نویسنده: آیت الله عبدالله جوادی آملی





 
گرچه سراسر قرآن کریم هماهنگ و منسجم است، ولی سوره‌های خاصی درباره محتوای مخصوص و معارف معینی نازل شده است. یعنی آن محتوای مخصوص در آن سوره‌های خاص، بهتر و بیشتر از سوره‌های دیگر تبیین شده، لذا برای آن بخش از سور که درباره یک محتوای خاص نازل شده‌اند، نام ویژه‌ای است، و ابتدای آنها نیز با کلمات مشابهی شروع می‌شود، نظیر حوامیم. هفت سوره در قرآن با «حم» آغاز می‌شوند که آنها را حوامیم سبعه می‌گویند.
قسمت مهم محتوای این سور هفت‌گانه، اصول ثلاثه، یعنی توحید و نبوت و معاد است. در این سور، ضمن تشریح وحی و اهمیت قرآن و کیفیت نازل شدن آن، به اصل توحید و نبوت و معاد بیش از سایر سور اشاره شده است. درباره معاد فرازهای فراوان وجود دارد که یکی از آن فرازها مسئله کتابت و ثبت و ضبط اعمال انسان است. زیرا قیامت که روز حساب است، وقتی حسابرسی در آن روز میسور است که اعمال زشت و زیبای افراد به حساب آید، و اعمال، وقتی به حساب می‌آیند که حضور داشته باشند، و اعمال وقتی حضور می‌یابند که در دنیا ثبت شده باشند. ثبت اعمال همان کتابت اعمال است، و ضبط عملها همان تنظیم و نوشتن آنهاست، که از آن به نامه‌ی اعمال تعبیر می‌شود.
چیزی که درباره کتابت اعمال مطرح است، این است که آیا این کتابت لفظی است یعنی با حروف نگارش می‌یابد، نظیر نوشتن نامه‌ها در دنیا، یا معنای کتابت اعمال به معنای نگارش لفظی نیست و معنای دیگری دارد؟ و آیا این اعمال تنها اعمال فردی انسان است یا اعمال اجتماعی او و رفتار جامعه هم نوشته می‌شود؟ و در نتیجه، آیا فقط هر فرد انسان دارای کتاب است که اعمال فردی او در آن ثبت است، یا نه، همانطوری که هر فرد انسان دارای کتاب است، امت و جامعه هم دارای کتابند که وظایف اجتماعی در آن کتاب جامع رسمی و همگانی نوشته می‌شود؟ و آیا نویسنده‌های این کتاب فرشتگانند یا نه؟ آیا ممکن است خدای متعال در کتابت اعمال حضور و ظهور مستقیم داشته باشد یا اینکار را فقط به مأمورین ضبط اعمال سپرده است؟ و در نتیجه، کیفیت برخورد فرد یا جامعه با این کتاب اعمال در قیامت چگونه خواهد بود؟ اینها مسائلی است که در این سور هفتگانه مطرح است.
در سوره جاثیه، مسئله کتابت اعمال چنین طرح می‌شود «وَتَرَى‏ كُلَّ أُمَّةٍ جَاثِیَةً» (1) می‌فرماید شدت عذاب قیامت طوری است که هر امتی را می‌بینی که به زانو درآمد. انسان هراسناک و آماده گریز که نه توان نشستن و نه یارای رفتن دارد، به زانو درمی‌آید. این حال را جثو می‌نامند. می‌فرماید عذاب قیامت آنچنان رعب‌آور است که همه به زانو درمی‌آیند. گرچه آنانکه قضاء الهی در اثر صلوح و شایستگی، امان را بر ایشان مقرر نمود آنچنان مصون‌اند که هرگز آتش را احساس نمی‌کنند و اندوهگین نخواهند شد «لاَ یَسْمَعُونَ حَسِیسَهَا وَهُمْ فِی مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَالِدُونَ» (2). آن روز که هراس همگانی است، اولیای الهی از این ترس مصونند، «لاَ یَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَكْبَرُ» (3) زیرا «إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی مَقَامٍ أَمِینٍ» (4) تحقیقاً وارستگان در جایگاه امن بسر می‌برند. آنها که از خطر گناه و وسوسه در دنیا در امان بودند، در آخرت از خطر احساس عذاب در امانند «الَّذِینَ آمَنُوا وَلَمْ یَلْبِسُوا إِیمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُم مُهْتَدُونَ» (5) آن کس که از نظر اعتقاد مؤمن باشد، و از نظر رفتار دارای اعمال صالح باشد، از امن الهی برخوردار است. آنان که دامن دیانت خود را به ستم آلوده نکردند، از امن خدای سبحان برخوردارند، و آن روزی که دیگران به زانو درمی‌آیند اینها آرام و راحتند.
«كُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَى‏ إِلَى‏ كِتَابِهَا» هر امتی به نامه‌ی اعمالشان دعوت می‌شوند. از این آیه کریمه معلوم می‌شود همان طوری که هر فرد، موجود و زنده است، جامعه هم موجود و زنده است. همانطوری که هر فرد مسئول است، جامعه هم مسئول است، همانطوری که فرد حیات و ممات دارد، جامعه و امت هم حیات و ممات دارد. همانطوری که فرد نامه‌اش یا سنگین است یا سبک، امت و جامعه هم یا نامه‌ی اعمالشان سبک است یا سنگین، و همانطور که اگر نامه‌ی فرد سبک بود، طعمه‌ی عذاب آتش می‌شود و اگر سنگین بود و از حق برخوردار بود، در ساحت قدس خدای سبحان راضی و مرضی بسر می‌برد، «فَأَمَّا مَن ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ فَهُوَ فِی عِیشَةٍ رَاضِیَةٍ» (6) امت و جامعه هم اگر اعمالشان سبک و نامه اعمالشان از حق تهی بود، گرفتار عذاب آتش خواهند شد، و اگر نامه اعمال آنها از حق برخوردار و سنگین بود، در زندگی سراسر خوشنودی بسر خواهند برد. «الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ» (7) امروز که قیامت است،‌ عین اعمالتان جزای شماست. یعنی همان را که انجام دادید، جزای خود می‌بینید و همان رفتار به صورت جزا به شما داده می‌شود.
بنابراین امت هم مانند فرد زنده و مسئول است، و وظایفی دارد و کتاب اعمالی خواهد داشت. «هذَا كِتَابُنَا یَنطِقُ عَلَیْكُم بِالْحَقِّ» (8) در قیامت به امتها می‌گویند این کتاب ماست که با شما به حق سخن می‌گوید، زیرا متن عمل شما را ضبط کرده و به شما ارائه می‌دهد. هیچ بطلانی در آن نیست و کارهای باطل شما را نیز بدون تغییر و کم و کاست نشان می‌دهد، اینطور نیست که چیزی به آنها بیفزاید یا از آنها کم بکند. اگر رفتار باطل داشتید، کارهای باطل شما را درست نشان می‌دهد و می‌بینید که باطل کرده‌اید و اگر کار صحیح انجام دادید، کارهای صحیحتان را درست نشان می‌دهد، و متن عمل را می‌بینید، و عین آن را مشاهده می‌کنید. «هذَا كِتَابُنَا یَنطِقُ عَلَیْكُم بِالْحَقِّ» چرا؟ چون «إِنَّا كُنَّا نَسْتَنسِخُ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ» (9) آنچه را که شما می‌کردید ما استنساخ می‌کردیم.
استنساخ آن است که انسان از روی یک اصل، نسخه‌برداری کند. این اعمال خارجی ما نسخه‌ای است که از روی اصل گرفته شده، قبل از اینکه به این عالم بیائیم، خدای متعال می‌دانست که ما با اختیار و با اراده چه خواهیم کرد، می‌دانست که با اراده به طرف خیر حرکت می‌کنیم یا با اختیار به سمت شر می‌رویم. این انسانی که بین دو راه قرار دارد «وَهَدَیْنَاهُ النَّجْدَیْنِ» (10) خدای متعال می‌داند که او با میل و اراده خود کدام یک از این دو راه را انتخاب می‌کند. آنچه که در علم خدای سبحان بر اساس اراده و اختیار انسان گذشت اصل است، و آنچه در جهان خارج تحقق می‌یابد، نسخه‌ای از آن اصل می‌باشد، و کار فرشتگان تطبیق این عمل با آن نسخه اصل است، و تلاش و کوشش مسئولین تربیتی انسان این است که آنچه را که در نهان هر فرد یا جامعه بالقوه است به فعلیت بیاورند. این انسانی را که صالح بالقوه است صالح بالفعل کنند، یا اگر در درون او فساد و تباهی بالقوه تعبیه شده این قوه به فعلیت برسد و هرچه در درون افراد وجود دارد، با آمدن دستورات و آزمون‌های الهی ظهور پیدا کند. «إِنَّا كُنَّا نَسْتَنسِخُ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ» یعنی آنچه که شما عمل می‌کنید نسخه‌ای است که ما از روی اصل می‌گیریم.
معنای کتابت اعمال این نیست که کاری که شما می‌کنید ما آن را در یک دفتر بنویسیم. مثلاً اگر کسی نماز خواند، بنویسیم فلان شخص دو رکعت نماز خواند و اگر روزه گرفت، بنویسیم آن شخص روزه گرفت، و اگر غیبت کرد، بنگاریم غیبت کرد، و اگر تهمت زد، بنویسیم تهمت زد. زیرا وجود لفظی و کتبی همانا وجود اعتباری شیء است،‌ نه وجود حقیقی او، لذا نشان دهنده واقعیت تکوینی شیء نخواهد بود، و در نتیجه قابل انکار می‌باشد. مثلاً اگر کسی این عبادت خارجی را به نام نماز می‌شناسد، یا آن را به نام صلاة می‌داند، این قراردادی است که طبق آن بین این گروه، آن محتوا با این کلمه بیان می‌شود و در بین آن گروه همان محتوا با یک کلمه‌ی دیگر نامیده می‌شود. چون دلالت لفظ بر معنا، با وضع و قرارداد است، و دلالت تکوینی نیست. و چون دلالت بر آن تکوینی نیست، متن عمل نمی‌باشد، و شاید در جایی که جز حق چیزی ظهور ندارد، قابل احتیاج نباشد. و اما اگر متن عمل در جایی ثبت باشد و در جایی ذخیره بشود، که همین ذخیره‌ی متن عمل و همین ثبت متن عمل به عنوان کتابت اعمال محسوب می‌شود، هرگز در روز حسابرسی زمینه انکار نخواهد بود. بنابراین کتابت اعمال به عنوان نوشتن اعمال با قلم ظاهری نخواهد بود. زیرا در این آیه‌ی کریمه نفرمود هرچه را که شما می‌کنید، ما آن را می‌نویسیم، بلکه فرمود، ما آن را استنساخ می‌کنیم. استنساخ کردن یعنی از روی مکتوب اصل نسخه برداشتن. فرمود ما آنچه را که عمل می‌کنید، استنساخ می‌کنیم. یعنی یک اصلی است که متن اعمال شما را از آن استنساخ می‌کنیم. آنچه که شما می‌کنید، نسخه‌ای است که ما مطابق با اصل برمی‌داریم. پس یک اصلی است که لوح محفوظ است و این نامه‌ها که عبارت از متن اعمال شما است، از روی آن مکتوب اصل نسخه‌برداری شده است، و آن موطنی که اعمال همگان در آن حضور دارد، موطن کتابت اعمال است. آن مبدأ فاعلی که بین اعمال ما و آنچه در لوح محفوظ است تطبیق می‌کند، همانا کاتب عمل است، و این عمل چون متنش و عینش در قیامت ظهور دارد، هم از جانب حق سبحانه قابل احتجاج است و هم از طرف بنده قابل انکار نیست، و انسان ناچار است به عملش اعتراف کند، چون متن عمل خود را می‌بیند نه نوشته‌ی آن را. و این با آیاتی که می‌فرماید «وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِراً» (11) سازگار و منطبق خواهد بود. اینچنین نیست که یک نامه باشد که در آن نامه، اعمال انسان نوشته شود، و فرد یا جامعه نامه اعمال را ببیند، بلکه متن اعمال را حاضراً مشاهده می‌نماید، خدای سبحان می‌فرماید، متن عمل هر کسی را به او نشان خواهند داد و او عین عمل را خواهد دید «وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِراً» و می‌فرماید: «عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ وَأَخَّرَتْ» (12) و نیز می‌گوید: «كَذلِكَ یُرِیهِمُ اللّهُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَاتٍ» (13) و همچنین می‌فرماید: «یَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَهَا وَبَیْنَهُ أَمَداً بَعِیداً» (14) یعنی عین عمل را مشاهده می‌کنند، و آن را حاضر می‌یابند.
از آنجا که این آیات دلالت دارند بر این که انسان عین عمل را می‌بیند، و آیه سوره جاثیه هم می‌گوید که ما اعمال شما را استنساخ می‌کنیم، معلوم می‌شود مسئله کتابت اعمال این نخواهد بود که آن‌ها را با وجود کتبی و لفظی بنویسند، مثلاً فلان شخص چه کرد و چه گفت؟ بلکه عین عمل را ثبت می‌کنند و این همان ضبط اعمال است، و هرگز شبیه ضبط در نوار هم نیست، چون نوار فقط آهنگ و صوت یا صورت را ضبط می‌کند، اما اراده و محتوا و نیت را ثبت نمی‌کند، نیتها را نمی‌توان در ابزار مادی ثبت کرد،‌ اراده‌ها را نمی‌توان نوشت. اراده، نیت و اعتقاد که اموری معنویند و از امور مادی نیستند، در نوار طبیعت پیاده نمی‌شوند، بلکه موطنی لازم است که هم متن عمل و هم روح آن، که نیت و اراده است، در آنجا ثبت بشود. آن کتابی که هم ظاهر عمل و هم روح عمل را ثبت می‌کند، به عنوان نامه‌ی اعمال معروف است که به دست توانای فرشته عالم آگاه عادل معصوم تنظیم می‌شود. یک موطنی در جهان هستی وجود دارد که در آن، همه اعمالمان با همه خاطرات و نیاتی که داشتیم و داریم نگهداری می‌شود. این می‌شود کتابت اعمال، که انسان وقتی به آن موطن خاص رسید همان را می‌بیند.
در یک بخش از قرآن می‌خوانیم که اعمال شما را فرشتگان می‌نویسند و در بخش دیگر قرآن می‌خوانیم که شما تمام اعمالتان را می‌بینید، و جمع آن‌ها به این است که مسئله حضور اعمال و مسئله کتابت در موطن معین صورت می‌پذیرد. اگر ثبت اعمال به عنوان کتابت لفظی می‌بود که با حروف نگارش می‌یافت غیر حضور اعمال بود. اما اگر کتابت اعمال به معنای ثبت عین آن‌ها باشد نه به معنای نگارش با کلمات و حروف و رقم و قلم، عین همان مرحله حضور و متن خارجی اعمال است، و با آیاتی که می‌فرماید انسان عین اعمال خود را می‌بیند، منطبق خواهد بود «إِنَّا كُنَّا نَسْتَنسِخُ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ» نویسنده‌های این کتاب، که همانا فرشتگانند، در حقیقت برای تطبیق آنچه در خارج یافت می‌شود با آنچه در لوح محفوظ است، کار می‌کنند. خدا آنها را به عنوان حافظ و کاتب کریم ستوده و معرفی کرده است.
وقتی نظام طبیعت عوض شد «إِذَا السَّماءُ انفَطَرَتْ وَإِذَا الْكَوَاكِبُ انتَثَرَتْ وَإِذَا الْبِحَارُ فُجِّرَتْ وَإِذَا الْقُبُورُ بُعْثِرَتْ عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ وَأَخَّرَتْ» (15) هر انسانی می‌داند که در گذشته‌اش و در اواخر عمرش چه کرده، یا می‌داند که در زمان حیاتش چه کرده و آثار کار او بعد از ممات چه بوده است «عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ وَأَخَّرَتْ». همه را یکجا می‌فهمد، نه از طریق علم حصولی آن‌ها را ادراک کند و به خاطرش بیاید، بلکه از راه شهود، همه آنها را ادراک می‌کند. «یَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً» چون در آن روز خود عمل را می‌بیند و مشاهده می‌کند و آگاه می‌شود.
«وَإِنَّ عَلَیْكُمْ لَحَافِظِینَ كِرَاماً كَاتِبِینَ یَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ» (16) فرشتگان حافظ و مواظب شمایند، اینها کرامند، و از کرامت ویژه‌ای برخوردارند. خدا فرشتگان را به کرامت و بزرگواری ستوده است. می‌فرماید: «بَلْ عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ» (17) فرشتگان کرامتشان در اطاعت خداست. در اینکه دنبال و تابع امر خدایند نه سابق بر امر او، و از خود طرح و خواسته‌ی ابتدائی ندارند، و هیچ کاری را قبل از دستور الله انجام نمی‌دهند، هرچه خدا می‌خواهد، آنها می‌خواهند و هرچه خدا دستور می‌دهد، آنها اجرا می‌کنند. در گفتن تابعند و در عمل مطیعند.
این صفت برجسته موجب کرامت فرشتگان شده است. و خداوند همین صفت را به انسان‌ها آموخته تا به کرامت برسند، می‌فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَرسُولِهِ» (18)‌ای مؤمنان که در همه شئون زندگی تابع و دنباله‌رو دستور خدای سبحان و رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) باشید و هرگز از حضرت حق و پیامبر گرامیش جلو نیفتید؛ و خودرأی و مستقل نباشید. بگذارید همه گفتارتان و رفتارتان بعد از فرمان خدای سبحان باشد. این راه کرامت است که خدا به انسان‌ها نشان می‌دهد. در اینجا می‌فرماید: «وَإِنَّ عَلَیْكُمْ لَحَافِظِینَ كِرَاماً كَاتِبِینَ یَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ» آنچه می‌کنید، اینها می‌فهمند. اگر شما در قیامت عین اعمال را مشاهده می‌کنید، فرشتگان در تمام حال شاهد اعمال شمایند «یَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ» آنچه می‌کنید، آنها می‌دانند، ظاهر عمل را می‌بینند و باطن عمل را هم که اراده و نیت شماست، می‌دانند، و آن اراده را با این عمل یکجا در متن هستی خارج ثبت می‌کنند نه اینکه در دفتر لفظی بنگارند.
در جوامع روائی ما آمده است که آن قلمی که حقایق را می‌نگارد، از فرشتگان خداست، آن لوحی که ظرف حقایق است، فرشته‌ای از فرشتگان خداست «ان اللوح و القلم ملکان من ملائکة الله» (19). این کرامت در بسیاری از آیات قرآن به انسان‌ها گوشزد شده تا از این راه به مقام شامخ کرامت برسند. کتابی هم که برای تعلیم و تربیت ما نازل شده، به دست فرشتگان کریم نازل شده است «بِأَیْدِی سَفَرَةٍ كِرَامٍ بَرَرَةٍ» (20). اینها کریمند. می‌خواهند انسان‌ها را به مقام شامخ ابرار نائل کنند. این کتابت اعمال را خدا نه تنها به فرشتگان نسبت می‌دهد، بلکه می‌فرماید ما هم اعمال انسان را می‌نویسیم، هرکس هر کاری می‌کند، ما می‌نگاریم و هرکس هر کاری بکند چه خوب چه بد مضبوط است و هرگز از بین نمی‌رود «فَمَن یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلاَ كُفْرَانَ لِسَعْیِهِ وَإِنَّا لَهُ كَاتِبُونَ» (21)‌ هرکس عمل صالح انجام بدهد، در صورتی که مؤمن باشد، سعیش مستور و مکفور نخواهد بود، بلکه مشکور خواهد شد.
لسان قرآن کریم در بیان کیفر سیئه و بدی مطلق است، ولی در بیان پاداش حسنه و کار خوب مقید است. درباره سیئه و بدی می‌فرماید، هر کس کار بد کرد، جزا می‌بیند، چه مؤمن باشد، چه کافر. ولی درباره کار نیک نمی‌گوید هر کس حسنه و عمل صالح انجام بدهد پاداش اخروی می‌بیند، چون انجام کار صالح در صورتی که از جان مؤمن و با اعتقاد نشأت گرفته باشد، مقبول است. قبول کار خیر مقید به حسن فاعلی است، ولی کیفر کارش مقید به قبح فاعلی نیست. خواه فاعل آن مؤمن و خواه فاعل آن کافر باشد، در برابر کردار زشت کیفر می‌بیند. اما اگر کسی که معتقد به خدا و قیامت نیست کار خیری را انجام داد، این کار در قیامت مایه بهشت رفتن او نمی‌شود. زیرا او کار را برای خدا و پاداش قیامت نکرد، و عمر هر کاری وابسته به نیت و اراده صاحب آن کار است. هر کاری که برای خدا نباشد دارای عمری کوتاه است، زیرا دید کافر و جهان‌بینی او بسته و محدود است، او کار را در محور طبیعت انجام می‌دهد. روح عمل است که آن را حیات می‌دهد. اگر اراده کافر فقط قلمرو طبیعت است و بس، اگر اعتقاد کافر تا منطقه ماده است و بس، و اگر به بالاتر از منطقه طبیعت و ماده نمی‌اندیشد و به آن معتقد نیست که باید به آن عمل دوام و بقا ببخشد و آن را جاودانی کند، هرگز عملش در قیامت ظهور نخواهد کرد. «وَقَدِمْنَا إِلَى‏ مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَّنثُوراً» (22) این عمل ظهور و حیاتی در قیامت ندارد، زیرا هر کاری به اندازه روح آن کار دوام پیدا می‌کند.
گاهی اشکال می‌شود که چرا فردی که در مدت کوتاهی معصیت کرد باید به عذاب ابد گرفتار بشود؟ جوابش آن است که این کار از روح صاحب کاری نشأت گرفته که آن روح برای ابد تیره است، انسان کافر دارای روحی است که این روح هرگز از بین نمی‌رود و برای همیشه تیره است، زیرا قبل از قیامت حقیقت را باور نکرد و در قیامت هم نمی‌تواند باور کند. قیامت روز ظهور حق است، نه روز ایمان. زیرا ایمان فعل اختیاری است و بین انسان و ایمان او، اراده فاصله است. در قیامت، کار ارادی به عنوان عمل اختیاری از انسان صادر نمی‌شود وگرنه آن موطن هم نشأه تکلیف می‌بود «ان الیوم عمل و لاحساب و غداً حساب و لاعمل» (23) در قیامت کفار حق را می‌بینند ولی نمی‌توانند ایمان بیاورند. می‌گویند «رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا» (24) اما نمی‌توانند ایمان بیاورند، زیرا آن موطن، جای ایمان آوردن نیست، موطن کسب سعادت جدید نیست. لذا می‌گویند «فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صَالِحاً» (25) ما را بدنیا برگردان که ایمان بیاوریم. چه عذابی بدتر از آنکه انسان حق را ببیند و نتواند به آن ایمان بیاورد. برای همین انسان تبهکار در دنیا که ایمان آوردن میسر بود حق ثابت شده بود ولی ایمان نیاورد، در آخرت گرچه حقیقت به طور وضوح ثابت می‌شود، لیکن ایمان آوردن در آن موطن ممکن نیست. بنابراین در هر موردی که قرآن صحبت از کار خوب می‌کند، می‌گوید در صورتی پذیرفته است که انسانی که این کار خوب را انجام می‌دهد، دارای جان پاک الهی باشد مانند آیه «مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى‏ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً» (26) و آیه‌ی «فَمَن یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلاَ كُفْرَانَ لِسَعْیِهِ وَإِنَّا لَهُ كَاتِبُونَ» (27) یعنی هر کس کار صالح انجام دهد در حالی که مؤمن باشد هرگز کوشش او کفران نمی‌شود و ما اعمالش را ثبت می‌نمائیم. گرچه هر عملی که به دست فرشتگان ضبط می‌شود، عمل خدا است زیرا آنان مأموران حقند. اینچنین نیست که فرشتگان مستقل از خدا باشند، و خداوند حقیقة محیط به کارهای فرشتگان نباشد، سپس اعمال ملائکه به طور مجاز به خداوند اسناد داده شود. اگر خدا «مع کل شیء لابمقارنة و غیر کل شیء لابمزایلة» (28) است، فرشتگان مظهر فاعلیت الهی خواهند بود و از اسماء فعلیه حق می‌باشند، در مقام فعل حق، کار فرشتگان کار خداست، گذشته از اینکه همین معانی در مرحله بالاتر به طور بسیط و مجرد محض هم هست.
«وَإِنَّا لَهُ كَاتِبُونَ» تحقیقاً ما آن اعمال را ثبت می‌نمائیم. هم کارهای فردی را و هم کارهای جامعه و جمعی را. در کارهای فردی، چنین آمده که «وَكُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِی عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ كِتَاباً یَلْقَاهُ مَنشُوراً» (29) نامه‌ی عمل هر انسانی را مانند طائری به گردنش می‌آویزانیم، بطوریکه گردنگیر او می‌شود.
برخی از اوصاف و اعمال مانند طوق به گردن صاحبان آنها آویخته می‌شود. مانند بخل که همانند طوق در گردن انسان بخیل که حقوق الهی را ادا نکرد، آویخته می‌گردد. «سَیُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ» (30) یعنی بخل که از اوصاف رذیله است همانند طوق عذاب، گردن‌گیر بخیل خواهد شد. در اینجا می‌فرماید، نامه اعمال هر کسی گردنگیر او خواهد بود. «وَنُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ كِتَاباً یَلْقَاهُ مَنشُوراً» هر انسانی نامه‌ی خود را منشور و باز می‌بیند. تمام اعمالی را که در طی عمر انجام داده، باز و روشن و منتشر و جدای از هم می‌بیند، نه اینکه آن‌ها را به طور مجمل ببیند، و نه اینکه وجود کتبی و لفظی آن‌ها را ببیند، بلکه عین اعمال را منشور و باز و آشکار می‌بیند سپس می‌فرماید: «اقْرَأْ كِتَابَكَ كَفَى‏ بِنَفْسِكَ الْیَوْمَ عَلَیْكَ حَسِیباً» (31) یعنی کتاب خود را بخوان و حسابرسی تو نسبت به اعمال خودت کفایت می‌کند. نه وجود لفظی اعمال را بخوان، بلکه متن عمل را مشاهده نما، که شهود عین عمل همانا خواندن کتاب عمل است انسان در قیامت با یک دید، سراسر اعمال دوره عمرش را می‌بیند و آنگاه در کمال تعجب می‌گوید «مَالِ هذَا الْكِتَابِ لاَ یُغَادِرُ صَغِیرَةً وَلاَ كَبِیرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا» (32) با یک دید همه اعمال دوران عمر را مشاهده می‌کند، زیرا از قلمرو تدریج بیرون آمده. هم آن کتاب در رهن تدریج نیست، و هم خود انسان از طبیعت تدریجی دنیا آزاد شده و به عالمی رسیده که یکجا می‌تواند تمام اعمال و کردارش را حاضر و مشهود ببیند.
اگر کتابت اعمال به معنای وجود کتبی و لفظی آن‌ها نباشد، قرائت آن‌ها هم به معنای تلفظ وجود کتبی و لفظی آن‌ها نخواهد بود، چه اینکه کتاب فرشتگان نیز همچون کتابت خدای سبحان به طور نوشتن متعارف نمی‌باشد. تعبیر قرآن کریم این است «إِنَّا كُنَّا نَسْتَنسِخُ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ» بنابراین اگر این دو اصل از اصول قرآن که درباره معاد مطرح است، یعنی مسئله حضور اعمال و مسئله کتابت اعمال، که سوره‌های حوامیم در این دو اصل، مطالب سودمندی را بیان کرده‌اند، به هم نزدیک و مرتبط شد، و اگر معنای حضور و ظهور اعمال، معنای کتابت اعمال و قرائت اعمال روشن شد، قهراً مسئله وزن اعمال هم روشن می‌شود. همین عمل که در کتاب الهی ثبت است، یا سبک یا سنگین، و اگر در قیامت میزانی است که اعمال انسان را با آن می‌سنجند، چون آن ترازو حق است و واجد وزن که با آن کالاها را می‌سنجند، حق است «وَالْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ» (33) کسی که هیچ کار حق نکرد، وزن و ترازوئی ندارد. کسی که چیزی را برای حق و خدا انجام نداد اعمال او را نمی‌سنجند زیرا تمام کارهای او سبک است چه اینکه خود او هم اعمال خود را سبک می‌یابد. عمل سبک و بی‌وزن را در ترازوی حق نمی‌گذارند لذا در قرآن کریم فرمود ما در قیامت برای کافران وزنی را اقامه نمی‌کنیم، زیرا کارهای اینها وزنی ندارد تا آنها را در ترازو بگذاریم. «أُولئِكَ الَّذِینَ كَفَرُوا بَآیَاتِ رَبِّهِمْ وَلِقَائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَلَا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَزْناً» (34) چون واحد سنجش در آنجا حق است و عمل را با حق می‌سنجند، عملی که برای الله نبوده، حقیقت در آن عمل نیست و چون حقیقت در آن عمل نیست، هیچ وزنی ندارد، و چون هیچ وزنی ندارد آن را به ترازوی حق نمی‌آورند. و اگر می‌فرماید هرگاه عمل به اندازه وزن یک حبه اسفند باشد ما آن را خواهیم آورد و حساب‌رسان کافی خواهیم بود، «وَإِن كَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنَا بِهَا وَكَفَى‏ بِنَإ‏ّ حَاسِبِینَ» (35) معلوم می‌شود که راجع به اعمال مؤمنین است.
مؤمن باید خود را مواظب باشد، انسان معتقد باید خود را مواظب باشد که هر ذره کاری که انجام می‌دهد، آن را حساب می‌کنند. ترازو و میزان برای اوست، والا برای کافر وزن نیست. عمل کافر سبک است، کار سبک در ترازو قرار نمی‌گیرد چون سراب است، و سراب قابل سنجش نیست. گرچه هر کسی هرچه کرد خواه خوب و خواه بد مشاهده می‌کند. این ترازو ظاهراً دو کفه ندارد، بلکه یک کفه است که عین حق وزن اوست، و عمل را با حق می‌سنجند «وَالْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ». باطل که هیچ حظی از حق ندارد، در میزان حق نمی‌گنجد. و به استناد «فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً یَرَهُ» (36) هر انسانی هرچه کرد عین آن را مشاهده می‌نماید، لیکن کافر می‌بیند که عملش مغز ندارد و چون مغز ندارد و وزن ندارد، قابل توزین نیست. لذا می‌فرماید «فَلَا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَزْناً» البته برای درکات کفار حساب روشنی است. چه اینکه برای درجات مؤمنین حساب آشکار خواهد بود و درکات کافران همانند درجات مؤمنان دقیقاً بررسی می‌شود، و آن یک مطلبی دیگر است.
نتیجه اینکه هم فرد کتاب دارد و هم جامعه و امت. هم فرد در برابر وظایفش مسئول است و هم جامعه دارای وظایف اجتماعی است. معنای کتابت اعمال وجود لفظی و کتبی آن‌ها نیست، بلکه ثبت و نگهداری متن اعمال خارجی است. مسئله کتابت اعمال با مسئله ظهور و حضور اعمال، قابل تطبیق است. مسئله کتابت اعمال و مسئله حضور اعمال با مسئله توزین اعمال هم هماهنگ است. نویسنده‌های این کتاب، هم فرشتگانند و هم خدای متعال.
امیدواریم خدای متعال آن توفیق را به همگان اعطا کند که جز حق نیندیشیم و جز حق نبینیم. جز حق نگوئیم و جز راه حق نرویم. پروردگارا حیات ما را حیات اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم‌السلام) قرار بده و ممات ما را ممات اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم‌السلام) قرار بده. در دنیا و آخرت بین ما و انبیاء و اولیاء عظامت فاصله نینداز. به برکت قدرت مطلقه‌ات رزمنده‌های جبهه‌های جنگ را ظفرمندانه و پیرومند بفرما، و دشمنان اسلام و مسلمین را مخذول و منکوب بفرما، شهدای انقلاب اسلامی را با انبیا و اولیا محشور بفرما، رهبر کبیر انقلاب اسلامی را در پرتو عنایت حضرت بقیةالله - ارواح من سواه فداه - از امدادهای غیبی برخوردار بفرما غفرالله لنا ولکم.

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره‌ی جاثیه، آیه‌ی 28.
2. سوره‌ی انبیا، آیه‌ی 102.
3. سوره‌ی انبیا، آیه‌ی 103.
4. سوره‌ی دخان، آیه‌ی 51.
5. سوره‌ی انعام، آیه‌ی 82.
6. سوره‌ی قارعه، آیات 6 و 7.
7. سوره‌ی جاثیه، آیات 28 و 29.
8. همان.
9. همان.
10. سوره‌ی بلد، آیه‌ی 10.
11. سوره‌ی کهف، آیه‌ی 49.
12. سوره‌ی انفطار، آیه‌ی 5.
13. سوره‌ی بقره، آیه‌ی 167.
14. سوره‌ی آل عمران، آیه‌ی 30.
15. سوره‌ی انفطار، آیات 1 تا 5.
16. سوره‌ی انفطار، آیات 10 تا 12.
17. سوره‌ی انبیا، آیه‌ی 27.
18. سوره‌ی الحجرات، آیه‌ی 1.
19. تفسیر نورالثقلین، ذیل آیه‌ی اول سوره‌ی قلم.
20. سوره‌ی عبس، آیات 15 و 16.
21. سوره‌ی انبیا، آیه‌ی 94.
22. سوره‌ی فرقان، آیه‌ی 23.
23. نهج‌البلاغه فیض خطبه‌ی 42 ص 119.
24. سوره‌ی سجده، آیه‌ی 12.
25. همان.
26. سوره‌ی نحل، آیه‌ی 97.
27. سوره‌ی انبیا، آیه‌ی 94.
28. نهج‌البلاغه فیض، خطبه اول.
29. سوره‌ی اسراء، آیه‌ی 13.
30. سوره‌ی آل عمران، آیه‌ی 180.
31. سوره‌ی اسراء، آیه‌ی 14.
32. سوره‌ی کهف، آیه‌ی 49.
33. سوره‌ی اعراف، آیه‌ی 8.
34. سوره‌ی کهف، آیه‌ی 105.
35. سوره‌ی انبیا، آیه‌ی 47.
36. سوره‌ی زالزال، آیات 7 و 8.

منابع تحقیق :
جوادی آملی، عبدالله؛ (1375)، تفسیر موضوعی قرآن (جلد 3)، تهران: مرکز نشر فرهنگی رجاء، چاپ دوم.