نویسنده: دکتر عبدالصُبور شاهین
مترجم: دکتر سیّدحسین سیّدی



 

ابی بن کعب بن قیس از قبیله‌ی بنی عمرو بن مالک بن نجار از انصار و پیشگام ترین آنها در اسلام است که با هفتاد نفر شاهد بیعت عقبه بود. قبل از اسلام، زمانی که کتابت در میان عرب اندک بود، نوشتن می‌دانست. از کاتبان وحی هم بوده است. جایگاه وی چنان است که خداوند به پیامبر [صلی الله علیه و آله وسلم] فرمان داد تا قرآن را بر ابیّ قرائت کند و پیامبر [صلی الله علیه و آله وسلم] با ستایش از او، درباره اش می‌فرمود: «قاری ترین امت من، ابیّ است».(1)
ابی شاهد جنگهای بدر، أحد و خندق بوده است، وی در تمام صحنه‌ها با پیامبر [صلی الله علیه و آله وسلم] بود و بعد از وفات پیامبر [صلی الله علیه و آله وسلم] یکی از کسانی بود که قرآن را از راه حافظه [جمع به معنای حفظ] جمع آوری نمود. عمر نزد او می‌آمد و پیوسته با او مصاحبت می‌کرد و منزلتش را گرامی می‌داشت. روزی ابی از عمر پرسید: چرا مرا به کاری نمی‌گماری؟ عمر گفت: نمی‌پسندم که دینت آلوده گردد. ابی در طول زندگی اش قرآن را در هر هشت شب ختم می‌کرد.
از مسائل ثابت و قطعی آن است که ابی یکی از کسانی بود که در روزگار ابوبکر(2) و عثمان در گردآوری و نسخه پردازی مصحف شرکت داشته است. در اخبار گروهی که به جمع قرآن پرداخته اند. این مطلب باید می‌شود چنان که ابن سعد می‌گوید: عارم بن نضل می‌گوید: حمادبن زید از ایوب و هشام از محمدبن سیرین آورده اند که عثمان دوازده نفر از قریش و انصار را برای جمع آوری قرآن فرامی خواند که ابی بن کعب و زید بن ثابت در میان آنها بودند.(3) همچنین خبر مشارکت وی در روزگار ابوبکر در جمع آوری قرآن را بیان کردیم که مردانی می‌نوشتند و ابی بن کعب بر آنان املا می‌کرد.(4)
در گذشته از حسین بن فارس نقل کردیم که از‌هانی روایت کرد که وی می‌گفت: نزد عثمان بودم که افراد گروه، مصاحف را عرضه و تطبیق می‌نمودند. عثمان مرا با استخوان شانه گوسفندی که در آن نوشته شده بود: «لَم یَتَسَنَّ»، «فَأَمهِلِ الکافِرینَ» و «لا تَبدیلَ لِلخَلقِ» نزد ابیّ بن کعب فرستاد.‌هانی می‌گوید: ابیّ دوات را خواست و یکی از لامها را حذف کرد و نوشت: «لِخَلقِ اللهِ» و «فَأَمهِل» را حذف کرد و نوشت، «فَمَهِّل» و به «لَم یَتَسَنَّ»‌هایی افزود (لَم یَتَسَنَّه) (5)ابیّ در دو خبر نخست یکی از نویسندگانی است که برای انجام این وظیفه‌ی مهم، یعنی نوشتن و املا کردن، انتخاب شده بودند، در خبر سوم نیز وی بازبینی بود که آنچه که باید در مصحف نمونه [امام] حذف یا نوشته می‌شد، حذف یا ابقا می‌کرد. این چنین است شأن کاری که قصد شده بی عیب و نقص باشد چه گروهی آن را به عهده گرفته بودند و گروهی آن را بازبینی می‌کردند تا مبادا حرفی در قرآن باشد که خداوند بر پیامبرش نازل نکرده و آن را نپسندیده است و نیز تایید این کلام الهی باشد که «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ‌ » (6) در اجماع صحابه بر مصحف نمونه [امام] نه تنها ابیّ کوتاهی نکرد بلکه در املا، کتابت و مراجعه و بازبینی آن هم مشارکت ورزید.
