خصوصيات فردي و اخلاقي امام هادي (عليه السلام)
خصوصيات فردي و اخلاقي امام هادي (عليه السلام)
1- ولادت
بشارت ولادت اين اختر آسمان امامت را بيش از دويست سال قبل، پيامبر (ص) داده بود:
خداوند در صلب او (امام جواد) نطفه اي نيکو، خجسته و پاکيزه به وديعت نهاده و نام آن را علي بن محمد گذارده است. لباس بزرگي و وقار را بر اندامش پوشانده و او را بر علوم و اسرار آگاه ساخته است.(3)
2- نام، کنيه و القاب
کنيه ي پيشواي دهم «ابوالحسن» است و چون اجداد بزرگوارش - امام کاظم و امام رضا (ع) - نيز مکني به اين کنيه هستند ، محدثان و راويان براي جلوگيري از اشتباه امام کاظم را «ابوالحسن اول»، امام رضا (ع) را «ابوالحسن دوم» و امام هادي (ع) را «ابوالحسن سوم» مي گويند.
لقبهاي آن بزرگوار، بنابر نقل ابن شهرآشوب عبارت است از: «نجيب»، «مرتضي»، «نقي»، «هادي»، «عالم»، «فقيه»، «امين»، «مؤتمن»، «طيب»، «متوکل» و «عسکري»(6) و مشهورتر از همه «هادي» و «نقي» است.
اين القاب، بيانگر بعضي از اوصاف و فضائل اخلاقي و کمالات معنوي آن امام همام است که بيشتر از ديگر صفات در وجودش تجلي پيدا کرده اند.
از بعضي روايات برمي آيد که آن حضرت لقب «متوکل» را پنهان مي داشته و از يارانش مي خواسته او را به اين لقب نخوانند. علت آن شايد اين بوده که خليفه ي عباسي معاصر آن حضرت - که از سرسخت ترين دشمنان اهل بيت (ع) بود - به اين لقب خوانده مي شد.(7)
3- پدر و مادر
ابو جعفر محمد بن علي الجواد (ع) مرا خواست و فرمود: کارواني که برده فروشي در ميان آن است و کنيزاني همراه خود دارد از راه مي رسد. سپس هفتاد دينار به من داد و امر کرد با آن، کنيزي را با مشخصاتي که داد از آن برده فروش بخرم.
من مأموريت را انجام دادم. اين کنيز که «ام ولد»(9) بود همان مادر «ابوالحسن» (ع) است.(10)
با راهيابي اين بانوي ارجمند به بيت امامت و افتخار درک محضر امام جواد (ع)، تحت تعليم و تربيت مستقيم آن حضرت قرار گرفت و به مدارج عالي اخلاقي و کمالات نفساني نائل آمد و در پاکدامني، تقوا و بندگي خدا گوي سبقت را از ديگر زنان عصر خود ربود. امام هادي (ع) در مقام تجليل از وي مي فرمايد:
مادرم عارف به حق من مي باشد و اهل بهشت است، شيطان سرکش به او نزديک نمي شود و مکر زورگويي لجوج به وي نمي رسد و خداوند حافظ و نگهبان اوست و او در زمره ي مادران صديقين و صالحان قرار دارد.(11)
امام هادي (ع) در اين سخنان گهربار، اوصافي را براي مادر خود برشمرده و ويژگيهايي را براي او بيان کرده که در افراد غير معصوم کمتر پيدا مي شود و اين نشان دهنده مقام اين بزرگ بانو نزد پروردگار و رابطه ي ولايي و معنوي او با مقام و ولايت است.
4- سيماي امام (ع)
5- فرزندان امام (ع)
الف - سيد محمد
زماني که امام هادي (ع) از مدينه به سامرا برده شد فرزند خردسالش محمد را در مدينه ترک کرد. محمد پس از چند سال اقامت در مدينه به پدر پيوست و مدتي نزد آن حضرت بود ولي تصميم گرفت دوباره به مدينه بازگردد. در راه بازگشت چون به قريه ي «بلد»(13) رسيد بيمار شد و در حالي که سنش متجاوز از بيست سال بود در سال 252 در همانجا در گذشت و هم اکنون قبرش بين سامرا و بغداد معروف است و مردم از همه ي طبقات بويژه دانشمندان، فقها و بزرگان مجتهدين و محدثين به زيارتش مي روند. در طول اين مدت مرقد شريفش منشأ کرامات فراواني بوده، بيماران زيادي شفا يافته و گرفتاران و حاجتمندان فراواني به برکت توسل به صاحب اين قبر، حاجت روا گشته اند.
