زمینهسازى ظهور حضرت ولى عصر علیهالسلام
ظهور بزرگ منجى بشریت، امرى مسلّم است و بىهیچ تردیدى واقع خواهد شد. آنچه مورد اختلاف است، وقت ظهور است و این که آیا ظهور، تعجیلپذیر است یا خیر؟ و آیا ما وظیفهاى براى زمینهسازى آن داریم؟ در این زمینه دیدگاههاى مختلفى، وجود دارد.
اللهم انّا نشکو الیک فقد نبیّنا و غیبة ولیّنا، و شدّة الزمان علینا، و وقوع الفتن بنا، و تظاهر الاعداء و کثرة عدوّنا و قلّة عددنا.(1)
بىشک در روزگارى که دنیا از ظلم، جور و بىعدالتى پر و همچون کشتى در دریاى پرتلاطم، دچار امواج سهمگین شده است، و هر لحظه به خطر نابودى نزدیکتر مىشود، و در معرض غرق شدن قرار دارد، جامعه بشرى منتظر است تا به دست منجى و مصلحى توانا به ساحل نجات برسد، و گرنه هستى و آفرینش انسان به مقصد نهایى و کمال خویش نخواهد رسید.
این اراده الهى است که روزى آن منجى حقیقى خواهد آمد، چرا که خداوند، خود فرمود: «و نرید ان نمن على الذین استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین»(2)
ما مىخواستیم بر مستضعفان زمین منت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روى زمین قرار دهیم.
روزى که صالحان، وارث زمین خواهند شد و آن را از چنگال طالحان و جباران رها خواهند ساخت. که فرمود: «و لقد کتبنا فى الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادى الصالحون»(3)
در «زبور» بعد از ذکر (تورات) نوشتیم: «بندگان شایستهام وارث (حکومت) زمین خواهند شد.
این مصلح واقعى و وارث حقیقى کسى نیست، جز مهدى موعود علیهالسلام که به عنوان «بقیة اللّه»، در پس پرده غیبت به سر مىبرد، تا روزى که مشیت خداوندى اقتضا کند، آن حضرت ظهور و زمین را سراسر پر از عدل و داد کند.
اصل ظهور آن منجى، قطعى است و بى شک صورت خواهد گرفت، اما سخن در این است که چه باید کرد تا این حرکت سرعت گرفته و ظهور تعجیل پذیرد؟ بهتر است پرسشهاى اساسى را این گونه مطرح کنیم که:
آیا به طور کلى راهى براى تعجیل وجود دارد؟
آیا ممکن است با زمینه سازى مناسب، به ظهور حضرت حجة علیهالسلام شتاب بخشید؟
آیا قرآن در این باره طرح و سخنى دارد؟
براى پاسخگویى به این پرسشها، این نوشتار را در دو بخش: دیدگاهها و نگاه قرآن مورد بررسى قرار مىدهیم.
در برابر پرسشهاى بالا، با توجه به دیدگاههاى مختلف پاسخهاى چندى وجود دارد که در زیر مورد بررسى قرار مىگیرد
ظهور حضرت حجت، مانند وقوع قیامت به اراده خداوند است و انسانها خواه دوست آن حضرت باشند یا دشمن، هیچ نقشى در آن ندارند؛ باید نظارهگر بود تا اراده الهى بدان تعلق بگیرد و ظهور محقق گردد.
با توجه به حدیث «امتلاء الارض» باید در اشاعه ظلم و گسترش جور گام برداشت تا پیمانه پر شده زمینه ظهور فراهم گردد.
انگیزه ظهور را باید در عوامل غیبت جست و جو کرد. باید علل غیبت را مورد توجه قرار داد و موانع را برطرف کرد تا زمینه ظهور مهیا شود.
باید به وظایفى که در زمان غیبت بر دوش ما گذاشته شده و از ما خواسته شده، عمل کنیم تا در ظهور و قیام حضرت حجت علیهالسلام شتاب لازم پدید آید.
دلیل طرفداران نظریه نخست، پارهاى از روایات است؛ از جمله روایت مفضل از امام صادق علیهالسلام که مىفرماید «... لانّه هو الساعة التى قال اللّه تعالى: یسئلونک عن الساعة ایان مرساها، قل: انما علمها عند ربّى لا یجلیها لو قتها الاّ هو»(4)(5)
برخى از روایات حتى بحث از مهدى( علیهالسلام ) را نیز ممنوع کرده و آن را ضلالت دانستهاند؛ چنان که در ذیل آیه: «و ما یدریک لعلّ السّاعة تکون قریبا»(6) و چه مىدانى شاید قیامت نزدیک باشد.
