نویسنده: رسول سعادتمند




 

پایبندی به حدود قانونی، راه پیشگیری از اختلافات

من همیشه میل دارم که همه طبقاتی که هستند، همه کسانی که در صحنه‎ها حاضر هستند همه با هم بنشینند اصلاح کنند مسائل را. هی ننشینند آن از آن ور بخواهد او را از بین ببرد، او از آن ور بخواهد که او را از بین ببرد؛ و مسئله را به بن بست برسانند و مملکت را به بن بست. شما به بن بست رسیدید! اشتباه می‎کنید. مملکت اسلام که به بن بست نمی‎رسد. همین مردم، همین پیرزن‌ها و پیرمردها و جوان‌ها و بچه‎ها، از این بن‌بست‌ها بیرون می‎آورند این مملکت را. شماها به بن بست رسیدید، می‌گویید خوب، چه بکنیم؛ بگذارید اسلام نباشد تا ما باشیم! بگذارید ایران نباشد، شما ایستاده‌اید تا پای اینکه ایران نباشد! دست بردارید از فضولی‌ها! برای خدا کار بکنید. برای خدا آرامش بگیرید. برای خدا دعوت به آرامش بکنید. برای خدا توی سر هم نزنید... .
آقای رئیس جمهور حدودش در قانون اساسی چه هست، یک قدم آن ور بگذارد من با او مخالفت می‎کنم. اگر همه مردم هم موافق باشند، من مخالفت می‎کنم. آقای نخست وزیر حدودش چه قدر است، از آن حدود نباید خارج بشود. یک قدم کنار برود با او هم مخالفت می‎کنم. مجلس حدودش چه قدر است، روی حدود خودش عمل کند. شورای نگهبان حدودش چه قدر است؛ قوه قضاییه حدودش چی است؛ قوه اجرائیه. قانون معین شده است. نمی‎شود از شما پذیرفت که ما قانون را قبول نداریم. غلط می‎کنی قانون را قبول نداری! قانون تو را قبول ندارد. نباید از مردم پذیرفت، از کسی پذیرفت، که ما شورای نگهبان را قبول نداریم. نمی‎توانی قبول نداشته باشی. مردم رأی دادند به این‌ها، مردم شانزده میلیون تقریباً یا یک قدری بیشتر رأی دادند به قانون اساسی. مردمی که به قانون اساسی رأی دادند منتظرند که قانون اساسی اجرا بشود؛ نه هر کس از هر جا صبح بلند می‎شود بگوید من شورای نگهبان را قبول ندارم، من قانون اساسی را قبول ندارم، من مجلس را قبول ندارم، من رئیس جمهور را قبول ندارم، من دولت را قبول ندارم. نه! همه باید مقید به این باشید که قانون را بپذیرید، ولو برخلاف رأی شما باشد. باید بپذیرید، برای اینکه میزان اکثریت است؛ و تشخیص شورای نگهبان که این مخالف قانون نیست و مخالف اسلام هم نیست، میزان است که همه ما باید بپذیریم. من هم ممکن است با بسیاری از چیزها، من که یک طلبه هستم، مخالف باشم. لکن وقتی قانون شد [تصویب] خوب، ما هم می‎پذیریم. بعد از اینکه یک چیزی قانونی شد دیگر نق زدن در آن، اگر بخواهد مردم را تحریک بکند، مفسد فی الارض است؛ و باید با او دادگاه‌ها عمل مفسد فی الارض بکنند. و اگر نه، رأی می‌دهد آرام. با رأی آرام هیچ کس مخالف نیست. شما میگویید که نخیر، اینکه گفتند این‌ها اشتباه کردند؛ ولی ما در مقام عمل قبول داریم. رأیمان این است که این جوری نیست؛ اما در عمل ملتزم هستیم. این هیچ مانعی ندارد. البته مسائل اگر مسائل اسلامی باشد، اگر در رأی هم مخالف باشید، باید تو سرتان زد! اما اگر یک مسائل سیاسی هست، مسائل [دیگر] هست، می‌گویید این‌ها اشتباه کرده‌اند، بسیار خوب، ممکن است یک میلیون جمعیت هم اشتباه بکنند؛ این اشکال ندارد؛ اما در عین حالی که اعتقادتان این است که این‌ها اشتباه کرده‌اند، در عین حال باید بپذیرید. چاره ندارید. شما هم که وکیل شدید فرض کنید از تهران یا از جای دیگر، خوب، عده کثیری می‎گویند که این لیاقت نداشته است! این نباید، خوب نبود بشود، اما حالا که اکثریت شد، پذیرفته‌اند. این مردم بیچاره همه چیز را قبول دارند؛ این من و شما هستیم که هر جا بر خلاف مصلحت ما باشد اساس را می‎گوییم قبول نداریم. هر جا هر کس برخلاف من است این اصلاً مسلمان هم نیست و هر که بر وفق من است، اگر شمر هم باشد این ابوذر است! این یک مطلبی است که در باطن ذات هر کسی هست. اصلاح کنید خودتان را. در باطن ذات همه هست که آن که با من خوب است خوب است؛ و آن که با من بد است بد. نه آنکه به حسب حکم خدا خوب است و به حسب واقع خوب است، نخیر، آنی که با من خوب است آن میزان است. آن قانون میزان است که برای من باشد؛ و آن مجلس میزان است که برای من باشد؛ و آن ارتش میزان است که برای من باشد! آن که برای من نباشد آن فاسد است! این یک چیزی است که در قلب همه است، اختصاص به یکی و دو تا ندارد. هر کسی هر چیزی را برای خودش می‎خواهد همه مردم هر چیزی را برای خودشان می‎خواهند، الّا آن‌هایی که بالاتر از این طبقات هستند. البته هر کسی این طور است. اما در مقام تدابیر امور یک مملکت و در مقام اداره یک مملکت، باید همه شماها و همه کسانی که دست‌اندکار هستند و همه ملت بپذیرند آن چیزی را که، قانون اساسی پذیرفته است. بپذیرند آن چیزی را که مجلس به آن رأی می‎دهد و شورای نگهبان آن را موافق قانون و موافق شرع می‎داند. باید بپذیرند این‌ها را، اگر می‌خواهید که از صحنه بیرونتان نکنند، بپذیرید قانون را. نگویید هی قانون، و خودتان خلاف قانون بکنید! بپذیرید قانون را. همه‌تان روی مرز قانون عمل بکنید. اگر همه روی مرز قانون عمل بکنند، اختلاف دیگر پیش نمی‎آید. همه اختلافات این است که یک کسی اینجا فرشش را انداخته، یکی هم اینجا فرشش را؛ اگر این روی فرش خودش بنشیند و آن هم روی فرش خودش بنشیند دعوا ندارد. اما اگر این پایش را دراز کرد روی فرش او، او پایش را کنار می‌زند. و او هم می‎خواهد پایش را دراز کند اینجا؛ دعوا اینجا پیدا می‎شود. (1)

