مقدّمه
این نوشتار، نگاهى اجمالى به موضوع «بیت المال» در نهج البلاغه دارد. قلمروِ مقاله، تنها، بخشى از سخنان امام على(علیه السلام) در نهج البلاغه است، نه تمامى سخنان آن حضرت. هرچند، گاهى، فرازهاى نقل شده از نهج البلاغه، براى چند عنوان مربوط به بحث، مفید است ولى براى طولانى نشدن نوشته، از تکرار، جز در یک یا دو مورد، خوددارى شده است. اموال عمومى، به اقسام گوناگونى مانند مشترکات عمومى و مباحات اوّلیه و مجهول المالک و درآمدهاى عمومى، تقسیم مى شود، ولى مقصود از بیت المال، در این نوشته، اموالى است که اختیار هزینه کردن آن، به دست امام است، مانند غنائم جنگى و خراج و جزیه و زکات و صدقات عامه و اوقاف عمومى و ...
بى گمان، از نگاه اسلام، ثروت و مال، در حیات مادّى و معنوى انسانها، نقش اساسى دارد. تا آنجا که در برخى روایات، از «تنگدستى» به «روسیاهى در دنیا و آخرت»[1] و «مرگ سرخ»[2] و «مرگ بزرگ»[3] تعبیر شده است. در بعضى از روایات، فقر، موجب نقصان در دین و کاهش عقل و تحریک خشم معرفى شده است.[4] از این رو، در دین مقدّس اسلام، به مقوله اقتصادى و معیشتى بشر، در ابعاد مختلف آن، توجّه فراوانى شده است. هرچند مطالب مربوط به اقتصاد، به گونه اى پراکنده و جدا از هم مطرح شده، ولکن بررسى و تحقیقى همه جانبه، نشانه این است که مکتب اسلام، داراى نظام اقتصادى ویژه اى است که از وحى الهى نشأت گرفته و در دامن عصمت، رشد و نمو کرده و از ویژگیهاى بى شمارى برخوردار است.
آنچه قابل توجّه و دقّت است، این است که بیت المال، در نظام اقتصادى اسلام، بیشترین مباحث را به خود اختصاص داده و از جایگاهى ویژه برخوردار است. هدف از بیت المال، تأمین اهدافى بلند در حرکت تکاملى انسان به سوى سعادت و معنویّت و قرب الهى است. برخى از آن هدفها چنین است: 1ـ هدایت مردم به سمت اخلاق کریمه و ارزشهاى معنوى. 2ـ استقرار عدالت اجتماعى و اقتصادى در جامعه. 3ـ رشد استعدادها و شکوفایى ابتکار و خلاقیّت انسانها. 4ـ ریشه کن کردن فقر از جامعه. 5ـ رسیدگى به مصالح و منافع محرومان و مستضعفان و ... .
امام على علیه السلام خطاب به عبدالله بن زمعه[5] (از پیروان و یاران آن حضرت) آن هنگام که از او، درخواست کمک مى کند، ماهیّت بیت المال را براى او روشن مى کند. او، بیت المال را نه مال شخصى امام مى داند و نه مالِ فردى از مسلمانان، بلکه بیت المال، از آنِ مسلمانان است که در اختیار امامِ مسلمانان گذاشته مى شود تا به عدل، به مصرف مسلمانان برسد. حضرت مى گوید: إنَّ هذا المال لیس لی و لا لک! و انَّما هو فیءٌ لِلمسلمین و جَلْبُ أسیافهم. فإنْ شَرَکْتَهم فی حربهم کانَ لکَ مثلُ حظهم و إلّا فَجَناةُ أیدیهم لا تکون لغیر أفْواهِهمْ[6]؛ این اموال، نه مال من و نه از آنِ توست، بلکه غنیمتى گِردآمده از مسلمانان است که با شمشیرهاى خود به دست آورده اند. اگر تو، در جهاد، همراهشان مى بودى، سهمى چونان سهم آنان مى داشتى و گرنه، دسترنج آنان، خوراک دیگران نخواهد بود.
على علیه السلام به بخشى از آثار و نقش بیت المال در زندگى مسلمانان، اشاره کرده است. این آثار، چنین است:
1ـ اصلاح امور و تَفَقَّدْ أمرَ الخراجِ بما یُصْلِحُ أهلَه! فإنَّ فی صلاحه و صلاحهم صلاحاً لِمَنْ سِواهم و لا صَلاحَ لِمَنْ سِواهم إلّا بهم؛ لأنَّ الناسَ کُلُّهم عِیالٌ على الخراج و أهله[7]؛ خراج (بیت المال) را به گونه اى که وضع مالیّات دهندگان را سامان دهد، وارسى کن! زیرا، بهبودى وضع مالیّات و مالیّات دهندگان، سبب بهبودى امور دیگر اقشار جامعه است و تا امور مالیّات دهندگان اصلاح نشود، کار دیگران نیز سامان نخواهد گرفت؛ زیرا، همه مردم، نانْ خورِ مالیّات و مالیّات دهندگانند. امام على علیه السلام در این فراز، براى بیت المال، نقش محورى قائل شده و اصلاح تمامى امور را، بسته به اصلاح وضع مالیات و مالیات دهندگان دانسته است و این، نشانه جایگاه بلند بیت المال از نظر اسلام است. اگر دقت شود، حقیقت مطلب، همین است که امام على علیه السلام گفته است. بنابراین، هرچند، اقتصاد، از نگاه امام على علیه السلام آن گونه که مکاتب مادى گرا مى گویند، اصل نیست، اما تأثیر محورى و اساسى آن در اصلاح امور و رفع نابسامانیها مورد تأکید قرار گرفته است.
2ـ رفع نیاز مردم به بیت المال کلّهم عَیالٌ على الخراج و أهله[8]؛ تمام مردم، نانْ خورِ مالیات و مالیات دهندگانند. روشن است که هیچ انسانى، به تنهایى، نمى تواند نیازمندیهایش را برآورده کند، از این رو، نیاز به همیارى بیت المال وجود دارد.
3ـ دوام حکومت و لمْ یستقم أمْرُهُ الاَّ قلیلاً[9]؛ حکومت، با نابودى مالیات (بیت المال)، جز اندکى، دوام نمى آورد. این مطلب نیز، از بدیهات است که اداره و دوام حکومت، نیازمند بودجه است و یکى از راه حلهاى تأمین هزینه هاى دولت، گرفتن مالیات است. جاى شگفتى از کسانى است که در زمان حاضر، بحث از لزوم گرفتن مالیات براى اداره حکومت را مطرح مى کنند، در صورتى که امام على علیه السلام حدود هزار و چهارصد سال پیش، بر ضرورت مالیات براى استمرار حکومت تأکید کرده است. یادآورى این نکته لازم است که همان گونه که گرفتن همه مالیات از عواملِ بقاى حکومت است، به ناحق گرفتن آن و یا ظالمانه مصرف شدن اش، سبب سقوط حکومت خواهد شد.
4ـ اصلاح و تقویتِ نیروهاى مسلّح ثم لا قِوامَ للجنود إلاَّ بما یُخْرِجُ اللهُ لهم من الخَراجِ الذی یَقْوَوْنَ به على جَهادِ عدوِّهم و یعتمدون علیه فیما یُصلحهم و یکونُ مِنْ وَراءِ حاجتهِم[10]؛ سپس سپاهیان اسلام، جز به خراج و مالیّات رعیّت (بیت المال) که با آن، براى جهادِ با دشمن، تقویت گردند و براى اصلاح امور خویش، به آن تکیه کنند و نیازمندیهاى خود را بر طرف سازند، پا نمى گیرند. از جمله آثار بسیار مهم بیت المال، افزون بر استقلال اقتصادى، استقلال سیاسى است؛ زیرا، تا بودجه و سرمایه، در اختیار دولت نباشد، نمى تواند نیروهاى مسلح را، جذب و تأمین و مجهز به سلاحهاى پیشرفته کند و با نبود نیروى مسلَّحِ مجهز، استقلال سیاسى، تأمین نمى شود. آیت الله حسن زاده، در تفسیر این فراز، مى نویسد: اگر بیت المال نباشد، نیروهاى مسلَّح براى تأمین زندگى، باید در پى شغل و کار باشند، در نتیجه، آمادگى براى جهاد با دشمن، از بین مى رود.[11]
یکى از مباحث مهم در دانش اقتصاد، مبحث مالیات است. در این مبحث، مطالب فراوانى مانند تعریف مالیات، ضرورت وجود مالیات، سیر تحول مالیات، و راههاى جلب مالیات، ... مورد بحث و تحقیق قرار مى گیرد. این مطالب، از چشم مولا على علیه السلام در مدت کوتاه حکومت، مورد غفلت نبود. و در لابه لاى خطبه ها و نامه ها و دیگر گفتارها، به آنها اشاره کرده است. از جمله، در نامه پنجاه و سه، راههاى جلب بهتر مالیات را نشان داده و در آن، بر اصول اسلامى ـ انسانى، مانند «اصل عمران و آباد کردن زمینها» و «اصل رسیدگى به مشکلات و شکایات مالیات دهندگان» و «اصل رعایت و تخفیف مالیات»، تأکید ورزیده است. هر یک از این اصول، آثار و ثمرات فراوانى در مسایل اجتماعى و اقتصادى و سیاسى در پى دارد و رعایت آنها، نقش بسزایى در تحول و بهبودى سیستم مالیاتى دارد.
1ـ آباد کردن زمین و لیکُنْ نظرُکَ فی عِمارةِ الأرضِ أبْلَغَ من نظرِکَ فی استجلابِ الخَراج؛ لأنَّ ذالک لا یُدْرَکُ إلّا بالعِمارة و مَنْ طلب الخَراجَ لغیر عمارةٍ أخْرَبَ البلادَ و أهْلکَ العبادَ و لمْ یستَقِمْ أمْرُه إلاّ قلیلاً.[12] باید تلاش تو در آباد کردن زمین، بیشتر از جمع آورى خراج (مالیات) باشد؛ زیرا، خراج، جز با آبادانى، فراهم نمى شود و هر کسى، بخواهد خراج را بدون آبادانى زمین به دست آورد، شهرها را خراب، و بندگان خدا را نابود، و حکومتش جز اندک مدتى، دوام نخواهد آورد. آیت الله حسن زاده، در پى شرح این فراز از نهج البلاغه مى نویسد: امام على، در این بخش، اشاره کرده است که کم درآمدى صاحبان زمین، ناشى از والیان بدى است که تمام همّ و غمّ آنان، جمع آورى مالیات است، بدون رعایت حال رعیّت و کشاورزان.[13]
2ـ رسیدگى به شکایت مالیات دهندگان فإنْ شَکَوْا ثِقَلاً أوْ عِلّةً أوْ انقطاعِ شِرْبٍ أوْ بالَّةٍ أوْ إحالَةَ الأرضِ اغْتَمَرها غَرَقٌ أوْ أجحفَ بها عطشٌ خَفَّفْتَ عنهم بما تَرْجوُ أنْ یَصْلُحَ به أمْرُهُم.[14] پس اگر مردم، از سنگینى مالیات یا آفت زدگى یا خشک شدن آب چشمه ها یا کمى باران یا خراب شدن زمینى در سیلابها یا خشکسالى، شکایت کردند، در گرفتن مالیات، تا آن اندازه اى که بفهمى امورشان سامان مى یابد، تخفیف بده. دهقانان، از همه طبقات، زحمتکش تر و پرتلاش ترند و از سویى، زندگى آنان، اسیر عوامل طبیعى و پدیده هاى جهان طبیعت، همانند خشک سالى، سیل، سرما، گرما است. از این رو، آنان، نیاز بیشترى به توجه و همراهى حکومت دارند. این فراز از فرمان امام على علیه السلام اشاره به این مطلب دارد. ابن ابى الحدید، در باره زیاد نگرفتن مالیات و آثار منفى آن مى نویسد: استاندار اهواز، در حکومت انوشیروان، بیشتر از معمول، مالیات جمع آورى کرد و براى انوشیروان فرستاد. انوشیروان، فرمان داد که آنها را به صاحبانش مسترد کنند. سپس گفت: زیاد کردن ثروت شاه از مالیات نابه حق رعیت، همانند بنا کردن سقفى است بر پایه هاى لرزان و سست.[15]
3ـ عفو از مالیات و لا یَثْقُلَنَّ علیک شی ءٌ خَفَّفْتَ عنهم به المؤونة عنهم؛ فإنَّه ذُخْرٌ یَعودُونَ به علیک فی عِمارةِ بلادِکَ و تَزیینِ ولایتکَ مع اسْتِجْلابکَ حُسنَ ثَنائهم وَ تَبَجُّحِکَ باستفاضَة العدل فیهم[16]؛ هرگز، تخفیف دادن در مالیات، تو را نگران نسازد؛ زیرا، آن، اندوخته اى است که در آبادانى شهرهاى تو و آراستن ولایتهاى تو، نقش دارد و رعیت، تو را مى ستایند، و تو، از گسترش عدالت میان مردم، خشنود خواهى شد و به افزایش قوّت آنان، تکیه خواهى کرد. آیت الله حسن زاده، پس از شرح و تفسیر این بخش از فرمایش امام على علیه السلام مى نویسد: توجه به عمران و شکایات و تخفیف مالیات، براى حکومت، آثار مثبتى را به همراه دارد و والى، از این رهگذر، ضرر و زیان نمى کند؛ زیرا: اولاً، آبادى بلاد، منافع و سودش، به حکومت و والى نیز خواهد رسید. ثانیاً، آبادى و عمران سرزمین، زینت و افتخار حکومت به شمار مى آید. ثالثاً، این کار، موجب مدح و ثناى مردم را نسبت به حکومت و نیز عدالت و اعتماد آنان را فراهم مى کند. رابعاً، اگر شرایطى پیش بیاید که دولت، محتاج قرض گرفتن از مردم شود و نیازمند فداکارى جانى و مالى آنان باشد، آنان، به راحتى، پاسخ مى دهند.[17] ابن ابى الحدید، در این بخش، پس از شرح و تفسیر مى نویسد: در نامه شاپور، پسر اردشیر، به فرزندش، مطالبى همانند فرمایش امیر مؤمنان، یافته مى شود. او، این نامه را چنین گزارش کرده است: از وضع خراج و درآمد املاک، بازرسى کن، به وجهى که مایه بهبود خراج دهندگان باشد، زیرا، در بهبودى امر خراج و بهبود حال خراج دهندگان، بهبودى حال دیگران نهفته است و دیگران را، جز بدانها، بهبودى میسر نیست؛ زیرا همه مردم، نان خورِ خراج دهندگانند. و باید توجه تو به آبادى زمین، بیشتر باشد از توجه به جلب خراج، زیرا، خراج جز از زمین آباد، به دست نیاید ... .[18]
امام على علیه السلام در نامه پنجاه و یکم، در شأن و جایگاه ممیّزان مالیاتى، اوصافى را بیان کرده است که افزون بر شأن، ارزش و شرافت کارگزاران بیت المال، نشانه جایگاه و منزلت بیت المال نیز هست؛ زیرا، تا بیت المال، اهمیت و منزلت نداشته باشد، کارگزارانش، ارزش پیدا نخواهند کرد. این اوصاف چنین است:
1ـ خزینه داران مردم
فإنَّکم خزّانٌ الرعیة؛ پس همانا، شما (مأموران مالیات) خزینه داران مردم هستید.[19]
2ـ نماینده امت
فإنَّکم ... وکلاءُ الأُمة؛ پس همانا شما، نمایندگان امت مسلمان هستید.[20]
3ـ سفیران پیشوایان
فإنَّکم ... سفراءُ الأئَمة؛ پس همانا، شما، ... سفیران پیشوایان هستید.[21]
یکى از اهداف اساسى دین مقدس اسلام، برقرارى عدالت اجتماعى و قسط قرآنى در جامعه اسلامى است. بى گمان، تحقق چنین هدف و آرمان مقدسى، به عوامل فراوانى، بستگى دارد. از جمله مهمترین عوامل نقش آفرین، کارگزارانِ شایسته از نظر ایمان و اخلاق و رفتار است. از این رو، امام على علیه السلام در موارد بسیارى، به کارگزاران خویش، تأکید و سفارش مى کند که بهترین افراد را به عنوان همکار گزینش کنند. این مطلب، در برخى از موارد، مانند گرفتن مالیات، از اهمیت دوچندانى برخوردار است؛ زیرا مأمور مالیاتى، مى خواهد دسترنج و مایه حیات او را بگیرد و این، کارِ بسیار دشوارى است. از این رو، چنین شخصى، از جهات عدیده، باید شایستگیهاى لازم را داشته باشد. على علیه السلام صفات و وظایف ممیّزان مالیاتى را، چنین برشمرده است:
1ـ اصل انصاف فأنْصِفوا الناسَ من أنفسکم؛[22] در روابط با مردم (گرفتن مالیات) انصاف و مدارا را پیشه کنید. تأثیر رعایت عدل و انصاف در راحت گرفتن و راضى بودن مالیات دهنده، بر کسى پوشیده نیست. تاریخ نگارانى که در باب فلسفه تاریخ، قلم فرسایى کرده اند، یکى از عوامل پیشرفت سریع اسلام را، رفتار صحیح و عادلانه و مشفقانه رسول خدا صلى الله علیه و آله به هنگام مالیات گرفتن، دانسته اند. در اینجا، شایسته است، مطالبى را که منتسکیو نقل کرده، گزارش کنیم. وجود این باجهاى گزاف (که دولتهاى کشورهاى غیر اسلامى، در آن دورانها، به زور مى گرفتند) بود که سهولت عجیبى را به مسلمین، در فتوحات خود، اعطا نمود؛ زیرا، ملتهاى تسخیر شده از طرف اعراب، مى دیدند به جاى یک سلسله تعدّیاتى که در اثر لئامت امپراتوران، به آنها مى شد، با یک مالیات ساده که به سهولت مى دهند و به سهولت گرفته مى شود، مواجه و تابع شده اند. این بود که فتوحات مسلمین، با کمال سهولت، پیش رفت و ملتها، خوشبخت بودند و ترجیح مى دادند به یک ملت صحرانشین، مطیع بشوند تا به یک حکومت فاسد ... در مورد اخذ باجهاى گزاف، افراطِ نزدیک به جنون را، در تاریخ مشاهده کنید: آناستاز، مالیاتى براى استنشاق هوا وضع کرده بود![23]
2ـ نگرفتن لوازم ضرورى و لا تبیعُنَّ للناس فی الخَراجِ کِسوَة شتاءٍ و لا صَیفٍ و لا دابةٍ یَعْتَمِلوُنَ علیها و لا عبداً[24]؛ براى گرفتن مالیات، لباسهاى تابستانى و زمستانى و مَرکب سوارى و برده هاى کارى کسى را، نفروشید.
3ـ پرهیز از خشونت و لا تضربَنَّ أحداً سوطاً لمکانِ درهمٍ؛[25] براى گرفتن درهمى (مالیات) کسى را با شلاق (از باب مثال) نزنید. در این فراز، هر چند کلمه «درهم» و «سوط» آمده، ولى روشن است که «شلاق»، خصوصیتى ندارد و فرمان على علیه السلام پرهیز از هر گونه خشونت براى گرفتن هر گونه مالیاتى است.
4ـ احترام اموال مردم و لا تَمَسُّنَّ مالَ أحد فى الناس مُصَلٍّ و لا معاهدٍ إلاّ أنْ تجدوا فَرَساً أوْ سِلاحاً یُعْدى به على أهل الإسلام؛ فانَّه لا ینبغى للمسلم أنْ یَدَعَ ذلک فی أیدی أعداءِ الإسلام.[26] دست اندازى به مال کسى نکنید، [آن کس، چه نمازگزار باشد و یا معاهَد (کافر در پناه اسلام) مگر اسب یا اسلحه اى که براى تجاوز به مسلمانها به کار گرفته مى شود؛ زیرا، براى مسلمان، جایز نیست آنها را در اختیار دشمنان اسلام قرار دهد تا نیرومندتر از سپاه اسلام گردند.
5ـ کمک گرفتن از مردم و لا تدَّخِروا ... و لا الرعیةُ مَعوُنَةً؛[27] و از کمک گرفتن از مردم (در اخذ مالیات)، هیچ گونه کوتاهى مکنید. ممکن است این فراز، به گونه دیگرى نیز، ترجمه شود که مفهوم آن، کوتاهى نکردن از کمک به مردم باشد.
6ـ خداترسى انطَلِقْ على تقوى الله وحدَهُ لا شریکَ لَهُ؛[28] با ترس از خداى یکتایى که همتاى ندارد (به قصد جمع آورى صدقات) حرکت کن!
7ـ نترساندن مردم و لا تُرَوِّعَنَّ مسلماً؛[29] هیچ مسلمانى را نباید بترسانى!
8ـ اجازه گرفتن به هنگام وارد شدن و لا تَجْتازنَّ علیه کارهاً؛[30] با زور و بدون رضایت، از ملک شخصى، عبور مکن!
9ـ به اندازه گرفتن و لا تَاْخُذَنَّ منه أکثَر من حقِّ الله؛[31] بیشتر از حقوق الهى، از کسى (مالیات) مگیر!
10ـ سوء استفاده نکردن از قدرت فاذا قَدِمْتَ على الحَىِّ فَانْزِلْ بمائهم من غیر أنْ تُخالِطَ أبیاتهم ثُمَّ امْضِ إلیهم بالسکینة و الوقار حتّى تقومَ بینهم فَتُسَلِّمَ عَلَیهم و لا تُخْدِجْ بالتحیَّةِ لهم؛[32] هرگاه به آبادى اى رسیدى، در کنار آب فرود آى! وارد خانه هاى آنان مشو! سپس با آرامش و وقار، به سوى آنان حرکت کن تا در میان آنان قرارگیرى! آنگاه، به آنان سلام کن! در سلام و تعارف و مهربانى، کوتاهى مکن!
11ـ معرفى خود ثم تقول: «عبادَ الله! أرْسَلَنی إلیکم ولّیُ الله و خلیفتُه لآخذ منکم حقَّ الله فی أموالک.»؛[33] سپس مى گویى: «اى بندگان خدا! ولّى و جانشین خدا، مرا به سوى شما فرستاد، تا حقِّ خدا را که در اموال شما هست، از شما تحویل گیرم.»
12ـ پذیرفتن اظهارات مالک ثم تقول: ... «هل لله فی أموالکم فی حقِّ فَتُؤَدّوُهُ إلى والیه؟» فإنْ قالَ قائلٌ! «لا»، فلاتُراجِعْهُ و إنْ أنْعَمَ لکَ مُنْعِمٌ فَانْطَلِقْ مَعَهُ من غَیْرِ أنْ تُخیِفَهُ أوْ توعِدهُ أوْ تَعِسفَهُ أوْ تُرْهقَهُ، فَخُذَ ما أعطاکَ مِنْ ذَهَبٍ أوْ فِضَّهٍ.[34] سپس مى پرسى: ... «آیا در اموال شما، حقى که به نماینده او بپردازید، هست؟»، اگر کسى گفت: «نه»، دیگر، به او مراجعه مکن و اگر کسى پاسخ داد: «آرى»، همراهش برو، بدون آنکه او را بترسانى یا تهدید کنى و یا به کار مشکلى، وادار سازى. هرچه از طلا و نقره، به تو پرداخت، بردار.
13ـ وارد نشدن در محدوده اموال فإنْ کان له ماشیَةٌ أوْ إبلٌ فَلا تَدْخُلْها إلّا بإذْنِهِ؛ فإنَّ أکَثَرَها لَهُ[35]؛ پس اگر داراى گوسفند یا شتر بود، بدون اجازه اش، داخل مشو؛ زیرا، بیشتر اموال، از آنِ اوست.
14ـ رعایت حال حیوانات فإذا أتَیْتَها، فلا تَدْخُلْ علیها دخولَ مُتَسَلِّطٍ علیه و لا عَنیفٍ به و لا تُنَفِرَنَّ بهیمته و لا تُفْزِعنَّها و لا تَسوُءَ نَّ صاحَبها فیها[36]؛ هرگاه داخل شدى، مانند اشخاص سلطه گر و سختگیر، رفتار مکن! حیوانى را رم مده و هراسان مکن و دامدار را مرنجان!
15ـ اجازه تقسیم زکات به مالک وَاصْدَعِ المالَ صَدْعَیْنِ ثُمَّ خَیِّرْهُ فإذا اختارَ فَلا تَعْرِضَنَّ لِما اخْتارَهُ. فلا تزال کذالک حتّى یَبْقى ما فیه وَفاءً لحَقِّ اللهِ فی مالِهِ فَاقْبِضْ حَقَّ اللهِ منه. فإنْ استقالَکَ فَأقِلْهُ[37]؛ سپس، مالها را، دو دسته کن و صاحبش را اجازه ده که خود، انتخاب کند و بر انتخاب او، خُرده مگیر. به همین گونه رفتار کن تا باقیمانده، حقِّ خداوند باشد. و اگر دامدار، از این تقسیم، پشیمان شد و از تو درخواست گزینش دوباره دارد، بپذیر.
یکى از مطالبى که مورد اهتمام و تأکید فراوان على علیه السلام بوده، بازرسى مستقیم و حسابرسى امور بیت المال است. این مهم، در مدت کوتاه حکومت علوى، دوچندان بوده است و بارها در نهج البلاغه، بویژه در نامه هاى آن حضرت به والیان مناطق، این حساسیت، به چشم مى خورد. على علیه السلام نظارت بر بیت المال را، از وظایف اصلى و اساسى حاکم اسلامى مى داند. از این رو، دخل و خرج بیت المال را، مستقیماً، تحت نظارت خویش قرار داد و با متخلِّفان از احکام اسلامى، برخورد شدید کرد و از آنان، در باره نحوه جمع آورى و چگونگى خرج و هزینه بیت المال، پرسید و از کوچکترین تخلّفشان چشم نپوشید و در مواردى متخلَّف را عزل مى کرد. در این بخش، به پاره اى از مطالب نهج البلاغه در این باره، اشاره مى شود.
1ـ حسابرسى از کارگزاران
1/1ـ در نامه چهلم، خطاب به برخى از کارگزاران مى نویسد: بلغنى أنَّکَ جَرَّدْتَ الأرضَ فَأخَذْتَ ما تحت قَدَمَیْکَ و أکلتَ ما تحت یَدَیْکَ! فَارْفَعْ إلَىَّ حسابکَ! وَ اعْلَمْ أنَّ حِسابَ اللهِ أعظمُ من حسابِ الناس؛[38] به من خبر رسیده که کشت زمینها را، برداشته و آنچه را که مى توانستى، گرفته و آنچه در اختیار داشتى، به خیانت خورده اى! پس هرچه زودتر، حساب اموالت را براى من بفرست! و بدان که حسابرسى خداوند، از حسابرسى مردم، سخت تر است. 2/1ـ توبیخ پسر اشعث على علیه السلام در نامه پنجم، خطاب به اشعث پسر قیس، ضمن بیان پاره اى از مباحث حکومتى و اهمیت و جایگاه و مسؤولیت در برخورد با بیت المال، مى نویسد: و فی یدیکَ مالٌ من مالِ الله، عزّ و جلّ، و أنت فی خُزّانِهِ حتّى تَسَلِّمَهُ إلیَّ و لعلى ألّا أکونَ شَرَّ وُلاتک لک[39]؛ پیش تو، مالهایى از ثروتهاى خدا بزرگ، هست و تو، خزانه دار آنها هستى، تا به من بسپارى. امیدوارم براى تو، بدترین زمامدار نباشم. ابن ابى الحدید، مى نویسد، پس از اینکه نامه، به دست اشعث مى رسد، ناراحت مى شود و در میان مردم سخنرانى مى کند و مى گوید: «مرا، عثمان، فرماندار آذربایجان کرده و از على، همان گونه که از عثمان پیروى مى کردم، پیروى خواهم کرد ...». دست آخر، اشعث، به کوفه آمد و خود را تسلیم مولا على علیه السلام کرد.[40] لازم به یادآورى است که اشعث بن قیس، پیش از خلافت امام على علیه السلام از سوى عثمان، فرماندار آذربایجان شده بود. آیت الله حسن زاده، در ذیل این خطبه، از ابوالفرج، چنین گزارش مى کند: اشعث، چون وارد بر مولا على علیه السلام مى شود، شروع به سخن مى کند، ولى امام على علیه السلام با او، برخورد شدید مى کند. اشعث، عکس العمل نشان مى دهد و با کنایه، حضرت را تهدید مى کند. مولا على علیه السلام در مقابل، مى گوید: «آیا مرا از مرگ مى ترسانى و یا به مرگ تهدید مى کنى؟ به خدا سوگند! باکى ندارم مرگ سراغ من بیاید و یا من به استقبال مرگ بروم!».[41] ابن ابى الحدید، در باره نفاق و فساد اشعث مى نویسد: اشعث، در عصر حکومت امام على، از منافقان و دشمنان بود، همان گونه که عبدالله بن اُبَىّ در عصر رسول خدا، از منافقان و دشمنان بود. هر گونه فساد و نگرانى که در حکومت مولا على پدید مى آمد، ریشه اش از سوى اشعث بود.[42] 3/1ـ توبیخ مصقله على علیه السلام در نامه چهل و سوم که بر اساس گزارشى رسیده از مصقلة بن هبیرة شیبانى ـ کارگزار آن حضرت در منطقه اردشیر خُرة (فیروزآباد فارس) ـ صادر شده، او را بر رعایت نکردن عدالت، توبیخ مى کند و مى نویسد: بَلَغَنی عنک أمرٌ، إنْ کنتَ فَعَلْتَهُ فقد أسْخَطْتَ إلهک و عَصَیْتَ امامَک: أنَّکَ تَقْسِمُ فَی ءْ المسلمینَ الذی حازَتْهُ رِماحُهُم و خُیُولُهم و أُریقَتْ علیه دِماؤُهُم فی مَنِ اعْتامَکَ من أعراب قَوْمِک! فو الذى فَلَقَ الحبَّةَ و بَرَأ النسمة! لئن کان ذالک حَقّاً، لتَجِدَنَّ لَک عَلَىَّ هَواناً و لَتَخَفِنَّ عندی میزاناً. فلا تَسْتَهِنْ بِحقِّ ربِّکَ و لا تُصْلِحْ دُنیاکَ بِمُحْقِ دینکَ، فتکونَ من الأخسرین أعمالاً[43]؛ در باره تو، به من، گزارشى داده اند که اگر چنان کرده باشى، خداى خود را به خشم آورده اى و امام خویش را نافرمانى کرده اى. خبر رسید که تو، غنیمت (بیت المال) مسلمانان را ـ که نیزه ها و اسبهایشان، گرد آورده و با ریخته شدن خونهایشان، به دست آمده ـ به عربهایى که خویشاوندان تو هستند و تو را گزیده اند، پخش مى کنى! به خدایى که دانه را شکافت و پدیده ها را آفرید! اگر این گزارش، درست باشد، در نزد من، خوار، و منزلت تو، سبک گردیده است. پس حقِّ پروردگارت را، لبیک شمار و دنیاى خود را با نابودى دین، آباد مکن که زیانکارترین انسانى. آیت الله حسن زاده، در ذیل این خطبه مى نویسد: مصقلة بن هبیرة، از بزرگان «نجد» و از قبیله «بنى شیبان» بوده است. علت توبیخ و سرزنش مولا على علیه السلام عبارت است از اینکه مصقله، بخشى از بیت المال را، میان اقوام خویش تقسیم کرده، بى آنکه از امام على علیه السلام اجازه بگیرد به این نیّت که این تقسیم، از سهمیه آنان از بیت المال، به شمار مى آید. افزون بر این، مصقله، عده اى از جنگجویان علیه مسلمانان را ـ که در منطقه اهواز، اسیر شده بودند ـ با هزار درهم، از بیت المال، مى خرد و آنان را آزاد مى کند، ولى پول بیت المال را، نمى پردازد. امام على علیه السلام به محض خبردار شدن، او را احضار مى کند و ضمن قسط بندى بدهى، او را مجبور مى کند بر پرداخت ...[44]
2ـ نظارت بر بیت المال
در خطبه صد و نوزده در باره وظایف و مسؤولیتهاى حاکم اسلاى، مطالبى بیان شده، از جمله اینکه نباید جمع آورى بیت المال مسلمانان را، به دیگران واگذار کرد، به گونه اى که حاکم، اطلاع و نظارتى بر آن نداشته باشد؛ و لا ینبغی لی أنْ أدَعَ الجُنْدَ و المصر و بیتَ المالِ و جبایَةَ الأرضِ و القضا بین المسلمین و النظرِ فی حقوق المطالبین، ثم أخْرُج فی کتیبَةٍ أتْبَعُ أُخرى أتَقَلَقلُ تَقَلْقُلَ القِدْحِ فی الجفیرِ الفارغ[45]؛ و براى من، سزاوار نیست که لشکر و شهر و بیت المال و جمع آورى خراج و قضاوت میان مسلمانان و گرفتن حقوق درخواست کنندگان را، رها سازم، آنگاه با دسته اى، بیرون روم و به دنبال دسته اى، به راه افتم و چونان تیر نتراشیده، در جعبه اى خالى، به این سو و آن سو سرگردان شوم.
3ـ نظارت بر مخارج امیر الحاج
آن حضرت، در نامه شصت و هفتم، ضمن تبیین وظایف امیر الحاج در مکه (قثم بن عباس)، مطالبى را بیان مى کند. از جمله مى گوید: و انظر إلى ما اجتمع عندکَ من مالِ الله فَاصْرِفْهُ إلى مَنْ قِبَلَک من ذوی العیال و المَجاعَةِ مَصیباً به مواضعَ الفاقَةِ و الَخّلاتِ. و ما فَضَلَ عن ذلک فَاحْمِلْهُ إلینا لِنَقْسِمَهُ فِى مَنْ قِبَلنا[46]؛ در مصرف بیت المال ـ که در دست توست ـ بنگر! و آن را به عیالمندان و گرسنگان پیرامونت، بخش! و به مستمندان و نیازمندانى که به کمک مالى تو، سخت نیاز دارند، برسان! مازاد را، نزد ما بفرست، تا در میان مردم نیازمندى که در این سامان هست، تقسیم کنیم.
4ـ نظارت بر میهمانیهاى کارگزاران
امام على علیه السلام در امر نظارت بر حرکات و رفتار کارگزاران، حتى مسایل معمولى و پیش پا افتاده را، نادیده نمى گرفت و از آنان، بازخواست مى کرد. از این رو، در نامه به عثمان بن حنیف ـ که پس از این، تحت عنوان «الگو بودن حاکم اسلامى»، به تفصیل خواهد آمد ـ وى را به جهت شرکت در میهمانى بعضى اشراف بصره، مورد توبیخ و سرزنش قرار مى دهد و مى گوید: گمان نمى کردم، میهمانى شخصى را بپذیرى که نیازمندانشان، با ستم، محروم شده، و ثروتمندان آنان، بر سر سفره و دعوت شده اند! بنگر در کجایى و بر سر کدام سفره مى خورى! پس آن غذایى که حلال و حرام بودنش را نمى دانى، دور بیفکن و آنچه را به پاکیزگى و حلال بودنش یقین دارى، مصرف کن.[47]
در اسلام، مسأله حفظ بیت المال و دقت و احتیاط در مصرف آن، اهمیت ویژه اى دارد. دقت و احتیاط رهبرانِ مکتبِ انسان سازِ اسلام در هزینه کردن بیت المال، از عبرت انگیزترین امور در زندگى آنان به شمار مى آید و موجبات تعجب و شگفتى هر خواننده اى را فراهم مى کند. در میان ائمه علیهم السلام امام على علیه السلام به جهت شرایط زمانى و مکانى ویژه اى که در عصر حکومتش وجود داشته؛ در این امر، سرآمد و زبانزد است. تاریخ، نمونه هاى زیادى از این سان رویدادهاى شگفت انگیز را در زندگى مولا على علیه السلام در سینه خود حفظ کرده است. در این بخش، به چند نمونه از گفتار و کردار آن حضرت در باره اینکه حاکم اسلامى، در مصرف کردن بیت المال، باید الگو و اسوه باشد، اشاره مى شود.
1ـ هماهنگى با زندگى طبقه ضعیف
على علیه السلام دوستى در بصره، به نام علاء بن زیاد[48] دارد. او، مریض مى شود و على علیه السلام به عیادت او مى رود. مولا على علیه السلام هنگامى که خانه عریض و طویل او را مى بیند، خطاب به او مى گوید: ما کنتَ تَصْنَعُ بسعةِ هذه الدار فی الدنیا و أنْتَ إلیها فی الآخرة کُنْتَ أحوج؟[49] با این خانه وسیع در دنیا، چه مى کنى در حالى که در آخرت، به آن نیازمندترى؟ علاء، سپس، شکایت برادرش، عاصم، را که گوشه گیرى را انتخاب کرده و لباسهاى مندرس پوشیده، به على علیه السلام مى کند. مولا، فرمان مى دهد که او را احضار کنند. وقتى او را مى آورند، خطاب به او مى گوید: اى دشمنک جان خویش! شیطان، بر تو راه یافته و تو را صید کرده، آیا به خانواده ات رحم نمى کنى؟ ... عاصم بن زیاد، عرض کرد: «یا على! من، از تو پیروى مى کنم.» امام على علیه السلام در جواب گفت: إنَّ الله تعالى، فَرَضَ على أئمةِ العدل أنْ یُقَدّروا أنفسهم بِضَعَفَةِ الناس کیلا یَتَبَّیَغَ بالفقیر فقرُه؛ خداوند متعال، بر پیشوایان عدل و حق، واجب کرده است که بر خود سخت گیرند و شیوه زندگى را، هماهنگ با وضع زندگى طبقه ضعیف مردم قرار دهند تا نادارى و فقر، فقیر را از جا به در نبرد. محقق خوئى، در ذیل این خطبه، روایاتى را گزارش کرده که بر لزوم هماهنگى زندگى رهبران دینى با طبقه ضعیف و کم درآمد، دلالت دارد. ایشان، به دنبال خطاب مولا على علیه السلام به عاصم، برادر علاء، بحث مفصلى را در باره رفتار و افکار و عقاید و مطاعن و کرامات صوفیه، تحت هفت مقام، در سیصد و هشتاد صفحه مطرح کرده است.[50] ابن ابى الحدید، در باره نفوذ و تأثیر کلام امام على علیه السلام مى نویسد: پس از فرمایش على به عاصم، وى، از مکانى که در آن نشسته بود، حرکت نکرد، مگر اینکه عاصم، لباسهاى کهنه و مندرس را به در کرد و لباس نو پوشید.[51]
2ـ احتیاط امام على علیه السلام در بیت المال
عثمان بن حنیف، از دودمان اوس، با برادرش، سهل بن حنیف، در محضر رسول خدا صلى الله علیه و آله اسلام را پذیرفتند و همیشه از یاران على علیه السلام به شمار مى آمد. على علیه السلام او را به جاى عبدالله بن عامر، پسرخاله عثمان بن عفان، به استاندارى بصره منصوب کرد. روزى، او، دعوت فرد پولدارى را پذیرفت و سر سفره رنگین وى نشست. این کارِ عثمان بن حنیف، به امام على علیه السلام گزارش شد. آن حضرت، ناراحت شد و ضمن نامه اعتراض آمیزى[52]، مطالب بسیار مهمى را گوشزد کرد. در آغاز یادآورى مى کند: پسر حنیف! به من گزارش داده اند که مردى از سرمایه داران بصره، تو را به میهمانى خویش فراخوانده و تو، به سرعت، به سوى آن شتافته اى، خوردنیهاى رنگارنگ، براى تو آورده اند و کاسه هاى پر از غذا، پى در پى، جلوى تو مى نهادند! گمان نمى کردم میهمانى مردمى را بپذیرى که نیازمندانشان: با ستم، محروم شده و ثروتمندان آنان، بر سر سفره، دعوت شده اند. بنگر در کجایى و بر سر کدام سفره مى خورى! پس آن غذایى که حلال و حرام بودنش را نمى دانى، دور بیفکن و آن چه را به پاکیزگى و حلال بودنش، یقین دارى، مصرف کن! ألا و إنَّ لکلِّ مأمومٍ إماماً یَقْتَدِى به و یستِضی ءُ بنور علمه! ألا و إنَّ إمامکم قد اکتفى من دنیا بِطِمْرَیهِ و من طُعَمِهِ بِقُرْضَیهِ ... فوالله! ما کَنَزْتُ من دُنْیاکم تِبْراً و لا ادَّخَرْتُ من غنائمها وَفْراً و لا أعْدَدْتُ لبالی ثوبی طمْراً و لا خُرْتُ من أرضها شِبْراً و لا أخذتُ منه إلّا کقُوتِ أتانٍ دَبِرَةٍ و لهی فی عینی أوْهى و أهْوَنُ من عَفْصَةٍ مَقِرَة ... آگاه باش! هر پیروى را، امامى است که از او پیروى مى کند و از نور دانشش، روشنى مى گیرد. آگاه باش! اما شما، از دنیاى خود، به دو جامه فرسوده و دو قرص نان، رضایت داده است ... . پس سوگند به خدا! من از دنیاى شما، طلا و نقره اى، نیاندوخته و از غنیمتهاى آن، چیزى، ذخیره نکرده ام! بر دو جامه کهنه ام، جامه اى نیفزودم و از زمین دنیا، حتى یک وجب، در اختیار نگرفتم! ... دنیاى شما، در چشم من، از دانه تلخ درخت بلوط، ناچیزتر است ... و لو شئتُ لَاهتدَیْتُ الطریقَ إلى مُصفّى هذا العسلِ و لُبابِ هذا القَمْحِ و نسائجِ هذا القَزِّ و لکن هیهات أنْ یَغْلبنی هواى و یَقُودَنى جَشعی إلى تخّیرِ الأطعمة ـ لعلّ بالحجازِ أوْ الیمامةِ مَنْ لا طَمَعَ له فی القُرْصِ و لا عهد له بالشِبَعِ ـ أو أبیْتَ مِبْطاناً و حولی بطونٌ غَرْثى و أکبادٌ حَرّى؛ من، اگر مى خواستم، مى توانستم از عسل پاک و از مغز گندم و بافته هاى ابریشم، براى خود، غذا و لباس فراهم آورم، اما هیهات که هواى نفس، بر من چیره گردد و حرص و طمع، مرا وا دارد که طعامهاى لذیذ برگزینم در حالى که در حجاز یا یمامه، کسى باشد که به قرص نانى نرسد و یا هرگز، شکمى، سیر نخورد، یا من سیر بخوابم و پیرامونم، شکمهایى که از گرسنگى به پشت چسبیده و جگرهاى سوخته، وجود داشته باشد! آیت الله حسن زاده، در باره عثمان بن حنیف، مى نویسد: وى، تربیت شده دست مبارک رسول خدا صلى الله علیه و آله بود و به درجات عالیه از کمال، رسیده بود. و عمر نیز به او عقیده داشت و جمع آورى خراج منطقه وسیعى از حکومت را، به او واگذار کرده بود. پس از او، امام على علیه السلام وى را، به عنوان والى بصره، منصوب کرد. ... و اینکه امام على علیه السلام به مجرد خطاى کوچکى (حضور بر سر سفره اشرافى) او را توبیخ کرده، دلیل بر مقام و منزلت اوست. سپس، آیت الله حسن زاده، در باره هدف از تشکیل چنان مجلسى، احتمالاتى را مطرح مى کند. احتمال سوم، عبارت است از اینکه: دعوت کنندگان، از مخالفانِ امام على بوده اند و خواسته اند با غذاهاى آنچنانى، دلِ عثمان را بربایند و او را به طرف معاویه جذب کنند، از این رو، امام على علیه السلام او را توبیخ کرده است. امام على علیه السلام پس از توبیخ عثمان، شیعیان خویش را به الگو قرار دادن سیره و رفتار خویش، دعوت کرده و در دو کلمه، سیره عملى خویش را به جهانیان معرفى کرده است: الف) او، از لباس و زینت دنیا، به طمرین (دو جامه ازار و رداء)، بسنده کرده است. ب) و از خوراکیها و لذائذ دنیا به دو قرص نانِ جو، بسنده کرده است.[53] امام على علیه السلام در حالى، این گونه زندگى مى کرد که خلفا و رهبران حکومتهاى دیگر آن عصر، زندگیهاى افسانه اى ـ که قابل پذیرشِ کمتر کسى مى تواند باشد ـ داشته اند. ابن ابى الحدید، مى نویسد: سبب اینکه امام على علیه السلام دو لباس داشته، این است که یکى اِزار، براى پوشاندن بدن، و یکى رداء، براى پوشاندن سر بوده است. ـ سپس مى گوید: ـ روایت شده که على به جز روزهاى قربان (اعیاد) غیر از نان، خورشت دیگرى نداشت.[54]
3ـ سوء استفاده نکردن از مقام
اشعث بن قیس ـ که از سردمداران منافقان و از دشمنان سرسخت حضرت على علیه السلام بود ـ[55] به خیال اینکه با دادن چشم روشنى، تحت عنوان هدیه، مى تواند به على علیه السلام نزدیک شود، حلوایى را، شب هنگام، به درب منزل على علیه السلام مى رساند. حضرت از او مى پرسد: «آیا بخشش است یا زکات و یا صدقه؟ زکات و صدقه، بر ما اهل بیت، حرام است.» او، در پاسخ مى گوید: «هدیه است.» على علیه السلام در پاسخ مى گوید: «زنان بچه مرده، بر تو بگریند! آیا از راه دین، وارد شدى که مرا بفریبى یا عقلت آشفته شده و یا جن زده شدى آیا هذیان مى گویى؟». و الله لو أُعْطِیتُ الأقالیمَ السبعة بما تحتَ أفلاکها على أنْ أعصی اللهَ فی نَمْلةٍ أسْلُبُها جُلْبَ شعیرةٍ ما فَعَلتُهُ! و إنَّ دنیاکم عندی لأهون من وَرَقةٍ فی فمِ جَرادَةٍ تَقْضَمُها! ما لعلیٍّ و لِنَعیمٍ یَفنى و لذةٍ لا تبقى ...[56] سوگند به خدا! اگر هفت اقلیم را، با آنچه در زیر آسمانهاست، به من دهند، تا خدا را نافرمانى کنم که پوست جوى را از مورچه اى، ناروا بگیرم، چنین نخواهم کرد! و همانا دنیاى آلوده شما، نزد من، از برگ جویده شده دهان ملخ، پست تر است! على را با نعمتهاى فناپذیر و لذتهاى ناپایدار چه کار؟
4ـ نگرانى امام على نسبت به بیت المال
به هنگام شهادت على(علیه السلام) به اهالى مصر، در باره اهتمام و نگرانى نسبت به بیت المال، مى نویسد: و إنّی إلى لقاءِ الله لَمشتاقٌ و حُسْنِ ثوابِهِ لَمُنْتَظِرٌ راجٍ، و لکنَّنی آسَى أنْ یَلِی أمر هذه الأُمة سُفَهاؤُها و فُجّارُها، فیتخذوا مالَ الله دُوَلاً[57]؛ همانا، من، براى ملاقات پروردگار، مشتاق و به پاداش او، امیدوارم، لکن از این اندوهناکم که بى خردان و تبهکارانِ این امت، حکومت را به دست آورند، آنگاه، مال خدا را دست به دست بگردانند. سیره و روش امام على علیه السلام حساسیت و نگرانى نسبت به بیت المال است. این حساسیت و اهتمام، در حدى است که آن حضرت را رنج مى دهد و هیچ گاه، حتى دم مرگ، وى را رها نمى کند. در باره دقت و احتیاط امام على علیه السلام در هزینه کردن بیت المال، مطالب و رویدادهاى فراوانى، در کتابهاى تاریخ و حدیث، رسیده است که سبب تعجب و شگفتى خواننده را فراهم مى کند و جز از مولا على علیه السلام چنین گفتار و کردارى قابل قبول نیست. جهت رعایت اختصار، از گزارش آنها، خوددارى مى شود.[58]
اگر گفته شود: «نهج البلاغه، کتاب عدالت و على علیه السلام مجرى و شهید راه عدالت است»، کلامى دور از حقیقت نیست. بى گمان، اگر نهج البلاغه، عدالت را تفسیر و معنا نمى کرد، آیات قسط و عدل قرآنى، بدون تفسیر مى ماند و على علیه السلام در مدت کوتاه حکومتش، عدالت را اجرا نمى کرد، عدالت پس از پیامبر(صلی الله علیه واله)، اجراکننده اى را به خود نمى دید. اجراى عدالت، کار بسیار دشوارى است و جز از افرادى همانند على علیه السلام امکان پذیر نیست؛ زیرا، اجراى عدالت و عدالت خواهى، همراه با مشکلاتِ طاقت فرسایى است که براى هر کسى، قابل تحمل نیست. بى گمان، قسط و عدالت، از مهمترین اهداف بعثت انبیاى الهى بوده و جامعه اسلامى، بدون عدالت، معنا ندارد. از این رو، امام على علیه السلام نهایت تلاش را در اجراى عدالت اسلامى، در تمامى ابعادش، بویژه در استفاده از بیت المال کرده است تا آنجا که در باره اش گفته شده: قُتِلَ علیٌّ لشدَّةِ عدالته. آنچه ملاحظه مى شود، برخى از فرمایشهاى آن حضرت، در باره رعایت عدالت در هزینه کردن بیت المال است.
1ـ رعایت عدالت با خویشان
در خطبه دویست و بیست و چهارم، در مقام تبیین قبح ظلم و دورى از آن و اهتمام به رعایت حقوق مردم در بیت المال، مى گوید: و الله! لَأنْ أبیتَ على حَسَکِ السَعدانِ مُسَهَّداً أوْ أُجَرَّ فی الأغْلالِ مُصَفَّداً، أحبُّ إلىَّ من أنْ ألْقىَ اللهَ و رسولَهُ یومَ القیامة ظالِماً لِبَعْضِ العباد و غاصِباً لِشیى ءٍ فى الحطام ... و الله! لقد رأیْتُ عقیلاً و قد أملق حتّى استَماحَنی من بُرِّکم صاعاً، و رأیتُ صبیانَه شُعْثَ الشعُورِ، غُبْرَ الألوان من فَقْرِهم کأنَّما سُوِّدَتْ وجوهُهْم بالعِظْلِمِ و عاودَنی مُؤکَّداً و کَرَّرَ علیّ القولَ مُرَدِّداً فأصْغَیْتُ إلیه سمعی، فظَّنَ أنّی أبیعُهُ دینی و أتَّبعُ قیادَهُ مُفارقاً طریقتی، فأحْمَیْتُ له حَدیدةً، ثم أدْنَیْتُها من جِسْمِهِ لِیَعْتَبِر بها، فضجَّ ضجیجَ ذی دَنفٍ مَن ألَمِها، و کاد أنْ یَحْتَرِقَ من مِیْسَمِها. فقلتُ له: «ثَکَلَتکَ الثواکل! یا عقیل! أتَئنُّ من حدیدةٍ أحماها إنسانُها لِلَعِبِهِ و تَجُّرُنی إلى نارٍ سَجَرها جَبّارُها لِغَضبِهِ؟ أتَئنُّ من الأذى و لا أئِنُّ من لَظىً؟»؛[59] سوگند به خدا! اگر بر روى خارهاى سعدان، به سر ببرم و یا با غل و زنجیر، به این سو و آن سو کشیده شوم، خوشتر دارم تا خدا و پیامبرش را، در روز قیامت، در حالى ملاقات کنم که به بعضى از بندگان، ستم، و چیزى از اموال را غصب کرده باشم! به خدا سوگند! برادرم، عقیل، را دیدم که به شدت، تهیدست شده و از من، درخواست داشت تا یک مَنْ از گندمهاى بیت المال را به او ببخشم. کودکانش را دیدم که از گرسنگى، داراى موهاى ژولیده و رنگشان تیره شده بود، گویا با نیل، رنگ شده بودند. پى در پى، مرا دیدار و درخواست خود را تکرار مى کرد. چون گفته هاى او را گوش فرا دادم، پنداشت که دین خود را به او واگذار مى کنم و به دلخواه او، رفتار، و از راه و رسم عادلانه خود، دست برمى دارم. روزى، آهنى را در آتش گداخته به جسمش نزدیک کردم تا او را بیازمایم. پس چونانِ بیمار، از درد فریاد زد و نزدیک بود از حرارت آن بسوزد. به او گفتم: «اى عقیل! گریه کنندگان بر تو بگریند! از حرارت آهنى، مى نالى که انسانى، به بازیچه، آن را گرم ساخته، اما مرا، به آتش دوزخى مى خوانى که خداى جبارش، با خشم خود، آن را گداخته است؟ تو از حرارت ناچیز، مى نالى و من از حرارت آتش الهى ننالم؟».
2ـ تقسیم عادلانه بیت المال
ابن ابى الحدید، در شرح خطبه نود ـ که معروف به اشباح شده و پس از مرگ عثمان، ایراد شده است ـ مى نویسد: على علیه السلام پس از تعریف و تمجید برخى از یاران، بر منبر رفت. ضمن بیان مطالبى از گذشته، گفت: «مبادا، گروهى از شما که دنیا، آنان را در بر گرفته و براى خود، زمین و املاک فراوانى فراهم ساخته، و بر اسبهاى راهوار، سوار، و کنیزکان زیبا و خوشرو را، به خدمت گرفته اند، اگر آنان را، به حقوق خودشان، بازگردانم (کنایه از گرفتن بیت المال) ناراحت و ناخشنود گردند!». سپس حضرت خطاب به مردم مى گوید: چون فردا، فرا رسد، صبح زود، پیش من آیید که نزد من، اموالى است، باید میان شما تقسیم کنم و باید همه مسلمانان، چه عرب و چه عجم و چه کسانى که مقرّرى مى گیرند و چه کسانى که مقرّرى نمى گیرند، پیش من بیایند. براى شما و خودم، از خدا، آمرزش مى خواهم. ابن ابى الحدید، به نقل از استادش، ابوجعفر اسکافى، مى نویسد: این گفتار، نخستین سخنانى بود که عده اى را خوش نیامد و موجب کینه توزى شد. چون فردا رسید، على به کاتب خود، عبیدالله بن ابى رافع، فرمان داد، نخست، از مهاجران شروع کند و به هر یک از آنان، سه دینار، و سپس به هر یک از انصار نیز، سه دینار و سپس به دیگران، چه سفید و چه سیاه، هر یک، سه دینار بدهد. در این هنگام، سهل بن حنیف، مى گوید: «اى امیر مؤمنان! این مرد، دیروز، غلام من بود و امروز، او را آزاد کرده ام، آیا به او، سه درهم و به من نیز سه درهم مى دهى؟». على گفت: «به او، همان مقدار که به تو مى دهم، باید داده شود؛ زیرا، هیچ کس را بر دیگرى، جز به تقوا، برترى نیست.» ابن ابى الحدید، سپس مى گوید: طلحه و زبیر، به هنگام بیعت با على گفتند: «ما، به شرطى با تو بیعت مى کنیم که ما را در حکومت، شریک گردانى.» على به آن دو گفت: «شما، در بیت المال، همانند خود من هستید و من، براى خودم، از یک برده حبشىِ بینى بریده، حتى یک درهم بیشتر از بیت المال، برنمى دارم و این دو پسر من نیز، همین گونه اند.»
3ـ نادیده گرفتن خویشان، در مجازات
و الله! لو أنَّ الحسنَ و الحسینَ فَعَلا مثلَ الذی فَعَلْتَ، ما کانَتْ لهما عندی هوادَةٌ، و لا ظَفِرا منّى بإرادةٍ، حتّى آخذ الحقَّ منهما و أُزیحَ الباطلَ عن مَظْلَمَتَهما؛[60] سوگند به خدا! اگر حسن و حسین، چنان مى کردند که تو انجام دادى، از من، روى خوش نمى دیدند و به آرزو نمى رسیدند، تا آنکه حق را، از آنان بازپس ستانم و باطلى را که به ستم پدید آمده، نابود سازم. آیت الله حسن زاده، در شرح این نامه مى نویسد: آنچه مایه تأسف شدید است، اینکه نامه، خطاب به یکى از خویشاوندان امام على است. بیشتر، بر این باورند که او، عبدالله بن عباس است که پس از کشته شدن محمد بن ابى بکر، نوشته شده؛ زیرا، او فکر کرد که حکومت، از دست آنان خارج مى شود و آنان، از حقوق شرعى، محروم مى شوند. از این رو، از بیت المال بصره، براى آینده اش ذخیره کرده.[61] ابن ابى الحدید، مى نویسد: «پس از رسیدن نامه به دست عبدالله بن عباس، نامه اى را در جواب، خطاب به امام على علیه السلام به این مضمون مى نویسد: پس از عرض سلام؛ نامه شما، به دستم رسید ... به جان خودم قسم! همانا، حق و سهم من از بیت المال، بیشتر از چیزى است که برداشته ام!».[62] پس از آن، حضرت، نامه دیگرى خطاب به او مى نویسد. در هر صورت، امام على علیه السلام، در این نامه، خطاب به ابن عباس، سوگند یاد مى کند که اگر امام حسن و امام حسین علیهماالسلام این کار را مى کردند، حضرت، با آنان، نیز چنین برخوردى مى کرد و نزدیکى آن دو به حضرت، سبب نمى شود که از مجازات آن دو، چشم پوشى کند.
4ـ اجراى عدالت هرچند بر ضرر خود باشد
على علیه السلام در پاسخ اعتراض طلحه و زبیر، مبنى بر اینکه «چرا در تقسیم بیت المال، به گونه یکسان عمل کرده و سهم آنان را، بیشتر نکرده است؟» مى گوید: و أمّا ما ذَکَرْتُما من أمر الأُسْوَةِ، فإنَّ ذالک أمْرٌ لَمْ أحْکُمْ أنا فیه برأیی و لا وَلِیتُهُ هوىً منی، بل وَجَدْتُ أنا و أنتما ما جاء به رسولُ الله، صلى الله علیه و آله و سلَّم، قد فُرِغَ منه، فلم أحْتَجْ إلیکما فیما قد فَرَغَ اللهِ من قَسْمِهِ و أمْضى فیه حُکْمَهُ؛ و اما اعتراض شما که «چرا با همه، به تساوى رفتار کردم؟»، این، روشى نبود که به رأى خود و یا با خواسته دل خود، انجام داده باشم، بلکه من و شما، این گونه رفتار را، از دستورالعمل هاى پیامبر، صلى الله علیه و آله و سلّم، آموختیم که چه حکمى آورد و چگونه آن را اجرا کرده است. پى در تقسیمى که خدا به آن فرمان داد، به شما نیازى نداشتم. امام على علیه السلام مى داند که اگر طلحه و زبیر را راضى نگه ندارد و با آنان، همان گونه رفتار کند که با دیگران رفتار مى کند، آنان، تحمل نمى کنند و از درِ خانه على رفته و بیعت، شکسته و در پى آن، توطئه خواهند کرد و در نتیجه، حکومت را در معرض نابودى قرار مى دهند، با این وصف، امام على علیه السلام نسبت به بیت المال و حق مردم، مصلحت سنجى نمى کند و حاضر نمى شود که بیت المال، عادلانه تقسیم نشود.
