نيروهاي اجتماعي مؤثر در انقلاب مشروطيت ايران

نويسنده: مريم ابراهيمي

مقدمه

انقلاب مشروطه مهمترين تحول اجتماعي در ايران در آغاز قرن بيستم است و از مهمترين انقلابهاي اجتماعي خاورميانه محسوب مي‌شود. و به گونه‌اي محور تحولات اجتماعي ايران، در اواخر عصر قاجاريه و بعضاً پهلوي و همچنين تأثيرگذار در جنبشهاي ضد استعماري جهان به ويژه آسيا به خصوص در هندوستان و افغانستان (پاولويچ، 1330 ش ـ1951م:82ـ81) ذكر شده است. اين انقلاب همانند انقلابهاي روسيه، چين و مكزيك جزئي از نهضت جهاني انقلابات در اوايل قرن بيستم نيز به شمار مي‌آيد.
با توجه به اهميت اين انقلاب و ميزان تاثيرگذاري آن درتحولات بعدي جامعه ايران در ابعاد مختلف سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فكري ـ فرهنگي بررسي و شناخت نقش عوامل مؤثر در شكل گيري آن ضروري مي باشد و در اين ميان پر واضح است كه نيروهاي اجتماعي نقشي تعيين‌كننده در روند انقلاب مشروطه داشته‌اند. حال اين پرسش مطرح است كه كدام نيروهاي اجتماعي در روند شكل‌گيري و تدوام انقلاب مشروطه مؤثر بوده و هر يك چه ميزان تاثيرگذار بوده است؟ اين تحقيق در واقع پاسخي به اين پرسش مي باشد كه ابتدا به شرايط اجتماعي و تركيب اقشاري جامعه ايران با ذكر برخي ويژگيهاي برجسته آن به صورت اختصار پرداخته شده و سپس نيروهاي مؤثر به طور اخص در شكل گيري و تا حدودي تداوم انقلاب مورد بررسي قرار مي‌گيرد و نهايتا ًحاصل تحقيق تحت عنوان سخن پاياني ارائه مي‌شود.

قشربندي اجتماعي انقلاب مشروطيت

در ابتدا براي ارائه تصوير روشن‌تري از اين دوره به عنصر جمعيت و مختصات اجتماعي آن مي‌پردازيم.
1. جمعيت ايران در عصر مشروطيت بين نه تا ده و نيم ميليون برآورد شده است كه در اوايل قرن بيستم بيش از نصف جمعيت ايران را دهقانان، يك چهارم آن را ايلات و يك پنجم را شهرنشينان تشكيل مي‌دادند كه بخش اعظمي از شهرنشينان نيز به كار كشاورزي اشتغال داشتند؛ به اين ترتيب مي توان گفت ايران يك كشور فلاحتي بود.
ويژگيهاي عمده جمعيت ايران در دوره مشروطيت عبارت است از :
– غالب جمعيت كشور فاقد سواد و تحصيلات بوده اما از هوش و درايت بالايي برخوردار بوده است.
– جمعيت شهري كم و عمده جمعيت كشور در روستاها زندگي مي كنند.
– مردم مذهبي و شيعه هستند و گرايشهاي ديني در تحركات اجتماعي مؤثر بوده است .
– در آغاز جنبش، مطالبات توده‌هاي اجتماعي مشخص و تعريف شده نبوده است.
– روحانيت گروه اصلي و مرجع در بسيج گروههاي اجتماعي بوده است.
2. ايلات و عشاير
بيش از دو ميليون نفر از جمعيت ايران ايلات و عشاير بودند كه بر اساس مناسبات جامعه عشيره اي از رؤساي ايلات و عشاير اطاعت پذيري محض داشتند. اين وضعيت موجب توانمندي خاص رؤساي ايلات گرديده و آنان را به يكي از بازيگران مهم تحولات سياسي و اجتماعي عصر مشروطه تبديل نمود.
3. كارگزاران دولتي، اعضاي وزارت خارجه و عناصر تحصيلكرده اي كه از نخبگان حكومتي و مؤثردر اداره كشور بودند، گروهي كه از دولت حقوق دريافت مي‌كردند اما متاثر از تحولات غرب بودند و‌ خواهان تغيير در كشور و عمدتاً موضع مخالف حكومت داشتند.
4. روشنفكران و عناصر تحصيلكرده و متأثر از پيشرفتهاي دنياي غرب كه به دو گروه وابسته و غيروابسته تقسيم مي‌شوند.
5. سرمايه داران و تجار غيروابسته و وابسته (كمپرادور: دلال): اين طبقه اجتماعي از دوران محمد شاه در ايران شكل گرفته بود. از قدرت اقتصادي رو به تزايدي برخوردارند. افراد متحصن در سفارت انگليس توسط اين گروه پشتيباني مالي مي شدند. و انجمنهاي مخفي را مورد حمايت مالي قرار مي دادند و حبل المتين را خريداري و براي علماي نجف مي‌فرستادند.
6. از گروههاي ديگر زنان هستند كه در طيف كاملاً گسترده و چشمگيري فعاليت مي كنند.
7. از ديگر گروههاي اجتماعي مؤثر در انقلاب مشروطيت علما هستند که در داخل و خارج از ايران به نحوي درگير با جريانات و تحولات اين دوره بوده اند.
8. دو دولت استعمارگر روسيه و انگليس نيز توانسته بودند در بين اقشار يا گروههاي صاحب نفوذ و مؤثر در انقلاب مشروطيت عوامل نفوذي را جذب و از آنها در راستاي اهدافشان در شرايط مختلف استفاده نمايند.

نيروهاي مرجع در انقلاب مشروطيت

در بررسيهايي كه در رابطه با نقش نيروهاي اجتماعي مؤثر در انقلاب مشروطيت انجام شده اظهارنظرهاي متفاوتي وجود دارد :
برخي صاحب نظران غربي چون سايكس نقش روشنفكران را در انقلاب مشروطه برجسته مي دانند. ماركسيستهاي اصول گراي ايراني و روسي در تفسيرهايشان انقلاب مشروطيت را انقلاب بورژواي معرفي نموده‌اند كه توسط طبقه بازرگانان كه طبقات زميندار و قدرتهاي خارجي را سد راه دموكراسي مورد نظر خويش مي‌ديدند رهبري شدند. (فوران،1377: 329)
برعكس اين جماعت مورخان ايراني مثل كسروي و ناظم الاسلام كرماني در آثارشان بر نقش انديشه‌ها به ويژه مفاهيم غربي در مشروطه خواهي و قانون اساسي و ناسيو ناليسم تأكيد مي‌كنند و تاريخنگاراني مثل كدي و لمبتون كه در مقوله تحليل ماركسيستي قرار نمي گيرند معتقد به اتحاد طبقاتي در انقلاب مشروطه اند.
ديدگاه آبراهاميان كه به بينش ماركسيستي نزديكتر است از «دو طبقه متوسط» به عنوان نيروهاي اجتماعي مؤثر در انقلاب مشروطه نام برده است كه يكي از اين دو شامل بازاريان سنتي، بازرگانان، پيشه وران و روحانيون مي‌شدند و اينها «طبقه متوسط متمكن» را تشكيل مي دادند و ديگري را روشنفكران جديد تشكيل مي دادند كه به اعتقاد وي طبقه اول بيش از طبقه دوم قدرت و نفوذ داشتند. (فوران،1377 :61)
برخي نيز رهبري جنبش مشروطيت را در عهده علماي تهران و در رأس آن آيت الله سيد محمد طباطبايي و سيد عبدالله بهبهاني دانسته‌اند.

