نقدی بر آرای مستشرقان در بررسی مستندات، «قرائت به معنا»
نقد و بررسی نظریهی قرائت به معنا (2)
مترجم: دکتر سیّدحسین سیّدی
پرسش ما این است که ارزش خط عربی در مشکل قرائت به معنا تا چه حد است؟
این خط در عمل مانعی بود که خروج روایات را از محدودهی توانمندیهای خود بازمی داشت لذا این خط رواج این روایتها را محدود کرد، اگرچه آنها را حذف نکرد. پس در بیان مشکل قرائت به معنا متعرض شدن به خط عربی، محلی از اعراب ندارد به طوری که خط عربی، علت اساسی رواج این گونه روایات قرائت به معنا باشد. [دکتر مندور] در این مساله، تابع رای خاورشناسانی است که خط عربی را یکی از علل وجود قرائتها میدانند. (این بحث به طور تفصیلی در جای خود خواهد آمد). نویسنده سخنش را با تغییر در کلمات، مثل بلاشر، به پایان میبرد. شاید او مفهوم سخن بلاشر را رسانده، وقتی میگوید: «ملاحظه میشود، علی رغم همهی انواع دخالتی که به واسطه قدرتهای مرکزی یا به واسطه قاریان متخصص صورت گرفت، روایات از زیاده روی بسنده نکردند و چه بسا این روایتها چیزهایی مییافتند که حدیث حروف هفتگانه آنها را مجاز میشمرد.»(1) یعنی مسلمانان در هر روز، علی رغم دخالت قدرتها و مبارزهی قاریان، به ابداع روایتهایی، تنها به خاطر جعل کردن و وجوهی از خیالشان، تا زمانی که پیامبر [صلی الله علیه و آله و سلم] به تصریح حروف هفتگانه به آنها اجازه داده بود، دست مییازیدند. ما قبلاً این ادعا را در بررسی آرای بلاشر رد کرده ایم و در این جا نیازی به تکرار آن نیست.
اما نویسنده در جای دیگری از کتابش به مجموعهای از قرائتهایی براساس اختلاف لهجه میپردازد و سخنش را چنین به پایان میبرد. «بدون شک غیرممکن است که در مساله اعتماد به احادیثی که این ساختهای لهجهای را به عصر صدر اسلام و حتی به پیامبر [صلی الله علیه و آله و سلم] میرسانند، تفکیک قائل شویم. با این همه، میتوان در این روایتها دلیلی به نفع اندیشهای که تلاوت قرآن را به حسب معنا بیان میکند، بیابیم.» (2) با مراجعه به روایتهایی که این حکم، براساس آنها بنا شده است، اختلاف لهجه ایی را در آن میبینیم که کلمه را از شکلی به شکل دیگر که از حیث رسم الخط و تلفظ با آنها مغایر باشد، نمیکشاند بلکه بیشتر آنها در حدود رسم الخط عثمانی است و کمترین آنها، خارج از آن. اینک نمونههایی که با قرائت حفص با شمارههایی که نویسنده مشخص کرده است (7) ارائه میشود.
[در بقره] 2/97: جبریل، جبرالَّ، جبرآل.
[در بقره] 2/ 98: میکال، میکائیل (3)، میکُلّ، میکَیل.
[در بقره] 2/265: رَبوَة، رُبوَة، رِبوة، رَباوَة، رُباوَة و رِباوَة.
[در بقره] 2/ 249: بِنَهَر، بَنَهر.
[در بقره] 2/216: کُرهٌ، کَرهٌ.
[در بقره] 2/59: رِجزا، رُجزا. (4)
[در بقره] 2/143: رَءُوفٌ، رَأُف، رَئُف، رَوف، رَوُف.
[در بقره] 2/17: ظُلُماتٍ، ظُلمات.
$ در فعلها
[در یس] 36/60: اَلَم اَعهَد اِلیکُم، (5) اعهَد، اَحَدَّ.
[در کوثر] 108/1: اَعطیناکَ، اَنطیناکَ.
[در حجر] 15/53: لاتَوجَل، تُوجَل، تواجَل، تاجَل، تَیجَل، تیجَل.
[در توبه] 9/109: اَسَّسَ، اَساسَ، اساس، اُسُس، آساس.
[در بقره] 2/258: فَبُهتَ، فَبَهَتَ، فَبَهُتَ.
[در بقره] 2/30: وَیَسفکُ، وَیَسفَکَ، وَ یُسفِکُ.
[در یوسف] 12/87: فَتَحَسَّسُوا، فَتَجَسَّسُوا.
[در ضحی] 93/5: وَ لَسَوفَ یُعطیکَ، و سَیُعطیکَ.
[در نساء] 4/114: فَسَوفَ نُوتیه، فَسیَیُوتیه.
[در نساء] 4/152: سَوفَ یُوتیهِم، سَنُوتیهِم.
در این جا تنها به ذکر آنچه که نویسنده برای شاهد مثال و بررسی انتخاب کرده و ضبط آنها را کامل آورده، بسنده نمودیم و از برخی نمونههایی که در ضبط عربی آنها اشتباه کرده و یا به خاطر اهمال ضبط، توضیح آنچه را که میخواسته، نداده، صرفنظر کردیم. اختلاف بین قرائت مشهور و دیگر قرانتهای شاذ در این نمونهها، منحصر به برخی از ویژگیهای لهجهای است که ناشی از برخی پدیدههای آوایی مثل مماثله، [همگونی]،(6) همزه دادن [همز]، اسکان، استنطاء و برخی ساختهای فعلی منسوب به لهجهها میباشد که بیشتر آنها را رسم الخط عثمانی دربر دارد هر چند که یکی از دو شرط دیگر یعنی درستی و صحت سند که همان راز شاذ و ضعیف بودن آن است را از دست داده است. همهی این قرائتها تا قبل از گردآوری مصحف، جایز بوده است.
اما ادات استقبال همان «سین» و «سوف » میباشد که داخل در اجازه حروف هفتگانه تا قبل از الغای این اجازه با کار عثمان بوده است و دلیل آن، این است که از ابن مسعود چنین قرائتی رسیده است. از طرف دیگر، ادات استقبال، در معرض برخی تغییرات لهجهای بوده است که ابن منظور به آن اشاره کرده است. وی میگوید: گفته اند «سَویکُونُ» که لام الفعل را حذف کرده اند و نیز «سایکُونُ» که لام الفعل را حذف کرده اند و عین الفعل را به خاطر آسانی تلفظ تغییر داده اند و نیز «سَف یَکُونُ» که عین الفعل را حذف نموده اند، چنان که (در مثال قبل) لام الفعل را حذف کردند.(7)
این مطلب، دلالت میکند بر این امر که ادات استقبال اساساً همان «سوف » میباشد و چهار وجه دیگر [سَ – سَو – سا – سَف] اختصار یافت آن است، هر چند که از وجوه رایج و اختصار یافتهی آن، سین است، با این همه، این پنج وجه، همگی وجههایی لهجهای میباشند. از تمام این مطالب میخواهیم، بیان کنیم که نمونههایی که نویسنده آورده، بر استنتاجی که ذکرش گذشت، کمک نمیکند. در هر حال به جواز قرائت به معنا دلالت ندارد چون در قرائتی از ان، کلمهای به کلمهای با همان معنا تبدیل نمیشود تا این جواز از آن استنتاج شود لذا سخن نویسنده تنها به رنج افکندن خود است و تأثیری در تأیید مساله ندارد.
بعد از این به موضع دیگری از مهم ترین مسالهای که نویسنده در رسالهی مذکور آورده، منتقل میشویم. وی در این موضع، به بحث و بررسی برخی روایات شاذی میپردازد که شاذ بودن آنها از این حیث است که از متن معروف قرآن طولانی ترند عبارات زیادی دارند]، سخن او چنین است: «برخی از قاریان برجسته به ذهنشان چنین رسید که متن الهی را واضح تر نمایند و آنچه را که معتقد بودند، درست نیست، از حیث شکل و ساخت، تصحیح نمایند. انگیزهی آنها در این کار، علاقه به تعیین و تعریف برخی گرایشهای اعتقادی یا لاهوتی بوده است.
در مثالهای زیر از بین روایتهای شاذ، کلمات یا عبارتهایی را در متن میبینیم که دچار اشتباه میشویم، اگر تنها آنها را امری زاید یا برای تفسیر بدانیم. سپس نویسنده، قرائتهای زیر را میآورد که آنها را با اختصار و بدون هرگونه تفسیری از آن میآوریم.
1- در مائده 5/85: «فَمَن لَم یَجِد فَصیامُ ثَلاثَة اَیّامٍ (مُتَتابِعانٍ)» از اُبَیّ، ابن مسعود، اَعمَش، قَتادة و ابن عون (10).
2- [در احزاب] 33/50: «وَ بَناتِ خالِکَ و بَناتِ خالاتِکَ (وَ) اللاتیهاجَرنَ مَعَکَ» از ابن مسعود (11).
3- [در کهف] 18/80: «وَ اَمَّا الغُلامُ فکانَ اَبَواهُ مُومِنینِ [وَ کانَ الغُلامُ کافِراً) فَخَشینا اَن یُرهِقَهُما» از قتاده (12).
4- [در کهف] 18/80: «وَ اَمَّا الغُلامُ فَکانَ اَبَواهُ مُومِنینِ (فَخافَ رَبُّک) ان یُرهِقَهُما» از ابن مسعود (13).
5- [در مائده] 5/5: «و طَعامُ الّذین اُوتُوالکِتابَ (مِن قبلِکُم) حِلٌّ لکُم» از سعیدبن جبیر (14).
6- [در مریم] 19/19: «اَنا رَسُولُ رَبِّک (اَمَرَنی اَن) اَهَبَ لَکِ غُلاماً زَکیَّا» در برخی مصاحف.
7- [در مدّثّر] 74/ 40-42: «فی جَناتٍ یَتَسآءَلوُنَ (یا فُلانُ) ما سَلَکَکَ فی سَقَرَ» از ابن زبیر به نقل از عمربن خطاب.
8- [در مدّثّر] 74/ 40-42: «فی جَناتٍ یَتَساءَلُونَ (یا اَیُّها المَرءُ) ما سَلَکَکَ فی سَقَرَ» از ابن زبیر به نقل از عمربن خطاب.
9- [در آل عمران] 3/159: «وَ شاورهُم فی (بَعضِ) الاَمرِ» از ابن عباس (15).
10- [در حج] 22/52: «وَ ما اَرسَلنا مِن قَبلِکَ مِن رَسُولٍ و لا نَبِیَّ (مُحَدَّثِ) الا اِذا تَمَنّی ا َلقَی الشَّیطانُ فی اُمنَّیته» از ابن عباس.
11- [در جاثیه] 45/4: «وَ فی خَلقِکُم و ما یَبُثُّ مِن دابَّه (لَ) آیات لِقَومٍ یُوقِنُونَ» از ابن مسعود (17).
12- [در جاثیه] 45/32: «و اذا قیلَ اِنَّ وَعدَاللهِ حَقٌّ وَ (اِنَّ) السّاعَة لارَیب فیها» از ابن مسعود.
13- [در عنکبوت] 29/25: «... اِنَّمَا اتَّخذتُم مِن دونِ الله اَوثاناً (وَ مَوَدَّة بَینَکُم وَ تَخلُقُونَ افکاً (8)) (18)» از ابن مسعود.
14- [در بقره] 2/158: «فَلا جُناحَ عَلَیهِ (اَلا یَطَّوَّف) بِهِما» از اُبَیّ (9)(19).
با تأمّل در این روایتها در پرتو حکم پیشین، درمی یابیم که نویسنده تا چه حد توانایی صحابه و تابعین را در دخالت در متن قرآن - از باب روشن نمودن آن یا اصلاح خطای آن در شکل یا ساخت فعلی (= صیغه) یا از باب تعیین برخی گرایشهای اعتقادی - محدود تصوّر کرده است. نظر نویسنده، آنچه اینان را به این کار واداشته، ابهام متن یا استعمال غیر فصیح آن در شکل یا ساختار [مثل ساختار فعلی] یا بهره برداری آنها از قرآن برای منافع و اهداف دینی شان بوده است.
این روایتها، در حقیقت تهمتهایی است بی هدف به هر دو طرف قرآن و صحابه که بدون هیچ گونه معیار علمی دقیق یا فهم درست میباشند. نویسنده فراموش کرده است که آسناد موهون و سست قرائتهای شاذ را که به صاحبان آنها استناد داده شده، جرح و تعدیل کند بنابراین، اینها نمی تواند دلیلی باشد بر متنی که به تواتر از پیامبر [صلی الله علیه و آله و سلم] به ما رسیده است چون اکثر آنها ساختگی هستند و به اصحاب و به پیامبر [صلی الله علیه و آله و سلم] نسبت داده شده اند و هرگاه به برخی از آنها از حیث سند یا متن - شک وارد گردد، ساقط میشوند و اعتبار آنها از بین میرود و صلاحیت مبنای چنین حکمی را ندارند. ابوحیّان در شرحی بر قرائت عبدالله - ابن مسعود در آیه «فَوَسوَسَ لَهُمَا الشَّیطانُ عَنها» به جای «فَاَزَلَّهُمَا الشَّیطانُ عَنها» (10) میگوید: این قرائت با متن مصحف اجماع شده، مخالفت دارد و بهتر است که «تفسیر» تلقی شود چه آنچه که از او و یا دیگران بدین صورت روایت شده است و با متن مصحف مخالفت دارد، این چنین است. بیشتر قرائتهای این مسعود منسوب به شیعه است و برخی از علمای ما، گفتهاند: به تواتر در نزد ما صحیح است که قرائت بن مسعود بر طبق غیر آنچه که از او نقل آمده، از قرائتهایی است که موافق رسم الخط است. هر چند که واحد هستند و به فرض درستی و صحت آنها، با آنچه که از طریق تواتر، ثابت شده است، تعارض ندارد».(11)
نویسنده فراموش کرده است وقتی چنین تصرفاتی را به صحابه و تابعین نسبت میدهد، در حقیقت، ناقل سخنان دشمنان خدا در دین اویند، کسانی که روششان را در اظهار نظر در قرآن و سنت آوردیم. مباد که صحابه و تابعین در قرآن، تنها به رای خود و بدون سندی مرفوع به پیامبر [صلی الله علیه و آله و سلم] بسنده کنند. بنابراین چرا آنها را متهم کنیم که برای افزودن، استوار کردن و گرایش به اغراض اعتقادی خود، با متن قرآن بازی کرده اند؟!
شگفت آن که نویسنده، درابتداً، این قول که این عبارتهای اضافی، عبارتهای تفسیری اند را خطا شمرده است چه این که شاید به ذوق و درک خویش، استواری و بلاغت متن قران را بعد از آن افزایش مذکور ملاحظه کرده و حال آن که با کمترین دقت به این زیادتهای تفسیری، ناچیز بودن [ضعف ادبی] آنها نسبت به متن اصلی فهمیده میشود. چنان که دانست آمد در این عبارتهای اضافی، اشارههایی تفسیری و بیانی است که چنان که تاکید کردیم، ایجاد آن - به نظر ما - مقدمهای ناگزیر در پیدایش علم تفسیر بوده است. از تفسیرهایی که نویسنده در پی هر متنی، در آن دچار لغزش شده و ارزشهای بیانی جدید این قرنها را به آنها تعلیل داده، چشم پوشی نمودیم تا کتاب الهی از ایراد آنچه که عبث و بیهوده اش، میشماریم، مصون ماند؛ کتابی که حفظ گردیده شده و باطل به آن راه ندارد و از جانب خداوندی حکیم و ستوده نازل شده است.
پینوشتها:
1- مصطفی مندور، رسالة الشواذ، ص 18.
2- همان، ص 163.
3- علی رغم این که نویسنده، ساختار قرائتی حفص را در برابر روایتهای شاذی که به بیان آنها میپردازد، مقدم داشته ولی در این واژه، ساختار قرائتی حفص (میکال) را ذکر نکرده است بلکه (میکائیل) را مقدم آورده است که علت عدول از آن را نمیدانیم (ر. ک: رسالة الشواذ، ص 154).
4- در رسالهی دستخط نویسنده، ضبط این دو کلمه برعکس است که شکل درست همان است که آورده ایم (به رسالة الشواذ، ص 155).
5- در رسالة الشواذ، اشتباهاً (الیک) آمده است (رسالة الشواذ، ص 156.).
6. Assimilation.
7- ابن منظور الافریقی، لسان العرب، ج 9، ص 164.
8- نویسنده این چنین از المصاحف، ج 2، ص 67 نقل کرده است اما با مراجعه به متن مصاحف میبینیم که متن اصلی چنین بردہ است: «اَنَّمَا اتَّخَذتُم مِن دُونِ اللهِ اَوثاناً وَ تَخلُقُونَ اِفکا اِنَّما مَوَدَّة بَینَکُم». بدین ترتیب میزان اختلاف بین متن اصلی و نقل شده مشخص میشود.
9- مصطفی مندور، رسالة الشواذ، صص 189- 200.
10- بقره (2)، بخشی از آیهی 36: پس شیطان [آدم و حوا] را از [جنت] بلغزانید....
11- ابوحیّان، البحرالمحیط، ج 1، ص 159.
شاهین، دکتر عبدالصّبور؛ (1381)، تاریخ قرآن، ترجمهی: دکتر سیّدحسین سیّدی، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ سوم.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}