نویسنده: محمّدمهدی تهرانچی




 

عسگر یزدی یکی از نامداران عصر فتحعلی شاه قاجار است. این پهلوان از اهالی محله‌ی میدان شاه یزد بود. پدرش رئیس صنف قصاب، و مردی متمول و ثروتمند بود. عسگر نیز بعد از پدر همان شغل را داشته است و همین عدم نیاز او، موجب گردیده بود که مانند بعضی از پهلوانان تنگدست، خود را به دربار وابسته نکند.
پهلوان عسگر همه ساله با عده‌ای نوچه‌های خود، برای کشتی به شهرهای بزرگ خاصه به تهران مسافرت می‌کرد. و قاطرهای زیر پای آنها به رسم آن زمان دارای زنگوله و زنجیر و ابلق بود که از مظاهر پهلوانی است. گفته می‌شود چشم پهلوان عسگر در آفتاب چند قدم دورتر را نمی‌دیده. آقای مهدی نیکخو در شرح حال این پهلوان می‌نویسد عده‌ای از رقیبانش در حمام موقعی که پهلوان در خواب بوده روی چشمش (آهک و زرنیخ) ریخته‌اند.
اولین کشتی پهلوان عسگر در تهران، با «پهلوان علی شیرکش» یا «پهلوان شریف» بوده که در حضور پادشاه منجر به پیروزی عسگر شده است.
در آن زمان مسابقات کشتی شکل منظم و همه ساله‌ای مانند امروز نداشته بلکه به مناسبت جشن و سرور و یا عروسی درباریان، به عنوان تفریح شاه و اطرافیان، مسابقه‌ای بین پهلوان پایتخت و پهلوان دیگری که داوطلب بود، برقرار می‌شد و کشتی‌گیران در میان همهمه مردم و موزیک نوازندگان در گوشه‌ای از مجلس، به کشتی گرفتن مشغول می‌شدند.
در کشتی پهلوان‌عسگر با پهلوان شیرکش نیز، همین بساط برقرار بوده. هنگامی که پهلوان شیرکش به خاک می‌رود و عسگر کنده او را بالا می‌کشد، پهلوان شیرکش پایه تخت نوازندگان را که نزدیک آنها بوده می‌گیرد، پهلوان عسگر آن چنان حریف را به جلو می کشد که پایه تخت نوازندگان می‌شکند، و آنها که حدود ده نفر بوده‌اند، روی زمین می‌ریزند. البته در این قدرت‌نمایی، زور بازوی هر دو پهلوان ظاهر می‌شود. چه آن کس که پایه را با یک دست گرفته، و چه آنکه او را با پایه به جلو می‌کشد.
فتحعلی شاه و اطرافیان از این پیشامد، فوق‌العاده می‌خندند. شاه به عنوان پاداش، مشتی پول زرد را به طرف پهلوان عسگر می‌پاشد و متوجه می‌شود که پهلوان اعتنایی به پولها ندارد. طبعاً از این بی‌اعتنایی خشمگین می‌شود، اما اطرافیان به شاه حالی می‌کنند که چشم پهلوان دارای عارضه‌ای است که چند قدمی خود را بیشتر نمی‌بیند. فتحعلی‌شاه پس از آگاهی از وضع پهلوان عسگر، او را مورد لطف قرار می‌دهد و خواسته‌ی او را جویا می‌شود. عسگر درخواست معافیت مالیاتی دیوانی را برای صنف قصاب یزد می‌کند، که مورد قبول قرار می‌گیرد.
در همان سالهایی که عسگر یزدی، تنها پهلوان شکست‌ناپذیر مملکت بود، به او خبر می‌دهند که پهلوانی در قزوین وجود دارد به نام «پهلوان حسین نعل‌گر»، که فوق‌العاده نیرومند و کاردان است و قصد دارد برای کشتی با او بزودی وارد پایتخت شود. پهلوان عسگر، برای اینکه پهلون حسین را قبل از کشتی ببیند، و احتمالاً او را محک بزند، به طور ناشناس عازم قزوین می‌شود و به بهانه نعل زدن اسب خود، به دکان پهلون حسین می‌رود و از و می‌خواهد یک دست نعل بسیار خوب برای اسبش به او بدهد. حسین نعلهای بسیار خوبی را به مشتری ارائه می‌کند. عسگر نعلها را، یکی بعد از دیگر لای پنجه‌هایش، خم می‌کند و می‌گوید: اینها نعل خوبی نیستند، نعل بهتری می‌خواهم. پهلوان حسین درمی‌یابد که با اعجوبه‌ای مانند خودش روبه‌رو است، لذا یک نعل فولادی بسیار محکم به او می‌دهد که عسگر نمی‌تواند آن را خم کند و ناچار می‌پسندد و با چند سکه، بهای آن را می‌پردازد.
پهلوان حسین متقابلاً سکه‌های دریافتی را، یکی پس از دیگری بین انگشتانش خم کرده می‌گوید: این سکه‌ها تقلبی است، سکه‌ی سالم می‌خواهم. به هر حال یکدیگر را می‌شناسند، و با هم دوست می‌شوند. اما این دوستی موجب آن نمی‌شود که پهلوان حسین از کشتی با پهلوان عسگر، منصرف شود، بلکه مدتی بعد برای کشتی به تهران می‌آید، و با عسگر ادعای کشتی می‌کند.
در این کشتی که مدتی طول می‌کشد، هیچ‌کدام بر دیگری برتری نمی‌یابند، تا اینکه پهلوان عسگر برای گرفتن «پیش قبض» پهلون حسین، دست به طرف سگک کمربند حریف می‌برد. پهلوان حسین، برای اینکه دست عسگر وارد پیش قبض او نشود به شکم خود فشار می‌آورد. متقابلاً عسگر هم بر فشار دستش می‌افزاید، در نتیجه دست عسگر وارد شکم پهلوان حسین شده، و او را خاک می‌کند. پهلوان حسین که شکمش از این فشار پاره شده بود، دست از کشتی می‌کشد، و تا آخر عمر به علت این نقص، نمی‌تواند کشتی پهلوانی بگیرد.
پهلوان عسگر به طور دایم در تهران نماند، بلکه سالی یک بار، و یا موقعی که پهلوانی ادعای کشتی با او را داشت به پایتخت می‌آمد. و پس از پیروزی، به موطن خود باز می‌گشت و در سالهای پیری دیگر به تهران نیامد، تا بالاخره در یزد فوت کرد و در همانجا به خاک سپرده شد.
منبع مقاله :
تهرانچی، محمّدمهدی؛ (1388)، ورزش باستانی از دیدگاه ارزش، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ دوم