موسيقي در دايرة‌ حلال(2)

نويسنده: حجت‌الاسلام سيدعلي‌اصغر تقوي

در مجموع با صرف‌نظر از برخي سؤالات جزئي به چند سؤال كليدي از مجموعه سؤالات كه مي‌تواند در ادامه اين بحث مفيد واقع شود اشاره مي‌نماييم. اميد است پاسخ‌هاي ارائه‌شده تا طرح سؤالات جدي‌تر، مفيد‌ واقع شود.
به نظر مي‌رسد در آن دسته از روايات كه مطرح فرموديد غنا به معني آواز نيكو آمده است. آيا در كل غنا به همين معناست يا تنها در اين روايات بدين معنا آمده است؟ و اگر داراي معاني ديگري است آيا نمي‌توان در روايات مذكور (في‌المثل غنا در قرائت قرآن) معاني ديگر را نيز استفاده نمود و صوت قرآن را به همراه موسيقي بدون اشكال دانست؟
در لسان‌العرب، غنا بدين‌گونه معني شده است:
غنا در صدا آن است كه ايجاد طرب كند1، و نيز در صحاح آمده است، غنا به كسر غين، نوعي سماع (آواز) است.2
در لسان‌العرب آمده است، غنا با كسر اول به معناي سماع است.3 و آمده است غنا در سماع با الف ممدود است، كسي كه صداي خويش را بلند مي‌كند و مي‌كشد، عرب اين صدا را غنا مي‌نامد.4 و نيز در جاي ديگر آمده است:
هر صدايي را كه گوش آدمي از آن لذت مي‌برد سماع مي‌نامند و سماع همان غنا است، مسمعه، يعني آوازخوان.5
چنانچه از اين معاني برمي‌آيد غنا در لغت به صداي مطرب و به سماع تفسير شده است كه شامل مفهوم موسيقي هم مي‌شود و شاهد آن تعبيري است كه شيخ طوسي در خلاف آورده است: «غنا حرام است چه صداي آوازخوان باشد و چه صداي ني يا سازهايي از قبيل عود و تنبور و ديگر آلات طرب، ولي نواختن دف در عروسي‌ها و مجالس سوري مكروه است.»6
اما چون دليل مخص‍ّصي كه همان روايت علي ‌ابن جعفر است (در مطلب شماره قبل آمده است) براي خروج موسيقي از جواز (غنا در قرائت قرآن) وجود دارد، بايد بگوييم كه غنا در قرائت قرآن بدون موسيقي مي‌تواند صاحب جواز باشد و به همراه موسيقي نمي‌تواند از حكم سابق (حرمت) خارج و مستثني شود.
غنا عبارت از صداي طرب‌انگيز است و در اينكه طرب به نحوي باشد كه موجب گريه گردد يا موجب شادي و خنده، هيچ‌ تفاوتي وجود ندارد. بلكه منظور از طرب همان خ‍ِف‍ّت (سبكي) است، كه شخص پس از ارتكاب عمل دچار آن مي‌شود. لذا اين خفت به دنبال يك لذت، دامن‌گير انسان مي‌شود كه اين لذت به دو گونه خواهد بود، يا به‌گونه‌اي انسان را دچار شادي و فرح نابهنگام خواهد كرد و يا با محزون و گريان نمودن فرد، او را از حزن و اندوه دروني تهي مي‌سازد، كه در هر دو صورت موسيقي و غنا به‌عنوان يك مخد‌ّر عمل نموده است. شخصي را در نظر بگيريد كه پيش از استماع نوعي از موسيقي در نگاه شما و مردم صاحب‌ جايگاه خاصي بوده و پس از شنيدن موسيقي و بهره‌مندي از آن موسيقي ديگر صاحب آن جايگاه خاص نخواهد بود؛ جايگاه او در نظر شما تخفيف يافته، پس اين موسيقي براي او مصداق غناي لهوي و حرام است تا حكم آن براي ديگران چه باشد (شرح آن در آينده خواهد آمد...)
روشن است كه روايات زيادي در دلالت بر حرمت موسيقي داريم. چگونه است كه براي تحقيق پيرامون غنا و موسيقي مجموعه روايات را رها نموده و تنها به يك يا دو روايت از روايات كه دلالت بر كراهت يا جواز غنا در يك مقطع زماني آمده است اشاره نموديد؟
ناگفته نماند كه نخواسته‌ايم تا تكليف حكم موسيقي و غنا را مشخص كنيم، كه آن دو وظيفه و صلاحيت صاحبان فتوي است. حقير نيز با تأييد كثرت و تعدد روايات در بابت تحريم غنا، همچنان‌كه در اول اين بحث آورده‌ام، نيز معترفم.
اما آنچه مسلم است درهاي مناقشه در باب چگونگي احكام، ضعف و قوت اسناد و روايات و چگونگي مناسبت‌ احكام و موضوع آن‌ها بسته نيست. به همين مناسبت مناقشه را از آن دسته از رواياتي كه از حيث سند قوي بوده اما به طريقي (في‌المثل؛ تقيه) از دلالت ساقط هستند آغاز نموده‌ام.
آوازهايي نظير آقايان شجريان، ناظري و امثالهم كه اشعار سعدي، حافظ و مولوي را كه داراي مضامين حق است مي‌خوانند در موضوع تعميم حكم حليت غنا در قرائت قرآن جايگاهي دارد يا نه؟
ابتدا آن دسته از آوازهايي را كه تحت عنوان موسيقي حماسي براي تهييج افراد در مسير ايجاد حماسه‌هاي انساني مي‌باشد، از موضوع خارج مي‌نمايم تا در فرصت بعدي به تفصيل مورد بحث قرار بدهيم ان‌شاءالله...
البته آن دسته از آوازهايي را كه داراي مضامين حق است و اشعار مولانا، حافظ، سعدي و ديگر شعرايي كه شعرشان داراي مفاهيم بلند انساني است و اشاره به حق و حقيقت و عشق به حضرت حق (باري‌تعالي شأنه العزيز) دارد، دست‌مايه قرار مي‌دهند. بعيد نيست كه از تعميم جواز غنا در قرائت قرآن، نعت رسول‌(صلّی الله علیه و آله و سلّم)،‌ مدايح و مراثي اهل البيت(علیهم السلام) و البته آنچه از كلام كه صاحب اشارات، مفاهيم و مضامين حق و الهي است، برخوردار باشد.
ليكن راه ديگري نيز براي ادامه مناقشه وجود دارد كه بگوييم بر فرض كه در مفهوم غنا، طرب به معناي مطلق سبكي باشد و نه خصوص سبكي كه از شادي يا اندوه‌ ناشي مي‌شود و طبق همين فرض ثابت شود كه غنا بر اين بخش از موسيقي نيز صدق مي‌كند، آن‌وقت بايد بگوييم دليل حرمت غنا، بنا به مناسبت حكم و موضوع منصرف به غنايي است كه در مجالس لهو متعارف است و به قولي موجب رقص و يا دست‌كم لذتي مي‌شود كه از گريه لهوي ناشي شده است. فلذا بايد ببينيم طبيعت اين موسيقي براي ايجاد سرگرمي و لهو است، يا موجب ايجاد روحي‍ات انساني و الهي در فرد است، كه از اين قبيل روحي‍ات اميدواري و سعادت، شكر و عافيت، شناخت قدرت و عظمت الهي، تحريض به درك معارف الهي،... خداشناسي، خودسازي و اصلاح نفس است. لذا دليل حرمت از اين‌گونه موسيقي منصرف است، چراكه حكم بايد مناسب موضوع باشد.

منظور از دايره حلال چيست؟

در خصوص دايره حلال بايد بگويم اين تنها يك فرض است كه براي تجسم موضوع تحقيق در ذهن خود تصور كرده‌ايم تا با استفاده از اين فرض به نتايج مطلوب‌تري براي رسيدن به اهداف اين پژوهش و تحقيق برسيم، ليكن اگر دايره قرمزي را تصور كنيد كه موسيقي و غنا و ابعاد و اشكال مختلف آن در درون دايره قرار دارند، از يك نگاه مي‌توان گفت اين دايره از نظر روايات و فقه ما دايره حرام است؛ حالا با كمك برخي از روايات و اسناد فقهي موجود و استفاده از يك‌سري روش‌هاي اصولي در به كارگيري اين روايات، برخي از موارد داخل دايره حرام را به فضاي خارج، كه به‌اصطلاح فضاي سبز و فضاي حلال است مي‌كشانيم، مي‌بينيم كه موارد خارج‌شده از دايره قرمز كه به‌تدريج بر تعداد آن‌ها افزوده مي‌شود، خود تمايل به تشكيل يك گروه و دايره را پيدا نموده و در فضاي سبز و حلال تشكيل يك دايره حلال را مي‌دهند. اين بار مواردي از موسيقي غنا را مي‌بينيم كه نتوانسته‌اند به دايره سبز و حلال راه پيدا كنند و در همان فضاي قرمز و حرام باقي مانده‌اند. حالا به جاي يك دايره قرمز يك دايره سبز داريم، بدون اينكه دنبال تغيير حكم اجزاي مختلف موسيقي يعني حلال يا حرام بودن اجزا موضوع (موسيقي) بوده باشيم.
تنها سعي كرديم به جاي اينكه دنبال تشكيل فضاي حرام (دايره حرام)بوده تا موسيقي را در آن قرار دهيم، موارد حلال از موسيقي را در يك فضاي حلال و دايره حلال ساماندهي نموده و موارد حرام و غيرحلال از موسيقي و غنا را از آن خارج نماييم.
«ح‍ُداء»
پيش از اين به اول از استثنائات حرمت غنا يعني (غنا در قرائت قرآن) پرداختيم و با استناد به روايات، تقيه را از روايت ابوبصير ساقط نموديم تا جواز ترجيع در آواز و صوت حسن لازم آيد. اما بپردازيم به دوم از استثنائات حرمت غنا «ح‍ُداء» به ضم‌ّ اول و همزه در آخر كه به معناي آواز مرجع براي تحريك شتران در پيمودن راه است، براي استثناء حداء از حرمت غنا، به ذكر روايتي از شهيد ثاني در مسالك7 مي‌پردازيم. گرچه شيخ انصاري حداء را مستثني از حرمت نمي‌داند اما اين روايت را در مكاسب خود ذكر مي‌كند و مي‌گويد: «دليلي براي استثناء حداء در مقابل اخبار متواتري كه دال بر تحريم غنا است، نيافتيم، مگر يك حديث نبوي كه شهيد ثاني در مسالك ذكر كرده است. در اين روايت آمده است: عبدالله‌بن‌ رواحه كه مرد خوش‌صدايي بود، براي شتران حداء مي‌خواند و پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) او را تقرير فرمودند.»
صدوق با استناد خويش از سكوني از جعفربن‌ محمد(علیه السلام) از پدرانش نقل مي‌كند: «قال رسول‌الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم): زاد‌َ المساف‍ِر الح‍ُداء‌ِ والش‍ِعر ما كان‌َ م‍ِنه‌ُ‌ ل‍َيس‌َ فيه‌ِ خناء؛»8
رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: توشه مسافر حداء و شعر است كه در آن سخن زشت نباشد.
با اين‌همه هنوز استثناء ح‍ُداء از حرمت غنا روشن نيست. زيرا آنچه از ادل‍ّه كه در ذكر آمد از حيث سند ضعيف است، پس استثناء حداء ثابت نيست.
براي تأكيد بر روايت صدوق كه شهيد ثاني در مسالك خود آورده است، اضافه مي‌كنم: شهيدي نيز در تعليقه‌اش بر مكاسب از صدوق، همين روايت را از صدوق نقل مي‌كند و آخر روايت را به دو گونه نقل مي‌كند كه: «ليس فيه الجفاء و في ‌النسخه ليس فيه خناء»9 البته صاحب وسائل در ادامه نقل اين روايت توضيحي را نيز اضافه مي‌كند كه: «يكي از معاني خ‍َناء طرب است» كه يقيناً در نتيجه بحث حائز فايده است.
پ‍ُرواضح است كه تا اينجاي بحث نتيجه تغيير نيافته و همچنان استثناي حداء با عنوان مطلق ح‍ُداء ثابت نيست اما مي‌توان كه به‌گونه‌اي ديگر مناقشه را در باب اطلاق دليل حرمت غنا آغاز كرد: اولاً اينكه در باب خروج هر قسم غنا از شمول حرمت غنا نياز به مخص‍ِص است به نحوي كه با تخصيص مخص‍ّص به آن قسم از غناء (في‌المثل حداء) بتوانيم آن را از شمول حرمت و اطلاق دليل حرمت خارج نموده و استثناء كنيم. روشن است در اين باب هيچ مخص‍ّصي وجود ندارد؛ اما مي‌گوييم بعيد نيست كه براي خروج حداء از شمول حرمت، نياز به مخص‍ّص نباشد، چرا؟ چون بر اساس مناسبت حكم و موضوع (حرمت و غنا) آنچه از دليل حرمت غنا درك مي‌شود حرمت غنا با لهو و غناي لهوي است كه يقيناً حداء بدون لهو، مشمول اطلاق اين دليل به موضوع و حكم نيست. بنابراين غنايي كه با هدف وادار كردن قافله شتران به حركت و نه به قصد لهو خوانده شود از قيد حرمت خارج و مستثني است و از طرفي ديگر بنا بر آنچه ان‌شاءالله در ذكر استثناي چهارم خواهد آمد، خواهيم گفت كه غنايي كه با موسيقي همراه نباشد حرام نيست و به‌طور كلي مي‌گوييم ديگر براي خروج حداء از قيد حرمت غنا مانع و رادعي باقي نمانده است و ديگر نياز به مخص‍ّص نمي‌باشد. في‌الجمله حداء بدون نياز به مخص‍ّص از قيد حرمت خارج و از جمله استثنائات حرمت غنا مي‌باشد.
البته در پايان اين بخش از كلام ذكر يك نكته خالي از لطف نيست كه از شعر در همراهي آواز طبق فرمايش حضرت‌(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به عنوان توشه سفر (مسافر) ياد شده است. هرچند حداء خود نيز آن است كه مرد براي تسريع در رسيدن به مقصد و تحريض اشتران براي طي طريق با لحن نيكو و صوت مرج‍ّع در آواز خود بدمد. اما بر طبق معمول ذكر او در اين آواز اشعار عربي بوده كه پيش از اسلام متشكل از الفاظ زشت و ركيك بود و در زمان پيامبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و ظهور و بلوغ دين مبين اسلام تغيير نموده و همچنان‌كه در روايتي كه پيش از اين آمده است نيز خناء به همين معناست كه پيغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در تقرير ابن رواحه او را از خواندن اشعار زشت بر حذر داشته و به‌ظاهر به خوانش اشعار نيكو سفارش نموده است.
نتيجه: چنين به نظر مي‌رسد؛ با تأكيد بر دليل مذكور كه همانا روايت منقول صدوق(رحمه الله علیه ) از امام صادق(علیه السلام) است، همچنين دقت در مناسبت حكم و موضوع (حرمت و غنا) درمي‌يابيم كه مدلول، خواندن اشعار بدون ذكر الفاظ زشت و ركيك با آواز نيكو و مرج‍ّع با قصد ايجاد تسريع در حركت قافله، بدون اشكال است.

پي نوشت :

1. لسان‌الغيب، ج 10، ص 137، مادة «غنا».
2. الصحاح تاج اللغه و صحاح العربيه، ج 1، ص 171، ماده «طرب».
3. لسان‌العرب، ج 10، ص 135، ماده «غنا».
4. همان، ج 10، ص 135، ماده «غنا».
5. همان، ج 6، ص 365، ماده «سمع».
6. كتاب‌الخلاف، ج 3، ص 345، كتاب‌الشهادات، مسئله 55.
7. مسالك الافهام، ج 14، ص 181، سنن بيهقي،‌ ج 10، ص 227.
9. مكاسب شيخ انصاري (تراث الشيخ الاعظم)، ج 1، ص 313.
10. وسائل‌الشيعه، ج 8، باب 37 از ابواب آداب السفر، ح 1.

منبع: سایت سوره مهر

معرفي سايت مرتبط با اين مقاله


تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله