جمع و تدوین قرآن در روزگار عثمان بن عفّان
مترجم: دکتر سیّدحسین سیّدی
اوضاع در روزگار عثمان وخیم گشت. وی در سال بیست و چهار هجری قمری به خلافت رسید و روزگارش به کثرت فتوحات مشهور گشت. شش سال جنگ و کشورگشایی سپری شد و مسأله آموزش قرائت قرآن به عهده مسلمانانی گذاشته شده بود که با خود هر آنچه از محفوظات قرآنی را که قادر بر ثبت و بیانش بودند، به همراه داشتند. تفاوتهای قرائتی، بین آنچه که اینان قرائت میکردند و آنچه که شایسته متن نازل شده بود، به تدریج گسترش مییافت. البته اینان در این کار [تفاوت در قرائت] قصد عمدی نداشته اند بلکه در درستی آن متحیّر بوده اند، تا این که سال سی ام هجری قمری فرا رسید، سالی که حُذَیفة بن یمان با سعیدبن عاص به آذربایجان رفتند و سعید در آن جا ماند تا زمانی که خلیفه از سفرهایش بازگشت و سپس هر دو به مدینه بازگشتند. در طول راه، حذیفه به سعیدبن عاص چنین گفت: «در این سفر مطلبی را متوجه شدم که اگر مردم به حال خود رها شوند، دربارهی قرآن دچار اختلاف خواهند شد و هرگز به آن باز نخواهند گشت. گفت: چه چیزی؟ گفت: گروهی از مردم حمص را دیدم که قرآن را از مقداد فراگرفته بودند و میپنداشتند، قرائت آنها از دیگران بهتر است. مردم دمشق را دیدم که میگفتند: قرائت آنها از قرائت دیگران بهتر است. مردم کوفه را دیدم که آنها هم چنین میگفتند و قرآن را نزد ابن مسعود فراگرفته بودند.
مردم بصره هم چنین میگفتند و قرآن را نزد ابوموسی اشعری آموزش دیده و مصحف وی را «لبابُ القُلُوب» نامیده بودند. وقتی آن دو به کوفه رسیدند، حُذیفه مردم را از این امر آگاه ساخت و آنان را از آنچه که بیم آن میرفت، برحذر داشت. اصحاب پیامبر [صلی الله علیه و آله وسلم] و بسیاری از تابعین با او موافقت کردند ولی طرفداران ابن مسعود به او گفتند: از چه چیز ناخشنودی؟ مگر ما به قرائت ابن مسعود، قرائت نمیکنیم؟ حذیفه و موافقان وی، خشمگین شدند و گفتند: شما بیابانگردانی هستید، سکوت کنید! شما بر خطا هستید. حذیفه گفت: به خدا قسم! اگر زنده بمانم، نزد عثمان خواهم رفت و به او خواهم گفت که میان مردم و این کژروی، مانع شود. پس بن مسعود بر حذیفه برآشفت و سعید خشمناک شد و برخاست و مردم پراکنده گشتند. حذیفه با عصبانیت نزد عثمان رفت و ماجرا را به او گفت. عثمان گفت: من انذار کنندهای بی پرده ام، پس امت را دریابید. عثمان صحابه را جمع کرد و ماجرا را به آنان گفت و آنها هم کار را بزرگ پنداشتند و همگی با رای حذیفه موافق گشتند. عثمان پی حفصه، دختر عمر فرستاد و گفت: صحیفهها را نزد مابفرست تا از روی آن بنویسیم، این صحیفهها همانهایی هستند که در روزگار ابوبکر نوشته شده بودند».(1)
با مقایسهی ابتدای این خبر با خبر پیشین در باب فعالیت عمر در توزیع قاریان در شهرها میبینیم که عبادة بن صامت در حمص ماند و از آنجا به فلسطین رفت و در آنجا از دنیا رفت و در این خبر مردم حمص را میبینیم که قرآن را از مقداد فراگرفته اند. این بخش از این دو خبر، در بیان میزان فعالیت صحابه در نشر قرآن در شهرهای مختلف، کافی است به طوری که دو صحابی از معلمان قرآن، تقریباً، در یک زمان در حمص بوده اند.
