نویسنده: محمدهادی معرفت




 


تحدّی به معنای هم آورد خواستن است. قرآن مكرّراً ناباوران را به مبارزه و هماوردی خوانده، گوید: «اگر باور ندارید كه این قرآن سخن خدا باشد و گمان می‌برید ساخته و پرداخته‌ی دست بشر است، هر آینه آزمایش آن آسان است، سخن دانان و سخن وران خود را وادارید تا در این راستا نیروی خود را به كار گیرند و سخنی هم چون قرآن، زیبا و شیوا، محكم و استوار، و حكمت‌وار، بسازند و ارائه دهند؛ ولی هرگز چنین اقدامی نتوانید كرد، زیرا به خوبی می‌دانید كه قرآن همانند سخن بشر نیست. . .»

مراحل تحدّی

قرآن در چند مرحله، تحدّی و هم‌آورد خواستن خود را مطرح كرده:
1. نخست به طور مطلق سخنی همانند قرآن بیاورند:
«أَمْ یَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَلْ لاَ یُؤْمِنُونَ‌ فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ إِنْ کَانُوا صَادِقِینَ‌(1)؛ آیا می‌گویند: آن را بر بافته؟ [نه] بلكه باور ندارند! پس سخنی همانند آن بیاورند، اگر راست می‌گویند.»
2. سپس به اندازه‌‌ی ده سوره را مطرح نمود هرچند كوچك باشند:
«أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیَاتٍ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ‌ (2)؛ آیا می‌گویند كه آن را به دروغ به ما نسبت داده است؟ بگو: پس همانند ده سوره‌ی آن، حتی اگر افتراگونه باشد بیاورید و هركس را كه خواهید [به شهادت و داوری] بخوانید، اگر راست می‌گویید.»
3. آنگاه، برای آنكه از اعتبار مدّعیان بكاهد، پیشنهاد كرده كه یك سوره همانند قرآن بیاورند:
«أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ‌(3)؛. . . اگر راست می‌گویید، همانند یك سوره‌ی آن بیاورید. . .»
4. و برای آخرین بار، با قاطعیّت هرچه تمام تر، عجز و ناتوانی نهایی آنان را اعلام نمود:
«وَ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَدَاءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ‌. فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکَافِرِینَ‌ (4)؛ اگر ناباورید نسبت به آنچه بر بنده‌ی خویش فرو فرستاده‌ایم، پس همانند یك سوره‌ی آن بیاورید، یا سوره ای از هم چون فردی بیاورید. . . و اگر [چنین كاری را] نكردید و هرگز نتوانید كرد، پس پروا كنید از آتشی كه فروزنده‌ی آن آدمیان و سنگ خارا می‌باشد و برای كافران آماده گردیده است.»
در این آیه ذكر آدمیان در كنار سنگ خارا كنایه از آن است كه آدمیان فاقد شعور و تهی از خرد و اندیشه، هم چون سنگ خارا بوده و در كنار آن قرار دارند و در آتشِ سرسختی می‌سوزند.
5. آنگاه و پس از این تجربه‌ی تلخ و ناگوار برای ناباوران، روی سخن را به توده‌ی بشریت كرده، برابر اَبدیّت اعجاز و تحدّی قرآن را اعلام نموده است:
«قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلَى أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً (5)؛ بگو: اگر تمامی انس و جنّ [كه در بستر تاریخ قرار گرفته‌اند] گرد هم آیند و بخواهند همانند این قرآن بیاورند، هرگز نتوانند، گرچه همگی پشت در پشت یكدیگر قرار گیرند.»

نكته‌ی جالب

در آیات تحدّی به ویژه دو آیه‌ی اخیر، نكته‌ی جالبی وجود دارد كه سرّ اعجاز را بیش از هر چیز روشن و مُبَرهن می‌سازد. در آیه‌ی 24 سوره‌ی بقره عبارت «وَ لَنْ تَفْعَلُوا» اِخبار از آینده به صورت مطلق است بدین معنا كه هرگز و برای ابدیّت هم‌آوردی با قرآن نیاید؛ در سوره‌ی اسراء آیه‌ی 88 نیز همه‌ی جهانیان را از هم‌آوردی با قرآن ناتوان دانسته است. این یك اِخبار غیبی است كه جز از زبان «عالم الغیب و الشهاده» امكان صدور ندارد. هر نیرومند و صاحب هنری كه در مقام تحدّی و هم‌آوردی برآید، حداكثر می‌تواند هم‌اوردان معاصر و مجاور خویش را تا حدودی بشناسد و با شناخت اندازه‌ی توانایی آنان و مقایسه با توانایی خویش، خود را برتر بداند. ولی هرگز كسی جرأت آن را ندارد كه برای آینده و برای همه‌ی جهانیان، خود را برتر شمارد، زیرا شناختی به آیندگان و همه‌ی جهانیان نمی‌تواند داشته باشد.
ولی قرآن این شهامت را نشان داده و با كمال جرأت ناتوانی بشریت را در مقابله‌ی با قرآن برای همیشه و برای همه‌ی جهانیان در پهنای تاریخ اعلام نموده، كه این جرأت و شهامت بزرگ‌ترین دلیل اعجاز قرآن است. علاوه بر آنكه خود یكی از بزرگ‌ترین اِخبار غیبی قرآن به شمار می‌رود، چنان كه گذشت.

