نویسنده: محمدهادی معرفت




 
عربی
جنبه‌ای كه برای حجیت قرائات سبع ارائه داده‌اند، حدیث معروف «اُنزل القرآنُ علی سبعهِ احرُفٍ» است؛ یعنی قرآن به هفت حرف نازل شده است تا اشاره‌ای باشد به قرائات سبع.
اَحْرُف را جمع حرف، به معنای قرائت گرفته‌اند. ولی روشن خواهیم ساخت كه حرف در این حدیث به معنای لهجه است. قبایل مختلف عرب با لهجه‌های گوناگون نماز می‌خواندند و قرآن را برخلاف لهجه‌ی قریش كه فصیح‌ترین لهجه‌های عرب است قرائت می‌كردند. برخی از صحابه معترض شده از پیامبر (صلی الله علیه و آله) پرسیدند چگونه است، آیا باید تمامی عرب و تمامی مردم جهان طبق لهجه‌ی قریش تلاوت كنند؟ فرمودند: «نه. قرآن به هفت لهجه نازل شده و به لهجه‌ی قریش اختصاص ندارد.» عدد هفت كنایه از كثرت است و عدد خاص منظور نیست. اینك نظری به احادیث یاد شده از طُرُق فریقین می‌افكنیم، نخست در روایات منقول از اهل بیت (علیهم السلام)، سپس روایات اهل سنت:

در روایات اهل بیت (علیهم السلام)

1. ابوجعفر صدوق (رحمه الله) طی سندی كه محمد بن یحیی الصیرفی (شخصی مجهول و ناشناس) در این سلسله‌ی سند قرار دارد، از حماد بن عثمان و او از امام جعفربن محمد الصادق (علیه السلام) روایت كرده است كه:
«اِنَّ القرآنَ نزلَ علی سبعَةٍ احرُفٍ و اَدْنی ما للاِمامِ انْ یُفتی علی سبعهِ وُجوهٍ (1)؛ قرآن به هفت حرف نازل شده و دست كم هر امامی می‌تواند به هفت وجه فتوا دهد.»
دانشمندان «أحرف» را در این حدیث به معنا «بطون» تفسیر كرده‌اند، بدین گونه كه هر آیه می‌تواند دارای وجوه مختلفی از معنا باشد كه چه بسا آن وجوه بر عامه‌ی مردم پوشیده است، اما بر امام معصوم (علیه السلام) پوشیده نیست و می‌تواند بر آنچه می‌داند فتوا دهد.
2. طی سند دیگری كه احمد بن هلال (شخصی اهل غلو بوده و در عقیده‌ی دینی خود مورد اتهام است) در این سلسله‌ی سند قرار دارد، از عیسی بن عبدالله هاشمی و او از پدران خود روایت كرده كه پیامبر گفته است:
«أتانی آتٍ منَ الله فقالَ: إنّ الله یأمُرُك انْ تَقْراَ القُرآنَ علی حرفٍ واحدٍ. فقُلتُ: یا ربِّ وسِّعْ علی اُمّتی. فقالَ: إنَّ الله یأمرُكَ ان تَقْرا القرآن علی سبعهٍ احرُفٍ (2)، از جانب خدا پیام آوردند كه خداوند می‌فرماید: قرآن را به حرف واحد قرائت كن. درخواست كردم: پروردگارا! بر امت من گشایشی فرما! آنگاه گفت: خداوند تو را دستور می‌دهد تا قرآن را بر هفت حرف بخوانی.»
«احرف» در این حدیث به معنای لهجه‌های مختلف عرب است، چنان كه در احادیث اهل سنت نیز به همین مضمون آمده و همین معنا از آن اراده شده است و خداوند دامنه گسترده‌ای را در مورد قرآن، برای این امت فراهم كرده تا آنان بتوانند قرآن را به لهجه های مختلف بخوانند.
3. محمد بن حسن صفّار، به سندی كه در آن تردید وجود دارد (بدین گونه از ابن ابی عمیر یا دیگری) از جمیل بن دراج از زراره از امام باقر (علیه السلام) روایت كرده كه وی گفته است:
«تفسیر القرآنِ علی سبعهٍ اَحرُفٍ، منهُ ما كانَ و منْهُ ما لمْ یكنْ بعدُ، ذلك تعرفُهُ الائمه (3)؛ تفسیر قرآن به هفت وجه ممكن است كه برخی از آن انجام شده و برخی هنوز صورت نگرفته است و امامان آن را می‌دانند.»
در این حدیث نیز منظور از «أحرف» وجوهی است كه هر آیه‌ای را می‌توان بر وفق آن تفسیر و معنا كرد و همان است كه در احادیث دیگر از آن به «بطون» تعبیر شده است.
4. ابوعبدالله محمد بن ابراهیم نعمانی، طی حدیثی مرسل (فاقد سند) از امام امیرالمؤمنین (علیه السلام) نقل كرده كه وی گفته است:
«اُنزلَ القرآنُ علی سبعهٍ اقسامٍ، كُلُّ منها شافٍ كافٍ و هی: امر و زجر و ترغیب و ترهیب و جدل و مثل و قصص. . .» (4). در این حدیث به انواع مطالب قرآنی اشاره شده است كه عبارتند از: امر و نهی و تشویق و تهدید و استدلال و مثال و داستان‌ها.
محدث كاشانی درباره‌ی جمع میان این روایات گوید: «ممكن است گفته آیات قرآن هفت گونه است و هر آیه ای دارای هفت بطن است و نیز به هفت لغت (لهجه) نازل شده است.» (5)
این جمله احادیثی است كه در این زمینه از ائمه‌ی اهل بیت (علیهم السلام) نقل شده، ولی موثق بودن اسناد آنها ثابت نشده است، چنان كه استاد بزرگوار آقای خویی و پیش از وی استادش علامه بلاغی و دیگران یادآور شده‌اند و روشن گردید كه هیچ گونه دلالتی بر جواز قرائات سبع ندارند.

در روایات اهل سنت

در بین اهل سنت، كسی كه بهتر از دیگران این احادیث را جمع آوری كرده شهاب الدین ابوشامه مقدسی است. او این احادیث را در باب سوم كتابش به نام «المرشد الوجیز» به ترتیب زیر نقل كرده است:
1. در صحیحین از ابن شهاب نقل شده گوید: عُبید الله بن عبدالله از عبدالله بن عباس روایت كرده كه پیامبر (صلی الله علیه و آله) گفته است: «جبرئیل قرآن را به حرف واحد بر من قرائت كرد و من همواره از او می‌خواستم تا آن را بیشتر از یك حرف قرائت كند، تا بالاخره به هفت حرف منتهی گردید.» (6)
2. در همین دو كتاب نیز از ابن شهاب نقل شده كه عمر متوجه شد هشام بن الحكم قرآن را در نماز به نحوی می‌خواند كه وی تا آن روز نشنیده بوده است. او با هشام بن الحكم به نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله) رفتند، پیامبر (صلی الله علیه و آله) گفت: «به همین گونه نازل شده است. قرآن بر هفت حرف نازل شده هركدام كه آسان‌تر است همان را قرائت كنید.» (7)
3. از اُبی بن كعب نقل شده كه گفته است: ما در مسجد بودیم كه شخصی آمد و قرآن را به گونه‌ای خواند كه ما به او اعتراض كردیم. همگی به نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله)رفتیم. شخص ثالثی نیز به ما پیوست و هریك از ما آیه و یا آیاتی را قرائت كردیم كه در قرائت مختلف بود. پیامبر (صلی الله علیه و آله) همه را تأیید كرد. شك و تردید به من دست داد. ضربان قلب من بالا رفت و عرق از روی من جاری شد. آنگاه پیامبر (صلی الله علیه و آله) به من گفت:‌«پروردگار قرآن را به حرف واحد بر من نازل كرد تا به حرف واحد قرائت كنم و من از خدا خواستم تا بر امت من آسان گیرد. آنگاه اجازه آمد كه به دو حرف بخوانم. مجدداً از وی خواستم آسان گیرد. در مرتبه سوم دستور آمد: قرآن را به هفت حرف بخوان.» (8)
4. از اُبیّ بن كعب نقل شده كه پیامبر (صلی الله علیه و آله) گفت: «ای ابیّ! من قرآن را به یك و دو و سه حرف قرائت می‌كردم تا این كه به هفت حرف رسید و هریك از آنها وافی به مقصود است. اگر به جای «سمیعاً علیماً» گفته شود «عزیزاً حكیماً» مادام كه آیه‌ی عذاب به عبارتی كه مفهوم آن رحمت است و آیه‌ی رحمت به عبارتی كه مضمون آن عذاب است ختم نشود، مانعی ندارد.» (9)
5. هم از وی نقل شده كه پیامبر (صلی الله علیه و آله)جبرئیل را ملاقات كرد و به وی گفت: «من در میان مردمی بی‌سواد مبعوث شده‌ام. برخی از آنان ناتوان و پیر و برخی از آنان بنده و كنیز و مردمی كه هرگز كتابی نخوانده‌اند هستند.» جبرئیل در پاسخ گفت: «ای محمد! قرآن بر هفت حرف نازل شده است.» (10)
6. از ابوجهیم انصاری نقل شده گوید: دو نفر كه در آیه ای از قرآن اختلاف داشتند به نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله) رفتند. وی به آن دو گفت: «قرآن بر هفت حرف نازل شده، در آن جدال نكنید كه جدال در مورد قرآن كفر است.» (11)
7. از ابوهریره نقل شده كه پیامبر (صلی الله علیه و آله) گفته است: «قرآن بر هفت حرف نازل شده و فرقی نیست بین «علیماً حكیما» و «غفوراً رحیما» (12).
8. از عبدالله بن مسعود نقل شده كه پیامبر (صلی الله علیه و آله) ‌گفته است: «قرآن بر هفت حرف نازل شده و برای هر حرفی از آنها ظاهری است و باطنی و برای هر حرفی حدی و برای هر حدی، پیشگاهی است». (13)
9. هم از او نقل شده كه پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «قرآن به هفت حرف نازل شده و جدال درباره‌ی آن كفر است (سه مرتبه این جمله را تكرار نموده آنگاه فرمود): آنچه از آن را می‌دانید بدان عمل كنید و آنچه را نمی‌دانید از عالم و دانای آن بپرسید.» (14)
10. به نقل از زید بن ارقم كه شخصی نزد پیامبر (صلی الله علیه و اله) آمد و گفت: آیه‌ای را عبدالله بن مسعود و زید و اُبیّ بن كعب برای من قرائت كردند و قرائت هر سه با یكدیگر اختلاف داشت. قرائت كدام یك را اختیار كنم. پیامبر (صلی الله علیه و آله) ساكت ماند. علی (علیه السلام) كه در كنار پیامبر (صلی الله علیه و اله) نشسته بود، گفت: «هركس قرآن را بدان گونه كه می‌داند و آموخته است قرائت كند، همه‌ی آنها خوب و پسندیده است.» (15)
در حدیث عبدالله آمده كه پیامبر (صلی الله علیه و اله) به علی (علیه السلام) اشاره كرد و علی (علیه السلام) گفت:‌«پیامبر (صلی الله علیه و آله) به شما دستور می‌دهد كه هریك از شما به گونه‌ای كه می‌داند بخواند. از آن پس هریك از ما به گونه‌ای قرائت می‌كرد كه دیگری آن را به آن گونه‌ قرائت نمی‌كرد.» حاكم نیشابوری گوید: «سند این حدیث صحیح است.»(16)
11. از ابن مسعود و او از پیامبر (صلی الله علیه و آله) روایت كرده كه فرمود: «كتاب نخست از باب واحد و بر حرف واحد نازل شد (17)، و قرآن، از هفت باب و بر هفت حرف: زجر و امر و حلال و حرام و محكم و متشابه و امثال. . . نازل شده است.» (18)
12. از ابوقلابه نقل شده كه پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «قرآن بر هفت حرف: امر و زجر و ترغیب و ترهیب و جدل و قصص و مثل، نازل شده است.» (19)
این بود معظم احادیث اهل سنت در این زمینه كه برخی مدعی تواتر آنها شده‌اند. (20) اما مدلول و مضمون این احادیث مختلف است و با اصطلاح تواتر كه وحدت مضمون در تمامی آنها شرط است، سازش ندارد. از این رو این احادیث به چهار دسته تقسیم می‌شوند:
اول: احادیثی كه مفهوم آنها اختلاف لهجه در تعبیر و ادای كلمات را می‌رساند و آنها عبارتند از: احادیث شماره‌ی 1 و2 و3 و4و 5و 6و 10.
دوم: احادیثی كه جواز تبدیل كلمات مترادف به یكدیگر را می‌رساند؛ مانند حدیث شماره‌ی 4 و7.
سوم: احادیثی كه به اختلاف معانی آیات مربوط است و مضمون آنها مبین آن است كه هر آیه‌ای تاب تحمل معانی مختلفی دارد كه بعضی از آنها معانی ظاهر و برخی باطن است، مانند حدیث شماره‌ی 8 و9.
چهارم: احادیثی كه تقسیم آیات به ابواب هفت گانه را می رساند؛ مانند حدیث 11 و12.
اما بیشتر احادیث مذكور در گروه اول قرار می‌گیرند؛ یعنی اختلاف لهجه در قرائت آیات است و نظر اكثر دانشمندان نیز در مورد «أحرف سبعه»‌ای كه پیامبر (صلی الله علیه و آله) قرائت قرآن را به آن اجازه داده همین است و شقوق دیگر، شاذّ و یا باطل شمرده شده و علمای محقق آنها را مردود می‌شمرند. بهترین كسی كه در این موضوع بحث كرده، ابن جزری است كه از احادیث سبعه احرف، به ده وجه سخن گفته است. (21) لذا شایسته است در این باره در هر قسمتی جداگانه و با تحقیقی كه مناسب آن است بررسی شود. اینك مختصری در این باره:
دسته‌ی اول از این احادیث، یعنی اختلاف لهجه ها، درواقع توسعه و تسهیلی است بر امت در مورد قرائت قرآن، زیرا مردم بدوی نمی‌توانند مانند مردم شهری قرآن را تلفظ كنند. تعبیر و ادای كلمات به وسیله‌ی مردم بی‌سواد، غیر از تعبیر و ادای آنها به وسیله‌ی مردم باسواد و درس خوانده است. هم چنین در این زمینه بین كوچك و بزرگ، پیر و جوان تفاوت است. علاوه بر وجود اختلاف لهجه بین قبائل در تعبیر و تلفظ یك كلمه، به نحوی كه هر قبیله‌ای از تلفظ به غیر آنچه عادت كرده عاجز است. هم چنین اقوام غیر عرب از امت اسلامی كه نمی‌توانند كلمات عربی را به درستی ادا كنند و تلفظ بسیاری از كلمات عربی برای آنان مشكل است و چون قرائت قرآن بر وفق یك لهجه تكلیفی است كه از حد توانایی افراد خارج است، لذا هركس مجاز است بر وفق لهجه‌ای كه می‌تواند، آن را قرائت كند كه «لاَ یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَهَا (22)؛ خداوند هركه را به اندازه توانش مكلف می‌سازد.»
