نویسنده: محمدهادی معرفت




 


اندیشمندان در مورد اعجاز قرآن بحث‌های دامنه داری كرده و در این زمینه ابعاد گوناگونی را مطرح كرده‌اند. البته در این موضوع برخی اختلاف نظرها نیز وجود دارد. پیشینیان به گونه‌ای اندیشیده‌اند و متأخرین به گونه‌ی دیگر و چیزهایی بر اقوال گذشته افزوده‌اند. ذیلاً به نظریات گوناگون در باب اعجاز قرآن اشارت می‌شود:
1. ارباب ادب و سخن دانان عرب، اعجاز قرآن را در گرو فصاحت و بلاغت والای آن دانسته‌اند. رسا بودن بیان و روان بودن عبارات كه در چینش واژه‌ها رعایت شده و گزینش كلمات كه دقیق انجام گرفته، نظم كلمات كه هریك در جای مناسب خود قرار گرفته، آنچنان تركیبی به وجود آورده كه از لحاظ تعبیر و آوای الفاظ و كلمات بافتی به هم پیوسته و پیوند خورده فراهم آورده به گونه‌ای كه گویی سرتاسر هر آیه و سوره، واحد منسجمی را تشكیل داده و غیرقابل تفكیك‌اند؛ تمامی این‌ها بر قدرت و قوّت این سخن الهی دلالت دارند. به علاوه، ویژگی‌های كلمات انتخاب شده به گونه‌ای است كه جابه جایی كلمات یا تبدیل آنها هرگز امكان پذیر نیست. این سرّی است كه بزرگان علم و ادب به آن پی برده و گفته‌اند: هرگاه كلمه‌ای از قرآن را از جای خود برداری، آنگاه تمامی لغت عرب را جستجو كنی تا كلمه‌ی دیگری را بتوان جایگزین آن نمایی هرگز نخواهی یافت. زیرا كلمه‌ی دیگری كه هم از لحاظ معنا و محتوا، و هم از لحاظ آوا و هماهنگی با كلمات ردیف یافته‌ی آن (كه دو طرف آن قرار گرفته‌اند) با آن، یكی باشد یافت نمی‌شود. این می‌رساند كه در كلمات انتخابی هر جمله و جمله‌های انتخابی هر آیه، آن اندازه دقت به كار رفته كه از توان بشر بیرون می‌باشد، زیرا این گونه رعایت دقیق كلمات و جملات انتخابی، به احاطه‌ی كامل و حضور ذهنی بالفعل نیاز دارد و انسان هر اندازه كه در شناخت ویژگی‌های لغت پیشرفت كرده و آمادگی داشته باشد، این گونه احاطه‌ی وسیع و حضور ذهنی دائم نخواهد داشت؛ و احیاناً- هرچند كه قویّ و نیرومند باشد- اشتباه می‌كند و واژه‌ها یا جملاتی را به كار می‌برد كه مورد خرده گیری قرار می‌گیرد. این خاصیّتی است كه در نوع سخن سرایان آزموده و عبارت پردازان با سابقه یافت می‌شود. ولی قرآن- با آن گستردگی و طول زمان نزول- بر همان قوّت و قدرت كلامی خود استوار و یكسان است.
درباره‌ی دقت در چینش و انتخاب حساب شده‌ی كلمات گفته‌اند: «لو انتُزعَتْ منه لفظهٌ ثم اُدیر بها لغه العرب كلها علی ان یوجَد لها نظیرٌ فی موضعها الخاصّ لم یوجد البته» (1).
2. اسلوب بیان و سبك و شیوه‌ی نظم قرآن، جمله بندی ها و چینش الفاظ و عبارات، در قالبی نو و اسلوبی تازه بر عرب عرضه شده، كه كاملاً بی‌سابقه بوده و پس از آن نیز كسی مانند آن نیاورده است. با اینكه این گونه نظم و تألیف كلام تازگی داشت، ولی از چارچوب اسلوب‌های كلامی عرب بیرون نبود. انواع كلام كه در میان فُصَحای عرب متداول بود یا شعر است یا نثر یا سجع (2)، كه هریك دارای محاسنی و در كنار آن نیز معایبی بود.
