يرد، و يرد بر فرزندش ادريس». (3)
و نيز مي نويسد: «ادريس بر فرزندش متوشلخ وصيت نمود و متوشلخ بر فرزندش لمك، و لمك بر فرزندش نوح و نوح بر فرزندش سام وصيت كرد». (4)
يعقوبي نيز در تاريخ خود مي نويسد: «حضرت ابراهيم عليه السلام هنگامي كه قصد سفر به مكه را نمود بر فرزندش اسماعيل وصيت نمود كه در جوار بيت الله الحرام اقامت نموده و مناسك حج را بر مردم اقامه نمايد، و به او فرمود: خداوند نسل تو را زياد نموده و در اولاد او بركت و خير قرار خواهد داد». (5)
و نيز مي نويسد: «هنگامي كه وقت وفات اسماعيل رسيد به برادرش اسحاق وصيت نمود، و او نيز به فرزندش يعقوب وصيت كرد، و همچنين وصيت از شخصي به پسر يا برادرش يا از خانواده اش ادامه پيدا نمود.
و هنگامي كه وقت وفات موسي بن عمران عليه السلام رسيد خداوند متعال او را وحي نمود كه يوشع بن نون را به قبه الرمان برده و آنجا را براي او مقدس گرداند. و او را به عنوان وصي و جانشين بعد از خود معين نمايد.» (6)
او نيز مي نويسد: «اين چنين وصيت ادامه پيدا مي كند، سپس داوود وصيت نمود بر فرزندش سليمان، و در جمله ي وصيت هايش مي گويد: به وصيت هاي پروردگارت كه اله توست عمل نما، و مواثيق و عهدهاي او را حفظ نما...». (7)
مسعودي در كتاب «اثبات الوصيه» مي نويسد: «عيسي عليه السلام وصيت كرد بر شمعون، و خداوند متعال هنگام وفات شمعون بر او وحي نمود كه نور حكمت خدا و تمام ميراث هاي انبيا را نزد يحيي بن زكريا به وديعت گذارد و نيز خداوند متعال يحيي بن زكريا را امر كرد كه امامت را در اولاد شمعون و حواريين از اصحاب حضرت عيسي عليه السلام قرار دهد. و اين چنين وصيت استمرار پيدا كرد تا آن كه به يحيي بن هوف ختم شد». (8)
آنچه ذكر شد شمه اي از وصيت در امت هاي پيشين است و با استقراء تام در كتب تاريخ و حديث به اين نتيجه ي قطعي مي رسيم كه هيچ گاه زمين خالي از وصي و حجت خدا نبوده است. و لذاست كه در احاديث اسلامي مي خوانيم: «لا تخلو الارض من قائم لله بحجه اما ظاهرا مشهورا او خائفا مغمورا» (9)؛ «هيچ گاه زمين خالي از حجتي كه قائم براي خداست نمي باشد خواه ظاهر و مشهور باشد و يا خائف و پنهان».
و نيز از امام صادق عليه السلام نقل شده كه فرمود: «لو لم يبق في الأرض الا اثنان لكان احدهما الحجه»؛ (10) «اگر در روي زمين بيش از دو نفر باقي نماند يكي از آن دو امام خواهد بود».
اهل سنت و كساني كه منكر وجود چنين امامي هستند در مقابل اين سؤال مانده اند: كه چرا انسان در اين زمان بايد از فيض حجت خدا محروم باشد در حالي كه انسان هاي در اين زمان از پيشينيان كمتر نيستند؟ مسلما كمالاتي كه الآن در ميان بشر وجود دارد هيچ وقت بني اسرائيل و قوم شعيب و نوح و هود نداشته اند. ما مي گوييم: اين مقامي كه در امت اسلامي هست باقي است لكن نه در لباس نبوت و رسالت، بلكه در لباس امامت.
به عبارت ديگر: وجود حجت خدا در روي زمين فيضي است كه در ميان امت هاي پيشين بوده است. پس چرا در ميان اين امت نباشد؟ آيا ما نالايقيم؟ يا خداوند لطفش را قطع نموده است؟ شايستگي ما اگر بيشتر نباشد كمتر نيست. لطف خداوند نيز عميم و دائمي است پس با لطف خدا هم سازگاري ندارد، در نتيجه بايد معتقد به وجود امامي براي اين امت نيز باشيم.
شيخ صدوق در «كمال الدين» به سندش از صفوان بن يحيي از امام موسي بن جعفر عليه السلام نقل مي كند كه فرمود: «ما ترك الله عزوجل الأرض بغير امام قط منذ قبض آدم عليه السلام، يهتدي به الي الله عزوجل، و هو الحجه علي العباد، من تركه ضل، و من لزمه نجا، حقا علي الله عزوجل»؛ (11) «از زماني كه حضرت آدم از دنيا رفت تاكنون هيچ وقت زمين بدون امام نبوده است، امامي كه به توسط او مردم به سوي خداوند هدايت شوند و اوست حجت بر بندگان. هر كه او را رها كند گمراه شده و هر كه ملازم او گردد نجات يافته است. اين امر بر خداوند عزوجل ثابت و حق است».
تذكر اين نكته ضروري است كه اگر اين استقراء را با روايات ذكر شده ضميمه ي حكم عقل به لزوم وجود امام معصوم در هر زمان كنيم انسان به قطع به وجود امام مي رسد ولو بر فرض كه از استقراي ذكر شده قطع حاصل نشود.
پي نوشت :
1. تاريخ يعقوبي، ج 1، ص 7.
2. الكامل في التاريخ، ج 1، ص 47.
3. الكامل في التاريخ، ج 1، ص 54 ـ 55.
4. الكامل في التاريخ، ج 1، ص 62 ـ 63.
5. تاريخ يعقوبي، ج 1، ص 28.
6. تاريخ يعقوبي، ج 1، ص 46.
7. تاريخ يعقوبي، ج 1، ص 57.
8. اثبات الوصيه، ص 70 ـ 76.
9. نهج البلاغه، عبده، ج 3، ص 186، كلمات قصار، شماره ي 147.
10. اصول كافي، ج 1، ص 179، ح 1.
11. كمال الدين، ج 1، ص 220، باب 22، حديث 3.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}