نویسنده: عزیزالله بیات




 

یادداشت راسخون: خواننده‌ی گرامی به یاد داشته باشید که مقاله‌ی زیر، در سال 1367 خورشیدی نوشته شده و شاید بسیاری از داده‌های آن به روز نباشد.
کهگیلویه ناحیه‌ای است کوهستانی در جنوب غربی ایران بین خوزستان و فارس واقع در ناحیه لر بزرگ، این ناحیه به دو قسمت پشتکوه و زیرکوه تقسیم می‌شد، قسمتهای شمالی و مشرق آن را که دارای وسعت زیادتری بود پشتکوه می‌خواندند که بواسطه کبیرکوه از قسمت دیگر پیشکوه جدا می‌شود و قسمتهای جنوبی و غربی آن را که دنباله‌ی سرزمینهای سرزمینهای خلیج‌فارس است زیرکوه می‌گفتند. بنابه گفته‌ی مؤلف فارسنامه، پشتکوه قبل از استیلای الوار به سه ناحیه زیر تقسیم می‌شده است:
1. بلادشاپور، این ناحیه در مرز بین خوزستان و فارس در مشرق ارجان و جنوب سرداران قرار داشته و نظر به اینکه رودخانه‌ی طاب مرز بین فارس و خوزستان به شمار می‌رفته قاعدتاً می‌بایست که بلاد شاپور در کنار این رودخانه قرار داشته باشد.
2. ریوین (یا رون (1))، حسن فسائی بین بخشهای قدیمی کهگیلویه از ناحیه‌ای به نام ریوین نام برده است که در انتهای شمال شرقی استان و در سردترین نقطه این منطقه قرار داشت، استخری و مقدسی از ناحیه‌ای به نام ریوین یاد کرده‌اند که تعلق به استخر داشته است. به استناد گفته‌های نویسندگان مذکور به علت سرمای شدید این منطقه کشت و زرع در آنجا به سختی صورت می‌گرفته، اگر مطالب استخری و مقدسی را با گفته‌های مؤلف فارسنامه ناصری مقایسه کنیم چنین نتیجه می‌شود که هر دو ناحیه تحت نام ریوین احتمالاً یکی بوده‌اند.
3. تل خسروی یا بلوک رودخانه ناحیه باستانی کهگیلویه.
زیرکوه نیز به پنج ناحیه به شرح زیر تقسیم می‌شد:
1- باشت 2- ارجان 3- زیدون 4- کوهمره 5- لیراوی.
مهمترین عشایر آن بویراحمدی است که در ناحیه‌ای ممتد از کوه دینار فارس تا هفت‌گل و آغاجاری و از جانکی و بختیاری تا خاک ممسنی و قشقائی و لیراوی سکونت دارند و به دو شعبه تقسیم می‌شوند یکی بویراحمد گرمسیری که شهرنشین و متمدن شده‌اند و دیگری بویراحمد سردسیری که اکثر قریب به اتفاق آنها چادرنشین هستند.
رشته‌های کهگیلویه سراسر این منطقه را دربرگرفته و رودخانه‌های مارون و زهره و خیرآباد و خرسان از آن می‌گذرند، آب و هوای نواحی مرتفع آن معتدل کوهستانی است و نواحی پست آن دارای زمستانهای معتدل و تابستانهای گرم است.

تاریخ

اسکندر مقدونی پس از تصرف خزانه‌ی شوش به طرف پرس‌پلیس و پاسارگاد روانه شد، از کارون گذشته از طریق اهواز و بهبهان وارد ولایت اوکسیان (2) گردید، این ولایت در همسایگی شوش بود و تا مدخل پارس امتداد می‌یافت بین آن و سوزیان (خوزستان) معبری است تنگ، ساکنین اوکسیان گذشته از اینکه مالیاتی به سلاطین پارس نمی‌دادند شاهان مذکور هنگامی که قصد عبور از این معبر تنگ را داشتند برای حفظ امنیت این مسیر به رؤسای این مردم انعام می‌دادند، اسکندر بعد از غلبه بر این مردم با مقاومت سخت آریوبرزن سردار درایوش سوم که معبر مذکور را محافظت می‌کرد روبه رو گردید.
بعضی از مورخین یونانی این موقعیت را دروازه‌ی پارس و برخی دروازه‌ی شوش نوشته‌اند، نویسندگانی اروپایی دروازه‌ی پارس گویند، به هر حال همانطور که از نام آن پیداست معبری است تنگ که از پارس به شوش می‌رود و به استناد توصیف مورخین یونانی کهگیلویه فعلی است و در حال حاضر نام این معبر سخت تنگ تک‌آب است که در 20 کیلومتری شمال شرقی شهر بهبهان واقع شده است.
ناحیه‌ی کهگیلویه قبل از تسلط مسلمانان بر ایران یکی از نواحی پنجگانه فارس به شمار می‌رفت و ناحیه‌ی قباد یا به نام مرکزش ارجان نام داشت، نواحی دیگر مشتمل بود بر اردشیرخوره و استخر و دارابجرد و شاپورخره.
قبل از سال 226 هـ. ق یکی از پنج قبیله‌ی بزرگ فارس به نام زم‌زمیجان به اطاعت جیلویه نامی که از کوره‌ی استخر رهسپار محل آنها شده بود درآمد، از آن به بعد کلمه‌ی زم که به معنی مسکن است به مناسبت جیلویه و آل جیلویه که بر آن حکومت می‌کرد زم جیلویه خوانده شد و احتمالاً از قرن سوم هجری به بعد قسمتی از کهگیلویه کنونی که محل سکونت جیلویه بود به کوه جیلویه معروف شده است، رفته رفته قدرت جیلویه که بر قبیله زمیجان غلبه کرده بود به جایی رسید که رقیب خاندان ابودلف عجلی شد و معقل‌بن عیسی برادر ابی‌دلف را کشت، ابی‌دلف بعد از اینکه از این ماجرا مطلع شد آهنگ او کرد و در جنگی که بین این دو درگرفت جیلویه کشته شد ابودلف سرش را از تن جدا کرده و آن را به نقره گرفت، در پیکارهایی که با رقبای خود می‌کرد سر را بر سر نیزه‌ای نصب کرده پیشاپیش سپاه می‌کشیدند، هنگامی که احمدبن عبدالعزیز در زرقان فارس از عمروبن لیث شکست خورد این کله به دست عمرو افتاد، ابوطاهر فضلویه که در خدت سنقربن مودود اتابک فارس بود به پاداش خدماتی که انجام داده بود از طرف اتابک مذکور به حکومت ولایت کهگیلویه منصوب گردید اما دیری نگذشت که دعوی خودسری و استقلال کرد و از اطاعت اتابک سنقر سرپیچید و در حدود سال 550 هـ. ق خود را اتابک خواند که در حقیقت وی مؤسس و اولین اتابک سلسله‌ی اتابکان لر بزرگ است.
حمدالله مستوفی در این ناحیه از جبل جیلویه و بلادشاپور نام برده می‌گوید: «جبل جیلویه ولایت بسیار است و قهستان و نواحی فراوان دارد، با لرستان پیوسته است و هوایش سردسیر و آبش بسیار بوده و درختان بی‌‎شمار و میوه‌ی بسیار دارد و مردم آنجا شافعی مذهب و سنی‌اند» (3).
در سال 990 هـ. ق در دوران صفویه در کهگیلویه قلندری که شبیه اسماعیل دوم صفوی بود خروج کرد و مدتی باعث اغتشاش در منطقه گردید، شاه عباس اول در سال 1005 هـ. ق الله وردیخان را به حکومت کهگیلویه منصوب کرد، در سالهای 1136 و 1137 هـ. ق هنگامی که افاغنه به ایران حمله کردند عشایر کهگیلویه با آنها جنگیدند، در زمان نادرشاه محمدخان بلوچ که از جانب نادر به حکومت کهگیلویه منصوب شده بود سر به شورش برداشت، نادر در سال 1146 هـ. ق رهسپار بهبهان شد، محمدخان بلوچ چون تاب پایداری در خود نمی‌دید به گرمسیرات فارس پناه برد، نادر امنیت را در این ناحیه برقرار کرد، در دوران سلسله‌های زندیه و قاجاریه حوادث مهمی در کهگیلویه روی نداد و آرامش نسبی در آنجا برقرار بود.
مرکز بویر احمد و کهگیلویه یاسوج است و شهرهای تابعه‌ی آن عبارتند از: دهدشت و گچساران (دوگنبدان).

یاسوج

شهرستان یاسوج از شمال به سمیرم، از مشرق به آباده، از جنوب به شیراز و نورآباد و از مغرب به دهدشت و گچساران محدود می‌شود، دارای 30 درجه و 48 دقیقه عرض شمالی و 51 درجه و 32 دقیقه طول شرقی است. شهرستان یاسوج در دامنه قرار گرفته دارای آب و هوای معتدل کوهستانی است.

دهدشت

مرکز کهگیلویه شهرستان دهدشت است، تا تهران 980 کیلومتر فاصله دارد، از شمال به بروجن و ایذه، از مشرق به یاسوج و سمیرم، از جنوب غربی به بهبهان، از جنوب به نورآباد و از مغرب به رامهرمز محدود است، دارای 30 درجه و 50 دقیقه عرض شمالی و 50 دقیقه عرض شمالی و 50 درجه و 31 دقیقه طول شرقی است.
به استناد مندرجات فارسنامه ناصری این آبادی به سبب واقع بودن بین شیراز، اصفهان و شوشتر و نزدیکی به خلیج فارس دارای رونق و اهمیت زیادی بوده و کاروانها کالاهای هندوستان را به آنجا حمل کرده و سپس به اطراف توزیع می‌شد (4)، در دوره‌ی سلطنت شاه محمد خدابنده (995- 985 هـ. ق) از سلاطین صفویه دهدشت مقر فرمانداری کهگیلویه بود و اداره‌ی حکومت آن در دست افشارها متمرکز شده بود، این طایفه تا اواخر قرن دهم هجری در کهگیلویه مطلق‌العنان بودند، در دوران شاه عباس اول (995- 1038 هـ. ق) قدرت از افشار سلب گردید و کهگیلویه ارتباط مستقیمی با دولت مرکزی پیدا کرد، راه اصفهان ساخته شد و پلهای متعدد و کاروانسراهایی در آن به وجود آمد، طولی نکشید که یکی از مراکز مهم بازرگانی شد، لیکن در آشفتگیهای دوران بعد از کریم خان بر اثر غارت طایفه بنیچه ساکنین آن به اطراف پراکنده شدند بطوری که تا سال 1281 هـ. ق تقریباً از سکنه خالی شده بود، بنا به گفته‌ی حسن فسائی آخرین کوشش برای مسکونی کردن دهدشت قبل از سال 1291 هـ. ق صورت گرفته و آن تعمیر امامزاده شفیع‌الله بوده است.
گچساران یکی از بخشهای کهگیلویه است که اخیراً به شهرستان تبدیل شده است، راه شوسه اهواز به شیراز از آن می‌گذرد و قشلاق تیره‌های بویراحمدی و قشقائی است، مرکز آن دوگنبدان است، ناحیه گچساران در منتهاالیه مناطق نفت‌خیز ایران است، بر طبق تصویبنامه آبان ماه 1338 از شهرستان بهبهان منتزع و تابع شهرستان کهگیلویه شد، اخیراً هم به شهرستان تبدیل گردیده است.

پی‌نوشت‌ها:

1. Reven
2. Uxiens
3. نزهت‌القلوب، حمدالله مستوفی، به اهتمام لسترنج، ص 127.
4. فارسنامه ناصری، ص 263- 262.

منبع مقاله :
بیات، عزیزالله؛ (1393)، کلیات جغرافیای طبیعی و تاریخی ایران، تهران: مؤسسه انتشارات امیرکبیر، چاپ ششم