مىفرماید: یستعجل بها الذین لایؤمنون بها و الذین امنوا مشفقون منها و یعلمون انّها الحقّ الاّ الّذین یمارون فى الساعة لفى ظلال بعید.(7)
راوى مىگوید: پرسیدم معناى یمارون چیست؟ حضرت فرمود:
یقولون متى ولد؟ و من رأى؟ و این یکون؟ و متى یظهر، و کل ذلک استعجالاً لامر اللّه و شکا فى قضائه و دخولاً فى قدرته.(8)
در این روایت ضمن آن که ظهور حضرت حجت، را تأویل آیات قیامت دانسته و عجله در وقوع آن را ناشى از عدم ایمان تلقى کرده است، بحث و پرسش درباره آن حضرت از جمله زمان ظهور را مراء، و محاجّه، شک در قضا و دخالت در قدرت خدا مىداند.
در روایت دیگرى تصریح دارد به این که، امر ظهور قابل تعجیل نیست؛ چنان که در روایتى از امام صادق علیهالسلام چنین مىخوانیم:
«ان اللّه لا یستعجل لعجلة العباد، ان لهذا الامر غایة ینتهى الیها، فلو قد بلغوها لم یستقدموا ساعة و لا یستأخرو»
خداوند به خاطر شتاب بندگان عجله نمىکند. همانا براى این کار (ظهور مهدى(عج)) زمانى است که به آن منتهى مىشود. پس اگر (بندگان) آن (زمان) را طلب کنند، لحظهاى مقدم یا مؤخر نمىگردد.
بنابر این دیدگاه، انسان جز انتظار تکوینى هیچ نقشى ندارد. همانند کسى که مسافرى دارد و نمىداند کجاست، باید به حکم تکوین چشم به راه باشد تا وصل محقق شود؛ زیرا مطابق اراده و مشیت مطلق الهى، انسان در این زمینه مسلوب الاختیار است، و کارى از وى ساخته نیست. نه قادر است اراده خدا را تغییر دهد و نه مىتواند در برابر خواست خدا ارادهاى داشته باشد. تشبیه وجه انتفاع از حضرت در زمان غیبت به خورشید در پس ابرها، مىتواند مؤید این بینش باشد؛ چرا که بشر نمىتواند به سادگى ابرها را کنار زده و خورشید را نمایان سازد.
بدیهى است این دیدگاه، با همه وجهه توحیدى و معرفتى که دارد، توجیه عقلانى ندارد، و دست کم با اراده، اختیار، تشریع، تکلیف و اذن در دعا منافات دارد.
از سوى دیگر، مذمت استعجال و پرسش از حال آن حضرت، به کسانى اشاره دارد که در وجود حضرت تردید داشتند و با پرسشهاى پىدرپى در صدد ایجاد شبهه در اصل وجود مهدى علیهالسلام بودند و چه کسى مىتواند بپذیرد که روایات متعددى که در معرفى آن حضرت وارد شده، مراء و محاجه باشد؟
روایت امتلاء که مىفرماید:
«المهدى من ولدى تکون له غیبة اذا ظهر یملأ الارض قسطا و عدلاً کما ملئت جورا و ظلما»(9)
عدل مىشود؛ همان طور که پر از جور و ظلم شده است.
این روایت متواتر بین شیعه و سنى است و شکى در آن راه ندارد، اما نمىتواند توجیه کننده اشاعه ظلم، جور، فحشا، منکرات و گناهکارى باشد؛ چرا که این موضوع با روح قرآن کاملاً در تضاد است. و نه تنها با تشکیل حکومت اسلامى و اجراى حدود و احکام مخالف است، بلکه با آیات امر به معروف و نهى از منکر، تواصى، ارشاد و تبلیغ نیز ناسازگار مىباشد. چرا که خواست خداوند و قرآن دعوت به خیر، امر به معروف و نهى از منکر است؛ چنان که مىفرماید:
«و لتکن منکم امة یدعون الى الخیر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر»(10)
باید از میان شما، جمعى به نیکى، و امر به معروف و نهى از منکر دعوت کنند.
و پر کردن جامعه از ظلم و جور و گناه و فحشاء خواست شیطان و منافقان است، و این سخن قرآن است که مىفرماید:
«و من یتبع خطوات الشیطان فانه یأمر بالفحشاء و المنکر»(11)
هر کس پیرو گامهاى شیطان شود، (گمراهش مىسازد زیرا) او به فحشا و منکر فرمان مىدهد.
و نیز مىفرماید: «المنافقون و المنافقات بعضهم اولیاء بعض یأمرون بالمنکر و ینهون عن المعروف.»(12)
مردان منافق و زنان منافق، همه از یک گروهند. آنها امر به منکر، و نهى از معروف مىکنند.
بنابر این دیدگاه، باید بخش عظیمى از آیات قرآن و پیام آن را از کار انداخت و در مسیر مخالف آن عمل کرد تا پیمانه پر شود. در سایه شوم این نظریه همه انقلابهاى آزادى بخش، جنگها و حتى قیام ائمه علیهمالسلام محکوم و با بحران مشروعیت دچار مىشود؛ براى این که به جاى پر کردن پیمانه ظلم، امتلاى آن را به تأخیر مىاندازد.
تنها نکتهاى که در این باره مىتوان گفت: این است که حدیث امتلاء به ظهور علایم و نشانهها از جمله گسترش بىعدالتى، گناه و منکرات در آخر الزمان اشاره دارد و این هرگز به معناى جواز ارتکاب گناه نمىباشد.
این که باید علت یا علل غیبت را بر طرف کرد تا زمینه ظهور فراهم آید، ابتدا باید دید علت یا علل غیبت چیست و پس از آن گفت چه باید کرد؟
دربرخى از روایات، تعابیر زیر خود نمایى مىکند:
چنانکه در روایت رضوى( علیهالسلام ) مىخوانیم که «لئلا یکون فى عنقه لاحد بیعة اذا قام بالسیف».(13)
است که این غیبت خود زمینه تحقق آن ظهور است.
در روایت زراره از امام صادق( علیهالسلام ) مىخوانیم که فرمود:
«ان للغلام غیبة قبل قیامه، قلت و لم؟ قال: یخاف على نفسه الذبح»(14)
مىترسد.
و در روایت دیگرى مىفرماید: «ان للقائم غیبة قبل ظهوره، قلت [زراره] لم؟ قال یخاف القتل»(15)
براى قائم(عجل الله تعالی فرجه) قبل از قیامش غیبتى است. گفتم: چرا؟ فرمود: از کشته شدن مىترسد.
این عامل نیز همانند عامل قبل، در حقیقت باعث حفظ جان آن حضرت براى تحقق قیام و ظهور است؛ نه عامل اصلى غیبت، و نمىتوان با تأمین جان وى، زمینه ظهور و قیام را فراهم آورد.
اخبار متعددى دلالت دارد که از علل و عوامل غیبت، آزمایش الهى است؛ در روایتى، امام باقر علیهالسلام در پاسخ به جابر جعفى مىفرماید:
«هیهات، هیهات، لا یکون فرجنا حتى تغربلوا ثم تغربلوا ثم تغربلوا، حتى یذهب الکدر و یبقى الصفو».
هیهات! هیهات! فرج ما واقع نمىگردد تا این که غربال شوید، سپس غربال شوید، سپس غربال شوید تا ناصافى و آلودگى برود و صاف و خالص باقى بماند.
و در روایت دیگرى از امام ابوالحسن علیهالسلام مىخوانیم که فرمود:
«اما و اللّه لا یکون الذى تمدون الیه اعینکم حتى تمیزوا و تمحصوا، و حتى لا یبقى منکم الا الاندر. ثم تلا: ام حسبتم ان تترکوا و لما یعلم اللّه الذین جاهدوا منکم و یعلم الصابرین».(16)
تترکوا...».
هر چند عامل امتحان مىتواند، از علل غیبت، یا به تعبیر دیگر حکمت آن، به شمار آید، اما این امر به دست مردم نیست تا مسیر آن را عوض کنند؛ آن هم آزمونى که ضرورتا مىبایست وسیله جدا کردن سره از ناسره، و کدر از مصفا باشد. غربال کردنى که با آن، تعدادى اندک از صف اکثریت ناباب جدا شوند.
در برخى از توقیعات شریفه به این مسأله اشاره شده است که، بىوفایى مردم و گناهان آنان زمینهساز غیبت حضرت حجت شده است. چنان که مىفرماید:
«و لو ان اشیاعنا وفقهم اللّه على اجتماع من القلوب فى الوفاء بالعهد علیهم، لما تأخر عنهم الیمن بلقائنا و لتعجلت لهم السعادة بمشاهدتنا، على حق المعرفة و صدقها منهم بنا فما یحبسنا عنهم الا ما یتصل بنا مما نکرهه و لا نؤثره منهم».(17)
مضمون این توقیع این است که بىوفایى شیعیان نسبت به عهد و پیمان با آن حضرت موجب طولانىتر شدن غیبت و حرمان از وصال شده است. این توقیع در حقیقت بیانگر چند نکته اساسى است:
1 ـ دورى از حضرت ثمره کارهاى ناپسند دوستان و شیعیان است؛ «فما یحبسنا عنهم الا ما یتصل بنا مما نکرهه».
2 ـ طولانى شدن غیبت نتیجه عدم همدلى شیعیان است؛
«و لو ان اشیاعنا و فقهم اللّه على اجتماع من القلوب فى الوفاء بالعهد علیهم، لما تأخر عنهم الیمن بلقائنا»
اگر خداوند به شیعیان (و پیروان) ما توفیق همدلى در وفاى به عهد مىداد، مبارکى دیدار ما براى ایشان به تأخیر نمىافتاد.
