نقدي بر فيلم آواز گنجشك ها،آواز فطرت درهزارتوي دنيا
نقدي بر فيلم آواز گنجشك ها،آواز فطرت درهزارتوي دنيا
نقدي بر فيلم آواز گنجشك ها،آواز فطرت درهزارتوي دنيا
نويسنده: عليرضا سربخش
مجيدي براي زنده نشان دادن رنگ ها مشقات زيادي را متحمل شده است مثلاً زميني را به وسعت ده هكتار گندم كاشته است لذا احساس مي شود كه اين رنگ ها جان و روح دارند در روستا رنگ ها، صدا و نور بسيار طبيعي و زنده است لنزوايد وسعت ديد را به خوبي به رخ مخاطب مي كشد اما در شهر در يك كنتراستي نه تنها رنگ ها طبيعي نيست بلكه وسعت ديد درآن ديده نمي شود. سر و صداي موتور، دود، دروغ و بي صداقتي درشهر موج مي زند. مسافري در تماس تلفني خود به دروغ مي گويد زائر امام رضاست و يا فرد ديگري به دروغ به كريم مي گويد كرايه خود را حساب كرده است. رقابت و حسادت در سربدست آوردن پول، مسافر و اشتغال به وضوح به چشم مي خورد. به نظر مي رسد معماري و شهرسازي شهر حتي در صفات انساني كريم تاثيرگذار است. گويا گرد و غبار خاكستري شهر برپيكر كريم نشسته و او را به سوي آلودگي مي كشاند. او كه بدنبال روزي حلال در شهر بود دچار وسوسه هاي نفساني مي شود گاه چند قدمي براي ارضاي آن وسوسه ها گام برمي دارد اما گويا نيرويي مانع از آن مي شود كه از راه حرام به نيازهاي خود پاسخ دهد. روزي مسافر پولداري را بر ترك موتور سوار مي كند به هنگام پياده شدن اشتباهاً به جاي هزار تومان، دو هزار تومان مي پردازد كريم كه درمي يابد مسافر اشتباه كرده است در ابتدا چند قدمي به دنبال او مي رود اما چندان اصرار بر بازگرداندن پول حرام ندارد به سوي خانه حركت مي كند. به ميوه فروشي مي رسد كه بر پشت وانت گوجه سبز مي فروشد. در ابتدا هزار تومان گوجه سبز مي خرد. سپس به ياد هزار تومان اضافي مي افتد به جاي يك كيلو، دوكيلو گوجه سبز مي خرد اما در راه آن يك كيلويي را كه با پول حرام خريداري كرده است به علت سوراخ بودن كيسه به زمين مي ريزد و راهي جوي آب مي شود به اين معنا كه روزي حرام، روزي او نيست باد آورده را باد مي برد او نبايد طعام خود را به حرام بيالايد، اين صحنه آن چنان زيبا و به زبان تصوير بيان شده است كه قابل وصف نيست .بي ترديد ترجمه روزي حلال مجيدي به زبان هنر در ذهن بسياري از مخاطبان تا پايان عمر باقي خواهد ماند و اين چيزي است كه از هنر متعهد انتظار مي رود. كارگردان تضاد ميان روستا و شهر را به خوبي به تصوير درآورده است. هيچ چيز در اين دنيا بي حساب و كتاب نيست اين انسان ها هستند كه دچار غفلت مي شوند و خدا را از ياد مي برند. در سكانسي كريم به همراه چند موتور سوار، يخچال هاي كوچك را حمل مي كند او از همه عقب تر است .بار ديگر وسوسه مي شود و اين بار تصميم مي گيرد با فروش يخچال نياز خود را برآورد .براي فروش به چند دلال مراجعه مي كند. خدا دست او را مي گيرد و پشيمان مي شود. آنگاه كه يخچال را به صاحبش برمي گرداند نه تنها پاداشي دريافت مي كند بلكه به او پيشنهاد كار مي شود و مزد صداقت خود را دريافت مي كند.
درچند سكانس كريم ضمن مسافركشي آهن آلات قراضه و اجناس دست چندم ساختماني را با خود به خانه مي آورد تا شايد با تعمير و اصلاح آنها درجاي ديگر از آنها استفاده كند اين اجناس مورد استفاده كريم قرار نمي گيرد گويا نقش كريم فقط نگهباني از آنهاست اين وسايل دنيوي نه تنها آرامشي براي او به همراه ندارند بلكه وي را زمين گير نيز مي كنند همسرش دري را به زن همسايه مي بخشد.
وقتي كريم از اين ماجرا مطلع مي شود با اينكه نياز ضروري به آن ندارد از عمل زن ناراحت شده به در خانه همسايه رفته و با ناراحتي در را از زن پس مي گيرد به گونه اي كه سبب رنجش همسرش مي شود و او را به گريه مي اندازد. در ادامه ماجرا مشاهده مي كنيم روزي كه او به گوشه حياط مي رود تا وسيله اي بردارد ابزار و وسايل به سر او مي ريزند و وي را به شدت مجروح كرده به گونه اي كه او راهي بيمارستان مي شود.
فيلم مجيدي يك فيلم فلسفي، چندلايه، اميدمحور و والايش روح است. شترمرغ نمادي از دووجهي بودن انسان است شترمرغ از يك سو به واسطه شتربودن به زمين وصل است و از سوي ديگر به خاطر داشتن پر، پرنده است و بايد در آسمان ها پرواز كند. اما شترمرغ را نمي توان به تنهايي شتر و يا مرغ ناميد او تركيبي از هر دو است. انسان نيز دو وجه دارد. يك وجه زميني و اين جهاني و وجه ديگر آسماني و آن جهاني .كريم چون شترمرغ بايد سير و سلوكي كند .او در ابتدا به جستجوي تعمير سمعك دخترش بود اما با آمدن به شهر دچار غفلت شده و او را از ياد مي برد. گرد آلودگي هاي شهر بر فطرت ساده و صادق او مي نشيند و براي بازگشت به فطرت پاكش است كه بايد با عنايت خداوند سير و سلوكي كند و مجدداً به آن فطرت پاك بازگردد شايد بتوان گفت آب انبار كثيف و آلوده كريم نمادي از درون اوست كه بايد پالايش شود و او فطرت پاك و بي آلايش كودكان خود را از ياد برده است و توجه به كردار و رفتار صادقانه كودكان اطراف خود ندارد. اين كودكان، ساعي و كوشايند آب انبار را علي رغم مخالفت هاي كريم تميز مي كنند و در آن آب زلال و شفاف مي ريزند. كودكان درنظر دارند با ريختن ماهي در آب انبار و پرورش آنها پولدار شوند اما همه چيز هميشه براساس آن برنامه اي كه ما طراحي مي كنيم پيش نمي رود. كودكان با كاركردن موفق مي شوند سرمايه اوليه خريد ماهي را تهيه كنند اما وقتي قصد انتقال ماهيها به آب انبار را دارند دبه حاوي ماهيها سوراخ مي شود و همه آنها بر كف خيابان ريخته مي شوند. كودكان در اين استيصال كه آيا جان ماهيها را نجات دهند و يا در غم نقش برآب شدن طرح خويش به سوگ نشينند، نجات ماهي ها را برمي گزينند و با تمام تلاش سعي مي كنند آن ها را در جوي آب روان ريخته و مانع تلف شدنشان شوند. از ميان ده ها ماهي، ماهي بزرگ قرمزي براي آنان باقي مي ماند كه آن را براي آب انبار نگه مي دارند. چرا كه هنوز اميد باقي است .نبايد نااميد شد شايد آن ماهي بزرگ در آب انبار تميز تخم گذاري كرده و بار ديگر انبوهي از ماهي ها را توليد كند. تلاش صادقانه كودكان از چشم كريم دور نمي ماند او نظاره گر اين صحنه ها است و از اين ماجرا درس مي گيرد.
