حكيم جامع نگر

نويسنده: عبدالحسين خسرو پناه
نگاشتن و سخن راندن پيرامون حكيمان جامع نگر بسي دشوارتر از معرفي فيلسوفان گزينش گر است. توضيح اين كه پاره اي از اهل فلسفه تنها به ساحتي از ساحت هاي فلسفه توجه داشته و از بخش هاي ديگر آن فاصله گرفتند. در حالي كه برخي از فيلسوفان در حد توان و فرصت زماني به ساحت ها و بخش هاي گوناگون فلسفه و دغدغه هاي فلسفي عنايت داشته اند.
شيخ الرئيس ابن سينا، از جمله حكيماني است كه از آنان به فيلسوف جامع نگر تعبير مي كنيم، زيرا در آثار فلسفي خود به مباحث مختلف هستي شناسي، معرفت شناسي، علم النفس، الهيات بالمعني الاخص، فلسفه طبيعي، فلسفه هنر، رياضيات و ... پرداخته است. شناسايي و شناساندن تمام مدعيات فلسفي ابن سينا و تأثيرگذاري وي بر جهان اسلام و اروپا در اين مختصر ميسر نيست، لكن از باب ما لايدرك كله لايترك كله، به زمينه هايي از شخصيت علمي اين حكيم فرزانه اشاره مي شود.

ابوعلي حسين بن عبدالله بن سينا ملقب به شيخ الرئيس به سال ۳۷۰ ق/ ۹۸۰ ميلادي در «افشنه» متولد شد. پدرش از مردم بلخ بود و در هيات يكي از عمال دولتي به «بخارا» آمد. دوران ابن سينا عصري بود كه دولت بني عباس رو به ضعف نهاد و امپراتوري اسلامي به دولت هاي كوچكي تقسيم شد. وي علم طب را نزد مردي مسيحي موسوم به عيسي بن يحيي آغاز كرد. هنوز به شانزده سالگي نرسيده بود كه شهرتش در طب همه جا را گرفت. بعد به فلسفه روي آورد و مدت دو سال از عمر خود را وقف تحصيل آن كرد. هر گاه به مشكلي برمي خورد، با نماز و تضرع به درگاه خدا حل آن را از حضرت باريتعالي مي طلبيد. در بيست سالگي به تأليف و تصنيف پرداخت. وي در سال ۴۲۸ ق/۱۰۳۷ م در شهر همدان وفات يافت و همان جا به خاك سپرده شد.
مهمترين آثار و تأليفات ابن سينا عبارتند از:
ه:در زمينه ديني: اثبات النبوات و تأويل رموزهم و امثالهم، رساله في معني الزياره، رساله في ماهيه الصلاه، رساله في القدر، رساله في دفع الغم من الموت، اضحويه في امرالمعاد
ابن سينا در ميان فيلسوفان بزرگ اسلامي، نخستين فيلسوفي است كه توانست نظام كامل فلسفي را استوار، و تا حدودي آن را با نظام ديني هماهنگ سازد.
نفوذ افكار ابن سينا و تسلط ميراث فلسفي او از شرق تا غرب، به ويژه در اسپانيا تا اواسط قرن ششم قمري / دوازدهم ميلادي بسيار گسترده و چشمگير بوده است. او درباره ضرورت دين و نبوت و وحي الهي تا حدودي با فارابي هم مشرب است و مي كوشد ضرورت اين امور را در چهار سطح عقلاني، تخيلي، اعجازي، و سطح سياسي- اجتماعي مطرح كند و روش فرآيند پژوهش خود را در هماهنگ ساختن دنياي فلسفه يونان و اسلام ظاهر سازد.
ابوعلي سينا در جهان غرب به نام اويسنا (Avicenna) و به القاب امير پزشكان، شيخ الرئيس، حجه الحق و شرف الملك شناخته مي شود. از آغاز كودكي شايستگي عجيبي از خود در امر فراگرفتن علوم نشان مي داد، پدرش كه از اسماعيليان بود، سخت در تعليم و تربيت او مي كوشيد و خانه او محل ملاقات دانشمندان دور و نزديك بود. ابن سينا در ده سالگي تمام قرآن و صرف و نحو را آموخته و آنگاه به فراگرفتن منطق و رياضيات پرداخت. در نزد ابوسهيل مسيحي به تعلم طبيعيات و مابعدالطبيعه و پزشكي مشغول شد. در شانزده سالگي در همه علوم زمان خود استاد شد. كتاب مابعدالطبيعه ارسطو را چند بار مطالعه كرد اما به وسيله شرح فارابي توانست آن را فهم كند. نزديك اواخر عمر خود يك بار به شاگرد مورد توجه خويش، جوزجاني گفت كه در تمام مدت عمر، چيزي بيش از آنچه در هجده سالگي مي دانسته نياموخته است.
مهارت ابن سينا در علم پزشكي، موقعيت و محبوبيت او را نزد فرمانروايان افزايش داد لكن فشار پريشاني هاي سياسي در نتيجه افزايش قدرت محمود غزنوي، زندگي را بر ابن سينا در زادگاهش دشوار ساخته بود. و به ناچار بخارا را به آهنگ جرجانيه ترك گفت و متوجه اين شهر شد و سپس با خانه به دوشي هاي متعدد مدت چندين سال در دهكده اي عزلت گزيد. سپس در فاصله ۴۰۵ ه .. و ۴۰۶ ه . به جانب ري به راه افتاد. ابن سينا مدتي در دربار فخرالدوله در ري درنگ كرد و سپس از آنجا به ديدار يكي ديگر از فرمانروايان خاندان بويه، شمس الدوله به جانب همدان به راه افتاد و با درمان بيماري امير به مقام وزارت رسيد اما با مرگ امير، بخت از وي روي گردانيد و چون از ادامه خدمت در وزارت استنكاف كرد، او را به زندان افكندند و پس از مدتي با لباس درويشي گريخت و رو به جانب اصفهان كرد و مدت پانزده سال در آن شهر با آسايش خاطر زيست و چندين كتاب مهم نگاشت و به ساختن رصدخانه پرداخت. چندبار اصفهان در معرض حمله مسعود غزنوي فرزند سلطان محمود قرار گرفت و بعضي از آثار حكيم از ميان رفت، و از وضع ناراحتي و آزار از بيماري قولنج دوباره به همدان بازگشت و به سال ۴۲۸ ه . در آن شهر از دنيا رفت.
قدرت علمي ابن سينا و نيروي تمركز فكري او به قدري عالي بود كه بعضي از آثار خود را در حال سوار بر اسب انشاء مي كرد و با تمام فعاليت هاي سياسي و اجتماعي، اساس فلسفه قرون وسطي را بنانهاد و ميراث بقراطي و جالينوسي را در پزشكي تركيب كرد و در علم و ادب اسلامي چنان تأثيري نمود كه هيچ كس پيش يا پس از وي نتوانسته باشد آن گونه تأثير كند.
درباره سرگذشت ابن سينا نسبت به فيلسوفان مسلمان ديگر آگاهي بيشتري داريم و اين به بركت زندگي نامه اي است كه ابوعبيد جوزجاني (۴۳۸ ق /۱۰۴۶ م) شاگرد وفادار وي به نوشته آورده است . كتاب تتمه صوان الحكمه اثر ظهيرالدين ابوالحسن علي بن زيد بيهقي و تاريخ الحكما ابن قفطي هم مطالب تازه اي درباره ابن سينا در بردارند.
پدرش، ابن سينا را به آيين اسماعيليان دعوت مي كند اما وي هر چند به سخنان آنان گوش مي داد و تعقل مي كرد اما نمي توانست آيين آنان را بپذيرد.
ابن سينا كتاب هاي فلسفي و رياضي مانند مدخل منطق ارسطو(= اساغوجي) اثر فرفوريوس فيلسوف نوافلاطوني قرن سوم ميلادي و كتاب هاي ارسطو و كتاب عناصر يا اصول هندسه اقليدس رياضيدان مشهور يوناني سده ۴ و ۳ ق.م و كتاب المجسطي اثر بطلميوس ستاره شناس يوناني سده دوم ق.م را نزد اساتيد فرا گرفت.

فلسفه ابن سينا نه تنها بر تفكر فلسفي اسلامي اثر گذاشت بلكه فلسفه اروپايي سده هاي ميانه نيز از آن بهره فراوان برد. اين نظام فلسفي، آميزه اي است از مهم ترين عناصر بنيادي فلسفه مشايي _ ارسطويي و عناصر جهان بيني نوافلاطوني و جهان بيني ديني اسلامي . ابن سينا گر چه در دانشنامه علايي از ارسطو به عنوان امام حكيمان و آموزگار فيلسوفان ياد مي كند اما پيروي او از ارسطو، تعصب آميز و كوركورانه نيست و نكات مبهم ارسطو را روشن مي سازد و در ساختار تفكر مشايي نوآوري مي كند و به ياري عناصري از انديشه هاي افلوطيني و نوافلاطوني، نظام فلسفي نويني بنياد مي نهد. ابن سينا نظام فلسفي نوين خود را حكمت يا فلسفه مشرقي مي نامد. كتاب حكمه المشرقيه، فلسفه نويني غير از فلسفه مشايي ارسطويي است. وي در مقدمه كتاب شفا مي گويد: «من غير از اين دو كتاب (يعني شفا و اللواحق كه شرح و تفصيل شفا بوده است) كتاب ديگري دارم كه در آن فلسفه را آن گونه آورده ام كه در طبع خود هست و بنابر آنچه عقيده آشكار و صريح ايجاب مي كند و در آن جانب عقايد شريكان در صناعت (يعني فلسفه) رعايت نمي گردد و از مخالفت با ايشان پرهيز نمي شود، آن گونه كه در كتاب هاي ديگر از آن پرهيز مي شود و آن كتاب من در فلسفه مشرقيه است. هر كه خواهان حقيقت بي ابهام است بايد كه آن كتاب را جست وجو كند.»
و همچنين در مقدمه منطق المشرقيين به طرح فلسفه مستقل و پرهيز از تعصب و هوس و عادت و راه و رسم معمول اشاره مي كند و به فلسفه دوستان مي فهماند كه گمان نكنند تنها خداوند مشاييان يونان را هدايت كرده و كسي جز آنان از رحمت وي برخوردار نيست.
نظام فلسفي ابن سينا به چهار بخش هستي شناسي، دين شناسي، جهان شناسي و روان شناسي، معرفت شناسي و عرفان دسته بندي مي شود.

پژوهش در زمينه وجود و موجود و ماهيت و عدم همواره و از آغاز تفكر فلسفي، دغدغه فيلسوفان بوده است . چيستي و جوهر ماهيت، اقسام و اعتبارات آنها، جنبش نظام هستي و مراتب آن از جمله مسائلي است كه در هستي شناسي مورد توجه قرار مي گيرد. بوعلي در الهيات شفا فلسفه را افضل علوم معرفي مي كند و آن را دانشي مي داند كه از اسباب قصوا و علل عاليه هستي از جمله علت العلل جهان يعني خداوند متعال سخن مي گويد و موضوع فلسفه اولي و هستي شناسي، موجود بماهو موجود است.
منفعت و مرتبه فلسفه اولي و هستي شناسي، علاوه بر ارتباط با سعادت اخروي در اثبات مبادي تصوري و تصديقي علوم آشكار مي گردد، و شايد وجه اشرف بودن فلسفه نسبت به ساير علوم در تقدم ثبوتي است. هر چند ابن سينا در شفا تأكيد مي كند كه در مقام يادگيري علوم طبيعي را بر فلسفه مقدم بداريد.شايان ذكر است كه شيخ در مباحث هستي شناسي به صورت ضمني، پرسش هاي معرفت شناختي را پاسخ داده و ضمن پذيرش اصل واقعيت بر امكان شناخت و شناسايي آن اعتراف مي كند و بديهيات را جهت رسيدن به قضاياي نظري بكار مي گيرد و مبناگرايي را معيار شناخت معرفي مي كند. مباحث علت و معلول، وحدت و كثرت، تقدم و تأخر، حدوث و قدم، جوهر و عرض، واجب و ممكن نيز در اين قلمرو جاي دارند.