جنبه‌ی دیگری که سخن ما را تأیید می‌کند، تحقیق در سندهای قاریان هفتگانه‌ی مشهور است که در آن به اتصال سند قرائت شش تن آنان با ابی بن کعب آگاه می‌شویم، آن شش تن عبارتند از:
1- نافع بن ابی نعیم: بر هفتاد تن از تابعین قرائت کرد، از سعیدبن مسیب که وی نیز بر ابن عباس و ابوهریره و عبدالله بن عیّاش بن ابی ربیعه‌ی مخزومی قرائت کرد. و همه این سه نفر نیز بر ابی بن کعب قرائت کرده اند و او هم بر پیامبر [صلی الله علیه و آله وسلم].(7)
2- عبدالله بن کثیر: بر عبدالله بن سائب، مجاهد بن جبر المکیّ و درباس، بنده‌ی آزادشده ابن عباس، قرائت کرده و ابن عباس و ابن سائب هم برابیّ بن کعب.(8)
3- ابو عمرو بن علاء: از کسانی است که ابوالعالیه ریاحی بر آنان قرائت کرده که او هم بر ابیّ بن کعب قرائت نموده است(9).
4- عاصم بن ابی النَّجود: بر ابوعبدالرحمان سلمی قرائت کرد و او بر ابیّ .(10)
5- حمزة الزیّات: او هم مثل عاصم با ابیّ ارتباط سندی دارد(11).
6- کسائی: بر حمزه و نافع قرائت نمود و از طریق آن دو با ابی بن کعب اتصال سندی دارد.(12)
اتصال سندی قرائت این 6 تن از قراء سبعه به ابی بن کعب، غیر از آن چیزی است که راویان دیگر از وی برگرفته اند. این مطلب تأکید می‌کند که مصحفی که در دست ماست از طریق ابی بن کعب به ما رسیده است؛ البته در کنار راههای زیاد دیگری که از پیامبر [صلی الله علیه و آله وسلم] نقل شده است. هر گاه در تاریخ مصاحف آمده باشد که ابی مصحف خاصی داشته است، ضروری است که با این خبر با اندکی محافظه کاری و حتی احتیاط زیاد مواجه شویم تا ما را در پذیرش قرائتهای او که مطابق با مصحف نمونه‌ای (امام) که خود آن را پسندیده، نوشته و بازبینی کرده است، یاری رساند. همچنین ما را در آنچه از قرائتهای او که با مصحف نمونه [امام] اختلاف دارد یاری کند تا آن قرائتها را به منابع و زمینه‌های سندی و تفسیری آن بازگردانیم.
بدون شک آنچه که از قرائتهای او نقل شده است و با مصحف نمونه [امام] اختلاف دارد - با توجه به بهترین ارزیابیها - از طریق خبر واحد رسیده که در نقد و بررسی روشهای آحاد در روایت قرآن گفتیم که، اگرچه در مسائل سنت در کنار احادیث صحیح قرار می‌گیرند و درست می‌نمایند ولی در مساله روایتهای قرآن در برابر روایت متواتر قرار گرفته و کاملاً نادرست می‌باشند.
روایتهایی که به ابیّ نسبت داده شده و مصحف خود را به واسطه آنها گردآورده، - به نظر ما - به قبل از کتابت مصحف نمونه [امام] بازمی گردد، به طوری که مردم، بسیاری از حروف [قرائتها ] را از وی بر گرفته و به صورت مرفوع روایت کرده اند. اما موضع او در برابر مصحف نمونه [امام]- به نظر ما - به منزله‌ی عدول از تمام آن چیزی است که در مصحف وی با آن اختلاف داشته است.
بنابراین بعد از این مقدمه، اشکالی ندارد که به نمونه‌هایی از قرائتهای وی که کتابهای قرائتهای شاذ آن را منسوب به مصحف وی یا قرائت وی دانسته اند، بپردازیم؛ چه او در این روایتها قرائتی تنها باشد و یا صحابه دیگر با او در این روایتها، مشارکت داشته باشند.
$ 1- روایتهای قرائتی با ویژگی لهجه ای
ابیّ و زیدبن ثابت «التابوه»(13) به لهجه‌ی انصار قرائت کرده اند.
ابیّ «و ذروا ما بقی مِنَ الرِّبا» (14) را به لهجه قبیله‌ی طی و برخی عرب قرائت کرده است.
ابیّ «وَ اِن تَصبِروا و تَتَّقُوا لا یَضرُرکُم کَیدُهُم» (15) را به فلک ادغام و به لهجه حجاز قرائت کرده است.
ابیّ، ابن مسعود، ابن عباس و ابن زبیر «حَراثٌ حِرجٌ» (16) قرائت کرده اند که قرائت عمومی «حَرثٌ حجرٌ» می‌باشد [که به معنای کشتزارهای ممنوع است].
ابیّ «صَلَقُوکم بِالسنَة حداد» (17) به جای «سَلَقُوکُم» قرائت کرده است.