مجيدي استاد به تصويركشيدن فقر زيباست. شخصيت هاي اصلي مجيدي اگرچه فقير و حاشيه نشينند اما زيبا زندگي مي كنند و از اين زندگي لذت مي برند دراين نگاه فقيربودن يك ننگ و سرطان نيست بلكه قشنگ و زيباست حاشيه نشين ها در فيلم هاي ديگر عموما دزد و قاچاقچي به تصوير كشيده مي شوند اما در حاشيه نشيني فيلم مجيدي، اثري از دزد و كلاهبردار نيست. حاشيه نشيني مجيدي حلبي آباد نيست اگرچه با مصالح مختلف خانه ها از زمين سربرآورده اند. كريم در هزار توي دنيا دچار يك اكنون زدگي مي شود و با آمدن به شهر از فطرت روستايي خود فاصله مي گيرد. او به همسرش مي گويد كه با مسافركشي در شهر ماهيانه 600 تا 700 هزار تومان درآمد كسب مي كند با افزايش درآمد دخترش را از ياد مي برد و به جايي مي رسد با آنكه ريالي براي در قراضه نپرداخته آن را از زن همسايه نيازمند دريغ مي كند، او در گرداگرد خود آشغال و آهن پاره ها را جمع آوري مي كند و در زير اين آهن آلات مي ماند و مجروح مي شود ، مجبور مي شود در خانه بماند تا فرصتي براي انديشه كردن و تفكر داشته باشد، تفكر بر آنچه گذشت و نسبت به آينده و از اين ميان بايد حال را نيز دريابد چرا كه حال زمينه ساز آينده است در زماني كه او به تفكر مي نشيند تلاش و كوشش هاي صادقانه اطرافيان به چشم او مي آيد و او نمي تواند نسبت به اين محبت ها بي تفاوت باشد. او بايد چون كودكان به منزله گنجشكي سبكبال قادر باشد به راحتي پرواز كند نه همانند شترمرغ به زمين بچسبد و پرواز نكند. در صحنه اي كريم شترمرغي را مي بيند كه بر پشت وانتي سوار است با ديدن آن به ياد فطرت خود مي افتد او قادر نيست چون كودكان به راحتي به فطرت خود بازگردد.
كريم وقتي به اين باور مي رسد كه عالم داراي حساب و كتابي است و نبايد در پي حوادث پي درپي از خالق هستي غافل شود حال كه او دريافته بايد چون گنجشك سبكبال بود گنجشكي كه در اتاق او زنداني شده بود وسيله رهايي اش را فراهم مي آورد و چون او گنجشك را آزاد مي كند خبر خوشحال كننده بازگشت شترمرغ را مي شنود و اينكه مي تواند به شغل پيشينش بازگردد.
او چون شترمرغش از نقطه اكنونش فرار كرد و با طي سير و سلوكي بازگشت. «آواز گنجشكها» فرياد بلند فطرت و بازگشت به آن است.برخي شاتهاي اين فيلم بسيار زيبا و قابل توجه است مانند نماهاي شاتي كه كريم به دنبال شترمرغ مي گردد و خود را به شكل آن درآورده است همچنين نماي پخش شدن ماهي هاي سرخ بر كف سياه آسفالت و يا پولكهايي كه بر روي لحاف سرمه اي دوخته شده كه در نماي بسته وجود ستارگان در آسمان را تداعي مي كند و...
از آن جمله مي توان به تماسهاي بدني متعدد بازيگران با يكديگر اشاره كرد مانند تماسهاي بدني پدر با هانيه كه پانزده ساله است و...
ديگر آنكه در صحنه اي آنجا كه كريم براي تنظيم آنتن تلويزيون به پشت بام رفته است به همسرش كه در حياط خانه است مي گويد، اين بالا صفا دارد ما مي توانيم پشت بام بخوابيم. و زن نگاه شرمگينانه اي به او مي كند شايد مجيدي مي خواهد بگويد آدم هاي فقير هم عشق دارند اما اگر نگاه نجيب و باحياي مجيدي اين را هم نمي گفت بهتر بود.
قصه آواز گنجشك ها مانند «بچه هاي آسمان، باران و بيد مجنون» قصه روان و همه فهمي ندارد بايد مخاطب درخصوص مفاهيم زيرين فيلم تفكر و تعمق نمايد و قادر باشد اين صحنه هاي به ظاهر جدا از هم را به هم مربوط و مفهوم واحدي از آن استنباط كند.نكته منفي ديگر تبليغات برخي شركت هاي تجاري است كه نبايد فيلم سازي چون مجيدي مبلغ شركت هاي غربي باشد.آواز گنجشك ها فيلمي است كه مورد توجه مخاطبان داخلي و خارجي قرار مي گيرد و بي ترديد در تاريخ سينماي ايران ماندگار خواهد بود.
منبع:http://www.kayhannews.ir
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
درچند سكانس كريم ضمن مسافركشي آهن آلات قراضه و اجناس دست چندم ساختماني را با خود به خانه مي آورد تا شايد با تعمير و اصلاح آنها درجاي ديگر از آنها استفاده كند اين اجناس مورد استفاده كريم قرار نمي گيرد گويا نقش كريم فقط نگهباني از آنهاست اين وسايل دنيوي نه تنها آرامشي براي او به همراه ندارند بلكه وي را زمين گير نيز مي كنند همسرش دري را به زن همسايه مي بخشد.
وقتي كريم از اين ماجرا مطلع مي شود با اينكه نياز ضروري به آن ندارد از عمل زن ناراحت شده به در خانه همسايه رفته و با ناراحتي در را از زن پس مي گيرد به گونه اي كه سبب رنجش همسرش مي شود و او را به گريه مي اندازد. در ادامه ماجرا مشاهده مي كنيم روزي كه او به گوشه حياط مي رود تا وسيله اي بردارد ابزار و وسايل به سر او مي ريزند و وي را به شدت مجروح كرده به گونه اي كه او راهي بيمارستان مي شود.
فيلم مجيدي يك فيلم فلسفي، چندلايه، اميدمحور و والايش روح است. شترمرغ نمادي از دووجهي بودن انسان است شترمرغ از يك سو به واسطه شتربودن به زمين وصل است و از سوي ديگر به خاطر داشتن پر، پرنده است و بايد در آسمان ها پرواز كند. اما شترمرغ را نمي توان به تنهايي شتر و يا مرغ ناميد او تركيبي از هر دو است. انسان نيز دو وجه دارد. يك وجه زميني و اين جهاني و وجه ديگر آسماني و آن جهاني .كريم چون شترمرغ بايد سير و سلوكي كند .او در ابتدا به جستجوي تعمير سمعك دخترش بود اما با آمدن به شهر دچار غفلت شده و او را از ياد مي برد. گرد آلودگي هاي شهر بر فطرت ساده و صادق او مي نشيند و براي بازگشت به فطرت پاكش است كه بايد با عنايت خداوند سير و سلوكي كند و مجدداً به آن فطرت پاك بازگردد شايد بتوان گفت آب انبار كثيف و آلوده كريم نمادي از درون اوست كه بايد پالايش شود و او فطرت پاك و بي آلايش كودكان خود را از ياد برده است و توجه به كردار و رفتار صادقانه كودكان اطراف خود ندارد. اين كودكان، ساعي و كوشايند آب انبار را علي رغم مخالفت هاي كريم تميز مي كنند و در آن آب زلال و شفاف مي ريزند. كودكان درنظر دارند با ريختن ماهي در آب انبار و پرورش آنها پولدار شوند اما همه چيز هميشه براساس آن برنامه اي كه ما طراحي مي كنيم پيش نمي رود. كودكان با كاركردن موفق مي شوند سرمايه اوليه خريد ماهي را تهيه كنند اما وقتي قصد انتقال ماهيها به آب انبار را دارند دبه حاوي ماهيها سوراخ مي شود و همه آنها بر كف خيابان ريخته مي شوند. كودكان در اين استيصال كه آيا جان ماهيها را نجات دهند و يا در غم نقش برآب شدن طرح خويش به سوگ نشينند، نجات ماهي ها را برمي گزينند و با تمام تلاش سعي مي كنند آن ها را در جوي آب روان ريخته و مانع تلف شدنشان شوند. از ميان ده ها ماهي، ماهي بزرگ قرمزي براي آنان باقي مي ماند كه آن را براي آب انبار نگه مي دارند. چرا كه هنوز اميد باقي است .نبايد نااميد شد شايد آن ماهي بزرگ در آب انبار تميز تخم گذاري كرده و بار ديگر انبوهي از ماهي ها را توليد كند. تلاش صادقانه كودكان از چشم كريم دور نمي ماند او نظاره گر اين صحنه ها است و از اين ماجرا درس مي گيرد.
مجيدي استاد به تصويركشيدن فقر زيباست. شخصيت هاي اصلي مجيدي اگرچه فقير و حاشيه نشينند اما زيبا زندگي مي كنند و از اين زندگي لذت مي برند دراين نگاه فقيربودن يك ننگ و سرطان نيست بلكه قشنگ و زيباست حاشيه نشين ها در فيلم هاي ديگر عموما دزد و قاچاقچي به تصوير كشيده مي شوند اما در حاشيه نشيني فيلم مجيدي، اثري از دزد و كلاهبردار نيست. حاشيه نشيني مجيدي حلبي آباد نيست اگرچه با مصالح مختلف خانه ها از زمين سربرآورده اند. كريم در هزار توي دنيا دچار يك اكنون زدگي مي شود و با آمدن به شهر از فطرت روستايي خود فاصله مي گيرد. او به همسرش مي گويد كه با مسافركشي در شهر ماهيانه 600 تا 700 هزار تومان درآمد كسب مي كند با افزايش درآمد دخترش را از ياد مي برد و به جايي مي رسد با آنكه ريالي براي در قراضه نپرداخته آن را از زن همسايه نيازمند دريغ مي كند، او در گرداگرد خود آشغال و آهن پاره ها را جمع آوري مي كند و در زير اين آهن آلات مي ماند و مجروح مي شود ، مجبور مي شود در خانه بماند تا فرصتي براي انديشه كردن و تفكر داشته باشد، تفكر بر آنچه گذشت و نسبت به آينده و از اين ميان بايد حال را نيز دريابد چرا كه حال زمينه ساز آينده است در زماني كه او به تفكر مي نشيند تلاش و كوشش هاي صادقانه اطرافيان به چشم او مي آيد و او نمي تواند نسبت به اين محبت ها بي تفاوت باشد. او بايد چون كودكان به منزله گنجشكي سبكبال قادر باشد به راحتي پرواز كند نه همانند شترمرغ به زمين بچسبد و پرواز نكند. در صحنه اي كريم شترمرغي را مي بيند كه بر پشت وانتي سوار است با ديدن آن به ياد فطرت خود مي افتد او قادر نيست چون كودكان به راحتي به فطرت خود بازگردد.
كريم وقتي به اين باور مي رسد كه عالم داراي حساب و كتابي است و نبايد در پي حوادث پي درپي از خالق هستي غافل شود حال كه او دريافته بايد چون گنجشك سبكبال بود گنجشكي كه در اتاق او زنداني شده بود وسيله رهايي اش را فراهم مي آورد و چون او گنجشك را آزاد مي كند خبر خوشحال كننده بازگشت شترمرغ را مي شنود و اينكه مي تواند به شغل پيشينش بازگردد.
او چون شترمرغش از نقطه اكنونش فرار كرد و با طي سير و سلوكي بازگشت. «آواز گنجشكها» فرياد بلند فطرت و بازگشت به آن است.برخي شاتهاي اين فيلم بسيار زيبا و قابل توجه است مانند نماهاي شاتي كه كريم به دنبال شترمرغ مي گردد و خود را به شكل آن درآورده است همچنين نماي پخش شدن ماهي هاي سرخ بر كف سياه آسفالت و يا پولكهايي كه بر روي لحاف سرمه اي دوخته شده كه در نماي بسته وجود ستارگان در آسمان را تداعي مي كند و...
از آن جمله مي توان به تماسهاي بدني متعدد بازيگران با يكديگر اشاره كرد مانند تماسهاي بدني پدر با هانيه كه پانزده ساله است و...
ديگر آنكه در صحنه اي آنجا كه كريم براي تنظيم آنتن تلويزيون به پشت بام رفته است به همسرش كه در حياط خانه است مي گويد، اين بالا صفا دارد ما مي توانيم پشت بام بخوابيم. و زن نگاه شرمگينانه اي به او مي كند شايد مجيدي مي خواهد بگويد آدم هاي فقير هم عشق دارند اما اگر نگاه نجيب و باحياي مجيدي اين را هم نمي گفت بهتر بود.
قصه آواز گنجشك ها مانند «بچه هاي آسمان، باران و بيد مجنون» قصه روان و همه فهمي ندارد بايد مخاطب درخصوص مفاهيم زيرين فيلم تفكر و تعمق نمايد و قادر باشد اين صحنه هاي به ظاهر جدا از هم را به هم مربوط و مفهوم واحدي از آن استنباط كند.نكته منفي ديگر تبليغات برخي شركت هاي تجاري است كه نبايد فيلم سازي چون مجيدي مبلغ شركت هاي غربي باشد.آواز گنجشك ها فيلمي است كه مورد توجه مخاطبان داخلي و خارجي قرار مي گيرد و بي ترديد در تاريخ سينماي ايران ماندگار خواهد بود.
منبع:http://www.kayhannews.ir
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}