نویسنده: محمدهادی معرفت




 

انسان همواره پرسش‌هایی درباره‌ی هستی و راز آفرینش با خود داشته و پیوسته در تلاش بوده است تا پاسخ‌های قانع كننده‌ای برای آن بیابد؛ سؤال‌هایی از قبیل آنكه از كجا آمده چرا آمده و به كجا می‌رود؟ كوشش‌های او برای یافتن پاسخ‌هایی در این زمینه، مجموعه مسایل فلسفی را تشكیل می‌دهد كه هدف آنها پی بردن به راز هستی است. ولی آیا این كوشش‌ها به پاسخ قانع كننده‌ای رسیده است و تمامی جوانب این پرسش‌ها روشن شده است، یا آنكه زوایای تاریك همچنان در مسایل و مباحث انجام شده وجود دارد؟ در این باره قرآن می‌فرماید: «وَ مَا أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِیلاً (1)؛ هر آن چه از دانش به دست آورده‌اید اندكی بیش نیست. »
دین، آن گونه كه قرآن عرضه كرده، پاسخ تمامی این مسایل را به گونه‌ی كافی و شافی داده است. با تعمّق در آنچه قران عرضه كرده، انحراف اندیشه‌ها تعدیل می شود و راه‌های نیمه رفته تكمیل می‌گردد. «یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْکُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ شِفَاءٌ لِمَا فِی الصُّدُورِ وَ هُدًى وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ‌ (2)؛‌ای مردم! پند و اندرزی از جانب خداوند به شما داده شده است كه مایه‌ی بهبودی و آرامش خاطرتان می‌باشد و رحمت و هدایتی برای مؤمنان است. »
مقصود از بهبود بخشیدن سینه‌ها، رها ساختن انسان از رنجی است كه در راه یافتن گمشده‌ی خود، در درون خود احساس می‌كند، زیرا بیانات وحیانی بهترین درمانی است كه این درد و رنج‌ها را بهبودی می‌بخشد.
«اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ‌ الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ‌ عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ‌» (3). این اولین آیاتی است كه بر پیامبر گرامی نازل گردیده و مسأله‌ی تعلیم انسان را مطرح ساخته است. البته تعلیم آنچه را كه انسان در پی تعلّم آن بوده است و فطرت و نهاد آدمی درخواست یافتن آن را داشته است. لذا می‌فرماید: «وَ آتَاکُمْ مِنْ کُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ (4)؛ آنچه را كه [در نهاد خود جویای آن بودید و] درخواست [دست یافتن به آن را] داشتید، [خداوند] به شما ارزانی داشت. »
لذا قرآن، چیزی را بر انسان عرضه داشته كه خود جویای آن بوده و نتوانسته به خوبی و روشنی به آن راه یابد، این خود دلیل اعجاز قرآن است. اگر این لطف و عنایت نبود، انسان هرگز به مقصود خویش دست نمی‌یافت و اندیشه‌ی كوتاه بشری به این روشنی و گستردگی، به مطلوب خود نمی‌رسید. در ذیل به برخی نوآوری‌های قرآن در جهت هدایت و تكامل انسان اشاره می‌شود.

معارف و احكام

نوآوری‌های دین در دو بُعد معارف و احكام است. معارف عرضه شده توسط قرآن در جایگاه بلندی قرار دارد و از هرگونه آلودگی و وهم پاك و از خرافات به دور است. از بُعد احكام نیز علاوه بر جامع و كامل بودن، از گرایش‌های انحرافی مُبرّا و خالص است.
بشریت از دیرباز در مسأله‌ی شناخت دست خوش اوهام و خرافات بوده است؛ از بَدَوی‌ترین قبایل تا متمدن‌ترین جوامع بشری آن روز، باورهایی از جهان هستی و مبدأ آفرینش و تقدیر و تدبیر داشتند، كه با حقیقت فاصله‌ی زیادی داشت و به تصوّراتی خیال گونه می‌مانست. با داشتن چنین شناختی، بشر آن روز هرگز نمی‌دانست از كجا آمده و چرا آمده و به كجا می رود. انبیا با آنكه جواب این پرسش‌ها را داده بودند، ولی گفتار انبیا با گذشت زمان دست خوش تحول و تحریف گردیده بود؛ تا آنكه قرآن مجید از نو پاسخ‌های روشن و قاطعی در تمامی این زمینه‌ها ارائه نمود.
با مختصر مراجعه به گفته‌ها و نوشته‌های سلف، در رابطه با مبدأ و معاد و راز آفرینش و صفات جمال و جلال پروردگار و روش و شیوه‌های انبیای عظام و مقایسه‌ی آن با آنچه قرآن بیان داشته، این تفاوت فاحش به خوبی آشكار می‌گردد. شاید تبیین این تفاوت، برای كسانی كه از عادات و رسوم و عقاید جاهلیّت باخبر باشند چندان مشكل نباشد. چه در یونان كه مركز دانش و بینش جهان آن روز به شمار می‌رفت، چه در جزیره العرب كه دورافتاده‌ترین جوامع بشری به حساب می‌آمد، حتی با مراجعه به كتب عهدین كه رایج‌ترین نوشته‌های دینی آن دوران شناخته می‌شد، این تفاوت آشكار می‌گردد. بررسی‌ها در این زمینه بسیار است و نیازی به تكرار نیست، نمونه‌هایی از آن را در ادامه می‌آوریم.
درباره‌ی تشریع احكام و قوانین حاكم بر نظام حیات اجتماعی، مبانی تشریعات وحیانی دارای دو امتیاز است كه در دیگر تشریعات وضعی (بشری) وجود ندارد، یا كمتر رعایت شده است.
اوّل: مُبرّا بودن از هرگونه گرایش‌های منحرف كننده كه ممكن است در قوانین وضعیّه تأثیرگذار باشد. تجربه نشان داده كه این امكان، در اكثریّت قوانین وضع شده بر دست انسان ها، تحقق یافته است. حتی انسان‌های بزرگ، هرچند سعی در پرهیز از گرایش های قومی، نژادی، منطقه ای، گروهی و صنفی نموده‌اند؛ باز ناخودآگاه لغزیده‌اند. امروزه، بشریّت از ناهنجاری این گونه قوانین وضعی، چه در سطح بین المللی و چه در محدوده‌های خاص، هنوز رنج می‌برد.
دوم: رعایت سه بُعد در حیات انسان، كه لازمه‌ی زندگی اجتماعی وی در این جهان است: رابطه‌ی وی با شؤون فردی و شخصی خود، رابطه‌ی وی با جامعه ای كه در پوشش آن قرار گرفته، رابطه‌ی وی با خدا و آفریدگار وی. كه در همین راستا اخلاق، معنویّت و كرامت انسانی مطرح می‌شود.
قوانین وضعیه، تنها شؤون فردی و اجتماعی را جهت بخشیده و حتی در بُعد اول كمتر توجه نموده، بیشتر همت را در بُعد دوم به كار انداخته است. ولی از بُعد سوم، یعنی رابطه‌ی با پروردگار، به كلی غفلت ورزیده است. در حالی كه همین بُعد سوم است كه به حیات انسان درخشش می‌دهد و او را كاملاً متعادل می سازد و از صورت «بهیمیّت»- انحصار در محدوده‌ی نیازهای جسمانی- به در آورده، به انسان چهره‌ی ملكوتی می‌بخشد.
اسلام، درباره‌ی شؤون خاص افراد وظایفی مقرّر داشته كه آدمی را در پندار و گفتار و رفتار متعادل می‌سازد؛ و نیز در تأمین مصالح همگانی و تضمین گسترش عدالت اجتماعی می‌كوشد تا جامعه‌ای سالم و سعادت بخش فراهم نماید، تا هر فرد به حقوق طبیعی و مشروع خود به آسانی دست یابد.
علاوه بر این دو جهت، انسان را به علوّ شرف و بلندای كرامت خویش آشنا می‌كند، جایگاه اخلاق و معنویّت را در زندگی به او نشان می‌دهد، تا او را از سقوط در «حضیض» ذلت نادانی‌ها و وابستگی‌های پست نگاه دارد و به «اوج» عزت و رفعت بالا برد.
اسلام، احكام و قوانین تشریعی خود را بر همین سه جهت بنیان نهاده، تا «وَ لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ» (5) را تحقق بخشد، ودایعی را كه در نهاد او قرار داده (6)‌ظاهر سازد و از حالت استعداد به صورت فعلیّت درآورد و از این راه منصب خلافت الهی را كه به او عطا كرده، جامه‌ی عمل بپوشاند. لذا خداوند بر انسان منت نهاد كه او را این چنین به شریعت خود مفتخر نمود و او را به این زیور گران قدر آراست.
«لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ‌ (7)؛ خداوند منت [بزرگی] بر مؤمنین نهاد كه پیامبری از میان خودشان برگزید، تا آیات و نشانه‌های خود را بر آنان بنمایاند، آنان را از درون پاكیزه سازد و كتاب [تعالیم شریعت] را به آنان بیاموزد و بینشی در درون آنان بیافروزد [تا حقایق برایشان آشكار شود] گرچه پیش از این سخت در گمراهی بودند. »
اینك به اختصار، به نمونه‌هایی از اعجاز هدایتی قرآن در دو بُعد معارف و احكام می‌پردازیم:

قرآن خدا را به بهترین وجهی وصف نموده، او را مجمع صفات كمال معرفی كرده و از هر زشتی و صفت ناپسندی مُبَرّا و منَزَّه دانسته است. در پایان سوره‌ی حشر می‌خوانیم: «هُوَ اللَّهُ الَّذِی لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلاَمُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ‌ هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى یُسَبِّحُ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ‌» (8)؛ او خدایی است كه جز او خدایی نیست. به هرچه پنهان و آشكار است آگاهی دارد. مهر او فراگیر و تمامی جهان هستی را چه در اصل وجود و چه در تداوم آن فراگرفته و این مهر با عنایت خاصّی بندگان صالح خدا را شامل شده است. او خدایی است كه جز او خدایی نیست. فرمانروایی است كه از هرگونه پستی و فرومایگی به دور است. پرتو رحمت او همگان را سلامت و سعادت بخشیده است. آرامش بخش جهانیان است و همگی در سایه‌ی رأفت او آرمیده‌اند. قدرت و شوكت و هیمنت او فراگیر است و بر هركه و هر چیز پیروز و توانمند می باشد و برتر از همه است. منزّه است چنین خدایی از هرگونه شریك و انبازی كه برای او پنداشته‌اند. او آفریننده و سازنده و صورت بخش همه‌ی موجودات است. بهترین نام‌ها و نشانه‌های نیك مخصوص او است. هر آنچه در آسمان‌ها و زمین است تسبیح گوی او است و همگان او را می‌ستایند. او است كه هرچه بخواهد انجام می‌دهد و هرچه انجام می‌دهد از مقام حكمت او برخاسته است. بدین سان هیچ چیزی سدّ راه او نمی‌گردد، خواسته‌های او جملگی وفق حكمت و بینش حكیمانه‌ی او انجام می‌گیرد.
این گوشه‌ای از صفات برجسته‌ی الهی است كه قرآن خدا را بدان ستوده است. ولی آیا در كُتُب دیگر یا اندیشه‌های دیگران، چنین وصفی از خدای متعال آمده، یا برعكس او را به گونه‌ای وصف كرده‌اند كه هرگز شایسته‌ی مقام الوهیّت حق تعالی نیست؟!
در تورات كنونی كه كهن‌ترین كتاب دینی به شمار می‌رود و پندار آن می‌رود كه معارف خود را از وحی آسمانی گرفته، می‌بینیم كه خدا به گونه‌ای ناپسند وصف شده كه خرد آن را نمی‌پذیرد. در داستان آدم و حوّا چنین نوشته كه خداوند آدم را از آن جهت از خوردن «شجره‌ی منهیّه» منع نمود تا مبادا دارای عقل و شعور گردد، سپس او را از بهشت بیرون راند تا مبادا از درخت «حیات جاویدان» نیز بخورد و همانند خداوند زندگی جاودانی یابد. (9) یا اینكه خداوند در پی آدم آمده بود و آدم در پشت درختان پنهان شده بود، خداوند نمی‌دانست آدم كجا است و او را می‌خواند تا خود را نشان دهد.
در داستان ساختن شهر بابل، خداوند بیم آن داشت كه انسان‌ها اگر گرد هم آیند، نیروی متشكلی را به وجود می آورند، آنگاه خطری متوجه ربوبیت خداوندی خواهد بود، لذا به جبرئیل دستور فرمود تا تجمع آنان را از هم بپاشد. (10)
از آن كه بگذریم، در اسطوره‌های یونانی قدیم، ترسیمی از خداوند جهان ارائه داده‌اند، كه انواع خدایان كوچك و بزرگ (آلهه) را در پی داشته است. گوشه‌ای از آن را- كه صرفاً خرافه می‌ماند-تاریخ نویس معروف «ویل دورانت» در كتاب تاریخ تمدن آورده است (رجوع شود به قسمت یونان باستان به ویژه فصل هشتم). (11)

قرآن، انبیای عظام الهی را در والاترین مقام قداست قرار داده، سرآمد بندگان خالص حق تعالی شمرده است. اینان نخبگان و برگزیدگان خلایق به شمار می‌روند. «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْرَاهِیمَ وَ آلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِینَ‌(12)؛ خداوند، آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برگزید. »
در سوره‌ی انعام (آیه‌های 84-87) پس از آنكه از پیامبرانی مانند اسحاق و یعقوب، نوح، داود و سلیمان و ایوب، یوسف و موسی و هارون و زكریّا و یحیی و عیسی و الیاس و اسماعیل و یسع و یونس و لوط، و پدران و فرزندان و برادران آنان یاد می‌كند، آنان را به «محسنین» و «صالحین» وصف می‌كند، كه آنان را بر جهانیان برتری داده و به راه راست هدایت نموده است.
در آیات و سوره‌های دیگر با بهترین وصفی آنان را ستوده است كه با مختصر مراجعه به قرآن كریم این ستایش والا به خوبی آشكار می‌شود.
این گونه تعبیرها در مورد پیامبران و اولیای الهی مخصوص قرآن است. در سایر متون تعبیرات ناروا در این زمینه زیاد به چشم می‌خورد. درباره‌ی حضرت نوح نوشته‌اند شراب خوار مستی بود كه از شدت بیهوشی برهنه و مكشوف العوره در میان چادر افتاده بود. (13) درباره‌ی حضرت ابراهیم نوشته‌اند كه هم سر خود را به دروغ خواهر معرفی كرد تا جان و مال خود را حفظ نماید (14). در صورتی كه هاجر در آن هنگام در سنین بالای عمر خویش در حدود هفتاد سالگی بود و جای واهمه نبود كه فردی غیور مانند حضرت ابراهیم، ناموس خود را فدای جان و مال خود كند. درباره‌ی حضرت لوط گفته‌اند كه در حال مستی با دخترانش درآمیخت و آنان را آبستن نمود. (15) درباره‌ی حضرت یعقوب كه با خداوند كُشتی گرفت و بر او چیره گشت و نبوت از او بستاد. (16)
هم چنین نوشته‌اند كه ودایع نبوت را از پدرش اسحاق با تزویر در ربود. (17) داستان عجل بنی اسرائیل و ساختن آن را به هارون نسبت داده‌اند. (18) هم چنین افسانه‌ی داوود و اوریا كه هم سر او را با ترفند شرم آوری از دستش ربود. (19) از این قبیل داستان‌های افسانه آمیز در كتب عهدین فراوان است كه در اینجا مجالی بیش از اشاره نبود.

اسلام در بُعد تشریع احكام از جامعیّت كاملی برخوردار است، كه در هیچ یك از شرایع باقی مانده و نیز تشریعات وضعی، چنین جامعیت و گستردگی به چشم نمی‌خورد.
اسلام- همان گونه كه اشارت رفت- در سه بُعد عبادات، معاملات و انتظامات، دیدگاه‌های مشخصی دارد و در تمامی جوانب این سه بعد به طور گسترده نظرات خود را ارائه داده، بشریّت را برای رسیدن به سعادت حیات (مادی و معنوی) به پیروی از خود فراخوانده است.
عبادات اسلام، انسان را به پاكی و صفای درون وامی دارد، او را از آلایش‌ها پاكیزه نگاه می‌دارد، روح را آرامش می‌بخشد و رابطه‌ی انسان را با ملكوت اعلا مستحكم می‌سازد و این خود موجب تقویت روح انسان و پاكی و صفای او است. با تأمّل در اَوراد و اذكار نماز و خلوص و توجه قلب به ساحت قدس الهی، و نیز مقاومت درونی كه از روزه حاصل می‌گردد، هم چنین با دقت در دیگر ادعیه و عبادات واجب و مستحب، به ویژه به لحاظ انجام دادن آنها در اماكن مقدسه، تمامی این‌ها حاكی از یك برنامه‌ی حساب شده برای پاك سازی و طهارت درون انسان و رشد و تكامل او است.
واژه‌ی «تزكیه» با تركیب‌های مختلف در قرآن فراوان آمده است و هدف از تشریع، به ویژه قسمت عبادات را مشخص می‌سازد و نشان می‌دهد كه هدف عبادات همان پاكی و صفای درون است.
در سوره‌ی «شمس» می‌خوانیم: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا (20)؛ به یقین رستگار است كسی كه درون خود را پاكیزه نماید. » و هدف بعثت را همین «تزكیه» خوانده: «یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِکَ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُزَکِّیهِمْ» (21). پیامبری كه نشانه‌ها و آیات الهی را بر مردم برمی شمرد و تلاوت می‌كند، شریعت و احكام الهی را به آنان می‌آموزد. به آنان بینش می‌دهد و آنان را پاكیزه می‌گرداند.
انسان در درون خود احساس می‌كند كه بر فراز هستی، نیروی برتری هست كه تمامی هستی‌ها را فراگرفته و خود را ذرّه‌ای كوچك می‌بیند كه بر روی امواج متلاطم هستی شناور است، آن نیروی برتر و قدرتمند است كه او و دیگر ذرّات هستی را نگاه داشته، به علاوه همین عجز و ناتوانی او را به سوی كمال و توانایی مطلق رانده، توجّه درونی او را به سوی كمال مطلق معطوف داشته است. از این رو از درون خود می‌كوشد تا این میل و رغبت و عشق به كمال مطلق را در صورت كلمات و الفاظ (ادعیه و اَذكار) اِبراز دارد، همین است كه عبارات سرشار از محبت و سپاس، از درون او می‌جوشد و سیل آسا سرازیر می‌گردد و اگر قصوری در خود احساس كرده درخواست گذشت و آمرزش می‌نماید. این چیزی است كه انسان از روزی كه خود را شناخته با آن خو گرفته و همواره سرشت وجود او با آن هم راز بوده است.
عبادت‌ها و نیایش ها- به شكل‌های گوناگون- صورت های تجسّد یافته‌ی ابراز عواطف درونی او است كه بر ملا می‌سازد. هر دین و آیینی به شكلی، قسمتی از نمایش‌های نیایش جوشان انسانی را سرلوحه‌ی عملی خود قرار داده است.
در آیین‌های كهن هندوئی و زرتشتی نمونه‌هایی از این گونه نمایش‌های عبادی-نیایشی وجود داشته است، گونه‌هایی نیز از نیایش میان جهودان و ترسایان رواج داشته و دارد. اما به نظر می‌رسد كه شكل‌های موسوم آمیخته با بسیاری از خرافات و بدعت‌های ناروا گردیده است.
این گونه ناهنجاری‌ها در تعلیمات دینی كم كم وسعت یافت و حجیم‌تر گردید تا آغاز قرن هفتم میلاد كه پیامبر اسلام شریعتی پاك و منزه بر بشریّت آن روز عرضه داشت. در این آیین عبادات و ادعیه و اذكار حاكی از توحیدی ناب و معنویّتی پاك بود. معنویّتی كه درون‌ها را به كلی از آلایش‌ها و تیرگی‌ها پاكیزه ساخته به آفاقی تابناك هدایت می‌نمود و انسان‌ها كه تشنه‌ی چنین آب زلال و گوارایی بودند، گمشده‌ی خود را در شریعت اسلام یافتند و از جان و دل آن را پذیرفتند.
بر پایه‌ی تعالیم قرآن كریم، دین نیامده كه بر مردم دشواری تكلیف را تحمیل كند، بلكه آمده تا آنان را از بار سنگین تیرگی درون رهایی بخشد.
«مَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لکِنْ یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ وَ لِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ‌ (22)؛ خداوند نمی‌خواهد بر شما تنگ بگیرد، بلكه می‌خواهد شما را پاك و نعمت خود را بر شما كامل نماید، باشد تا سپاس گذار باشید. »
«هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ‌ (23)؛ او [خداوند] از میان مردم جاهل پیامبری از خودشان برگزید، تا آیات او را بر آنان بخواند و آنان را پاك سازد و كتاب [شریعت حق] را به آنان بیاموزد، و بینش حكمت را در دل آنان بیافروزد، گرچه پیش از این در گمراهی آشكاری به سر می‌بردند. »
این آیه به سه مطلب اساسی اشاره دارد:
1. تزكیه، پاك سازی درون و آراسته نمودن شخصیت والای انسانیت كه در پس پرده‌ی كالبد جسمانی او نهفته است.
2. تعلیم كتاب، یعنی شریعت كه حاوی نبشته‌های تكلیفی و تشریعی است.
3. آموزش حكمت، یعنی بینش درونی كه مایه‌ی آراسته شدن رفتار و كردار انسان می‌باشد و همین بینش درونی غایة الغایات است كه آدمی را به اوج كرامت انسانی می‌رساند.
«یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشَاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً وَ مَا یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبَابِ‌ (24)، خداوند هركه را بخواهد [=شایسته دید] بینش حكمت را به او ارزانی می‌دارد و هركه این بینش را دریافت نمود، هر آینه بر انباشته‌ای از ارزش‌ها دست یافته، كه به این حقیقت جز صاحبان خرد پی نمی‌برند. »
عبادات در اسلام به گونه پاك و خردپسند و موافق فطرت اصیل انسانی عرضه شده است. در این عبادات نه فقط نیایش شایسته پروردگار و تقرّب او به درگاه الهی لحاظ شده، بلكه پاك سازی درون و پالایش نفس نیز مورد عنایت واقع شده، برآیند این دو گرایش موجب تعادل در ابعاد وجود انسان است.
«مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ حُنَفَاءَ وَ یُقِیمُوا الصَّلاَةَ (25)؛ بندگان خالص خدا در پیشگاه حضرت حق با درونی پاك و آراسته و از هرگونه آلایشی پیراسته،‌ به نیایش برمی خیزند. »
«إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ (26)؛ نماز، آدمی را از ناهنجاری در كردار و رفتار باز می‌دارد و از آن بالاتر، یاد خدا را در دل‌ها زنده نگه می‌دارد. »
«حَافِظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ وَ الصَّلاَةِ الْوُسْطَى وَ قُومُوا لِلَّهِ قَانِتِینَ‌ (27)؛ بر نمازها و [به ویژه] نماز میانه [نیم روزی] مواظبت كنید- كه درب رحمت الهی بر روی شما گشوده است- و در پیشگاه خداوند با حالت خضوع و خشوع بایستید. »
«وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاَةِ وَ إِنَّهَا لَکَبِیرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخَاشِعِینَ‌ (28)؛ از خو گرفتن به مقاومت و نیایش به درگاه ربوبیّت كمك بگیرید- تا شما را همواره زنده دل و نشاط افزا نگاه دارد- همانا نیایش پاك و به دور از آلایش باری سنگین است، جز بر كسانی كه لذت خشوع و خضوع در پیشگاه الهی را دریافته‌اند. »
«وَ أَقِمِ الصَّلاَةَ طَرَفَیِ النَّهَارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ ذلِکَ ذِکْرَى لِلذَّاکِرِینَ‌ (29)؛ در دو طرف روز [بامداد و واپسین] و پاسی از شب، نماز را به پا دار، كه زیبایی‌ها زشتی‌ها را از میان برمی دارد. و این یادآوری است برای كسانی كه یاد خدا باشند. »
البته این از ویژگی‌های عبادت در اسلام است كه نخست درون و سپس برون را پاكیزه می‌گرداند. پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله) در این باره می‌فرماید: «هرگاه در جلوی خانه‌های شما آبی روان باشد و پیوسته روزی پنج بار در آن آب شستشو كنید، آیا دیگر چركی و آلودگی بر بدن شما باقی می‌ماند؟»
فرمود: «نمازهای پنج گانه همانند همان آب جاری است كه هرگاه بنده‌ی خالص خدا نمازی به جا آورد، آلودگی‌های حاصله برطرف می‌شود. » (30)
امام صادق (علیه السلام) می‌فرماید: «اگر مردم با همان تذكر نخستین به خود واگذار می‌شدند و شریعت به دست آنان سپرده می‌شد، بدون یادگیری مجدّد كه به وسیله‌ی پیامبران پی در پی انجام می‌گرفت، هر آینه بر همان حالت نخستین همراه با آلودگی‌ها باقی می‌ماندند و همین بود كه شرایع پیشین فرسوده و از میان رفت. لذا خداوند خواست تا شریعت وی به دست فراموشی سپرده نشود، پیامبر اسلام را برانگیخت و نمازهای پنجگانه را وجب نمود، تا روزانه پنجبار یاد او كنند و نام او را به بزرگی ببرند، تا دین و شریعت هیچ گاه به دست فراموشی سپرده نشود. » (31) برای توضیح بیشتر به آیات (63-76) سوره‌ی فرقان رجوع كنید.
از عبادات كه بگذریم، ابواب معاملات و در كنار آن احكام انتظامی اسلام، آن اندازه گسترده و فراگیر است كه مایه‌ی حیرت دین پژوهان گردیده است. اصولاً شریعتی به این گستردگی كه تمامی ابعاد حیات جامعه را زیر دیدگاه خود قرار داده باشد و در هریك نظر داده باشد، همانند شریعت اسلام در دست نیست. یگانه دین الهی زنده‌ی جهان، اسلام است و بس.
«إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلاَمُ . . . (32)؛ اسلام تنها شریعتی است كه نزد خدا پذیرفته شده. . . »
«وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلاَمِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ‌ (33)؛ و هركه جز اسلام آئینی بجوید، هرگز از او پذیرفته نمی‌شود و درنهایت زیان برده است. »
شرح و بسط این مقال از حوصله‌ی بحث حاضر بیرون است، گوشه‌هایی از آن در «التمهید» (ج6، ص262-340) ارائه شده است.

پی‌نوشت‌ها:

1. اسراء17: 85.
2. یونس10: 57.
3. علق96: 3-5
4. ابراهیم14: 34.
5. اسراء17: 70.
6. اشاره به آیه‌ی امانت است (احزاب33: 72)
7. آل عمران3: 164.
8. حشر59: 23-24.
9. رك: باب سوم سفر پیدایش- عهد عتیق، شماره‌ی 1-12.
10. رك: باب یازده سفر پیدایش، شماره‌ی 22-24.
11. تاریخ تمدن، ج2، ص197 به بعد. و عربی آن به نام قصة الحضارة، ج6، ص317-347. (التمهید، ج6، ص 262-258).
12. آل عمران3: 33
13. سفر پیدایش، باب9، شماره‌ی 18-24.
14. همان، باب12.
15. همان، باب19.
16. همان، باب32، شماره‌ی 22-29.
17. همان، باب27.
18. سفر خروج، ‌باب32.
19. صموئیل دوم، باب11.
20. شمس91: 9.
21. بقره2: 129.
22. مائده5: 6
23. جمعه62: 2
24. بقره2: 269.
25. بینه98: 5.
26. عنكبوت29: 45.
27. بقره2: 238.
28. بقره2: 45.
29. هود11: 114.
30. وسایل، ج4، ص12 (مؤسسه آل البیت)، شماره‌ی 3.
31. همان، ص9، رقم8.
32. آل عمران3: 19.
33. آل عمران3: 85.

منبع مقاله :
معرفت، محمدهادی؛ (1389)، علوم قرآنی، قم: مؤسسه‌ی فرهنگی تمهید، چاپ پانزدهم.