نزول قرآن
قران مجموعهی آیات و سورههای نازل شده بر پیامبر اسلام است كه پیش از هجرت و پس از آن در مناسبت های مختلف و پیش آمدهای گوناگون به طور پراكنده نازل شده است. سپس گردآوری شده و به صورت مجموعهی كتاب درآمده است.
نزول قرآن تدریجی، آیه آیه و سوره سوره، بوده و تا آخرین سال حیات پیامبر (صلی الله علیه و آله) ادامه داشته است. در دوران حیات پیامبر (صلی الله علیه و آله) هرگاه پیشآمدی رخ میداد یا مسلمانان با مشكلی روبرو میشدند، در ارتباط با آن پیشآمد یا برای رفع آن مشكل یا احیاناً پاسخ به سؤالهای مطرح شده، مجموعهای از آیات یا سورهای نازل میشد. این مناسبتها و پیشامدها را اصطلاحاً اسباب نزول یا شأن نزول مینامند، كه دانستن آنها برای فهم دقیق بسیاری از آیات ضروری است. این نزول پراكنده، قرآن را از دیگر كتب آسمانی جدا میسازد. زیرا صُحُف ابراهیم و اَلواح موسی یك جا نازل شد و همین امر موجب عیب جویی مشركان گردید: «وَ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ لاَ نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً . . . ؛ كسانی كه كفر ورزیدهاند گفتند: چرا قرآن یك جا بر او نازل نگردیده؟ . . .». در جواب آنان آمده: «کَذلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَکَ وَ رَتَّلْنَاهُ تَرْتِیلاً (1)؛ این به خاطر آن است كه قلب تو را به وسیلهی آن استوار گردانیم و [از این رو] آن را به تدریج بر تو خواندیم.» در جای دیگر میگوید: «وَ قُرْآناً فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلَى مُکْثٍ وَ نَزَّلْنَاهُ تَنْزِیلاً (2)؛ قرآنی كه آیاتش را از هم جدا كردیم تا آن را با درنگ بر مردم بخوانی و آن را به تدریج نازل كردیم.»
به طوری كه از قرآن استنباط میشود، حكمت تدریجی بودن نزول قرآن آن است كه پیامبراكرم (صلی الله علیه و آله) و مسلمانان احساس كنند همواره مورد عنایت خاص پروردگار قرار دارند و پیوسته رابطهی آنان با حق تعالی استوار است و این تداوم نزول باعث دلگرمی و تثبیت آنان را فراهم سازد. «وَ اصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنَا. . . (3)؛ و در برابر دستور پروردگارت شكیبا باش چرا كه مورد عنایت كامل ما قرار داری. . .» این قبیل دلگرمیهای مداوم برای پیامبر اسلام فراوان بوده است و در قرآن در موارد بسیاری بدان اشاره شده است.
آغاز نزول
آغاز نزول قرآن در ماه مبارك رمضان و در شب قدر صورت گرفت:«شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِلنَّاسِ وَ بَیِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَى وَ الْفُرْقَانِ. . .» (4)؛
«إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةٍ مُبَارَکَةٍ إِنَّا کُنَّا مُنْذِرِینَ فِیهَا یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ» (5)؛
«إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ. . .» (6).
شب قدر- نزد امامیّه- میان دو شب مردّد است: شب 21 و 23 ماه مبارك رمضان. شیخ كلینی از حسّان بن مهران روایت كرده است گوید: از امام صادق (علیه السلام) پرسیدم: شب قدر كدام است؟ فرمود: «ان را در یكی از دو شب 21 و 23 جستجو كن.» زراره از امام صادق (علیه السلام) روایت كرده فرمود: «شب 19 شب تقدیر است، شب 21 شب تعیین و شب 23 شب ختم و امضای امر است.» (7) شیخ صدوق میگوید: «مشایخ ما اتفاق نظر دارند كه لیله القدر، شب 23 ماه رمضان است» (8). این شب را «لیلة الجُهنی» نیز گویند به شرحی كه در حدیث ابوحمزهی ثمالی آمده است. (9)
سه سال تأخیر نزول
آغاز وحی رسالی (بعثت) در 27 ماه رجب، 13 سال پیش از هجرت (609 میلادی) بود (10)، ولی نزول قرآن به عنوان كتاب آسمانی، سه سال تأخیر داشت. این سه سال را به نام «فَتْرت» (11)می خوانند. پیامبر (صلی الله علیه و آله) در این مدت دعوت خود را سرّی انجام میداد تا آیهی «فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ» (12) نازل شد و دستور اعلان دعوت را دریافت كرد. (13) ابوعبدالله زنجانی گوید: «پس از نزول آیهی «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ. . .» (14) تا مدت سه سال قرآن نازل نشد و این مدت را فترت وحی مینامند؛ سپس قرآن به صورت تدریجی نازل گردید كه مورد اعتراض مشركین قرار گرفت» (15). چنانكه در آیهی «لَوْ لاَ نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً» (16) به آن اشارت رفت.مدت نزول
مدت نزول تدریجی قرآن بیست سال است. نزول قرآن سه سال بعد از بعثت آغاز و تا آخرین سال حیات پیامبر (صلی الله علیه و آله)ادامه داشت. ابوجعفر محمد بن یعقوب كلینی رازی (متوفای 328) حدیثی آورده است كه حفص بن غیاث از امام جعفر صادق (علیه السلام) میپرسد: با آنكه نزول قرآن در مدت 20 سال بوده، چرا خداوند فرموده است: «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ» (17). محمد بن مسعود عیاشی سمرقندی (متوفای 320) از ابراهیم بن عمر صنعانی نقل میكند كه به حضرت امام صادق (علیه السلام) عرض كرد: چگونه قرآن در ماه رمضان نازل گردیده با آنكه در مدت بیست سال نازل شده است؟ (18) علی بن ابراهیم قمی میگوید: «از امام صادق (علیه السلام) سؤال شد: چگونه قرآن در ماه رمضان نازل گردید، با آنكه در طول بیست سال نازل شده است؟(19) امام صادق (علیه السلام) در روایات مذكور تصریح فرمودند: «. . . ثم نزل فی طول عشرین عاماً. . .» كه ابن بابویه صدوق (20) و علامه مجلسی (21) و سید عبدالله شبّر (22) و دیگران این نظر را برگزیدهاند. (23)سعید بن مسیّب (متوفای 95) از بزرگان تابعین و از فقهای سبعهی مدینه، میگوید: قرآن بر پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) در سن 43 سالگی نازل شد (24) و این غیر از بعثت است كه به اتفاق امت در سن 40 سالگی بوده است. واحدی نیشابوری از عامر بن شراحیل شعبی، از فقها و ادبای تابعین (109-20) نقل میكند كه گفته است: «مدت نزول قرآن حدوداً بیست سال بوده است» (25) و نیز امام احمد بن حنبل از وی نقل میكند كه گفته است: «نبوت پیامبر (صلی الله علیه و آله) در سن چهل سالگی بوده است و پس از سه سال، قرآن در مدت بیست سال نازل شده» و ابوالفداء، معروف به ابن كثیر میگوید: «سند این نقل كاملاً صحیح است» (26). ابوجعفر طبری از عكرمه روایت كرده كه ابن عباس گفته است: «نزول قران، از آغاز تا پایان، بیست سال به طول انجامید.» (27)ابوالفداء اسماعیل بن كثیر دمشقی (متوفای 774) از محمد بن اسماعیل بخاری حدیثی میآورد كه ابن عباس و عایشه گفتند: «قرآن به مدت ده سال در مكه و ده سال در مدینه نازل شد» و نیز از ابوعبید قاسم بن سلام روایت بیست سال نزول قرآن را آورده و در پایان گفته است: «هذا اِسناد صحیح.» (28)
در اینجا سه پرسش مطرح میشود:
- چگونه نزول قرآن یا آغاز نزول آن در شب قدر بوده است در حالی كه بعثت پیامبر در 27 رجب با پنج آیه از اول سورهی علق آغاز شد؟
- چگونه نزول قرآن در شب قدر انجام گرفته است در حالی كه قرآن در مدت بیست سال، نجوماً یعنی هرچند آیه و در مناسبتهای مختلف و پیشآمدهای گوناگون، نازل شده است؟
- كدام آیات یا سوره برای نخستین بار بر پیامبر نازل شده است؟ اگر اولین آیات یا اولین سوره، سورهی علق و پنج آیه از ابتدای آن است، چرا به سورهی حمد «فاتحه الكتاب» میگویند؟
جواب پرسش اول و سوم روشن است. زیرا نزول قرآن، چنان كه اشاره شد، سه سال پس از بعثت انجام گرفته است. در سه سال اول بعثت، دعوت به گونهی سرّی انجام میگرفت و هنوز برای اسلام كتابی نازل نشده بود. تا آنكه آیهی «فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ . . .» (29) نازل گردید و پیامبر (صلی الله علیه و اله) به اِعلام علنی دعوت مأموریت یافت و نزول قرآن آغاز شد. (30) اما چرا به سورهی حمد «فاتحه الكتاب» میگویند، اگر این نام را در زمان حیات پیامبر (صلی الله علیه و آله) بر آن سوره اطلاق كرده باشند (31)، بدین دلیل است كه اولین سورهی كاملی است كه بر پیامبر نازل شده است. در برخی روایات آمده است كه همان روز اول بعثت، جبرئیل نماز و وضو را طبق آیین اسلام به پیامبر تعلیم نمود، زیرا «لا صلاة إلا بفاتحه الكتاب»، بنابراین سورهی مذكور به طور كامل نازل شد. (32)
در مورد پرسش دوم: یعنی نزول قرآن در شب قدر و تعارض ان با نزول تدریجی، گفت و گو بسیار است و آرای مختلف در این زمینه عرضه شده است كه خلاصهای از آن را در ذیل میآوریم:
نظر اول: آغاز نزول قرآن در شب قدر بوده است، چنان كه از ظاهر آیهی «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ . . .» (33) به دست میآید. بیشتر محققین این رأی را برگزیدهاند. زیرا معاصرین نزول آیه از واژهی قران، قرآن كامل را نمیفهمیدند. براساس این نظر آیهی مذكور ابتدای نزول را میرساند. از این رو بیشتر مفسرین آیهی شریفه را این گونه تفسیر كردهاند: «. . . أی بدء نزول القرآن فیه» (34) مگر كسانی كه متعبّد به ظاهر روایاتند. (35) روایات دربارهی تفسیر قرآن، حجیّت تعبّدیّه ندارند؛ زیرا تعبّد در مورد عمل است، نه در مورد عقیده و درك. مخصوصاً اگر روایات با ظاهر لفظ مخالف بوده و نیاز به تأویل داشته باشند. به علاوه این قران با الفاظ و عبارات و خصوصیاتش نمیتواند یك جا و در یك شب نازل شده باشد، مگر آنكه به تأویل دست بزنیم. مثلاً در قرآن از گذشتهای خبر میدهد كه نسبت به اولین شب قدر، آیندهی دور محسوب میشود. برای مثال:
«وَ لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ . . . (36)؛ خداوند شما را در [جنگ] بدر یاری كرد [و بر دشمنان خطرناك پیروز ساخت] در حالی كه شما [نسبت به آنان] ناتوان بودید. . .»
«لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ فِی مَوَاطِنَ کَثِیرَةٍ وَ یَوْمَ حُنَیْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ شَیْئاً وَ ضَاقَتْ عَلَیْکُمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّیْتُمْ مُدْبِرِینَ ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ وَ أَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْهَا . . . (37)؛ خداوند شما را در جاهای زیادی یاری كرد [و بر دشمن پیروز شدید] و [نیز] در روز حنین آن هنگام كه فزونی جمعیتتان شما را مغرور ساخت، ولی [این فزونی جمعیت] هیچ به دردتان نخورد و زمین با همهی وسعتش بر شما تنگ شد سپس پشت [به دشمن] كرده، فرار نمودید. آنگاه خداوند سكینه [=آرامش] خود را بر پیامبرش و بر مؤمنان فرود آورد، و سپاهیانی فرو فرستاد كه آنها را نمیدیدید. . .»
«إِلاَّ تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا ثَانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ إِذْ یَقُولُ لِصَاحِبِهِ لاَ تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ وَ أَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا وَ جَعَلَ کَلِمَةَ الَّذِینَ کَفَرُوا السُّفْلَى وَ کَلِمَةُ اللَّهِ هِیَ الْعُلْیَا وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ (38)؛ اگر او را یاری نكنید قطعاً خدا او را یاری كرد [و در مشكلترین لحظهها او را تنها نگذاشت] آن هنگام كه كافران او را [ از مكه] بیرون كردند، در حالی كه دومین نفر بود [و یك نفر بیشتر همراه نداشت] در آن هنگام كه آن دو در غار بودند وقتی به همراه خود میگفت: غم مخور، خدا با ماست، در این موقع خداوند سكینه [و ارامش] خود را بر او فرو فرستاد و او را با سپاهیانی كه آنها را نمیدیدید تقویت نمود و گفتار [و هدف] كافران را پستتر گردانید [و آنان را با شكست مواجه ساخت] و سخن خدا [و آیین او] برتر [و پیروز] است و خداوند عزیز و حكیم است.»
«عَفَا اللَّهُ عَنْکَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْکَاذِبِینَ (39)؛ خداوند تو را بخشید چرا پیش از آنكه راست گویان و دروغ گویان را بشناسی به آنان اجازه دادی؟ [خوب بود صبر میكردی تا هر دو گروه خود را نشان دهند]».
«فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلاَفَ رَسُولِ اللَّهِ وَ کَرِهُوا أَنْ یُجَاهِدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ قَالُوا لاَ تَنْفِرُوا فِی الْحَرِّ . . . (40)؛ برجای ماندگان [از جنگ تبوك] از مخالفت با رسول خدا خوشنود بودند و كراهت داشتند كه با اموال و جانهای خود در راه خدا جهاد كنند و [به یكدیگر و به مؤمنان] گفتند: در این گرما [به سوی میدان] بسیج نشوید. . .»
«وَ جَاءَ الْمُعَذِّرُونَ مِنَ الْأَعْرَابِ لِیُؤْذَنَ لَهُمْ وَ قَعَدَ الَّذِینَ کَذَبُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ. . . (41)؛ و عذرخواهان از اعراب [نزد تو] آمدند كه به آنان اجازه [ترك جهاد] داده شود و آنان كه به خدا و پیامبرش دروغ گفتند بدون هیچ عذری در خانهی خود نشستند. . .»
«وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِرَاراً وَ کُفْراً وَ تَفْرِیقاً بَیْنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ إِرْصَاداً لِمَنْ حَارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ . . . (42)؛ گروهی دیگر از آنان، كسانی هستند كه مسجدی ساختند برای زیان [به مسلمانان] و [تقویت] كفر و تفرقه افكنی میان مؤمنان و كمین گاهی برای كسی كه با خدا و پیامبرش به جنگ برخاسته بود. . .».
«مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِیلاً (43)؛ در میان مؤمنان مردانی هستند كه بر سر عهدی كه با خدا بستند صادقانه ایستادهاند بعضی پیمان خود را به آخر بردند [و در راه او شربت شهادت نوشیدند] و برخی دیگر در [همین] انتظارند؛ و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند.»
«قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِی تُجَادِلُکَ فِی زَوْجِهَا وَ تَشْتَکِی إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ یَسْمَعُ تَحَاوُرَکُمَا . . . (44)؛ خداوند سخن زنی را كه دربارهی شوهرش با تو گفتگو و به خدا شكایت میكرد شنید [و تقاضای او را اجابت كرد]؛ خداوند گفتگوی شما را با هم [و اصرار آن زن را دربارهی حل مشكلش] میشنید. . .».
این قبیل آیات در قرآن بسیار است كه از گذشته خبر می دهد و اگر نزول آن در شب قدر (اولین شب قدر) بوده باشد، باید به صورت مستقبل (آیندهی دور) بیاید. وگرنه سخن، از حالت صدق و ظاهر حقیقت به دور خواهد بود.
علاوه بر استدلال مذكور، در قرآن آیات ناسخ و منسوخ، عام و خاص، مطلق و مقید، مبهم و مبیّن بسیار است. در حالی كه مقتضای ناسخ بودن، تأخیر زمانی آیات ناسخ از منسوخ است. هم چنین بقیهی تقییدات و مخصوصاً بیان مبهمات كه لازمهی طبیعی و عادی آن وجود فاصلهی زمانی است. پس هرگز معقول نیست كه قرآن موجود یك جا نازل شده باشد و نیز خود آیهی «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ. . .» (45) و آیات مشابه از گذشته حكایت دارند، به گونهای كه شامل خود این آیات نمیشوند. پس این آیات از چیز دیگر، جز خود خبر میدهند و آن شروع نزول قرآن است. توضیح اینكه این آیات خود جزء قرآنند و اگر از تمامی قرآن خبر میدادند كه در شب قدر نازل شده از خود نیز خبر دادهاند. پس لازمهی آن، این است كه این آیات نیز در شب قدر نازل شده باشند و بایستی بدین صورت گفته شود: «الذی ینزل» یا «إنا نُنزّله» تا اینكه حكایت از زمان حال باشد، ولی این آیات از غیر خود خبر میدهند و این نیست جز آنكه بگوییم منظور از نزول در شب قدر، آغاز نزول بوده است نه این كه همهی قرآن یك جا در این شب نازل شده باشد.
شیخ مفید دربارهی گفتار صدوق كه برای قرآن دو نزول فرض كرده است: دفعی و تدریجی كه نظر پنجم است. میگوید:
«منشأ آنچه شیخ ابوجعفر صدوق برگزیده خبر واحدی است كه نه موجب علم میشود تا آن را باور كرد؛ و نه موجب عمل میگردد تا آن را تعبداً پذیرفت. به علاوه نزول قرآن در حالات گوناگون و در مناسبت های مختلف كه اسباب نزول خوانده میشود، خود شاهدی است بر نپذیرفتن ظاهر آن خبر؛ زیرا قرآن دربارهی جریاناتی سخن میگوید كه پیش از حدوث آن مفهومی ندارد و نمیتواند حقیقت باشد، جز آنكه همان موقع نازل شده باشد. مثلاً قرآن از گفتهی منافقین خبر میدهد: «وَ قَالُوا قُلُوبُنَا غُلْفٌ بَلْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِکُفْرِهِمْ فَقَلِیلاً مَا یُؤْمِنُونَ»(46) و یا گفتار مشركان را نقل میكند «وَ قَالُوا لَوْ شَاءَ الرَّحْمنُ مَا عَبَدْنَاهُمْ مَا لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ. . .» (47) این گونه خبرها از گذشته است، نمیشود پیش از زمان وقوع صادر شود. در قران نظایر چنین اخبار فراوان است. (48)
سید مرتضی علم الهدی نیز میگوید: «اگر شیخ ابوجعفر صدوق در اینكه قرآن یك جا نازل شده است بر روایات تكیه كرده باشد، آنها نه موجب علماند و نه مایهی یقین. و در مقابل آنها روایات بسیاری است كه خلاف آن را ثابت میكند و قرآن را نازل شده در مناسبتهای مختلف میداند. برخی در مكه و برخی در مدینه و احیاناً حضرت رسول در پیشآمدهایی منتظر میماند تا آیه یا آیاتی نازل شود، این قبیل آیات در قرآن بسیار است. به علاوه خود قرآن صریحاً دلالت دارد كه به طور پراكنده نازل شده است: «وَ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ لاَ نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً کَذلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَکَ وَ رَتَّلْنَاهُ تَرْتِیلاً» (49) آیهی «کَذلِکَ لِنُثَبِّتَ. . .» نشان میدهد كه قرآن به طور پراكنده نازل شده است تا موجب استواری قلب پیامبر گردد.» (50)
نظر دوم: گروهی معتقدند كه در شب قدر هر سال، آن اندازه از قرآن كه نیاز سال بود یك جا بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) نازل میشد، سپس همان آیات تدریجاً در ضمن سال، برحسب مناسبتها و پیش آمدها نازل می گردیده است. بر این فرض، مقصود از شهر رمضان- كه قرآن در آن نازل شده است- و هم چنین لیلة القدر، یك رمضان و یك لیلةالقدر نیست، بلكه همهی ماههای رمضان و همهی شبهای قدر هر سال منظور است. یعنی نوع مقصود است نه شخص. این نظر را به ابن جُرَیْج، عبدالملك بن عبدالعزیز بن جُرَیْج (متوفای 150) نسبت دادهاند و برخی دیگر از دانشمندان نیز با آن موافقند. (51) این نظر با ظاهر تعبیر قرآن- چنانكه گذشت- منافات دارد و تمام اعتراضاتی كه بر نظر پنجم وارد است بر این نظر نیز وارد میباشد.
نظر سوم: مقصود از «اُنزِلَ فیهِ القُرآن» انزل فی شأنه یا فی فضله القرآن است. سفیان بن عُیَینه (متوفای 198) میگوید: «معنی الآیه: اُنزل فی فضله القرآن». ضحاك بن مزاحم (متوفای 106) میگوید: «اُنزل صومه فی القرآن». برخی دیگر نیز آن را پذیرفتهاند. (52) البته این احتمال با آیهی «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ» (53) در سورهی بقره ممكن است سازگار باشد، اما با آیات سورهی دخان و قدر سازگار نمی سازد.
نظر چهارم: بیشتر آیات قرآن در ماه مبارك رمضان نازل شده است كه برخی علما مانند سید قطب آن را به صورت احتمال آوردهاند (54)، ولی هیچ نشانهای برای اثبات این نظر در دست نیست. به علاوه این نظر مخصوص آیهی سورهی بقره است و شامل دو سورهی قدر و دخان كه میگوید ما قرآن را در شب قدر نازل كردیم، نمیشود.
بنابراین سه نظر اخیر قابل پذیرش نیستند. عمده نظر اول و نظر پنجم است.
نظر پنجم: گروهی معتقدند كه قرآن دو نزول داشته است: دفعی و تدریجی. در شب قدر همهی قرآن یك جا بر پیامبراكرم (صلی الله علیه و آله) نازل شده، سپس در طول مدت نبوت دوباره به تدریج نازل گردیده است. این نظر شاید مشهورترین نظر نزد اهل حدیث باشد و منشأ آن روایاتی است كه این تفصیل در آنها آمده است. برخی به ظاهر روایات اخذ كرده و برخی با تأویل، آن را پذیرفتهاند. جلال الدین سیوطی میگوید: «صحیحترین و مشهورترین اَقوال همین قول است و روایات بسیار بر آن دلالت دارد.» از ابن عباس روایت كردهاند: «اُنزل القرآن لیله القدر جملهً واحدةً الی السماء الدنیا و وضع فی بیت العزّه ثم اُنزل نجوماً علی النبی (صلی الله علیه و آله) فی عشرین سنه» (55)
طبق روایات اهل سنت قرآن یك جا از عرش بر آسمان اول (پایینترین آسمان ها) نازل گردید، آنگاه در جایگاهی به نام «بیت العزّة» به ودیعت نهاده شد، ولی در روایات شیعه آمده است كه قرآن از عرش بر آسمان چهارم فرود آمد و در «بیت معمور» نهاده شد. صدوق آن را جزء عقاید امامیه دانسته است: «نزل القرآن فی شهر رمضان فی لیله القدر جملهً واحدةً الی البیت المعمور فی السماء الرابعه ثم نزل من البیت المعمور فی مدة عشرین سنه و إنّ الله-عزّوجلّ- اعطی نبیّه العلم جملهً» (56) اگرچه اهل ظاهر، به ظاهر این روایات بسنده كرده، آن را همین گونه پذیرفتهاند، ولی اهل تحقیق به دلیل اشكالات زیر آن روایات را تأویل بردهاند:
حكمت و مصلحت نزول قرآن از عرش به اسمان اول یا چهارم و قرار دادن آن در بیت العزه یا بیت معمور چیست؟ چه حكمتی در این نقل مكان نهفته است؟ به علاوه این نزول چه سودی برای مردم یا برای پیامبر (صلی الله علیه و آله) دارد كه خداوند آن را با عظمت یاد میكند؟ آن چه از قرآن خواندنی است همان آیات و سوره و معانی و مفاهیم راه گشاست. آیا آمدن آن در شب قدر در آسمان اول یا چهارم كسب فضیلتی است و توفیقی برای مردم ایجاد میكند؟
فخر رازی در جواب این پرسشها گفته است: «شاید تسهیل امر موردنظر بوده است تا در موقع نیاز به نزول آیه یا سوره، جبرئیل بتواند فوراً از نزدیكترین جا، آیهی موردنیاز را بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرود آورد.» (57) ولی این جواب، متناسب با مقام علمی فخر رازی نیست؛ زیرا در ملا اَعلی (ماوراء الطبیعه) قرب و بعد مكانی وجود ندارد.
در زمینهی نزول دفعی و تدریجی قرآن، بزرگان توجیهاتی دارند كه بیشتر جنبهی تأویل احادیث یاد شده را دارد كه در اینجا به برخی از آنها اشاره میشود:
1. مقصود از نزول دفعی قران بر پیامبراكرم (صلی الله علیه و آله) در شب قدر، آگاهی دادن پیامبر به محتوای كلی قرآن است. این تأویل در كلام شیخ صدوق آمده است. او میگوید: «و إنّ الله اعطی نبیّه العلم جملةً»؛ یعنی قرآن با بیان الفاظ و عبارات در آن شب بر پیامبر نازل نشده است، بلكه صرفاً علم به آن را به او عطا كردند و پیامبر اجمالاً بر محتوای قرآن آگاهی یافت.
2. فیض كاشانی بیت معمور را قلب پیامبر دانسته است؛ زیرا قلب آن بزرگوار خانهی معمور خداست كه در آسمان (رتبه) چهارم جهان ماده قرار دارد. پیامبر، مراتب جماد و نبات و حیوان را پشت سر گذارده و به اوج مرتبهی چهارم یعنی جهان انسانیت نایل گشته است. آنگاه قرآن در مدت بیست سال، از قلب پیامبراكرم (صلی الله علیه و آله) به لسان شریفش، هرگاه كه جبرئیل مقداری از آن را نازل میكرد، جریان مییافت. (58) این تفسیر هم مشكلی را حل نمی كند؛ زیرا چنین توجیهی بیانگر دو نوع نزول نخواهد بود، تنها آگاهیهای كلی و محتوایی را نشان می دهد.
3. ابوعبدالله زنجانی گوید: روح قرآن كه اهداف عالی قرآن است و جنبههای كلی دارد، در آن شب بر قلب پاك پیامبراكرم تجلی یافت: «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلَى قَلْبِکَ» (59)؛ سپس در طول سالها بر زبان مباركش ظاهر گشت «وَ قُرْآناً فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلَى مُکْثٍ وَ نَزَّلْنَاهُ تَنْزِیلاً»(60).
4. علامه طباطبایی همین تأویل را با بیانی لطیفتر مطرح كرده و فرموده است: «اساساً قرآن دارای وجود و حقیقتی دیگر است كه در پس پردهی وجود ظاهری خود پنهان و از دید و درك معمولی به دور است. قرآن در وجود باطنی خود از هرگونه تجزیه و تفصیل عاری است. نه جزء دارد و نه فصل و نه آیه و نه سوره، بلكه یك وحدت حقیقی به هم پیوسته و مستحكمی است كه در جایگاه بلند خود استوار و از دسترس همگان به دور است.»
«کِتَابٌ أُحْکِمَتْ آیَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ خَبِیرٍ (61)؛ كتابی است كه آیاتش استحكام یافته؛ سپس از جانب حكیمی آگاه، به روشنی بیان شده است.»
«وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ (62)؛ و آن در ام الكتاب [لوح محفوظ] نزد ما بلندپایه و استوار است.»
«إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ فِی کِتَابٍ مَکْنُونٍ لاَ یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ (63)؛ آن قران گرامی در كتاب محفوظی [سربسته و پنهان] جای دارد و جز پاكان نمیتوانند به آن دست زنند [=دست یابند]».
«وَ لَقَدْ جِئْنَاهُمْ بِکِتَابٍ فَصَّلْنَاهُ عَلَى عِلْمٍ. . . (64)؛ و در حقیقت، ما كتابی برای آنان آوردیم كه [اسرار و رموز] آن را با آگاهی شرح دادیم. . .»
پس قران دارای دو وجود است: ظاهری در قالب الفاظ و عبارات، و باطنی در جایگاه اصلی خود. لذا قرآن در شب قدر با همان وجود باطنی و اصلی خود- كه دارای حقیقت واحدی است- یك جا بر قلب پیامبراكرم (صلی الله علیه و آله) فرود آمد. سپس تدریجاً با وجود تفصیلی و ظاهری خود در فاصلههای زمانی و در مناسبتهای مختلف و پیشآمدهای گوناگون در مدت نبوت نازل گردید. (65)
این گونه تأویلات، از یك نوع لطافت و ظرافت برخوردار است كه در صورت وجود مقتضی و داشتن سند اثباتی، میتواند كاملاً مناسب باشد. از طرف دیگر ظاهر آیات قرآن، به همین قرآن كه در دست مردم است اشاره دارد و از قرآن دیگر و حقیقتی دیگر كه پنهان از چشم همگان باشد سخن نمیگوید.
خداوند برای ابراز عظمت این ماه (رمضان) و این شب (لیله القدر) مسألهی نزول قرآن را در آن مطرح می سازد. و باید این مطلب قابل فهم و درك شنوندگان باشد، و از قرآنی سخن بگوید كه مورد شناسایی مردم (مورد خطاب) بوده باشد. به علاوه خبر دادن از نزول قرآن (قرآن باطنی) از جایگاه بلندتر به جایگاه پایینتر، كه هر دو از دسترس مردم و حتی پیامبراكرم (صلی الله علیه و آله) به دور است، چه فایدهای میتواند داشته باشد، تا با این ابّهت و عظمت از آن یاد كند. بنابراین این گونه تأویلات زمانی مناسب است كه اصل موضوع ثابت شده باشد. و اگر بخواهیم آیات مذكور را تفسیر كنیم، این گونه تأویلات چاره ساز نیست و آیات یاد شده شروع فرود آمدن قرآن را یادآور میشود.
پینوشتها:
1. فرقان25: 32.
2. اسراء 17: 106.
3. طور52: 48.
4. بقره2: 185.
5. دخان44: 3-4.
6. قدر97: 1.
7. رك: محمد بن حسن حرّ عاملی؛ وسایل الشیعه، ج7، ابواب احكام شهر رمضان، باب32، حدیث 1 و2. شیخ طوسی، التهذیب، ج4، ص330، شمارهی 1032.
8. شیخ صدوق، الخصال، ج2، ص102. التمهید، ج1، ص108-109.
9. رك: وسایل الشیعه، ج10، ص355. التمهید، ج1، ص 108.
10. در این كه بعثت در 27 ماه رجب اتفاق افتاده است، روایات بسیاری وارد شده و در آنها عبادات ویژهای سفارش شده است؛ زیرا آن روز را پیوسته باب فتح بركات دانستهاند. (رك: ابن الشیخ، الامالی؛ ص28. كافی، ج4، ص149). بحارالانوار، 18، ص189. وسایل الشیعه، ج7، ابواب الصوم المندوب، باب15، حدیث1-7. مناقب ابن شهر آشوب، ج1، ص150. سیرهی حلبیّه، ج1، ص238. منتخب كنزالعمال در حاشیهی مسند احمد، ج3، ص362)؛ ولی ابوجعفر طبری آملی (310-224) روایتی دارد كه به استناد آیهی 41 سورهی انفال «وَ مَا أَنْزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا یَوْمَ الْفُرْقَانِ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ» آغاز بعثت را روز 17 رمضان دانسته است؛ زیرا این آیه دربارهی جنگ بدر كه در همین زمان اتفاق افتاد، نازل شد و ظاهراً ابوعبدالله زنجانی آن را تأیید كرده است (تاریخ القرآن، ص7). ولی آیهی كریمه صرفاً اشاره دارد كه در این روز آیههایی از قرآن دربارهی انفال و دیگر شؤون دیگر مربوط به جنگ بر پیامبر نازل شده است؛ اما دربارهی آغاز نزول قرآن یا بعثت در این روز سخنی در بین نیست (التمهید، ج1، ص106).
11. فترت به معنای سستی و كاهش یافتن است. در اینجا كنایه از قطع تداوم وحی قرآنی میباشد.
12. حجر15: 94.
13. رك: سیره ابن هشام، ج1،ص280. ابوالحسن علی بن ابراهیم القمی؛ تفسیر قمی، ذیل آیهی 94 سورهی حجر. مناقب ابن شهرآشوب، ج1، ص40.
14. علق96: 1.
15. تاریخ القرآن، ص9.
16. فرقان25: 32.
17. بقره2: 185. رك: اصول كافی، ج2، ص 628، حدیث6.
18. تفسیر عیاشی، ج1، ص80، حدیث 184.
19. تفسیر قمی، ج1، ص 66.
20. شیخ صدوق، الاعتقادات، ص101.
21. بحارالانوار، ج18، ص250 و 253.
22. عبدالله شبّر، تفسیر شبّر، ص350.
23. رك: جلال الدین سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج1، ص40.
24. حاكم نیشابوری، المستدرك علی الصحیحین، ج2، ص610.
25. علی بن احمد واحدی نیشابوری، اسباب النزول، ص3.
26. رك: ابن كثیر، البدایه و النهایه فی التاریخ، ج3، ص4. الاتقان، ج1، ص45. طبقات ابن سعد، ج1، ص 127.
27. تفسیر طبری، ج2، ص85.
28. ابن كثیر، فضائل قرآن (در پایان تفسیر ابن كثیر چاپ شده است) ص2.
29. حجر15: 94.
30. رك: التمهید، ج1، ص108 به بعد.
31. ممكن است این نام پس از رحلت پیامبر و موقعی كه جمع قرآن صورت گرفت بر آن سوره اطلاق شده باشد به اعتبار آنكه در ابتدای مصحف قرار گرفته است.
32. التمهید، ج1، ص110.
33. بقره2: 185.
34. زمخشری گوید: «. . . و معنی (انزل فیه القرآن) ابتدء فیه انزاله» (الكشاف، ج1، ص 227). بیضاوی گوید: «. . . اَی ابتدء فیهِ انزاله. . .» (انوارالتنزیل، ج1،ص217). شیخ محمد عبده گوید: «المراد بانزال القرآن فیه، بدؤه و اوله» (تفسیر المنار، ج2، ص 158). مراغی گوید: «اَی هذه الایام هی شهر رمضان الذی بدء فیه بانزال القرآن» (تفسیر المراغی، ج2، ص73). ابن شهر آشوب گوید: «القرآن فی هذا الموضع لا یفید العموم و الاستغراق و انما یفید الجنس، فأی شیء نزل فیه فقد طابق الظاهر» (متشابهات القرآن، ج1، ص63) و نیز گوید: «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُای ابتدء نزوله» (المناقب، ج1، ص150) و هكذا قال المفید فی شرح العقائد (تصحیح الاعتقاد، ص58) و السید المرتضی فی اجوبه المسائل الطرابلسیّات الثالثه ضمن المجموعه الاولی من رسائل الشریف المرتضی، ص403-405.
35. تفسیر صافی، مقدمهی نهم. كنز الدقائق مشهدی، ج1، ص 430. تفسیر عیاشی، ج1، ص 80. تفسیر قمی، ج1، ص 66.
36. آل عمران3: 123.
37. توبه9: 25 و 26.
38. توبه9: 40.
39. توبه9: 43.
40. توبه9: 81.
41. توبه9: 90.
42. توبه9: 107.
43. احزاب33: 23.
44. مجادله58: 1.
45. بقره2: 185.
46. بقره2: 88.
47. زخرف43: 20.
48. محمد بن النعمان (شیخ مفید)، تصحیح الاعتقاد، ص57 و 58.
49. فرقان 25: 32.
50. رسائل مرتضی، مجموعهی 1، جواب مسایل طرابلسیّات3، ص405 -403.
51. رك: تفسیر كبیر رازی، ج5، ص85. الدرالمنثور، ج1، ص189. تفسیر طبرسی، ج2، ص276. الاتقان، ج1، ص40.
52. تفسیر طبرسی، ج1، ص276. الكشاف، ج1،ص227. الدرالمنثور، ج1،ص190. تفسیر كبیر رازی، ج5، ص80.
53. بقره2: 185.
54. سیدقطب، فی ظلال القرآن، ج2، ص79.
55. الاتقان، ج1، ص116-117.
56. الاعتقادات، باب31.
57. تفسیر كبیر رازی، ج5، ص85.
58. محسن فیض كاشانی، تفسیر صافی،ج1، ص42.
59. شعراء26: 193-194.
60. اسراء17: 106.
61. هود11: 1.
62. زخرف43: 4.
63. واقعه56: 77-79.
64. اعراف7: 52.
65. المیزان، ج2،ص15-16.
معرفت، محمدهادی؛ (1389)، علوم قرآنی، قم: مؤسسهی فرهنگی تمهید، چاپ پانزدهم.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}