تصوف در زورخانه
ریشه اصلی مبارزات مردم ایران را جوانمردانی به نام فتیان تشکیل میدادند که جزو گروه متصوفه بودند و این قشر با تشکیلات منظمی که داشت جزو مخالفین شدید حکام ظالم عرب بود.
این گروه از زمان تسلط بنیامیه تا برانداختن پایههای حکومت این جباران، جوانمردانه به مبارزهی خود ادامه داد.
سعید نفیسی در کتاب سرچشمه تصوف در ایران چنین مینگارد:
در اواسط قرن دوم هجری که ایرانیان در گوشه و کنار و مخصوصاً در شرق ایران و بیشتر در سیستان و خراسان در برابر بیدادگریها و تعصبهای نژادی امویان و دست نشاندگانشان برخاستند، راهنمای این جنبشهای مردانهی ملی، بیشتر جوانمردان بودهاند.
بزرگترین راهنمای این دسته عبدالرحمن ابومسلم خراسانی از مردم ماخان در سرزمین مرو بوده است که به فرماندهی خلیفهی حقناشناس عباسی کشته شد.
و نیز در جایی دیگر در همان کتاب مینویسد:
«پس از آنکه جوانمردان خراسان، که یکی از مهمترین مراکزشان شهر مرو بوده است، با ابومسلم خراسانی برای برانداختن امویان یاری کردهاند پیش از قرن پنجم گروهی از ایشان به عنوان لشکریان داوطلب که به آن «مطوعه» میگفتهاند با ترکان و سپس در زمان غزنویان به غزای هندوستان و از سوی دیگر به جنگهای صلیبی رفتهاند.» (1)
با اینکه خلفای مکار عباسی به شدت با گروه فتیان پس از قتل ابومسلم به مبارزه برخاستند و آنها را به اشکال مختلف شناسایی و قلع و قمع میکردند میبینیم که در این راه توفیقی به دست نمیآورند و این مسلک مردمی و حقجو قرنها به جا میماند و علیه بیدادگری به ستیز خود ادامه میدهد.
«... در شرق ایران جوانمردان برپای خاستند و سالها در برابر تازیان پایداری کردند. تازیان که از این جنبشها زیان میبردند این گروه جوانمردان را که در برابر ایشان برای حفظ جان خود جنگ و گریز میکردند و رایگان خود را به کشتن نمیدادند «عیار» خواندهاند؛ که در این مورد به معنی گریزنده و مردی است که خواست خود را رها میکند و به خود بیم نمیدهد و به هوای نفس کار نمیکند. گاهی هم به ایشان خارجی میگفتند؛ و این اصطلاح عامی بوده است برای هر کسی و هر گروهی که با خلیفهی روز و دستگاه روحانی زمانه سازگاز نبوده و نافرمانی میکرده است.»
«جای سخن نیست که جوانمردی همیشه همان رنگ طبیعی و عادی همهی جنبشهای ملی ایرانیان را در برابر سختگیریهای جانفرسای روحانیون و متشرعان همدست با خداوندان زر و زور دارد که در دورههای پیش از اسلام و بعد از اسلام بارها در ایران روی داده است.» (2)
همچنین تسلط اقوام وحشی تاتار در سراسر ایران و شروع حکومت مغولان نیز موجب عکسالعمل فتیان و تجدید حیات عملیات چریکی جانبازان وطن گردید. ولی در این عصر جمعآوری جوانان و مردم ستم کشیده و متواری و وحشتزده کار آسانی نبود. در چنین شرایطی با استفاده از نیروی ایمان به اسلام و شیوهی جوانمردی، نهضت مقاومت بنیان نهاده شد.
در دورهی استیلای ترکان سلجوقی که مردم ایران و آسیای صغیر و عراق و جزیره از تسلط بیگانه بسیار ناخشنود بودند و این سلطه را بسیار ناگوار میدیدند، دستهدسته وارد جمعیت فتیان میشدند... پس از آنکه مغولان آمدند و جانشین ترکان سلجوقی و خوارزمشاهی شدند و همان بیدادگریها را دنبال کردند بازپناهگاه مردم، همین جمعیتهای جوانمردان و فتیان بوده است.
در مورد وضع مردم عصر مغول و تأثیر حکومت وحشیانه آنها مطالبی از تاریخ فرهنگ ایران را نقل میکنیم:
«هجوم و لشکرکشیهای اولیهی مغول و تاتار روی هم رفته 65 سال به طول انجامید. پس از استیلای مغولان حدود هشتاد سال ایران در دست هلاکو بود و بعد از غلبهی امیرتیمور 45 سال پسر و احفادش بر این مملکت سلطنت کردند...
در مدت هجوم و لشکرکشیهای مکرر بزرگترین و سختترین مصایب بر ملت ایران وارد آمد. قتل عام مکرر، برپا کردن منارههای متعدد از کلهی مردم، غارت مکرر، سوزاندن، هتک عرض و ناموس، منهدم ساختن شهرها و دهات، تکرار این عملیات وحشیانه در مدت متمادی تأثیرات بسیار وخیم و هولناک در روحیهی مردم کرد و از آن تأثیرات آنچه از همه شومتر و پایدارتر بود انحطاط اخلاقی است که تا به امروز آثار آن همچنان برجاست.
اخلاق عمومی فاسد و تباه شد، یأس و نومیدی همه را فرا گرفت، قضا و قدر را در همه کارها دخیل میدانستند. ناپایداری روزگار و بیمهری و بیوفایی چرخغدار در دماغ همه رسوخ یافت، عدم اطمینان به آینده عقیده خاص و عام شد، خدعه و فریب و چاپلوسی از زورمند همه جا رایج گردید، ایمان و دلاوری و عفت و شجاعت و صراحت لهجه و کلیهی فضایل معنوی از میان رفت...» (3)
«در مقابل فتنه و آشوب و ستمگری و اجحاف مغول و تاتار، مردم روشندل کوشیدند تا وسیلهای برای تسلیت خاطر پیدا کنند و آن را در پرداختن به ریاضت و معنویت و گزیدن عزلت و خلوت و فراهم ساختن آرامش دل و باطن یافتند، از این رو تصوف قوت گرفت و بر شمارهی عرفا و سالکان طریقت افزوده شد...» (4)
میدانیم فتیان از جمله جوانمردان عارف مسلکی بودند که از گروه عرفا برخاستند و شیوهی عزت نفس و حقگویی و مردانگی را سرلوحهی کار خود قرار دادند و به ترتیب نسلهای بعد پرداختند و نگذاشتند خصایل پسندیده و انسانی در این مملکت به کلی نابود شود و گو اینکه هنوز هم به قول دکتر صدیق آثار شوم فساد اخلاق دورهی تاتارها در این مملکت دیده میشود، ولی خصوصیات اخلاقی فتیان در تنها جایی که پس از صدها سال هنوز پابرجاست، در زورخانهها بین ورزشکاران است که مردان بزرگی مانند پهلوان پوریای ولی و پهلوان عبدالرزق باشتینی و پهلوان حیدر قصاب و پهلوان غلامرضا تختی و هزاران جوانمرد دیگر از میان آنها برخاستهاند.
استاد نفیسی در کتاب سرچشمه تصوف میگوید:
«شکی نیست که تا زمان صفویه جوانمردان در ایران فراوان و بسیار مقتدر بودهاند و چنان که گذشت آثارشان در میان شهرهای مختلف ایران در زورخانه بازان و ورزشکاران و کشتیگیران و لوطیان و داشمشدیان بیش و کم باقی مانده است.» (5)
از ابوالفضل صدری در کتاب تاریخ ورزش چنین میخوانیم:
«بعد از حمله مغول به ایران تشکیلات مخصوصی از طرف ایرانیان در تمام مملکت به وجود آمد. این تشکیلات بسیار دقیق و منظم بود و شخص معینی راهنمای دستهای از جوانان را عهدهدار میگشت و در تمام مملکت محلهایی برای ورزش به نام زورخانه تهیه شده و هزینه آن را خود ساکنین محل تأمین مینمودند که تاکنون با کمی تغییر ولی با همان آداب و سنن مخصوص حفظ گردیده است».
«جوانان برای ورزیدگی خود و به کار بردن گرز و کمان و سپر، به ورزش با میل و کباده و سنگ پرداختهاند و جهت غلبه بر همنبرد خود و جنگ تن به تن به کشتی، و برای جلوگیری از سرگیجه در جنگها با چرخ خوردن، خویشتن را ورزیده و آماده میساختهاند.»
یکی از جنبشهای عظیم مردمی که در دوران حکومت مغولها به وقوع پیوست و تحت رهبری فتیان و صوفیان بود، قیام سربداران است که در خراسان و سپس در کرمان و مازندران شکل گرفت.
در کتاب نهضت سربداران خراسان تألیف پتروشفسکی راجع به ابتدای قیام سربداران چنین آمده است:
«شهر سبزوار ناحیه بیهق واقع در مغرب نیشابور که برای تبلیغات برگزیده شده بود بهترین و مناسبترین محل بود. روستاییان اطراف سبزوار و طبقات پایین مرم شهری از شیعیان متعصب و بالنتیجه مخالف قدرت موجود بودند. سبزوار یکی از کانونهای اصلی تشیع در ایران و در عین حال یکی از مراکز سنتهای وطنپرستی کشور بود. مثلاً در میدان سبزوار نقطهای را نشان میدادند که به موجب یک افسانه قدیمی جنگ رستم و سهراب در آنجا وقوع یافته بود.»
«به گفته مورخان شیخ خلیفه (یکی از رهبران سربداران) پس از ورود به سبزوار در مسجد جامع منزل کرد و با صدای بلند قرآن میخواند و وعظ میکرد و عده کثیری شاگرد و مرید در گرد او جمع شدند. چیزی نگذشت که اکثر روستاییان آن حول و حوش مرید شیخ خلیفه گشتند.
«... یکی از شاگردان شیخ خلیفه به نام حسن جوری به عقل و درایت ممتاز بود. وی جوانی روستازاده بود از دهکده جور... شیخ خلیفه وی را به جانشینی خویش برگزید. حسن جوری پس از مرگ غمانگیز استاد به نیشابور رفت و به تبلیغ و تعلیمات شیخ خلیفه مشغول شد و پیشرفت عظیم حاصل کرد...» (6)
«... هر کس که دعوت ایشان قبول میکرد اسامی ایشان ثبت میگردانید و میگفت حالا وقت اختفاست و وعده میکرد که هرگاه به اشارت شیخ وقت ظهور شود میباید آلت حرب بر خود راست کرده مستعد کارزار گردند...» (7)
نهضت سربداران بالاخره در سال 740 هجری موفق شد حکومت وحشیانه مغولان را تا ظهور امیرتیمور در خطه خراسان و کرمان و مازندران براندازد. در این میان به نام برخی از پهلوانان برمیخوریم که در نهضت سربداران نقشی داشتهاند.
«پهلوان اسبدبن طوغانشاه در رأس نهضت سربداران کرمان قرار داشت. هواخواهان وی جمعی از فئودالهای بزرگ محلی را اعدام و عده دیگر را زندانی کرده و اقطاعات و ضیاع و عقار ایشان را مصادره نمودند...»
«خواجه ظهیر کرابی که بعد از یازده ماه که بر سربداران حکومت کرد و روزگار ضایع گذرانید و از او هیچ کاری نیامد، روزی شطرنج میباخت. (پهلوان) حیدر قصاب بدانجا رسید، گفت: حکومت کار مردانست، تدبیر مملکت میباید کرد. تو به لهو و لعب مشغول میباشی این کار کار تو نیست. برخیز و در این دکان شو، او برخاست و در دکان رفت. (و پهلوان حیدر قصاب به حکومت سربدار جلوس کرد)...»
«... پهلوان حیدر بعدها توسط یکی از غلامان پهلوان حسن دامغانی به قتل رسید. سپس امیرلطفالله به حکومت سربدار رسید که پهلوان حسن دامغانی او را نشانده و در اختیار داشت چه، او را پهلوان حسن بزرگ کرده بود...»
«... پهلوان علی مسعود که از طرف پهلوان حیدر در قلعه سبزوار بود توسط غلامان امیرحسین مقتول شد... به واسطه نزاعی که بر سر دو کشتیگیر میان پهلوان حسن دامغانی و امیرزاده لطفالله واقع شد امیرزاده به قتل آمد و پهلوان حسن دامغانی به حکومت و فرماندهی بنشست.» (8)
همچنین در کتاب قیام شیعی سربداران تألیف یعقوب آژند در مورد پهلوان حیدر چنین آمده است:
«... از القاب وی چنین بر میآید که او با تشکیلات فتوت پیوند داشته است. خصوصاً از خصوصیاتی که منابع درباره او مینویسند که وی «مردی پهلوان و اهل مروت بوده و سفر عام داشت» لقب قصاب وی حاکی از پیوند او با گروه اصناف بوده است.» (9)
و نیز در مورد پهلوان حسن دامغانی میگوید:
«... از لقب پهلوان او بر میآید که با نهاد فتوت پیوند داشته است و اعمال او نیز حاکی از این پیوند است.» (10)
و درباره پهلوان اسد که در کرمان علیه ظلم سرمایهداران قیام کرد چنین مینگارد:
«...وی مردی معتقد و مسلمان بوده و قوانین و حدود اسلامی را در کرمان جاری میساخته است.» (11)
«... مسئله فتوت و جوانمردی نیز یکی از ویژگیهای این قیام (سربداران کرمان) بوده است. اصطلاح پهلوانی که در حق اسد و نیز اطرافیان او به کار رفته مبین این قضیه است».
خیزش پهلوانی دیگری در عصر ایلخانان موجود است که به سرکردگی «پهلوان محمد جیزدی» علیه ظلم حکام آن روزگار در ولایت خواف به انجام رسید که این قیام را مؤلف جامعالتواریخ شورش جماعتی از رنود و اوباش یاد میکند.
«در (جیزد) از قصبات ولایت خواف جماعتی رنود و اوباش اتفاق کرده بودند و پسران ملک زوزن را با گروهی از اکابر آن به قتل آورده. شهزاده غازان امیر مولای امیرسوقای را به دفع و قهر و قمع ایشان نامزد فرمود.» (12)
همین واقعه را در تاریخ هرات چنین میخوانیم:
«چون شهور سنهی اربعه و تسعین و ستمأیه 694 هـ. درآمد راوی چنین گفت: که در این سال مذکور «امیر نورز» برادر خود «رادی غازان» و «ملک فخرالدین» را با پنج هزار مرد به حرب پهلوان محمدبن محمد جیزدی فرستاد. و این محمد محمود مردی بود در غایت دلاوری و زور و نهایت شهامت و شجاعت و قرب هزار مرد جنگی زرمآزمای در فرمان داشت.» (13)
پس از بررسی مطالب فوق و چگونگی پیدایش زورخانه به این نتیجه میرسیم، که ظهور فتیان دو نتیجه کلی را در برداشت. نخست جلوگیری از شیوع بیشتر فساد اخلاق بین مردم، دوم مقاومت در برابر تجاوز زورمندان و بیدادگریهای اعصاب بنیامیه و بنیعباس و مغول.
فتیان و جوانمردان به مصداق حدیث (لافتی الاعلی لاسیف الا ذوالفقار)، خود را پیرو علیبنابیطالب (علیهالسلام) میدانند، و اصول فتوت را از قول آن حضرت بر هیئت خصلت نوشتهاند که عبارتست از: وفا، صدق، امن، سخا، تواضع، نصیحت، هدایت، توبه.
چنانچه قرار بود کسی وارد جرگه جوانمردان شود باید خصال و استعداد لازم را دارا باشد والّا هر کس را به داخل خود راه نمیدادند.
خصلتهای لازم برای ورود به گروه جوانمردان را هفت خصلت شمردهاند که عبارتند از:
1.دین (باید مسلمان باشد).
2. ذکورت (باید مرد باشد).
3. بلوغ (باید بالغ باشد).
4. عقل (باید عاقل باشد).
5. صحت (از نظر بدنی سالم و بدون نقص باشد).
6. مروت (با مروت و با انصاف باشد).
7. حیا (با حیا باشد).
چنانچه سالک این خصلتها را دارا بود به او شلوار جوانمردی میپوشاندند که اشاره به فضیلت عفاف و منع نقش از شهوات است که آن را «سراویل پوشیدن» میگفتند. سپس کمر او را با پارچه و یا کمربندی میبستند که به معنای کمر همت بستن برای انجام کارهای نیک و خدمت به خلق است و آن را میان بستن میگفتند. سپس کمی نمک به او میخوراندند که به معنای وفای به عهد و عدالت است و به آن هم قدح نوشیدن میگفتهاند. (14)
استاد نفیسی دربارهی مراحل جوانمردی چنین مینگارد:
ایرانیان جوانمردی را شامل سه مرتبه میدانستهاند:
1.سخا: یعنی هر چه دارد دریغ نکند.
2. صفا: یعنی سینه را از کینه پاک کند.
3. وفا: یعنی با خدا و با خلق خدا وفا کند.
یکی از مراسم مهم (جوانمردان) بستن کمربند و میان بستن بود که به آن مراسم «شَدّ» میگفتند و کسی که مراسم این کار را به عهده داشت استاد «شد» مینامیدند. استاد «شد» آخرین درجه را در میان جوانمردان داشت. (15)
در همهی فرق تصوف ایران درجاتی بوده است که تازه وارد میبایست از درجهی پستتر تدریجاً به درجات بالاتر برود تا آنکه شایستهی ارشاد بشود. و این کلمه «نوچه» و «کوچک ابدال» که بر سر زبانهاست اصطلاحی است که دربارهی تازهوارد و تازهکار رایج بوده است. کسانی که شایستهی احراز مقام «ابدال» و «اقطاب» و «اوتاد» و «اولیاء» و «اخیار» میشدند پیدرپی درجات مختلف را طی کرده و در هر درجه از عهدهی آزمون برآمده و شایستگی خود را برای ارتقاء به درجهی بالاتر نشان داده بودند. (16)
کما اینکه در ورزش باستانی، هر ورزشکار از بدو شروع که «تازهکار» نامیده میشود، بعدها زیرنظر یکی از پیشکسوتان «نوچه» میشود و سپس «نوخاسته» و پیشقدم و بعدها به درجهی «برگزیده» میرسد و آخر سر به درجهی «پیشکسوتی» و «پهلوانی» که بالاترین مقام ورزش باستانی است میرسد.
امروز میبینیم تمامی آنچه در مورد اصول جوانمردی ذکر شد با کمی تغییر جزو صفات ورزشکاران زورخانه است و هدف ورزشکاران فقط در این نیست که دارای بدنی نیرومند و یا قهرمانی نامور باشند، بلکه اهمیت قضیه برای آنها در تقوا و انسانیت و جوانمردی است.
شاطری و عیاری
آشنایی با «شاطری» و «عیاری» ما را در شناخت بهتر ریشههای اجتماعی ورزشهای باستانی و آیین فتوت کمک خواهد کرد. لذا در این مقال با اختصار به معرفی «فن شاطری» و «رسم عیاری» میپردازیم.الف - شاطری
یکی از ورزشهای قدیم ایران دوندگی است که به آن «شاطری»میگفتند. این فن در عین حال شک حرفه داشته است. چه به صورت قاصد و چاپار یا به صورت نوکری برای دوندگی در رکاب اعیان و سلاطین.در زورخانهها، ورزشی به نام «شلنگ» وجود داشته که دارای تختهای بوده است به طول تقریبی 2 متر و پهنای 30 سانتیمتر که به طور شیبدار کنار گود میگذاشته و از روی آن با قدمهای بلند به طرف بالا میپریدهاند و این کار مقدمهای برای تمرین شاطری بوده است؛ کما اینکه در حال حاضر یکی از حرکات پا زدن در زورخانه دویدن است که به آن شاطری میگویند و همچنین نشستن و بلند شدن را که به «شنوپا» معروف است «شنوشاطری» نیز میگویند.
«شاطر» لغتی است عربی به معنی شوخ، بیباک و زیرک، ولی لغت عیار به معنی پررفت و آمد، کثیرالتردد و بسیار دونده آمده که در فارسی برعکس نامگذاری شده است. به قول «پرتو بیضایی» اگر راهپیما و شاطر را عیار میخواندند صحیحتر بود. شاطری در عصر صفویه دارای رونق و اعتبار زیادی بوده و برای انتخاب بهترین شاطر مسابقات و آزمایشهای جالبی ترتیب میدادهاند که معروفترین آن مسابقه است که «تارونیه» سیاح معروف فرانسوی در عصر صفویه ناظر آن بوده است. «تارونیه» در زمان صفویه طی چهل سال شش مرتبه به ایران مسافرت کرد.
شاطری تا اواخر سلطنت قاجاریه رواج داشت و حتی در چاپارخانهها مورد استفاده بوده است. لباس آنها در اعصار مختلف فرق داشته و بخصوص به کلاه آنها اهمیت زیادی میدادهاند. شاطران گاه به بازوان و کمر خود زنگوله میبستند تا هنگام دویدن عابرین متوجه شوند و راه را برای آنها و مرکب اربابشان باز نمایند و ضمناً صدای زنگ که به طور یکنواخت مترنم بود جزو تشریفات مرکب اعیان و سلاطین به شمار میرفت.
«ژان گور» تاریخنویس فرانسوی دربارهی شاطران چنین مینگارد: «... در ایران شاطران را از سن 14 سالگی برای پیاده رفتن پرورش میدادند. در پرورش شاطران دو چیز بیش از چیزهای دیگر مورد توجه بود، یکی اینکه شاطر نفس داشته باشد، دوم اینکه خستگی را تحمل کند. در بین این دو به تحمل خستگی بیشتر اهمیت میدادند زیرا بندرت اتفاق میافتاد که از شاطران دوندگی بخواهند تا اینکه هنگام دویدن از نفس نیفتند. ولی از آنها میخواستند که در راهپیماییهای طولانی خسته نشوند و بتوانند روزها و شبها بدون انقطاع راه بروند. شاطران پیاده روزها با سرعت زیاد راه میپیمودند و بعد از اینکه شب فرا میرسید قدمها را آهسته میکردند ولی نه به طوری که سرعت خیلی کم شود، و در همان حال به خواب میرفتند. درک این نکته برای ما که در این عصر زندگی میکنیم که شخصی در حال خواب (خواب طبیعی نه مغناطیسی) راه برود و به زمین نیفتد و از مسیر خود منحرف نشود، قدری مشکل است، ولی شاطران قدیم در دشتهای مسطح بیابان مرکز یایران هنگام شب راه میپیمودند و میخوابیدند بدون اینکه از مسیر خود منحرف شوند. آنها طوری حساس بودند که اگر از مسیر خود منحرف میشدند چشم میگشودند و نظر برستارگان آسمان میانداختند و از روی ستارگان خط سیر را اصلاح مینمودند. اگر بعد از چشمگشودن مشاهده میکردند که هوا ابر است و ستارگان دیده نمیشوند همانجا میخوابیدند تا بعد از طلوع صبح مبدأ خورشید را ببینند. ولی به مشاهدهی مطلع خورشید اکتفا نمینمودند و زمین را در پیرامون خویش از نظر میگذرانیدند که بدانند در کجا هستند. چون هر شاطر پیاده، جادههای بیابان مرکزی را که در واقع کوره راه بود با مختصات اراضی اطراف جاده میشناخت و بعد از طلوع آفتاب و مشاهدهی زمین، مسیر خود را اصلاح میکرد. بین پیکهای پیادهی کشورهای شرق بخصوص پیک ایران برجسته و مشهور بودند و اسم عدهای از آنها در تواریخ ثبت شده است. شاطرها نه فقط از لحاظ راهپیمایی و تحمل خستگی از افراد برجسته به شمار میآمدند بلکه امانتداری آنها هم مشهور بود. (17)
ب - عیاری
عیاری نوعی جوانمردی و ازخودگذشتگی بوده است که برای کشف خبر از نیروهای خصم یا لباس مبدل به اردوی دشمن میرفتهاند و داستانهای شگفتانگیزی در تاریخ ایران از عیاریهای پهلوانان و جوانمردان به چشم میخورد که همهی آنها انگیزهی عدالتخواهی و میهندوستی و حقجویی و فتوت داشته است.ملکالشعرای بهار در حاشیهای که برکتاب معروف تاریخ سیستان نوشته درباره عیاری و عیاران چنین مینگارد:
«عرب اشخاص کاری و جلد و هوشیار را که در هنگامهها و غوغاها خودنمایی کرده و یا در جنگها، جلدی و فراست به خرج دادهاند، عیار نامیده است. از تواریخ بر میآید که در زمان بنیعباس عیاران در خراسان و بغداد فزونی گرفتند، خاصه در سیستان و نیشابور».
در کتاب نقش پهلوانی و نهضت عیاری «کاظمینی» در تعریف عیاری چنین آمده است:
«اینان پهلوانان ورزیده و پردل و توانا هستند، با تجهیزات کامل به مأموریت میروند، آنچه مورد نیاز خود بدانند به تن میآرایند. جبهی سیاه تنگ آستین، نیم جبه، قباچه زره، داروی بیهوشی، کارد، خنجر و... و آنچه را که برای نجات دوستان از زندان و وارد شدن به قلعهای لازم باشد با خود برمیداشتند.» (18)
بهترین معرف عیاران مطلبی است با نوشته پژوهشگرانه استاد باستانی پاریزی در کتاب یعقوب لیث:
«بنای کار عیاران بر جوانمردی بود. در شهرها شبروی و شبگردی میکردند و گریز از بامی به بامی برای فرار از چنگ عسس و شرطه و مأمورین دولتی؛ کارشان تهدید ثروتمندان و متنفذین و حکام بود و کمند انداختن و خنجربازی و از برج و باروها بالا رفتن و یا زیر پلها خفتن و از نقبها گذشتن، و بسیاری اوقات تحمل این خطرات و مصایب برای انجام کار مردم بینوا و یا دفع ظلم از مظلوم بود. بسیار چست و چالا بودند؛ فواصل بین شهرها و روستاها را از راههای غیرمعمول و ناشناس - از بیابانها و کوهها و درههای صعبالعبور - با شتاب و بدون بیم طی میکردند و مأموریت خود را به انجام میرسانیدند. شعار عیاران این بود: من مردی ناداشت (نادار) عیار پیشهام، اگر نانی یابم بخورم و اگر نه، میگردم و خدمت عیاران و جوانمردان میکنم. و کاری اگر میکنم آن برای نام میکنم نه از برای نان؛ و این کار که میکنم از برای آن میکنم که مرا نامی باشد».
جوانمردان و عیاران از دروغ و دروغگو بیزار بودند و دروغگو را به مجازات سخت محکوم میکردند. داخل شدن در مجامع عیاران شرایط اخلاقی خاصی داشت. هر تازهواردی میبایست از سر صدق با الفاظی بسیار مؤثر مراسم تحلیف به جای آورد و بگوید: «سوگند به یزدان دادار کردگار، و به نور و نار و مهر و به نان و نمک مردان و نصیحت جوانمردان» (19)؛ و سوگند خورنده به قید قسم تعهد میکرد که «غدر نکند و خیانت نیندیشد» (20) و «این الفاظ را نه به زبان بلکه به دل میگفتند.» (21)
روی همین احترام به سوگند بود که «اگر کسی سوگند خود را میشکست او را به فجیعترین وضع میکشتند».
یکی از اصول عقاید عیاران نمکخوارگی بود که «بر آن سفره که نان و نمک خورده باشد بد نکند». نان و نمک خوردن و تلافی آن کردن – آن قدر در میان عیاران محترم شمرده میشد که در باب آن داستانهای فراوان است. عجیب نیست که هنوز هم دزدان و راهزنان نواحی جنوب وقتی قافلهای را زدند و شانه اهل قافله را بستند و اثاثیه آن را آنچه سبک وزن و سنگین قیمت است جدا کردند، باز حاضر نیستند از نان و غذایی که همراه قافله بوده باشد لقمهای بخورند ولو آنکه گرسنه باشند؛ و این برای این است که نمکگیر قافله نشوند.
سرزمین خاوران گهواره پیدایش ورزش باستانی و صنعت کشتی پهلوانی
همانطور که میدانید که ورزش باستانی و تصوف، وابستگی تنگاتنگ با هم دارند و نیز این را هم میدانیم که سرزمین خاوران و مشرق ایران یکی از گهوارههای پیدایش صوفیه بوده است. لذا مردان بزرگی در مکاتب صوفیه از این خطه برخاستهاند، مانند «شیخ ابوسعیدابوالخیر» اهل مهنه، «امام ابوالقاسم قشیری» از سبزوار، «شیخ عطار» و «ابوعبدالرحمن سلمی» از نیشابور، «خواجه عبدالله انصاری» و «شیخ احمد جامی» از هرات، «امام محمد غزالی» از توس و «شیخ ابوالحسن خرقانی و ابراهیم ادهم و بایزید بسطامی» و دهها صوفی دیگر هستند که ذکر نام همهی آنها موجب تطویل کلام است.طبعاً گسترش صوفیگری در سراسر خلافت اسلامی موجب روآوری مردم به این مکتبها شد، به حدی که تظاهر به تصوف و استفاده از لباس اهل سلوک به شکل ریاکارانهای متداول گردید و مکتبهای عرفانی ماهیت و معنی خود را از دست داده و تبدیل به نوعی عوام فریبی شدند. این مسئله انگیزهای شد که گروهی از عرفای پاکدل در خراسان برای اولین بار به مبارزه با این پدیده ناپسند برخیزند و با اینکه عارف بودند لباس فقر و درویشی را ترک کنند و آنچه موجب جلب توجه مردم برای عوامفریبی است از آن دوری گزینند. این شیوه به «ملامتیه» معروف شد. اهل ملامت به سبب اصرار در پرهیز از هرگونه خودنمایی حتی به تعلیم و تصنیف هم علاقهای نشان نمیدادند. از این روست که از آنها کتابها و حکایتهای مدون به جا نمانده و آنچه در ارتباط با آموزش مکتب آنها بوده، سینه به سینه نقل شده است.
از آنجا که آیین ورزش زورخانه و صنعت کشتی پهلوانی در ارتباط با طریقه اهل ملامت است و این پژوهش توسط دکتر زرینکوب در کتابی به نام جستوجو در تصوف تدوین شده بنابراین قسمتهای مهم این گفتار را که ارتباط با نظر ما دارد عیناً نقل میکنیم:
«این مکتب که ظاهراً از روزگار بایزید بسطامی با مقارن آغاز فعالیت کرامیان در نیشابور به وجود آمد طریقه ملامیته و اهل ملامت خوانده میشد.»
«هدف آنها مبارزه با زهاد و صوفیهای خودنما و اهل ریا بوده است که به ملامت اهل قشر برخاستهاند. انتشار طریق ملامتیه در نیشابور مخصوصاً نوعی واکنش بوده است در مقابل زهد و تقشف کرامیان. ملامتیه در حقیقت میخواستهاند تصوف را از قالبهای ساختگی بپیرایند و آن را از صورت یک کارخانه کراماتسازی و یک دستگاه مریدپروری بیرون بیاورند.» (22)
«مشایخ اهل ملامت لباس عیاران و شاطران را بیشتر از لباس زاهدان و صوفیان دوست میداشتند. بعضی از حکایات بایزید بسطامی هم حاکمی از همین طرز رفتار است عبث نیست که بعدها اهل ملامت وی را نیز جزو مشایخ ملامتیه خواندهاند.» (23)
فتوت بدان گونه که نزد ملامتیان نیشابور تعلیم میشد مخصوصاً مبتنی بود بر اجتناب از ریا و التزام صدق. اینکه علیبنابیطالب (علیهالسلام)، پسر عم و داماد پیغمبر (صلیالله علیه و آله و سلم)، در رأس مراتب اهل فتوت قرار گرفت و او را شاه مردان خواندهاند نیز شاید تا حدی بدان جهت بود که در جامعهی عربی مدینه و عراق، وی اولین کسی بود که در باب موالی که در آن زمان طبقات پیشهوران منسوب به آنها بود و مسلمین عرب تقریباً جز جنگ و فتح، کار دیگری را مناسب شأن خویش نمیدیدند، نوعی همدلی و همدردی نشان میداد. چنان که در واقعهی قتل عمر به دست ابولؤلؤ فیروز، امام (علیهالسلام) سعی کرد عبیدالله بن عمر را به عنوان قاتل هرمزان تعقیب کند و در کار دین ملاحظه و محابا و مراعات را کنار بگذارد.
ارتباط سلمان فارسی نیز با اهل فتوت با توجه به انتساب او به سازمانهای صنفی در مدائن حاکی است از پیوند استوار بین طریقهی فتوت با تشیع از یکسو و با طبقات اصناف از سوی دیگر. به علاوه ابومسلم خراسانی، که در روایات راجع به او ویژگیهای سیمای یک جوانمرد ایرانی میتوان شناخت، خلافت اموی را که نزد موالی مظهر تعهدی و خشونت ناجوانمردانه بود با نیروی لشکری ساقط کرد که مرکب بود از طبقات روستاییان و پیشهوران خراسان؛ چنان که اشراف عرب آنها را غالباً از روی طعنه «سراجان» میخواندند. (24)
بعدها، چه در عراق و چه در خراسان، طبقات پیشهور دارای سازمان صنفی خاصی بودند و در حوادث عهد نیز نقش قابل ملاحظهای داشتند. حتی سردارانی مثل یعقوبلیث و احمدبن خجستانی و عمروبن لیث که با این طبقات مربوط بودند، پارهای از سنتهای ابومسلم را همچنان حفظ کردند.
یک پدیدهی قابل توجه که در این هنگام از طریقهی اهل فتوت جدا شد و خود در کنار تصوف توسعه و تحول جداگانه یافت، عبارت بود از آداب و اخلاق مربوط به زورخانه. کمال مطلوب اخلاقی زورخانه هنوز این نشان را از جریان فتوت دارد که اساسش مبتنی است بر حرمت پیران و مراتب این پیران را به نام پیشکسوت، میاندار، کهنه سوار و پهلوان رعایت میکنند، چنان که عنوان مرشد نیز هنوز از یادگار تأثیر تصوف در آن باقی است.
اما آنچه مخصوصاً زورخانه را با «لنگر و خانقاه» پیوند میدهد ارتباط آن با خاطره پوریای ولی (پهلوان محمود خوارزمی) است، چرا که در سنت زورخانه کمال مطلوب فتوت و عرفان در وجود پوریای ولی تجسم یافت که هنوز پهلوانان قدیم به نام او سوگند یاد میکنند.
در آداب زورخانه و در آیین و رسوم آن البته تأثیر طریقه فتوت محسوس است. اما میراث فتوت تنها به دستگاه پهلوانی محدود نماند، چیزی از آن به طبقهی لوطی و داش مشدی نیز رسید، و چنین به نظر میرسد که فتوت این طبقه بقایای فتوت لشکریان است. (25)
بنابر آنچه در این گفتارگذشت، ریشهی تاریخی ورزش باستانی و صنعت کشتی به طور محسوسی ریشه در خاوران و خراسان بزرگ دارد. بویژه نگرشی کوتاه به مطالب زیر، این نظر را بیشتر روشن و تأیید میکند.
• فرضیهی دکتر مهرداد بهار در مورد سنت باستانی ورزش زورخانه که معتقد است از آیین مهرپرستی نشأت گرفته و مربوط به اشکانیان است؛ یعنی سرزمین پارت و یا به عبارت دیگر خراسان بزرگ که در این باره بحث جالبی ایراد شده است.
• مرکز اصلی جوانمردان و فتیان بنا به تحقیق استاد سعید نفیسی سرزمین خاوران و سیستان بوده است که در کتاب سرچشمه تصوف بروشنی دربارهی آن توضیح داده شده است.
• نهضت سربداران و خیزش پهلوانان این سلسله در زمان تسلط مغولها، مانند پهلوان عبدالرزاق باشتینی، پهلوان حیدر قصاب، پهلوان اسد خراسانی، پهلوان حسن دامغانی و امثال آنها همه در ارتباط با سرزمین خراسان است.
• خیزش دیگری در ولایت خواف خراسان در عصر مغولها توسط پهلوان محمد جیزدی به وقوع پیوسته که در جامع التواریخ رشیدالدین فضلالله موجود است.
• خیزش ابومسلم خراسانی و یعقوب لیث صفاری و دیگر جوانمردان نامدار ایران همه در ارتباط با سرزمین خراسان است که شرح کامل آنها در کتاب یعقوب لیثصفار، نوشتهی استاد باستانی پاریزی آمده است.
بالاخره پهلوان نامدار باستانی رستم دستان از سیستان سر بر میکشد که فردوسی توسی آفرینندهی شاهنامه، از او حکایتهای جاودانهای ترسیم میکند.
از جمعبندی و فرایند گفتار به این نتیجه میرسیم که اولاً ورزش باستانی و کشتی پهلوانی ارتباط مستقیم با پیدایش مکتب ملامتیه در خراسان دارد و پهلوانان نامدار خراسانی پیرو این مکتب بودهاند. دوم اینکه زمان آن از قرن سوم به بعد شروع میشود و در عصر پوریای ولی، یعنی قرن هفتم هجری، به اوج خود میرسد که پهلوان محمود از اهل ملامت بوده است.
بنابراین اگر ورزش زورخانه را با پیدایش ملامتیه همزمان بدانیم حدود ده قرن از ظهور آن میگذرد و اگر آن را به زمان پوریای ولی نسبت بدهیم قدمت آن به حدود هفت قرن میرسد، ولی نباید بر این پندار باشیم که ورزش زورخانه و کشتی پهلوانی شکل امروزی خود را داشته است، بلکه به مرور زمان و طی قرنها به صورت امروزی خود تکامل یافته است و در این روند خراسان بیش از دیگر خطههای ایران زمین در آن سهیم است.
پینوشتها:
1. سرچشمه تصوف، ص 152.
2.همان، ص 131.
3.صدیق، تاریخ فرهنگ ایران، ص 306.
4.همان، ص 209.
5.سعید نفیسی، سرچشمه تصوف، ص 158.
6.پتروشفسکی، نهضت سربداران خراسان، ص 36.
7. همانجا.
8. همان، ص 116.
9. یعقوب آژند، قیام شیعی سربداران، ص 187.
10. همان مأخذ، ص 189.
11. همان مأخذ، ص 237.
12. رشیدالدین فضلالله، جامعالتواریخ، به کوشش دکتر کریمی...، ج 2، ص 684.
13. تاریخانه هرات، به تصحیح محمد زبیر صدیقی، ص 399.
14.پرتو بیضایی، تاریخ ورزش باستانی، ص 13.
15. سعید نفیسی، سرچشمه تصوف، ص 149.
16. همان مأخذ، ص 12.
17. ژان گور، خواجه تاجدار، ترجمه ذبیحالله، منصوری، ج 1، ص 330.
18. کاظمینی، نقش پهلوانی و نهضت عیاری، ص 164.
19. سمک عیار، ج 1، ص 307.
20. همانجا.
21. همانجا.
22. دکتر عبدالحسین زرینکوب، جستوجو در تصوف، ص 335.
23. همان مأخذ، ص 339.
24. همان مأخذ، ص 345.
25. همان مأخذ، ص 355.
تهرانچی، محمّدمهدی؛ (1388)، ورزش باستانی از دیدگاه ارزش، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ دوم
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}