5ـ رعایت عدالت، حتى با حدخوردگان
آن حضرت، در خطبه صد و بیست و هفت، خطاب به خوارج، پاره اى از آنچه را که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلّم بدان عمل کرده، برمى شمارد، از جمله: و قد علمتم أنَّ رسولَ الله صلى الله علیه و آله ... قَطَعَ السارقَ و جلد الزانی غیرَ الْمُحْصَنِ ثمَ قَسَمَ علیهما من الفی ءِ؛[63] شما مى دانید همانا، رسول خدا صلى الله علیه و آله دست دزد را برید و زناکارى را که همسر نداشت، تازیانه زد و سپس آنان را از غنائم (بیت المال)، بهره داده است. على علیه السلام بر این باور است که باید حقیقت و مُرِّ اسلام، عملى شود. اگر کسى گناه کرده، باید به همان مقدار، مجازات شود، ولى این گناه و مجازات، سبب محروم شدن از حقوق شهروندى و سهمیه اش از بیت المال نمى شود، همان گونه که خویشاوندى و یا موقعیت اجتماعى، سبب افزایش سهمیه از بیت المال نمى شود.
6ـ برابرى حقِ تمام مسلمانان در بیت المال
آن حضرت، در نامه چهل و سوم، به مصقله پسر هبیره شیبانى، پس از بازخواست و توبیخ وى به جهت رعایت نکردن اصل عدل و انصاف در بیت المال، مى نویسد: ألْاو إنَّ حَقَّ مَنْ قِبَلَکَ و قِبَلَنا، من المسلمین، فی قسمةِ هذا الفی ء، سَواءٌ یَرِدون عندی علیه و یَصدُرونَ عنه؛ آگاه باش! حقِ مسلمانانى که نزد من یا پیش تو هستند، در تقسیم بیت المال، مساوى است! همه باید به نزد من آیند و سهم خود را از من بگیرند.[64]
7ـ اجراى عدالت، از وظایف حاکم است
از جمله مطالبى که در فرمایشهاى على علیه السلام در باره بیت المال به چشم مى خورد و بر آن تأکید شده، عبارت است از اینکه اجراى عدالت، از وظایف اصلى و اساسى حاکم اسلامى است و در هیچ شرایطى، نباید از آن چشم پوشى کند. أیُّها الناس! إنَّ لی علیکم حَقّاً و لَکم علَّی حقٌ فأمّا حقُّکم علَّی فالنصیحةُ لکم و توفیرُ فیئکم علیکم؛[65] اى مردم! مرا بر شما و شما را بر من، حقى واجب شده است: حقِ شما بر من، آن است که از خیرخواهى شما، دریغ نورزم، و بیت المال را میان شما عادلانه تقسیم کنم. استرداد بیت المال از جمله روشهاى امام على علیه السلام نسبت به بیت المال، برگرداندن چیزهایى است که از بیت المال، به غارت رفته است. در خطبه پانزدهم، در باره بیت المال تاراج شده مى گوید: و الله! لو وجدتُهُ قد تَزَوَّجَ به النساءُ و مُلِکَ به الإماءُ، لرددتُهُ؛ فإنَّ فی العدلِ سَعَةٌ و مَنْ ضاقَ علیه العَدْلُ، فالجور علیه أضیق؛ به خدا سوگند! بیت المال تاراج شده را هر کجا که بیابم، به صاحبان اصلى آن باز مى گردانم، گرچه با آن، ازدواج کرده و یا کنیزانى خریده باشند؛ زیرا، در عدالت، براى عموم گشایش است و آن کسى که عدالت، بر او گران آید، تحمل ستم براى او سخت تر است. ابن ابى الحدید، در شرح این خطبه مى نویسد: عمر و عثمان، خلیفه دوم و سوم، قطایع[66] فراوانى را از زمینهاى بیت المال، به اقوام و خویشان بخشیده بودند. على، این خطبه را بر اساس گزارش کلبى، از ابى صالح، از ابن عباس، در روز دوم خلافتش، ایراد کرد و در آغاز خطبه گفت: «ألا! إنَّ کُلَّ قطیعةٍ أقطعها عثمانُ و کلُّ مالٍ أعطاه من مالِ الله، فهو مردودٌ فی بیت المال، فإنَّ الحق القدیم لا یبطله شی ءٌ». ابن ابى الحدید، سپس در مقام تفسیر فرمایش على علیه السلام مى نویسد: هرگاه اداره حکومت بر اساس عدل و انصاف، براى حاکم، موجب تنگى و سختى باشد، اداره آن بر اساس ظلم، تنگنایى بیشتر را ایجاد مى کند؛ زیرا در صورت دوم، افرادى براى جلوگیرى از ظلم در برابر حاکم قد علم مى کنند. ابن ابى الحدید، سپس مى نویسد: بر اساس گزارش کلبى، على، فرمان داد تا ابزار جنگى و شترانى که به عنوان زکات، در خانه عثمان بود، به بیت المال برگردانند و اما ابزار جنگى که علیه مسلمانان به کار نرفته بود و اموال شخصى عثمان را مورد تعرض قرار نداند. وقتى این خبر به گوش عمروعاص، در شهر ایله، در منطقه فلسطین رسید، نامه اى براى معاویه فرستاد و در آن نوشت: «هر کارى که ممکن است انجام بده که پسر ابى طالب، همه اموالى را که تو جمع آورى کرده اى خواهد گرفت.»[67]
روشن است که هر گناه، یک اثر وضعى و یک اثر تکلیفى دارد. خیانت و غارت بیت المال نیز، افزون بر حرمت تکلیفى و عذاب قیامت، آثار وضعى ویژه اى در همین دنیا دارد. آنچه در این بخش، ملاحظه مى شود، برخى از آثار وضعى خیانت به بیت المال از نگاه امام على علیه السلام است.
1ـ رسوایى در دنیا
امام على علیه السلام در نامه بیست و ششم، ضمن بیان برخى از توصیه ها و سفارشها براى مأموران مالیاتى، در باره خیانت به بیت المال، مطالبى را گوشزد کرده است. آن حضرت، خیانت به بیت المال را، مساوى با خیانت به امت اسلامى دانسته و گفته است: إنَّ أعظمَ الخیانة خیانةُ الأُمَّةَ و أفْظَعُ الغَشِّ غِش الأئمة؛[68] همانا، بزرگترین خیانت، خیانت به ملت، و رسواترین دغلکارى، دغلبازى با امامان است. سپس در ارتباط با آثار و پیامدهاى خیانت به بیت المال گفته است: مَنِ استهان بالأمانة و رَتَعَ فی الخیانة و لمْ یُنَزَّه نَفْسَهُ و دینَهُ عنها، فقد أحَلَّ بنفسه الذلَّ و الخِزْیَ فی الدنیا و هو فی الآخرةِ أذلّ و أخزى؛[69] کسى که امانت (بیت المال) الهى را خوار شمارد و دست به خیانت آلوده کند و خود و دین خویش را پاک نسازد، درهاى خوارى را در دنیا به روى خود گشوده و در قیامت خوارتر و رسواتر خواهد بود.
2ـ ذلت در پیشگاه الهى و پستى در آخرت
على علیه السلام در خطبه صد و بیست و ششم ـ که در باره عدالت و دادگرى صادر شده ـ مى گوید: لو کانَ المالُ لی، لَسَوَّیْتُ بینهم، فکیف و إنَّما المالَ مالُ الله! ألا و إنَّ إعْطاءَ المالِ فی غیر حقِّهِ تبذیرٌ و إسرافٌ و هو یَرْفَعُ صاحِبَهُ فی الدنیا و یَضَعَهُ فى الآخرة و یُکْرِمُهُ فی الناس و یهینه عند الله؛ اگر اموال (بیت المال) از خودم بود، به گونه اى مساوى، در میان مردم تقسیم مى کردم، تا چه رسد که جزء اموال خداست! آگاه باشید! بخشیدن مال به آنان که استحقاق ندارند، زیاده روى و اسراف است، [هرچند] ممکن است در دنیا، ارزش دهنده آن را بالا برد، اما در آخرت، پست خواهد کرد! و [هرچند] ممکن است که در میان مردم، گرامیش دارند، اما در پیشگاه خدا، خوار و ذلیل است. همان گونه که ملاحظه مى شود، امام على علیه السلام از جمله آثار و پیامدهاى خیانت در بیت المال را خوارى در محضرِ مقامِ ربوبى و پستى در عالم آخرت، دانسته است.
3ـ بى اعتمادى
امام على علیه السلام منذَر، پسر جارود عبدى، را که از قبیله عبدالقیس بود، به بخشدارى منطقه اى از کشور اسلامى، منصوب کرد و لکن او، به بیت المال خیانت کرد و با بذل و بخششهاى بى حساب و کتاب به دوستان و خویشان، بیت المال را غارت کرد. این خبر به امام على علیه السلام مى رسد. آن حضرت در نامه اى تند، ضمن توبیخ و عزل، او را احضار مى کند. و لئنْ کان ما بلغنی عنکَ حقاً، لَجَمَلُ أهلِکَ و شِسْعُ نَعْلِکَ، خیرٌ منکَ و مَنْ کان بصفتک فلیس بأهلِ أنْ یُسَدَّ به ثَغرٌ أوْ یُنْفَذَ به امر، أوْ یُعلى له قدرٌ، أوْ یشْرَکَ فی أمانَةٍ، أوْ یُؤمَنَ على جبایِةٍ!فأقْبِلْ إلىَّ حینَ یصلُ إلیک کتابی هذا. إنْ شاءِ الله؛ اگر آنچه به من گزارش رسیده، درست باشد، شتر خانه ات و بند کفش تو، از تو، باارزش تر است. و کسى که همانند تو باشد، نه لیاقت پاسدارى از مرزهاى کشور را دارد و نه مى تواند کارى را به انجام رساند، یا ارزش او، بالا رود، یا شریک در امانت باشد و یا از خیانتى دور ماند. پس چون این نامه به دست تو رسد، نزد من بیا. ان شاء الله.[70]
4ـ بى بهره شدن در دنیا
در نامه بیستم ـ که خطاب به زیاد بن ابیه، جانشین عبدالله بن عباس، والى بصره، نوشته شده ـ او را از خیانت بر بیت المال برحذر مى دارد و مى نویسد: و إنّی اُقْسِمُ باللهِ قَسَماً صادَقاً، لئِن بَلَغَنی أنّکَ خُنْتَ مِن فی ءِ المسلمین شیئاً صغیراً أوْ کبیراً، لَأَشُدَّنَّ علیکَ شَدَّةً تَدَعُکَ قلیلَ الوفر، ثقیلَ الظَهْرِ ضئیلَ الأمرِ؛ همانا من، براستى به خدا سوگند مى خورم که اگر به من گزارش کنند که در بیت المال، خیانت کردى، کم و یا زیاد، چنان بر تو سخت گیرم که کم بهره شده و در هزینه عیال، در مانى و خوار و سرگردان شوى.
5ـ کشته شدن با شمشیر
على علیه السلام در نامه چهل و یکم ـ که در مقام توبیخ و نکوهش شدید از خیانتکاران به بیت المال، صادر شده ـ پس از بیزارى و نفرین بر خیانتکاران بیت المال، ضمن دعوت آنان به خداترسى و برگرداندن اموال به غارت رفته، فرد خیانتکار را تهدید به کشتن با شمشیر مى کند: فاتق الله! و ارْدُدْ إلى هؤلاءِ القوم أموالَهُم؛[71] از خدا بترس و اموال بیت المال را ـ که از این مردم بوده ـ به آنان بازگردان. سپس آن حضرت در مقام تهدید و مجازات خیانتکار مى فرماید: فإنَّکَ إنْ لمْ تفعلْ، ثم أمْکَننی اللهُ منکَ، لَأُعْذِرَنَّ إلى الله فیکَ و لأضْرِبنَّکَ بسیفی الذی ما ضربتُ به أحداً، الاّ دَخَل النارَ؛[72] اگر اموال به غارت رفته بیت المال را برنگردانى و خدا مرا فرصت دهد تا بر تو دست یابم، تو را کیفرى خواهم کرد که نزد خدا، عذرخواه من باشد و با شمشیرى تو را مى زنم که به هر کس زدم، وارد دوزخ گشت.
پينوشتها:
1 ـ قال رسول الله صلى الله علیه و آله: «الفقر سواد الوجه فی الدارین.» : (سفینة البحار، ج2، مادّه فقر).
2 ـ قال على علیه السلام: «الفقرُ الموتُ الأحمر.» و (شرح آقاجمال برغرر، ج1، ص345).
3 ـ قال على علیه السلام: «الفقرُ الموتُ الأکبر.» (نهج البلاغه، کلمه 163).
4 ـ قال على علیه السلام: «إنّى أخاف علیک الفقرَ، فاستعذ بالله منه؛ فإنَّ الفقرَ مَنْقَصةٌ فی الدِین، مَدْحَشةٌ للعقل، داعیةً لِلْمَقْتِ.». (نهج البلاغه، کلمه 319).
5 ـ عبدالله بن زمعة بن اَسود، از شیعیان على علیه السلام بود. پدر و عموى او، در جنگ بدر، جزء سپاه کفّار بودند و در همان جنگ هم کشته شدند. جدّش، اَسود، از کسانى بود که رسول خدا صلى الله علیه و آله را مسخره مى کرد.
6 ـ نهج البلاغه، خطبه 232.
7 ـ همان، نامه 53.
8 ـ همان.
9 ـ همان.
10 ـ همان.
11 ـ منهاج البراعه، ج20، ص200.
12 ـ نهج البلاغه، نامه 53.
13 ـ منهاج البراعه، ج20، ص25.
14 ـ نهج البلاغه، نامه 53.
15 ـ شرح ابن ابى الحدید، ج17، ص71. البته، در صحت این گونه مطالب انتسابى به انوشیروان، جاى تأمل است.
16 ـ نهج البلاغه، نامه 53.
17 ـ منهاج البراعه، ج20، ص....
18 ـ شرح ابن ابى الحدید، ج17، ص74.
19 ـ نامه 51.
20 ـ همان.
21 ـ همان.
22 ـ نهج البلاغه، نامه 51.
23 ـ روح القوانین، منتسکیو، ترجمه على اکبر مهتدى، ص384.
24 ـ نهج البلاغه، نامه 51.
25 ـ نهج البلاغه، نامه 51.
26 ـ نهج البلاغه، نامه 51.
27 ـ نهج البلاغه، نامه 51.
28 ـ نهج البلاغه، نامه 25.
29 ـ همان.
30 ـ همان.
31 ـ همان.
32 ـ همان.
33 ـ همان.
34 ـ همان.
35 ـ همان.
36 ـ همان.
37 ـ همان.
38 ـ نهج البلاغه، نامه 40.
39 ـ نهج البلاغه، نامه 5.
40 ـ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج17، ص182.
41 ـ منهاج البراعه، ج17، ص185.
42 ـ شرح نهج البلاغه، ابن أبى الحدید، ج17، ص184.
43 ـ نهج البلاغه، نامه 43.
44 ـ منهاج البراعه، ج20، ص82.
45 ـ نهج البلاغه، خطبه 119.
46 ـ نامه 67.
47 ـ نهج البلاغه، نامه 45.
48 ـ ابن ابى الحدید، بر این باور است که این شخص، ربیع بن زیاد، برادر عاصم، بوده که مولا على علیه السلام به عیادت او رفته است (ج11، ص35)، ولى در بسیارى از نسخه هاى نهج البلاغه، با عنوان «علاء بن زیاد» آمده است.
49 ـ نهج البلاغه، خطبه 209.
50 ـ منهاج البراعة، ج13، ص130.
51 ـ شرح ابن ابى الحدید، ج11 ـ 12، ص36.
52 ـ نهج البلاغه، نامه 45.
53 ـ منهاج البراعه، ج20، ص91.
54 ـ شرح ابن ابى الحدید، ج15 ـ 16، ص207.
55 ـ در باره چهره ناپاک اشعث، به شرح ابن ابى الحدید، ج2، ص279، ذیل خطبه 19 مراجعه شود.
56 ـ نهج البلاغه، خطبه 224.
57 ـ همان، خطبه 62.
58 ـ در اینجا، به دو مورد از دقت و احتیاط امام على علیه السلام در بیت المال که در بحارالانوار گزارش شده اشاره مى شود:
الف) احتیاط در قلم و کاغذ بیت المال
علامه مجلسى، در بحارالانوار، ج41، ص105، گزارش کرده است: ادقّوا أقلامکم و قاربوا بین سطورکم و احذفوا من فضولکم و اقصدوا قصدَ المعانی! و إیّاکم و الإکثار! فإنَّ أموال المسلمین لا تحتمل الإضرار؛ نوک قلمهاى خود را تیز کنید و بین سطرهاى نوشته، زیاد فاصله نیندازید، حرفهاى زیادى را حذف کنید و روى کاغذ نیاورید و به بیان اصل معنى بپردازید و لفّاظى نکنید و از زیاده روى در مصرف بپرهیزید! زیرا، بیت المال مسلمانان، تحمل این گونه ضررها را ندارد.
ب) جارو کردن بیت المال
عاصم بن کلیب، به نقل از پدرش، مى گوید: در محضر على علیه السلام بودم که مقدارى پول و اشیاء دیگر از ناحیه ایران، به عنوان بیت المال، آورده شد. مردم، براى گرفتن سهمیه، هجوم آوردند. على علیه السلام، طنابى دور بیت المال کشید و فرمان داد تا رؤساى هفت قبیله ـ که در آن زمان، در کوفه بودند ـ آمدند و بیت المال را نسبت به افراد هر قبیله، به نمایندگان آنان داد در آخر، یک قرص نان اضافه آمد على علیه السلام آن را نیز هفت قسمت کرد و نسبت به افراد هر قبیله، تقسیم کرد. سپس فرمود: هذا جنایَ و خِیارُهُ فیه ـ إذْ کلُّ جانٍ یَدَهُ إلى فیه این، دست چین من است و بهترینش، در میان ـ زیرا، هر چیننده، دستش، به دهان خودش باز مى گردد.» طبق برخى از روایات، مولا على علیه السلام پس از تقسیم بیت المال، محل را آب و جارو مى زد و خطاب به پولهاى زرد و سفید، مى گفت: یا صفراء! غُرّی غیری یا بیضاء! غُرّی غیری؛ اى دینارهاى زرد و درهمهاى سفید! جز مرا فریب دهید.» «بحارالانوار، ج41، ص136.»
59 ـ نهج البلاغه، خطبه 224.
60 ـ نهج البلاغه، نامه 41.
61 ـ منهاج البراعه، ج20، ص75.
62 ـ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج15 ـ 16، ص170.
63 ـ نهج البلاغه، خطبه 127.
64 ـ نهج البلاغه، نامه 43.
65 ـ نهج البلاغه، خطبه 34.
66 ـ قطیعه، عبارت است از زمینهایى که حاکم، از بیت المال به برخى از افراد مى بخشد و او را، از خراج دادن، معاف مى دارد و در برابر، مقدارى کمى مالیات، تحت عنوان ضریب، مى پردازد. شرح نهج البلاغه، ج1، ص269.
67 ـ شرح ابن ابى الحدید، ج1، ص270.
68 ـ نهج البلاغه، نامه 26.
69 ـ همان.
70 ـ نهج البلاغه، نامه 71.
71 ـ نهج البلاغه، نامه 41. 72 ـ همان.
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}