بیانات امام خمینی درباره شناخت غرب و غرب زدگان (1)
درندگی و وحشیگری غرب
غرب دارد دنیا را به صورت یک جنگنده، به صورت یک وحشی بار میآورد. تربیت غرب انسان را از انسانیت خودش خلع کرده؛ به جای او یک حیوان آدمکش گذاشته است! الان شما در هر جای دنیا که ملاحظه میکنید، الان هم که یک آرامشی فرض کنید در دنیا هست و جنگهای عمومی نیست، در هر مملکتی که میبینید، با دخالت همین امریکا و با دخالت همین شوروی آدمکشیهاست. افغانستان الان آدمکشی است به دخالت شوروی، در بسیاری از جاها. لبنان هم آدمکشی است به دخالت امریکا، غرب حیوان بار میآورد. آنهم نه حیوان آرام، یک حیوان وحشی! آدمکش! آدمخوار پیشرفت، پیشرفت انسانی نیست. پیشرفت حیوانی است. تربیت انسانی نیست. در غرب تربیت حیوانی است. حکومتها را میگویم؛ ملتها را نمیگویم. حکومتها و پرورشهایی که در حکومتها هست حکومتهای انسانی نیست. غرب پیشرفت کرده، پیشرفت کرده در اینکه حیوان تربیت کرده! آلات قتاله درست کرده. در روزنامه دیشب پریشب بود که یک [بمبی] درست کردهاند که پنج مرتبه بالاتر از آنی است که در آن جنگ (1) روی ژاپن ریختند، پنج مرتبه از آن بالاتر کار غرب این است! یک چیزی درست کند برای آدمکشی، و این افتخاری است که پنج مرتبه بالاتر از آن است که دویست هزار نفر را در یک شاهری، یک بمب کشت! این «پیشرفت». ما باورمان آمده است که همه چیزها در غرب است. خیر، آن چیزی که در غرب است تربیت حیوان درنده است، حیوان درنده دارند درست میکنند. آلاتی هم که درست میکنند همان چنگ و دندان حیوان درنده است؛ منتها به صدها هزار مرتبه بالاتر.غرب انسان درست نمیکند، آنکه انسان درست میکند آن مکتبهای الهی است. مکتبهای توحیدی است که تمام هم انبیاء این بوده که آدم درست کنند اگر یک مملکتی آدم داشت، آزادی به جوری که ضرر به غیر نزند؛ استقلال فکری، استقلال روحی، استقلال انسانی. آنها انسان میخواهند درست بکند. قرآن کتاب انسان سازی است؛ میخواهد انسان درست کند. انسان اگر درست شد، آرامش در یک مملکتی پیدا میشود. اگر یک مملکتی روی تعلیمات توحیدی، روی تعلیمات انسانی اسلامی افرادش بار آمدند، اینها به تعبیر قرآن اینطور بار میآیند که بین خودشان با هم رحیمند، دوستند؛ بین خودشان اینطور هستند؛ اما اگر کسی بنا شد به آنها تعدی بکند بخواهد کند به آنها، نسبت به آنها «اشداء» است، سخت است.(2) و (3)
شیطان بزرگ
در یک روایتی است که رسول خدا که مبعوث شد، آن شیطان بزرگ فریاد کرد و شیطانها را دور خودش جمع کرد و اینکه مشکل شد کار برم.(4) در این انقلاب، شیطان بزرگ که امریکاست، شیاطین را با فریاد دور خودش دارد جمع میکند. و چه بچه شیطانهایی که در ایران هستند و چه شیطانهایی که در خارج هستند، جمع کرده است و هیاهو به راه انداخته است. شما میدانید که ایران در مدت حکومت این دو خبیث،(5) که حکومتشان هم برخلاف قانون بود یک برههای از زمان گرفتار انگلستان بود و بعدش گرفتار امریکا؛ یعنی عمدهاش امریکا. رضا خان را انگلیسها آوردند و مأمورش کردند برای ما، و محمدرضا را متفقین که آمدند ایران به حسب گفته خودش صلاح دیدند که محمدرضا باشد. البته آنها صلاح ملت را که نمیدیدند، صلاح خودشان را میدیدند. در طول این مدت هم گرفتاریهای همه جانبه ملت ما را چه زنها و چه مردها همه میدانید. شاید بسیاریش را یادتان نباشد که من یادم است که اینها در زمان رضاخان به اسم اتحاد شکل، به اسم کشف حجاب، چه کارها کردند، چه پردهها دریدند از این مملکت. چه زورگوییها کردند و چه بچهها سقط شد در اثر حملههایی که اینها میکردند به زنها که چادر را از سرشان بکشند. آن زمان گذشت با تلخی، و همان متفقینی که این را آورده بودند؛ یعنی انگلیسها که آورده بودند، همانها او را از اینجا بردند و اعلان هم کردند. در رادیوی دهلی که آن وقت دست اینها بود، اعلام کردند که ما این را آوردیم و بعد که خیانت کرد، بردیم. و بعد هم جواهراتی که جمع کرد و چمدانها را بست و برد و در کشتی گذاشت که همراهش ببرد، بین راه آنطوری که یکی از همراهانش نقل کرده بودند بین راه یک کشتی مخصوص حمل دواب آوردند متصل کردند به آن کشتی، و رضا خان را آنجایی که جایش باید باشد آنجا بردند. و او گفته بود که چمدانها؟ گفتند: چمدانها بعد میآید. او را بردند به آن جزیره و چمدانها را هم آنها بردند و خوردند.بعد نوبت غارتگری به این دومی رسید که آن را اکثراً یادتان است؛ یعنی اواخرش را که همه یادتان است. از اولش هم بسیاریتان یادتان است که اینها چه کردند، و چه جنایاتی در این مملکت کردند با چه اسماء فریبنده، مع الأسف از این تبلیغات همه جانبهای که اینها کردند بعضی از افراد باورشان آمده است، و بعضیها هم که شریک جرماند با آنها و حالا هم مشغول فعالیت هستند. اینها همان شیاطینی هستند که حالا به فریاد امریکا، مشغول انجام عمل هستند، مشغول شیطنت هستند. و باید ملت ما با هوشیاری، با بیداری این توطئهها را خنثی کند.(6)
مبلها مهمند نه آدمها!!
اصل این ابرقدرتها، ما آن طوری که تجربه برایمان ثابت شده است، این قدرتهای بزرگ، چه ابرقدرتها، چه قدرتهای مادون آنها، اینها اصلش به اینکه، به بشر نظر داشته باشند، حتی به بشر مملکت خودشان، اینها سودجو هستند. خودشان را میبینند. غیر خودشان چیزی را نمیبینند. و برای خودشان فعالیت میکنند. حالا یک عدهای هم از مملکت خودشان به باد فنا برود. از ممالک دیگر به باد فنا برود. اینها شانس پیدا کنند در ریاست جمهور چند سال دیگر عالم هرچه میخواهد بشود، شده است. از این جهت من احتمال این را میدهیم. من یک قصهای دارم در پاریس، یکی از مقامات بالا آمده بودند پیش من. آنجا صحبت از اینکه یک وقت در چین که شلوغی واقع شده بوده است، چه شده بوده است که، حالا تفصیل را خوب یادم نیست. و خوف این را داشتند که سفارتشان را که در چین هست آنجا چه بکنند. آن شخص گفته بود، برای من ترجمه کرده بودند. این طور ترجمه کردند که میگوید که ما افرادی که از خودمان در آنجا بود، برایمان ولی مطرح نیست. مبلها مهم است. آنکه برای ما مهم است، آن مبلهای قیمتی بودند و ما خوف این را داشتیم که آن مبلها از بین برود. اما افراد بروند، بروند. این طوری است مسئله. آنهایی که تربیت انسانی ندارند، آنها که مهذب نیستند، آنهایی که تحت فرمانهای آسمانی تربیت نشدهاند، آنها غیر از خودشان هیچ نمیبینند. و تمام منافع را برای خودشان میخواهند.(7)با چه موجودات کثیفی روبرو هستیم
تا غرب راه به اینجا دارد، شما به استقلال خودتان نمیرسید. و تا این غربزدههایی که در همه جا موجودند از این مملکت نروند یا اصلاح نشوند، شما به استقلال نخواهید رسید. اینها نمیگذارند، ما باید خودمان را پیدا کنیم تا بتوانیم سر پای خودمان بایستیم و بفهمیم ما هم موجودی هستیم.غرب به ما یک چیزی که مفید به حال ما باشد نخواهد داد و نداده است. غرب هر چه به این طرف فرستاده آنهایی بوده که برای خودش مفید نبوده است؛ حالا مضر به حال ما باشد یا نباشد مطرح نیست.
من این را مکرر گفتهام، و از بس متأثر شدهام این را باز مکرر میکنم، که در چند روز پیش از این، چند وقت پیش از این، در مجله، در روزنامه، خواندم که دواهایی که در امریکا قدغن شده است که استعمال بکنند آنجا لکن مجازند که به دنیای ثالث (8) بفرستند! شما ببینید با ما اینها چه نظری به ما میکنند! ما را مثال یک موجود زنده شاید فرض نمیکنند! والله برای هر موجود زنده، انسان اینطور حاضر نیست که یک دوایی که مضر است بفرستد و به حیوان بدهد. شما ببینید که ما با چه موجوداتی مقابل هستیم با چه موجودات کثیفی در امریکا ما مواجه هستیم. امریکا و ملت را نمیگویم، دولت را میگویم دولتهای ابرقدرت با ما چه معامله میکنند. و ما باز خاضع آنها هستیم باز برای آنها کار میکنیم. بشکند قلمهایی که برای اینها دارد کار میکند! و بشکند زبانها و ببرد زبانهایی که به نفع اینها دارد صحبت میکند و ملت را میخواهد تباه کند شما فکر کنید که دوایی که آنجا نباید استعمال بشود، بفرستند به دنیای ثالث، بفرستند پیش ما. جهنم ما هر چه به سرمان آمد از آن دواها مانع ندارد؛ آنها پولش را بگیرند! از اول همین بوده است، چیزهایی که به حال ما مفید باشد به ما ندادند.(9)
آنها شما را بدتر از موش میدانند
اسلام برای همه است، دلسوز برای بشر است. ما هم تابع اسلامیم، هم دلسوزیم برای بشر. ما با هر کس که با ما به طور انسانی رفتار کند اما با او دوستیم، اما، ما را حساب کنند. ما را از موش بدتر نکنند که دواهای خودشان را روی ما حساب کنند، روی ما امتحان کنند. ما را هم آدم حساب کنند آنها. اینهایی که دم میزنند از این طرف و از آن طرف، نمیفهمند این را که آنها به شما چه نظری دارند، آنها شما را چه میدانند. حیثیت ما از دست میرود. این حبسیها، این شلاقها، حیثیت ما را آقا! آنها برای ما چیزی قائل نیستند. آنها شما را موش میدانند، بدتر از موش میدانند. آنها از حیوانات میگویند حمایت میکنیم، اما ما را آن طوری حساب میکنند. شما چه حیثیتی دارید. ما چه حیثیتی پیش اینها داریم؟ ما چه صحبتی با اینها داریم؟ چه چیز بنشینیم با اینها بگوییم؟ آن کسی که لانه جاسوسیش در ایران هست، و آن طوری که اینها میگویند، میگویند اصلاً عقل ماها نمیتواند برسد که اینکه اینها چه بساطی اینجا درست کردند برای توطئه، کارشناسها باید بروند آنجا تا بفهمند، تا چه اندازه هم بفهمند، من نمیدانم. یکیشان که اینجا بود، آنجا آمده بود پیش من گفت: ما یک چیزی پیدا کردیم به اندازه عدس، این گیرنده و فرستنده است. گفت: اندازه عدس است. روابط اینها با همه جا داشتند، مرکز جاسوسی شاید شرق بوده اینجا. اینجا را جای امنی برای خودشان درست کرده بودند. آقای «آریامهر»(10) اینجا را تقدیم کرده بود به اینها هر کاری بخواهند بکنند. مرکز جاسوسی همه جا بوده، میگویند نه مخصوص بهایران بوده است، برای همه جا، اینجا مرکزیت برای همه جا داشته است، و مرکز توطئه برای همه جا بوده است.(11)غرب وابستگی فرهنگی صادر میکند نه دانش و ترقی
آن چیزی که آنها به اسم «علم» صادر میکنند، به اسم «فرهنگ» صادر میکنند، به اسم «ترقی و تعالی» صادر میکنند، آن غیر از آنی است که پیش خودشان است. آنها برای ممالک شرقی یک طور دیگری فکر میکنند. اگر ملاحظه کرده باشید، همین چند روز قبل، چند هفته قبل، در یکی از روزنامهها یا مجلات نوشته بود که فلان دواها، فلان قسم از دواها، در امریکا ممنوع است، لکن برای جهان سوم صدورش مانع ندارد! اطبایی که در خارج میروند و تحصیل میکنند و دارای جواز میشوند، دیپلم میشوند، و این کارهایشان را تمام میکنند، بسیاری از آنها را اجازه اینکه در خود آن کشور طبابت کنند نمیدهند، میگویند بروید در مملکت خودتان طبابت کنید! کیفیت تحصیلی که جوانهای ما میروند و آنجا تحصیل میکنند، و به خیال خودشان برای «ترقی» میروند، کیفیت تحصیلی صحیح نیست؛ یعنی آنها این چیزهایی که نفع دارد برای همه، به اختیار ما نمیگذارند. اگر چنانچه یک تعلیمی هم بکنند، یک تعلیم جزئی است؛ و باید بگوییم تعلیم استعماری. همه چیز ما را وابسته به خودشان در عین حال میکنند و به ما هم چیزی هم نمیدهند.(12)هجوم به فرهنگ کشورها، بهترین راه برای سلطهی جهانخواران
از طرف اداره کل تربیت معلم در رابطه با شروع کار آموزش معلمین و مدرسین سراسر کشور گزارش رسید که در آن از این جانب خواسته شده بود تا کلمهای در این مورد داشته باشم. ضمن تشکر از زحمات مسئولین لازم است اهمیت موضوعی را که کراراً گوشزد کردهام، تکرار نمایم. تردیدی نیست که جهانخواران برای به دست آوردن مقاصد شوم خود و تحت ستم کشیدن مستضعفان جهان راهی بهتر از هجوم به فرهنگ و ادب کشورهای ضعیف ندارد. زیرا با تربیت غربی یا شرقی معلم و استاد است که دبستانها و دبیرستانها محلهایی میشوند مجهز برای تربیت غربی یا شرقی جوانهایی که دولتمردان و دست اندرکاران آتیه کشورهایند. و با این گونه تربیت است که جوانان با گرایش به یکی از دو قطب قدرت، راه را برای مستکبرین جهان در به دام کشیدن کشورهای مستضعفا به صورتی شایسته و بدون زحمت و دستیازی به سلاحهای نظامی زنگزده باز مینمایند.برای آنان چه راهی بهتر از آنکه با دست قشری از بومیهای هر کشور، ملتها را بی سر و صدا بلکه با شوق و رغبت به سوی مقاصد آنان کشیده تا دسترنج ملتها و ذخایر کشورها را با عرض ارادت و ادب و قبول منت از اربابان تقدیم آنان نمایند.(13)
اساتید منحرف و غرب زده، برپا دارندگان سلطهی ابرقدرتها
ضربههای مهلکی که بر کشور مظلوم ما در این پنجاه سال اخیر از دانشگاهها و اساتید منحرفی که با تربیت غربی بر مراکز علیم و تربیت حکمفرما بودند وارد آمد از سر نیزه رضا خان و پسرش وارد نشد.البته اساتید و معلمان متعهدی بودند، لکن زمام امور در دست آنان نبود. ما از شر رضا خان و محمد رضا خلاص شدیم، لکن از شر تربیت یافتگان غرب و شرق به این زودیها نجات نخواهیم یافت. اینان برپا دارندگان سلطه ابرقدرتها هستند و سر سپردگانی میباشند که با هیچ منطقی خلع سلاح نمیشوند، و هم اکنون با تمام ورشکستگیها دست از توطئه علیه جمهوری اسلامی و شکستن این سد عظیم الهی برنمیدارند. ملت عزیز ایران و سایر کشورهای مستضعف جهان اگر بخواهند از دامهای شیطنت آمیز قدرتهای بزرگ تا آخر نجات پیدا کنند چارهای جز اصلاح فرهنگ و استقلال آن ندارند؛ و این میسر نیست جز با دست اساتید و معلمان متعهدی که در دبستانها تا دانشگاهها راه یافتهاند و با تعلیم و کوشش در رشتههای مختلف علوم و تربیت صحیح و تهذیب مراکز تربیت و تعلیم از عناصر منحرف و کج اندیش، نوباوگان را که ذخایر کشور و مایه امید ملتاند، همدوش با تعلیم در همه رشتهها به حسب تعالیم اسلامی تربیت و تهذیب نمایند و علوم اسلامی را که مربی اخلاق و مهذب نفوس است به دست کارشناسان اسلامی داده تا نوباوگان و جوانان عزیز را بدین مکتب جامع روانبخش آشنا و از تعلیمات علمی و عملی آن برخوردار سازند. و به یقین بدانند که اسلام مکتبی است که انسانها را به گونهای میسازد که به جز حق و مبدأ خلق به هیچ مکتبی تسلیم نشوند و تحت تأثیر هیچ قدرتی واقع گردند، و مسئله کشور خود را با هیچ انگیزهای از دست ندهند، و از استقلال و آزادی خویش و سایر بندگان خدا بیهیچ طمع و خوفی دفاع کنند، و از خودخواهیها و کوتاه بینیها - که منشأ بدبختی و گرفتاریها است - اجتناب کنند.(14)
غرب و امریکا، منشأ تمام گرفتاریهای شرق
آقا! تمام گرفتاریهای شرق از این اجانب است؛ از این غرب است؛ از این امریکاست. الان تمام گرفتاری ما از امریکاست. تمام گرفتاری مسلمین از امریکاست. از این امریکایی است که صهیونیسم را آنطور تقویت کرده است و آنطور دارد تقویت میکند، و برادرهای ما را فوج فوج میکشند. (15)قدرتهای بزرگ، منشأ گرفتاریهای مسلمین
گرفتاریهای مسلمین همه از این قدرتهای بزرگ و تزریق کردن آنها و تلقین کردن آنها به نوکرهای خودشان در منطقهها و تمام گرفتاریهایی که مسلمین دارند از دست اینهاست، و تا از دست اینها نجات پیدا نکنند گرفتاریها رفع نمیشود. باید دید با چه حقی امریکا از آن طرف دنیا دستش را دراز میکند به این طرف دنیا و در کشورهای اسلامی دخالت میکند و میخواهد مقدرات کشورهای اسلامی را او تعیین کند. این ننگ برای مسلمین نیست که یک کشوری که دشمن خدا شمرده میشود، یعنی سرانش، یک دولتی که دشمن اسلام شمرده میشود و دشمن بشریت شمرده میشود، از آن طرف دنیا دستش را دراز کند با یک میلیارد جمعیت مسلم مقدرات کشورهای اسلامی را او تعیین کند؟ و نگویند تو چکارهای که در لبنان دخالت میکنی؟ تو چکارهای که در مصر دخالت میکنی؟ ما دست او را شکستیم و قطع کردیم و از کشور خودمان بیرونشان کردیم. امریکا میگوید که ما در منطقه منافع داریم! چرا باید او در منطقه ما منافع داشته باشد؟ چرا باید منافع مسلمین منافع امریکا باشد و او در منطقه منافع داشته باشد و یکی سؤال نکند این را؟ یکی از کشورها سؤال نکنند این را از امریکا، که شما چکاره هستید که آمدید میخواهید مقدرات این منطقه را درست کنید؟ شما چکارهاید؟ شما چرا آمدید؟(16)کشورهای ضعیف، میدان همیشگی تاخت و تاز ابرقدرتها
مع الأسف ملتهای ضعیف، کشورهای ضعیف در حال جنگ و در حال صلح، اینها پایمال میشوند. گفته میشود که خروس، هم در عزا و هم در عروسی ذبح میشود، ملتهای ضعیف هم اینطورند. من هر دو جنگ بین المللی را یادم هست، و گمان ندارم هیچ کدام از شما جنگ بین المللی اول را یادش باشد. اما در جنگ بین المللی هم مشاهده میکردیم، من کوچک بودم لکن مدرسه میرفتم، و سربازهای شوروی را در همان مرکزی که ما داشتیم؛ در خمین، من آنجا آنها را میدیدم، و مورد تاخت و تاز ما واقع شدیم در جنگ بین المللی اول. جنگ بین المللی دوم را بسیاری از شماها یادتان است که ما مورد تاخت و تاز این سه قوه واقع شدیم؛ امریکا، انگلستان، شوروی، سربازهای آنها در همه کشور ما تقریباً پخش بودند. شوروی تقریباً از بیرون تهران تا خراسان، انگلستان در قم و آنجاها، و کسان دیگر هم جاهای دیگر. ما مورد تاخت و تاز بودیم به عنوان پل پیروزی. ما باید مورد تاخت و تاز بشویم تا آقایان پیروز بشوند. بعد هم که پیروز شدند و حال صلح پیش آمد باز ما ذبح شدیم. کشورهای ضعیف اینطورند؛ در حال صلح مورد تاخت و تازند و ذبح، و در حال جنگ هم همین طور. ما حال صلحمان بدتر از حال جنگمان بود، در حالی که دنیا در صلح به خیال خودشان آرامش و صلح بود. این قوای بزرگ جنگ نداشتند، فرصت داشتند که همه چیز ما را از دست بدهند، بگیرند از ما. ما در طول مدتی که انگلستان و امریکا در اینجا دخالت مستقیم داشتند، هیچ چیز خودمان نداشتیم. نه فرهنگ ما یک فرهنگ سالم بود و فرهنگ خودمان بود، نه تربیت میشد در دانشگاههای ما اشخاصی که برای خود ملت باشند و به درد خود ملت بخورند، و نه قوای نظامی ما از ما بود و برای ما بود، و نه جهات اقتصادی ما مربوط به خودمان بود. تمام طرحهایی که ریخته میشد از آنجا بود. شاه مخلوع در یکی از کتابهایش که بعد جمع کردند، این کلمه بود که بعد از اینکه این قوای ثلاثه آمدند و اجتماع کردند سرانشان در تهران، او نوشته است که اینها صلاح دیدند که من باشم، ما باشیم در ایران، بعد آنهایی که اطرافش بودند، لابد به او فهماندند که بد غلطی کردی، آن کتاب را با آن جملهاش را دیگر محو کردند و جمع کردند، از قراری که گفتند. این یک سندی است از زبان یک نفری که در اینجا به طور ظلم سلطه داشت، این یک اقراری است از او، به اینکه آنها من را در اینجا قرار دادند. قبل از او برای پدرش هم همین مسئله بود، منتها آن را خود انگلیسها در رادیوی دهلی اقرار کردند، گفتند ما رضاخان را آوردیم در ایران و سلطنت به او دادیم، لکن به ما خیانت کرد و او را بیرون کردیم. این هم اقراری بود که انگلستان کرد. آن هم اقراری بود که همان کسی که دست نشانده خود آنها بود کرد. در یکی از صحبتهایش محمدرضا گفت که لیست وکلا را از سفارتخانه مینوشتند و پیش ما میفرستادند، و ما ملزم بودیم که آنها را وکیل کنیم. ما، هم وکلا را با این کلمه میشناسیم و هم محمدرضا را، و دستگاههای دولتی را با این کلمه میتوانیم بشناسیم و هم امریکا و شوروی و انگلستان را. اینها شواهدی است که هست.(17)پینوشتها:
1- جنگ دوم جهانی، بمباران اتمی هیروشیما، اول فصل.
2- اشاره به آیه 29، سوره فتح.
3- صحیفه امام، ج 8، ص 95-96.
4- نهج البلاغه، خطبه 234، خطبه القاصعه، بحارالانوار، ج 15، ص 258، ح 9 المستدرک، حاکم نیشابوری، ج 4، ص 324.
5- رضا خان و پسرش محمدرضا پهلوی.
6- صحیفه امام، ج 10، ص 489-490.
7- همان، ح 11، ص143.
8- جهان سوم و کشورهای توسعه نیافته.
9- صحیفه امام ، ج 10، ص391.
10- محمدرضا پهلوی،
11- صحیفه امام، ج 1، ص 14-15.
12- همان، ج 10، ص 356-357.
13- همان، ج 15، ص 446.
14- همان، ص 446-447.
15- همان، ج10، ص 391-392.
16- همان، ج 17، ص 208-209.
17- همان، ج 12، ص 374-375.
سعادتمند، رسول؛ (1390)، درسهایی از امام: بهار جوانی، قم: انتشارات تسنیم، چاپ دوم
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}