دامنه‌ی تحدّی

همان گونه كه متذكر شدیم تحدّی و هم‌آورد خواستن قرآن فراگیر است، همه‌ی جهانیان را شامل می‌شود و دامنه‌ی آن برای همیشه گسترده است، همان گونه كه برای دیروز بوده برای امروز و فردا نیز پابرجا است. ولی برخی را گمان است كه تحدّی قرآن مخصوص همان دوره‌ی اول بوده، مخاطبین آن عهد مورد تحدی قرار گرفته‌اند و این امر تا امروز گسترش ندارد؛ گرچه دلیل اعجاز قرآن- كه همان عجز عرب آن روز است- برای همیشه است. یعنی امروزه برای اثبات اعجاز قرآن، به عجز فُصَحای عرب معاصر نزول كه از مقابله و معارضه‌ی با آن ناتوان بودند، استدلال باید كرد؛ و هرگز فصحا و سخن دانان همه‌ی دوره‌ها مورد تحدی قرار نگرفته‌اند. نویسنده‌ی مصری معروف «بنت الشاطی» چنین می‌گوید: «معیار تحدی قرآن همان عجز فُصَحای عرب در عصر بعثت است. ولی دلیل اعجاز آن برای همیشه است و عرب و عجم را شامل می‌باشد. عجز سخن سنجان عصر اول- كه اصل بلاغت و فصاحت‌اند- برهان قاطعی است برای روشن شدن مسأله‌ی تحدّی. . .» (6) یعنی عجز سخن وران آن روز كفایت می‌كند و نیازی به پابرجا بودن موضع تحدی قرآن تا امروز نیست.
شاید نویسنده‌ی یاد شده بیم آن داشته كه اگر گفته شود قرآن همچنان در موضع تحدّی خود پابرجا است، به ناگاه آتش كفر و اِلحاد- كه در میان سخندانان عرب كم نیست- زبانه كشد، درصدد مقابله برآمده و همانند قرآن سخنی موزون و استوار اِرائه دهند و در پی آن بزرگ ترین پایه و ستون استوار دعوت اسلامی، از هم فرو ریزد. ولی او باید مطمئن باشد كه چنین اتفاقی نخواهد افتاد، زیرا قرآن بر اسلوب ویژه‌ای استوار است كه هرگز سخن بشری نمی‌تواند به آن برسد و حتی نمی‌تواند نزدیك آن گردد؛ چون كه اعجاز قرآن تنها بر شیوه‌ی بیانی آن استوار نیست، بلكه مجموعه‌ی لفظ و معنا، معیار اعجاز می‌باشد. جمال لفظ و كمال معنا، زیبایی و فریبایی عبارات، در كنار بلندای افق محتوا قرار گرفته است. كدام دانش‌ور و سخن‌ور توانایی است كه بتواند چنین مفاهیم عالیه و نوآوری‌های وسیع و گسترده را در همه‌ی زمینه‌های معرفتی و شناختی، در چنین قالب‌های موزون و دل كش و دارای جذبه‌ی معنوی و روحانی در آورد و ساختاری چنین مستحكم و استوار در عین زیبایی منظر ارائه دهد؟! تلاش در این راه سرانجامی جز رسوایی نخواهد داشت!
در عرصه‌ی تاریخ مواضع عبرت فراوانی وجود دارد. كسانی درصدد معارضه با قرآن برآمده‌اند، اما آنچه ارائه كرده‌‌اند نه تنها همانند قرآن نبوده، بلكه از درجه‌ی كلام معمولی هم فروتر افتاده است و جز عار و ننگ دست‌آوردی برای خود فراهم نساخته‌اند. هر كه با خود بیاندیشد تا این تجربه‌های تلخ تاریخ را تكرار نماید، و مواضع عبرت آن را درست ننگرد، پس اگر شرمنده‌ی خویش نگشت هرچه خواست انجام دهد. «مَنْ جَرَّبَ المُجرَّبَ حَلَّتْ به الندامَهُ؛ هركه آزمون شده ای را آزمون كند، جز پشیمانی دست‌آوردی نخواهد داشت.»
دكتر عبدالله درّاز در این زمینه گوید: «هركه شكّ و تردیدی دارد و گمان می‌برد كه در میان سخن دانان كسانی هستند كه توانایی هم‌آوردی با قرآن را دارند، می تواند به آسانی آن را آزمایش كند؛ به ادباء و سخن دانان عصر خویش مراجعه و از آنان پرسش نماید: آیا كسی از شما توانایی هم‌آوردی با قرآن را دارد؟ اگر گفتند: آری «لَوْ نَشَاءُ لَقُلْنَا مِثْلَ هذَا (7)؛ اگر بخواهیم می توانیم همانند آن بیاوریم!» پس به آنان بگوید: «هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ (8)؛ شاهد صدق این مدعی را اِرائه دهید.» و اگر گفتند: «لاَ طَاقَةَ لَنَا بِه ِ(9)؛ ما را توانایی آن نیست.» پس به آنان بگوید: چه شهادتی بر اعجاز بالاتر از اظهار ناتوانی است؟ آنگاه به تاریخ رجوع كند و از آن بپرسد: «فَمَا بَالُ الْقُرُونِ الْأُولَى‌ (10)؛ حال گذشتگان چگونه بوده است؟» هر آینه تاریخ پاسخ خواهد داد كه هیچ كس سر خود را در مقابل قرآن نیفراشته است و آن گروه ناچیزی كه سر به سوی قرآن تافتند، با رسوایی و بار ننگ بازگشتند و روزگار بر آثار آنان خطّ بطلان كشید و به دست فراموشی سپرد.» (11)

تحدّی در برتری سخن

گاه گفته می‌شود كه توانایی در صنعت سخن‌وری و قدرت بیان در همه‌ی مردم یكسان نیست و این قدرت برحسب ذوق و سلیقه و نحوه‌ی اندیشه و بینش هر انسان تفاوت می‌كند. هر فرد از افراد انسانی مواهب و یافته‌هایی ویژه‌ی خود دارد كه ساختار و شخصیت درونی او را تشكیل داده است. هر نویسنده یا صاحب سخنی گوشه‌ای از یافته‌های شخصی خویش را- كه ویژه‌ی خود او است- ارائه می‌دهد. «از كوزه برون هر آن طراوت كه در اوست.» از این رو شیوه‌های گفتاری و نوشتاری هر نویسنده با دیگری هم سان نخواهد بود. لذا چگونه می‌توان مردم را به تحدّی (هم آوردی با قرآن) خواند «فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ» (12) در صورتی كه آنان از هم آوردی با یكدیگر نیز عاجزند!؟
ولی پوشیده نباشد كه هم‌آوردی خواستن (تحدّی) در آن نیست كه سخنی هم سان و همانند سخن خدا بیاورند گونه‌ای كه در شیوه‌ی بیان و نحوه‌ی تعبیر كاملاً همانند باشد، زیرا این گونه همانندی جز با تقلید امكان پذیر نیست. (13) بلكه مقصود از «تحدّی» آوردن سخنی است كه هم چون قرآن از نظر معنویّت دارای جایگاهی ارجمند و والایی بوده و در درجه‌ی اعلای بلاغت و فصاحت قرار گرفته باشد؛ سخنی توانا و قدرتمند، رسا و گویا، با محتوایی بلند و متین و استوار باشد. علمای بیان طبق معیارهای مشخص، درجات رفعت و انحطاط هر كلامی را معین ساخته‌اند و برتری كلامی بر كلام دیگر با همین معیارها مشخص می گردد. در علم «بلاغت» به تفصیل از آن معیارها سخن گفته شده است.
ما هرگز منكر آن نیستیم كه سخن هركس زاییده‌ی نهاد و ساختار درونی او است و كسی را یارای آن نیست كه با دیگری در آنچه ساختار ذهنیّت او بر او اِلقا می‌كند، هم سان باشد. ولی آنچه در اینجا مطرح است هم سان بودن در درجه و رتبه‌ی فضیلت كلام است. همان گونه كه میان دو قصیده‌ی شعری یا نوشته‌ی ادبی مقایسه می‌شود و برتری یكی بر دیگری روشن می‌گردد، چنین مقایسه‌ای بر پایه‌ی قدرت بیان و رسایی سخن و اِعمال نُكات و دقایق سخن وری و سخن سنجی استوار است. این معیارها سخن یك شاعر یا سخن ور را با سخن دیگری نزدیك یا دور می‌نمایاند و نشست های ادبی و مسابقات هنری بر اساس همین معیارها انجام می‌گیرد.
سكّاكی- در كتاب «مفتاح العلوم»- پس از برشمردن معیارهای سنجش كلام گوید: «ارتفاع و انحطاط شأن كلام به مراعات همین نكات و ظرایف بستگی دارد. هرچه این نكات بیشتر رعایت شود، كلام بیشتر اوج می گیرد و هرچه كمتر، موجب انحطاط.» (14) آنگاه گوید: «البلاغه تتزاید الی أن تبلغ حدّ الاعجاز، و هو الطرف الاعلی و ما یقرب منه؛ بلاغت حالت تصاعدی دارد تا به مرتبه‌ی اعجاز پایان یابد و آن، درجه‌ی بالای بلاغت و نزدیك به آن است.»(15) از این سخن استفاده می‌شود كه «حدّ اعجاز» نیز درجات متفاوتی دارد. ولی این حد در مرتبه‌ای قرار دارد كه دست بشر به آن نمی‌رسد. (16)
خلاصه آنكه برتری یا همانندی دو كلام به مراعات نكات بلاغی و ظرافت‌های سخنوری بستگی دارد. معیارهای بلاغت در علم «معانی و بیان» آمده است و بیشتر این معیارها به معنا و محتوا بیش از لفظ و عبارت اهمیت می‌دهد، چنان كه شیخ عبدالقاهر جرجانی به این مطلب تصریح دارد. او در این باره گوید: «إذا رأیت البصیر بجواهر الكلام یستحسن شعراً او یستجید نثراً، ثمّ یجعل الثناء علیه من حیث اللفظ فیقول: حُلْوٌ رشیق، و حسَنٌ انیق، و عَذْبٌ سائغ، و خَلُوبٌ رائع، فاعلم انّه لیس ینبئك عن احوالٍ ترجع الی اجراس الحروف، و إلی ظاهر الوضع اللغوی، بل إلی امرٍ یقع من المرء فی فؤاده، و فضلٍ یقتدحه العقل من زناده (17)؛ اگر دیدی صاحب بینشی كه گوهرشناس سخن است، شعری را می‌ستاید یا نثری را به خوبی توصیف می‌كند، آنگاه ستودن آن را در جهت لفظ قرار داده می‌گوید: شیرین و لطیف است، زیبا و ظریف است، زلال و گوارا است، جالب و دلربا است، پس بدان كه این توصیف از نوای ناقوسی حروف آن حكایت ندارد، و به وضع لغوی آن بستگی ندارد، بلكه در رابطه با جنبه‌ای است كه بر دل آدمی اثر دارد و برتری است كه عقل آن را فروزان می‌سازد.»

 

«إنّ الكلام لفی الفؤاد و إنّما *** جُعلِ الكلام علی الفؤاد دلیلاً؛

حقیقت هر سخن چیزی است كه در دل می‌گذرد و هر سخنی از آنچه در دل می‌گذرد حكایت دارد.»

پی‌نوشت‌ها:

پی‌نوشت‌ها:
1. طور52: 33-34.
2. هود11: 13.
3. یونس10: 38.
4. بقره2: 23-24
5. اسراء17: 88.
6. عایشه بنت الشاطی؛ الاعجاز البیانی، ص65-66.
7. انفال8: 31. این آیه نقل كلام مشركین است كه در آن روزگار گفتند و خود را رسوا ساختند.
8. بقره2: 111.
9. بقره2: 286.
10. طه20: 51.
11. رك: عبدالله درّاز: النبأ العظیم، ص75. نمونه‌هایی از آن رسوایی‌ها را در التمهید، ج4، ص227 به بعد آورده‌ایم.
12. طور52: 34.
13. چنانچه مسیلمه‌ی كذاب و برخی دیگر همین كار تقلیدی را انجام داده، خود را رسوا ساخته‌اند. رك: التمهید،ج4، ص228 و 257.
14. سكاكی، مفتاح العلوم؛ ص80-194.
15. همان، ص196.
16. در این رابطه رجوع شود به: تفتازانی، مطوّل، چاپ اسلامبول، ص31.
17. شیخ عبدالقاهر، كتاب اسرارالبلاغه، ص3.

منبع مقاله :
معرفت، محمدهادی؛ (1389)، علوم قرآنی، قم: مؤسسه‌ی فرهنگی تمهید، چاپ پانزدهم.