بازخوانى روند و پیامدهاى تسخیر لانه جاسوسى آمریكا

نويسنده: هادی سجادی‌پور
13 آبان در كشور ما محمل پیدایش حوادث مختلفى بوده است كه در شكل دهى تاریخ كشور و انقلاب اسلامى نقشى بزرگ و سرنوشت ساز داشته‏اند: 13 آبان 42 تبعید حضرت امام خمینى (ره) در پى قیام مردمى 15 خرداد و اعلام مخالفت ایشان با قانون استعمارى - آمریكایى كاپیتالاسیون، 13 آبان 57 شهادت جمع زیادى از دانش‏آموزان و دانشجویان در مقابل دانشگاه تهران در زمان اوج‏گیرى انقلاب و بالاخره 13 آبان 58 تسخیر لانه جاسوسى ایالات متحده توسط دانشجویان پیرو خط امام.
در این میان، واقعه اخیر با توجه به ابعاد و پیامدها و همچنین گستره ملى - بین المللى آن از اهمیت و جایگاه ویژه‏اى در تاریخ انقلاب اسلامى برخوردار شده است به طورى كه با گذشت بیش از ربع قرن از آفرینش آن، پیامدها و آثارش همچنان در صحنه سیاست داخلى و خارجى كشور، اثرگذار و بحث‏انگیز است.
این اقدام متهورانه یكى از منحصر به فردترین حركت‏ها در تاریخ انقلاب‏هاى اصیل و مردمى جهان بود كه از یك طرف شوكت و افسون قدرت امپریالیسم آمریكا را در هم شكست و اوج خفت و زبونى این اهریمن جنایتكار را به رخ جهانیان كشانید و از سوى دیگر فریاد مظلومیت و آزادگى مسلمانان ایران را در پهنه گیتى طنین انداز كرد. با توجه به ابعاد گسترده این حادثه عظیم، باید آن را در جغرافیاى زمانى و مكانى خودش كاملا مورد بررسى قرار داده و به واكاوى علل و پیامدهاى آن پرداخت.
پیروزى انقلاب اسلامى جداى از تاثیراتى كه در زمینه اندیشه سیاسى و پارادایم حاكم بر مقولات دولت ملت و ساختار حكومت داشت، تاثیرات عمیقى نیز بر استراتژى‏هاى امنیتى منطقه و توازن قدرت بین غرب و شرق داشت به طوری که كشور ایران را كه به عنوان خط مقدم جبهه غرب در مقابله با نفوذ كمونیسم از جایگاه ویژه‏اى نزد دولت مردان ایالات متحده برخوردار بود به یكباره تبدیل به یك هژمون منطقه‏اى با شعار وحدت جهان اسلام و درهم نوردیدن مرزهاى جغرافیایى كشورهاى مسلمان كرد، كه براى هر دو ابرقدرت شرق و غرب خطرناك جلوه مى‏كرد. انقلاب اسلامى استراتژى «دو ستونى» آمریكا در منطقه را كه از مدت‏ها پیش بر پایه‏هاى قدرت اقتصادى عربستان سعودى و قدرت نظامى ایران براى حفظ منافع منطقه‏اى آمریكا و مقابله با نفوذ شوروى بنا شده بود با چالش جدى مواجه كرد به طورى كه «سایروس ونس» وزیر امور خارجه دولت كارتر در این باره مى‏گوید: «رفتن ایران از صف كشورهاى متحد آمریكا و افتادن این كشور به دست رژیمى كه دوست‏ ما نیست، ضربه‏اى اساسى به منافع سیاسى - امنیتى ما در آسیاى جنوب غربى و خاورمیانه به شمار مى‏رود.»
آمریكا كه تمام تلاش خود را در حمایت از رژیم شاه و جلوگیرى از پیروزى انقلاب به كار بسته بود، با پیروزى انقلاب اسلامى سفارت خود را به عنوان پایگاهى براى طراحى و اجراى توطئه علیه انقلاب تبدیل نمود، تا بتواند آن بخش از اقداماتش را كه مى‏توانست در پوشش دیپلماتیك براى شكست یا به انحراف كشاندن نظام نو پاى اسلامى انجام دهد، با مرکزیت سفارت به اجرا درآورد.
پس از پیروزى انقلاب در بهمن ماه 1357 و اخراج مستشاران نظامى و غیر نظامى آمریكا كه در واقع نقش آنتن‏هاى اطلاعاتى را براى سازمان سیا بازى مى‏كردند، ایالات متحده فعالیت‏هاى جاسوسیش را كه از درون سفارت رهبرى و هدایت مى‏شدند به شدت افزایش داد تا خلاء ناشى از خروج مستشاران را جبران كند.
افسران سازمان سیا (CIA) با استفاده از شرایط نابسامان بعد از انقلاب و درهم ریختگى و نامشخص بودن حوزه مسئولیت‏ها كه نتیجه طبیعى هر انقلابى است، سعى كردند تا با نفوذ در مناطق كلیدى و حساس انقلاب اسلامى از تعمیق و گسترش هر چه بیشتر آن جلوگیرى نمایند. لانه جاسوسى آمریكا با ایجاد شبكه‏هاى جاسوسى و اطلاعاتى در پى آن بود تا با بحران آفرینی، تضعیف نیروهاى اصیل انقلاب و جایگاه و شخصیت حضرت امام و همچنین ایجاد گسست و شكاف میان رهبرى و نسل جوان، فعال‏ترین و انقلابى‏ترین نیروى اجتماع را از رهبرى دور كند تا بتواند با تاثیر بر آنها و نفوذ در ارتش، حرکت انقلابی مردم ایران را آسیب‏پذیر نماید. از طرفی سفارت آمریكا مسئول انحراف افكار عمومى از خطرات شیطان بزرگ در ایران نیز بود. به همین دلایل مسئولین سفارت آمریكا در پى آن بودند تا با برقرارى ارتباط با مسئولین دولت موقت راه رسیدن به اهدافشان را تسهیل كنند.
با پیروزى انقلاب، حضرت امام خمینى، مهندس بازرگان را بدون در نظر گرفتن علایق حزبى و گروهى به عنوان نخست وزیر دولت موقت منصوب كردند. بازرگان در اقدامى تامل برانگیز اكثر اعضاى دولت موقت را از جناح لیبرال انتخاب كرد و درهای دولت موقت را تقریبا بر روی دیگر نیروهای انقلاب بست. لیبرال‏ها تضاد اصلى و عامل مهم مبارزه و انقلاب را استبداد داخلى و نه استعمار خارجى مى‏دانستند و علاوه بر آن اعتقاد به تغییر بنیادین در ساختار سیاسى، اجتماعى و فرهنگى كشور نداشتند و تنها اكتفا به برخى اصلاحات سطحى را كافى مى‏دانستند. بر همین اساس دولت موقت تنها به تعویض مهره‏هاى كلیدى و بالاى رژیم اكتفا نمود و از تغییرات بنیادین و خصوصا از تجدید نظر در رابطه امپریالیستى و نابرابر ایران با آمریكا، پرهیز و اجتناب مى‏كرد.
به این موضوع در كتاب خاطرات كارتر اشاراتى شده است: «مهدى بازرگان... و اعضاى كابینه‏اش كه بیشتر آنها تحصیل كرده غرب بودند با ما همكارى داشتند. آنها از سفارت ما حفاظت مى‏كردند و از ژنرال فیلیپ گاست... مراقبت به عمل مى‏آوردند تا بدون خطر رفت و آمد كند و براى ما پیام‏هاى دوستانه مى‏فرستادند. بازرگان به طور علنى اعلام كرد كه مایل است با آمریكا روابط حسنه‏اى داشته باشد، اما افراطیون طرفدار آیت اله خمینى براى او به صورت مشكلى درآمده بودند.»
(امیررضا ستوده و حمید كاویانى، بحران 444 روزه تهران، ص 20)
«اسناد لانه جاسوسى نیز نشان مى‏دهد كه ایالات متحده چگونه براى خارج كردن امام از صحنه سیاسى كشور در صدد جذب افراد موثر و مهم دولت موقت از جمله بنى صدر و امیر انتظام برآمده بود و مثلا در مورد جذب بنى صدر، در ظاهر به عنوان مشاور اقتصادى یك شركت آمریكایى با حقوق ماهانه 1000 دلار به دعوت همكارى مى‏شد، اما در واقع رابط سازمان سیا تلاش مى‏كرد تا وى را به استخدام این سازمان درآورد.»
(دكتر بهرام نوازنى، الگوهاى رفتارى ایالات متحده آمریكا در رویارویى با جمهورى اسلامى ایران (1357 - 1380) مركز اسناد انقلاب اسلامى، ص 98)
«دولت آمریكا در پى آن بود تا با ایجاد ائتلافى از لیبرال‏هاى سیاسى، چهره‏هاى دینى میانه‏رو، سكولارها، ملى گرایان و سران ارتشى متمایل به غرب تحت لواى دولت موقت موجبات حذف تدریجى نیروهاى وفادار به امام را از صحنه سیاسى كشور ایجاد نماید.
آمریكا می‏خواست تا با شناسایى مهدى بازرگان به عنوان شخص اول مملکت، اینگونه نشان دهد كه آیت الله خمینی خود مایل است كه دین و روحانیت از سیاست جدا گردند و آنها ناگزیر از نزدیكى به دولت موقت شده‏اند و بدین ترتیب كم كم برنامه حذف امام و جایگزینى ایشان توسط افرادى مثل شریعتمدارى و بنى صدر را اجرا كند.
به همین دلیل وزارت خارجه آمریكا ماموریت اصلى سفارت خود در ایران را تلاش براى هماهنگى فعالیت‏هاى نیروهاى لیبرال و میانه روهاى مذهبى و پیوند دادن آنها با عناصر ملى گرا و سلطنت طلبان و طرفداران رژیم سابق بر علیه انقلابیون مذهبى قرار داده بود.
«اقدامات آمریكا بر علیه جمهورى اسلامى ایران فقط به اقدامات سفارت این كشور در تهران محدود نشد. در پى اعدام‏هاى انقلابى سران رژیم گذشته در روزهاى اولیه پیروزى انقلاب، 2 تن از اعضاى سناى آمریكا به نام‏هاى جاكوب جاوتیس و هنرى جكسون كه از طرفداران پروپاقرص رژیم پهلوى بودند در 27 اردیبهشت 58 (17 مه 79) قطع نامه‏اى را از تصویب سنا گذراندند كه ایران را به خاطر این اعدام‏هاى انقلابى با لحن شدیدى محكوم مى‏كرد.» (پیشین ص‏103)
بعد از تصویب قطعنامه ضد ایرانى در سناى آمریكا، روابط دو كشور وارد مرحله تازه‏اى شد. با این كه، قطعنامه هیچگونه ضمانت اجرایى نداشت ولى ایران آن را نشانه موضع خصمانه ایالات متحده و كارى در جهت انزواى ایران دانست.
به عقیده كارل كلمنت، كه از كارشناسان با سابقه وزارت خارجه آمریكاست، ایالات متحده اشتباهى استراتژیك را در مورد ایران انجام داده است و آن دل بستن به دولت موقت و عدم مذاكره و دیدار مستقیم با حضرت امام بود كارى كه رقباى ایالات متحده یعنى فرانسه و شوروى در آغازین روزهاى پیروزى انقلاب انجام داده بودند.
بعد از تصویب این قطعنامه و ایجاد مسایل اختلاف برانگیز بین دو کشور، آمریكا در پى آن بود تا فرستاده‏اى ویژه را با هدف جذب ایران و جلوگیرى از نفوذ شوروى در این کشور ، به سوى ایران بفرستد ولى حضرت امام در واكنش به تصویب این قطع نامه از پذیرش فرستاده مذكور كه چارلز نام داشت و از دیپلمات‏هاى كار كشته وزارت خارجه ایالات متحده بود خوددارى كرد و علاوه بر آن پذیرش والتر كاتلر در سمت سفیر كه آماده مى‏شد به ایران سفر كند، از سوی دولت رد گردید هر چند كه جمهورى اسلامى پیش از آن موافقت خود را با اعزام او به ایران به عنوان سفیر اعلام كرده بود.
«پس از این فعل و انفعالات دولت آمریكا به بهانه حفظ امنیت منطقه و با این ادعا كه احتمال داده مى‏شود كه یك نفت كش در خلیج فارس ربوده شود، ناوگان خود را در تنگه هرمز به حال آماده باش درآورد.» (پیشین ص 106)
امام خمینى در 7 آبان 58 به قراردادهاى استعمارى بین ایران و آمریكا شدیدا اعتراض كردند. اما در مقابل دولت موقت هیچ توجهى به این اعتراض‏ها نشان نمى‏داد و در پى بهبود روابط با ایالات متحده بود و در موضع‏گیری‌هاى رسمى و غیر رسمى بیشترین واهمه خود را از شوروى ابراز مى‏داشت.
حركت‏هاى سازش كارانه دولت موقت تا به آنجا پیشرفت كه بدون اطلاع امام در روز 11 آبان 58 در جشن انقلاب الجزایر، مهدى بازرگان با برژینسكى، مشاور امنیت ملى كاخ سفید دیدار كرد و به مدت یك ساعت و نیم با او به مذاكره نشست.
برژینسكى مشاور امنیت ملى دولت كارتر برخلاف سایروس ونس، وزیر خارجه كه در برخورد با جمهورى اسلامى قائل به راهبردهاى دیپلماتیك و گفتگو و مذاكره سیاسى بود، از طرفداران جدى سركوب و مداخله نظامى انقلاب و یكى از طراحان اصلى كودتاى 21 بهمن 57 براى پیشگیرى از انقلاب بود.
او براى پذیرش شاه در آمریكا تلاش فراوانى به عمل آورد، اما اعضاى دولت موقت دوستانه به پیشواز برژینسكى رفتند و با او به گپ زدن مشغول شدند جالب این كه این ملاقات به گفته برژینسكى نه به تقاضاى او بلكه به درخواست بازرگان، نخست وزیر ایران صورت گرفت.
محمدرضا پهلوى كه پس از فرار از ایران در كشورهاى مختلفى آواره شده بود، و ملت ایران خواستار بازگشت و محاكمه وى بودند با مساعدت مقامات آمریكایى به یكباره سر از آن كشور درآورد. در حقیقت دولت آمریكا و مسئولین آن به خاطر بذل و بخشش‏هاى شاه خود را مدیون او مى‏دانستند. هزینه‏هاى زیادى از سوى شاه به برخى جناح‏هاى سیاسى آمریكا براى مبارزات انتخاباتى پرداخت مى‏شد و بعضى از مسئولین دولتى آمریكا پورسانت‏هاى گزافى از محل قراردادهاى تسلیحاتى ایران با شركت‏هاى آمریكایى دریافت مى‏كردند. از سوى دیگر رژیم آمریكا از آن بیم داشت كه عدم پذیرش شاه موجب هراس و نگرانى حكام وابسته‏اش در منطقه شود به همین دلیل شاه به بهانه معالجه در آمریكا رحل اقامت افكند. پذیرش شاه از سوى آمریكا خشم ملت و امام را صد چندان كرد. امام كه از دولت موقت قطع امید كرده بود، در 9 آبان 58 طى سخنانى فرمودند: «اى جوان‌هایى كه در مقابل توپ و تانك رفتید از خواهرهایى كه جوانان خود را از دست داده‏اید... حفظ كنید خودتان را، نهضت خودتان را حفظ كنید ننشینید دیگران براى شما كار كنند، اینها براى شما كاری نمى‏كنند.»
همچنین حضرت امام طى پیامى در 12 آبان 58 در اعتراض به پذیرش شاه از سوى رژیم آمریكا اعلام كردند: «دانشگاهیان، دانش‏آموزان و طلاب علوم دینى با قدرت تمام مبارزه خود را علیه آمریكا گسترش دهند.»
بدنبال اعلام این مواضع از سوى حضرت امام نمایندگان دانشجویان مسلمان پیرو خط امام چهار دانشگاه امیركبیر، تهران، شهید بهشتى و صنعتى شریف با تشكیل جلسه‏اى به برنامه ریزى براى تصرف سفارت آمریكا پرداختند.
یكشنبه 13 آبان 58 (4 نوامبر 1979) در تاریخ انقلاب، روزى بزرگ و فراموش نشدنى است. روزنامه اطلاعات مورخ 14 ابان 58 در صفحه دوم خود، شرح وقایع آن روز را این‌گونه گزارش مى‏كند:
«ساعت ۱۰و ۳۰دقیقه صبح گروهى (حدود 400 نفر) از دانشجویان (كه از یك چهار راه قبل از سفارت آمریكا شروع به حركت كرده بودند) كه در حال شعاردادن در خیابان آیت اله طالقانى به سوى دانشگاه (تهران) در حركت بودند هنگامى كه جلوى در اصلى سفارت آمریكا رسیدند، مسیر خود را تغییر دادند و پس از گشودن زنجیرهاى این در به داخل سفارت رفتند. در همان زمان گروهى از دانشجویان نیز از دیوار خود را به داخل سفارت رساندند و پیشروى به سوى ساختمان‏هاى داخلى سفارت را آغاز كردند. از همان لحظه‏هاى اول تصرف سفارت آمریكا، گروه‏هاى مختلف مردم در مقابل در سفارت اجتماع كردند و به دادن شعارهاى ضد آمریكایى مى‏پرداختند دانشجویان در سه بیانیه‏اى كه تا ساعت 18 (همان روز) از طریق بلندگو پخش كردند، اعلام كردند كه ساختمان اصلى سفارت تا ساعت 15 به تصرف كامل درآمد... دانشجویان اعلام كردند كه هر چند تصرف ساختمان با مقاومت سه ساعته و همراه با پرتاب گاز اشك آور از جانب تفنگداران آمریكایى بود، هیچ گونه آسیبى به طرفین وارد نیامد.
از ساعت 16 (همان روز) آزاد كردن گروهى از ایرانیانى كه به عنوان ارباب رجوع یا كارمند در داخل سفارت بودند آغاز شد و آمریكاییان را با چشم بسته به محل دیگرى منتقل شدند.»
پیش از آنكه دانشجویان اصلى سفارت برسند، دیپلمات‏هاى آمریكایى، مقدارى از اسناد را در دستگاه‌هاى مخصوص خرد كن ریختند و ازبین بردند و مقدار زیادى از اسناد را نیز سوزاندند و به خصوص نوارهاى میكروفیلم و حافظه‏هاى كامپیوترى را نابود كردند. در جریان اشغال سفارت آمریكا، ۷۲ آمریكایى به عنوان گروگان بدست دانشجویان افتادند. سه تن از دیپلمات‏هاى آمریكایى آن روز براى مذاكره با وزیر خارجه به وزارت امور خارجه رفته بودند. پس از اشغال سفارت تا شب به امید حل شدن موضوع همان جا ماندند ولى بعد از آن در وزارت خارجه به صورت تحت نظر در اختیار دانشجویان قرار گرفتند.
«این اولین بار نبود كه سفارت آمریكا در تهران به اشغال درمى آمد، پیش از این در 25 بهمن 57 (14 فوریه 1974)، یعنى سه روز پس از پیروزى انقلاب اسلامى، 75 نفر از چریك‏هاى فدایى خلق پس از درگیرى مسلحانه كوتاهى كه به مجروح شدن یكى از تفنگداران آمریكایى انجامید، سفارت را به اشغال خود درآوردند. چند دقیقه بعد چریك‏ها با وساطت نمایندگان كمیته انقلاب، بدون هر گونه تخریب و آتش سوزى، پراكنده شدند. عده‏اى علت این اقدام را شایعه رادیو باكو مبنى بر انتقال پرونده‏هاى ساواك به این سفارتخانه مى‏دانند (در این بین باید به رابطه بین چریك‏هاى فدایى خلق و سفارت شوروى كه طبیعتا عطش زیادى براى داشتن آن پرونده‏ها داشته است، توجه داشت)، عده‏اى دیگر علت این اقدام را زمزمه كودتاى قریب الوقوعى می دانند كه در خیابان‏هاى تهران شایع شده بود و عده‏اى دیگر هم آن را توطئه پس مانده‏هاى ساواك و رژیم شاه براى تحت تاثیر قرار گذاشتن روابط ایران و آمریكا قلمداد می‏کنند.» (پیشین ص 107)
اما علت هرچه بود در این زمینه نه با امام و نه با دولت موقت و نه با هیچ یك از نیروهاى موجه نظام هماهنگى نشده بود و در نیت اشغال گران و اهداف آنان و نقش سفارت شوروى در این اقدام ابهام‏هاى تردید برانگیز جدى وجود داشت. به همین خاطر با حضور نیروهاى كمیته و همچنین ابراهیم یزدی معاون نخست وزیر و نماینده دولت موقت، از سفیر آمریكا عذرخواهى شد و سفارت در اختیار وى قرار گرفت.
اما 13 آبان 58 شرایط تفاوت داشت. پس از تسخیر سفارت، دانشجویان كه خود را دانشجویان مسلمان پیرو خط امام مى‏نامیدند، با صدرو بیانیه‏هایى به تشریح علل، انگیزه‏ها و چگونگى انجام این اقدام انقلابى پرداختند. در یكى از اولین بیانیه‏ها آمده است:
«ما دانشجویان مسلمان پیرو خط امام از موضع قاطعانه امام در مقابل آمریكاى جنایتكار به منظور اعتراض به دسیسه‏هاى امپریالیستى و صهیونیستى، سفارت جاسوسى آمریكا در تهران را به تصرف درآوردیم تا اعتراض خود را به گوش جهانیان برسانیم.»
عنوان دانشجویان مسلمان پیروخط امام، از یك سو بیانگر تبلور خشم انقلابى امام و ملت مسلمان ایران از آمریكا بود و از سوى دیگر هر گونه شائبه وابستگى دانشجویان به گروهها و دستجات سیاسى متعدد را منتفى مى‏ساخت و امكان بهره بردارى از آن را به نفع جریان‏هاى مختلف، محدود مى‏ساخت.
براى این اقدام انگیزه‏هاى متفاوتى ذكر مى‏گردد: اعتراض نسبت به پذیرش شاه از سوى دولت آمریكا، اعتراض به عملكرد دولت موقت، كه كم كم به سمتى گرایش پیدا مى‏كرد كه دوباره دست آمریكا را در ایران باز كند، شناسایى جاسوسان آمریكایى و عوامل داخلى آن‏ها، پایان دادن به توطئه گرى و سلطه جویى‏هاى آمریكاییان در ایران، نشان دادن ضربه شستى به ایالات متحده به تلافى طراحى و اجراى كودتاى 28 مرداد 32، اعتراض به آمریكا به علت ایجاد فشار تبلیغاتى موسوم و انحصارى و كمك و حمایت از افراد ضد انقلاب و فرارى علیه انقلاب اسلامى.
از طرف دیگر اشغال سفارت آمریكا در واقع تیرخلاص دولت موقت نیز بود. در نتیجه این اقدام انقلابى، قدرت متزلزل دولت موقت رو به افول گذاشت و همگام با آن، اساس همكاری‌هاى استراتژیك ایران و ایالات متحده فرو پاشید. بازرگان دو روز پس از این حادثه از سمت نخست وزیرى استعفا كرد كه بلافاصله توسط امام پذیرفته شد و وظایف دولت موقت به شوراى انقلاب، منتقل شد و به این ترتیب 268 روز پس از سقوط رژیم پهلوى، عمر دولت موقت هم به سر رسید و پس از مدتى با ایجاد تغییراتى در شوراى انقلاب، چهره‏هاى جدید، اداره وزارتخانه‏هاى مختلف را به عهده گرفتند و به این ترتیب به عمر نیروهاى لیبرال در اداره جمهورى اسلامى به طور رسمى پایان داده شد.
گرچه خواسته‏هاى دانشجویان از ابتدا تازمانى كه این موضوع به حل و فصل انجامید، تغییرات زیادى را نشان مى‏دهد؛ اما اصلى‏ترین خواسته آنها كه رسما و با صراحت تمام همواره ثابت ماند، عبارت بود از «عدم دخالت ایالات متحده در امور داخلى ایران» . درخواست‏هاى دیگر از قبیل تحویل شاه مخلوع و همسرش فرح براى محاكمه در ایران، تحویل اموال خاندان سلطنتى و دیگر فراریان از ایران به دولت ایران، رفع تحریم‏هاى اقتصادى و مالى و آزاد كردن اموال و دارایى‏هاى ایران در آمریكا و شعب بانك‏هاى آمریكایى از جمله خواسته هایى بودند كه بعدها با به درازا كشیدن موضوع و اتفاق دیگر كه در واكنش‏هاى متعدد و متفاوت آمریكاییان خلاصه مى‏شود، اضافه شدند.
این حادثه پیامدها و بازتاب‏هاى بسیارى بر جاى گذاشت. حركت انقلابى دانشجویان مسلمان قبل از هر چیز دیگر، هیئت حاكمه آمریكا را به شدت گیج كرد. آمریكا كه به لطف لیبرال‏هاى حاكم در دولت موقت توانسته بود موقعیت از دست رفته خود در ایران را به تدریج باز یابد، با این ضربه سهمگین به شدت برآشفته گردید.
كارتر در كتاب خاطرات خود مى‏گوید: «4 نوامبر 1979 (13 آبان 58) تاریخى است كه من آن را هرگز فراموش نخواهم كرد... ما شدیدا نگران بودیم» وى مى‏افزاید: «در روزهاى نخست تصور مى‏كردم گروگان‏ها به زودى آزاد خواهند شد، اما پس از آنكه بازرگان، نخست وزیر دولت موقت در كوشش‏هاى اولیه خود براى آزادى گروگان‏ها با شكست مواجه شد، نگرانى ها افزایش یافت.»
در بین حاكمان دولت آمریكا نیز در مورد راه برخورد با ایران اختلافاتى پیش آمده بود. گروهى به نمایندگى سایروس ونس وزیر خارجه، راههاى دیپلماتیك و گفتگو و در نهایت تحریم‏هاى اقتصادى و پروازى را پیشنهاد مى‏كردند و گروهى دیگر به رهبرى زیبیگینو برژینسكى مشاور امنیت ملى، دخالت نظامى را براى حل مساله گروگان‏گیرى لازم مى‏دانستند. این اختلاف تا به آنجا پیش رفت كه سایروس ونس پس از حمله نظامى آمریكا در صحرای طبس كه منجر به شكست آمریكا شد، استعفا كرد.
آمریكا در اولین واكنش، اقدام به تحریم اقتصادى ایران و بلوكه كردن اموال و دارایى‏هاى ایران در بانك‏هاى آمریكایى و بانك‏هاى خارجى مستقر در آمریكا كرد و از سوى دیگر اقدام به آزار واذیت ایرانیان مقیم آمریكا نمود و در جهان نیز تضییقاتى را براى ایران ایجاد كرد. در هر حال تسخیر لانه جاسوسى هرچند از سوى دول استعمارى وابسته به شرق و غرب محكوم گردید، اما از سوى ملل محروم و تحت ستم جهان و نهضت‏هاى آزادى بخش جهان به شدت مورد استقبال قرار گرفت و باعث نضج گرفتن حركت‏هاى ضد استعمارى گسترده‏اى در سطح جهان و خصوصا خاور میانه شد.
این حادثه بزرگ پیامدهاى گوناگونى را در پى داشت كه از آن جمله مى‏توان به این موارد اشاره كرد: پایان یافتن رابطه استعمارى ایران و آمریكا، روشن شدن ماهیت ننگین ایالات متحده که پشت صورتک حقوق بشر و آزادی مخفی شده بود، جلوگیری از ایجاد بحران و آشوب با تسخیر مرکز بحران آفرینی آمریکا، از بین رفتن گروه‌های مارکسیستی، گروه‌هایی که تا پیش از آن خود را تنها سردمدار مبارزه با امپریالیسم آمریکا می‏دانستند، بازگشت مردم به صحنه که با توطئه‌های ‌دولت موقت خانه‌نشین شده بودند، شکست هیمنه و اسطوره جهانی آمریکا و بالاخره شکست کارتر در انتخابات ریاست جمهوری امریکا در سال 1980.
کارتر که با ژست‌های حقوق بشری و همچنین حل مشکلات بین آمریکا و چین و امضای موافقت نامه کمپ دیوید بین مصر و اسراییل وجهه ای صلح طلب برای خود کسب کرده بود، با تسخیر لانه جاسوسی تمامی وجهه و نفوذ خود را از دست داد به طوری که حتی نتوانست در مقابل حمله نظامی شوروی به افغانستان موضع مناسبی اتخاذ کند و کم کم موجبات افول حکومت خود و حزبش را فراهم کرد.


معرفي سايت مرتبط با اين مقاله


تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله