شخصيت پيامبر اعظم (ص)

نويسنده: احمد فاضل نجف آبادي
شخصيت آسماني و سيماي ملکوتي پيامبر گرامي اسلام (ص) که چهارده قرن قبل از جانب خداوند متعال، به رسالت و رهبري جهانيان معبوث گرديد و کتاب آسماني قرآن را که مجموعه ي سخنان خداي يگانه و جامع کليات تعاليم علمي و عملي و معجزه ي باقيه ي او است، برنامه زندگي صدها ميليون پيروان خود را مورد توجه همگاني قرار داده، بايد يکي از مهمترين عوامل تحول و تکامل در زندگي انسانها بشمار آورد.
اگرچه مورخان و محققان از صدر اسلام تاکنون جزئيات اموال رسول اکرم (ص) را در آثار و تأليفات خود گرد آورده اند و منابع بسيار غني و ارزنده در دسترسي اهل تحقيق قرار داده اند وهر چند که مقام معنوي و شخصيت نبي اکرم (ص) که چون ستاره اي درخشان در آسمان نبوت همچنان مي درخشد بالاتر از آن است که در اين مختصر بگنجد، با اين وصف با توجه به شرايط پيش آمده در عصر حاضر و جبهه گيري فرهنگ استکبار عليه اسلام و بنيانگذارش پيغمبر اعظم (ص) برآنيم تا نگاه دنياي غرب را نسبت به اين مسأله در يک محدوده ي پژوهشي مورد مداقه قرار دهيم، باشدکه مورد توجه اهل دل قرار گيرد.
در اين راستا کوشيده ايم تا موضوع را در دو بخش ديدگاه مثبت و ديدگاه منفي متفکران غرب نسبت به اسلام و پيامبر (ص) مورد بررسي قرار دهيم . در همين ارتباط با استفاده از منابع معتبر تاريخي، جامعه شناسي، تلاش کرديم تا زواياي تاريک و روشن اين موضوع را مورد توجه قراردهيم.
مسلما جايگاه فعلي اديان در روابط بين الملل، به ويژه جايگاه اسلام با همه ي ابعادش نقطه ي عطفي در اين ارتباط خواهد بود. با توجه به اين مقدمات شايسته است تا نگاه تازه اي به اين ديدگاه بيفکنيم، تا حساسيت آن بيش از پيش در برابر دسيسه هاي امپرياليسم روشن شود.

پيشينه ي تاريخي غرب و اسلام

با تأملي کوتاه در روابط گذشته اسلام و غرب يعني از ظهور اسلام و شخصيت پيامبر (ص) در قرن هفتم ميلادي دوره اي که تقريبا همه ي مسلکها و مذاهب در گوشه و کنار جهان شکل گرفته اند، ناگهان اين تولد جديد، يعني ظهور اسلام و پيامبر خاتمش (ص) فصل جديدي در روابط انساني و ايدئولوژيکي جهان گشود و از آن تاريخ تاکنون، برخوردهاي فکري ميان اسلام با ديگر مذاهب و مسالک، به صورتهاي مختلف فرهنگي سياسي و حتي نظامي، همچون جنگهاي صليبي، استمرار داشته . در اين راه اسناد و مدارک زيادي توسط محققان و پژوهشگران تدوين يافت و اين خود نشان مي دهد، که اسلام براي انسانهاي تاريخي و حتي غير تاريخي حرفي براي گفتن دارد. علاوه بر آثار تحقيقي، قرآن نيز اين حساسيت را مورد توجه قرار داده و در سوره ي روم، چگونگي اين برخورد فکري، سياسي، نظامي غرب عليه شرق را به خوبي متذکر مي شود. جبهه گيري غرب عليه اسلام و شخص پيامبر (ص) از ظهور اسلام تا امروز، با ترفندهاي مختلف ناشي از افکار و انديشه هاي نويني است که براي غربيان چندان خوشايند نبوده و نيست آيات جهادي عليه امپرياليسم مبارزه ي همه جانبه فکري، سياسي استکبار- مبارزه براي تحقق عدالت- دعوت همگاني براي ايجاد جامعه اي متعالي - همبستگي دنيا و آخرت - دفاع از محرومان در برابر حاکمان زر و زور و امثال آنها، نمونه هاي بارزي از اين ضديت و روح جنگ طلبي قاسطين تاريخي در برابر حق طلبان تاريخي است.
جنگ هاي صليبي اوج اين خشونت تاريخي غرب عليه اسلام با تمام خصوصيات گفته شده اش بود که متأسفانه در اثر سهل انگاري حاکمان اسلامي، مباني علمي- فرهنگي جهان اسلام سر از ديار فرهنگ در آورد، و نتيجه آن رنسانس غرب شد که نتيجه ي آن شکل نوين جدايي دين از علم و در نهايت، سمت گيري غرب مسيحي، عليه اسلام و پيامبر اکرم (ص) که اين مبارزه ي جديد تا قرن 19 ميلادي، يعني اوج گيري نظام غرب تحت لواي انقلاب صنعتي به شکلي گسترده ادامه يافت و سرانجام در قرن بيستم ميلادي و پس از تحت شرايط فرهنگي سياسي اين قرن، به ويژه ظهور انقلاب اسلامي ايران در پايان قرن بيستم، مبارزه ي منافقانه ي غرب عليه اسلام فصل جديدي در روابط شرق اسلامي و غرب مسيحي گشوده است.

قرن هيجدهم: ولترو ديدگاه او نسبت به اسلام و پيامبر اعظم (ص)

قرن هيجدهم ميلادي در تاريخ غرب به نام قرن روشنگري و عصر عقل و خرد ( راسيوناليسم) ناميده شد. مي توان آنرا آغاز دوران معاصر ناميد، زيرا تحولات سياسي، اجتماعي غرب در اين دوره، همچون انقلاب صنعتي، زمينه را براي ظهور مباحث جديد در برخورد با اديان، به ويژه اسلام، فراهم کرد. نويسندگان و محققان اين عصر، در دو جبهه متفاوت به پژوهش پرداختند: گروهي به پيروي از راويان مسيحي که هدفشان از پا درآوردن رقباي اديان ديگر بود، عليه اسلام به تأليف و تبليغ پرداختند، گروهي ديگر به اغراض جامعه روحانيون مسيحي واقف بودند به تنهايي و بدون تعصب، از طريق تحقيق در متون اسلامي، به رمز و راز اسلام و شخص پيامبر (ص) پي بردند.
دسته دوم با مسافرت به کشورهاي اسلامي، از نزديک با محتويات فرهنگ اسلامي آشنا مي شوند و ديده هاي خود را به نگارش در مي آورند. يکي از آنها به نام ( تورنفور) در سفرنامه اش به نام (مسافرتي به مشرق زمين) ضمن تمجيد از اسلام و مسلمانان، به ستايش پيامبر اسلام (ص) مي پردازد و مي گويد: محمد (ص) طبعي سليم داشت و مردي خردمند بود. من نمي خواهم او را بستايم، ولي از سوي ديگر نمي توانم او را نابغه اي فوق بشري تصور ننمايم. (2)
در ميان محققان گروه دوم، ولتربود که درآغاز جزء مرتدان مسيحيت بود. سال 1742 ميلادي نمايشنامه اي به نام فتاتيسم نوشت که ادعا نامه اي بسيار ناروا عليه پيامبر اسلام بود، اما به سال 1767 م تحت تاثير شخصيتي به نام بولن ويلي يه قرار مي گيرد و کتاب زندگي محمد (ص) او را الگوي خود نمود . بولن ويلي در کتاب خود در وصف محمد (ص) مي گويد: محمد قانون گذاري خردمند و بزرگ بود که ديني تهذيب يافته براي جهانيان آورد. محمد صفات عالي داشت و الطاف خداوندي فصاحتي فوق انساني به او عطا کرده بود چنانکه مي توانست نادان ترين مردم زمان خود را به اسلام معتقد گرداند. بدين ترتيب ولتردر واپسين سالهاي عمرش به اسلام و پيامبر (ص) داوري تازه اي ابراز مي دارد.
پس از سالهاي 1742 م ولتر تلاش تازه اي در جهت شناخت اسلام و پيامبر (ص) آغازمي کند، چنانکه در يکي از نامه هايش خطاب به دوستش مي نويسد: اين محمد دوست گراميم مرا نسبت به شما تنبل کرده، زيرا فرصت نامه نوشتن را نيز از من گرفته است. (3)