بعضي از بزرگان همچون عالم جليل القدر ميرزا محمد تهراني و نيز علامه ي بزرگوار شيخ محمد علي اردوبادي هر کدام کتابي درباره ي معجزات و کراماتي که از اين امامزاده ي جليل القدر ديده شده نوشته اند.(14)
وي نه تنها نزد شيعه بلکه نزد اهل سنت و اعراب باديه هم از جايگاه رفيعي برخوردار است. آنان نيز احترام او را دارند و از جنابش مي ترسند؛ از اينرو هرگز قسم دروغ به او نمي خورند و پيوسته از اطراف براي او نذر مي برند. و مرقدش فصل الخصومه ي بسياري از اختلاف و مشاجرات است؛ چرا که وقتي امر منتهي به قسم به امامزاده محمد مي شود منکر از قسم خوردن نکول مي کند و حق را به طرف دعوا مي دهد، مبادا مورد خشم و نفرين آن بزرگوار قرار گيرد.(15)
بنابر نقل شيخ کليني زماني که محمد، فرزند امام هادي (ع) فوت کرد گروهي از بني هاشم براي عرض تسليت به خانه ي امام هادي (ع) رفتند؛ ديدند براي آن حضرت در صحن منزل بساطي گسترده اند و متجاوز از يکصد و پنجاه نفر از آل ابي طالب، بني عباس و قريش گرد آن بزرگوار نشسته اند. در اين هنگام امام حسن (ع) - در حالي که گريبان خود را در مرگ برادر چاک زده بود - وارد شد و کنار پدر ايستاد. پس از مدتي امام هاي (ع) رو به او کرد و فرمود:
«يا بني احدث لله شکرا فقد احدث فيک امرا»(16)
پسرم! تازه کن شکر خداي را که خداوند تازه کرد در حق تو امري را.
چند روايت ديگر نيز بدين مضمون وجود دارد.(17) ممکن است در اين روايات تصور «بداء» شود و گفته شود اراده ي خدا نخست بر امامت محمد فرزند بزرگ امام هادي (ع) تعلق گرفته بود، براي خدا «بداء» حاصل شد و به فرزند ديگرش امام حسن (ع) تعلق گرفت. در صورتي که چنين نسبتي به خدا محال است چون مستلزم نسبت جهل به ذات باريتعالي است.
تأمل در مضمون سخن امام (ع) مي رساند که اين روايات ارتباطي با مسأله ي «بداء» ندارد. مضمون روايات اين است که خداوند با مرگ محمد امامت امام عسکري (ع) را براي شيعيان - که معتقد بودند محمد به خاطر کمالات و شايستگيها و نيز پسر بزرگ بودنش، جانشين پدر خواهد شد - آشکار ساخت و مرگ او در حيات پدرش موجب شد هر گونه شک و ترديدي نسبت به امامت امام عسکري (ع) از دلها زدوده شود.
اين روايت بيانگر مقام و منزلت محمد نزد خداوند است؛ چه آنکه بر اين مطلب دلالت دارد که هر چند او امام نبود و اراده ي خدا بر امامت برادر بزرگوارش ابو محمد تعلق گرفته بود، ولي تالي تلو امام (ع) بود؛ چون مستفاد از مجموع روايات وارد شده در اين زمينه اين است که در ديد مردم شرايط و مقتضيات امامت - از جمله فرزند بزرگ امام بودن و برخورداري از شايستگيها و کمالات نفساني - در وجود ابو جعفر نيز فراهم بوده است؛ ولي آنان غافل از اين بودند که مرتبه ي اکمل و اتم اين شرايط و مقتضيات در وجود مبارک برادرش ابو محمد (ع) جمع است. به همين جهت اراده ي خداوند بر امامت آن گرامي پس از پدر تعلق گرفته است و اين مسأله بعد از فوت محمد براي مردم آشکار شد.
ب - حسين
و نيز مي افزايد: در روايت ابوالطيب است که صداي حضرت حجه بن الحسن (ع) شبيه صداي حسين بود؛ سپس از شجره الاولياء نقل مي کند که حسين فرزند حضرت امام علي النقي (ع) از زهاد و عباد بود و به امامت برادر خود اعتراف داشت. و در پايان مي نويسد: معروف است که قبر حسين نزديک قبر پدر ماجد و برادر بزرگوارش در سامرا در همان قبه ي ساميه است.(18)
ج - جعفر
جعفر در سال 271 هجري در سن 45 سالگي در سامرا درگذشت و در کنار قبر پدرش به خاک سپرده شد.(19)
1- شخصيت معنوي و الهي
آنان در پرتو بندگي خداو برخورداري از کمالات نفساني و ارزشهاي انساني به مرتبه اي از منزلت معنوي و شخصيت ملکوتي رسيده اند که همه ي سيلابها و چشمه سارها ي دانش و فضيلت از ستيغ وجود آن عرش نشينان، جاري مي شود و مرغان دور پرواز انديشه ها، توانايي رسيدن به قله ي بلند افکارشان را ندارند.(20)
آنان عرشياني هستند که خداوند براي هدايت فرشيان به جهان طبيعت فرستاده و بدين نعمت بزرگ بر همه ي انسانها منت نهاده است.(21) بر اين اساس، سنخيتي با ديگران ندارند.(22) آنان از سنخ نور هستند و وجودشان خالص، گزيده و مطهر به اراده ي خداست.(23) و اگر در اين عالم خاکي و مادي در کنار ملک نشينان زيست مي کنند و با آنان همساز و همسخن مي گردند، در بعد تجلي و ظهور ملکي و صورت ظاهري آنان است، نه صورت باطني و حقيقت واقعي که آن براي ديگران غير قابل درک و نزديک شدن است.
در اين مقياس، نمي توان آنان را با کسي مقايسه کرد و در يک رديف دانست. امام صادق (ع) مي فرمايد:
«أنا اهل البيت لا يقاس بنا احد.»(24)
با ما خاندان پيامبر (ص) کسي در خور مقايسه نيست.
امير مؤمنان (ع) اين حقيقت را با توضيح بيشتر و بيان فلسفه ي آن چنين مي فرمايد:
«لا يقاس بآل محمد صلي الله عليه و آله من هذه الامه احد و لا يسوي بهم من جرت نعمتهم عليه ابدا. هم اساس الدين و عماد اليقين. اليهم يفييء الغالي و بهم يلحق التالي و لهم خصائص حق الولايه، و فيه الوصيه و الوراثه.»(25)
از اين امت هيچ احدي با خاندان رسالت قابل قياس نيست، و هرگز نمي توان پرورده ي نعمت (علم و هدايت) ايشان را همپايه ي آنان دانست. آل محمد (ص) پايه ي دين و استوانه يقينند. هر که از حد درگذرد (و از راه حق دور افتد) بايد بسوي آنان بازگردد، و آن که وامانده است، به ايشان پيوندد. حق ولايت و امامت، خاص آنان است، و وصيت و ميراث پيامبر (ص) در ميان ايشان باقي است.
نخستين ويژگي خاندان رسالت در بيان اميرالمؤمنين (ع)، حق امامت و ولايت آنان بر مردم است که از سوي خدا به ايشان واگذار شده است. اين منصب الهي و رباني و مسؤوليت سنگين را کسي مي تواند بپذيرد که همه ي شرايط پذيرش آن از نظر علم و عصمت و کمالات نفساني در وجودش فراهم باشد. بنابراين اگر هيچ دليلي بر شخصيت والا و منزلت معنوي و الهي امامان (ع) جز نصب ايشان به مقام امامت از سوي خدا وجود نداشته باشد، همين يک دليل براي اثبات مدعي کافي است.
پيشواي دهم (ع) عضو اين خاندان برگزيده و پيشتاز در دانش و تقوا و کمال است که نه تنها نزد خدا و رسول او از منزلتي والا و رتبتي بي همسان، برخوردار مي باشد که ابعاد شخصيت معنوي و الهي اش در کرانه هاي جهان طبيعت تجلي کرده و انسانهاي روشن ضمير و حق بين را به اعتراف و فروتني در برابر عظمتش واداشته است. به عنوان نمونه ابن صباغ مالکي، به نقل از بعضي دانشمندان مي نويسد:
فضيلت ابوالحسن علي بن محمد هادي (ع) چترهايش را بر پهنه ي زمين گسترده و رشته هايش را به ستاره هاي آسمان پيوسته است.
هيچ فضيلت و منقبتي نيست جز آن که به او منتهي مي گردد و هيچ بزرگواريي نيست مگر آن که حد تمام و کمال آن از آن اوست.
هيچ خصلت والايي بزرگ نمي نمايد جز آنکه دليلهاي آن در وجود او آشکار است، و او اين همه را به خاطر گوهر ذاتش يعني سخاوتمندي که از ويژگيهاي او و بزرگواري که از سرشت ارجمندش نشأت مي گيرد، شايسته گشته است... .
وجودش مهذب، اخلاقش منيع، راه و روشش معتدل، صفاتش برجسته و هر کار نيکي به وجودش آبادان و شايسته است. در شکوه، آرامش، پاکي و پاکيزگي و برازندگي، نبوي مسلک و علوي سرشت بود.
روحي پاک و همتي والا داشت؛ بگونه اي که کسي از مردم همسان او نبود و در اين راه دشوار اما پسنديده، کسي به پاي او نرسيد و اميد رسيدن نيز نداشت.(26)
2- انس با معبود
پارسايي و انس با پروردگار آن چنان جلوه و نمودي در زندگي امام نقي (ع) داشت که برخي از شرح حال نويسان در مقام بيان برجستگيها و صفات والاي آن گرامي به ذکر اين ويژگي پرداخته اند. «ابن کثير» مي نويسد:
«کان عابدا زاهدا.»(27)
او عابدي وارسته و پارسا بود.
«يافعي» مي گويد:
«کان الامام علي الهادي متعبدا، فقيها، اماما.»(28)
امام علي هادي (ع) کمر همت به عبادت بسته، فقيه و پيشوا بود.
«ابو الفلاح حنبلي» در وصف حضرتش مي نويسد:
«ابوالحسن علي بن الجواد... المعروف بالهادي کان فقيها، اماما متعبدا.»(29)
ابوالحسن علي فرزند حضرت جواد... معروف به هادي، فردي فقيه، امام و متعبد بود.
امام هادي (ع) شب هنگام به پروردگارش روي مي آورد و شب را با حالت خشوع به رکوع و سجود سپري مي کرد و بين پيشاني پينه بسته اش و زمين، جز سنگ ريزه و خاک، حائلي وجود نداشت و پيوسته اين دعا را تکرار مي کرد:
«الهي مسييء قد ورد، و فقير قد قصد، لا تخيب مسعاه و ارحمه و اغفر له خطاه.»(30)
بارالها! گهنکاري بر تو وارد شده (و به در خانه ات آمده) و گدايي آهنگ تو را نموده است. تلاشش را بي نتيجه مگردان (و اميدش را نااميد مکن) و او را مورد عنايت و رحمت خويش قرار بده و از لغزشش درگذر.
و در توصيف قطب راوندي نسبت به آن بزرگوار آمده است:
... چون شب فرا مي رسيد رو به قبله مي ايستاد و مشغول عبادت مي گشت و ساعتي از راز و نياز باز نمي ايستاد؛ در حالي که جامه اي پشمينه در بر و سجاده اي حصيري در برابر داشت.(31)
و نيز «حائري» مي نويسد:
امام هادي (ع) در اثر شدت علاقه به عبادت و مناجات با پروردگار، شبها آرام نداشت و جز اندکي نمي خوابيد. در دل شب بر روي شنها و ريگزارها مي نشست و شب را به عبادت، استغفار و تلاوت قرآن سپري مي کرد.(32)
مأموران متوکل بارها در دل شب به خانه ي امام (ع) هجوم بردند و چون وارد خانه مي شدند آن عبد صالح خدا را در حالي که لباسي خشن بر تن داشت و بر روي حصيري به نماز ونيايش ايستاده بود، مي ديدند.
امام هادي (ع) نه تنها در عمل که در سخنان گهربارش پيروان خود را به تهجد و شب زنده داري تشويق مي کرد. در سخني از آن حضرت آمده است:
«السهر ألذ للمنام و الجوع يزيد في طيب الطعام.»(33)
بيدار ماندن (و شب زنده داري) خواب را لذتبخش تر مي سازد و گرسنگي موجب فزوني لذت غذا مي شود.
3- زهد و پارسايي
«سبط بن جوزي» مي نويسد: امام هادي (ع) هيچ گرايشي به دنيا نداشت و همواره در مسجد بود. وقتي مأموران، خانه ي او را بازرسي کردند جز چند جلد قرآن و کتب دعا و کتابهاي علمي چيزي نيافتند.(34)
امام هادي (ع) به دنيا در حد بازاري مي نگريست که مي بايد در آن تجارت کرد و براي زندگي جهان واپسين سود لازم و سرمايه ي مورد نياز را به دست آورد. آن حضرت در سخني فرمود:
«الدنيا سوق، ربح فيها قوم، و خسر آخرون.»(35)
دنيا بازاري است که گروهي در آن سود بردند و گروهي ديگر زيان.
در سخني ديگر فرمود:
«ان الله جعل الدنيا دار بلوي، و الآخره دار عقبي، و جعل بلوي الدنيا لثواب الآخره سببا، و ثواب الآخره من بلوي الدنيا عوضا.»(36)
خداوند دنيا را خانه ي گرفتاري و آزمايش و آخرت را خانه ي کيفر و پاداش قرار داده است، و گرفتاريها و آزمايشهاي اين جهان را موجب دستيابي به پاداش آخرت و ثواب آخرت را عوض رنجها و گرفتاريهاي دنيا مقرر کرده است.
کسي که چنين نگرشي به دنيا و ماهيت آن داشته باشد، سرمايه ي عمر ارزشمند خود را صرف تجملات و اندوختن زخارف آن نمي کند و در مقابل، همه ي تلاش و کوشش خود را صرف کسب ثواب آخرت و رضوان الهي - که در پرتو اطاعت و بندگي خدا و ارتباط و اتصال به حق حاصل مي شود - مي کند.
پيشواي دهم با اين درک و شناخت عميق از دنيا و آخرت، همچون جدش امير مؤمنان (ع) دنيا را طلاق داد و از زر و زيور آن چشم پوشيد، و دوري گزيد و به خداي تعالي پيوست، و آنچه موجب تقرب به او بود انجام داد.
4- بخشندگي
يکي از اين راهها - که در آيات و روايات نسبت به آن سفارش فراوان شده - انفاق و بخشش به افراد تهيدست و نيازمند است. اين سياست خداپسندانه ي مالي - که در زندگي امامان (ع) در سطح گسترده و اعجاب برانگيزي به چشم مي خورد - علاوه بر جنبه هاي معنوي و آثار اخروي، عامل مهمي در فقر زدايي، کاهش فاصله ي طبقاتي در ميان جامعه ي اسلامي، تأليف قلوب افراد، حفظ شخصيت و علاقمند ساختن آنان به مکتب اهل بيت (ع) و جلوگيري از ارتباط برقرار کردن و نزديک شدن آنان به دستگاه زر و زور خلفا بود.
در پرتو برخورداري ائمه (ع) از اين خوي نيکو، وجود آن بزرگواران پيوسته مايه ي اميد، و خانه شان، مرکز نشر دانش، پناهگاه افراد نيازمند و درمانده و محل آمد و شد انسانهاي مختلف، بويژه آنان که از راه دور مي آمدند، بود.
اين مسأله، هم براي عموم مردم جا افتاه بود؛ بگونه اي که وقتي فرد نيازمند و درمانده اي را مي ديدند او را به خانه ي امامان (ع) راهنمايي مي کردند؛ و هم براي خود افراد درمانده؛ بدين معني که به محض مواجه شدن با مشکلي بدون درنگ و بطور مستقيم سراغ «بيت امامت» را مي گرفتند.
امام هادي (ع) همچون پدر بزرگوارش کانون سخاوت و کرم بود و گاهي مقدار انفاقش به حدي از فزوني مي رسيد که دانشمندي مانند «ابن شهر آشوب» پس از نقل آن مي گويد:
اين مقدار انفاق، معجزه اي است که جز پادشاهان از عهده کسي ساخته نيست و تا کنون اين مقدار بخشش را از کسي سراغ نداريم.(37)
مورخان موارد زيادي از احسان و انفاق پيشواي دهم به نيازمندان و درماندگان را نقل کرده اند که ما به چند مورد بسنده مي کنيم.
- گروهي از بزرگان شيعه و ياران امام (ع) به نامهاي: ابو عمرو عثمان بن سعيد، احمد ابن اسحاق اشعري و علي بن جعفر همداني، به محضر آن حضرت شرفياب شدند. احمد بن اسحاق از سنگيني بدهکاري خويش نزد امام (ع) شکايت کرد.
امام هادي (ع) به وکيلش «ابو عمرو» فرمود: سي هزار دينار به او، و سي هزار دينار به علي بن جعفر بده؛ براي خود نيز سي هزار دينار بردار.(38)
امام (ع) با اين انفاق انبوه به زندگي اين بزرگان - که به کار مبارزه و نشر فرهنگ ناب تشيع همت گمارده بودند و شايد فرصت چنداني براي کار و تأمين نيازهاي زندگي خود نمي يافتند - گشايشي بخشيد و تنگدستي را از آنان برطرف ساخت.
* ابو هاشم جفري نقل مي کند : تنگدستي سختي بر من روي آورد . خدمت امام هادي (ع) رفتم . چون در محضرش نشستم فرمود :
اي ابو هاشم! شکر کداميک از نعمتهاي خدا را که به تو عطا کرده مي تواني بجاي آوري؟
- من سکوت کردم و ندانستم چه بگويم.
- خداوند به تو نعمت ايمان را ارزاني داشته و (در پرتو آن) بدنت را بر آتش دوزخ حرام کرده، و سلامتي و عافيت داده و بر اطاعت و بندگي اش ياريت نموده و قناعت داده است تا در پرتو آن از اسرافکاري مصون بماني. اي ابو هاشم! من بدين مطالب آغاز به سخن کردم، چون گمان مي کنم تو مي خواهي از کسي که اين همه نعمت به تو داده نزد من شکوه کني. من دستور دادم يکصد دينار به تو بدهند. آن را بگير!(39)
امام (ع) در اين داستان ضمن بخشش به ابو جعفر و رفع نياز او، نعمتهاي بزرگ الهي را که به او ارزاني داشته و هر يک از آن ها شکر خاص خود را مي طلبد، به او متذکر شده است. و اين درس بزرگ را به وي داد که وظيفه ي بندگي ايجاب مي کند که او به جاي لب به شکوه گشودن از تنگدستي که به وي روي آورده و شايد به مصلحت او هم بوده، بهتر است شکر آن همه نعمت خدادادي را بجا آورد.
* اسحاق جمال مي گويد: براي ابوالحسن (ع) گوسفندان زيادي خريدم؛ سپس مرا خواست و از اصطبل منزلش به جاي وسيعي برد که من آنجا را نمي شناختم؛ سپس تمامي آن گوسفندان را ميان کساني که آن حضرت دستور مي داد، توزيع کردم.(40)
در روايت ديگر، زمان خريد و توزيع گوسفندان روز «ترويه»(41) ذکر شده است.(42)
از اين روايت دو نکته ي مهم استفاده مي شود. نخست آن که امام (ع) در مسائل مالي و انفاقهاي جزئي هم، مسائل امنيتي و حفاظتي را رعايت مي کرده است و اين، بيانگر شدت محدوديت آن گرامي از سوي دستگاه خلافت است؛ با اين حال امام (ع) اين کار را تحت پوشش قرباني انجام داد تا هر گونه سوء ظني را نسبت به خود از بين ببرد.
دوم: آنکه اين اقدام حضرت بيانگر اهتمام آن بزرگوار به مسأله ي قرباني است. وي که مي ديد بستگان و خويشانش توانايي انجام اين عمل مستحب را ندارند و اگر او به آنان کمک نکند بناچار آن را ترک خواهند کرد، پيش از عيد قربان گوسفنداني براي ايشان مي فرستاد تا در روز عيد امکان قرباني برايشان فراهم باشد.
5 - بردباري
بردباري نقش مهمي در پيشرفت کارها و موفقيت افراد دارد، تا آنجا که امام هادي (ع) فرموده است:
«ان الظالم الحالم يکاد ان يعفي علي ظلمه بحلمه، و ان الحق السفيه يکاد أن يطفي نور حقه بسفهه.»(43)
ستمگر بردبار چه بسا بخاطر بردباري اش مورد بخشودگي قرار گيرد و ممکن است انسان حق بجانب بي حلم، روشنايي نور حقش بخاطر سفاهتش خاموش گردد.
پيشواي دهم با اين بيان ظريف به پيروان خود هشدار مي دهد که مبادا با متخلق نشدن به اين فضليت اخلاقي ارزشمند، مشعل فروزان حق را در وجود خويش خاموش کنند.
امام (ع) با اين نگرش به «حلم» در عمل نيز همچون نيکان خود در برابر ناملايمات، بردبار بود و تا جايي که مصلحت ايجاب مي کرد با دشمنان حق و ناسزاگويان و اهانت کنندگان به ساحت مقدسش، با بردباري برخورد مي کرد.
«بريحه ي» عباسي - که از سوي دستگاه خلافت به سمت پيشنمازي مکه و مدينه منصوب شده بود - از امام هادي (ع) نزد متوکل سعايت کرد و از وي خواست دست آن حضرت را از اين دو پايگاه مهم کوتاه کند.
متوکل - در پي اين سعايت - امام (ع) را از کنار حرم جد بزرگوارش رسول خدا (ص) به سامرا تبعيد کرد. «بريحه» در ميان راه رو به امام (ع) کرد و گفت: تو خود مي داني که عامل تبعيد تو من هستم. با سوگندهاي محکم و استوار، سوگند مي خورم که چنانچه شکايت مرا نزد اميرالمؤمينن يا يکي از درباريان و فرزندان او ببري، تمامي درختانت را (در مدينه) آتش مي زنم و بردگان و خدمتکارانت را مي کشم و چشمه هاي مزرعه هايت را کور خواهم کرد و يقين بدان که همه ي اين اقدامات را انجام مي دهم.
امام (ع) متوجه او شد و فرمود:
نزديکترين راه براي شکايت از تو اين بود که شب گذشته شکايت تو را نزد خدا بردم، و من شکايت از تو را که بر خدا عرضه کرده ام نزد غير او از بندگانش نخواهم برد.
«بريحه» چون اين سخنان را از امام (ع) شنيد و با اين موضع ملايم و بردبارانه ي آن گرامي مواجه شد، به دامن آن حضرت افتاد و تضرع و لابه کرد و از محضرش تقاضاي بخشش نمود. امام (ع) در نهايت بزرگواري فرمود: تو را بخشيدم.(44)
6- هيبت در دلها
اين هيبت و شکوه و عظمت خدادادي را در زيارت جامعه و از زبان امام هادي (ع) چنين مي خوانيم:
«طاطاکل شريف لشرفکم، و بخع کل متکبر لطاعتکم و خضع کل جبار لفضلکم و ذل کل شيء لکم.»
هر بزرگ و شريفي در برابر بزرگواري و شرافت شما سر فرود آورده و هر خود بزرگ بينيي به اطاعت از شما گردن نهاده و هر زورگويي در برابر فضل و برتري شما فروتني کرده و همه چيز براي شما خوار و ذليل گشته است.
روي اين جهت بارها اتفاق مي افتاد که حاکمان جور در غياب امامان (ع) تصميمهاي خطرناکي نسبت به آنان مي گرفتند، ولي به محض رويارو شدن با ايشان و نگاه به رخسار پر فروغشان، کابوس ترس و وحشت در دلهايشان سايه مي افکند؛ بگونه اي که مجبور مي شدند از تصميم خود برگردند.
فروغ اين هيبت و عظمت الهي در چهره ي امام هادي (ع) کاملا نمايان بود و دوست و دشمن، و به تعبير خود آن پيشواي معصوم، هر شريف و متکر و جباري را به خضوع در برابرش واداشته بود. اينک چند نمونه:
* محمد بن حسن اشتر علوي نقل مي کند: با پدرم بر در خانه ي متوکل بوديم و جمعي از آل ابوطالب، آل عباس و آل جعفر نيز حضور داشتند. امام هادي (ع) وارد شد. تمامي آنان که بر در خانه ي متوکل حضور داشتند، به احترام آن حضرت از اسب پياده شدند. امام (ع) داخل خانه شد. بعضي از حاضران به بعضي ديگر گفتند: چرا بايد براي اين نوجوان از مرکب پياده شود؟ او نه از ما شريفتر است و نه سنش از ما بيشتر است. سوگند به خدا (در بازگشت) براي او پياده نخواهيم شد.
ابو هاشم جعفري - که در آنجا حضور داشت - گفت: به خدا سوگند وقتي نگاهتان به او بيفتد با کوچکي و خواري براي او پياده خواهيد شد.
طولي نکشيد که امام هادي (ع) از دربار متوکل بازگشت. چون نگاه حاضران به آن حضرت افتاد بي اختيار از اسبها پياده شدند. ابو هاشم گفت: مگر نگفتيد پياده نمي شويم؟ گفتند: به خدا سوگند نتوانستيم خودداري کنيم؛ بگونه اي که بي اختيار از مرکبها پياده شديم!(45)
* زيد بن موسي(46) چند بار به «عمر بن فرج رخجي» - حاکم مدينه - گوشزد کرد و از او خواست وي را بر فرزند برادرش - امام هادي (ع) - مقدم بدارد و مي افزود: او جوان است و من عموي پدر او هستم.
«عمر» سخن او را براي امام هادي (ع) نقل کرد. حضرت فرمود: يک بار اين کار را بکن. فردا مرا پيش از او در مجلس بنشان، سپس ببين چه خواهد شد.
روز بعد «عمر» امام (ع) را دعوت کرد و آن حضرت در بالاي مجلس نشست. سپس به «زيد» اجازه ي ورود داد. «زيد» در برابر امام (ع) بر زمين نشست.
چون روز پنج شنبه شد، والي ابتدا به زيد اجازه داد تا وارد شود و در صدد مجلس بنشيند؛ سپس از امام (ع) خواست وارد شود. امام (ع) داخل شد هنگامي که چشم زيد به حضرت افتاد و هيبت امامت را در رخسار ملکوتي اش مشاهده کرد، بي اختيار از جاي برخاست و امام (ع) را بر جاي خود نشانيد و خود در برابر او نشست.(47)
بدون شک منشأ اين همه هيبت و شکوه امام (ع)، قدرت مادي و سلطنت ظاهري او نبود؛ بلکه اطاعت خدا و پارسايي در دنيا و تقواي ديني و از همه مهمتر، ايمان آن بزرگوار بود، که او را از ذلت نافرماني حقتعالي خارج و به عزت اطاعت و بندگي او داخل کرده بود.
پي نوشت ها:
1- نام روستايي در شش کيلومتري مدينه که امام کاظم (ع) آن را تأسيس کرده بود (ر.ک: مناقب، ج 4، ص 382) ولي در معجمهاي مربوط به بلدان از چنين قريه اي اسم برده نشده است. بر همين اساس ضبط دقيق آن مشخص نيست. در برخي منابع نيز «صربا» ضبط شده است.
2- ر.ک: کافي، ج 1، ص 497؛ ارشاد، ص 327 ؛ تهذيب الاحکام، ج 6، ص 92؛ مناقب، ج 4، ص 401 و کامل، ج 7، ص 189.
3- عيون اخبار الرضا (ع)، ج 1، ص 50 - 51، حديث 29.
4- از جمله اختصاصات امامان (ع) در روايات شيعه اين دانسته شده که آنان ختنه شده به دنيا مي آمدند ولي به عنوان استحباب و سنت، صورتي از عمل را انجام مي دادند (ر.ک: سفينة البحار، ج 2، ص 563).
5- حياه الامام علي الهادي (ع)، ص 15.
6- مناقب، ج 4، ص 401، القاب ديگري نيز براي آن حضرت ذکر شده است (ر.ک: دلائل الامامه، ص 217).
7- ر.ک: الفصول المهمه، ص 277.
8- مناقب، ج 4، ص 401.
9- به کنيزي گفته مي شود که از صاحب خود داراي فرزند مي شود و همين خصوصيت موجب آزادي وي پس از مرگ صاحبش مي گردد.
10- دلائل الامامة، ص 216.
11- همان.
12- حياة الامام علي الهادي (ع، ص 21 به نقل از: مأثر الکبراء في تاريخ سامرا، ج 3، ص 20 و جوهره الکلام في مدح ساده الاعلام، ص 151.
13- بين سامرا و بغداد و در فاصله ي حدود سي کيلومتري سامرا قرار دارد.
14- الامام الهادي من المهد الي اللحد، ص 137.
15- ر.ک: النجم الثاقب، ص 114.
16- کافي، ج 1، ص 326.
17- ر.ک: همان.
18- منتهي الآمال، ج 2، ص 387.
19- همان، ص 388.
20- مضمون سخن حضرت امير (ع) در آغاز خطبه ي سوم نهج البلاغه است:«ينحدر عني السيل و لا يرقي الي الطير.»
21- در زيارت جامعه، رسيده از امام هادي (ع) آمده است: «خلقکم الله أنوارا فجعلکم بعرشه محدقين حتي من علينا بکم.» خداوند، شما را نور آفريد و محيط بر عرش خويش قرار داد تا اين که به وسيله شما (و فرستادنتان به ميان ما) بر ما منت نهاد.
22- قرآن مي فرمايد: «ما کان محمد أبا احد من رجالکم ولکن رسول الله...» (احزاب (33)، آيه ي40).
23- يريد الله... و يطهرکم تطهيرا (احزاب، آيه 33).
24- بحارالانوار، ج 22، ص 407.
25- نهج البلاغه، خطبه ي 2، ص 47.
26-الفصول المهمه، ص 282.
27- البدايه و النهايه، ج 11، ص 15.
28- حياه الامام علي الهادي (ع)، ص 29. به نقل از: مرآه الجنان، ج 2، ص 160.
29- شذرات الذهب، ج 2، ص 128.
30- ائمتنا، ج 2، ص 257؛ حياه الامام علي الهادي (ع)، ص 137.
31- الخرايج و الجرايح، ص 149.
32- ائمتنا، ج 2، ص 218.
33- بحارالانوار، ج 75، ص 369.
34- حياه الامام علي الهادي (ع)، ص 45.
35- تحف العقول، ص 358.
36- همان.
37- مناقب، ج 4، ص 409.
38- همان.
39- بحارالانوار، ج 50، ص 129.
40- کافي، ج 1، ص 498.
41- روز هشتم ذيحجه.
42- اعيان الشيعه، ج 2، ص 37.
43- تحف العقول، ص 358.
44- ر.ک: اثبات الوصيه، ص 196.
45- اعلام الوري، ص 360؛ مناقب، ج 4، ص 407؛ بحارالانوار، ج 50، ص 137.
46- ظاهرا وي همان زيد بن موسي بن جعفر است که به «زيد النار» معروف است و براساس نقل سيد محسن امين در اعيان الشيعه، ج 7، ص 128 در حدود سال 247 در اواخر حکومت متوکل در گذشته است.
47- اعلام الوري، ص 365.
معرفی پایگاههای اینترنتی
کاغذ ديواري مذهبي
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}