ابیّ و ابن مسعود «وَ انّی عُتُّ بِرَبیّ» (18) بدون «ذال» [عُذتُ] قرائت کرده اند.
ابیّ و ابن مسعود «اِذا بُحثِرَ» (19) به جای «بُعثِرَ» قرائت کرده اند.
پیامبر [صلی الله علیه و آله وسلم]، ابیّ و ابن مسعود، «انّا اَنطیناکَ»(20) به جای «اَعطیناکَ» قرائت کرده اند.
همه‌ی این روایتهای قرانی و امثال آن را که سنتهای لهجه‌ای تفسیر می‌کنند، در حوزه‌ی باز قرائتها در صدر اسلام جایز بوده بعضی از این روایتها را قوانین آوایی مجاز می‌شمرد، چنان که در قرائت ابیّ: «عُتُّ»، «بُحثِرَ»، «صَلَقُوکُم» و «حِرجٌ» چنین است.
چه بسا تفسیر این مثالها برای کسی که اندل اطلاعات زبان شناسی داشته باشد، آسان نماید. وقتی که دو صوت کنار هم قرار می‌گیرند و یکی مجهور و دیگری مهموس باشد، صوتی که مقدم است [مجهور] از آن صوتی که متاخر است [مهموس] متأثر می‌گردد و در آن ادغام [ادغام صغیر متقارب] می‌شود مثل: عُذتُ، عُتُّ. در میان قاریان هفتگانه، ابوعمرو بن علاء روشی مشهور در ادغام دارد که اثر القراءات فی الاصوات و النحو العربی نگاشت مؤلف]. یا این که آن صوت مجهور از ویژگی اصلی اش عدول کرده تا به ویژگی صوت دیگر [مهموس] نزدیک شود، مثل: «بُعثِرَ، بُحثِرَ». ابدال «سین» به «صاد» هم جایز است و در کلماتی چون «سقر و صقر» و «سَخَب و صَخَب» و ... روایت شده است.
اما اختلاف در ترتیب صوتها در «حِرجٌ» که اصل آن «حجرٌ» بوده است، ابن جنّی را به دفاع از آن واداشته به طوری که آن را از جنبه‌ی آواشناسی مجاز می‌شمرد و آن را به تبدیل آواها در موقعیت خاص خود تفسیر می‌کند. وی می‌گوید: «این تبادل آوایی، تا زمانی که اشتقاق اکبر یکی باشد، به معنا ضرر نمی‌رساند مثل: «ک ل م»، «ک م ل»، «م ل ک»، «م ک ل»، «ل ک م» و «ل م ک» که با تأمل و اندیشه در آنها، در نهایت، به یک معنای کلی برمی گردند و یک غرض و هدف را دنبال می‌کنند. همچنین در بُن «حرج» نیز این موارد قابل تصورند «ح ج ر، ج رح، ر ج ح، ج ح ر، ح ر ج». اگر چه «ر ح ج» تا آنجا که ما می‌دانیم مهمل و بی معناست ولی نقطه مشترک معانی بقیه، به سختی و تنگی و اجتماع برمی گردد. اگر این درست باشد - که درست هم هست-آیه‌ی «حِرثٌ حِرجٌ- به معنای «حِرثٌ حِجرٌ» است یعنی [مشرکان] پنداشتند که اینها، کشتزارهایی ممنوع است که کسی جز آن که آنها بخواهند، نباید از آن بخورد. (21)
$ 2- روایتهای قرائتی با ویژگی تفسیری
این روایتها دو شکل دارند: الف ) ویژگی غالب بعضی از آنها، بیان ترادف خالص است که هدفی تفسیری را تأکید می‌نماید. قبلاً علل آن را در مصحف ابن مسعود بیان کرده ایم. نمونه‌های آن در مصحف ابیّ به قرار زیر است:
ابیّ به جای «ولا الضالین»(22)، «و غیر الضالین» قرائت کرده است.
ابیّ و ابن مسعود به جای «مَشَوا فیه»، (23) «کُلَّما اَضاءَ لَهُم مَرُّوا فیه» و «مَضَوا فیهِ» قرائت کرده اند.
ابیّ و ابن عباس به جای «یُولُونَ مِن نِسائِهِم» (24)، «لِلَّذینَ یَقسِمُون مِن نِسائِهِم» قرائت کرده اند.
ابیّ به جای «کَالمُعَلَّقَة»، (25) «فَتَذَرُوها کَالمَسجُونَة» قرائت کرده است.