یک کلمه اختلاف‌انگیز، گناهی بزرگ

آقایان استاندارها باید توجه کنند که وحدت خودشان را و وحدت خودشان با ملت را حفظ کنند، که ما هرچه داریم به برکت خدا و عنایت او از این ملت داریم. آن که شما را به این مسند نشانده است، اگر مسند داشته باشید، ملت است. آن که دست ظلم را از شما کوتاه کرده است و عدالت را می‎خواهد اجرا کند همین ملت است؛ همین جوان‌هایی هستند که الآن در راه اسلام فداکاری می‎کنند. باید وحدت داشته باشید تا حفظ بشوید. دسیسه‎ها برای ایجاد اختلاف است. و شما توجه داشته باشید که یک کلمه اختلاف‌آمیز از گناهان بزرگی است که مشکل است خدای تبارک تعالی بیامرزد، چه این کلمه صادر بشود از دشمن‌های ما، چه این کلمه صادر بشود از دوستان ما، چه از اشخاصی که ادعای قداست می‎کنند و چه از اشخاصی که این ادعا را ندارند. یک کلمه اختلاف‌انگیز در یک همچو موقعی، که اسلام در معرض خطر کفر است، این از گناهانی است که نمی‎شود به این زودی ازش گذشت. شما فردا وارد می‎شوید بر خدای تبارک و تعالی و آنجا جواب باید بدهید. (2)

لزوم پرهیز از اختلاف برای حفظ مصالح اسلام و مسلمین

میزان را خود انسان در باطنش غالباً می‎فهمد و اگر بخواهد بفهمد هم میزان دارد. این آدمی‎که در رأس یک امری واقع هست، پیش خودش یک وقت شاید فکر کند که اگر این امر دست آن یکی باشد، بهتر از من است، ببینید راضی هست واقعاً بین خودش و خدای خودش که او باشد و خودش نباشد؟ اگر دید راضی هست به این امر، بداند که یک چیزی از عالم غیب درش هست و اگر راضی نیست بداند که عیب درش هست، نفسانیت درش هست. البته ما نمی‎توانیم از نفسانیت خودمان را به طور مطلق جلوگیری کنیم، ما همچو قدرتی نداریم، اما قدرت این را داریم که جلوی خودمان را بگیریم اظهار نکنیم. قدرت نداریم اگر با یک کسی واقعاً مخالفیم، مخالفت را در قلبمان هم نداشته باشیم، اما قدرت این را داریم که در مقام عمل، در مقام اظهار نکنیم این کارها را. و ما امروز مکلف شرعی هستیم، تکلیف الهی است که اگر در دلمان بعضیمان از بعضیمان خوشش نمی‎آید در مقام عمل، در مقام ذکر، در مقام تبلیغ، برخلاف نفس خودش عمل بکند. این یک امری است که قدرت دارد انسان، اگر آن را قدرت ندارد، لکن عمل را، فعل را قدرت دارد و لهذا، خدا از انسان مؤاخذه می‎کند. مؤاخذه نمی‎کند که چرا در قلب تو این واقع نشد، حالا نقص [است برای] انسان، اما این مؤاخذه این طوری ندارد. اما می‎توانستی در عین حالی که خوش نیستی با این، دوست نداری این را، ذکر نکنی، این را قدرت‌داری، نکردی معاقبی.
امروز قضیه شخصی نیست که یک کسی معصیت خدا را می‎کند و معاقب است، این به اندازه شخصیت خودش و به اندازه حال خودش معاقب است. اما اگر امروز مخالفت با هم بکنیم، قضیه یک ملت در کار است، قضیه ملت‌های اسلامی در کار است، قضیه اسلام در کار است، قضیه ارزش‌های الهی در کار است. این جرمش غیر آن جرمی ‎است که کسی تو خانه‎اش نشسته، یک معصیتی می‎کند، آن هم جرم است. اما کسی مخالفت بکند با یک کسی که دارد خدمت به خلق می‎کند، این غیر آن جرمی است که مخالفت بکند با یک شخصی که در بین خانه خودش فرض کنید که در عایله خودش می‎کند، آن هم جرم است. اما این جرم از آن جرم خیلی بالاتر است و این یک چیزی است که مشکل است خدای تبارک و تعالی انسان را ببخشد.
امروز خیلی تکلیف به عهده ماست، تکلیف‌های شاق هم به عهده ماست. امروز شمایید و همه عالم دشمن شما الاً معدود، البته بین ملت‌ها زیاد هست به شما توجه دارند. اما دولت‌ها معدودی هستند که مخالف با شما نیستند، همه مخالف‌اند. اگر ما هم بخواهیم خودمان با هم مخالفت کنیم، این یک جرمی است که تا ابد به عهده ما خواهد ماند و برای ما یک جرم ابدی ثابت خواهد شد، یک روسیاهی ابدی پیش خدای تبارک و تعالی برای ما پیدا خواهد شد.
حضرت امیر (علیه السلام) در بسیاری از اموری که برایش خیلی سخت بود، دندان روی جگر می‎گذاشت و موافقت می‎کرد برای مصالح کلی، برای مصالح اسلام. ما اگر تبعیت از او داریم باید این طور باشیم، اگر یک مقدار هم تبعیت داریم، یک مقداری همین طور باشیم. در هر صورت، آنی که در یک همچو موقعی برای ما باید خیلی مورد نظر باشد، اینکه الآن دارند از اطراف دنبال این می‎روند که ما را از باطن از بین ببرند؛ در داخل ما را خرد کنند، نتوانستند در خارج بکنند، نقشه‎ها همه نقش بر آب شد و از بین رفت. لکن حالا الآن این نقشه، نقشه مهمی است که می‎خواهند در داخل، هی چیزهایی می‎گویند «در کجا چی واقع شده، معلوم شد چه شده است، کی با کی دعوا دارد، کی با کی چی دارد» و این‌ها تأثیر دارد. چنانچه توجه نکند انسان به خدای تبارک و تعالی، از خدای تبارک و تعالی در واقع نخواهد این را که انسان را از این شرها نجات بدهد، ممکن است انسان در دام بیفتد. (3)

لزوم پرهیز از گروه‌گرایی و مقدم داشتن مصالح کشور

من از همه ارگان‌های دولتی و ملی و همه گروه‌ها می‎خواهم که از گروهگرایی و دسته‌بندی و فرصت طلبی و هواهای نفسانی احتراز کنند و خود را در راه خدمت به ملت و خلق مستضعف قرار دهند، و از راهی که ملت می‎رود منحرف نشوند، و خداوند عالم را حاضر و ناظر ببینند و از اختلاف و نفاق دست بردارند و مصالح کشور را بر مصلحت خویش مقدم دارند، و در صدد تضعیف یکدیگر برنیایند. (4)

اختلاف سران، موجب آسیب کشور

باید تمام استاندارها در هر جا که هستند پشتیبان دولت باشند. امروز استاندارها باید نخست وزیر را، دولت را و مجلس را تقویت کنند که اگر خدای نخواسته، اختلاف کنند موجب شکاف می‎شود و صدمه به اسلام وارد می‎شود. و اگر صدمه به اسلام وارد شد خدای نخواسته موجب می‎شود که دیگر اسلام به این زودی‌ها سر، بلند نکند. آن‌هایی که از اسلام سیلی خورده‎اند و تشخیص داده‎اند که اسلام است که ملت‌ها را نجات می‎دهد، اگر سر، بلند کنند و به اسلام صدمه وارد کنند ما چه جوابی داریم؟ باید استاندارها از نخست وزیر و دولت و همه وزرا پشتیبانی کنند. شما باید خودتان با هم باشید و پشتیبان همدیگر. من باز تأکید می‎کنم که اگر سران با هم خوب باشند، این کشور صدمه نمی‎بیند. و اگر صدمه‎ای این کشور ببیند از اختلاف سران است. همانطور که شارع مقدس فرموده، باید دولت، مجلس و قوه قضائیه احساس کنند که یک تکلیف دارند و آن اینکه اختلاف نداشته باشند. (5)

اگر دیر بجنبند ابرقدرت‌ها و نوکرانشان مسائل را به نفع خود خاتمه می‎دهند

اگر طلاب و مدرسین حوزه علمیه با یکدیگر هماهنگ نباشند، نمی‎توان پیش‌بینی نمود که موفقیت از آن کیست و اگر بر فرض محال حاکمیت فکری از آن روحانی نماها و متحجرین گردد روحانیت انقلابی جواب خدا و مردم را چه می‎دهد.
انشاءالله در بین جامعه مدرسین و طلاب انقلابی اختلافی نیست، اگر باشد بر سر چیست؟ بر سر اصول یا بر سر سلیقه‎ها؟ آیا مدرسین محترم که ستون محکم انقلاب در حوزه‌های علمیه بوده‎اند نعوذبالله به اسلام و انقلاب و مردم پشت کرده‌اند؟ مگر همان‌ها نبودند که در کوران مبارزه حکم به غیرقانونی بودن سلطنت دادند؟ مگر همان‌ها نبودند که وقتی یک روحانی به ظاهر در منصب مرجعیت از اسلام و انقلاب فاصله گرفت، او را به مردم معرفی کردند؟ آیا مدرسین عزیز از جبهه و رزمندگان پشتیبانی ننمودند؟ اگر خدای ناکرده این‌ها شکسته شوند چه نیرویی جای آنان را خواهد گرفت؟ و آیا ایادی استکبار، روحانی نماهایی را که تا حد مرجعیت تقویت نموده است، فرد دیگری را بر حوزه‎ها حاکم نمی‎کنند؟ و یا آن‌ها که در توفان پانزده سال مبارزه قبل از انقلاب و ده سال حوادث کمرشکن بعد از انقلاب نه غصه مبارزه و نه غم جنگ و اداره کشور را خورده‎اند و نه از شهادت عزیزان متأثر شده‎اند و با خیالی راحت و آسوده به درس و مباحثه سرگرم بوده‎اند می‎توانند در آینده پشتوانه انقلاب اسلامی باشند؟ راستی شکست هر جناحی از علما و طلاب انقلابی و روحانیون و روحانیت مبارز و جامعه مدرسین، پیروزی چه جناحی و چه جریانی را تضمین می‌کند؟ جناحی که پیروز شود یقیناً روحانیت نیست و اگر آن جناح الزاماً به روحانیت رو آورد، راستی به سراغ کدام قشر و تفکر از روحانیت می‎رود؟ خلاصه اختلاف به هر شکلی کوبنده است. وقتی نیروهای مؤمن به انقلاب حتی به اسم فقه سنتی و فقه پویا به مرز جبهه‌بندی برسند، آغاز باز شدن راه استفاده دشمنان خواهد بود. جبهه‌بندی نهایتاً معارضه پیش می‎آورد. هر جناح برای حذف و طرد طرف مقابل خود واژه و شعاری انتخاب می‎کند، یکی متهم به طرفداری از سرمایه‌داری و دیگری متهم به التقاطی می‎شود که من برای حفظ اعتدال جناح‌ها همیشه تذکرات تلخ و شیرینی داده‌ام، چرا که همه را فرزندان و عزیزان خود می‎دانم البته هیچ گاه نگران مباحثات تند طلبگی در فروع و اصول فقه نبوده‎ام ولی نگران تقابل و تعارض جناح‌های مؤمن به انقلابم که مبادا منتهی به تقویت جناح رفاه طلب بی‌درد و نق‌بزن گردد.
نتیجه می‎گیرم که اگر روحانیون طرفدار اسلام ناب و انقلاب دیر بجنبند ابرقدرت‌ها و نوکرانشان مسائل را به نفع خود خاتمه می‎دهند. جامعه مدرسین باید طلاب عزیز انقلابی و زحمت کشیده و کتک خورده و جبهه رفته را از خود بدانند. حتماً با آنان جلسه بگذارند و از طرح‌ها و نظریات آنان استقبال نمایند و طلاب انقلابی هم مدرسین عزیز طرفدار انقلاب را محترم بشمارند و با دیده احترام به آنان بنگرند و در مقابل طیف بی‌عرضه و فرصت طلب و نق زن ید واحده باشند و خود را برای ایثار و شهادت در راه هدایت مردم آماده‌تر کنند، حال جامعه و مردم، طالب حقیقت باشند مثل زمان ما که حقاً مردم بیشتر از آنچه که ما فکر می‎کنیم وفادار به روحانیت بوده و خواهند بود، یا نباشند مثل زمان معصومین (علیه السلام)، اما مردم شریف ایران توجه داشته باشند که نوعاً تبلیغاتی که علیه روحانیت انجام می‌پذیرد به منظور نابودی روحانیت انقلاب است، ایادی شیطان در تنگناها و سختی‌ها به سراغ مردم می‎روند که بگویند روحانیت مسبب مشکلات و نارسایی‌هاست؛ آن هم کدام روحانی، روحانی بی‌درد و بی‌مسئولیت نه، بلکه روحانیتی که در همه حوادث جلوتر از دیگران در معرض خطر بوده است. کسی مدعی آن نیست که مردم و پابرهنه‎ها مشکلی ندارند و همه امکانات در اختیار مردم است. مسلم آثار ده سال محاصره و جنگ و انقلاب در همه جا ظاهر می‌شود و کمبودها و نیازها رخ می‎نماید ولی من با یقین شهادت می‎دهم که اگر افرادی غیر از روحانیت جلودار حرکت انقلاب و تصمیمات بودند امروز جز ننگ و ذلت و عار در برابر امریکا و جهانخواران و جز عدول از همه معتقدات اسلامی و انقلابی چیزی برایمان نمانده بود. (6)

بیم از واکنش مردم در برابر اعمال طاغوتی مسئولین

این‌ها خیال نکنند که ما [رئیس] حکومت هستیم، و ما رأس هستیم و ما وزیر هستیم و ما نخست وزیر هستیم و ما رئیس جمهور هستیم و ما باید هر کاری دلمان بخواهد بکنیم. نه، مملکت اسلامی است، نه طاغوتی. مملکت اسلامی را به طاغوت نکشید. من خوف این را دارم که خدای نخواسته اگر این امور زیاد انباشته بشود، یکوقت همان مسائلی پیش بیاید که مردم با طاغوت عمل کردند. طاغوت برای خاطر اینکه پسر کی بود و نوه کی بود که نبود؛ برای اعمالش بود. اگر اعمال ما هم یک اعمال طاغوتی باشد، برای خود باشد، نه برای ملت، دعوا بکنیم سر خودمان، نه برای مصالح ملت، این همان طاغوت است. منتها به یک صورت دیگری در آمده، اما طاغوت است. طاغوت هم مراتب دارد. یک طاغوت مثل رضاخان و محمدرضاخانمان و یک طاغوت هم مثل کارتر و امثال آن‌هاست. یک طاغوت هم مثل ماهاست. همه از جند ابلیس می‎شویم. شما فکر این ملت، فکر این زاغه‌نشین‌ها، فکر این مردمی که همه چیزشان را دادند و شما را به مسند نشاندند، فکر آن‌ها را بکنید. شب وقتی خلوت می‎کنید، فکر بکنید که من امروز که کار کردم برای خودم کردم یا برای مردم. امروز که صحبت می‎کنم برای خودم صحبت می‎کنم یا برای مصالح کشور. (7)

ایجاد اختلاف و نفاق در کشور؛ بزرگترین معصیت

خدا را در نظر بگیرید ای گویندگان، ای نویسندگان، ای کارکنان مملکت، ای کارمندان اداری و غیر اداری، و کشاورز و همه! خدا را در نظر بگیرید، خدا حاضر است همه جا. زبان شما در محضر خداست. چشم شما در محضر خداست. همه قوای شما در محضر خداست. در محضر خدا خدا را معصیت نکنید. امروز در کشور ما؛ بزرگتر معصیت؛ ایجاد اختلاف است؛ ایجاد نفاق است. بزرگترین رحمت برای ما و تکلیف برای ما ایجاد آرامش است و ایجاد رفاه است.
گویندگان ما، نویسندگان ما هرچند هم بسیار خوب باشند و بسیار متعهد باشند، لکن گمان نکنند که از آن شرور باطنی پاک شدند؛ از آن شیطان باطن پاک شدند. توجه کنند که شیطان باطنی انسان تا آخر هم همراه انسان هست. گاهی این شیطان کاری می‎کند که انسان خودش را به هلاکت برساند که رفیقش را به هلاکت برساند. شما این قصه را شنیده‌اید که یک نفر بنده‌ای داشت و به او بسیار محبت کرد و بسیار تربیت کرد بعد گفت به او: من در مقابل این همه محبت که به تو دارم فقط یک خواهش از تو دارم، آن این است که بیا بالای پشت بام این همسایه من که رقیب من است سر من را ببر! انسان یک همچو موجودی است که حاضر است سرش را ببرد که رقیبش از بین برود. اصطلاح دیرینه ما این است که «خردیزه»، که یک قسم از خرهای فضول است، خودش را به چاه می‎اندازد که به صاحبش ضرر بزند! انسان یک همچو موجودی است. انسان یک همچو موجود پیچیده‎ای است. یک همچو موجودی است که انبیا نتوانسته‎اند این انسان را انسان کنند، الّا بعضی اشخاص. در هر جایی که انبیا بودند، یک عده معدودی، بسیار معدود، به تربیت انبیا آن تربیت والا را که باید حق انسان باشد قبول کردند و تربیت شدند، و الاً نتوانستند آنکه می‎خواستند انجام بدهند. لکن می‎توانیم ما کمتر بکنیم این شیطنت‌ها را، می‎توانیم. این طور نیست که ما مجبور باشیم، و معاقب نباشیم از باب اینکه مجبور هستیم. نه، ما مختاریم. با اختیار خودمان فساد ایجاد می‎کنیم. با اختیار خودمان قلم‌هایمان را به کار می‌اندازیم برای اینکه دیگران را بی‌آبرو کنیم. قلم‌های خودمان را و زبان‌های خودمان را به کار می‎‌اندازیم برای اینکه حریف‌ها را از میدان بیرون کنیم. این‌ها همه مکایدی (8) است که در خود انسان هست. انسان خیال می‎کند کار خوب می‎کند؛ و حال آنکه کار بد دارد می‎کند. خیال می‎کند برای خداست؛ و حال آنکه برای شیطان است. ان‌شاءالله خداوند تبارک و تعالی به همه ملت‌های اسلامی توفیق بدهد و آن‌ها را تأیید کند برای اینکه از شر اجانب و از شر شیاطین و خصوصاً شیطان خودشان، نجات پیدا کنند. و خداوند تعالی کشور ما را از شر شیاطین و اجانب و از شر قلم‌ها و قدم‌ها و زبان‌ها نگه دارد. (9)

پی‌نوشت‌ها:

1- همان، ص 376-379.
2- همان، ج 20، ص 251-252.
3- همان، ص 229-230.
4- همان، ج 12، ص 443-444.
5- همان، ج 18، ص 37-38.
6- همان، ج 21، ص 287 و 288.
7- همان، ج 13، ص 200.
8- فریب‎ها، نیرنگ‎ها.
9- صحیفه امام، ج 14، ص 149-150.

منبع مقاله :
سعادتمند، رسول؛ (1390)، درس‌هایی از امام: آداب انتقاد، قم: انتشارات تسنیم، چاپ دوم