نيروهاي دخيل در انقلاب مشروطيت

علما و روحانيت

روحانيت از اواسط دوره صفوي نفوذ سياسي فراواني يافت. به طوري كه مقدس اردبيلي شاه عباس اول را باني ملك عاريه مي‌نامد و شاه عباس با تواضع خود را «كلب آستان علي» مي‌خواند. در دوران فترت (سقوط صفوي تا ظهور قاجارها) تا حدودي از نفوذ آنها كاسته شد. بعد از آن با كوشش سلاطين قاجار كه از داشتن ريشه‌هاي عميق ملي ـ مذهبي در اين سرزمين بي بهره بودند، براي حكومت تازه تأسيس خويش به اين بسط قدرت كمك كردند و موجب احترام و تكريم بسيار نسبت به علما شدند.
اما به نظرمي رسد علما وروحانيت توانستند از ميان نيروهاي اجتماعي در دوره مشروطه با زمينه‌ها و تمهيداتي كه از قبل فراهم گرديده بود مشاركت و فعاليت برجسته‌تر و نقش تعيين‌ كننده‌اي داشته باشند و تعدادي از آنها در شمار رهبرا ن مشروطه به حساب آيند. اعتقادات مذهبي مردم ونفوذ روحانيت در بين اقشار مختلف جامعه؛ دو عامل مهمي بود كه آنها را قادر ساخت نقش رهبريت بسيج گر را در انقلاب ايفا كنند. آنها از داخل و خارج تاثيرگذار در انقلاب مشروطيت بودند و حداقل تا پايان استبداد صغير نقش محوريشان در بسيج مردم و پيشبرد روند انقلاب غير قابل انكار است. اين واقعيت را موافقين و مخالفين روحانيت به طور صريح يا تلويحي اذعان نموده اند. آن دسته از روحانيون بزرگي كه در خارج از ايران بودند از همان آغاز انقلاب مشروطه از مشروطه خواهان به ويژه رهبران روحاني آن هواخواهي و حمايت مي‌كردند. واقعيت آن است كه اكثر روحانيون از مجتهدان رده بالا تا درجات پايين تر و طلبه‌هاي جوان انگيزه‌ها و دلايل واحد و يكساني در مراحل مختلف انقلاب نداشتند و دلايل ايدئولوژيكي و انگيزه‌هاي اجتماعي در جانبداري و يا مخالفت آنها از انقلاب در مراحل مختلف خاصه در مراحل اوليه آن دخيل بوده است.

روشنفكران

جريان روشنفكري در ايران عمدتاً متأثر از پيشرفتهاي دنياي غرب بوده است و عوامل متعددي در شكل‌گيري و تداوم آن مؤثر بوده است. روشنفكران اين عصر غالباً به ميزاني كه به غرب روي كرده بودند از مذهب روي گردانده بودند و به قولي آنها تحت تأثير مشروطه‌خواهي، ناسيو ناليسم و سكولاريسم؛ گذشته را رد مي‌كردند و حال را زير سؤال مي‌بردند و در جستجوي نگرش نويني نسبت به آينده بودند. (آبراهاميان، 1379 :103)
در مصداق روشنفكر تعاريف مختلف است. ريچارد كاتم مي نويسد روشنفكر در ايران به كسي گفته مي شود كه تحصيلات عالي داشته باشد و تمامي طبقه‌ صاحبان مشاغل تخصصي را شامل مي‌گردد.
حضور جريان روشنفكري در شكل گيري و تداوم و حتي بهره‌گيري از ثمرات انقلاب كاملاً ملموس و غير قابل انكار است به خصوص در نشر انديشه و مفاهيم مشروطه خواهي و به ويژه در منطقه آذربايجان (تبريز)، كه در آنجا نقش روشنفكران چشمگيرتر از ساير مناطق حتي به قولي از تهران بوده است. و آن بدان جهت بوده كه منطقه آذربايجان به طرق مختلفي متأثر از انديشه‌هاي انقلابي و قانون‌ خواهي كشور‌هاي همجوار يعني روسيه و عثماني بوده است. برخي را اعتقاد بر آن است كه در انقلاب مشروطه تبريزيان جلوتر از تهرانيها بودند و تبريزيها مفاهيمي مثل قانون و مشروطه را كه از آن سوي مرزها گرفته بودند به انقلابيون تهران القاء نموده اند.
روشنفكران به لحاظ وابستگي سياسي به دو گروه وابسته و غير وابسته تقسيم مي‌شوند. همچنين بخش روشنفكري در خدمت سلطنت طلبان مستبد را عده اي از مقامهاي عاليرتبه دولتي تشكيل مي دادند. آنها از لحاظ خانوادگي، فرهنگي و خدمت شغلي به دربار وابسته بودند. از اينها نيز عده اي در حزب محافظه‌كار و بعضي در مجلس و كابينه بودند. شاهزاده عبدالحسين ميرزا تحصيلكرده اروپا و بزرگ خاندان اشرافي فرمانفرما و داماد مظفرالدين شاه يكي از افراد اين دسته بود. او در دوران تصدي حكومت كرمان در سال 1285ـ1286 كمك ارزشمندي به مشروطيت كرده بود. (آبراهاميان ، 1379 : 32) عده اي ديگر از روشنفكران، كه هوادار و پشتيبان انقلاب مشروطه بودند.
به طور كلي جريان روشنفكري، در روزنامه‌‌ها در نقش سردبير و روزنامه ‌نگار، شاعر و مترجم، استاد، معلم و صاحبان مشاغل تخصصي (پزشكان و مهندسان) و بعضي از اعضاي ديوانسالاري به انحاء مختلف به انقلاب كمك كردند. بخش اعظم متعلق به اين گروهها صميمانه از انقلاب جانبداري مي‌نمودند و بيشتر انديشه‌هاي راهبر و پيشرو و نيز تاْمين كادرهاي مشروطيت از همين گروهها بود. روشنفكراني چون صنيع‌الدوله و برادرانش در تدوين نظامنامه‌ي مجلس و ايفاي نقش نمايندگي و درصدي كمتر در نخستين كابينه‌هاي مشروطيت، نقش ابزاري تعيين‌كننده داشتند. در خصوص وزن گروه روشنفكري اظهارات مختلفي است از نظر كسروي، ناظم‌الاسلام، ملك‌زاده و غربياني مثل سايكس كه در برداشتهاي آنها تأكيد بر نقش انديشه شده نقش روشنفكران برجسته‌تر نشان داده شده است. برخي هم چون فوران آنها را از طبقه خرده بورژوا مي‌دانند كه نقش فعالي در رهبريت جنبش در كنار روحانيون داشته اند. (فوران، 1377 : 329)
برخي چون ريچارد كاتم نقش اين گروه را ناچيزتر از دو گروه ديگر يعني روحانيون و بازرگانان مي‌دانند، وي معتقد است سنت عدم مشاركت در سياست مانع از آن شد تا در انقلاب نقش مهم‌تري ايفا كنند. (ريچارد كاتم، 1371 :40- 39)
گفتني است در اينكه نفس حركت روشنفكران و طرح شعار و خواست قانون، آزادي و مساوات بسيار مهم و مثبت در انقلاب مشروطيت بوده است، شكي نيست اما نمي توان اين نكته را هم ناديده گرفت كه بسياري از اين روشنفكران خود از شناخت عميقي نسبت به آنچه مي‌خواستند برخوردار نبودند و يا در بسياري از موارد منافع شخصي را بر منا فع ملي ترجيح مي‌دادند.