ابیّ آیه‌ی 201 سوره‌ی اعراف را «إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُوا فَإِذَا هُمْ مُبْصِرُونَ‌ » قرائت کرده است که در قرائت عمومی چنین است: «إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُوا فَإِذَا هُمْ مُبْصِرُونَ‌ » (26).
ابیّ به جای «وَجِلَت قُلُوبُهُم» (27)، «فَزعَت قُلُوبُهم» قرائت کرده است.
ابیّ و ابن مسعود به جای «اَعصِرُ خَمراً» (28)، «اَعصِرُ عَنباً» قرائت کرده اند.
ابیّ، عبدالله، انس بن مالک و ابن زبیر به جای «صوَما»، (29) «اِنّی نَذَرتُ لِلرَّحمنِ صَمتاً» قرائت کرده اند.
ابیّ و گروهی به جای «فَقَبَضتُ قَبضَة»، (30) «فَقَبَصتُ قَبصَة» قرائت کرده اند بدون شک این تغییرها، به قصد تفسیر و با قرار دادن واژه‌ای مترادف در جای واژه مترادفش به وسیله‌ی یکی از حافظان بوده است که حتی یک کلمه از وحی منزل را فراموش نکرده بودند.
ب) امّا در شکل دوم این روایتها، ویژگی عبارتهای اضافی - بیانی بر آنها غالب است که - به نظر ما - ویژگی‌ای است که از همان گذشته با آن بوده و بر آن تأکید داشته است. از جمله:
ابیّ و بن مسعود «وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْرَاهِیمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَ إِسْمَاعِیلُ – یَقُولانِ – رَبَّنا» (31) با افزودن «یَقُولانِ» قرائت کرده اند.
ابیّ «رَبَّنا و ابعث فیهم - فی اخرهم – رسولاً» (32) با افزودن «فی اخرهم» قرائت کرده است. ابیّ آیه‌ی «فَعدَّة مِن اَیّامٍ اُخَرَ» (33) را با افزودن «مُتَتابِعاتٍ» قرائت کرده است [فَعدَّ^ٌ مِن اَیّامٍ اُخَرَ – مُتَتابعات].
ابیّ و ابن عباس در آیه‌ی 238 از سوره‌ی بقره «الصَّلاة الوُسطی» (34) را با افزودن «صَلاة العصر» قرائت کرده اند [و الصَّلاة الوُسطی – صَلاة العَصر-].
ابیّ، ابن عباس و ابن مسعود «فَمَا استَمتَعتُم بِه مِنهُنَّ – اِلی اَجَلٍ مُسَمَّی – فَاتُوهُنَّ» (35) را با افزودن «الی اَجَل مُسَمّی» قرائت کرده اند.
ابیّ «انَّ السّاعة اتِیَة اَکادُ اُخفیها» (36) را با افزودن «مِن نَفسی فَکَیفَ اَظرَکُم عَلَیها» قرائت کرده است.
این روایت‌ها در کنار ارزش تفسیری شان، گاهی نمایانگر آرای صاحبان آن در برخی مشکلات، موضع گیریها و احکام فقهی به شمار می‌آیند، چنان که در تعیین مراد «الصَّلاة الوُسطی» قرائت «صَلاة العَصر» معنا را روشن کرده و در قرائت – مُتَتابِعاتٍ – قطع به اشتراطِ تتابع ایام در روزه‌ی قضا ظاهر می‌گردد.
گاهی روایت بر حکمی دلالت دارد که قاری آن را می‌پسندد، در حالی که گرایش صحیح به عکس آن قرائت است و به قرائت درست باید استناد جست مثل آنچه که برخی فقیهان به ویژه فقیهان شیعه در جواز ازدواج موقت [متعه] به قرائت ابیّ، ابن عباس و ابن مسعود در آیه‌ی «فَمَا استَمتَعتُم بِه مِنهُنَّ – ا لی اَجَلٍ مُسَمَّی- فَاتُوهُنَّ اُجوُرَهُنَّ» استدلال می‌کنند. ابن عباس به ابو نضرة می‌گفت: «خداوند این چنین نازل کرده است. حال آن که ازدواج موقت بنابه حدیث پیامبر [صلی الله علیه و آله وسلم] نهی شده است.(37)
چنان که از ابیّ روایت شده است که وی تنها هنگام ضرورت، ازدواج موقت را جایز دانسته است و می‌گفته است: ازدواج موقت مثل حالت اضطرار در خوردن گوشت مردار، خون و گوشت خوک می‌باشد. (38) همچنین از ابن عباس، عدول از جواز حلیّت ازدواج موقت روایت شده است چه وی نسخ این آیه را به آیة «یا أیُهَا الَّذینَ آمَنُوا إذا طلَقْتُمُ النِّساء فَطَلّقُوهُنَّ لِعِدِتَّهنَّ» بیان کرده است.(39) جمهور مسلمانان بر این رایند که ازدواج موقت زناست. قرائت عمومی که خالی از زیادت قرائتی [الی اجل مسمی] که به منزله‌ی تفسیر است، این گرایش را تقویت می‌کند.
