سياست هاي اروپايي و فراآتلانتيكي فرانسه در دوره ساركوزي(2)
سياست هاي اروپايي و فراآتلانتيكي فرانسه در دوره ساركوزي(2)
سياست اروپايي فرانسه
با توجه به اين كه اروپا محيط بلافصل سياست خارجي فرانسه را تشكيل مي دهد، پاريس همواره خود را مهم ترين بازيگر سياسي اين حوزه قلمداد نموده و از دهه 50 فرايند همگرايي اروپا را مفري براي تأمين اهداف سياست خارجي خود و بازيابي جايگاه و منزلت اروپا در نظام بين المللي ارزيابي نموده و با حركت از منظري ملي گرايانه درصدد بوده است تا رهبري اين فرايند را برعهده گيرد. تاريخ فرانسه بعد از جنگ جهاني دوم با سرنوشت وحدت اروپا گرده خورده ونمي توان از اروپا بدون در نظر گرفتن نقش اين كشور سخن به ميان آورد.
با اين همه، تغيير موازنه قوا در اروپا و وحدت مجدد آلمان در دوره پساكمونيستي سياست اروپايي فرانسه را به چالش كشاند. پاريس تلاش گسترده اي را براي ممانعت از افول و زوال اهميت خود در عرصه اروپايي به عمل آورده است اما با توجه به دگرديسي مؤلفه هاي محيط استراتژيك اروپا به موفقيت در خور توجهي دراين زمينه دست نيافته است.
از نظر فرانسه سرشت و سرنوشت امنيت از پايان جنگ سرد تا كنون تغيير يافته است و به باز تعريف برداشت ها و تصويرها منجر شده است. از سوي ديگر بازگشت اروپا به عرصه هاي جهاني محدوديت هاي آنرا نمايان ساخت زيرا آمريكا از اعطاي هر نقشي به متحدان خود امتناع ورزيده و تلاش نموده است تا با اتكا بر برتري نظامي وتكنولوژيك خود اتحاديه اروپايي به رهبري فرانسه و آلمان را به حاشيه امور براند.
گرچه شكاف اروپا و آمريكا در سال هاي گذشته افزايش يافته است اما اختلافات دو طرف بيشتر جنبه ايدئولوژيك داشته و اروپا هنوز به دلايل سياسي و استراتژيك از حيث ژئوپولتيك شخصيت مستقلي نيافته است. فرانسه دراين سال ها به روابط اروپا و آمريكا در قالب موازنه قوا نگريسته واميدوار بود تا اتحاديه بتواند به قدرتي موازنه گر در عرصه نظام بين الملل بدل شود. حمايت از چند جانبه گرايي كه برقراري ثبات جهان را بر مبناي قطب بندي هاي منطقه اي ميسر مي داند در همين راستا صورت گرفته است.
فرانسه پس از رأي منفي به قانون اساسي اروپا و نيز بحران مناسبات بين اروپايي درفرداي مخالفت پاريس با جنگ آمريكا عليه عراق از امور اروپايي فاصله گرفت و دچار نوعي انزواي سياسي در مهم ترين حوزه تحركات سياست خارجي خود شد. وانگهي تغييرات سياسي اخير در اروپا به نحوب نبوده است كه اتحاديه اروپايي را به عنوان قطب سياسي و اقتصادي نو ظهور از ظرفيت و توان لازم براي نقش آفريني مناسب در دوراني كه سياست و اقتصاد جهاني با ظهور چين و هند و بازگشت روسيه به عرصه معادلات بين المللي به تدريج در حال چند قطبي شدن است برخوردار سازد.
با وجود اين، افزايش تحركات ديپلماتيك آمريكا در اروپا نشانه آشكار شكست سياست يك جانبه گرايانه واشنگتن بوده است. نو محافظه كاران آمريكايي در توجه به رهيافت چند جانبه گرائي جهت ترميم مناسبات خود با اروپا مايلند همچنان با روايت آمريكايي و اهم نظامي اهداف خود را پيش برند. گرچه آمريكا ديگر نمي تواند ديدگاه هاي شركاي اروپايي خود را ناديده بگيرد اما اروپاييان نيز كماكان در پي راه هاي سياسي و كم هزينه هستند. {15}
اروپا و آمريكا اينك هر دو شاهد تغييرات سياسي مشهود و تعيين كننده اي مي باشند. سه قدرت محوري اروپا كه در تعيين سياست هاي قاره نقش دارند در معرض تغييرات مهمي قرار داشته ومناظره هاي جدي در مورد سياست خارجي اين سه كشور آغاز شده است. در اين فضاي نوظهور از اعتماد به اتحاديه اروپايي كاسته شده است. اتحاديه درصدد بود تا از رهگذر اصلاحات نهادي هويتي تازه براي خود در عرصه نظام بين الملل تعريف نمايد، اما با بن بست قانون اساسي آن روايت خاصي از اروپا با ورشكستگي مواجه شده وناسيوناليسم سياسي، فرهنگي و زباني برافق قاره كهن غلبه يافت. نسل جديد پس از جنگ جهاني دوم گرچه همچنان اروپا را اولويت سياست خارجي تلقي مي نمايد اما احساس عاطفي نسبت به آن ندارند. {16}
پيام اصلي ساركوزي اعلام بازگشت به اروپا واحياي رهبري فعال فرانسه با آهنگ ملي گريانه در اروپاست. وي توجه خود را به شكل دهي مجدد به سياست اروپايي پاريس معطوف ساخته و درصدد است تا در عرصه نهادهاي اروپايي زمينه را براي فرافكني ديدگاه فرانسوي فراهم سازد. ساركوزي در دوره مبارزات انتخاباتي، اتحاديه اروپايي را اسب ترواي جهاني شدن ناميده و شعارهاي پوپوليستي متعددي در مورد نقش اتحاديه اروپايي و نهادهاي آن به ويژه بانك مركزي اروپا در تعميق مشكلات اقتصادي فرانسه سرداد كه با واكنش سرد اروپاييان مواجه شد. بخشي از اين شعارها براي جلب اراي اروپاگريزان و افكار عمومي بود.{17}
بازيابي رهبري اروپا از طريق اجماع سايز، ائتلاف سازي و مصالحه جوئي با توجه به واقعيات جديد حاكم بر نظام توزيع قدرت و نفوذ در اروپا صورت خواهد پذيرفت. ساير شركاي اروپايي فرانسه از اين امر استقبال نموده اند اما معيار آنها اثر گذاري منفي بر بازار اروپايي از رهگذر سياست صنعتي ملي، تعويق ساختار بودجه اي اتحاديه و يا نفي استقلال سياست گذاري پولي بانك مركزي اروپا نخواهد بود. فرانسه ناگزير است مشكلات داخلي خود را بدون به مخاطره افكندن مقررات اروپايي به مورد اجرا گذارد.
در اين دوره رهبران آتلانتيك گرائي سه كشور عمده اروپايي (آلمان، فرانسه وانگليس) به شكل دهي به همكاري هاي تازه اي در زمينه سياست اروپايي و خارجي مبادرت خواهند ورزيد. ساركوزي پيشتر ايده گروه بندي شش كشور بزرگ اروپايي به جاي محور آلمان و فرانسه را براي مديريت اتحاديه اروپايي مطرح نموده بود اما با توجه به حمايت آشكار ايتاليا و اسپانيا از رويال رقيب انتخاباتي ساركوزي، رهيافت متفاوت لهستان به اين موضوع و اروپا گريزي سنتي انگليس، اين ايده در حال حاضر از چشم انداز روشني برخوردار نمي باشد.{18}
ساركوزي مايل است نقش برجسته اي در گره گشايي از بحران قانون اساسي اتحاديه اروپايي كه با رأي منفي مردم اين كشور چشم انداز آينده اين اتحاديه را با ابهام مواجه ساخته است بر عهده گيرد. مخالفت فرانسه با قانون اساسي اروپا پيامدهاي گسترده اي داشته و هويت سياست اتحاديه را تحت تاثير قرار داد. اين امر موجب شد تا زمينه براي ارائه تعريف و هويت جديد براي اروپا نامساعد شود.
رأي منفي فرانسويان به قانون اساسي اروپا با رأي منفي اين كشور به ايده جامعه دفاعي اروپا در سال 1954 قابل مقايسه است. هر دو اين موارد كه با كاهش حاكميت دولت هاي ملي عضو جامعه واتحاديه اروپيي سر و كار داشت ابتدا با پيشتازي فرانسه به نتيجه رسيد. به اين معنا، فرانسه تنها عامل پيشرفت همگرايي اروپايي نبوده است بلكه همزمان در مقاطع حساس تاريخ وحدت اروپا در برابر برخي از طرح هاي همگرايانه اروپايي مانع ايجاد نموده است. رهيافت مقابله جويانه فرانسه با آلمان در اجلاس سال 2000 نيس كه با تأكيد بر سياست حفظ وضع موجود صورت گرفت نمود ديگري از اين رفتار سياسي ارزيابي شده است. {19}
ساركوزي براي اجتناب از رويارويي با افكار عمومي اروپا گريز فرانسوي بر آن است تا با ارائه روايت معتدل تر، منعطف تر و ساده تري از قانون اساسي اروپا به جاي برگزاري مجدد همه پرسي كه فرجام آن روشن نيست، زمينه را براي تصويب قانون مزبور در مجلس ملي اين كشور فراهم سازد. اين ابتكار با استقبال آلمان موجه و با ديدگاه انگليسي ها نيز سازگارتر مي نمايد. {20}
در همين رهگذر، ساركوزي براي برخوردار ساختن اروپا از تمهيدات نهادي متناسب با اتحاديه اي با 27 عضو از لزوم حفظ مؤلفه هاي مهم اين قانون از جمله كاهش حوزه تصميم گيري به اتفاق آرا و نهادينه سازي رويه تصميم گيري با رأي اكثريت به ويژه در زمينه هاي حساسي مانند سياست مهاجرتي حمايت نموده است. {21}
ساركوزي با تعميم سياست هويت ملي در سطح داخلي به سطح اروپايي قصد دارد تا به بازانديشي تعريف هويت اروپايي از منظر ايدئولوژيك بپردازد. اشاره مكرري وي به مرزهاي اروپا و تعيين هويت جغرافيائي، سياسي و فرهنگي ومخالفت با عضويت تركيه مبين اين نظر مي باشد. محدود سازي گسترش جغرافيائي اتحاديه پيش از اصلاحات نهادي آن نيز به نوعي بازگشت به سياست دهه نود فرانسه را كه بر ضرورت تعميق دروني اتحاديه به جاي گسترش بيروني تاكيد مي كرد به ذهن متبادر مي سازد. رياست دوره اي فرانسه بر اتحاديه اروپايي در نيمه دوم سال 2008 نقطه عطفي در سياست اروپايي پاريس در اين دوره خواهد بود.
محور آلمان و فرانسه
در پي تغيير محيط ژئوپولتيك، جابجايي قدرت ها و افزايش واگرايي پاريس و برلين در دوره بعد ازجنگ سرد به ويژه پس از اجلاس سال 2000 نيس، محور پاريس و برلين به عنوان نقطه ارجاع سياست اروپايي اهميت پيشين خود را از دست داده و دچار فرسايش گشت. اين محور با توجه به جايگاه فعلي دو كشور در معادلات اروپايي نامتوازن و ناكارآمد بوده و با واقعيات اروپا سازگار نمي باشد. از نظر آلماني ها محور ياد شده به گذشته تعلق دارد. آلمان و فرانسه ديگر در قبال موضوعات مهم اروپايي نظرات يكساني ندارند. گرچه همكاري هاي متعارف پاريس و برلين استمرار داشته وپيوندهاي سياسي دو طرف در سايه سياست مشترك در قبل جنگ عراق تقويت گرديد اما افول محور سنتي سبب شد تا ديوار برلين ديگري در سياست اروپايي پاريس فرو ريزد. وانگهي با ضعف اقتصادي دو طرف در سال هاي گذشته و تخطي آنها از مقررات پيمان ثابت، ساير اعضاي اتحاديه اروپايي نيز نسبت به كارآمدي اين محور دچار ترديد شدند. {23}
آلمان در چارچوب موقعيت جديد خود از حوزه مانور و آزادي عمل افزونتري برخوردار شده و منافع ملي را به شالوده رفتار سياست خارجي خود تبديل نموده است. برلين در جستجوي جايگاه خاص خود در محيط بين المللي سيال دوران بعد از جنگ سرد و ايفاي نقشي برجسته در اروپا بوده و طي دهه گذشته توانسته است تا حدودي وزنه اقتصادي خود را به نفوذ سياسي در اروپا ترجمه نمايد. {24}
سياست خارجي آلمان ضمن حفظ مشخصه اروپايي از ابعاد جهاني قابل توجهي برخوردار شده است كه عرصه هاي سياسي، اقتصادي وامنيتي را در بر مي گيرد. بارزترين نشانه تغيير سمت و سوي رفتار سياسي برلين،نگاه متفاوت به ناتو، اشتياق به مشاركت نظامي در مأموريت هاي بين المللي و درخواست عضويت دائمي در شوراي امنيت سازمان ملل بوده است.آلمان در دوره حاكميت دموكرات مسيحي ها رهيافت آمريكاگرايي و اروپاگرايي توأمان را در دستور كار سياست خارجي خود قرار داده است.
نخستين آزمون سياست اروپايي ساركوزي همراهي و يا عدم همراهي با آلمان در غياب گزينه مناسب تر ديگري خواهد بود. نخستين سفر خارجي ساركوزي كه از آلمان آغاز گرديد در اين رهگذر اهميت نمادين دارد. رهبران محافظه كار جديد دو كشور در برخي زمينه ها مانند عادي سازي روابط فراآتلانتيك و تقويت پيوندهاي اقتصادي و استراتژيك اروپا و آمريكا، لزوم تحرك بخشي به فرايند همگرايي اروپا و تمهيد مقدمات اصلاحات نهادي اتحاديه و مخالفت با عضويت تركيه در اين اتحاديه داراي اشتراك نظر مي باشند.
اما موضوعات مناقشه انگيز ديگري مانند توزيع نقش در اروپا و بازنگري بودجه آتي اتحاديه و سياست پولي بانك مركزي اروپا وجود دارد كه مي تواند بر همكاري هاي پاريس و برلين اثر گذارد. با توجه به نياز فرانسه به آلمان براي نيل به اهداف اروپايي و بين المللي اين كشور، به نظر مي رسد در دوره ساركوزي محور سنتي پاريس و برلين با شكل و محتواي تازه اي استمرار خواهد يافت زيرا دوره طلائي و ممتاز همكاري هاي اين محور ديگر به پايان رسيده است. به هر روي محور آلمان و فرانسه همچنان در آينده اروپا حائز اهميت خواهد بود اما ديگر رهبري بلامنازع اتحاديه را بر عهده نخواهد داشت.
فرانسه و روابط فراآتلانتيكي
پاريس تلاش نمود تا در اين رهگذر از اتحاديه اروپايي به عنوان ابزاري براي محدود سازي قدرت آمريكا بهره مند گردد اما تنش بين اروپايي مانع همسويي و يك پارچگي اروپاييان به سود پاريس بود. بن بست جنگ عراق و تحولات سياسي اخير در آمريكا و اروپا، پاريس و واشنگتن را به سمت بازسازي و ترميم روابط سوق داد. فرانسه در دوره شيراك گام هايي را براي ترميم روابط با واشنگتن برداشت كه همكاري با آمريكا در لبنان نمود بارز آن به شمار مي رفت.
ساركوزي در سفر سپتامبر سال 2006 خود به آمريكا ضمن اعتقاد از غرور فرانسوي در مورد جنگ عراق خواهان آغاز عصر جديدي در روابط فراآتلانتيكي شده و اعلام نمود كه براي اروپا غير قابل تصور است كه هويت خود را در مخالفت با آمريكا تعريف نمايد. وي با اشاره به پيوندهاي تاريخي و فرهنگي دو طرف، مبارزه با تروريسم، اشاعه سلاح هاي كشتار جمعي وظهور چين، هند و برزيل را چالش هاي مشترك دو طرف دانست.{25}
اظهارات توأم با شيفتگي ساركوزي نسبت به سياست هاي ايالات متحده در اين سفر سبب دامن زدن به فضاي منفي عليه وي در سياست داخلي فرانسه گرديد. شيراك اين موضعگيري را غير مسئولانه خوانده و منتقدان ساركوزي نيز وي را سياست مداري آمريكايي با گذرنامه فرانسوي ناميدند. ساركوزي براي اجتناب از پيامدها و آثار منفي آمريكاگرايي آشكار بر فرجام انتخابات رياست جمهوري به ويژه با توجه به تداوم احساسات ضد آمريكايي ريشه دار در سنت سياست خارجي فرانسه از مواضع اوليه خود فاصله گرفته و در همسويي با ديدگاه شيراك در مخالفت با جنگ عراق، حمله آمريكا به عراق را اشتباه تاريخي خواند.وي همچنين ضمن اشاره به دوستي تاريخي فرانسه وآمريكا اعلام نمود كه لازمه دوستي پذيرش اختلاف نظر و احترام است.{26}
توجه شگفت آور آمريكاييان به انتخابات فرانسه نيز از اشتياق واشنگتن نسبت به تغيير مواضع پاريس دلالت داشت. نومحافظه كاران آمريكايي كه در دوره شيراك از لزوم تنبيه و حتي تغيير رژيم در فرانسه و آلمان حمايت نموده بودند، اميدوارند با حضور ساركوزي در اليزه، فرانسه مجدداً به شريك ايالات متحده در اروپا و صحنه بين المللي تبديل شود. {27}
بديهي است با توجه به اين كه ساركوزي آمريكا گراترين رئيس جمهور فرانسه در تاريخ جمهوري پنجم اين كشور محسوب شده و برخي او را جايگزين بلر به عنوان متحد جديد ايالات متحده در قاره اروپا قلمداد نموده اند، روابط فراآتلانتيكي در اين دوره دچار تغييرات تازه اي شده و همكاري هاي پاريس با واشنگتن در زمينه موضوعات اقتصادي، بين المللي و منطقه اي به ويژه در خاورميانه افزايش خواهد يافت. با وجود اين، مباحث زيست محيطي، مخالفت با عضويت تركيه در اتحاديه، پيشگيري هويت دفاعي مستقل اروپايي از جمله موضوعات چالش برانگيز مناسبات فرانسه وآمريكا خواهد بود. {28}
گسترش همكاري هاي فرانسه با ناتو مي تواند وجهي ديگر از بهبود روابط فراآتلانتيكي باشد. فرانسه بعد از پايان جنگ سرد تكاپوي نافرجامي را براي بازسازي روابط با ناتو به منظور حضور در مركز تصميم سازي ها و اثر گذاري بر سمت و سوي سياسي و نظامي اين سازمان آغاز نمود. فانسه در دوره شيراك با جاه طلبي هاي جهاني ناتو مخالف ورزيده و بر حفظ اين سازمان به عنوان پيماني اروپا محور تاكيد مي ورزيد. {29}
اما از نظر ساركوزي فرانسه و آمريكا با چالش هاي امنيتي يكساني مواجه هستند. تاكيد ساركوزي براي حفظ و يا افزايش بودجه نظامي فرانسه به موازات آنكه به تقويت سياست دفاعي و امنيتي اروپا مربوط مي باشد، وجهي از تلاش هاي اين كشور براي تعامل تازه با ناتو را نيز تشكيل مي دهد. وي اميدوار است با احياي قدرت اقتصادي فرانسه زمينه مشاركت مؤثرتر اين كشور در عرصه نهادهاي نظامي اروپايي و آتلانتيكي فراهم گردد.
به نظر مي رسد ساركوزي از آزادي عمل و حوزه مانور گسترده اي براي پيروي از سنت آتلانتيك گرايي و چرخش تاريخي در عرصه سياست خارجي پاريس برخوردار نبوده و بلافاصله نخواهد توانست به جهت گيري مجدد سياست فرانسه مطابق انتظار آمريكا دست يازد. او رئيس جمهور كشور است كه در آن افكار عمومي در بسياري از زمينه ها از موضوعات زيست محيطي تا جنگ عراق با مواضع آمريكا ناهمخوان است. از سوي ديگر آمريكاييان نومحافظه كار در سال هاي پاياني حاكميت خود به رغم گام هايي كه براي ترميم روابط خود با اروپا بعد از بن بست جنگ عراق بر داشته اند، همچنان به اروپا و جايگاه آن در سياست جهاني با نگاه ترديد آميزي مي نگرند و دولت جديد فرانسه نيز با توجه به استمرار ميراث شيراك كه از اجماع نخبگان سياسي و افكار عمومي اين كشور برخوردار است براي برداشتن گام هاي شتابان در اين زمينه با موانعي مواجه بوده و سنت هاي گليستي به يك باره دچار زوال نخواهد شد.
بنابراين تا پيش از انتخابات آي رياست جمهوري آمريكا روابط فرانسه با اين كشور به موازات عادي سازي همچنان وضعيت سيالي خواهد داشت. اما با توجه به حضور نومحافظه كاران در كاخ سفيد امكان همسويي تمام عيار بين دو طرف اندك است. تقويت همكاري پاريس با واشنگتن از حمايت محور برلين ولندن ونيز كشورهاي آتلانتيك گرايي اروپاي مركزي و شرقي مانند لهستان، مجار، چك و دولت هاي بالتيك نيز برخوردار مي باشد. رهبران جديد سه قدرت محوري اشتراك بيشتري نسبت به رهبران پيشين اين كشور ها داشته و در برخي زمينه ها شركاي طبيعي يكديگر محسوب مي شوند.
نتيجه گيري
در عرصه سياست هاي اروپايي و فراآتلانتيكي با توجه به ملاحظات پيش گفته پاره اي تغييرات در رويكردها و جهت گيري هاي سياست خارجي اين كشور محتمل مي نمايد. دولت ساركوزي با توجه به اعلام گسست از رهيافت هاي سنتي و ضرورت همسويي اين كشور با مقتضيات دوران ناگزير از پيروي از منطقي متفاوت وانطباق مؤلفه هاي سياست خارجي سنتي اين كشور با شرايط نو ظهور اروپايي و بين المللي است. مع هذا با توجه به اين كه فرهنگ سياست خارجي فرانسه در دهه هاي گذشته از حاكميت بلامنازع آموزه هاي گليستي برخوردار از اجماع ملي نخبگان سياسي جناح هاي مختلف اثر پذيرفته است گسست بنيادي، تمام عيار و شتابان از ميراث پيشين به سادگي ميسر نبوده ودولت جديد فرانسه نوعي چارچوب مفهومي تغيير توام با تداوم را در دستور كار خود قرار خواهد داد.
پاورقي
(1). عباداله مولائي معاون مدير كل دفتر مطالعات سياسي و بين المللي است.
(2).la Declinologie
(3).Banleue
(4).Assimiltion
(5).Force de Frappe
پينوشت:
]1[. ن.ك به:
-Boniface, Pascal (2002), Is France Still a Great Power?, Ontario: Queen’s University.
-Tiersky, Ronard (1994), France in the New Europe, Belmont: Wadsworth
[2]. Silverman, Max (1999), Facing Postmodernity: Contemporary French thought on Culture and society, London: Routledge.
[3]. Chaney,Eric, “Cures for the French Disease”,The Wall Street Journal, (25 April 2007).
[4]. Belmessous, Hacene, “La Discipline S’impose des le Berceau”, Le Monde Diplomatique, (Mai 2007).
[5]. Halimi, Serge, “Les Recette Ideologique du President Sarkozy”, Le Monde Diplomatique, (Juin 2007).
[6]. Ramonet,Igancio, “Populism Francais”, Le Monde Diplomatique, (Juin 2007).
[7]. Seager, Asgley, “Les Miserables: France’s Unhappy Position”, The Guardian, (May 2007).
[8]. Gordon, Philip H., “Les Francais Preferent L’Apparence du Changement” , Le Figaro, (Aprill 17, 2007).
[9]. Marliere, Philipe, “do not be fooled by Sarkozy” France’s is still Lefwing, The Guardian, (April 24, 2007).
[10]. Clark, Neil, “If the World is his Oyster” , The Guardian, (May 21,2007).
[11]. Moore, Molly, “Three New Leaders Could Revitalize Europe”, Washington Post, (May 2007).
[12]. Thierry de Montbrial ,” Un Agenda Deja Charge en Politique Etrangere”, La Tribune, Maj, 2007).and Cassen, Bernard,” Une Presidentielle Loin du Monde”, Le Monde Diplomatique, (Avril 2007).
[13]. Chaney, Eric, “Cures for the French Disease”, The Wall Street Journal,(25 April 2007).
[14]. Judt, Tony” , Europe vs. America”, New Review of Books v; 1,52 n. 2,(February 10, 2005).
[15]. Moore, Moly, “New Leadership Trio Could Put Europe Bake on Political Map” , The Washington Post, (May 21, 2007).
[16]. Cassen, Bernard, “La France hors du Consensus Europeen” Le Monde Diplomatique (Janvier 2007).
[17]. Moisi, Dominique, “La Revolution don’t le Pays a Besion” , Les Echos, (11/5/2007),p.15.
[18]. Vinocur, Jhon, “German bid for Dominance Resisted by French: Will Guallist Grandeur Obstruct a New Europe?” , International Herals Tribune , (December, 2000).
[19]. Machane, Denis, “Sarkozy will be Better for Gordon Brown’s Britain”. The Observer, (April 29, 2007).
[20]. Bennhold ,Katrin, “Sarkozy Shifts his focus to foreign Policy”, International Herald Tribune, (May 31,200).
[21]. ن.ك به:
مولائي، عباداله، «چشم انداز همكاري هاي اروپايي آلمان و فرانسه»، فصلنامه سياست خارجي (سال 1380)، صص. 418-399.
[22]. Vinocur , John, Op. Cit.
[23]. Daader, Ivo H., Karle J.Nieting,” It’s Time for Germany to Start Pulling its Weight in Europe”, The International Herald Tribune, (August 10,2001).
[24]. Vinocur, John, “Schroder Unresponsive to America’s Advances” , International Herald Tribune, (February 15, 2005) and Karp, Regina, “The New German Foreign Policy Consensus”, The Washington Quartely, (Winter 2005-06), pp. 61-82.
[25]. LetFigaro, (14 September 2006).
[26]. Gadda, Georgem, “Sarkozy Vistis U.S. to Show Solidarity”, The Washington Post, (September 12, 2006).
[27]. Gordon, Philip H., “Watching French Elections from Across the Divide”, International Herald Tribune, (April 18, 2007).
[28]. Sciolino, Elaine, “ Sarkozy Outlines Foreign Policy”, International Herald Tribune, (Februray 28, 2007).
[29]. Grodon, Philip H,” Enough French – American Quibbling”, International Herald Tribune, (December 2, 1992).
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}