ریخت شناسی تطبیقی سینمای دینی در شرق و غرب (1)
هر بار که سخن از سینمای دینی به میان می آید، خود به خود دو مفهوم "خیر" و "شر" به ذهن متبادر می شود؛ در حالی که شیوه بیان و تجسم تصویری خیر و شر در سینما ی دینی و غرب با هم متفاوت است و همین تفاوت مبنا
اصولا درام از دل مذهب جوشید، ولی در سیر تحولات خود از آن فاصله گرفت؛ اما هنوز درام مذهبی یک نوع مشخص از سینماست. البته میان درام مذهبی شرق و غرب تفاوت است و در واقع، تفاوت ساختار و عناصر تشکیل دهنده، این نوع سینما را از یکدیگر متمایز می کند و بررسی مفهوم سینمای دینی بدون رسیدن به وجوه این تمایز ممکن نیست.
سینمای دینی غرب را می توان به مثلثی تشبیه کرد که هر ضلع آن به یکی از سه زاویه "خداوند"، "بشر" و "شیطان" منتهی می شود. در حالی که سینمای دینی شرق، نه مثلث، بلکه دایره ای است که در مرکز آن پروردگار و در محیط آن تمام مخلوقات جهان قرار دارند و یا پاره خطی است که انسان را در کوتاه ترین فاصله به خالقش می رساند.
در واقع، سینمای دینی غرب دارای سه بعد است؟ بعد اول نمایش پروردگار، بعد دوم نمایش بشر و بعد سوم نمایش شیطان یا مانع و سد رابطه پروردگار و بشر. در حالی که سینمای دینی شرق، همچون نقاشی و مینیاتور شرقی، دو بعدی است : بعد اول تمثیلی از پروردگار و بعد دوم تمثیلی از تمام مخلوقات جهان هستی است.
اصولا هنر دینی و به ویژه سینمای دینی ما را به سوی نخستین تجربه های هنر در نزد بشریت سوق می دهد. در آن زمان که هنر نوعی افسون ساحرانه و گونه ای ابزار آیین تلقی می شد، نیاز انسان به تجسم بخشیدن به ناشناخته ها، او را به سوی مراسمی رهنمون ساخت که بعدها شکل تمرکز یافته اش هنر نام گرفت.
اگر هنر به معنای تشکیل تصویرها و تجسم های ذهنی بشریت باشد، هنر هفتم، یا هنر سینما، کامل ترین شکل هنری برای مصداق کاربردی این تعریف به شمار می رود. از این دیدگاه، همه مسایلی که به طریقی بشریت را به خود مشغول داشته است، در هنر سینما تجلی تصویری می یابد. در میان دغدغه های بشری، "دین" که یکی از ماندگارترین و ثابت ترین فصل مشترک نسل های بشری بوده، در سینما تجلی تصویری می یابد. به همین دلیل، چه بخواهیم و چه نخواهیم، در طول تاریخ سینما، با شکلی به عنوان "سینمای دینی" روبه رو می شویم، سینمایی که در تلاش است تا پاسخگوی ناب ترین نیازهای معنوی و کمال جویانه روح بشر باشد.
در این میان، سینمای دینی شرق و غرب از لحاظ ریخت شناسی تفاوت های اساسی با یکدیگر دارند که مهمترین این اختلافات محتوایی و یا ریخت شناسانه عبارت اند از :
1- مهم ترین تفاوت سینما دینی غرب و شرق در این است که سینمای دینی غرب پاسخی برای نا امیدی و جست و جو گری های انسان است که بهترین نوع آن سینمای فیلم ساز سوئد، اینگمار بر گمان است، درباره برگمان گفته اند : "نظر او همیشه معطوف به روزنی در تاریکی است! او می خواهد پاسخ پرسش های هراس انگیز و دعاهای ناامیدانه خود را بشنود." اما سینمای دینی شرق به منزله تجلیل و عبادت جهان و یا درک طبیعی هستی است. سینماگر شرقی از طریق سینما راهی برای یافتن امید و یا ایمان و جست و جو نمی کند؛ زیرا ایمان و امید را در قلب خویش دارد و اکنون با ابراز هنرش، درک عابدانه و ستایش گرانه خود را از جهان هستی بیان می کند.
در آثار سینماگران دینی غرب، هراس، دغدغه و اضطراب وجودی همانند آنچه فیلسوفان اگزیستانسیالیست بیان کرده اند، با نگاهی آخر الزمانی به وضعیت معاصر بشر وجود دارد. به همین دلیل، سینماگر دینی غرب به دنبال روزنه و بارقه ای برای جست و جوی عشق، ایمان و رستگاری روح است؛ در حالی که سینماگر شرقی بدون اضطراب وجودی و با نگاهی عاشق به جهان می نگرد. در یونان قدیم، مردم به منظور برداشت های صرفاً تفننی، اخلاقی، عاطفی و یا زیباشناختی به دیدن نمایش نمی رفتند، بلکه با ایمان و اعتقاد به آن مکان می رفتند تا زمینه های اعتقادی، معنوی و اخلاقی خود را با دیدن آثار دینی تقویت کنند و به نوعی نیرو یا انرژی دست یابند تا بتوانند با آن، روان خود را پاک نگاه دارند و به وظایف روزمره خود بپردازند.
سینمای دینی شرق نیز همین روح و کارکرد را دارد و شاید به همین دلیل در آن، واقع گرایی جای خود را به نمادگرایی پیچیده تری می دهد؛ نوعی نمادگرایی که هر لحظه روح و ذهن بیننده اش را به چالش می طلبد. در واقع، سینمای دینی شرق منتقد واقع گرایی صرف است. هنر شرقی همیشه از ناتورالیسم و رئالیسم و تقلیدگرایان بوده و معتقد است که با بهره گیری از نمادها، مخاطب به سطوح بالاتری از معنا و درک عواطف ارتقا می یابد. این ویژگی در مینیاتور شرقی نیز وجود دارد که در آن به جای سه بعد فضایی، تنها دو بعد دیده می شود و آدم ها و اشیا به جای آن که نسخه تقلیدی و مابه ازای واقع گرایی جهان و مخلوقات باشند، نماد یا نشانه آنها به شماره می روند.
زمان سینمای دینی شرق متعلق به هیچ فضای واقعی نیست و در واقع مافوق آن است؛ در حالی که در سینمای دینی غرب، زمان و مکان دقیقا مشخص شده و عینی است. در این زمینه، می توان به آثار پاراجانف یا آثاری از فیلم سازان ایران اشاره کرد. فضای سینمای دینی شرق، عالم مثال است؛ عالمی ورای جهان عینی و مادی که از درون نفس انسان سرچشمه می گیرد، اما فضای سینمای دینی غرب دقیقا در عالمی مادی رخ می دهد که در آن دیگر تضاد و تعارض انسان با نفسش مطرح نیست، بلکه انسان در برابر یک نیروی شر عینی و بیرونی در خارج از وجود خود، که شیطان یا تمثیلی از شیطان است، قرار می گیرد. به همین دلیل، در سینما دینی غرب "وقوع ایمان" همیشه مسأله اصلی است؛ در حالی که در سینمای دینی شرق، ایمان از پیش وقوع یافته و به عنوان پیش فرض و کلام بدیهی فیلم تلقی می شود.
2- دومین ویژگی سینما دینی شرق توانایی سینماگران برای تبدیل اشیای معمولی و تمام مخلوقات عالم به آثار و نشانه های دینی بوده است. در آثار فیلم سازان ایرانی، فیلم سازان ژاپنی چون کوبایاشی، فیلم سازان هندی چون پاراجانف و ساتیا جیت رای، شاجی کارون و ویجیا مهتا و فیلم سازان روسی چون پاراجاف و تارکوفسکی، تمام وسایل مورد استفاده روزمره مانند قالیچه، لباس، بشقاب، کوزه، کتاب، نقاشی ها، تابلوها و حتی حیوانات به آثار و نشانه های جهان معنوی و تصاویر خیال انگیز عالم قدسی و ملکوتی بدل شده اند.
در عین حال، هر یک از این عناصر و اشیا در فیلم به عنصری زیبایی شناختی تبدیل گشته، خلاقیت و حساسیت مخاطب را برمی انگیزاند. هنرمند در این جا نه خالق زیبایی که کاشف آن است.
سینمای دینی شرق در هر چه می بیند، عنصر زیبایی و کمال را جست و جو می کند و حاصل این جست و جوی خود را سخاوتمندانه در معرض دید و خیال تماشاگر قرار می دهد. مثال این نوع سینما فیلم های مهابهاراتا و رامایانا از کشور هند، رنگ انار (1969) و افسانه قلعه سورام از پاراجانف ارمنی، ایثار و نوستالگیا یا غم غربت (1938) از آندری تارکوفسکی، کوایدان (1964) از ماساکی کوبایاشی است. از نمونه های آن در ایران می توان آثاری از مجید مجیدی را نام برد.
اما در سینمای دینی غرب، تمام اشیا و وسایل باید به دلایل کاربردی در فیلم حضور داشته باشند و هرگز از اشیا به عنوان امکانات زیبایی شناختی صرف استفاده نمی شوند. از دیدگاه سینمای غرب، هنر باید کاربردی باشد و هر شی و تصویری به دلایل هدف داری و سودمندی مورد استفاده واقع شود. این فایده اشیا و کل عالم مخلوقات است که انسان را برای یک زندگی دینی و خداپسندانه آماده می سازد. به این ترتیب، تفاوت دو نگاه غربی و شرقی به عالم خلقت و مخلوقات جهان مشخص می شود. انسان شرقی و بالطبع سینماگر شرقی جهان را برای جهان می خواهد و عالم مخلوقات را همان گونه که هست، به عنوان نماد یا نشانه قدرت پروردگار و از تجلیات صفات جمال او تلقی می کند. او نگاهی ابزاری و کاسبگرانه به جهان ندارد و کثرت تمام مخلوقات هستی را وحدتی از نشان خالقش می داند، در حالی که در تفکر غرب و بالطبع در سینمای غربی، هر جزء از جهان به دلیل سودمندی و کارایی اش در خدمت انسان اصالت پیدا می کند و تمام مخلوقات هستی به آن دلیل واجد ارزش اند که انسان را برای رسیدن به پروردگار و یک زندگی دین مدارانه یاری می دهند. هنرمندان شرق به خوبی می دانند که میان هنر و زندگی فاصله ای نیست و تخیل آنها به طریقی ادامه زندگی اشان است. این تخیل در لحظه به لحظه معاش و زندگی روزمره آنها حضور و نمودی بارز دارد.
در حالی که هنرمندان غرب هنر را از زندگی جدا می دانند و آن را برای زندگی بهتر و متعالی تر به کار می برند و در واقع به جنبه های ملموس، عینی، مادی و کاربردی هنر و به ویژه هنر سینما در عرصه دین نظر دارند که به همین دلیل سینمای دینی آنها رنگ تبلیغ و یا دعوت مستقیم به خود می گیرد، امّا سینمای دینی شرق برداشتی از زندگی و آیین و رسوم زندگی مردم کوچه و خیابان است. از این دیدگاه، نشانه ها و نمادها در سینمای شرق تکیه گاهی برای تفکر به شمار می روند؛ عنصری که سینمای دینی غرب فاقد آن است. دقیقا به همین دلیل، سینمای دینی شرق با مناسک و آیین ها پیوند ناگسستنی دارد.
منبع: سینمافردا
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}