اثر آية الکرسي

نويسنده:علي مير خلف زاده
دوستي در نهروان داشتم كه يك روز برايم تعريف كرد كه من عادت داشتم هر شب آية الكرسي را مي خواندم و بر در دكان و مغازه ام مي دميدم و با خيال راحت به منزلم مي رفتم . يك شب يادم رفت آية الكرسي را به مغازه بخوانم ، و به خانه رفتم . وقت خواب يادم آمد، از همان جا خواندم و به طرف مغازه ام دميدم . فردا صبح كه به مغازه آمدم و در باز كردم ، ديدم دزدي در مغازه آمده و هر چه در آنجا بوده جمع كرده ، بعد متوجّه مردي شدم كه در آنجا نشسته . گفتم : تو كه هستي و در اينجا چه كار داري ؟ گفت : داد نزن من چيزي از تو نبرده ام ، نگاه كن تمام متاع تو موجود است ، من اينها را بستم و همينكه خواستم بردارم وببرم در مغازه را پيدا نمي كردم ، تا اثاثها را زمين مي گذاشتم در را نشان مي كردم باز تا مي خواستم ببرم ديوار مي شد. خلاصه شب را تا صبح به اين بلا بسر بردم تا اينكه تو در را باز كردي ، حالا اگر مي تواني مرا عفو كن ، زيرا من توبه كردم و چيزي هم از تو نبرده ام . من هم دست از او برداشتم و خدا را شكر كردم .
منبع:داستانهايي از اذکار و ختوم و ادعيه مجرب