بازرگانان

بازرگانان كه در اين مقطع منافع شغلي‌شان در نتيجه سياستهاي اقتصادي دولت مورد تهديد واقع شده بود روحيه محافظه‌كارانه‌ خود را از دست داده بودند و اتحاديه صنفي قوي‌اي را به وجود آوردند كه موجب منزلت اجتماعي و اهميت اقتصادي آنها گرديد. آنها از ورشكستگي دولت ناراضي و از امنيت مالكيت طرفداري مي‌كردند و بسياري نيز با سياست اعطاي مزاياي تعرفه‌اي براي سرمايه‌داران خارجي و بانكهاي بيگانه مخالفت داشتند. از طرفي ارتباط قشر بازرگان با دول خارجي و آشنايي با تمدن جديد موجب افكار نويني در بين آنها و انتقال آن به ساير بخشهاي جامعه مي شد. به اين ترتيب مؤثر در شكل گيري و تداوم انقلاب مشروطيت بودند.
قشر بازرگانان با توجه به همدلي به اين طرف يا آن طرف مبارزه به دو دسته موافق و مخالف مشروطه قابل تفكيك مي‌باشند:
سرمايه ‌داران و يا تجار وابسته كه از دوران محمد شاه در ايران شكل مي‌گيرد و از قدرت اقتصادي رو به تزايدي برخوردار بودند. اين دسته از بازرگانان عمده و آنهايي كه به سرمايه‌داري خارجي وابسته بودند به نظر مي‌رسد از همان اوايل به شدت به مخالفت با مشروطيت برخاستند. (فوران، 1377 : 273ـ 272)
گروه ديگري از بازرگان نيز بودند كه نقش مهمي در روند انقلاب مشروطيت ايفا كردند و در جريان سه بار بست‌نشيني و نيز در مجلس اول حضورشان بيش از ساير طبقات و گروهها بود. متحصنين در باغ سفارت و انجمنهاي مخفي مورد حمايت مالي اين گروه قرار داشتند. علاوه بر اين بازرگاناني كه در داخل بودند عده اي از بازرگانان تبريزي مقيم خارج خاصه استانبول بودند آنها نيز از پشتيبانان نهضت مشروطيت به شمار مي‌رفتند. توسط عده اي از همين بازرگانان روزنامه حبل‌المتين خريداري مي شد و براي علماي نجف فرستاده مي شد. اما پايگاه اقتصادي بازرگانان به عنوان نخبگان ثروتمند، سرانجام باعث شد تا از انقلاب احساس خطر كنند و تغيير موضع دهند كه در اين ميان بازرگانان ميان حال احتمالاً مدت طولاني تري از انقلاب حمايت كردند. هر چند بعضي از آنها به پيروي از روحانيت به انقلاب پيوسته بودند و عده‌اي نيز به خاطر بي‌ثباتي سياسي و اقتصادي حاصل از انقلاب از آن كناره گرفتند و سرانجام بخش اعظم بازرگانان حمايت خود را از انقلاب پس گرفتند. (فوران، 1377 : 273-272)
ماركسيستهاي اصولگراي ايراني و روسي هم انقلاب مشروطه را انقلاب بورژوايي دانسته كه رهبري آن را بازرگانان داشتند.

پيشه‌ وران و اصناف

پيشه وران و اصناف كه شامل: صنعتگران و وردستها و شاگردها و دكان داران خرده پا و طبقه كارگران شهري در حال پيدايش بودند پشتوانه توده اي انقلاب تلقي شده اند و آنها از بست نشيني بزرگ 1285 تهران تا مقاومت در برابر روسها در تبريز در1290 همه جا پيشگام انقلاب بوده‌اند. در مجلس اول 32 كرسي به 105 صنف و ده كرسي به بازرگانان اختصاص داشت. اما در مجلس دوم تعداد كرسيهاي اصناف كاهش يافت و همين امر موجب شد كه از تندرويهاي مجلس دوم كاسته شود. در سركوب مردم تبريز1290ش هجده نفر از سي نفر تبريزي اعدام شده، صنعتگر و مغازه دار بودند و اينها نهايتاً در نتيجه ائتلاف رؤساي ايلات و ساير عناصر نخبه كه در آخرين مراحل انقلاب به صحنه آمدند كنار نهاده شدند. (فوران، 1377 : 273-272)
در خصوص كارگران هم مي‌توان گفت با روند گرايش فزاينده به شهرنشيني در آغاز قرن بيستم در ايران، سير مهاجرت دهقانان به صورت يك جريان دائم و شتاب‌گيرنده به تهران و ساير شهرهاي بزرگ ادامه يافت. اين مهاجرين تحت عنوان كارگر قلمداد مي‌شدند كه اغلب آنها شغلهاي موقت و غير تخصصي داشتند. چنين افرادي به طور معمول از لحاظ بينش سياسي نسبت به كارگران ماهر و آموزش ‌ديده‌اي كه در كارخانه‌ها كار مي‌كنند و در مرز رسيدن به آگاهي سياسي هستند در سطح پايين تري قرار دارند، اما نسبت به گذشته از افق ديد بازتري برخوردار مي‌باشند و نفوذ و تاثير بيشتري هم دارند در عين حال فاقد هر گونه سمت‌گيري سياسي‌اند و كسان ديگر آنها را رهبري مي‌كنند. اين دسته كارگران تنها به هنگام كمبود نان و بلواي ناشي از آن به فعاليت سياسي خود انگيخته شده‌اند و چون اين نوع بلواها در هر دو رژيم استبدادي و مشروطيت روي داده است مي توان گفت كارگران غير ماهر در اين بلواها، نسبت به استبداد يا مشروطه جهت‌گيري خاص سياسي نداشته‌اند.
جنبش كارگري در ايران با ظهور انقلاب مشروطيت پديد آمد و با افول آن از ميان رفت. كارگران از نظر تعداد محدود بودند اما حمايت گسترده‌اي از انقلاب داشتند و به علت همين محدويت نتوانستند همانند پيشه‌وران، روحانيون و بازرگانان نقش قاطعي ايفا كنند. (فوران، 1377 : 274)
آنها اگر چه از حاميان انقلاب بودند اما به دليل تعداد اندك چندان تاثيري در آن نداشتند. پس برخلاف نظر ماركسيستها مي‌بينيم كه به جاي انقلاب بورژوايي با يك حركت مردمي، دموكراتيك، توده‌اي و شهري رو به رو هستيم كه طبقه‌هاي رو به زوال ما قبل سرمايه داري (پيشه‌وران) و روشنفكران و كارگران و تا حدودي دهقانان و... (طبقه خرده سرمايه‌دار) در شكل‌گيري آن شركت داشتند. (فوران ،1377: 272)