حُسن شعر در گیرا بودن آن است كه مایه‌ی جذب و نفوذ در اعماق قلب می‌گردد، ولی قید قافیه و رعایت وزن خاص، آزادی صاحب سخن را تا حدودی سلب می كند. حُسن نثر در آزاد بودن صاحب سخن است. هرگونه كلمات و الفاظی كه متناسب با معنای مراد خود می‌داند آزادانه انتخاب و به كار می‌برد، ولی آن گیرایی و جذبه‌ی شعری را ندارد. سجع گرچه احیاناً به ظاهر زیبا است و یك گونه هنرنمایی سخن وری به شمار می‌رود، ولی تكلف و دشواری و احیاناً به كار بردن كلمات نامناسب، از زیبایی آن می‌كاهد.
قرآن میان این سه نوع كلام جمع كرده؛ دارای محاسن هریك و فاقد معایب آنها می‌باشد. این از شگفتی‌های سبك قرآنی است. جذابیّت شعر، همراه با آزادی كامل نثر و زیبایی سجع بدون تكلف را دارا می‌باشد. این ویژگی عجیب برای سخن دانان و سخن سنجان عرب از همان آغاز آشكار بوده و همواره برای علمای ادب مشهود بوده است.
بسیاری از بزرگان علم و ادب، برجسته‌ترین جنبه‌ی اعجاز قرآن را در همین جهت یاد كرده‌اند؛ از جمله، شیخ عبدالقاهر جرجانی، سكّاكی و راغب اصفهانی، كه در جای خود آورده‌ایم. پیش از این نیز سخنان بزرگان عرب را یادآور شدیم، از جمله سخن ولید كه گفته بود: «إنّ له لحلاوه، و إنّ علیه لطلاوه. . . و إنّه یعلو و ما یُعلی».
3. متأخرین افزوده‌اند كه این نظم و شیوه‌ی سبك چنان صورت گرفته كه نغمه آفرین و دارای آوای جان بخش و روح افزا است. هماهنگی حروف هر كلمه نسبت به حروف كلمات هم ردیف آن، چنان هم ساز و دم سازند كه از آهنگ‌های وزین و نواهای متین و افسونگر حكایت دارد. تمامی انواع جذبه‌های شعری در این نثر مسجّع جلوه‌گر است.
جمله بندی‌های كوتاه و بلند قرآن به گونه‌ای تنظیم یافته كه با ألحان و نغمه‌های صوتی همگون می‌باشد و تا قاری و تلاوت كننده‌ی قرآن با آهنگ‌های والای صوتی آشنایی نداشته باشد نمی‌تواند آن گونه كه جمله بندی‌های قرآن شكل یافته، تلاوت نماید. این حقیقتی است كه از روز نخست، پیامبر اكرم (صلی الله علیه و اله) بدان تصریح فرموده و ائمه‌ی هدی (علیهم السلام) بر آن تأكید داشته و امروزه به خوبی به آن پی برده‌اند. (تفصیل آن در «التمهید» ج5 بیان شده است. )
4. مهم‌تر از همه، قرآن شامل معارف عالیه و تعالیم حكیمانه‌ای است كه تا آن روز، در توان بشریّت نبوده كه بدان دست یابد و كسی را یارای چنین اندیشه‌های بلندی نبوده است. ژرف نگری و عمق بینش آورده های قرآن، برای بشریّت بی‌سابقه بود: شناخت‌های شگرف قرآن از راز هستی و اسرار وجود، شرح و بسط آن در معرفت صفات جمال و جلال، علت آفرینش جهان و انسان، ودایع الهی كه در نهاد انسان نهفته است، از كجا آمده و چرا آمده و به كجا می‌رود، هدف و مقصد نهایی چیست، مسایلی هستند كه تا آن روز به آن خوبی كه قرآن بیان داشته آشكار نبود. بعد از آن هم در سایه‌ی تعالیم قرآن راه رسیدن به این حقایق برای انسان باز گردید.
