گردآوری و تنظیم: رسول سعادتمند



 

سازمان ملل، در خدمت ابرقدرت‏ها

اساسا هر تشکیلاتی که ‏این ابرقدرت‏های ‏بزرگ در آن دست دارند، این تشکیلات تشکیلاتی است که باید به نفع آن‏ها تمام شود. همین سازمان ملل، همین جلساتی که در خارج هست، شورای امنیت، همه‏ این‏ها در خدمت ابرقدرت‏ها هستند و برای بازی دادن سایر کشورهاست و لهذا، برای خودشان وتو (1) قرار می‏دهند و هر مطلبی مخالف با رأی خودشان است کنار می‏گذارند و اصلاً خود آن‏ها هم اساساً در خدمت ابرقدرت‏ها هستند. سازمان‏هایی هم که به هر اسمی ‏این‏ها درست می‏کنند، می‏خواهند بکشند همه را به طرف منافع **خودشان. و ما به ابرقدرت‏ها آنقدر سوء ظن داریم که اگر یک مطلب راستی هم بگویند، ما اعتقادمان طوری می‏شود که برای این مصلحتی گفتند که مردم را اغفال کنند. (2)

غیر انسانی بودن حق «وتو»

در این عصر ما، همه الفاظ محتوای خودشان را از دست داده‌اند. ما در عصری واقع شده‏ایم که الفاظ از آن معنا که دارند، فرار کرده‌اند؛ یک معانی دیگری دنبالش آمده. معنای «عدالت» را وقتی انسان نگاه می‏کند در دنیا، الان یک جور دیگر است؛ معنای «خلقی بودن» را آدم ملاحظه می‏کند، می‏بیند یک وضع دیگری دارد؛ سازمان‏های ‏امنیت دنیا را انسان وقتی ملاحظه می‏کند، می‏بیند که سازمان ناامنی است، نه سازمان امن، اما اسمش سازمان امن است، جمعیت‏های ‏طرفدار بشر را انسان [نگاه] می‏کند، می‏بیند که همین جمعیت طرفدار بشر، طرفدار که ظالم‏اند، طرفدار بشر نیستند، طرفدار ظلمه هستند. این کارهایی که ‏این چیزهایی که در دنیا الان از این قدرت‏های ‏بزرگ واقع می‏شود، هیچ کس نیست که از آن‏ها بپرسد که چرا؟ گاهی یک جایی، یک چیزی یک کسی می‏گوید، اما مسئله، مسئله‏ای است که وقتی بنا باشد که سازمان‏های ‏بزرگ دنیا اختیارش دست چهار پنج نفر باشد، این را نمی‏شود گفت که‏ این امنیت بشر، سازمان طرفدار بشر نمی‏دانم سازمان کذا. این اختیارش دست چهار پنج نفر است، این هم مطلب خودش را از دست داده، که باید برای همه مردم باشد. چهار پنج نفر همه چیزها را دارند؛ هر کاری همه بکنند یک نفر بگوید «نه»، تمام می‏شود. حق «وتو» یک امری است که هیچ آدمی‏ نمی‏تواند بپذیرد و این مجالس مثلاً عمومی‏ دنیا، که برای این امور است، این را پذیرفته‌اند. اینکه هیچ آدمی، هیچ انسان نابالغی هم نمی‏تواند بپذیرد که ما می‏خواهیم همه دنیا بر عدالت باشند، لکن اختیار دست این دو نفر، این چند نفر باشد! هر جا را این‏ها می‏چاپند اگر چنانچه مثلاً سازمان بینا کذا بخواهید جلویش را بگیرد، فوراً «وتو» می‏کنند، می‏گوید نه. غلط می‏کنید این حرف را می‏زنید.(3)

مدعیان دروغین حقوق بشر

این‏ها اعلام می‏کنند که ‏این دو در آنجا قدغن ببرید در شرق بفروشید! به حال ما چه فکری می‏کنند این‏ها؟ آن دوایی که آنجا قدغن است دوایی است که مضراست لابد تا قدغن کردند. اگر مضر نباشد قدغن نمی‏کنند. این باید آنجا فروش برود!
آن‏ها چه فکر می‏کنند در حال شرق و در حال دنیای سوم؟ این‏ها چه فکری می‏کنند؟ این‏ها را چه جوری تصور می‏کنند؟ همین‏هایی هستند که برای «حقوق بشر» و نمی‏دانم برای حتی حقوق حیوانات، مجامع دارند! اما همه‌اش این مجامع، مجامع برای حفظ حقوق خودشان است. با اسم حقوق بشر، حقوق خودشان را حفظ می‏کنند، و حقوق ما را پایمال می‏کنند. اینکه می‏گویند حقوق حیوانات هم باید [محفوظ] باشد، طرفداری از حتی حیوانات می‏کنند، یک طایفه‏ای می‏گویند طرفداری از حیوانات، و در ویتنام هزارها مردم را در سایر شهرها هزارها، صدها میلیون مردم را به اتش می‏کشند! یک طایفه‏ای قضیه «حقوق بشر» را می‏گویند که‏ این بشر را پایمال کردند. و مع الاسف باورمان می‏آید از این مسائل، و گویندگان ما از همین حقوق بشر و از همین‏ها پشتیبانی می‏کنند! حقوق بشر را اسلام می‏تواند پایه گذاری کند که سرانش مثل علی بن ابیطالب است؛ نه کسانی که بشر را می‏خورند و اسم «حقوق بشر» رویش می‏گذارند!(4)

ظلم به ملت‏ها با اسم اصلاح طلبی

وضع الأن اینطور نشده است که اصلاً گرفتار شده‏ایم ما بین قوه‌‏های ‏مقتدری که برخلاف نظر حتی ملت خودشان عمل می‏کنند. گمان نمی‏کنم ملت امریکا راضی باشد که دولت امریکا از هر سوراخی سرش را بیرون بیاورد و جوان‏های ‏خودشان را به کشتن بدهد، و همین طور فرانسه و سایر جاها. حالا که انگلیسی هم آمده است، فرانسه هم سرش را تو سرها آورده، جزو خیاط‏ها شده است. آن پالان دوز را می‏گفتند که همراه خیاط‏ها می‏رفت، گفتند تو کجا می‏روی؟ گفت: ما هم اهل بخیه هستیم. حالا این قدرتمند‏های ‏بزرگ که توی دنیا جمع شده‌اند و مردم را دارند اذیت می‏کنند، از آن طرف فرانسه هم آمده و انگلستان هم تازه آمده و خودشان را سرشان را داخل در سرها کرده‌اند که بگویند ما هم جزو بخیه زن‏ها هستیم. چرا وضع اینطور شده؟ مگر آن‏ها چه بردند در این کار؟ مگر آن‏ها در این جنایات چاه شرافتی تهیه کرده‌اند؟ الان امریکا، دولت آمریکا، دولت شوروی که ‏این جنایات را می‏کنند و با هم مسابقه می‏کنند در جنایتکاری، در ظلم به مردم، در جنایت به مردم، مگر آن‏ها چه بردند که شما می‏خواهید شما هم همراه آن‏ها باشید؟ شما هم بروید چه بکنید؟ بالأخره مسلمین باید فکر بکنند. این مسلمان‏ها و این اعراب که تقریباً اکثر بسیاری از مسلمین را آن‏ها تشکیل می‏دهند و گرفتار دست این‏ها هستند، این‏ها فکر بکنند که نباید اینطور خودشان را دست آن‏ها بدهند که هر جا الان لبنان را آن طور کرده‌اند، لبنانی دیگر برای کسی نمانده است. خوب، چرا این اختلافات
را شما دست بر نمی‏دارید تا اینکه ‏این‏ها نتوانند بیایند سراغ شما؟ و چرا باید آن‏ها بیایند و مردم را آن طور اذیت بدهند به اسم اینکه ما می‏خواهیم اصلاح بکنیم؟ این اصلاح که نیست. شما اگر مصلح بودید، اگر صلح طلب بودید که ‏اینطور وضع تان نبود. شما صلح طلبید و می‏آیید در لبنان به اسم اینکه ما صلح طلب هستیم و مردم را ناراخت می‏کنید؟ شما بروید کنار، مردم خودشان کار خودشان را درست می‏کنند نمی‏گذارید که مردم اصلاح کنند کار خودشان را. هر کدامتان به یک اسمی ‏وارد می‏شوید در یک کشوری، مثلاً فرض کنید که روسیه وارد می‏شود در افغانستان به ‏اسم اینکه می‏خواهیم اصلاح کنیم آنجا را. امریکا و فرانسه و انگلستان و این‏ها هم وارد می‏شوند در لبنان می‏خواهیم اصلاح کنیم. این برای این است که، مسلمان‏ها بیدار نیستند.
دولت‏های ‏مسلمین نمی‏دانند چه قوه‏ای دستشان هست و چه جور این‏ها را می‏توانند از بین ببرند. اگر یک ده روز این مسلمین منافع خودشان را قطع کنند از شرق و غرب، آن‏ها سر جای خودشان می‏نشینند. ولی افسوس این است که نمی‏توانند، نمی‏فهمند چه باید بکنند. آن‏ها را ترسانده‌اند به طوری که اگر چنانچه بکنید چه خواهد شد. خوب، این «اگر» در ایران هم بود، لکن ایران کار خودش را کرد و هیچ کاری هم نتوانستند بکنند. حالا هم نمی‏توانند بکنند، بعدها هم نمی‏توانند بکنند. یعنی مادامی ‏که ‏ایران این ایران است، مادامی‏ که بین همه روابط اسلامی‏ و انسانی هست، مادامی‏ که یک ملت هست اینها، مادامی ‏که زن و مرد و بچه و بزرگ ایران این وضع را دارند، هیچ قدرتی در عالم نمی‏تواند کاری بکند. چرا مسلمان‏ها اینطور نشوند؟ چرا حجاز اینطور نشود؟ و چرا عراق اینطور نشود؟ و مع الأسف به واسطه حماقت بعض - رأس - رؤوس، به جان هم می‏اندازند همه را، این را وادار می‏کنند حمله کند به‏ ایران، آن قدر ضرر ببرد، آن قدر رنج ببرد، آن قدر چه بکند ملت عراق را، آن طور صدمه وارد به آن بکند برای یک حماقتی که آن‏ها گفتند برو سردار قادسیه بشو! از آن طرف هم فلسطینی‏ها را به جان هم انداخته‌اند. جنگ بین خودشان آن طور می‏بینید که واقع شده. از آن ور هم اختلاف ما بین خود ما، دولت‌‏های ‏مسلمین، آخر چرا باید اینطور باشد؟ این‏ها اگر واقعاً بیدار بشوند و بفهمند چه قدرتی در دست‏شان هست و چه منابعی در دست این‏ها هست که منابع، رگ حیات آن‏ها در دست این‏هاست، خوب، با هم روابط پیدا می‏کنند، روابط دوستی پیدا می‏کنند. خوب، ما هی فریاد می‏زنیم که آقا بیایید با هم دوست باشیم، چه هی آن‏ها می‏گویند نه، ایران می‏خواهد همه کشور‏های ‏دنیا را از بین ببرد. ایران چرا می‏خواهد ببرد، ایران می‏خواهد همه را اصلاح کند؛ می‏خواهد که با هم باشند همه شان، برادر باشند همه شان. مع ذلک نمی‏فهمند و باید چه کرد این را، و من امیدوارم که کم کم درست بشود، و کم کم ملت‏ها بیدار بشوند و از راه ملت‌ها این کارها اصلاح بشود و إن شاء الله خداوند تأیید می‏کند و خداوند شما را و همه کسانی که در این کشور خدمت می‏کنند به‏ این کشور، خدمت می‏کنند به اسلام، تأیید کند. و مادامی ‏که قصد خالص باشد، توجه به خدا باشد و خالص باشد، تا اینطور باشد بلااشکال پیروز هست این کشور و از اینجا هم موجش می‏رسد به همه جا و رسیده است. و انقلاب شما بحمدالله صادر شده است، نه ‏اینکه صادر می‏شود، صادر شده و تقویت می‏شود در خارج.(5)

تبلیغ ناتوانی ملت‏ها برای استعمار آن‏ها

اساس همه شکست‏ها و پیروزها از خود آدم شروع می‏شود. انسان اساس پیروزی است و اساس شکست است. باور انسان اساس تمام امور است. غربیان و در سابق انگلستان و بعد از او امریکا و سایر کشور‏های ‏قدرتمند دنبال این بودند که با تبلیغات دامنه دار خودشان به ممالک ضعیف بباورانند که ناتوان‏اند، بباورانند که‏ این‏ها نمی‏توانند هیچ کاری انجام بدهند؛ این‏ها باید در صنعت، در نظام، در اداره کشورها، دستشان به طرف قدرت‏های ‏بزرگ از شرق و غرب دراز باشد. آن‏هایی که می‏خواستند مخازن این کشور‏های ‏ضعیف را ببرند، نقشه‏های ‏درست فکر کرده آن‏ها این بود که مردم این کشور را، ملت این کشورها را، باورشان بیاورند که خودشان ناتوانند؛ ناتوانی را به خورد کشور‏های ‏مستضعف بدهند و خود مردم باور [کنند] که ما نمی‏توانیم صنعتی را خودمان ایجاد کنیم و نمی‏توانیم لشکری را خودمان اداره کنیم و نمی‏توانیم اداره مملکت خودمان را بکنیم. این باور که به وسیله تبلیغات غربزدگان در این ممالک پیاده شد، این کشورها را به تباهی و عقب ماندگی کشاند. هر کاری را که انسان باورش این است که ضعیف است نسبت به آن کار، نمی‏تواند آن کار را انجام بدهد. هر قدر، قدرت ارتشی زیاد باشد، لکن قدرت روحی نداشته باشد و باورش آمده باشد که در مقابل فلان قدرت و فلان قدرت نمی‏تواند ایستادگی کند، این ارتش محکوم به شکست است و هر کشوری که اعتقادش این باشد که نمی‏تواند خودش صنعتی را ایجاد کند این ملت محکوم به ‏این است که تا آخر نتواند و این اساس نقشه‌هایی بوده است که برای ملل ضعیف دنیا قدرت‏های ‏بزرگ کشیده‌اند و قلمفرسایانی که در راه آن‏ها قلمفرسایی می‏کردند و غربزدگانی که وابسته به آن‏ها بودند، این مطلب را به طور وسیع تبلیغ کردند، به طوری که‏ این ممالک باورشان آمده بود که هیچ کاری از آن‏ها ساخته نیست و هیچ امری از امور کشوری و لشکری و صنعت و سایر اموری که در تمدن بشر دخالت دارد از عهده‏ این‏ها ساخته نیست و باید از غرب و از قدرت‏های ‏بزرگ این‏ها تبعیت کنند، لشکرشان مستشار لازم دارد و کشورشان مدبر. این باور مادامی ‏که در کشور‏های ‏جهان و کشور‏های ‏مستضعف هست، برای خاطر همین باور تا آخر مبتلا و وابسته هستند.(6)

ایجاد خوف برای پیشرفت مقاصد شوم

از جمله چیزهایی که دولت‏های ‏بزرگ، ابرقدرتها و به تبع آن‏ها دولت‏های ‏کوچک عمل می‏کنند و از چیزهایی که آن‏ها برای پیشرفت مقاصد خودشان اجرا می‏کنند این است که‏ ایجاد خوف بکنند در ملت‏ها، دولت‏هاى كوچک در بین ملت خودشان ایجاد خوف بکنند. شما دیدید که در این مدتی که محمدرضا غصب کرده حکومت ایران را، ساواک آنطور تبلیغات می‏کرد که هر خانواده‏ای شاید گمان می‏کرد که اگر یک کلمه راجع به دولت یا راجع به شاه مخلوع بگوید، این کلمه را آن‏ها می‏شوند و این را به جزا می‏رسانند. در همه قشر [های] ملت، این خوف را این‏ها ایجاد کرده بودند با تبلیغات دامنه‏دار خودشان که ساواک همچو هست که در هر چند نفر آدم
ای از آن‏ها ساواکی است و حرف‏ها را اگر در داخل خانه‌ها هم بر ضد رژیم گفته بشود به ساواک می‏رسانند و ساواک هم چه خواهد کرد و چه کرد. این‏ها در باطن در خود کشور خودشان هر کشوری که زیر دست آن کشورها بود در کشور خودشان این معنا را دامن می‏زدند، به طوری که در زمان شاه مخلوع، آنطور در بین مردم خوف بود که شاید برادر از برادرش می‏ترسید، پدر از پسر، پسر از پدر، هر دو از زن می‏ترسیدند که مبادا یکوقت ما یک حرفی بزنیم و موجب گرفتاری و آزار و اذیت بشود، و اعدام و حبس و کذا.
دولت‏های ‏بزرگتر که شیاطینی هستند معلم این شیطان‏ها، آن‏ها از باب اینکه دایره سلطه‏شان زیاد بود به همه کشورها، اینطور مسائل را با حکومت‏های ‏آن‏ها و با ملت‏های ‏دیگر باز تبلیغ می‏کردند و ایجاد خوف و رعب می‏کردند در همه کشورها و اینطور وانمود می‏کردند که اگر یک کشوری یک کلمه برخلاف این قدرت بزرگ، آن قدرت بزرگ، برخلاف امریکا، برخلاف شوروی و قبلاً برخلاف انگلستان، یک کلمه اگر بگوید، دولت را چه خواهند کرد و مملکت را خواهند گرفت و چه و چه خواهند کرد. این یک حیله‏ای بود که از سال‏های ‏طولانی این‏ها برای پیشرفت مقاصد خودشان، این حیله را به کار برده بودند. ملت‏ها هم باورشان آمده بود. دولت‏های ‏کوچک هم نسبت به آن بزرگ‏ها باورشان آمده بود که اگر یک کلمه برخلاف فلان دولت بگویند این‏ها ساقط خواهند شد و از بین خواهند رفت و آن‏ها هجوم خواهند کرد. لهذا، در بعضی از اوقات، که در چندین سال پیش از این، یک اولتیماتومی ‏آن‏ها می‏دادند به‏ ایران مثلاً با همان لفظی که آن‏ها، تشری که آن‏ها می‏زدند، هر امری را که می‏خواستند، به مجلس تحمیل می‏کردند و به دولت تحمیل می‏کردند. این‏ها هم نسبت به ملت خودشان همین طور بود: همچو که صحبت حکومت نظامی ‏می‏شد، دیگر مردم بکلی به واسطه خوفی که از این‏ها داشتند، بکلی خودشان را می‏باختند.
این معنا از اول به نظرمان آمد که باید این خوف را شکست. این یک رعبی است و ارعابی است که واقعیت ندارد زیاد. آنقدر که واقعیتش است صد چندان تبلیغات است. دامن می‏زنند به آن و همه مردم را یا همه دولت‏ها را می‏ترسانند. به نظر می‏رسید که یابد اگر بخواهد یک ملتی پیش ببرد یا مقابله بکند با دولت یا مقابله بکند با دولت‏هاى بزرگ، به نظر می‏رسید که اگر ما بخواهیم یک عملی انجام بدهیم، باید این بت‏ها را شکست و او به‏ این است که باید خود آن‏هایی [را] که در رأس واقع شدند، هدف قرار داد. ابتدا با صحبت، با حرف، این‏ها را همچو کرد که از دل مردم این مسئله خارج بشود که نمی‏شود برخلاف فلان قدرت حرف زد. کم کم مردم این معنا را حس کردند که نه، آنطورها نیست که تصور می‏شد که اگر یک کلمه راجع به آن درجه اولی‏ها صحبت بشود، عالم به هم می‏خورد. لهذا، دیدید که وقتی که صحبت از خود آن مردک هم شد، هیچ اشکالی پیش نیامد. اگر هم اشکالی پیش آمد، اشکالی بود که رفع می‏شد و دیدید که وقتی که اعلام حکومت نظامی ‏در روز هم کردند، مردم ریختند بیرون و حکومت نظامی‏ را و هیچ چیز نشد. عمده‏ این است این خوف‏هایی که ‏این‏ها ایجاد کردند در دل ملت‏ها، این شکسته بشود.
از جمله چیزهایی که خیلی به آن دامن زده بودند و می‏ترساندند همه را، این معنا بود که ‏این دو تا قدرت بزرگی که الان در عالم هست. از این دو قدرت نمی‏شود اصلاً کسی احتمال بدهد که کنار برود و خودش مستقل باشد؛ حتماً یا باید در بلوک شرق باشد یا در بلوک غرب، از این دو حال هیچ نمی‏شود خارج شد؛ اگر یک وقتی کسی بخواهد خیال این معنا را بکند که خودش هم یک آدمی‏ است، خودش هم مستقل است، این یک خیال غلطی است که همان تصورات است، واقعیت نمی‏تواند داشته باشد، لکن وقتی که کم کم ملت‏ها به خود آمدند، فهمیدند که نه، به آنطورها نیست. ما دیدیم که مداخله نظامی ‏شوروی در افغانستان، که یک ملت ضعیفی ولی زند‏ه‏ای ‏است و با قدرت ایمان مقابله کرد، در عین حالی که حکومت افغانستان، حکومت غاصب افغانستان با شوروی و حزب‏ها بعضی از حزب‏های ‏چپی همه با هم هستند، مع ذلک جوان‏های ‏برومند افغانستان در مقابل آن‏ها ایستادند و الان مدت‏های ‏زیادی است که از برای شوروی ایجاد اشکالات کرده‌اند، به طوری که باید بگوییم شوروی را شکست سیاسی داده‌اند. این برای این بود که فهمیده شد که‏ اینطور نیست که اگر شوروی به یک جایی حمله بکند، دیگر نمی‏شود حرفی زد، این صد در صد باید تسلیم شد. یا اگر امریکا یک وقت دست به آن زده بشود. دیگر مملکت مثلاً ایران بکلی منهدم می‏شود و از بین خواهد رفت. کم کم این مسئله، این رعب شکسته شد نسبت به رژیم منحوس پهلوی، که همه دیدید که با همان فریاد‏های ‏شما جوان‏ها، مردها و قیام ملت، نتوانستند آن‏ها دیگر نگه دارند او را. با همه قوایی که داشتند بالفعل و دنبال او هم بودند، مع ذلک فریاد‏های ‏شما و وحدت کلمه شما آن‏ها را شکست داد.
پس این معنا که اگر ما برخلاف این دستگاه یک کلمه‏ای بگوییم نابود خواهیم شد، معلوم شد نه، مسئله درست نبوده. این‏ها به واسطه تبلیغاتشان ایجاد خوف کرده بودند که با همین خوف، کار‏های ‏خودشان را انجام می‏دادند. بیشتر مردم به واسطه‏ این خوف کنار[ه] می‏گرفتند و بی‏تفاوت می‏شدند و می‏ترسیدند. آن‏ها هم با اینکه قدرتشان به آن بزرگی نبود که یک ملت را از بین ببرند، استفاده می‏کردند، لکن ملت ایران این مطلب را شکست در هم و این رژیم را از بین برد.
نسبت به قدرت‏های ‏بزرگ هم همین طور است قضیه و همین طور بود قضیه که ارعابش بیشتر از واقعیتش بود. اگر یک مطلبی فرض کنید در یک دولت کوچکی واقع می‏شد برخلاف میل شوروی مثلاً یا برخلاف میل امریکا، کافی بود که امریکا یا شوروی یک تشر بزنند. با همان یک تشر، مسئله ختم می‏شد. یا مثلاً در آن وقتی که انگلستان قدرتش زیادتر بود از دیگران، یک کشتی را بیاورند در این آب‏های ‏نزدیک ایران، یک کشتی را که آوردند اینجا، دیگر نه مجلسش می‏توانست حرفی بزند و نه دولتش و هر چه آن‏ها می‏خواستند تحمیل می‏کردند. این مطلب هم در ایران شکسته شد، این معنا که یکی برود در سفارت امریکا و یک تعرضی بکند به سفارت آمریکا، در سابق و در زمان رژیم سابق، جز تخیلات و شعرها به نظر می‏آمد. چطور امکان دارد که ملتی که هیچی ندارد، جوان‏هایی که دستشان چیزی نیست، بروند و سفارت امریکا را یک تعرضی به آن بکنند؛ یک سنگی حتی اندازند؟! اگر یک همچو چیزی بشود، اصلاً ملت و دولت ایران به باد فنا خواهد رفت! این‏ها چیزهایی بود که با شیطنت و تبلیغات تو مغز مردم کرده بودند و مردم را از آن قدرت ملی و انسانی و اسلامی‏ که داشتند غافل کرده بودند.
ما دیدیم که جوان‏های ‏ما به واسطه آنهمه ناراحتی‏هایی که ملت ما از این قدرت فاسد کشیده بود، عکس العمل نشان دادند و رفتند و ریختند و آن اعضای آنجا را گرفتند و این‏ها، و هیچ آسمان به زمین نیامد. ویژگی این عمل این بود که‏ این قدرت امریکا و این ارعابی که کرده بودند این‏ها که اگر یک تعرضی بشود به دیوار سفارت آمریکا، کسی یک خطی بکشد، چه ‌ها خواهد شد، این از بین رفت. شما جوان‏ها که رفتید و آنجا را گرفتید، و بعد هم به همه معلوم شد که‏ این‏ها اصلش یک افرادی نبودند که راجع به یک سفارتخانه متعارف باشند، این‏ها مرکز یک توطئه‏ای بودند که در همه شئون کشور ما، بلکه منطقه دخالت می‏کردند و دولت‏های ‏سابق دانسته یا ندانسته از آن‏ها باید تبعیت بکند و هر کاری که می‏خواهد انجام بدهد باید با مشورت این‏ها باشد. چنانچه خود محمدرضا گفت که لیست وکلا از سفارت می‏آمد و ما باید این لیست را همان طوری که آن‏ها نوشتند، عمل بکنیم. این خدمتی که ‏این جوان‏ها کردند و رفتند و شکستند و گرفتند آنجا را و آن افراد فاسد را نگه داشتند، این یک مطلبی بود که آن واهمه‏هایی که در ذهن مردم بود، در ذهن ملت‏ها بود، در ذهن دولت‏ها بود و آن هیولایی که نشان داده بودند آن‏ها از قدرت‏های ‏بزرگ، آن را شکستند.(7)
ادامه دارد...

پی‌نوشت‌ها:

1- اختیاری است که به پنج کشور عضو دائم شورای امنیت «امریکا، انگلیس، فرانسه، چین و روسیه» داده شده است تا هر تصویبنامه‏ای ‏را که در شورای امنیت بر خلاف خواست خود دانستند بدون جلب رضایت کشور‏های ‏دیگر نپذیرند و بدین ترتیب از اجرای آن جلوگیری کنند.
2- صحیفه امام، ج 13، ص190.
3- همان، ج16، ص 431-432.
4- همان، ج 10، ص 360-361.
5- همان، ج18، ص 224-226.
6- همان، ج 14، ص 306-307.
7- همان، ج 13، ص 301-305.

منبع مقاله :
سعادتمند، رسول؛ (1390)، درس‏هایی از امام: بهار جوانی، قم: انتشارات تسنیم، چاپ دوم