شاعر: محمدعلی مردانی


دیوان قضا خطی ز دیوان علی است
سُکان قدر، در یدِ فرمان علی است
طبع من و مدح مرتضی، شرمم باد
آنجا که خدای من ثنا خوان علی است
***
تا حُبّ علی بُود مرا در رگ و پوست
رنجم ندهد سرزنش دشمن و دوست
جز نام علی لب به سخن وا نکنم
از کوزه همان برون تراود که در اوست
***
چون گاه ولادت ولّی حق شد
در خانه حق، علی به حق ملحق شد
گر مظهر حق ذات علی نیست چرا
از نام خدا نام علی مشتق شد؟
***
در برج ولا مهر جهانتاب علی است
در شهر علوم سرمدی، باب علی است
از اول خلقت جهان تا محشر
مظلوم‌ترین شهید محراب، علی است
***
آنجا که علی واسطه‌ی فیض خداست
بر غیر علی هر که کند تکیه خطاست
با مدعیان کور باطن گویید
آنجا که خدا هست و علی نیست کجاست؟