ابن سينا در فلسفه اولي به مباحث الهيات بالمعني الاخص مانند خداشناسي، نبوت و معادشناسي پرداخته است. هستي شناسي ابن سينا پيوند تنگاتنگي با خداشناسي وي دارد.
خداشناسي وي بر پايه تقسيم هستي به واجب و ممكن استوار است. وقتي موجودات به حصر عقلي يا واجب الوجودند و يا ممكن الوجود؛ پس با توجه به محال بودن دور و تسلسل، واجب الوجود بالذات ثابت مي گردد كه جامع جميع صفات كمالي است.
ابن سينا با ژرف نگري مي گويد: عقل هاي انسان ها، كنه و حقيقت نخستين يعني خدا را درك نمي كنند اما به شناخت صفات او مانند وجوب، توحيد، علم، قدرت، حيات و ... مي توان پي برد. علم واجب الوجود به اشيا و چگونگي آن از ديگر مباحث خداشناسي است كه ابن سينا آن را تبيين مي كند. نخست اينكه واجب الوجود به هر چيزي به نحوي كلي آگاهي دارد و با وجود اين، هيچ چيز شخصي و جزيي يا هيچ ذره اي در آسمان و زمين از آگاهي او دور نمي ماند. ابن سينا، اين نكته را از شگفتي هايي مي شمارد كه تصور آن نيازمند به داشتن لطف قريحه است.
شيخ الرئيس از لحاظ عقلاني، ضرورت وحي نبوي را از طريق مراتب عقل، به ويژه عقل مستفاد (عقلي كه از مراتب عالي هستي بهره مي گيرد) و ضرورت قوه حدس و ارتباط عقل بشري با عقل فعال بيان مي كند و بر اين باور است كه مردم در قوه حدس، كيفيت و كميت متفاوتي دارند و پاره اي از مردم، فاقد اين قوه اند و عده اي درجاتي عالي از اين قوه را دارا هستند و فقط افراد نادري در اثر تماس كامل با حقيقت و بدون تعليم خارجي، در رتبه اعلاي اين قوه قرار دارند و با ارتباط عقل مستفاد با عقل فعال به بصيرت نبوي دست مي يابند.ابن سينا در فصل ششم از مقاله پنجم كتاب شفا، مراتب عقل را بيان مي كند و عقل تدبير را عالي ترين مراتب عقل مي نامد. وي در باب امكان وجود قوه قدسيه و حدس قوي و اشتمال نفوس قويه، از جمله نفس نبوي را در اين مرتبه در كتاب الاشارات و التنبيهات بيان مي كند.
شيخ الرئيس در سطح سياسي و اجتماعي نيز از ضرورت بعثت انبيا و نياز آدميان به دين سخن مي گويد و با تبيين اين مطلب كه دين و وحي ديني به صورت نظام اجتماعي، سياسي و اخلاقي و پيامبر نيز در جايگاه شارع و سياستمدار برجسته ظاهر مي شود، به ويژگي هاي قانون و شريعت مي پردازد و بر تأثير آن در بهتر كردن اوضاع مردم از لحاظ اجتماعي و نقش آن در صعود و ترقي انسان به مراتب عالي تر تأكيد مي كند.
مهمترين استدلال شيخ الرئيس بر ضرورت بعثت پيامبران و نياز بشر به دين در كتاب هاي الهيات شفا و الاشارات و التنبيهات به صورت ذيل بيان گرديده است:
۱. انسان ها در امور زندگاني، استقلالي ندارند و در غذا و لباس و مسكن و ... به ديگران نيازمندند، زيرا همه اين نيازمندي ها با يك نفر رفع نمي شود و بدون آن، امور زندگي ناممكن يا بسيار سخت مي گردد.
۲. براي تحقق اين حاجت ها و آسان سازي آنها، تعاون و مشاركت و داد و ستد لازم است، پس انسان در زندگي و معيشت خود به طور طبيعي به اجتماع و تمدن نياز دارد.
۳. اجتماع و تمدن بدون عدالت ممكن نيست؛ زيرا شهوت و غضب، انسان ها را به ستم و هرج و مرج فرا مي خواند.
۴. پس براي تحقق عدالت به شريعت نيازمنديم.
۵. شريعت به آيين گذار و شارعي نياز دارد تا قوانين و آيين را وضع كند.
۶. قانونگذار بايد داراي ويژگي و استحقاق خاصي باشد تا هنگام هرج و مرج و نزاع، او را مستحق اطاعت بدانند، پس بايد از طرف خداوند منصوب شود.
۷. براي اين كه قانونگذار استحقاق اطاعت بيابد، بايد معجزات و آياتي كه بر ارتباط او با خداوند و انتساب شريعت وي بر حق تعالي دلالت داشته باشد، از او صادر شود؛ البته معجزات او به دو شكل قولي و فعلي تحقق پذير است، پس شارع و قانونگذار بايد داراي معجزه باشد.
۸. براي ضمانت اجرايي و تحقق خارجي قوانين الهي به ويژه براي انسان هاي ضعيف العقل كه براي منافع خود به اختلال نظم دست مي زنند تحقق ثواب و عقاب براي مطيعان و عاصيان لازم است تا فرمان برداري آنها بيشتر شود و براي يادآوري هميشگي خداوند، عبادت ها و ارتباط هاي مستقيم انسان با خدا وضع گردد.
۹. وقتي بندگان به اين امور نياز يافتند و نفع مردم بر تحقق آن توقف داشت، عنايت الهي اقتضا مي كند كه اين نياز مردم را رفع كند.
نتيجه سخن آن كه براي حفظ زندگي اجتماعي و نياز انسان ها به قوانين الهي وجود انبيا و شريعت و دين ضرورت دارد.

پهنه جهان شناسي ابن سينا برگرفته از عناصر اصيل و مهم در بينش ارسطويي و نوافلاطوني است. نظريه فيض يا صدور هستي از نخستين خود انديش (تعقل بالذات) و بهره گيري ابن سينا از اين نظريه ها درباره چگونگي پيدايش جهان و واژه هايي مانند فيض، صدور، ابداع وخلق نشان از تأثير پذيري وي از فلسفه نوافلاطوني است.
قاعده الواحد لايصدر عنه الاالواحد در همين حوزه جهان شناسي مطرح مي گردد. بنابراين چون واجب الوجود يكي و عقل محض است، پس نخستين صادر از او به گونه فيض نيز بايد يك عقل باشد يعني صورتي كه در ماده نيست. بدين سان، نخستين اثر خود انديشي خدا _ يا تعقل او در ذاتش - پيدايش يك عقل است و اين نخستين معلول از علت نخستين است.

بخش ششم از هشت بخش طبيعيات شفا به روان شناسي و علم النفس اختصاص دارد . البته در نجات و اشارات و ساير نگاشته هاي شيخ به مباحث نفس نيز پرداخته شده است. اثبات هستي نفس و روح مجرد، ترابط نفس و بدن، ساحت ها و قوا (نيروهاي) نفس از جمله مسائل اين دانش ارزشمند است. نفس و روح نزد ابن سينا كمال نخستين براي جسم طبيعي است كه هستي آن با خودآگاهي اثبات مي گردد. اين جوهر نفساني در هر انسان يكي است اما داراي نيروهاي متعددي همچون نيروهاي ادراكي و نيروهاي كاربردي است.
بقا و جاودانگي نيز از جمله مدعيات ابن سينا در روان شناسي فلسفي اوست كه با همين پيش فرض، نظريات ابن سينا درباره معاد و زندگي آن جهاني استوار مي گردد. وي در شفا، فصلي به اين بحث اختصاص داده و در نوشته هاي ديگري مانند رساله اضحويه في امر المعاد و كتاب المبدأ والمعاد به آن پرداخته است. البته معاد روحاني را با عقل اثبات مي كند ولي در مسئله معاد جسماني به شريعت محمدي (ص) _ كه حجيت عقلي آن قبلاً اثبات شده است- تمسك مي جويد.
ابن سينا در پيروي از بينش ارسطويي بيش از هر فيلسوف ديگري عقل گرا است اما با طي كردن مسير عقلانيت به نگرش عرفاني دست مي يابد و نگاشته هاي عرفاني مانند رساله حي بن يقظان، رساله طير و رساله سلامان وابسال، سه نمط پاياني اشارات و تنبيهات با عنوان البهجه و السعاده، مقامات العارفين، اسرارالايات را ارائه مي نمايد.
وي در آغاز نمط نهم اشارات مي نويسد: «عارفان را در زندگي اين جهاني، غير از ديگران، مقامات و درجاتي ويژه آنان است، چنانكه گويي هرچند هنوز در جامه هاي بدن هايشانند، آنها را فرونهاده و از آنها برهنه شده اند و روي به عالم قدس آورده اند. ايشان را كارهايي است نهاني در ميان خودشان و كارهايي است آشكار كه منكران را ناخوشايند است و آنان كه آن كارها را مي شناسند، آنها را بزرگ مي دارند.» ابن سينا در وصف زاهد و عابد و عارف مي گويد: «آن كسي كه از متاع جهان و خوشي هاي آن روي برتافته است زاهد ناميده مي شود و آن كس كه به كار عبادات از نماز و روزه و مانند اينها بپردازد، عابد نام دارد و آن كس كه انديشه خود را به سوي قدس جبروت مي گرداند و همواره چشم به راه تابش نور حق در نهاني ترين درون (سر) خويش است، عارف ناميده مي شود.»

ابن سينا نه تنها از زمره فيلسوفان بزرگ جهان بلكه يكي از چهره هاي برجسته تاريخ پزشكي است. مهم ترين اثر وي در پزشكي كتاب قانون (القانون في الطب) است كه بخش يكم يعني كتاب اول آن را در حدود سن ۳۵ سالگي نگاشته است. اين كتاب طي چندين سده در سرزمين هاي اسلامي و اروپايي بر همه كتاب هاي پزشكي ديگر از جمله كتاب الحاوي محمدبن زكرياي رازي و كتاب كامل الضاعه الطبيه علي بن عباس مجوسي سايه افكنده بود و پزشكان، شرح هاي گوناگون بر آن نوشتند. ابن سينا علاوه بر قانون نوشته هاي ديگر پزشكي مانند اراجيز في الطب در قالب شعر نگاشته است . فيزيولوژي و بيماري هاي اعضاي متشابهه الاجزاي بدن، علت هاي بيماري ها، نشانه هاي بيماري ها، پزشكي عملي مانند بهداشت و رژيم غذايي سالم و حركات ورزشي، بازگرداندن تندرستي، جراحي و...در ارجوزه به شعر درآمده است.
ابن سينا، پزشكي را دانشي مي داند كه به وسيله آن احوال بدن انسان از لحاظ آنچه سبب تندرستي يا از ميان رفتن تندرستي است، شناخته مي شود، به منظور نگهداشت تندرستي موجود و بازگرداندن آن در صورت زوال آن.
پزشكي مانند ساير علوم به نظري و عملي تقسيم مي شود و ابن سينا به هر دو ساحت آن پرداخته است. داروشناسي نيز از جمله مباحث پزشكي مورد توجه ابن سينا بوده است.
رياضيات و نجوم نيز از تخصص هاي علمي ابن سينا به شمار مي آيد. وي، بخش بزرگي از كتاب شفا را به رياضيات اختصاص داده و آن را به چهار فن اصول هندسه، علم حساب، علم موسيقي و هيأت تقسيم كرده است. وي در فن اول رياضيات شفا، اصول اقليدس را مورد تجزيه و تحليل قرار مي دهد و با اين روش، متعلمان را به مباني هندسه آشنا مي سازد. رساله تحقيق الزاويه، تحقيق مبادي الهندسه از ديگر آثار شيخ در زمينه هندسه است. فن دوم رياضيات شفا در حساب و شامل ۴ مقاله ذيل يعني خواص العدد، احوال العدد من حيث اضافته الي غيره، احوال العدد من حيث كيفيه تأليفه من الوحدانيات، المتواليات العشر است. فن سوم رياضيات شفا در علم موسيقي و شامل ۶ مقاله است و مباحثي مانند دستگاه هاي موسيقي و تئوري ساختمان عود بحث شده است. آثار ديگر ابن سينا پيرامون موسيقي عبارتند از المدخل الي صناعه الموسيقي، كتاب اللواحق و بخش هايي از كتاب النجاة و دانشنامه علائي و آخرين بخش از رياضيات شفا در هيأت است. البته ابن سينا، آثار ديگري در هيأت و نجوم نگاشته است از جمله بخش نهم كتاب النجاة، تحرير المجسطي، عله قيام الارض في حيزها، تفسيرالسماء و العالم و ....
منطق از ديگر دستاوردهاي ابن سينا است كه علي رغم از بين رفتن مدرسه بغداد در حدود سال ۱۰۵۰ ميلادي (۴۳۴ ق) مطالعات منطقي در جهان اسلام ادامه يافت و خلاقيت ها و تأثير وي بر منطق براي منطق دانان جهان هويدا است. ابن سينا، متهورانه سنت جديدي در منطق به وجود آورد. وي گرچه به ميزان زيادي مرهون و مديون مدرسه بغداد بود لكن آن را تحقير و سرزنش مي كرد، چرا كه منطق در مدرسه بغداد عبارت بود از مطالعه متون ارسطويي و ابن سينا، اين گونه جهت گيري به سوي متن را به جاي موضوع و محتوا، خطا مي پنداشت. بنابراين، بخش منطق شفا، نه شرحي بر آثار ارسطو، كه كتاب مستقلي در حوزه منطق صوري و منطق ماده به شمار مي آيد. حتي منطق ارسطو با منطق فارابي تفاوت داشت. در پايان جا دارد سهم عمده منطق دانان مسلمان در علم منطق به شرح ذيل بيان گردد:
۱- نظريه قياسي (تبيين قياسي) استنتاج استقرايي توسط فارابي
۲- نظريه خاص فارابي در امكان استقبالي
۳- نظريه ابن سينا در باب قضاياي شرطي
۴- ساختار زماني قضاياي موجهه توسط ابن سينا
۵- بازسازي دقيق ابن رشد از نظريه موجهه ارسطو
۱- دايرة المعارف بزرگ اسلامي، مدخل ابن سينا، نگارنده شرف الدين خراساني، زير نظر سيد كاظم موسوي بجنوردي، تهران مركز دايرة المعارف بزرگ اسلامي، چاپ اول، جلد چهارم، ۱۳۷۰ صص ۳۲-۱
۲- سيد حسين نصر، سه حكيم مسلمان، ترجمه احمد آرام، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي چاپ پنجم، ،۱۳۸۲ فصل اول
۳- عبدالحسين خسروپناه، انتظارات بشر از دين، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول، ،۱۳۸۲ ص ۳۲۴-۳۳۴
۴- يوحناقمير، فلاسفه العرب، ابن سينا، بيروت، دارالمشرق، طبعه ثالثه
۵- آثار شيخ از جمله الشفاء ،الاشارات و التنبيهات، النجاة، المبدأ و المعاد، القانون في الطب و ...
۶- لطف الله نبوي ، منطق سينوي به روايت نيكولاس رشر، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ نخست، ۱۳۸۱
روزنامه همشهری



معرفي سايت مرتبط با اين مقاله


تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله