نویسنده: محمّدمهدی تهرانچی




 

این پهلوان نیز یکی از پهلوانان بنام یزد، در دوره سلطنت فتحعلی شاه است که به شغل مازاری اشتغال داشته است. (مازاری عبارت از کارگاهی است که در آن با استفاده از شتر و سنگ بزرگ مدوری، پوست انار و حنا و امثال آن را آسیاب و خرد می‌کردند).
پهلوان محمد در زور بازو و قدرت بدنی، ممتاز و بی‌نظیر بود. و اکثراً به زورگری و انجام عملیات قهرمانی علاقه‌مند بود و با اینکه در یزد رقیبی در کشتی نداشت، اما برای مسابقه کشتی هیچ‌گاه از یزد خارج نشد و کارش را به مسابقه ترجیح می‌داد.
شهرت این پهلوان، در زورگری و عملیات قهرمانی اوست، که کارهای ممتاز او را می‌توان به شرح زیر خلاصه کرد.
می‌گویند عملیات ورزش باستانی را با رقم یک هزار انجام می‌داده، یعنی هزار مرتبه شنو و هزار جفت میل و هزار جفت سنگ می‌گرفته و برای ورزش او، دو مرشد همکاری داشته‌اند. این مرد علاوه بر ورزش در زورخانه، روزانه در کارگاه مازاری خود، با شتر و سنگ عظیم کارگاه مشغول تمرین و زورگری بوده و بارها مردم و مقامات شهر برای تماشای زورگری او به محل کارش می‌رفتند و او نمایشات محیرالعقولی از قبیل نگه داشتن سنگ، موقع حرکت شتر و یا بغل کردن دو عدل حنا، به وزن 60 من (180 کیلو) از خود نشان می‌داد.
از جمله کارهای او یکی این بود که گاو نری را که از چنگ قصاب فرار کرده، و در شهر موجب وحشت مردم شده بود، به تنهایی مغلوب و نقش بر زمین می‌کرد.
معروفترین داستانی که تا به امروز از این پهلوان بر زبانها است، این است که می‌گویند، با شرط‌بندی یک الاغ را بر دوش می‌گرفته، و از پله‌های ساختمان مازاری، به بالای بام می‌برده و هیچ پهلوان، و حتی هیچ گروهی جز خودش، قادر نبودن آن حیوان را از بام به زیر بیاورند.
از این روست که به صورت ضرب‌المثل می‌گویند: «هر کس خر را به پشت بام برده باید خودش پایین بیاورد».
گفته می‌شود این پهلوان به اندازه چند نفر غذا می‌خورده و در پرخوری نیز مشهور بوده است. روزی عده‌ای از مخالفینش برای از بین بردن او تصمیم می‌گیرند از طریق مسابقه در پرخوری به منظور خود برسند، لذا با او برای خوردن یک من باقلوا شرط‌بندی می‌کنند. پهلوان در این مسابقه برنده و شبانه از جمع دوستان خارج می‌شود. همه می‌گویند پهلوان تا صبح با این پرخوری خواهد مرد. صبح که به سراغ او می‌روند متوجه می‌شوند که پهلوان بعد از خوردن باقلوا سراغ خانه مرشد رفته و کلید زورخانه را گرفته و تا صبح مشغول ورزش بوده است (البته هم پرخوری جناب پهلوان کار نادرستی بوده و هم ورزش بعد از غذایش نادرست‌تر از آن پرخوری!).
پهلوان محمد اواخر عمر دچار فلج دست شد به طوری که یکی از دستهای او از کار افتاده بود. در این موقع جلال‌الدوله حاکم یزد، پهلوانی داشت که در منطقه یزد کسی را یارای مقابله با او نبود. اتفاقاً در مجلسی که جلال‌الدوله حضور داشت صحبت از نیروی جوانی و قدرت زمان شباب پهلوان مازار می‌شود و می‌گویند حالا پیر شده و بخصوص که یک دست او از کار افتاده باید خیلی ضعیف شده باشد. پهلوان مازار از این اظهارنظرها آشفته می‌شود و مدعی کشتی با پهلوان جلال‌الدوله می‌گردد. در همان مجلس بساط کشتی فراهم می‌شود و پهلوان مازار با همان یک دست با آن پهلوان جوان سرشاخ می‌شود و در برابر چشمان حیرت‌زده جلال‌الدوله پهلوان او را زمین می‌زند.
منبع مقاله :
تهرانچی، محمّدمهدی؛ (1388)، ورزش باستانی از دیدگاه ارزش، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ دوم