انعکاس حادثه‌ی طبس در مطبوعات جهان

چکیده: بعدازظهر سه‌شنبه، 6 هواپیمای سی -130، از فرودگاهی در مصر پرواز كردند. دوست بسیار دلسوز آمریکا ـ انور سادات ـ به‌هیچ وجه سعی نكرد که دخالت کشورش را در این عملیات انکار كند. سادات بعدها گفت:«من به مردم آمریکا قول داده‌ام که تجهیزات و تسهیلات نجات گروگان‌ها و نیز نجات هر کشور عربی دیگر را در خلیج فارس فراهم سازم». هواپیماهای حمل و نقل حدود 90 کماندو را به طور مخفیانه به ایران حمل كردند و در ارتفاع بسیار پایین 150 پایی، به منظور عبور، از نقطه‌ی کور رادارهای ایران گذشتند و در صحرای دور افتاده‌ای به نام «پشت بادام» فرود آمدند. نقشه‌ی این فرودگاه دور افتاده در کاغذهای محمود جعفریان ـ از طرفداران و استراتژیست‌های شاه ـ پیدا شده بود. محمود جعفریان یک‌سال پیش از عملیات نجات گروگان‌ها، توسط نیروهای انقلابی اعدام شد. زمانی که او توسط نیروهای انقلابی دستگیر می‌شد، تلاش می‌كرد که نقشه‌ها را بسوزاند.
پس از شکست نظامی آمریکا و فرار نیروهای عملیات نجات از معرکه‌ی طبس، این واقعه‌ی غیرمنتظره انعکاس گسترده‌ای در مطبوعات و نشریات پرتیراژ جهان به دنبال داشت و اکثریت قریب به اتفاق نشریات، به ذکر این واقعه پرداختند. با وجود این، نشریات مذکور به لحاظ مالكیت و ماهیت صهیونیستی و امپریالیستی از افشای جزییات طرح و همچنین برنامه‌های بعدی آمریکایی‌ها پس از واقعه‌ی طبس طفره رفتند. اگر هم اشاره‌ای به مسئله شده بود، فقط به دلیل انحراف اذهان از اصل مسئله بوده است. در یکی از نشریات آمریکایی مورخ 20 آوریل 1980 به نام «هوستون کرونیکل»، چهار روز قبل از واقعه‌ی طبس مقاله‌ای از فردی به نام «میلز کوپلند» ـ از عناصر سیا ـ چاپ و در آن به این موضوع اشاره شده بود که امکان یک حمله‌ی برق‌آسا برای آزادی گروگان‌ها وجود دارد؛ اما شیوه‌ای که این نشریه‌ی صهیونیستی بیان كرده بود، یک شیوه‌ی انحرافی بود و فکر و خیال خواننده را از اصل قضیه و واقعه‌ای که در شرف انجام بود، منحرف می‌کرد. 1
مجله‌ی هفتگی آمریکایی تایم، در تاریخ 5 و 12 می 1980، در مقاله‌ای تحت عنوان «شکست در صحرا»، عملیات نظامی آمریکا برای آزادسازی گروگان‌ها را بررسی كرده بود که مهم‌ترین قسمت‌های آن در اینجا ذکر می‌شود:
«مأموریت کارتر، برای نجات گروگان‌ها در درون شعله‌ها فرو رفت.
برای کارتر به‌طور اخص و برای آمریکا به طور اعم، ماجرایی كه در صحرای طبس، اتفاق افتاد یک شکست نظامی، دیپلماتیک و سیاسی بود. یکبار ارتش مسلط و پر قدرتش در ویتنام، در حال از پا افتادن به خود می‌پیچید و به زبونی و بیچارگی افتاد و حالا به نظر می‌رسد به رغم چهارماه تمرین مداوم و اینكه هیچ دشمنی نمی‌داند که آنها در آنجا هستند، قادر نیستند كه هواپیماها را از برخورد با یکدیگر حفظ کنند.
قبل از حمله، دقیقاً زمانی که جنگجویان دانشجو! سفارت را اشغال نموده بودند، هم کارتر و هم وزیر دفاع وقت آمریکا «هارولد بروان»، در پنتاگون در یک مصاحبه‌ی تلویزیونی شرکت کرده بودند و وجود یک عملیات نجات برای آزادی گروگان‌ها را فاش كردند.
تیم نجات گروگان‌ها از 4 گروه تشکیل شده بود، که به گروه‌های اقدام و نجات تقسیم شدند. بیشتر آنها از ارتشی‌های برگزیده و خشن بودند. تعلیم‌دهندگان آنها، آن‌طور که گزارش شده است، شامل افرادی از هنگ پلیس مخصوص سرویس هوایی بریتانیا، که به‌طور بسیار فعال در سرکوب كردن جنبش چریک‌های ایرلند شمالی وارد عمل شده بودند و همچنین نیروهای «گرنز چوتز گروپ»، از آلمان غربی بودند. گروه‌های مشابه دیگری نیز در تعلیمات آنها سهیم بودند.
کارتر فکر می‌کرد که با دولت ایران درباره‌ی اینکه دولت، کنترل گروگان‌ها را از دست دانشجویان خارج سازد به یک توافق نزدیک شده است. امام خمینی هر گونه مصالحه‌ای را مردود شمرد.
کارتر به یک اقدام دوگانه‌ی خطرناک مبادرت نمود. به‌صورت عمومی، به کشورهای اروپای غربی فشار آورد که به آمریکا بپیوندند و روابط دیپلماتیک خود را با ایران قطع نمایند و همچنین درباره‌ی قطع کامل روابط تجاری اشاره نمود که در غیر این صورت تا اواسط ماه می، یک اقدام نظامی انجام خواهد داد..» 2
به صورت بسیار محرمانه، کارتر در تاریخ 11 آوریل به کماندوهایش علامت داد که تیم را برای رفتن آماده کنند.
وقوع عملیات تهاجمی نجات، باعث شد که به ظاهر مسافرت افراد آمریکایی به‌خصوص، خبرنگاران را به‌ایران ممنوع اعلام كند.
در همان لحظه‌های شروع حمله، برخی از خلبان‌ها و سرنشین‌های هلی‌كوپترها برای اینکه در یک عملیات مشترک تمرین ترابری هوایی با مصر و عربستان سعودی شرکت کنند در مصر بودند. هم‌اکنون زمان برای شروع عملیات مناسب به نظر می‌رسید. یک گروه از صلیب سرخ بین المللی در ملاقاتش با گروگان‌ها، مشخص كرده بود که همه‌ی50 گروگانی كه در سفارت گرفتار شده بودند، کماکان در محوطه به سر می‌بردند. طراحان آمریکایی نقشه‌ی نجات، دریافته بودند که از تعداد نگهبان‌ها‌ی اطراف سفارت کاسته شده است.
به زودی تاریکی حمایت بار شب کوتاه‌تر خواهد شد و درجه‌ی حرارت صحرا با آمدن روز افزوده خواهد گشت و حتی برای هلی‌كوپترها مشکل‌تر خواهد شد که بتوانند در گرما و حرارت عملیات را دنبال کنند. زمان برای انجام دادن مأموریت به سرعت به مرحله‌ی بحرانی خود می‌رسید. سه‌شنبه، در جلسه‌ی مشترک وزرای امور خارجه درست در همان لحظه‌ای که آنها به بیانیه‌ی کارتر درباره‌ی همبستگی هم پیمان‌ها تعظیم می‌كردند، کارتر کلمه‌ی «بروید» را به‌کار برد.

انعکاس حادثه‌ی طبس در مطبوعات جهان

بعدازظهر سه‌شنبه، 6 هواپیمای سی -130، از فرودگاهی در مصر پرواز كردند. دوست بسیار دلسوز آمریکا ـ انور سادات ـ به‌هیچ وجه سعی نكرد که دخالت کشورش را در این عملیات انکار كند. سادات بعدها گفت:
«من به مردم آمریکا قول داده‌ام که تجهیزات و تسهیلات نجات گروگان‌ها و نیز نجات هر کشور عربی دیگر را در خلیج فارس فراهم سازم». 3
هواپیماهای حمل و نقل حدود 90 کماندو را به طور مخفیانه به ایران حمل كردند و در ارتفاع بسیار پایین 150 پایی، به منظور عبور، از نقطه‌ی کور رادارهای ایران گذشتند و در صحرای دور افتاده‌ای به نام «پشت بادام» فرود آمدند.
نقشه‌ی این فرودگاه دور افتاده در کاغذهای محمود جعفریان ـ از طرفداران و استراتژیست‌های شاه ـ پیدا شده بود. محمود جعفریان یک‌سال پیش از عملیات نجات گروگان‌ها، توسط نیروهای انقلابی اعدام شد. زمانی که او توسط نیروهای انقلابی دستگیر می‌شد، تلاش می‌كرد که نقشه‌ها را بسوزاند. جعفریان به کسانی که او را دستگیر کرده بودند، گفت:
«این محل توسط سازمان سیا و با نظارت شاه برای استفاده‌های ضروری و لازم ساخته شده است». 4
نیروی هوایی ایران قصد تخریب این محل را داشته است؛ اما به علت مسائل پیچیده‌ی درون کشور هیچ اقدامی نسبت به این فرودگاه مخفی انجام نشد. وقتی که یک افسر ایرانی در تصمیمش مبنی بر تخریب آن پافشاری كرد، یکی از مقامات ارشد به او گفت:
«آمریکایی ها باید بدانند که چنین محلی کشف شده است و بنابراین نباید به فکر استفاده از آن باشند». 5
هواپیماهای آمریکا یکی پس از دیگری در صحرای پشت بادام فرود آمدند. این درحالی بود که هشت هلی‌كوپتر برای رسیدن به مقصد، راه سختی در پیش داشتند. زمانی که آنها از دریای عمان بدون چراغ و در نور ماه گذشتند و در ایران پرواز كردند، دو تا از هلی‌كوپترها، به علت طوفان شدید شن، با نقص فنی روبه‌رو شدند . یکی از آنها به دلیل اشکالات هیدرولیکی، نتوانست بالا بماند و در صحرای بی‌کران و بی پناه نزدیک کرمان فرود آمد. یک هلی‌كوپتر دیگر، سرنشینان هلی‌كوپتر از کارافتاده را با خود برد. هلی‌كوپتر دوم به علت نقص فنی به ناو نیمیتز بازگشت (كه در نزدیکی های ساحل جنوبی ایران قرار داشت.) بالاخره شش هلی‌كوپتر به منطقه‌ی فرود نزدیک شدند.
لحظه‌ها سنگین و سنگین‌تر می‌شدند. بعد از نشستن هلی‌كوپترها، یکی دیگر از هلی‌كوپترها خراب شد، باز هم سیستم هیدرولیکی، به طوری که اصلاً قادر به پرواز نبود.
فرماندهان شروع به بحث كردند؛ آیا این مأموریت با 5 هلی‌كوپتر انجام داده می‌شود یا خیر؟ برای این مأموریت حداقل شش هلی‌كوپتر پیش‌بینی شده بود.
زمانی که هوپیماهای آمریکا تصمیم گرفتند كه هلی‌كوپترها سوخت‌گیری كنند، رهبران و فرماندهان مأموریت نجات، در این اندیشه بودند که آیا عملیات باید متوقف شود یا خیر؟ یکی از فرماندهان حاضر که یک سرهنگ ورزیده‌ی ارتش بود، نتیجه گرفت که اگر مراحل بعدی عملیات موفقیت‌آمیز نباشد، برخی از کماندوها و گروگان‌ها مجبور می‌شوند که در ایران باقی بمانند. او پیشنهادش را به یک پست فرماندهی در خاورمیانه فرستاد. یک سرلشکر ارتش که فرمانده‌ عملیات بود ، پیغام را به مرکز فرماندهی ارتش ملی پنتاگون رسانید. تصمیم نهایی با کارتر بود که در اتاق مطالعه‌اش در کاخ سفید نشسته بود. کارتر سخنان هارولد براون را درباره‌ی وضعیت مأموریت شنید. در ساعت 50/4 بعد از ظهر به وقت واشنگتن، بعد از آنکه مأموران نجات حدود چهار ساعت، بدون آنکه کسی متوجه آنها بشود، در صحرای ایران بودند، پرزیدنت مأیوسانه، موافقت كرد که عملیات را عقیم بگذارند.
اما ماجرا در اینجا ختم نشد؛ نزدیکی‌های شب (به وقت محلی) یک اتوبوس با 40 سرنشین ایرانی از جاده‌ی خرابی که درست از کنار محل فرود می‌گذشت، در حال عبور بود. هم مسافران و هم آمریکایی ها از دیدن یکدیگر یکه خوردند.
«ما فکر کردیم که آنها راهزن و دزد می‌باشند. برخی از آنها فارسی صحبت می‌کردند، آنها به ما گفتند از اتوبوس پیاده شویم و دستهای‌مان را بالا آوریم». 6
با پنتاگون تماس گرفته شد تا درباره‌ی 40 سرنشین اتوبوس تصمیمی گرفته شود. به آنها گفته شد که تمام سرنشین‌های اتوبوس را درون یک هواپیمای سی ـ 130 قرار دهند و به طور موقت آنها را از ایران خارج كنند. یکی از ایرانی‌ها گفت:
«آنها به ما گفتند که دوباره سوار اتوبوس شویم، یک آمریکایی اتوبوس ما را به نزدیک یک هواپیما راند. او به ما گفت پیاده شویم و سوار هواپیما گردیم.» 7 یک مقام رسمی آمریکا در واشنگتن بعداً گفت که: «آنها می‌رفتند که مسافرت طولانی خوبی را داشته باشند». 8
حساس‌ترین لحظه‌های مأموریت فرا می‌رسید، یکی از مسافران اتوبوس می‌گوید:
«ما در حال سوار شدن به هواپیما بودیم که یکی از هواپیماها آتش گرفت، من نمی دانم چه شکلی، آن فقط آتش گرفت». 9
یکی از هلی‌كوپترها که از یک هواپیمای سی ـ 130 سوخت‌گیری کرده بود، بلند شد تا هلی‌كوپتر دیگری برای سوخت‌گیری آماده شود؛ اما در این لحظه خلبان هلی‌كوپتر «53D- RH » را به سرعت به طرف جلو راند به طوری که پروانه‌ی هلی‌كوپتر با هواپیما (قسمت بدنه) برخورد كرد. در یک لحظه آتش هر دوی آنها را در بر گرفت. 3 آمریکایی در هواپیما سی ـ 130 «هرکولس» کشته شدند و پنج نفر در هلی‌كوپتر هلاک گردیدند.
قبل از این آتش‌بازی کامیونی به طرف جاده می‌آمد و راننده‌ی آن پس از تیراندازی به تانکرش فرار كرد. ترافیک غیرمنتظره در جاده‌ی دور افتاده، احتمال فاش شدن مأموریت، مرگ کماندوها و نیاز فوری به رساندن زخمی‌ها به بیمارستان، تصمیم بسیار دشواری را پیش رو قرار می‌داد؛ آمریکایی‌ها باید هر چه زودتر صحرا را ترک کنند. وقتی باقی نمانده بود تا بدنه‌ی درهم پیچیده‌ی هواپیما، خنک شود و آنها بتوانند اجساد را بیرون بکشند. نجات دهندگان می‌بایست در مرحله‌ی اول خود را نجات می‌دادند؛ آنها سوار هواپیماهای سی ـ 130 باقی مانده شدند و پا به فرار گذاشتند؛ اما در ساعت 21/ 6 (به وقت واشنگتن) بود که کارتر از حادثه وجزییات آن با خبر شد. در ساعت 30/7 دقیقه بعدازظهر (به وقت واشنگتن) کلمه‌ی «رسید» دریافت شد؛ یعنی تیم عملیات در خارج از ایران در حال پرواز بودند.
در ساعت 2 بامداد جمعه (به وقت واشنگتن) کارتر از کارمندانش تقاضای تهیه‌ی یک کپی از اظهارات «جان ـ اف ـ کندی» درباره‌ی اشغال نافرجام خلیج خوک‌ها (درکوبا) را كرد.
یکی از کسانی که در این عملیات نقش داشت، با حضور کارتر در مصاحبه‌ی مطبوعاتی، پس از عملیات نافرجام نجات، جزییاتی را فاش نمود؛ اما هارولد براون سری‌تر برخورد كرد و کمتر اطلاعات داد.
هلی‌كوپترها مأموریت داشتند که کماندوها را به اردوگاه دومی (بعد از سوخت‌گیری) ـ در مخفی‌گاه کوهستانی در خارج از تهران ـ منتقل سازند؛ زیرا چنین محلی از ردگیری رادارها و نیروهای دفاعی ایران در امان بود و جای مناسبی به نظر می‌رسید. بعضی افراد نجات به وسیله‌ی کامیون‌ها به محوطه‌ی سفارت آورده می‌شدند. اینکه این وسایل نقلیه از کجا می‌آمدند، یک مسأله‌ی سری بود.10 در یک موقعیت مشخص شده، زمانی که هلی‌كوپترها بر فراز سفارت پدیدار می‌شدند، گروه نجات احتمالاً یا با شلیک گلوله یا با اسلحه‌های شیمیایی و به قصد ناتوان كردن مأموران محافظ وارد عمل می‌شدند. هلی‌كوپترها، گروگان‌ها و تیم، اقدام را به وعده‌گاهی که با هواپیمای سی‌ـ 130 گذاشته شده بود، منتقل می‌كردند. زمانی که هواپیماهای هرکولسِ غول پیکر هر کسی را به جای امنی منتقل می‌كرد، هلی‌كوپترها به حال خود رها می‌شدند. این طرح، برخی از افراد را که با این گونه عملیات آشنایی داشتند، راضی نكرد. آنها در این اندیشه بودند که کمک زمینی (از طریق بعضی نیروها) حتماً ضروری می‌باشد؛ این کمک یا از طریق افراد ایرانی که با ایالات متحده دوست می‌باشند یا افراد آمریکایی که پیش از این به صورت سری و مخفیانه به ایران آمده بودند، فراهم می‌شد. یک متخصص نظامی ارتش اسراییل گفت:
«شما نمی‌توانید، کنترل اطراف سفارت را فقط با 90 نفر در اختیار بگیرید و نیز نمی توانید با 8 هلی‌كوپتر این مأموریت را انجام دهید». 11
یک مجله ی پر نفوذ مصری به نام «اکتبر» نوشت : «چهل ایرانی تعلیم دیده در آمریکا در این تهاجم شرکت داشتند». 12
سؤال پیچیده‌ی دوم این بود که چرا نیروهای نجات به رغم خراب شدن 3 هلی‌كوپتر، 5 هلی‌كوپتر دیگر فرستاده نشدند، در حالی که فقط چهار هلی‌كوپتر برای نجات گروگان‌ها کافی بود. جواب این سؤال این بود که احتمال می‌رفت دو هلی‌كوپتر دیگر در راه تهران خراب شوند یا از کار بیفتند. سؤال دیگر این است که چرا تعداد بیشتری هلی‌كوپتر در این عملیات شرکت داده نشدند؟ پنتاگون در این مورد جواب می‌دهد:
«تعداد بیشتر هلی‌كوپترها ریسک را بیشتر می‌نمود و اینکه برخی از آنها وادار به فرود می‌شدند». 13
در این مورد پنتاگون با «شیمون پرز» ـ وزیر دفاع اسراییل ـ در خلال عملیات موفقِ انتبه (در اوگاندا) در سال 1976 مشورت كرد. شیمون پرز به تایم گفت:
«در عملیاتی همانند این عملیات باید با حداقل تجهیزات مجهز شد. اگر شما تجهیزات زیاد داشته باشید، همه‌ی کارها را خراب خواهید کرد». 14
پس از حمله‌ی نافرجام آمریکا، دانشجویانی که حفاظت سفارت و گروگان‌ها را به عهده داشتند، اعلام كردند که تعداد نامشخصی از گروگان‌ها را به هشت شهر ایران فرستاده‌اند و اگر چنین حرکتی درست باشد، یک حمله‌ی نجات دوم را غیرممکن می‌ساخت. به دلیل انعکاس خبر دروغ بی‌حرمتی به بدن‌های مرده‌ی آمریکایی‌ها در تهران، کارتر در یک مصاحبه‌ی تلویزیونی به ایرانی‌ها حمله کرد و آن را یک عمل غول‌صفتانه و یک نمایش وحشتناک غیرانسانی نامید. او اضافه نمود: «این [عمل]، درست نوع مردمی را که ما با آنها طرف هستیم برای ما روشن می‌کند». 15
دیگر روزنامه‌های مشهور و معتبر جهان نیز به انعکاس این واقعه پرداختند. «لوموند» ـ ‌روزنامه‌ی پرتیراژ فرانسه‌ـ اقتدار حکومت آمریکا را زیر سؤال برد و نوشت:
«درباره‌ی کارایی یک دستگاه نظامی که امنیت نیمی از جهان بدان محول شده، ولی قادر نیست حتی دو هلی‌كوپتر را در صحرا و تازه آن هم بدون دخالت دشمن در هوا نگاه دارد، چگونه فکر کنیم»؟ 16
«ساندی اکسپرس» نیز نوشت: «نمی توان تصور کرد که پیشرفته‌ترین تکنولوژی دنیا با دستگاه‌های خود ساخته اش چنین افتضاحی به بار بیاورد». 17
روزنامه‌ی «نیویورک تایمز» ضمن بررسی وقایعی که در روابط میان ایران و آمریکا در سال 1980 میلادی اتفاق افتاده بود ، سال 1980 را برای آمریکا «سال شوم» نامید. 18

پی نوشت:

1. طبس، مصداق بر سوره‌ی فیل، پیشین، ص 29
2. پیشین، صص 30 ـ 31
3. . پیشین، ص 32
4. همان
5. همان
6. همان، ص33
7. همان ، صص 34-33
8. همان
9. همان
10. در تحقیقاتی که توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به عمل آمد، معلوم شد تهیه کننده‌ی این کامیون‌ها شخصی به نام علی اسلامی از تجار بازار و از دارودسته‌ی حزب منحله‌ی خلق مسلمان بوده است. این فرد 2 ماه قبل از واقعه‌ی طبس، کامیون‌ها را که شامل 5 کامیون فورد انگلیسی و 2 وانت مزدای 1600 بوده است تهیه کرده بود و سپس به آمریکا پناهنده شده بود.
11. . همان، ص 36
12. . همان
13. . همان
14. . همان
15. . همان



معرفی سایت مرتبط با این مقاله


تصاویر زیبا و مرتبط با این مقاله