3- روایتهایی که دربردارنده‌ی متونی است که گفته می‌شود، از قرآن است.
این روایتها- علی رغم محدودیت آنها- یکی از مهمترین مسائل تاریخ قرآن را برانگیخته است. شیعه با بعضی از این روایتها، آهسته آهسته قدم برداشته و به این سو رو نموده تا ادعاهای مخالف خود با توده‌ی مسلمانان را اعلان نمایند، به طوری که برخی از خاورشناسان آن را ابزار حمله به کتاب خداوند قرار داده اند.(40) به عنوان مثال: ابیّ و ابن مسعود آیه 10 سوره واقعه را چنین قرائت کرده اند: «وَ السّابِقُونَ بالایمان بالنَّبی فَهُم عَلیٌّ وَ ذُرِّیَّتُهُ الَّذینَ اصطَفاهُمُ اللهُ مِن اصحابِه وَ جَعَلَهُمُ المَوالیَ عَلی غَیرِهِم اولئِکَ هُمُ الفائِزُونَ الَّذینَ یَرِثُونَ الفِردَوسَ هُم فیها خالِدُونَ» (41) همچنین است از این گونه روایتها: عاصم و او از زرّبن حُبَیش و او از ابیّ آورده است که ابیّ گفت: پیامبر [صلی الله علیه و آله وسلم] با من فرمود: خداوند به من فرمان داده است تا قرآن را بر تو بخوانم، آن گاه پیامبر خواندند: «لَم یَکُن الَّذینَ کَفَرُوا... پیامبر [صلی الله علیه و آله وسلم] در ادامه‌ی سوره‌ی بینّه خواندند: «وَ لَو اَنَّ بنَ ادَمَ سَأَلَ وادیّا فَاُعطَیَهُ لَسَألَ ثانیاً، وَ لَو سَأَلَ ثانیاً فَاُعطیَهُ لَسَأَلَ ثالثاً و لا یُملأُ جَوفُ بَنی ادَمَ الاّ بالتُّرابَ وَ یَتُوبُ اللهُ عَلی مَن تابَ و ذلکَ الدّینُ عِندَاللهِ الحَنیفیَّة غَیرَ المُشرِکَة وَ لا الیَهُودِیَّ^ِ وَ لا النَّصرانِیَّة وَ مَن یَفعَل خَیر افَلَن یَکفُرَهُ». (42)
در الاتقان سیوطی به نقل از عبدالله بن عبدالرحمن و او به نقل از پدرش آورده است که وی می‌گفت: «در مصحف ابن عباس قرائت ابیّ و ابوموسی چنین است: «بسم الله الرَّحمن الرَّحیم اللهُمَّ اِنّا نَستَعینُکَ وَ نَستَغفِرُکَ و نُثنی عَلَیکَ الخَیر و لا نَکفُرُکَ وَ نَخلَعُ و نَترُکُ مَن یَفجُرُکَ [سوره خلع]، همچنین آمده است: «اَللهُمَّ ایّاکَ نَعبُدُ و لَکَ نُصَلّی وَ نَسجُدُ وَ اِلَیک نَسعی و نَحفِدُ، نَخشی عَذابَکَ و نَرجُو رَحمَتَکَ اِنَّ عَذابَکَ بِالکُفّارِ مُلحقٌ (43) [سوره‌ی حفد]».
این چهار خبر یا روایت، متونی هستند که ادعای قرآن بودن آنها شده است. (اگر خبر اخیر را دو خبر به حساب آوریم (دو سوره‌ی خلع و حفد) اخبار، چهار خبر می‌شوند که به مصحف ابیّ منسوب هستند). اما روایت نخست، بدون شک ساختگی است چه این که در مصحف علی [علیه السلام] نیامده است و اگر چنین روایتی صحت داشته باشد، شایسته ترین مردم به ذکر آن، در گردآوری قرآن، او بوده است و باید از جانب وی در میان مردم رواج می‌یافت ولی مصحف علی [علیه السلام] خالی از این روایت است پس پذیرش آن از سر نادانی است و انسان خردمند وارد این مسائل نمی‌شود. در این خصوص باید به مصحف علی [علیه السلام] رجوع کرد.
اما روایت دوم که در بخاری آمده است، حدیثی است صحیح از روایت ابن عباس و ابن زبیر و انس بن مالک. ساده ترین دلیل بر قرآنی نبودن این عبارات، سخن ابن عباس در روایت بخاری است که در آخر آن گفته است: «نمی دانم این عبارتها آیا از قرآن است یا نه؟ (44) اگر نظم و ساختار این عبارتها به سخن خداوند بیشتر شبیه بود تا به سخن بشر، ابن عباس در آن شک نمی‌کرد. این عبارتها در نهایت متضمن نغمه‌ای خوش در زهدورزی و کم ارزش نشان دادن دنیاست، چنان که متضمن تعادل بخشیدن و ارزش نهادن به موضع آدمی در برابر دنیا می‌باشد. این همان چیزی است که برخی صحابه را به این گمان سوق داد که این عبارتها از قرآنند چنان که از انس و ابیّ نقل شده است که «ما گمان می‌کردیم این عبارتها از قرآنند تا این که «اَلهاکُمُ التَّکاثُرُ» نازل شد. (45)
نویسنده‌ی کتاب «القراءات و اللهجات» می‌گوید: کلمات «یهودیة، نصرانیة، حنیفیة» در این روایت، قرآنی نیستند و به واژگان حدیث شبیه ترند. در حدیثی آمده است «بُعثتُ بِالحنیفیَّة السَّمحَة» (46)، چنان که در حدیث دیگر آمده است. «لا یَختَلِجَنَّ فی صَدرِکَ طَعامٌ ضارَعتَ فیه النَّصرانِیَّة» (47)
بعد از این دو روایت، نقش روایت سوم مطرح می‌شود که شامل دو سوره‌ی (خلع و حفد) است. از روایتی که از سیوطی نقل کرده ایم، روشن می‌شود که سه تن از صحابه در روایت این دو سوره در مصحف ابیّ، ارتباط دارند که ابن عباس، ابوموسی و ابیّ می‌باشند. همچنین این دو سوره از طریق علی [علیه السلام] و عمر بن خطاب هم روایت شده است. در خبر است که پیامبر در نماز به حال قنوات مُضَر را نفرین می‌کرد که جبرئیل این دو سوره را با آیه‌ای از قرآن «لیس لک مِنَ الاَمرِ شَییءٌ» [آل عمران 3/128] نازل کرد.(48) این دو سوره، بنا به قولی، در مصحف ابیّ بعد از سوره الناس، و به قولی بین سوره عصر و همزه قرار داشته اند.
خاورشناس فرانسوی، بلاشر، در برابر خبر این دو سوره که تنها مصحف ابیّ - نه دیگر مصاحف صحابه - به آنها متمایز است، موضع گرفته و به گردآوری مصحف در روزگار ابوبکر ایرادی ناچیز نموده است وی به مصحف ابیّ اشاره کرده و آن را در آن روزگار به دور از ارزش و اعتبار دانسته است چون بیانگر گرایش مدنی بوده است (نسخه گردآوری شده توسط مردم مدینه).(49)
دلیلی قویتر بر قرآنی نبودن این عبارتها از منفرد بودن مصحف ابیّ در خصوص این عبارات وجود ندارد چه تنها بودن این عبارتها در مصحف ابیّ موجب آن نمی‌شود که عباراتی قرآنی به حساب آیند چون تمام قرآن به تواتر ثابت شده است. عاقلانه نیست، صحابه‌ای که این تواتر را با اجماع بر تک تک آیات قرآن ثابت کرده اند، از قاعده‌ای که پایبند آن بوده، عدول نمایند و خبری واحد را برای اثبات متن مشخص، بپذیرند، هر چند که این خبر واحد از ابیّ بن کعب باشد. همچنین وقتی عمر هم به تنهایی آیه‌ی رجم را آورد، صحابه از وی نپذیرفتند لذا در مصحف نوشته نشد و به عنوان «منسوخ التلاوة دون الحکم» به حساب آمد به طوری که به حکم آن عمل می‌شود. (50).
همچنین صحابه، روایت حفصه در باب «وَ الصَّلاة الوُسطی وَ هِیَ صَلاة العَصرِ» را رد کرده اند، چه عمر از دخترش حفصه پرسید: آیا برای این سخن شاهدی داری؟ گفت: نه. پسری عمر گفت: به خدا قسم، تا زمانی که زنی بدون شاهد به آن گواهی دهد، آن را در قرآن قرار نمی‌دهیم.(51)
چه بسا وجود این عبارتها در مصحف ابیّ از باب ثبت برخی دعاهای پیامبر [صلی الله علیه و آله وسلم] از ترس این که مبادا فراموش شوند یا از بین بروند، باشد و یا چه بسا قرآن بوده اند که در عرضه اخیر قرآن که مصحف در روزگار ابوبکر و عثمان بر اساس آن، نوشته شده است، نسخ شده باشند. با وجود این، ممکن نیست که این عبارتها، نقصی برای مصحف نمونه [امام] به حساب آیند.

پی‌نوشت‌ها:

1- محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج 3، ص 498.
2- ابن ابی داوود السجستانی، المصاحف، ج 1، ص 9.
3- ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 3، ص 502.
4- همان، ص 106.
5- ابن فارسی، الصاحبی، ص 9.
6- حجر (15)، آیه‌ی 9: بی تردید ما این قرآن را به تدریج نازل کرده ایم و قطعاً نگهبان آن خواهیم بود.
7- ابن الجزری، النشر، ج 1، ص 112.
8- همان، ص 120.
9 - همان، ص 133.
10- ابن الجزری، النشر، ج 1، ص 155.
11- همان، ص 165.
12- همان، ص 172.
13- نک: بقره (2)، بخشی از آیه 248. بنگرید به: الکرمانی، شواذ القراءة، ص 42؛ ابن خالویه، المختصر من کتاب البدیع، ص 15؛ ابوحیان، البحرالمحیط، ج 2، ص 261 و ابن جنی، المحتسب، ص 28. [قرائت عمومی: الثابوت].
14- نک: بقره (2)، بخشی از آیه 278. بنگرید به: البحرالمحیط، ج 2، ص 337؛ المختصر، ص 17 و شواذ القراءة، ص 45 [قرائت عمومی: ما بقی ].
15- نک: آل عمران (3)، بخشی از آیه 120 . بنگرید به: البحرالمحیط ، ج 3، ص 43 و شواذ القراءة، ص 53 [قرائت عمومی: لا یَضُرُّکُم].
16- نک: انعام (6)، بخشی از آیه‌ی 138 . بنگرید به: البحرالمحیط، ج4، ص 231؛ المختصر، ص 41؛ شواذ القراءة :، ص ?? و المحتسب، ص 55.
17- نک: احزاب (33)، بخشی از آیه 19. بنگرید به: ابو خیان، البحرالمحیط، ج 7، ص 220 و الکرمانی، شواذ القراءة، ص 193. [ الصَّلق: الصوت الشدید و السلق : الطعن باللّسان].
18 - نک: غافر (40)، بخشی از آیه 27. بنگرید به: شواذالقراءة، ص 212.
19- عادیات (100)، بخشی از آیه‌ی 9. بنگرید به: شواذالقراءة، ص 269؛ ابن خالویه المختصر، ص 178 و البحر المحیط، ج 8، ص 505.
20- نک: کوثر (108)، بخشی از آیه‌ی 1. بنگرید به : المختصر، ص 181، شواذالقراءة، ص 271 و البحرالمحیط، ج 8، ص 519.
21- عثمان بن جنّی، المحتسب، صص 55 - 56.
22- فاتحه (1)، بخشی از آیه 7. بنگرید به: ابوحیان، البحر المحیط، ج 1، ص 29؛ الکرمانی، شواذ القراءة، ص 16.
23- بقره (2)، بخشی از آیه 20: بنگرید به: ابن خالویه، المختصر، ص 3؛ الکرمانی، شواذ القراءة، ص 21 و ابوحیان، البحرالمحیط، ج 1، ص 90.
24- بقره (2)، بخشی از آیه 226. بنگرید به: المختصر، ص 13؛ شوان القرعة، ص 39 و البحرالمحیط، ج 2، ص 180. [به ترک همخوابگی با زنان خود سوگند می‌خورند [ایلاء ] ].
25- نساء (4)، بخشی از آیه 129 . بنگرید به: المختصر، ص 29؛ البحر المحیط، ج 3، ص 365. [ابوحیان از قول ماوردی می‌آورد که تعلیق الشی، یعنی دور کردن آن از جایگاه اصلی و آرامش که چنین معنایی در سجن نیز نهفته است].
26- اعراف (7)، آیه 201، بنگرید به: البحرالمحیط، ج 4، ص 450 [در حقیقت، کسانی که [از خدا] پروا دارند، چون وسوسه‌ای از جانب شیطان بدیشان رسد [خدا را] به یاد آورند و به ناگاه بینا شوند].
27- انفال (8)، بخشی از آیه‌ی 2: بنگرید به: ابوحیان، البحرالمحیط، ج 4، ص 457.
28- یوسف (12)، بخشی از آیه 36. بنگرید به: الکرمانی، شواذالقراءة، ص 119؛ ابن جنّی، المحتسب، ص 83 و البحر المحیط، ج 5، ص 308.
29- مریم (19)، بخشی از آیه 26. بنگرید به: البحرالمحیط، ج6، ص 185؛ ابن خالویه، المختصرمن کتاب البدیع، ص 84 و شواذالقراء ة، ص 147.
30- طه (20)، بخشی از آیه 96. بنگرید به: المختصر، ص 89؛ المحتسب، ص 101؛ البحرالمحیط، ج 6، ص 273 و شواذ القراءة، ص 154. [قبض گرفتن با تمامی دست و قیص گرفتن با انگشتان دست].
31 - نک: بقره (2)، بخشی از آیه 127. بنگرید به: ابوحیان، البحرالمحیط، ج 1، ص 388؛ الکرمانی، شواذ القراءة، ص32 و ابن خالویه، المختصر، ص 10 و هنگامی که ابراهیم و اسماعیل پایه‌های خانه [کعبه] را بالا می‌بردند [می گفتند]: «ای پروردگار ما...].
32- نک: بقره (2)، بخشی از آیه 129 . بنگرید به: البحرالمحیط، ج 1، ص 392 [پروردگارا! در میان آنان فرستاده‌ای از خودشان برانگیز...].
33- بقره (2)، بخشی از آیه 184، بنگرید به: البحرالمحیط، ج 2، ص 35.
34- بقره (2)، بخشی از آیه 238. بنگرید به: ابوحیان، البحرالمحیط، ج 2، ص 240 (ابوحیان 17 قول را در رابطه با صلاة وسطی می‌آورد که صلاة عصر در صدر قرار دارد.].
35- نک: نساء (4)، بخشی از آیه 24. بنگرید به: الکرمانی، شواذ القراءة، ص 59 و البحرالمحیط، ج 3، ص 218 [و زنانی را که متعه کرده اید، مهرشان را به عنوان فریضه‌ای به آنان بدهید.].
36- نک: طه (20)، بخشی از آیه 15 . بنگرید به: شوان القراءة ص 151؛ ابن خالویه، المختصر، ص 87 و البحر المحیط، ج 6، ص 233 در حقیقت قیامت فرارسانده است. می‌خواهم آن را پوشیده دارم...].
37- ابوحیان، البحر المحیط، ج 3، ص 218.
38- ابوبکر احمدبن علی الرزای الجصّاص، احکام القرآن، ج2، ص 147.
39- البته این مدعای بدون دلیل و سند ایشان که آن را به همه‌ی شیعه نسبت داده اند، جای بحث نمی‌گذارد، لیکن نه شیعه چنین ادعایی داشته و نه این شیوه‌ی بحث علمی
است (راسخون).
40- همان.
41- آرتور جفری، ماتریال، ص 97.
42- الکرمانی، شواذالقراءة، ص 268.
43- جلال الدین السیوطى، الاتقان، ج 1، ص 65 [اندک تأملی در روایتهای مطرح شده، اضطراب بین این دو سوره به ظاهر سوره را می‌فهماند مثلاً در برخی «نرجو رحمتک» و نخشی عذابک (با تقدیم و تاخیر) است و در برخی نخشی نقمتک.].
44- محمدبن اسماعیل البخاری، صحیح البخاری، ج 4، ص 103.
45- همان، ص 104.
46- عبدالوهاب حَموّدة، القراءات و اللّهجات، ص 80.
47- مانسنک، مفتاح كنوز السّنة، ترجمان: محمد فؤاد عبدالباقی، ص 504.
48- جلال الدین السیوطی، الاتقان، ج 1، ص 65 آمده است که حضرت علی (ع) این دو سوره یا به معنای دقیقتر، این دو دعا را در قنوت می‌خوانده اند محمود رامیار، تاریخ قرآن، صص 350-353].
49- رژی بلاشر، درآمدی به قرآن، ص 38. [رژی بلاشر، در آستانه‌ی قرآن، ترجمان: محمود رامیار، ص 57].
50- جلال الدین السیوطی، الاتقان، ج 1، ص 58.
51- حسین بن محمد تقی النوری، فصل الخطاب، ص 12.

منبع مقاله :
شاهین، دکتر عبدالصّبور؛ (1381)، تاریخ قرآن، ترجمه‌ی: دکتر سیّدحسین سیّدی، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ سوم.