این خبر، تنها به وجود اختلاف بین قاریان اشاره دارد، بدون این که میزان این اختلاف را مشخص نماید. اما این خبر تفصیل ارزشمندی را به ما ارائه میکند، زیرا رای جمهور صحابه را در مواجهه با قاریانِ کوفه در آن زمان ذکر میکند که به آنان میگفتند: شما بیابانگردانی هستید، پس ساکت شوید، شما بر خطا هستید...
در این جا کافی است به سخن استاد مصطفی صادق رافعی، در بیان این اختلاف پرمخاطره، گوش کنیم که میگوید: «وجوه قرائتی که به آن قرآن را میخواندند به اختلافی حروفی بود که قرآن به آن نازل شده بود. بنابراین کسی که این اختلاف را از مردم آن شهرها - به هنگام گرد آمدن در جنگ علیه دشمنان و یا در مجامع دیگر- میشوند، تعجب میکرد که این وجوه، همگی مایه اختلاف در یک کلام باشند! چنان که وقتی وی بداند که تمام این قرائتها به پیامبر [صلی الله علیه و آله وسلم] مستند است و حضرت رسول [صلی الله علیه و آله وسلم] اجازهی آن را داده است، ممکن بود، در دلش شک و شبههای روی دهد چه این اختلاف مثل دیگر اختلافات در کلام گشت به طوری که برخی اختلافات قرائتی از دیگر اختلافات بهتر مینمود و از این اختلاف، انواع قرائت «صریح» و «مدخول» و «افصح» و «فصیح» گمان میرفت. این امری بود که اگر در این آنها رواج مییافت و بر آن استمرار میورزیدند، از آن اختلاف فراتر رفته و بدون شک به درگیری منجر میشد و یکدیگر را نفی میکردند. یکی میگفت: این قرائت من است و من آن را برگرفته ام و دیگری میگفت: این قرائت من است و بر این روش میروم. در ورای این ستیزهکاریها و لجبازیها، چیزی جز تکفیر یکدیگر و اتهام به فسق نبود و ناگزیر، فتنه و آشوبی بود که همواره سرزنش به دنبال دارد.»(2).
بدون شک، اختلاف قابل ملاحظهای که نزد این اصحاب و قرائت آنها و قرائت آن بیابانگردان بوده، از مواردی نبوده است که اجازهی حروف هفتگانه - آنگونه که آن را از پیامبر [صلی الله علیه و آله وسلم] دریافته بودند- در بردارندهی این اختلاف باشد، بلکه این اختلاف، به خاطر وجود زمینههای خطا- چنان که در این روایت است - یا چگونگی بیان بوده که البته خطایی است قطعاً غیرعمدی.
در کتاب «المصاحف» روایتهای متعددی آمده است که مجموع آنها، از میزان اختلاف بین این قرائتها پرده برمی دارد. از جمله آمده است: «دربارهی قرآن با هم مذاکره میکردند و در آن اختلاف میورزیدند، تا جایی که نزدیک بود میان آنها فتنه و آشوبی رخ دهد.»(3) و یا آمده است: «در خلافت عثمان، معلمی به تعلیم قرائت برای شخصی و معلمی دیگر به تعلیم قرائت به شخص دیگر میپرداخت به طوری که اینان و جوانانی که تعلیم داده میشدند با هم دچار اختلاف میشدند تا جایی که آن به معلمان رسید - ایوب میگوید: آنچه را گفت نفهمیدم تا این که گفت -: برخی از این معلمان قرائت برخی دیگر را انکار میکردند، چون خبر به عثمان رسید، به خطبه ایستاد و گفت: شما در نزد من در قرائت اختلاف دارید و دچار لحن میشوید، پس آن کس که از من دور است و در شهرهای دیگر است به مراتب در اختلاف و لحن بیشتری است. پسای اصحاب محمد [صلی الله علیه و آله وسلم] اجتماع کنید و برای مردم مصحفی نمونه [امام] بنویسید.»(4)
همچنین آمده است: «مردمی در عراق بوده اند که چون از یکی از اینان دربارهی آیهای پرسیده میشد و آیه را قرائت میکرد، دیگر کس به او میگفت: من این قرائت را کفر میدانم، درنتیجه در میان مردم، این تکفیرها، رواج یافت و در قرآن دچار اختلاف گشتند.»(5) در روایتی دیگر آمده است: «مردی قرآن را قرائت میکرد و به دوستش میگفت: کافر شدی به سبب آنچه که از قرآن، قرائت کردی»(6).
همهی اینها، متونی هستند که به گستردگی خطر این اختلاف، گواهی میدهند، اختلافی که - به نظر ما - در حوزهی اجازهی عام [حروف هفتگانه] وارد نیست. با تمام اینها، یکی از این روایتها به ما نمونهای از این اختلاف را میبخشد که حذیفه بدان برانگیخته است، روایتی از یزید بن معاویه که میگفت: «من در روزگار ولیدبن عقبه در مسجد، در حلقهای نشسته بودم که حذیفه نیز در آن حلقه بود. یزید میگوید: در آنجا نه کسی بود که مانع مردم شود و نه خبری از مأموران دولتی بود که ناگاه بانگ زنی، بانگ برآورد که: «هر کس به قرائت ابوموسی، قرآن میخواند به این گوشه - نزدیک ابواب کنده - بیاید و هر کس که به قرائت عبدالله بن مسعود قرائت میکند به این گوشه - نزدیک دار عبدالله - بیاید. آن دو گروه، در آیهای از سوره بقره اختلاف پیدا کردند. یکی چنین خواند: «وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ»(7) و دیگری چنین: «وَ اَتِمُّوا الحَجَّ وَ العُمرَة لِلهِ». پس حذیفه خشمگین شد و از شدت غضب چشمانش سرخ گشت...(8)
علی رغم کثرت متونی که بر خطرناک بودن این مسأله دلالت دارند، - چه این خطر موجب پدید آمدن یک امر شده یا امور زیاد دیگر- آنچه که بر هشدار حذیفه مترتب بوده، تصمیم عثمان به نسخه پردازی مصحفی نمونه [امام] بوده است. تصمیمی که پشتوانه اش را از تصمیم پیشین در روزگار ابوبکر میگرفت و تابع آن بود، حتی عثمان چیزی جز کار ابوبکر را برای نسخه پردازی نیافت و حتی جز زید بن ثابت کسی را نیافت که این مهم را که در روزگار ابوبکر هم داوطلب این کار شده بود، انجام دهد. این کار با همکاری گروهی از قاریان و نویسندگان خوب از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) صورت گرفت. از روایت چنین برمی آید که: «عثمان نزد حفصه فرستاد که صحیفهها را بفرست تا آن را در مصاحف نسخه پردازی نماییم و سپس به سویت بازمی گردانیم. وی آنها را نزد عثمان فرستاد و عثمان به زیدبن ثابت، عبدالله بن زبیر، سعیدبن عاص و عبدالرحمن بن حارث بن هشام دستور داد تا آنها را در مصاحف استنساخ کنند. عثمان گفت: اگر اختلاف پیدا کردید به زبان قریش بنویسید، چون قرآن به زبان قریش نازل شده است. آنها هم چنین کردند. وقتی که مصحف را نسخه برداری کردند، عثمان آن صحیفهها را نزد حفصه بازگرداند و به هر منطقهای مصحفی فرستاد و هر چه غیر آن را، سوزاند».(9)
بیشتر روایتها، بر این دلالت دارند که مصحف عثمان، نسخهای از گردآوری ابوبکر بوده است و گروهی که مسؤولیت نوشتن آن را پذیرفته بودند، بنا به روایت، چهار نفر بوده اند.(10) برخی از روایتها به زید بن ثابت و سعید بن عاص بسنده کردند(11) و برخی هم تعداد آن گروه را به دوازده تن میرسانند.(12)
مانعی نیست که این تعداد [12 نفر] در نوشتن مشارکت داشته باشند اما غالب آن است که چهارنفر نخست به نوشتن نسخه ی نخست، اقدام کردند و آنگاه دیگران بقیّهی نسخههایی را که عثمان به شهرها، فرستاده بود، از روی آن، نسخه برداری کرده اند.
از مهم ترین خبرهای نگاشت مصاحف در روزگار عثمان، خبری است که حسین بن فارس به اسناد خود ازهانی [بندهی آزاد شدهی عثمان] نقل کرده است.هانی میگوید: «من نزد عثمان بودم که اصحاب مصحفها را با یکدیگر مقابله میکردند، از جمله استخوانهای شانهی گوسفندی که عثمان مرا با آنها به نزد ابی بّن کعب فرستاد. روی این استخوانها نوشته بود: «لَم یَتَسَنَّ» و «فَاَمهِلِ الکافِرینَ» و «لا تَبدیلَ لِلخَلقِ».هانی میگوید: ابیّ بن کعب، دوات خواست. پس یکی از دو«لام» را حذف کرد و نوشت: «لِخلق الله» [روم 30/30] و «فَاَمهِل» را پاک کرد و نوشت: «فَمَهِّل» [طارق 17/86] و به «لَم یَتَسّنَّ»هائی الحاق کرد و نوشت: «لَم یَتَسَنَّه» [بقره 259/2](13) این مطلب بدان معناست که نوشتن این نویسندگان خوب اصحاب پیامبر [صلی الله علیه و آله وسلم] مشترک بوده است و این مشارکت اعتمادی به عمل عثمان میبخشد که هر گونه احتمال را نفی مینماید.
عثمان بعد از نوشتن مصحف، صحیفهها را به حفصه بازگرداند و تا زمان حیاتش نزدش باقی ماند. مروان(15) به دنبال حفصه فرستاد و از او خواست تا صحیفههایی را که قرآن از روی آن نوشته شده است به او بدهد ولی حفصه از این کار خودداری کرد. سالم بن عبدالله میگوید: وقتی حفصه از دنیا رفت و از خاکسپاری او بازگشتیم، مروان، عزیمه را نزد عبدالله بن عمر فرستاد تا آن صحیفهها را به دست او بفرستد؛ وقتی صحیفهها به دست مروان رسید، دستور داد تا آن را تکه تکه نمایند.(16) با توجه به این که در تعداد مصاحفی که عثمان آنها را به شهرها فرستاد، اختلاف است ولی مشهور آن است که پنج مصحف بوده است ولی به روایتی چهارتا و به روایتی هفت تا و یک عدد در مدینه ماند(16).
مسألهای که اکنون لازم است به بحث دربارهی آن بپردازیم، اهمیت عمل عثمان از جنبهی قرائت است، اگر عمل عثمان به نسخه برداری مصاحفی چند از مصحفی، محدود باشد که آن را زیاد در روزگار ابوبکر نوشته است، این عمل چه ارزشی داشته است؟ برای این که محتوای این عمل را به خوبی درک کنیم، باید به آنچه که در دوران ابوبکر بود، یعنی گردآوری قرآن توسط او بازگردیم. وی قرآن را در صحیفهها حفظ کرده بود و شاید این کار از جانب ابوبکر برای روزگار نیاز به قرآن بوده باشد. امّا تقدیر به او مهلت نداد و بمرد و آن نسخهها به عمر منتقل شد. روزگار عمر هم استمرار روزگار ابوبکر بود و در آن روزگار مردم نیازی به عمومی کردن این مصحف نداشتند چون سفرهای حافظان (از صحابه) محدود بود و بعدها هم آثاری از اختلاف در حروف [قرائتهای] قرآن، آن گونه که در روزگار عثمان بود، ظاهر نگشت. بلکه در روزگار عثمان هم، حدود 6 سال با آرامشی نسبی از چنین اختلافاتی سپری گشت. وقتی این اختلافات اوج گرفت، عثمان و صحابه تصمیم گرفتند که این مصحف جمع شده را در سطحی وسیع منتشر سازند.
معنای این سخن - چنان که منطقی هم به نظر میرسد - آن است که مصحف ابوبکر به حرف واحدی نوشته شده بوده زید بن ثابت بنا بر آنچه که در احادیث صحیحی(17) آمده، بیش از همهی کاتبان وحی ملازم پیامبر [صلی الله علیه و آله وسلم] بود و به نوشتن قرآن در روزگار ابوبکر و عثمان پرداخته است و این بدان معناست که روش نوشتن قرآن در سه مرحله، عهد رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)، ابوبکر و عثمان، تقریباً یکی بوده است مگر این که عثمان، در مرحلهی خود، صلاح را در این دید که قرآن را از اعجام - چنان که بحثش گذشت - بپیراید تا رسم الخطِ قرآن دامنه ی بیشتری یافته و وجوهِ قرائتیِ زیاد دیگری را که نقل آن از پیامبر [صلی الله علیه و آله وسلم] صحیح است، دربرگیرد.
هدف دیگری که از کار عثمان، محقق شد، همان نزدیک سازی لغوی وجوه قرائت شده در آن روزگار در شهرهای مختلف و از بین بردن اختلافی بود که نزدیک بود وحدت جامعه را نابود سازد. یعنی به طور اساسی، از جمله اهداف اقدام عثمان، انتشار متن قرآنی به زبان قریش و استوار ساختن این سنت زبانی بود که مقدمات زیادی برای آن، در روزگار ابوبکر و عمر پشت سر گذاشته شده بود، دستور سوزاندن دیگر مصحفهای صحابه و آنان که از صحابه بر گرفته بودند، توسط عثمان، به این امر یاری رساند. مردم در دیگر شهرها هم تن به این فرمان دادند جز عبدالله بن مسعود که با این کار مخالفت کرد و در کوفه به مردم دستور داد که به مصحف وی عمل کنند و میگفت: «چگونه به من فرمان میدهید که به قرائت زید بن ثابت قرائت نمایم در حالی که من از دهان پیامبر [صلی الله علیه و آله وسلم] هفتاد سوره و اندی فرا گرفته و قرائت کرده ام، در حالی که زید بن ثابت با نوجوانانی میآمد و به بازی میپرداختند. به خدا قسم چیزی از قرآن نازل نشده است مگر این که میدانم در چه مواردی نازل شد، هیچ کس از من نسبت به کتاب خدا داناتر نیست و من بهترین شما هم نیستم. اگر بدانم در جایی که بتواند شتر به آنجا رود، کسی از من به کتاب خدا داناتر وجود دارد، حتماً به آنجا خواهم رفت.»(18) .
ابن مسعود به دلیل شبههای که او را فراگرفته بود، با سوزاندن مصحفش و با عمل عثمان مخالفت ورزید، چه وی میپنداشت که زید به تنهایی دست به این عمل زده است و حال آن که وی شایسته ترین کس برای این کار بود. اما وقتی فهمید که موضع او بر شبههای بیش متکی نیست و مصحفی که عثمان آن را فرستاده است، همان نسخهای است که ابوبکر از سینه حافظان و از شاخههای درخت خرما و سنگهای پهن و نازک، برگرفته است که در روزگار پیامبر [صلی الله علیه و آله وسلم] نوشته شده بود و زید هم به تنهایی دست به این کار نزده است و گروه زیادی از اصحاب در آن شرکت داشته اند، و همهی مسلمانان بر آن اجماع کرده اند، ابتدا با خرسندی(19) و سپس برای حفظ وحدت امّت موافقت نمود.
بدین ترتیب موافقت تمامی امت با مصحف عثمان، به اتمام رسید و حتی مصعب بن سعد میگفت: «وقتی که عثمان مصحفها را سوزاند مردم زیادی را، درک کردم. پس از اینان در خصوص کار عثمان، اظهار شگفتی کردم. مصعب در ادامه میگوید: ولی هیچ کس از آنان، منکر کار عثمان نشدند.(20) علی [علیه السلام] هم در این باره گفت: «اگر عثمان این کار را نمیکرد، من به آن اقدام میکردم. وقتی علی [علیه السلام] به کوفه رسید، مردی برخاست و بر کار عثمان در گردآوری مصحف ایراد گرفت ولی علی [علیه السلام] بانگ برآورد و گفت: ساکت باش! وی هر چه کرد با مشورت ما کرد، اگر من به جای او بودم هم چنین میکردم».(21)
در ضمن خبرهایی که روایت شده است، بر کاری که به دست عثمان صورت گرفت، شبهاتی وارد شده است. از جملهی این خبرها، خبری است که ابن خالویه روایت کرده است که قرائت ابن عباس در آیه 23 سوره اسراء «وَ وَصیّ ربُّکَ» به جای «و قَضی رَبُّکَ» بوده است. ابن عباس میگفت: «واو» به «صاد» چسبیده شده است. (22) دیگر خبری است که از یحیی بن عمر و عکرمه، بندهی آزاد شدهی ابن عباس، از عثمان روایت شده است که مصحفها وقتی نسخه برداری شد، بر وی عرضه گشت و در آن حروفی از لحن یافت و گفت: «رهایش کنید که عرب آن را اصلاح خواهد کرد و یا به زبان خود، عربی خواهد گرداند». (23)
این خبر، تکملهای در روایتی دیگر دارد که: «اگر نویسنده از قبیلهی ثقیف و آن که بر وی املاء میکرد، از قبیله هذیل بود، هرگز در قرآن، این حروف یافت نمیشد.».(24) یا روایتی که هشام بن عروة از پدرش روایت کرده است که وی از عایشه دربارهی لحن قرآن در آیهی «إِنْ ه?ذَانِ لَسَاحِرَانِ»(25) و آیهی «وَ الْمُقِیمِینَ الصَّلاَةَ وَ الْمُؤْتُونَ الزَّکَاةَ»(26) پرسید و آیه «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هَادُوا وَ الصَّابِئُونَ» (27) پرسید و
عایشه گفت: ای پسر خواهرم! این کار نویسندگان است. اینان در نوشتن، اشتباه کرده اند.(28)
اما در ردّ خبر نخست، همین کافی است که از قرائت شاذی خبر میدهد و هر قرائت شاذی غالباً به طور نسبی از حیث سند ضعیف است و نمیتواند در برابر آنچه که به روایت صحیح و قرائت متواتر ثابت شده، بایستد. اساس اثبات قرائت «و قَضی» تنها رسم الخط نیست بلکه نقل و بیان شفاهی هم در کنار رسم الخط مطرح است و تصور وجود رسم الخط قبل از روایات معقول نیست بلکه رسم الخط تنها ثبت آن چیزی است که صحابه از طریق حفظ و تلاوت آن را نقل کرده اند، بنابراین ضعیف بودن خبر در اِسنادش از ابن عباس ما را از بحث و بررسی آن بی نیاز میسازد.
اما خبرهای دیگری که همگی در مضمون یکی هستند، دربارهی لحن در قرآن است که در اختلاف آشکار اعرابی، نمایان میشود.
ابو عمرو الدانی خبر روایت شده از عثمان را با نقد اصطلاحی [حدیثی] بررسی نموده و چنین گفته است: این چنین خبری به نظر ما، حجت نیست و به دو جهت استدلال بر آن صحیح نمیباشد. یکی این که، حدیث، علاوه بر اختلاط سند و اضطراب الفاظ، مُرسَل است، چون ابن یعمر و عکرمه از عثمان نه چیزی شنیده اند و نه او را دیده اند. از طرف دیگر، ظاهر الفاظ حدیث، صدور آن از عثمان را نفی میکند، چون در آن، طعن بر عثمان وجود دارد و حال آن که وی در دین و اسلام دارای جایگاهی بوده است و به صلاح امّت همّت میگماشته است. امکان ندارد که وی به جمع مصحف به همراهی دیگر صحابهی پرهیزگار و نیکوکار و با نظارت بر اینان برای رفع اختلاف در قرآن، پرداخته باشد و آن گاه لحن و اشتباه آن را در بین آنها رها کند و اصلاح آن را به عهده ی آیندگان گذارد، آیندگانی که بدون شک غایت قرآن و آنچه را که همعصران آن دیده اند درک نخواهند کرد، بنابراین جایز نیست که کسی چنین سخنی را به زبان آورد و به آن اعتقاد داشته باشد.(29)
ابوعمرو دانی همچنین به خبر عایشه میپردازد که «عروه آن موارد را لحن نامیده و عایشه هم بنابر اتساع در اخبار و مجاز گویی در عبارت، اطلاق لحن کرده است و گرنه چنین چیزی مخالف مذهب آن دو و خارج از اختیار آنها بوده است. دانی در ادامه میگوید: آنچه که خبر، بدون قطعیت به آن، بدان تاویل یافت، بنابر آن است که عایشه با توجه به منزلت، علم و آگاهی به زبان قومش، صحابه را به لحن و کاتبان را به خطا متهم کرد و حال آن که جایگاه صحابه نسبت به فصاحت و آگاهی به زبان، جایگاهی است غیرقابل انکار، بنابراین چنین لحنی به صحابه جایز نیست».(30)
دانی رای دیگری را هم بیان میکند که برخی از دانشمندان سخن عایشه (خطای کاتبان) را این گونه تأویل کرده اند که آنها در انتخاب وجهِ برترِ حروف هفتگانه، خطا کرده اند. این دانشمندان، لحن را به قرائت و لغت [لهجه] تاویل نموده اند، مثل این سخن عمر که گفت: «اُبَیُّ اَقرَونا وَ انا لَندَعُ بَعضَ لَحنِهِ» یعنی ابیّ بن کعب، قاری ترین ماست ولی بعضی از قرائت و لغتش را ترک میکنیم. (31)
در واقع بحث و بررسی این مساله شایسته است بر تصور مفهوم لحن و رابطهی آن با خطا- در نظر صحابه - مبتنی باشد. خاورشناس آلمانی یوهان فک در كتاب العربیة، ما را از این حیث بی نیاز کرده است چه ضمیمهی کتابش را به بررسی تاریخی - معنایی واژهی لحن و مشتقات آن اختصاص داده است. وی آورده است که واژهی لحن، در زبان جاهلی و صدر اسلام به معانی میل و گرایش، هوشیاری و زیرکی، بلاغت، آواز، رمز و اشاره، معمّا و توریهی و شیوهی بیان آمده است اما هرگز به طور مطلق به معنای اشتباه در بیان نیامده. یوهان فک در پایان، این نتیجه را میگیرد که لحن به طور نسبی در زمانی متأخر به این معنا دلالت داشته است. وی ترجیح میدهد که این معنا، در اواخر قرن اول و اوایل قرن دوم هجری قمری بوده است.(32)
لازمهی این سخن، آن است که به طور واقعی، تفسیر لحن به خطا را دور از ذهن بدانیم چون در زبان آن نسل و از معانی و مدلولهای معروف این واژه در آن روزگار نبوده است. بنابراین تنها این وجه میماند که لحن به گونههای قرائت تفسیر شود. پس نیمی از شبههای که متوجه رسم الخط عثمانی شد، با این تفسیر از بین میرود، به عبارت صحیح تر، چنین شبههای در کار صحابه که در رسم الخط برخی از لحنها یعنی خطاها را به جای گذاشته باشند، از بین میرود چه اگر خطا و اشتباهی بود و صحابه، خود، آن را نوشته باشند حتماً خود نیز حذف میکردند و امت اسلام را رها نمیکردند تا در تلاوت کتاب خداوند، سرگردان گردند.
ابوعمرو دانی تأویل سخن عایشه را به عهده گرفت که شاید برون کنندهی نیمهی دیگر این شبهه باشد البته به فرض این که نقل این سخن از عایشه درست باشد. اما اکنون بر قرائت مشهور «وَ المُقیمینَ الصَّلاة و المُؤتُونَ الزَّکاة» شرح و توضیحی میافزاییم. این قرائت، یکی از مواردی است که در این روایت از عایشه رسیده و هر آنچه که در تفسیر مشکل اعرابی آن گفته شده است، در تفسیر دیگر موارد آمده از وی در این خبر نیز صادق است. روایتی از ابیّ بن کعب آمده است که وی «و المُقیمُون الصَّلاة» (به رفع) قرائت کرده است. گروهی از جمله ابن عباس، ابن مسعود، عیسی ثقفی، ابو عمرو بن علاء و اَعمَش و دیگران هم به این شکل قرائت کرده اند.(33)
ابو حیان در شرح این قرائت میگوید: «گفته شده در مصحف اُبیّ مثل مصحف عثمان «و المُقیمین الصَّلاة» آمده است. از عایشه و آبان بن عثمان روایت شده است که نوشتن «المقیمین» (با یاء) خطای نویسندهی مصحف بوده است ولی چنین سخنی از آن دو صحیح نیست چون آن دو از عربهای فصیح بوده اند، چه قطع صفت در زبان عرب مشهور است و باب گستردهای است که سیبویه و دیگران، شواهدی از آن را ذکر کرده اند چنان که سیبویه هم مورد مذکور را به قطع صفت تفسیر کرده است. زمخشری میگوید: بدانچه بعضی گمان کرده اند که «وَالمُقیمین» لحن و خطایی در رسم الخطِ مصحف است، توجهی نمیکنیم. چه بسا کسی که به این گمان رو آورده در «الکتاب» ننگریسته و از روشهای عربها و از تفنّن نصب بنابر اختصاص بی خبر بوده و بر او پوشیده مانده که پیشینیانِ نخستین صحابه - که مَثَل آنها در تورات و انجیل است غیرتمندتر بر اسلام در دفعِ طعنها از آن بوده اند که در کتاب خداوند شکافی به جای گذارند تا افراد بعد از آنها، آن را پرکنند و یا خللی ایجاد کنند که نسلهای بعدی آن را اصلاح نمایند.»(34)
پینوشتها:
1- ابن الاثیر، الکامل فی التاریخ، ج 3، حوادث سال سی ام.
2- مصطفی صادق الرافعی، اعجاز القرآن، صص 34- 35.
3- ابن ابی داوود السجستانی، المصاحف، ج 1، ص 21.
4- ابن ابی داوود السجستانی، المصاحف، ج 1، ص 21. لحن در آن روزگار، خطا نبوده بلکه اختلاف در وجوه و بیان بوده است.
5- همان، ص 23.
6- همان، ص 25.
7- قرائت ابن مسعود چنین است. ر.ک: الکرمانی، شواذ القراءة، نسخهی خطی، ص 36 و نیز: ابوحیان، البحر المحیط، ج2، ص 72. [ترجمهی فراز آیهی 196، سوره بقره (2): و برای خدا، حج و عمره را به پایان رسانید].
8- ابن ابی داوود السجستانی، المصاحف، ج 1، صص 11- 12.
9- ابن اثیر، الکامل، ج 3، اخبار سال سی ام. رافعی روایت دیگری را ذکر کرده است که سندیت این عمل را میافزاید و آن این که، کار زیاد در روزگار عثمان اولاً مستقل از مصحف حفصه بوده است و سپس عثمان نزد حفصه فرستاد و از او خواست تا آن صحیفهها را به او بدهد و قسم یاد کرد که آن صحیفهها را به حفصه بازگرداند. حفصه صحیفهها را به او داد و مصحف بر آن صحیفهها عرضه و تطبیق شد پس چون اختلافی نداشتند، عثمان آن صحیفهها را به حفصه بازگرداند و حفصه خیالش راحت شد. آنگاه عثمان به نوشتن مصاحف دستور داد. ر.ک: مصطفی صادق الرافعی، اعجازالقرآن، ص 37.
10- ر. ک: محمد بن اسماعیل البخاری، صحیح لبخاری، ج 3، صص 196-197.
11- ابن ابی داوود السجستانی، المصاحف، ج 1، صص 22-23.
12- همان، ص 25 [محمود رامیار، تاریخ قرآن، صص 417- 420].
13- ابن فارس، الصاحبی، ص 9 [السیوطی، لاتقان، ج 2، صص 322-323].
14- منظور، مروان بن حکم والی مدینه است (ابن اثیر، الکامل، ج 3، حوادث سال 44 هجری قمری.). حفصه در سال 45 هجری قمری از دنیا رفت (محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج 3، ص 86).
15- ابن ابی داوود السجستانی، المصاحف، ج 1، ص 25 (به اختصار).
16- جلال الدین السیوطی، الاتقان، ج 1، ص 60.
17- محمدبن اسماعیل البخاری، صحیح البخاری، ج 3، صص 196-197 و نیز جلال الدین السیوطی، الاتقان، ج 1، ص57 به بعد و الزرکشی، البرهان، ج 1، صص 233-244.
18- ابن ابی داوود السجستانی، المصاحف،ج 1، ص 16 .
19- ابن ابی داوود السجستانی، المصاحف، ص 18 .
20- همان، ج 1، ص 12.
21- ابن اثیر، الکامل، ج 3، حوادث سال سی ام.
22- ابن خالویه، المختصرمن کتاب البدیع، ص 75.
23- ابوعمرو الدانی، المقنع، ص 115.
24- ابوعمرو الدانی، المقنع، ص 117.
25- نک: طه (20)، بخشی از آیهی 63: [اِن هذانِ لسحران...]
26- نساء، بخشی از آیهی 162.
27- مائده ، بخشی از آیه 69.
28- ابو عمرو الدّانی، المقنع، ص 117.
29- ابو عمرو الدانی، المقنع، صص 115 – 116.
30- همان، ص 118.
31- همان، ص 119. [محمود رامیار، تاریخ قرآن، صص 452-451].
32- العربیة، دراسات فی اللغات و اللهجات و الاسالیب، صص 235-246. [این کتاب توسط عبدالحلیم النجّار به عربی بازگردان شده، دارالکتاب العربی، القاهره].
33- الکرمانی، شواذالقراءة، ص 66، ابوحیان، البحرالمحیط، ج 3، ص 395 و ابن جنی، المحتسب، ص 48.
34- ابوحیان، البحرالمحیط، ج 3، صص 395- 396 [محمود بن عمر الزمخشری، الکشّاف، ج 1، ص 590].
شاهین، دکتر عبدالصّبور؛ (1381)، تاریخ قرآن، ترجمهی: دکتر سیّدحسین سیّدی، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ سوم.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}