همین حقایق ارائه شده از جانب قرآن، والاترین جنبه‌ی اعجاز آن را می‌رساند. با مختصر مراجعه به اندیشه های سامان نیافته‌ی انسان آن روز و مقایسه‌ی آن با معارف قرآنی و نیز گفته‌های متضاد اندیشمندان برون دینی امروز، به خوبی برتری تعالیم قرآن و دلیل اعجاز آن روشن می‌گردد. (شرح آن در «التمهید» ج6 آمده است. )
5. هم چنین در راستای احكام و دستورالعمل‌های فراگیر كه قرآن عرضه داشته، سلامت جامعه و سعادت زندگی را نیز برای انسان فراهم می‌سازد، رابطه‌ی او را با خدا و جهانی فراتر از جهان خاكی نیز استوار می‌دارد.
انسان در این جهان در رابطه با شؤون خاصّ خود (مصالح فردی) می‌كوشد و به ناچار رابطه‌ی دیگری نیز با شؤون عام (مصالح اجتماعی) دارد كه باید مدّ نظر قرار دهد، زیرا او زندگی مشتركی با سایر انسان ها دارد و به صورت تعاونی ادامه‌ی زندگی می‌دهد و نمی تواند تنها به مصلحت خویش بیاندیشد و مصلحت عامّه را نادیده بگیرد. حیات اجتماعی حیات داد و ستد است كه حتماً باید رعایت شود و رعایت آن با حاكمیّت قانون امكان پذیر است.
قوانین ساخته‌ی دست بشر، تنها در راستای تنظیم حیات فردی و حیات اجتماعی قرار دارد و محدوده‌ی تصرفات آحاد را در شؤون خاص و شؤون عامّه مشخص می‌سازد، تا از تجاوز یا كوتاهی در انجام وظایف جلوگیری كند.
ولی انسان وابستگی سوّمی نیز در حیات دارد و آن رابطه‌ی او با خدا و جهان دیگر است. همین رابطه است- كه اگر مستحكم باشد- «وازع نفسانی» (بازدارنده‌ی درونی) او را تشكیل می‌دهد و او را از افراط و تفریط باز می‌دارد و در زندگی كاملاً معتدل می سازد.
«قَدْ جَاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ کِتَابٌ مُبِینٌ‌. یَهْدِی بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَمِ وَ یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَ یَهْدِیهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ‌(3)؛ از جانب خداوند چراغی فروزان و شریعتی تابناك آمد، تا آن كس را كه در پی خشنودی خداوند است، به راه‌های سلامت آمیز و سعادت بخش هدایت كند و او را [ در زندگی] به طریقه‌ی مستقیم رهنمون باشد. »
لذا تمامی احكام و قوانین الهی- كه قرآن و اسلام عرضه داشته- سه بعدی است. یعنی در این احكام و قوانین شؤون فرد و شؤون جامعه و نیز رابطه‌ی با خدا و معنویّت- كه حافظ كرامت انسانیّت است- رعایت گردیده است. قرآن سعی بر آن دارد، علاوه بر سعادت در این حیات، سعادت اخروی و جاوید انسان را نیز تأمین كند. این در حالی است كه قوانین مدوّن غیرالهی، هرچند خالص و بدون گرایش‌های منحرف كننده بوده باشد، ولی از بُعد سوم حیات انسانی تهی است. همین سه بُعدی بودن قوانین شرع، اعجاز و مافوق بشری بودن آن را می‌رساند. (درج 6 «التمهید» شرح آن آمده است).
6. شیوه‌ی استدلال قرآن از ویژگی خاصّی برخوردار است كه می‌توان آن را یكی از وجوه اعجاز بیانی به شمار آورد و آن جمع میان دو شیوه‌ی برهان و خطابه است. اصولاً این دو شیوه متضاد می‌نمایند، زیرا استدلال برهانی بر مقدمات یقینی (فطریّات و بدیهیّات) استوار است؛ در این شیوه روی سخن با خاصّه است تا اثبات قطعی كند. ولی شیوه‌ی خطابه بر مقدمات ظنّی (مشهورات و مقبولات عمومی) تكیه دارد و هدف آن اقناع عامّه است. قرآن میان این دو شیوه‌ی به ظاهر متضاد جمع كرده و در بیان مطالب و استدلالات خویش، روی سخن با هر دو گروه را دارد؛ بدین ترتیب كه با یك سخن توانسته است، اِخضاع (اذعان قطعی) خاصّه و اقناع عامّه، هر دو را هدف گیرد. لذا استدلال‌های قرآن، در عین سادگی بیان، از عمق و ژرف نگری به سزایی برخوردار است. عامّه‌ی مردم كه از رموز استدلالات عقلانی آگاهی چندانی ندارند، به همان ظاهر ساده قانع شده پذیرا می‌گردند. ولی خاصّه، از دقت بیان و رموز به كار رفته بهره می‌گیرند.
ابن رشد اندلسی- فیلسوف و دانشمند معروف- در كتاب پر ارج خود «الكشف عن مناهج الادلة» (4) كه در همین زمینه نوشته، در این باره مثال روشنی آورده گوید: «قرآن برای شناسایی ذات حق تعالی، تشبیه به نور كرده «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ» (5) كه جهان تاب و فراگیر است و درخشش و نمود هر چیز به وسیله‌ی آن می‌باشد. همین اندازه تشبیه برای شناسایی ذات حق تعالی و جایگاه او در جهان هستی، برای عامه‌ی مردم كفایت می‌كند و آنان را قانع می‌سازد. ولی در عین حال، این تشبیه آن قدر دقیق و روشنگر ذات حق تعالی است، كه در راستای تشبیه غیرمحسوس به محسوسات، شیواترین و دقیق‌ترین تشبیه به شمار می‌رود؛ تشبیهی كه نمایانگر تمام عیار ویژگی‌های ذات حقّ تعالی می‌باشد.
ذات حق، واجب الوجود و وجود او ذاتی و از حقیقت ذات او برخاسته است و هستی همه‌ی موجودات از او است. كُنه ذاتش در غایت خفاء و از همه پنهان است، در عین حالی كه هستی او و وجودش درنهایت ظهور و بر همه آشكار می‌باشد.

مفهومه من اعرف الاشیاء *** و كُنهه فی غایه الخفاء

در عالم محسوس اگر خواسته باشیم چیزی را بیابیم كه عین این ویژگی‌ها را دارا باشد، جز نور، نمی‌توان مثالی آورد. پرتو آن سراسر موجودات را فراگرفته و همه‌ی اشیا را نمود داده و نمود هر چیز به نور است، ولی نمود نور، ذاتی و از خود آن می‌باشد. كنه و حقیقت نور، ناشناخته است، ولی درخشش و آثار وجودی آن بر همه آشكار و پیدا است. هر حكیم فرزانه‌ای اگر خواسته باشد برای شناساندن ذات حق مثالی بیاورد، از این تشبیه قرآنی بهتر نخواهد آورد. »
7. اخبار غیبی كه در قرآن آمده و گوشه‌ای از اعجاز قرآن را تشكیل می‌دهد، بر سه گونه‌ی زمانی (گذشته، حال و آینده) است:
الف- خبر از گذشته؛ سرگذشت انبیای سلف و امت های گوناگون كه در بستر زمان بوده‌اند. سرگذشت آنان كم و بیش در كتاب‌های پیشین آمده و بر سر زبان ها متداول بوده، ولی كاملاً آلوده و تحریف شده و افسانه‌وار است.
درباره‌ی سرگذشت نوح (علیه السلام) و حادثه‌ی طوفان می‌خوانیم: «تِلْکَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیهَا إِلَیْکَ مَا کُنْتَ تَعْلَمُهَا أَنْتَ وَ لاَ قَوْمُکَ مِنْ قَبْلِ هذَا (6)؛ این از خبرهای غیب است كه بر تو وحی می‌كنیم. پیش از این، نه تو آن را می‌دانستی و نه قوم تو. » سرگذشت نوح و حادثه‌ی طوفان، در نوشته‌های پیشین به ویژه در سفر پیدایش (7) تورات به تفصیل آمده، ولی نه به آنگونه كه در قرآن پاك و منزه آمده است.
درباره‌ی سرگذشت یوسف (علیه السلام) نیز می‌خوانیم: «ذلِکَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیْکَ» (8) با آن كه در سفر پیدایش (9) به تفصیل شرح آن آمده است، ولی نه به درستی و پاكی بیان قرآن. هم چنین درباره‌ی موسی و هارون و بنی اسرائیل و فرعون (10) و نیز درباره‌ی حضرت مریم و زكریا (11) این گونه تعبیرها آمده، كه حاكی از امانت در نقل و حفظ قداست مقام انبیا و اولیای خدا است. ولی این جهت در تورات هرگز رعایت نشده، بلكه برعكس، از مقامات عالیه‌ی آنان كاسته است.
ب-خبر از حاضر؛ خبرهای غیبی است كه قرآن از دسیسه‌ها و توطئه‌های منافقان و هم دستان آنان، مشركان و یهودیان پرده برداشته و آنان را رسوا ساخته است. این گونه آیات در قرآن فراوان است. (12)
پ-خبر از آینده؛ خبر از پیش آمدهایی است كه در آینده‌ی دور یا نزدیك واقع می‌گردید، به ویژه حوادث قریب الوقوع تا آنكه اخبار غیبی قرآن مشهود گردد. مانند خبر از فتح و پیروزی‌ها و گسترش اسلام و نابودی و سركوب شدن دشمنان كه یك به یك و پی در پی تحقق یافت. خبر از غلبه‌ی روم بر فارس پس از اندی سال «وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ‌ فِی بِضْعِ سِنِینَ» (13) از این قبیل است. این جنگ میان ایران و دولت بیزانس از سال 603م تا سال 622م (سال هجرت پیامبر به مدینه) ادامه داشت. ابتدا برتری با خسرو پرویز بود و سوره‌ی روم كه در مكه نازل گشته، خبر از تغییر وضع جنگ داد. با گذشت چند سال نوبت برتری بیزانس رسید و این برتری تا پایان سلطنت خسروپرویز (سال 628م) كه به دست اشراف و سرداران لشكر به قتل رسید، ادامه داشت (14)؛ این امر موجب خشنودی مسلمانان گردید، زیرا همسایه‌ی قدرتمند آنان به ضعف گراییده بود. از همه شگفت آورتر اخبار از ناتوانی همیشگی بشر از هم آوردی با قرآن است «فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا » (15) كه همواره شاهد صدق اعجاز قرآن به شمار می‌رود. (16)
8. اشاره‌های علمی گذرا؛ بدین معنا كه احیاناً از لابلای تعابیر قرآن به برخی اشارات زودگذر برخورد می‌كنیم، كه حاكی از احاطه‌ی صاحب سخن به اسرار نهفته‌ی طبیعت است. «قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذِی یَعْلَمُ السِّرَّ فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ» (17) بگو: قرآن را كسی فرو فرستاده كه از راز آسمان‌ها و زمین آگاهی دارد. »
گاهی در تعابیر قرآن به برخی از اسرار طبیعت اشارت رفته، این اشارت حالت «تراوشی» دارد كه از لابه لای سخن پروردگار سرزده است؛ وگرنه مقصود ذاتی و هدف اصلی از سخن، بیان آن جهت نبوده است. لذا هیچ گاه در این گونه اشارات درنگ نشده و به طور كامل بیان نگردیده است، زیرا هدف اصلی قرآن، ارائه‌ی رهنمودهای هدایتی و تعلیم و تربیت دینی و معنوی است و تنها نكته سنجان هستند كه به این رموز و اشاراتِ گذرا پی می‌برند، این نكات برای دانشمندان در بستر زمان، دلیل اعجاز قرآن می‌باشد.