امام صادق (علیه السلام) از پدران خویش روایت كرده كه پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرموده:
«إنّ الرجل الاعجمی من اُمّتی لیقرأ القرآن بعجمیّته، فترفعه الملائكه علی عربیّته (23)؛ هر فرد غیر عرب از امت من كه قرآن را با لهجه‌ی غیر عربی بخواند، فرشتگان آن را بر وفق لهجه‌ی عرب بالا برده به ساحت قدس الهی عرضه می‌دارند. همین است معنا گفتار دیگر پیامبر (صلی الله علیه و آله) كه فرموده است: «من در میان امتی مبعوث شده‌ام كه در میان آنان عجوز و پیرمرد و نوجوان پسر و دختر و افرادی كه هرگز كتابی نخوانده‌اند، وجود دارند.» لذا تجویز فرموده تا امت وی قرآن را بر هفت حرف و برحسب اختلاف لهجه‌های خود قرائت كنند و لهجه‌های خاصی كه نمی‌توانند آن را ادا كنند بر آنان تكلیف نشده است. در روایت دیگری فرموده: «قرآن را به هر گونه كه می‌خواهید، یعنی هرگونه كه می‌توانید، قرائت كنید.» یا «هركسی قرآن را به نحوی كه آموخته بخواند، همگی در همین زمینه است». در همین مورد ابوالعالیه روایت كرده كه پنج نفر آیاتی از قرآن را نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله) خواندند و هر پنج نفر در لغت (یعنی در لهجه) با یكدیگر اختلاف داشتند و پیامبر (صلی الله علیه و آله) قرائت هر پنج نفر را تصویب نمود. (24)
ابن قتیبه می‌گوید: «از تسهیلات خداوندی یكی این است كه امر فرمود به پیامبر (صلی الله علیه و آله) تا قرآن را هر قومی به لغت خودشان و برحسب عادت خودشان تعلیم دهد. فی المثل طایفه‌ی هذیل به جای «حَتَّى حِینٍ‌» (25) «عَتّی حین» می‌خواندند، برای اینكه این كلمه را به همین نحو تلفظ می‌كنند. طایفه‌ی اسد نیز «تعلمون» و «تعلم» و «تَسْوَدُّ وُجُوهٌ» (26) را به كسر «تاء» تلفظ می‌نمایند و «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ» (27) را به كسر همزه‌ی «اعهد» می‌خوانند. طایفه‌ی تمیم همزه را اظهار می‌كردند و قریش اظهار نمی‌كردند. برخی كلمه‌ی «قِیلَ»‌(28) و «غِیضَ» (29) را به اِشمام ضمّه با كسره و برخی «رُدَّتْ» (30) را به اِشمام كسره و با ضمه و برخی دیگر «مَا لَکَ لاَ تَأْمَنَّا» (31) را به اشمام ضمه و با ادغام تلفظ و قرائت می‌كردند. این از آن جهت است كه هر زبانی به نحوی عادت كرده و قدرت تلفظ به غیر آنچه عادت كرده ندارد. اگر قرار بود كه هر گروه از این اقوام مكلف باشند، اعم از كودك و نوجوان و پیر، لغت خود را تغییر دهند و عادت خود را ترك كنند، كاری بس مشكل و مشقّت بار بود و این امر میسّر نمی‌شد مگر پس از تحمل مشقّت‌های طولانی تا این كه این عادت عوض شود و زبان به غیر آنچه عادت داشته عادت كند. لذا خداوند اراده فرموده تا از روی رحمت و لطف، تسهیلاتی در این باره برای امت روا دارد، چنان كه در اصل دین چنین تسهیلاتی را روا داشته است.» (32)
ابن یزداد اهوازی گوید: «از علیّ بن ابی طالب (علیه السلام) و ابن عباس روایت شده گفته اند: «قرآن به لغت هر قبیله‌ای از قبایل عرب، نازل شده است.» در روایتی از ابن عباس آمده است كه پیامبر (صلی الله علیه و اله) قرآن را به لغت (لهجه) واحدی بر مردم قرائت می‌كرد و این بر مردم دشوار بود، لذا جبرئیل نازل شد و گفت: «ای محمد! قرآن را برای هر قومی به لغت خود ایشان قرائت كن.»
ابوشامه می‌گوید: «حقّ همین است، زیرا وقتی از نظر ایجاد تسهیلات برای مردم عرب، قرائت قرآن به غیر زبان قریش مجاز باشد، شایسته نیست كه اقوام دیگر مجاز نباشند كه قرآن را به لهجه‌ی خود بخوانند و این تسهیلات برای گروهی باشد و برای گروه دیگر نباشد، زیرا هیچ كس جز در حدّ توانایی خود تكلیفی ندارد. وقتی كسانی مجازند تا كلمات قرآن را برحسب لغت خود با تخفیف همزه یا ادغام و یا ضم میم جمع و یا وصل «ها» كنایه و امثال اینها تلفظ كنند، چه طور می توان دیگران را محروم كرد و آنها را مكلف دانست كه فقط به یك نحو قرائت كنند. از همین قبیلند كسانی كه «شین» را مانند «جیم» و «صاد» را مانند «زاء» و «كاف» را مانند «جیم» و «جیم» را مانند «كاف» تلفظ می‌كنند. اینان به منزله‌ی كسانی هستند كه مخرج برخی از حروف را ندارند و در زبان آنان لكنتی وجود دارد و هیچ كس به بیش از آنچه در امكان اوست مكلف نیست، ولی بر اوست كه اگر می‌تواند كوشش كند و آنچه را صحیح است بیاموزد.» (33)
این، همان است كه ما در تفسیر «أحرف سبعه» یعنی اختلاف لغات (لهجه‌ها) عرب در تعبیر و ادا و تلفظ كلمات، پذیرفته‌ایم و قبلاً نیز از سیوطی نقل شد كه «لغت»‌به كیفیت نطق، اعم از اظهار و ادغام و تفخیم و ترقیق و اماله و اشباع و مدّ و قصر و تشدید و تلیین و امثال اینها تفسیر و اطلاق می‌شود. (34)
«حرف» در لغت به معنا طرف و كناره است. ابن سیده گوید: گفته‌ی كسی كه گوید: «فلانٌ علی حرفٍ من امره؛ فلانی در كناره‌ی كارش قرار گرفته» بدین معناست كه در متن كار قرار نگرفته و در كناره است تا هرگاه ناخوشایندی پیش آید فوراً كناره گیرد. در قرآن همین تعبیر آمده، آنجا كه فرموده: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَى حَرْفٍ» (35) یعنی هرگاه با ناپسندی برخورد كرد، فوراً روی گردان شود. ازهری از ابوهیثم نقل می‌كند كه «حرف» كناره‌ی هر چیزی است؛ مانند «حرفُ الجَبَل» یعنی دامنه‌ی كوه و «حرفُ النهر» به معنا كناره‌ی رود و «حَرْفُ السّیف» به معنا لبه‌ی شمشیر.
بنابراین هرگاه از كلمه‌ای به وجوهی تعبیر (قرائت) شود هر وجه آن را «حرف» می‌نامند، برای اینكه وجه هر چیز، طرف و جانب آن است كه بدان ظهور می یابد و چون «قرائت» كه كیفیتی از تعبیر كلمه و چگونگی ادای آن است وجهی از وجوه تعبیر لفظ به حساب آمده، حرف نامیده می‌شود و جمع آن «أحرف» است.
ابوعبید- در تفسیر نزل القرآن علی سبعة احرف- گوید: «نزل علی سبع لغات من لغات العرب». ازهری از ابوالعباس نقل كرده كه در معنا «نزل القرآن علی سبعه احرف» گفته است «مقصود از «أحرف» چیزی جز لغات (لهجه‌ها) نیست.» ازهری گوید: «ابوالعباس كه در ادبیات عرب یگانه‌ی عصر خویش است گفته‌ی ابوعبید را در این زمینه پسند كرده و صواب شمرده است.» (36)
«لغات» همان لغت عرب، یعنی لهجه‌های آنان در كیفیت و چگونگی تعبیر و ادا كلمه است.
بغوی گوید: «صحیح‌ترین گفته‌ها درباره‌ی این حدیث و نزدیك‌ترین تفسیرها به ظاهر حدیث آن است كه منظور از این حروف، لغات است. به این معنا كه هر قومی از عرب می‌تواند قرآن را به لغت خود قرائت كند و هر كلمه‌ای را به نحوی كه روش و عادت اوست اعم از ادغام، اظهار، اماله، تفخیم، اشمام، اتمام، تلیین و دیگر وجوه قرائت كند تا آنجا كه هر كلمه‌ای را به هفت وجه می‌شود خواند.» (37)
در مورد احادیث دسته‌ی دوم (احادیث شماره‌ی 4و 7) كه بر جواز تبدیل كلمه‌ای به كلمه‌ی مرادف خود دلالت دارد، به شرط آنكه واقعیت مقصود را تغییر ندهد و موجب تبدیل آیه‌ی رحمت به عذاب و آیه‌ی عذاب به رحمت نگردد؛ عقاید مختلفی وجود دارد:
ابن مسعود و نیز اُبی بن كعب، چنین تغییر و تبدیلی را جایز می‌شمردند. ابن مسعود گفته است: «من قرائت قرّاء را شنیدم و آنان را در قرائت نزدیك به یكدیگر دیدم. شما نیز قرآن را همان گونه كه آموخته‌اید بخوانید و فرقی بین «هَلُّمَ» و «تَعال» نیست.» (38)
ابن مسعود وقتی به مردی غیرعرب قرآن می‌آموخت، او نمی‌توانست كلمه‌ی «الاثیم» از آیه‌ی :«إِنَّ شَجَرَةَ الزَّقُّومِ‌ طَعَامُ الْأَثِیمِ‌» (39) را درست ادا كند و به جای آن «الیتیم» می‌گفت. ابن مسعود به وی گفت به جای «طعام الاثیم»‌ بگوید «طعام الفاجر». هم او گفته است: مانعی ندارد كه در قرآن به جای «الحكیم» بگوییم «العلیم» و حتی او نهادن آیه‌ی رحمت را به جای آیه‌ی عذاب جایز می‌دانست. (40) او «إلیاس» را به «إدریس» تغییر می‌داد و به این صورت می‌خواند: «سلام علی اِدراسین» (41) و به جای «أَوْ یَکُونَ لَکَ بَیْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ» (42) می‌خواند «أو یكونَ لكَ بیتٌ منْ ذهبٍ» (43) و به جای «کَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ‌» (44) می خواند «الصوف المنفوش» (45) و نیز «إِنِّی نَذَرْتُ لِلرَّحْمانِ صَوْماً»‌(46) را «اِنّی نَذَرْتَ للرَّحمانِ صمْتاً» می‌خواند. (47)
اُبیّ بن كعب «کُلَّمَا أَضَاءَ لَهُمْ مَشَوْا فِیهِ» (48) را به صورت «. . . مرّوا فیه» یا «. . سعوا فیه» می‌خواند (49) و نیز معتقد بود كه فرقی نمی‌كند «غفوراً رحیماً» و یا «سمیعاً علیماً» و یا «علیماً سمیعاً» خوانده شود، می‌گفت: خدا موصوف به تمامی این صفات است، مادام كه آیه‌ی عذابی به آیه‌ی رحمت و یا آیه‌ی رحمتی به آیه‌ی عذاب تبدیل نشود. (50)
انس ابن مالك و ابوهریره نیز از اینان پیروی كرده‌اند. انس این آیه را چنین خوانده: «إنّ ناشئه اللیل هی اشدّ وطاً و اصوب قیلاً». به او گفتند:‌ ای ابوحمزه! آیه چنین است «وَ أَقْوَمُ قِیلاً» (51)؟ گفت: «اقوم و أصوب و أهدی یكی است» (52). ابوهریره تبدیل «علیماً حكیماً» را به «غفوراً رحیماً» تجویز می‌نمود. (53)
ولی از نظر محققان، تبدیل كلمات قرآن هرگز جایز نیست و از این رو كلیه‌ی مسلمانان در طول تاریخ، این نظریه را مردود شمرده‌اند، زیرا هر كلمه‌ای در هر جمله و آیه، موقعیت خاصّ خود را دارد كه كلمه‌ی دیگری با آن موقعیت تناسب ندارد، هرچند در ظاهر مرادف آن باشد تا چه رسد به كلمه‌ای غیرمرادف، زیرا موضع «العلیمُ الحكیمُ» از موضع «الغفورُ الرحیم» كاملاً جدا است هم چنین دیگر كلمات مترادف كه هریك موقعیتی خاص دارند و وقتی متكلم همه‌ی آنها را به دقت رعایت كند، سخن او بدیع خواهد بود و از همین جا فصیح از غیر فصیح شناخته می‌شود و قرآن كریم از این جهت در حدّ اعجاز است و در تعیین مواضع كلمات متناسب برتر از حد توانایی فصحای عرب است و به همین جهت آنان در مقابل بلاغت معجزآسای قرآن خاضع شده و به آن اعتراف كرده‌اند.
استاد بزرگوار می‌فرماید: «موضوع جواز تبدیل كلمات قرآن به كلماتی مترادف، موجب ویرانی اساس قرآن است كه معجزه‌ای است جاوید و حجتی است بر تمامی بشریت، و هیچ عاقلی در این شك ندارد كه این روش، یعنی بی‌اعتنایی به شأن و موقعیت قرآن موجب مهجور شدن آن است. آیا برای هیچ عاقلی قابل تصور است كه پیامبر (صلی الله علیه و آله) اجازه داده باشد كه كسی اول سوره‌ی «یس» را مثلاً به این نحو بخواند: «یس، والذّكر العظیم، انكَ لَمنَ الانبیاء، علی طریقٍ سِوّی، اِنْزال الحمید الكریم، لتَخوّفَ قوماً ما خوّفَ اسلافَهُمْ فهم ساهونَ» آیا هیچ كس چنین تغییر و تبدیلی را در كلمات قرآن تجویز می‌كند؟ پس روشن باد چشم كسانی كه چنین گمانی را به خود راه می‌دهند! به راستی كه این بهتان بزرگی است!
روایت شده است كه پیامبر (صلی الله علیه و آله) دعایی به براء بن عازب آموخت كه در آن دعا آمده بود «و نبیّكَ الذی اَرْسَلتَ» وی این جمله را به «رسولِكَ الذی اَرْسَلتَ» خواند. پیامبر (صلی الله علیه و آله) به او فرمان داد: «رسول را به جای نبی مگذار.» اگر در مورد دعا این چنین چیزی روا نیست، چگونه می توان در مورد قرآن كه كلام نازل از سوی خدا و همیشگی و جاوید است، چنین چیزی را روا داشت؟!» (54)
و شاید انكار امام صادق (علیه السلام) نسبت به «حدیث سبعه» ناظر به تفسیر این حدیث به همین معنا است كه قرآن را از نص اصلی دارای اعجاز خود، خارج می‌كند. هنگامی كه فضیل بن یسار درباره‌ی این حدیث از حضرتش سؤال می‌كند، می‌فرماید: «كذبوا- اعداء الله- و لكنه نزل علی حرف واحد من عند الواحد (55)؛ دشمنان خدا دروغ گفته‌اند، بلكه قرآن یكی است و از نزد خدای یكتا نازل گردیده».
نسبت به مفهوم دسته‌ی سوم و چهارم این احادیث ایراد و اعتراضی وارد نیست، به شرط آنكه سند آنها صحیح باشد. جز اینكه بر حسب ظاهر ترجیح با دسته‌ی اول احادیث است كه همان اختلاف لهجه‌های عرب در تعبیر و ادای كلمات باشد.
مقصود از «سبعه» در اینجا كثرت نسبی است. چنان كه در گفته‌ی خدای متعال آمده است: «وَ الْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ» (56) و یا مانند كلمه‌ی «سبعین» در قرآن مجید: «إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِینَ مَرَّةً فَلَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ» (57).
نكته‌ی قابل توجه این كه اگر اختلاف لهجه در تعبیر و ادا كلمه، در حدّی نباشد كه در عرف مردم غلط به شمار آید، مانعی ندارد. مگر آنكه از ادای كلمه به نحو صحیح عاجز باشند. اما كسانی كه می‌توانند، ولو از راه تعلم، كلمه را صحیح ادا كنند، مجاز نیستند كه كلمه‌ای را به غلط بخوانند.
پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرموده است: «قرآن را طبق آیین و شیوه‌ی عربی بیاموزید و از نَبْر- اظهار همزه- در آن پرهیز كنید.» (58)
امام صادق (علیه السلام) می‌فرماید: «عربیت را بیاموزید (59)، زیرا كلامی است كه خداوند با آن با آفریدگان خود تكلم نموده و با گذشتگان سخن گفته است.»‌(60)
امام جواد (علیه السلام) در نشستی فرمود: «دو نفر نزد خداوند یكسان نیستند مگر آنكه در آداب سخن وری برتر باشد!» به وی عرض شد برتری او را نزد مردم در نشست‌ها و اجتماعات می‌دانیم، ولی برتری او نزد خداوند چگونه است؟ فرمود: «به قرائت قرآن، همان گونه كه نازل شده و خواندن دعا بدون غلط، زیرا دعای غلط به سوی خدا صعود نمی‌كند.» (61)
البته افراد عاجز و ناتوان تا آنجا كه می‌توانند درست بخوانند كافی است، زیرا خداوند بر هیچ كس بیش از امكان و توانایی او تكلیف نكرده است. در گفته‌ی امام صادق (علیه السلام) پیش از این گذشت كه پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود «موقعی كه یك غیر عرب از امت من قرآن را با لهجه‌ی عجمی بخواند فرشتگان آن را به عربی فصیح بالا می‌برند.»

حدیث سبعة احرف در رابطه با قرائات سبع

شنیده نشده است كه هیچ یك از علمای فن، بین حدیث «اُنزلَ ال قرآنُ علی سبعهٍ احرُفٍ» با قرائت‌های هفت گانه ارتباطی قایل باشد. جز اینكه این موضوع بر زبان مردم عادی جاری است و هیچ دلیل قابل اعتمادی در این مورد وجود ندارد. بسیاری از دانشمندان محقق و منقّد مانند: ابن الجزری، ابوشامه، زركشی، ابومحمد مكی، ابن تیمیه و نظایر اینان، این شایعه را رد كرده‌اند. ابن الجزری، این توهّم را به مردم جاهل و عوام كه از هرگونه دانش تهی هستند، نسبت می‌دهد. (62)
ابومحمد مكی گفته است: «هركس كه گمان می‌برد قرائت هریك از این قرّاء، یكی از حرف‌های هفتگانه است كه پیامبر (صلی الله علیه و آله) بر آن تصریح كرده، در اشتباهی بزرگ است.» (63)
ابوشامه گوید: «گروهی گمان كرده‌اند كه منظور از «احرف سبعه» كه در حدیث آمده، قرائت‌های سبعه است كه هم اكنون رواج دارد. در حالی كه این گمان برخلاف اجماع قاطبه‌ی اهل علم است و این گمان تنها از ناحیه‌ی برخی جاهلان مطرح شده است.» (64)
هم او گفته است: «گروهی كه هیچ تخصّصی در علم قرائت ندارند، تصور كرده‌اند كه قرائت ائمه‌ی سبعه، همان است كه پیامبر (صلی الله علیه و آله) در حدیث «أنزل القرآن علی سبعه احرف» از آن تعبیر كرده است و قرائت هریك از آنان حرفی از این حرف‌های هفت گانه است. آنان كه این موضوع را به ابن مجاهد نسبت می‌دهند به خطا رفته‌اند.» (65)
ابن تیمیه می‌گوید: «كلیه‌ی علمای دارای اعتبار و ارزش، متفق‌اند كه منظور از حروف هفت گانه‌ای كه پیامبر (صلی الله علیه و آله) گفته است، قرائت های هفت گانه‌ی معروف نیست. اول كسی كه قرائت های هفتگانه را جمع آوری كرد، ابن مجاهد بود و او این منظور را داشت كه قرائت‌ها موافق و هم آهنگ با عدد حرف‌هایی باشد كه قرآن بر آن اساس نازل شده است. نه این كه وی اعتقاد داشته باشد كه قرائت‌های هفت گانه همان حروف هفت گانه است و یا اینكه هیچ كس نمی‌تواند به غیر از قرائت‌های قرّاء سبعه قرائت دیگری را بپذیرد. این چیزی است كه مورد اعتقاد هیچ یك از علما و از جمله ابن مجاهد نیست.» (66)
آنچه بر رسوایی این توهم می‌افزاید آن كه حرف‌های هفت گانه كه- فرضاً- پیامبر اجازه فرموده تا قرآن براساس آنها قرائت شود، هم چنان پنهان و در گمنامی بوده است تا اینكه در زمان‌های بعد، قرائات هفت گانه تدریجاً پیدا شود و حروف هفت گانه‌ی موردنظر پیامبر (صلی الله علیه و اله) كه برای تمامی امت مجاز دانسته در انحصار این هفت تن در آید. در حالی كه قاریان بسیار و بزرگ‌تر و با اطلاع‌تر از این هفت تن وجود داشته‌اند، ولی مشمول این حدیث نگردیده‌اند، مانند آن باشد كه پیامبر (صلی الله علیه و آله) تنها به ابن مجاهد سفارش كرده باشد تا مصداق «احرف سبعه» را تعیین كند، و گذشتگان و آیندگان را از آن محروم سازد.
ابومحمد هروی می‌گوید: «این سخن درستی نیست كه حدیث «احرف سبعه» مربوط به قرائت‌های هفت گانه است كه قرّاء آن در زمان‌های بعد متولد شده‌اند، زیرا این سخن منجرّ به آن می‌شود كه حدیث بدون فایده باشد تا اینكه اینان به وجود آیند و نیز لازمه‌ی این سخن آن است كه برای هیچ یك از صحابه، جایز نبوده است كه قرآن را قرائت كنند، مگر اینكه از پیش بدانند كه قرّاء سبعه بعداً چه نحو قرائتی را اختیار كرده و بدان قرائت می‌كنند.» وی اضافه می‌كند: «من این مطلب را به خصوص یادآور شدم، زیرا گروهی از عامّه‌ی مردم به آن دل بسته‌اند.» (67)

پی‌نوشت‌ها:

1. الخصال، ابواب السبعة، ج2، ص 358، شماره‌ی 43.
2. همان، شماره‌ی44
3. بصائر الدرجات، ص196.
4. رسالة النعمانی فی صنوف آی القرآن.
5. تفسیر صافی، مقدمه‌ی هشتم، ج1، ص40.
6. این حدیث را بخاری نیز در ج6، ص277 و مسلم در ج2، ص202 نقل كرده است.
7. بخاری، ج6، ص288 و مسلم، ج2، ص202.
8. مسلم، ج2، ص203 و مسند احمد، ج5، ص127.
9. سنن ابوداود، ج2، ص102.
10. ترمذی، ج5، ص194، شماره‌ی 2944.
11. شعب الایمان، ج1، ص 372 از بیهقی. مسند احمد، ج4، ص169.
12. المصنف، ج2، ص61.
13. تفسیر طبری، ج1، ص9.
14. همان، ص9.
15. همان، ص10.
16. المستدرك، ج2، ص223، 224.
17. مقصود از كتاب نخست كتاب‌های نازل شده بر انبیای گذشته است چنانچه در حدیث دیگر آمده: «إنّ الكتب كانت تنزل من السماء من باب واحد. . .» رك: كنز العمال، ج1، ص553.
18. تفسیر طبری، ج1،‌ص23. متقی هندی، كنز العمال، ج1، ص 549.
19. تفسیر طبری، ج1، ص 24.
20. رك: ابن الجزری، النشر فی القراءات العشر، ج1، ص21.
21. همان، ج2، ص 21 تا 54.
22. بقره2: 286.
23. وسایل الشیعه، ج4، ص 866.
24. تفسیر طبری، ج1، ص15.
25. مؤمنون23: 54.
26. آل عمران3: 106.
27. یس36: 60.
28. بقره2: 11.
29. هود11: 44.
30. یوسف12: 65.
31. یوسف12: 11.
32. تأویل مشكل القرآن، ص40-39.
33. المرشد الوجیز، ص96-97.
34. الاتقان فی علوم القرآن، ج1، ص46.
35. حج22: 11.
36. لسان العرب، ماده‌ی «حرف».
37. شرح السنه، ص140. المرشد الوجیز، ص134.
38. معجم الادباء، ج4، ص193، شماره‌ی 33.
39. دخان44: 44-43.
40. تفسیر الرازی، ج2، ص 213.
41. اشاره به آیه‌ی 130 سوره‌ی صافات. رك: تفسیر طبری، ج23، ص96.
42. اسراء 17: 93.
43. تفسیر طبری، ج23، ص 96.
44. قارعه101: 5.
45. تأویل مشكل القرآن، ص19.
46. مریم19: 26.
47. تذكرة الحفاظ، ج1، ص 340.
48. بقره2: 20.
49. الاتقان، ج1، ص 47.
50. بلاغی در مقدمه‌ی تفسیر شبر، ص20، نقل از كنزالعمال.
51. مزمّل73: 6.
52. تفسیر طبری، ج1، ص18.
53. اتقان سیوطی، ج1، ص47.
54. البیان، ص 197-198.
55. اصول كافی، ج2، ص 630.
56. لقمان31: 27.
57. توبه9: 80.
58. وسایل الشیعه، ج4، ص 865.
59. مقصود از عربیت شاید زبان و لهجه‌ی عربی باشد و محتمل است كه آداب و قواعد لغت عرب مقصود باشد.
60. وسایل الشیعه، ج4، ص 866.
61. همان.
62. تحبیر التیسیر، ص10.
63. كتاب «الابانه» ص3 و المرشد الوجیز، ص151.
64. الاتقان، ج1، ص 80.
65. المرشد الوجیز، ص146.
66. ابن الجزری این فتوا را از ابن تیمیه در «النشر» ج1، ص39 ثبت كرده است.
67. الكافی از ابومحمد هروی. ر. ك: البرهان، ج1، ص 33.

منبع مقاله :
معرفت، محمدهادی؛ (1389)، علوم قرآنی، قم: مؤسسه‌ی فرهنگی تمهید، چاپ پانزدهم.