قرن نوزدهم: قرن غرور علمي، قرن عصيان عليه دين و فرهنگ

بعداز رنسانس اروپا ودستيابي بشر به کشفيات علمي که با پشت پا زدن جامعه اروپايي به تفکرات مذهبي همراه بود، اين شبهه در اذهان پيدا شد که علم و مذهب با هم ناسازگاري و ماهيتا متفاوتند حتي عده اي معتقد شدند که مذهب، عامل عقب ماندگي ملتهاست و لذا براي نيل به پيشرفتهاي علمي و تکنولوژيکي، بايد حصار مذهب و قيد وبندهاي آنرا از دست و پاي جامعه باز کرد. انقلاب صنعتي يا الکترونيک در اروپاي قرن 19 م و ظهور مکتب سيانتيسم و اومانيسم در دنياي بعد از رنسانس، جوي را پديد آورد که ساير اقسام معرفت، از جمله تفکر فلسفي و نگرش مذهبي را تحت الشعاع خود قرار داد. قرن 19 م که به قرن غرور علمي شهرت يافت، همه ي متفکران غرب ( اکثر آنها ) به اين فکر افتادند که همه ي مشکلات بشر را از طريق دانش تجربي حل کنند.
در اين راه تا آنجا جلو رفتند که مباحثي مثل فلسفه، مبداء شناختي ، معاد شناسي و امثال آن را از طريق علم تجربي مورد پژوهش قرار دهند، که اين همان مفهوم سيانتيسم بود.
انديشه ي سيانتيستي نه تنها در بينش علم زدگي خلاصه نشود، بلکه به تدريج جنبه سياسي به خود گرفت. منافع استعماري دولتهاي صنعتي غرب در کشورهاي اسلامي به ويژه کشورهاي خاورميانه و در رأس آنها ايران تشيع، وادار نمود که با ابزار استعمار فرهنگي، زمينه حاکميت عليه شرق را فراهم کنند. اين مسأله تا آنجا پيشرفت که پدر فيزيک کوانتمي آلمان، يعني ماکس پلانگ در يکي از سخنراني هايش تحت عنوان ( دين و دانش) مي گويد: چندان نيازي به ذکر اين نکته نمي بينم که پيروزي خداشناسي نه تنها به معني ويراني فرهنگ، بلکه وخيمتر از آن به معناي نابودي هرگونه اميدي به آينده است.
با توجه به شرايط پيش آمده در زمينه هاي سياسي، اقتصادي قرن 19 و 20 ميلادي، متفکران غرب را واداشت تا نسبت به اديان، به ويژه اسلام، ارزيابي مجددي داشته باشند . اين ارزيابي ها گاه از روي خلوص عقيده و اصل تحقيق علمي بوده و گاه از روي تأمين و تأييد خواستهاي امپرياليسم است که آن را در دو بخش مثبت و منفي متفکران غرب نسبت به پيامبر (ص) مورد بررسي قرار مي دهيم.

بخش اول: پيامبر اعظم (ص) و ديدگاه مثبت متفکران غرب

با توجه به آنچه گفته شد، متفکران غرب در مراحل مختلف تاريخي و تحت شرايط تاريخي، اجتماعي هر دوره ، ديدگاه هاي خاص خود را بيان کردند. اين ديدگاه ها ، اکثرا مثبت و در يک اقليتي منفي اند، که در اينجا به نمونه هايي از آنها اشاره مي کنيم.
1. گوستاولوبون (1841-1931م) در کتابش تاريخ تمدن اسلام و غرب مي نويسد:
اگر ارزش مردان را از روي اعمالشان بسنجيم، بايد اعتراف کنيم که محمد (ص) از بزرگترين مرداني است که تاريخ آنها را شناخته . اطاعتي را که محمد از ياران و پيروان خود ديد، براي هيچ قاتح و پادشاه و فرمانده اي ميسر نشد. اخلاقي عالي و حکمتي بي مانند و دلي پراز مهر و رحمت داشت در جاي ديگر مي گويد: با مطالعه در فتوحات مسلمين وعلل کاميابي آنها به اين نتيجه مي رسيم که آنها در خصوص اشاعت مذهب، از شمشير استفاده نکردند. بايد اعتراف کنيم که اسلام به جاي اينکه با سر نيزه اشاعه يافته باشد، با تشويق و تبليغ جلو رفته و همين مسأله بود که اقوام ترک و مغول با اينکه اعراب را مغلوب ساختند، با اين وصف دين اسلام را قبول کردند. (4)
2. لئون تولستوي ( 1828-1910) نويسنده و فيلسوف روسي مي گويد: جاي هيچ ترديدي نيست که محمدنبي، از بزرگان مصلحين دنياست که نسبت به هيأت اجتماعيه بشر خدمات شاياني انجام داده . اين فخر براي او بس است که ملت پست و خونريزي را از چنگال اهريمنان نجات داده، راه ترقي را به روي آنان گشود. هر مرد عادي نمي تواند به چنين کار شگرفي قيام کند، پس شخص شخيص محمد (ص) سزاوار همه گونه اقدام و اکرام خواهد بود. (5)
3. سرپرستي سايکس، سفير انگليس در ايران عهد قاجار، در کتابش مي گويد: عقيده ي شخص من اين است که محمد(ص) در ميان مشاهير عالم، با همه ضعف نقايص بشري، بزرگترين انساني است که با يک مرام عالي، تمام هم خود را مصروف اين داشت که شرک و بت پرستي را از ريشه منهدم ساخته، به جاي آن افکار بلند اسلام را برقرار سازد . خدمت وافر نماياني که از اين را به نوع بشر نموده، خدمتي است که من آنرا ستايش نموده، سر تعظيم در برابرش فرود مي آورم. (6)
4. مسيوژول لابوم،محقق فرانسوي ( مفسر شاهنامه) در مقدمه فهرستي که بر ترجمه ي فرانسوي قرآن کريم نوشته، مي گويد:
براي اينکه انسان هر دعوتي از دعوتها را بفهمد، لازم است اولا رفتار و کردار و شرح زندگي صاحب دعوت را، با دقت مطالعه کند سپس مي گويد: از همين مطالب مختصر که به آن شارع مقدس عربي، نبي محمد (ص) اختصاص داديم، بايد به حال اين مرد که مي توان او را موجد جامعه اسلامي ناميد، پي برد. و نيز مي توان فهميد در حوالي ميلاد محمد (ص) در قرن ششم ميلادي، سراسر جهان را ابرهاي پر آشوب و اضطراب فراگرفته بود و در آن حال، تولد او نور جديدي در دلها افکند که نشاني از افول آن تيرگيها بود. (7)
5. واشنگتن ايروينگ، محقق امريکايي مي گويد: محمد (ص) به هيچ وجه طالب دنيا نبود و به حدي از مخالفانش استهزا و اهانت ديد که مجبور به ترک وطن گرديد و از تمام اين زحمات چيزي جز استواري و پايداري دين خود نمي خواست. وقتي آمنه، محمد (ص) را به دنيا آورد، نوري از آسمان به اطراف مکه تابيد و محمد (ص) سر به سوي آسمان برداشته با زبان فصيح گفت: « خدا از هر چيز بزرگتر است و جز او خدايي نيست. و من پيامبر خدايم. » .
6. ارنست رنان فرانسوي مي گويد: اما ملت عرب که خداوند او را گرامي داشت و با برگزيدن گرامي ترين بندگانش، از ميان شريف ترين اشراف آن ملت به پيغمبري خاتميت، مقامش را بالا برده، و زبان و لغتش وسيله اي شد که بهترين شرايع را دربر داشته باشد. به طور حتم اين شريعت تا جهان برپاست پايدار خواهد بود، زيرا پيغمبري بعد از اين پيغمبر نيست و ديني بعد از اين دين نخواهد بود. (8)
7. دائره المعارف فرانسه مي نويسد: وقتي پدر محمد (ص) از دنيا رفت، به کفالت جدش عبدالمطلب درآمد و چون محمد به 9 سالگي رسيد و جدش درگذشت به کفالت عمش ابوطالب درآمد. نام محمد (ص) در قرون وسطي در اروپا به اين عنوان معروف بود که پيغمبر است و خاتم است و براي تکميل تعاليم قبل از خود مبعوث گرديده.(9)
8. جرج برناردشاو، نويسنده ي انگليسي قرن 19 و 20 ( 1856-1950) در کتابش مي گويد:
من کيش اسلام را به علت قوت حياتي که در آن سراغ دارم بسي تمجيد و تقدير مي کنم. در نظر من بسي روشن است که دين يگانه و کيش تنهايي که مي تواند هماره با مقتضيات زمان توافق داشته و با تعليمات مختلف زندگي بسازد دين اسلام و بس من با صراحت لهجه و اطمينان کامل مي گويم که اروپايي که امروز تا اندازه اي به مباني اسلام پي برده و تا درجه اي آن را قبول کرده، در آينده نيز آن را با آغوش باز پيشواز نموده و با چهره ي بشاش تماما آن را خواهد پذيرفت. در قرون وسطي که ابرهاي تيره ي تعصب سراسر افق مسيحيت را فرا گرفته بود، مردمان غرض ران، اسلام را به صورتي زشت نشان داده و در لباسي نازيبا تصوير نمودند. من شريعت محمد (ص) را عميقا تحت بررسي قرار داده، با موشکافي در آن تأمل نمودم. نظرم اين است که در ميان اديان جهان، اسلام از عوامل بغض و کينه دور است و عقيده ي راسخ دارم که اگر امروز شخص شخيصي مانند محمد (ص) زمام امور عالم را به دست گيرد، خرد و کلان، پيرويش نموده و بر طاعتش گردن مي نهند.(10)
9. توماس کارلايل ( 1795-1881 م ) نويسنده ي انگليسي در کتابش مي گويد: در ميان قهرمانان تاريخ، پيغمبر اسلام (ص) نخستين قهرمان است که همراه علي (ع) مسير تاريخ را عوض کردند. سپس مي گويد: در آن لحظه، يعني لحظه ي اعلام دعوت پيغمبر (ص) و بيعت علي خردسال، اين دست کوچک که در ميان آن دست بزرگ قرار گرفت، مسير تاريخ بشر را عوض کرد. (11)
10. ژان ژاک روسو، جامعه شناس فرانسوي قرن هيجدهم در کتابش مي گويد: پيغمبر اسلام (ص) نظريات صحيحي در امور مختلف داشت. دستگاه سياسي خود را خوب مرتب نموده و تا زماني که طرز حکومت او در زمان خلفاي وي باقي بود حکومت ديني دنيوي ، شرعي و عرفي يکي بود، و مملکت هم خوب اداره مي شد.
11. هانري ماسه، متفکر غرب مي گويد: اگر درباره ي پيغمبر اسلام يک بحث اجمالي بنمائيم، او شخصيتي است که همواره متفکر و در انديشه است، همراه با نفسي که باطنش مملو از غم و اندوه . از صفات برجسته اش مهرباني بي شائبه و عزم و اراده و اعتماد. علاوه بر آن، مردي است حاکم و اداره کنده سياسي و جنگي، که با وجود آن قاهر و آشوب طلب نبوده، برعکس هميشه طالب صلح و آرامش بوده. (12)
12. جرجي زيدان ( 1861-1914 م) مورخ مسيحي مصري در کتابش مي گويد: بعضي از نويسندگان غرب چنين پنداشته اند که بنياد دعوت پيغمبر اسلام بر روي طمع بزرگي و ميل به لذتهاي دنيوي بوده. ما چنين گفتارهايي را باور نمي کنيم، زيرا تاريخ و چگونگي دعوت آن حضرت، به طور آشکار دلالت دارد که قيام آن بزرگوار، در اثر صدق و اخلاص بوده، مردم را از روي عقيده و ايمان به سوي کيش اسلام دعوت مي کرده و گرنه با آن همه توهينات و فشارهايي که در اين راه به جان خريده بود، هرگز تحمل و صبر نمي کرد. پيش از بعثتش مورد احترام و نوازش تمام مردم مکه بود، پس از بعثت با تمام حملات و بي احتراميها، همچنان محکم و استوار ايستاد. (13)
13. فيليپ حتي، مورخ عرب مسيحي در اثر معروفش مي نويسد: محمد (ص) در اوج قدرت چنان مي زيست که در ايام ناتواني زيسته بود. زندگيش ساده و بي ريا بود . مختصر پولي را که هنگام رحلت به جا گذاشت از مال دولت به حساب آورد. رفتار روزانه ي او چه در مسايل مهم و چه در کارهاي خرد، قانوني شده است که به روزگار ما ميليونها مردم بادقت ، تمام آن را پيروي و رعايت مي کنند. در هيچيک از تيره هاي نژاد بشر اتفاق نيفتاده که يکي را چون محمد (ص) نمونه ي کامل انسان بشمارند و همه ي اعمال او را به دقت تقليد کنند. (14)
به هر حال تعداد انديشه گران غرب که نگاه خوش بينانه نسبت به پيامبر (ص) دارند بيشمارند، که براي نمونه به همين تعداد اکتفا مي کنيم. (15)

بخش دوم: پيامبر اعظم (ص) و ديدگاه منفي متفکران غرب

با توجه به آنچه در قسمت قبل به آن اشاره شد، در کنار افکار و ديدگاه هاي انديشه وران غرب از نگاه مثبت به پيامبر اعظم (ص) گروهي ديگر از انديشه وران بودند که نگاهشان از روي کينه و آز بود.
با توسعه ي انقلاب الکترونيک از قرن 19 م به بعد، روند واژگون سازي تاريخ توسط انديشه گران غرب آغاز شد و فرهنگ تمدن اسلامي بيش از همه ي فرهنگها و تمدنها، مورد حمله واقع شد. همانطور که اشارت رفت، اروپاي مسيحي، دشمني تاريخي و ديرپايي با مسلمانان داشت واين کشورهاي اسلامي بودند که به عنوان قدرت هاي بزرگ، در عمل مانع از گسترش جويي هاي غرب شدند. (16)
برخوردهاي نفرت انگيز با اسلام و شخص پيامبر (ص) عصر روشنگري را فراگرفت، و بورژوازي غرب، در اوج نظام کاپيتاليسم، کوشيد با کوبيدن اسلام و رهبرش، جاي پاي تازه اي در ميان کشورهاي اسلامي باز کند.
نمونه اين برخوردها، ادوارد گيبون، مورخ انگليسي قرن هيجدهم ميلادي در کتاب مشهورش انحطاط و سقوط امپراطوري روم، تحت تأثير شرايط اجتماعي و سياسي قرار گرفته پيغمبر اسلام را دغلبازي پيروزمند مي خواند هگل، فيلسوف نامدارآلماني قرن 18 و 19 م به رغم انديشه هاي بلند فلسفي نسبت به اسلام، دچار نوعي پندارگرايي شده، به بورژوازي غرب مژده داده که روزگاران درازي است که اسلام از پهنه ي تاريخ از ديدگاه کلي، رخت بربسته و در کنج عزلت به آرامش گونه ي خاور زميني پناه آورده است. (17)
تحولات سياسي، اجتماعي جهان پس از جنگ دوم و جبهه گيري دو بلوک مارکسيسم و کاپيتاليسم، و تبليغات امپرياليسم در تقسيم جهان به دو قطب سلطه گر و زير سلطه، خود به خود قيام ملتها را در راه استقلال هموارتر نمود. اين مسأله براي کشورهاي اسلامي چشمگيرتر بود و نظام جهانخوار صنعتي از هر وسيله اي در جهت سرکوبي اين قيامها استفاده نمود، که نمونه ي آن تبليغات رسانه هاي غرب عليه اسلام و پيغمبر (ص) اسلام بود و از جمله ي آنها روزنامه ي دانمارکي و يا ديگر رسانه هاي تبليغي و تبشيري مسيحي عليه رهبري اسلام. اين حرکت با کتاب آيات شيطاني سلمان رشدي، آغاز شد و به صورتي حاد و گسترده به دست رسانه هاي مغرب زمين افتاد و همچنان به گونه هاي مختلف ادامه دارد.

پي نوشت :

1- انعام / 153.
2- جواد دريدي: اسلام از نظر دلتر، ص 8.
3- همان، ص 35.
4- گوستالوبون: تاريخ تمدن اسلام و غرب، ص 157.
5- توماس کارلايل: زندگاني محمد، ص 33.
6- سامکس: تاريخ مهران، ج 2، ص 34.
7- نظر دانشمندان جهان درباره قرآن و محمد (ص): حسيني وجداني، ص 90.
8- همان، ص 161.
9- دائره المعارف فرانسه جلد 23.
10- برناردشاو: بشر عالي، به نقل از مجله ي العرفان، صيدا، لبنان، ص 334.
11- توماس کارلايل: زندگاني محمد، ص 35.
12- حسين وجداني: نظر دانشمندان جهان درباره ي قرآن و محمد (ص)، ص 89.
13- جرجي زيدان: تاريخ تمدن اسلام، ص 33، ج 1.
14- فيليپ حتي: تاريخ عرب، ص 152.
15- براي اطلاع بيشتر در اين زمينه به کتاب دانش مسلمين، استاد محمد رضا حکيمي مراجعه شود.
16- عبدالهادي حائري: نخستين روياروئيهاي انديشه گران ايران، ص 111.
17- همان، ص 118.

منبع: برگرفته از کتاب معارف

معرفی پایگاههای اینترنتی


کاغذ ديواري مذهبي