البته در این زمینه باید به این مطلب توجه نمود كه نباید دست آوردهای علمی را بر قرآن تحمیل كرد، زیرا دست آوردهای علمی حالت ثبات ندارند، در حالی كه مسایل قرانی حقایقی ثابت‌اند و هرگز نباید چیزی را كه حالت ثبات ندارد، با حقیقتی ثابت مطابقت داد. آری مسایل علمی كه حالت ثبات یافته و قطعیّت پیدا كرده، می‌تواند ابزاری باشد برای فهم برخی اشارات علمی قرآن آن هم نه به طور حتم، بلكه با اضافه شدن عباراتی نظیر «شاید چنین باشد». این بدان جهت است كه اگر همین نظریه‌ی علمی به ظاهر ثابت تغییر یابد خدشه‌ای به قوت و استواری قرآن وارد نسازد. قطعاً هرگاه آیه‌ای از قرآن با فرضیّه‌ی علمی یا نظریه‌ی ثابت شده- فرضاً- مخالفتی داشت، قرآن را حاكم و آن نظریّه یا فرضیّه‌ی علمی را خطا می‌دانیم. از نظر ما دانشمندانی كه چنین نظریه‌ای را پذیرفته‌اند دچار اشتباه شده‌اند.
ما در جای خود موارد بسیاری را یادآور شده‌ایم كه با ابزار قطعی علم، از روی برخی اشارات علمی قرآن پرده برداشته شده است (18) و در پایان نمونه‌هایی را ارائه می‌دهیم.
9. استواری در بیان؛ گویش قرآن به گونه‌ای یكنواخت و در سطحی بالا قرار گرفته، از هرگونه اختلاف گویی یا تضادّ در گفتار به دور است. با آنكه قرآن به صورت پراكنده در زمان‌های متفاوت و جاهای مختلف و مناسبت‌های گوناگون و در بستر زمانی نسبتاً طولانی نازل گردیده و در بسیاری از موارد برخی قضایا را مكرراً به جهات مختلف بیان داشته، ولی هیچ گاه اختلاف و تضادّی در گفتارش رخ نداده است. در صورتی كه اگر كلام بشری بود، عادتاً بایستی در این طول زمان و مناسبت‌های مختلف و تكرار برخی مطالب اختلافی رخ دهد. این مقتضای طبیعت انسانی است كه خواه و ناخواه دچار اختلاف و تفاوت در گفتار می‌گردد، زیرا حافظه‌ی انسان این كشش را ندارد كه سخن امروز را با سخن بیست سال پیش، كه در شؤون متفاوت گفته شده است، كاملاً مطابقت دهد. قرآن یكی از دلایل اعجاز خود را همین جهت شمرده، آنجا كه گفته:
«أَ فَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ کَانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفاً کَثِیراً (19)؛ آیا درباره‌ی قرآن نمی‌اندیشند، اگر از جانب غیر خدا بود قطعاً تفاوت گویی بسیار در آن می‌یافتند. » (20)
10. مسأله‌ی صرفه، شماری از بزرگان از جمله ابواسحاق نظام (متوفای 231) و شاگرد وی جاحظ (متوفای 255) و سید مرتضی (متوفای 436) و ابن سنان خفاجی (متوفای 466) بر این گمانند كه سرّ اعجاز قرآن در مسأله‌ی «صَرْفه» نهفته است، بدین معنا كه خداوند خود بازدارنده‌ی كسانی است كه بخواهند با قرآن مقابله كنند. گرچه ممكن است كسانی توان مقابله را داشته باشند ولی اراده‌ی قهری خداوندی جلوی انجام آن را از هركس كه درصدد مقابله برآید می گیرد.
«سَأَصْرِفُ عَنْ آیَاتِیَ الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ (21)؛ كسانی كه ناروا راه خودخواهی و استكبار را در پهنای زمین برگزیده‌اند، از هرگونه گزند و آسیب رسانی به آیات خویش باز می‌دارم»، كه از دیدگاه قایلین به «صَرْفه»، مقصود از گزند و آسیب رسانی همان مقابله و معارضه‌ی به مثل است، كه موجب تباه شدن جنبه‌ی اعجاز می‌گردد.
ولی مفسّران-عموماً- آیه را به گونه‌ی دیگر تفسیر كرده‌اند و مقصود آیه را دفع شبهات ایراد شده‌ی مستكبرانی دانسته‌اند كه با هدف تباه ساختن آیات بیّنات الهی شبهاتی اِلقاء می‌كنند. ولی خداوند با عنایت خود، دلایل خود را به گونه‌ای روشن و مستحكم مطرح می‌سازد كه راه هرگونه شبهه را بسته و از هرگونه تباهی جلوگیری می‌كند. (22) اساساً «صَرْفه» را بدان معنا كه گفته‌اند سلب هرگونه امتیازی از قرآن است و اعجاز قرآن تنها از خارج و به صورت قهری تحقق می‌یابد. این گفته با ظاهر بلكه با صراحت قرآن منافات دارد كه جنبه‌ی اعجاز و خصوصیات آن را در خود قرآن دانسته است.
قول به «صرفه» را می‌توان به سه گونه تفسیر نمود- چنان كه امیر یحیی بن حمزه‌ی علوی زیدی (متوفای 749) بیان داشته است. (23): اولاً؛ مقصود از «صَرْفه» آن باشد كه خداوند انگیزه‌ی كسانی را كه درصدد مقابله برآیند سلب می‌كند. یعنی آن انگیزه و داعیه‌ای كه آنان را برای مقابله با قرآن واداشته، هنگام عمل فروكش می‌كند و حالت سردی و بی‌تفاوتی به آنان دست می‌دهد.
ثانیاً؛ خداوند امكاناتی را كه برای مقابله‌ی با قرآن نیاز است، از آنان سلب می‌كند و این بر دو گونه است. یك- آنكه آن امكانات (علوم و معارف و ادبیات لازم) كه در حالت عادی دارند را، به هنگام اراده‌ی مقابله با قران، از آنان می‌ستاند و آنان را در آن هنگام خلع سلاح می‌كند و از دارا بودن شرایط مقابله به حالت نداری تبدیل می‌كند. در حقیقت یك گونه دگرگونی صفت درونی برایشان رخ می‌دهد.
دو- اساساً آن امكانات در اختیار بشر قرار نگرفته تا بتوانند با قرآن مقابله كنند و معنای «صرف» در آیه‌ی فوق الذكر همین است. خداوند جایی برای شبهه و تباه ساختن آیات خود باقی نگذارده، یعنی اساساً این گونه امكانات كه كسی بتواند آیات الهی را تباه سازد، برای بشر فراهم نیست. آیه‌ی «بَلْ کَذَّبُوا بِمَا لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ (24)، بلكه تكذیب نمودند آنچه را كه توانایی احاطه به فهم و درك آن را نداشتند» نیز به همین حقیقت اشارت دارد. هم چنین آیه‌ی «ثُمَّ انْصَرَفُوا صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَ یَفْقَهُونَ‌ (25)، از آیات الهی روی گردان شدند. خداوند دل‌های آنان را [از پذیرش حق] برگرداند. زیرا آنان گروهی بودند كه توانایی درك و فهم حقیقت را نداشتند. » در این آیه، صرف قلوب را معلول عدم شایستگی درك حقایق گرفته است كه خود موجب گردیده‌اند.
ثالثاً؛ انكه جبراً و قهراً آنان را بازدارد، با آنكه توانایی لازم را دارند، ولی در موقع مقابله حالت سستی و رِخْوت به آنان دست دهد و بدین جهت از معارضه‌ی با قرآن فرو نشینند. فرق میان این تفسیر و تفسیر نخست در آن است كه در آن تفسیر، انگیزه و شور و شوق آنان سلب می‌شود و در این تفسیر انگیزه هم چنان داغ است، ولی جرأت اقدام را از دست می‌دهند؛ مانند كسی كه جلوی او -به رغم كوشش و وجود انگیزه- قهراً گرفته شود.
البته معنای اول و سوم، و قسمت اول از معنای دوم، برخلاف ضرورت است و با تصریحات عرب آن زمان منافات دارد. زیرا اگر چنین بود بایستی عرب از دگرگونی حالت درونی خود به شگفت آید، نه آنكه شگفتی خود را نسبت به جاذبیّت آوای دل انگیز و فرح بخش قرآن بروز دهد. به ویژه آنكه كسانی از قریش مانند ابوجهل و دیگران در گوش افراد قبایل عرب به هنگام ورود مسجدالحرام پنبه می‌گذاردند یا آنان را از نزدیك شدن و شنیدن آوای قرآن منع می‌كردند، خود شاهدی است بر دل ربایی قرآن و جاذبیّت روحانی آن تا سرحدّ اعجاز و عدم امكان مقابله‌ی به مثل با آن.
آری قسمت دوم از تفسیر دوم، تا حدودی معقول به نظر می‌رسد و ظاهر كلام سیّد و برخی از بزرگان كه بر این راه رفته‌اند همین است. در حقیقت تمامی امتیاز در ذات قرآن نهفته است كه دیگران از مقابله‌ی با آن عاجزند، زیرا چنین امكاناتی از اختیار بشر بیرون است. (26)

پی‌نوشت‌ها:

 

1. سخنی است از ابوسلیمان حمد بن محمد بُستی و ابن عطیّه‌ی غرناطی صاحب تفسیر المحرر الوجیز و شیخ عبدالقاهر جرجانی و دیگر بزرگان علم و ادب كه تفصیل آن را در التمهید ج4 و5 آورده‌ایم.
2. شعر: سخن موزون و دارای قافیه است: نثر: سخن پراكنده (فاقد وزن و نظم خاص). سجع: جملات كوتاه و دارای قافیه ولی فاقد نظم و وزن خاص.
3. مائده5: 15-16.
4. رك: ص 92-93.
5. نور24: 35.
6. هود11: 49
7. عهد عتیق- سفر تكوین؛ اصحاح 6.
8. یوسف12: 102
9. عهد عتیق- سفر تكوین؛ اصحاح 37-50.
10. قصص28: 3
11. آل عمران3: 44
12. رك: التمهید؛ ج6، صفحات 190-197
13. روم30: 3-4
14. رك: تاریخ ایران، نوشته‌ی حسن پیرنیا، ص222-227
15. بقره2: 24.
16. التمهید، ج6، ص 197-210.
17. فرقان 25: 6.
18. رك: التمهید، ج6، بخش اعجاز علمی.
19. نساء 4: 82.
20. در التمهید، ج7، بخش دفع شبهات، به ویژه شبهه‌ی وجود اختلاف میان آیات در این باره بحث كرده‌ایم.
21. اعراف7: 146
22. رك: مجمع البیان، ج4، ص477-478.
23. رك: الطراز، نوشته‌ی امیر یحیی علوی، ج3، ص 391-392.
24. یونس10: 39
25. توبه9: 127
26. رك: التمهید، ج4، ص135-190.

منبع مقاله :
معرفت، محمدهادی؛ (1389)، علوم قرآنی، قم: مؤسسه‌ی فرهنگی تمهید، چاپ پانزدهم.