3 ـ همدلى شیعیان در وفاى به عهد [آن حضرت] مىتواند عاملى براى تعجیل در ظهور باشد؛ «لتعجلت لهم السعادة بمشاهدتنا». در سعادت دیدار ما شتاب مىشد.
بعضى از روایاتها بیانگر این نکتهاند که امامان معصوم از علت اصلى غیبت آگاهند، اما مأمور به بیان آن نیستند؛ لذا سربسته و به طور اجمال حکمتهایى از آن را بیان کردهاند؛ دلیل این ادّعا روایت عبداللّه بن فضل هاشمى از امام صادق( علیهالسلام ) است که به وى فرمود:
«ان لصاحب الامر غیبة لا بد منها، یرتاب فیها کل مبطل، فقلت له: و لم جعلت فداک؟ قال لامر لم یؤذن لنا فى کشفه لکم، قلت: فما وجه الحکمة فى غیبة؟ فقال: وجه الحکمة فى غیبة وجه الحکمة غیبات من تقدمه من حجج اللّه تعالى ذکره، ان وجه الحکمة فى ذلک لا ینکشف الا بعد ظهوره، کما لا ینکشف وجه الحکمة لمّا أتاه الخضر( علیهالسلام ) من خرق السفینة، و قتل الغلام و اقامة الجدار، لموسى( علیهالسلام ) الا وقت افتراقها».(18)
هنگام جدایى آنها.
بر اساس این روایت، و به خصوص تشبیه غیبت آن حضرت با خضر و کارهایش در مصاحبت حضرت موسى( علیهالسلام ) صورت گرفته است، غیبت حضرت حجت( علیهالسلام ) به عنوان یک واقعیت داراى تأویل معرفى گردیده است که پس از ظهور، توسط خود آن حضرت روشن خواهد شد.
از آن چه گذشت، به خوبى روشن شد، که علل شناخته شده و علل ناشناخته یاد شده، هیچ کدام قابل تغییر نیست تا بتوان به وسیله آن، زمینه ظهور را ایجاد و یا دگرگون نمود.
آرى تنها بىتوجهى و بىوفایى شیعیان، قابل تغییر است که آن را هم مىتوان در قالب وظیفه دعا و انتظار فرج که ـ پس از این در دیدگاه چهارم بدان خواهیم پرداخت ـ درمان و در ایجاد زمینه ظهور گامى برداشت.
احادیث و اخبار رسیده از ان حکایت دارد که همان گونه که مردم در عصر حضور دیگر ائمه نسبت به امام حاضر وظایفى بر عهده داشته و ادا مىکردند، در عصر غیبت نیز، افزون بر تکالیف عمومى، در خصوص مسأله غیبت وظایفى بر دوش دارند و باید ضمن وصول به اجرا و ثواب گامهایى نیز در زمینه ظهور بردارند.
با توجه به مجموع روایات، وظایف زیر استنباط مىشود:
الف: صبر
در روایتى امام رضا علیهالسلام مىفرماید: ما احسن الصبر و انتظار الفرج، اما سمعت قول الله تعالى «فارتقبوا انى معکم رقیب».(19) و قوله عزوجل: «فانتظروا انى معکم من المنتظرین،(20) فعلیکم بالصبر، فانه انما یجیىء الفرج على الیأس و قد کان الذین من قبلکم اصبر منکم».(21)انتظارم». همانا فرج پس از ناامیدى مىآید و کسانى که قبل از شما بودند صبورتر از شما بودند.
تعبیر «علیکم بالصبر» صراحت دارد، در این که وظیفه شیعیان در عصر غیبت، صبر بر فراق است.
ب: انتظار
هر چند از روایت بالا وظیفه انتظار نیز به خوبى معلوم مىشود، ولى درباره انتظار باید گفت: پیامبر و ائمه اطهار با تأکید بسیار بر این امر پاى فشردهاند؛ در روایتى از پیامبر صلىاللهعلیهوآله مىخوانیم که فرمود: «افضل اعمال امتى انتظار الفرج».(22) برترین اعمال امت من انتظار فرج است. على علیهالسلام در پاسخ کسى که از وى پرسید: «اى الاعمال احب الى اللّه عزوجل؟» فرمود: «انتظار الفرج».(23) کدام عمل نزد خداوند محبوبتر است. فرمود: انتظار فرج. در روایت دیگرى امام صادق علیهالسلام مىفرماید:«اقرب ما یکون العبد الى اللّه عزوجل و ارضى ما یکون عنه اذا افتقدوا حجة اللّه فلم یظهر لهم و حجب عنهم فلم یعلموا بمکانه... فعندها فلیتوقعوا الفرج صباحا و مساءً».(24)
شام منتظر فرج او باشند.
پر واضح است که انتظار بر دو قسم است:
انتظار تکوینى
انتظار تشریعى
در انتظار تکوینى، منتظر بودن بیشتر به شکل منفى و همراه با سستى صورت مىگیرد، اما انتظار تشریعى، پویا و همراه با علم و عمل است. مؤید این سخن، کلام امام سجّاد( علیهالسلام ) است که مىفرماید:
«المنتظرون لظهوره افضل اهل کل زمان، لان اللّه تعالى ذکره، اعطاهم من العقول و الافهام و المعرفة ما صارت به الغیبة عند هم بمنزلة المشاهدة، و جعلهم فى ذلک الزمان بمنزلة المجاهدین بین یدى رسول اللّه صلىاللهعلیهوآله بالسیف، اولئک المخصلون حقا، و شیعتنا صدقا، و الدعاة الى دین اللّه سرا و جهرا».(25)
راستین و دعوت کنندگان به دین خدا در پنهان و آشکارند.
منتظر واقعى در بعد علمى، آن چنان معرفتى دارد که غیبت براى او همانند مشاهده است؛ یعنى در شناخت امام زمان خود، شک و تردید ندارد و در بعد عملى آشکارا و نهان به دعوت و تبلیغ مشغول است.
اگر منتظر منفى دست بر دست مىگذارد و به بهانه این که کارى از ما ساخته نیست و کارى براى زمینه سازى ظهور نمىکند، منتظر مثبت شب و روز بر علم و معرفت و عمل خود مىافزاید، خود را آماده ظهور مىنماید، و تلاش دارد تا خود را از سنخ منتظر کند.
چکیده سخن آن که در انتظار مثبت ایمان به غیب، گرایش به عدالت، تنفر از ظلم، اعتراف به حق و دعوت به خیر و صلاح نهفته است.
ج: دعا
در برخى روایات عمدهترین وظیفه عصر غیبت را دعا دانستهاند؛ از جمله در توقیع اسحاق بن یعقوب که به وسیله محمد بن عثمان دریافت شده است، فرمود: «و اکثروا الدعاء بتعجیل الفرج، فان ذلک فرجکم».(26)این دعا شرایطى دارد، که پس از این بدان خواهیم پرداخت.
د: انقطاع
در روایتى از امام صادق علیهالسلام مىخوانیم که فرمود: «ان هذا الامر لایأتیکم الا بعد ایاس... همانا این امر (ظهور مهدى (عجل الله تعالی فرجه) نمىآید شما را مگر پس از ناامیدى».(27) و در روایت دیگرى از امام رضا علیهالسلام مىفرماید «فانه انما یجیىء الفرج على الیأس و قد کان الذین من قبلکم اصبر منکم».(28) همانا فرج پس از ناامیدى مىآید و کسانى که پیش از شما بودند صابرتر از شما بودند.این بدان معنا است که تا بشریت چشم امید به قدرتهاى غیرالهى داشته باشد، عطش عدالت مهدوى در او وجود ندارد و آن گونه که بایسته و شایسته است، مهدىجو و مهدىخواه نخواهد بود.
با توجه به آن چه گذشت، مىتوان گفت: دیدگاه چهارم بیش از بقیه نظریهها قابل پذیرش است؛ لذا آن را در بخش دوم مورد بررسى بیشتر قرار مىدهیم.
در این بخش از نوشتار، دوباره پرسش را این گونه مطرح مىکنیم که آیا در خصوص زمینهسازى براى ظهور، دلیلى وجود دارد؟
در پاسخ مىتوان گفت: برخى از روایات به طور کلى بر این مطلب دلالت دارند؛ از جمله روایتى که طبرانى و ابن ماجه از پیامبر صلىاللهعلیهوآله نقل مىکنند که فرمود: «یخرج ناس من المشرق فیوطئون للمهدى سلطانه».(29) مردمى از مشرق خروج مىکنند و زمینه حکومت مهدى (عج) را آماده مىسازند. و در روایت دیگرى از امام صادق علیهالسلام مىخوانیم که درباره طولانى شدن عذاب بنىاسرائیل مىفرماید:
«فلما طال على بنى اسرائیل العذاب ضجوا و بکوا الى اللّه اربعین صباحا فاوحى اللّه الى موسى و هارون یخلصهم من فرعون فحطّ عنهم سبعین و مأة سنة، قال [الراوى[ فقال ابوعبداللّه هکذا انتم لو فعلتم لفرج اللّه عنا، فاما اذ لم تکونوا فان الامر ینتهى الى منتهاه».(30) این روایت به صراحت بیان مىکند که اگر درست اقدام شود، مىتوان طول غیبت را کاهش داد.
از نظر عقلایى نیز مىتوان گفت: تشکیل حکومت جهانى با آن عظمت و شکوه، به صورت دفعى هر چند محال نیست، اما دلیل عقلى یا نقلى معتبر بر چنین وقوعى نداریم. هر چند ممکن است خود ظهور به دلیل عدم توقیت، به طور «بغتة» و ناگهانى صورت گیرد، اما قطعا نمىتوان گفت بدون هیچ زمینهاى انجام مىشود.
شهید مطهرى مىنویسد: بعضى از علماى شیعه که به برخى از دولتهاى شیعى معاصر خود حسن ظن داشتهاند، احتمال دادهاند که دولت حقّى که تا قیام مهدى موعود ادامه خواهد یافت، همان سلسله مورد نظر باشد.(31)
اجراى عدالت، پیاده کردن احکام الهى و جلوگیرى از فحشا محکوم دادگاه او و طعمه شمشیر وى باشد؟
آیت اللّه مکارم شیرازى نیز، درباره آمادگىهاى لازم براى حکومت جهانى مىنویسد: براى این که دنیا چنان حکومتى را پذیرا باشد، چند نوع آمادگى لازم است:
1 ـ آمادگى فکرى و فرهنگى: یعنى سطح افکار مردم جهان آن چنان بالا رود که بدانند مثلاً مسأله «نژاد» یا «مناطق مختلف جغرافیایى» مسأله قابل توجهى در زندگى بشر نیست و تقاوت رنگها و زبانها و سرزمینها نمىتواند بشر را از هم جدا سازد...
2 ـ آمادگى اجتماعى: مردم جهان باید از ظلم و ستم و نظامات موجود خسته شوند، تلخى این زندگى مادى و یک بعدى را احساس کنند و حتى از این که ادامه این راه یک بعدى ممکن است در آینده مشکلات کنونى را حل کند، مأیوس گردند.
3 ـ آمادگىهاى تکنولوژى و ارتباطى: بر خلاف آن چه بعضى مىپندارند که رسیدن به مرحله تکامل اجتماعى و رسیدن به جهانى آکنده از صلح و عدالت، تنها با نابودى تکنولوژى جدید امکانپذیر است، وجود این صنایع پیشرفته نه تنها مزاحم یک حکومت عادلانه جهانى نخواهد بود، بلکه شاید بدون آن وصول به چنین هدفى محال باشد... سپس مىافزاید معجزه، استثنایى است منطقى در نظام جارى طبیعت، براى اثبات حقانیت یک آیین آسمانى؛ نه براى اداره همیشگى نظام جامعه.(32)
این در درجه اول نیاز به بالا بردن سطح اندیشه و آگاهى و آمادگى روحى و فکرى براى پیاده کردن آن برنامه عظیم نیاز دارد... .
منتظر واقعى براى چنان برنامه مهمى نمىتواند نقش تماشاچى را داشته باشد...(33)
مؤید این سخن، ادعیه عهد است که در آن گفته مىشود:
«اللهم انى اجدد فى صبیحة یومى هذا و ما عشت من ایامى عهدا و عقدا و بیعة له فى عنقى، لا احول عنها، و لا ازول ابدا».(34)
از آن برنمىگردم و آن را از بین نمىبرم.
اگر از یک سو آمادگى، شرط حضور و ظهور باشد و از سوى دیگر، این آمادگى به دست خود انسان صورت گیرد، طبیعى است که انسان مىتواند در تعجیل ظهور نقش داشته باشد.
در این جا آیاتى از قرآن کریم را که به نوعى مىتواند بر مسأله زمینهسازى ظهور مصلح موعود دلالت کند، یادآور مىشویم. باید توجه داشت، آیاتى که بر این امر دلالت دارد، بر دو گونه است:
الف: آیات عموم
منظور از آیات عموم آیاتى است که به طور کلى و عمومى بر زمینهسازى ظهور مهدى (عج) دلالت مىکند. مثل آیات دعا؛ از جمله آیه«ادعونى استجب لکم»(35) مرا بخوانید تا (دعاى) شما را بپذیرم. و آیه «و اذا سألک عبادى عنى فانى قریب اجیب دعوة الداع اذ دعان».(36)
کننده را به هنگامى که مرا مىخواند پاسخ مىگویم.
با توجه به این که از یک سو خداوند سبحان اجابت دعا را تضمین کرد و از سوى دیگر پیشوایان دین علیهمالسلام به دعاى تعجیل سفارش کردهاند، شکى نیست که دعا از مهمترین عوامل زمینهساز، براى ظهور است.
چنان که پیش از این نیز گفته شد: به ما سفارش شده است که براى تعجیل در فرج حضرت حجت، زیاد دعا کنیم؛ «و اکثروا الدعاء بتعجیل الفرج، فان ذلک فرجکم» براى تعجیل فرج زیاد دعا کنید که فرج شما در آن است.
نکته جالب توجه در این روایت، این است که فرج امام زمان (عج) فرج ما دانسته شده است و دعا براى فرج آن حضرت در واقع دعا براى فرج و رفع گرفتارى خود ما است. به تعبیر دیگر مشارالیه ذلک، الفرج است یعنى فرج حضرت، فرج شما هم هست. برگشت اسم اشاره به قریب نیز موافق این انتخاب است. گرچه بازگشت به آثار دعا نیز چندان بى وجه نیست یعنى فرج شما در گرو آثار دعا بر فرج است.
در بسیارى از آثار رسیده از ائمه معصومین علیهمالسلام دعاى تعجیل فرج آمده که خود بیانگر آمادهسازى براى ظهور منجى است چرا که دعا افزون بر این که یارى و کمک خواستن از خداوند قادر و توانا است، موجب آمادگى فکرى و قلبى شده نوعى توجه به وظایف و عهد و پیمان را به دنبال دارد. از جمله:
«فاظهر اللهم ولیک... حتى لایظفر بشیىء من الباطل الا مزقه و یحق الحق و یحققه،...»(37)
محقق گرداند.
و در صلوات بر آن حضرت چنین آمده است که
«اللهم صل علیه و قرب بعده و انجز وعده و اوف عهده واکشف عن بأسه حجاب الغیبة...»
خدایا درود بر او فرست. و دورىاش را نزدیک گردان و وعدهاش را حتمى ساز و عهدش را وفا کن و از گرفتاریش حجاب غیبت را بر طرف فرما.
و در دعاى معروف «اللهم عرفنى نفسک»، بعد از بیان شکوائیه به خاطر فقدان نبى و ولى، مشکلات دوران، فزونى دشمن و کمى دوستان، چنین آمده است:
«اللهم فافرج ذلک بفتح منک تعجله»
خدایا فرج آن را با گشایشى شتابان برسان.
و نیز آمده است که:
«اللهم انا نسألک ان تأذن لولیک فى اظهار عدلک فى عبادک...»(38)
خدایا، از تو درخواست مىکنیم که به ولىّ خودت اذن دهى تا عدلت را در میان بندگانت آشکار سازد.
نکته دیگرى که در این جا مطرح است این که، دعا براى تعجیل در فرج و ظهور، باید با کیفیت ویژه باشد. به دیگر سخن، باید همراه با ندبه، استغاثه(39) و صدا زدن باشد. مؤید این سخن زیارت حضرت حجت بن الحسن علیهالسلام است که نام دعاى ندبه به خود گرفته است که فرازى از آن دعاى شریف عبارت است از:
«این بقیة الله التى لاتخلوا من العترة الطاهرة، این المعد لقطع دابر الظلمة، این المنتظر لاقامة الامت و العوج، این المرتجى لازالة الجور والعدوان، این المدخر لتجدید الفرائض و السنن، این المتخیر لاعادة الملة و الشریعة، این المؤمل لاحیاء الکتاب و حدوده، این محیى معالم الدین و اهله، این قاصم شوکة المعتدین، این هادم ابنیة الشرک و النفاق، این مبید اهل الفسوق و العصیان و الطغیان، این حاصد فروع الغى و الشقاق، این طامس آثار الزیغ و الاهواء، این قاطع حبائل الکذب و الافتراء، این مبید العتاة و المردة، این مستأصل اهل العناد و التضلیل و الالحاد، این معز الاولیاء و مذل الاعداء...»(40)
کجاست عزتبخش دوستان و خوارکننده دشمنان....
در این زیارت بر خلاف دیگر زیارتها، سخن از کارهاى انجام شده نیست، بلکه این دعا به آرمانها و اهداف آینده نظر دارد که ضمن صدا زدن براى آمدن آن حضرت، اهداف ظهور و قیام نیز روشن مىکند. در این زیارت به نحوى راز و نیاز مىکند که گویا گمشدهاى دارد و در پى او ناله و ندبه مىکند و دعوتش مىکند که هر کجا هستى، بیا.
نکته بسیار مهمى که در این جا وجود دارد، این است که این ناله و ندبه به صورت فردى چندان کارساز نیست، بلکه مىبایست همگانى باشد که ما از آن به استغاثه عمومى تعبیر مىکنیم و در ذیل آیه نصر بدان خواهیم پرداخت.
ب: آیات خصوص
منظور از آیات خصوص، آیاتى است که با مسأله زمینهسازى ظهور مهدى (عج) قابل انطباق است. که عبارتند از:«و قالوا آمنا به و انى لهم التناوش من مکان بعید».(41)
و مىگویند: «به حق ایمان آوردیم.» ولى چگونه مىتوانند از فاصله دور به آن دسترسى پیدا کنند.
این آیه دسترسى به ایمان [از جمله مهدى] از مکان دوردست را ناممکن مىداند.
طبرسى در مجمع البیان پس از تفسیر آیه مىنویسد: این مربوط به جنگ بیداء [خروج سفیانى در آستانه قیام مهدى علیهالسلام ] و خسف آن است؛ بدین بیان که، سپاه سفیانى به هنگام رویایى با سپاه مهدى علیهالسلام مىگویند: «آمنا به»، اما خداوند مىفرماید: «انى لهم التناوش من مکان بعید». چگونه ممکن است این ایمانى که زمان آن منقضى شده است، به حال آنان نفعى داشته باشد.(42)
خلاصى خود قرار دادند و ایمان اضطرارى که از روى خوف و وحشت باشد، ارزشى نخواهد داشت.
در مجموع مىتوان از این آیه استفاده کرد که اگر ایمان به مهدى علیهالسلام واقعى [از جاى نزدیک و قرب ولایى [باشد، مىتواند عاملى براى دسترسى به آن حضرت باشد. اما چنان چه ایمانى باشد، ظاهرى و [از مکان بعید، و دور از محبت و ولایت] اثرى نخواهد بخشید.
«ان الله لا یغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم»(43)
علامه طباطبایى مىنویسد: بین نعمتهاى الهى که به انسان داده شده است و بین حالات نفسانى انسان تلازم برقرار است. اگر انسان بر مبناى فطرت گام برداشت و ایمان و عمل صالح را کسب نمود، نعمت دنیا و آخرت در پى خواهد داشت، اما اگر خودشان احوال خود را تغییر دهند، خداى سبحان نیز نعمتها را دگرگون مىسازد.
ممکن است از آیه استفاده عموم نمود و گفت: بین حالات نفسانى انسان و بین اوضاع خارجى نیز تلازم وجود دارد؛ خواه نسبت به امور خیر باشد یا شر. بدین معنا که اگر جامعهاى بر ایمان و اطاعت و شکر نعمت بودند، نعمتهاى ظاهرى و باطنى به آنها روى مىآورد و تا زمانى که حال خود را تغییر ندادهاند باقى است، ولى زمانى که وضع خود را دگرگون ساخته و فکر و فسق را برگزیدند، نعمت از آنان بازپس گرفته مىشود.(44)
اصلاحى در جامعه، مىتواند، نویدى بر اسباغ نعمت الهى ظهور و حضور باشد.
«و لو ان اهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض».(45)
این آیه بیانگر این است که اگر افراد جامعه، خود را از رذایل اخلاقى، فکرى و عملى پاک سازند و با ایمان آوردن به مبدأ، معاد، و دیگر امور، تقواى الهى پیشه کنند، همه درهاى رحمت و برکت خداوند به روى آنان گشوده خواهد شد. شکى نیست که ظهور حضرت نیز یکى از مصادیق برکت است.
البته این مسئله مستلزم ایمان جمعى و نوعىِ جامعه است و رسیدن به این درجه از ایمان هر چند در جوامع بزرگ و آلوده به کفر تا حدود زیادى محال مىنماید، اما در جوامع ایمانى و براى کسانى که ادعاى محبت و ولایت دارند، کارى ممکن و لازم است.
«حتى اذا استیأس الرسل و ظنوا انهم قد کذبوا جائهم نصرنا».(46)
در روایات نیز به مسأله یأس اشارت شده است:
«ان هذا الامر لا یأتیکم الا بعد ایاس...».(47)
این امر (ظهور) نمىآید شما را مگر پس از ناامیدى.
با این تفاوت که مفاد آیه، بیانگر یأس انبیا از گرویدن مردم، به دلیل تکذیب آنان است و مضمون روایت ناامیدى مردم از سامانپذیرى امور حکایت دارد، ولى هر دو سوى قضیه، به یک امر بازمىگردد و آن هم مهیا شدن نصرت الهى براى مؤمنان و نابودى دشمنان است. اگر در داستان انبیاى غضب و عذاب الهى براى یارى مؤمنان است، ارمغان ظهور مهدى علیهالسلام ، نیز پیروزى مؤمنان بر جباران و ستمکاران و عاصیان است.
«ام حسبتم ان تدخلوا الجنّة و لما یأتِکم مثل الذین خلوا من قبلکم مستهم البأساء و الضراء و زلزلوا حتى یقول الرسول و الذین آمنوا متى نصر اللّه الا ان نصر اللّه قریب».(48)
ایمان آورده بودند، گفتند: پس یارى خدا کى خواهد آمد؟ آگاه باشید یارى خدا نزدیک است.
این آیه ضمن این که مىفهماند، بهشت و از جمله بهشت حکومت مهدوى را به راحتى نمىدهند، بلکه آمیخته با مشکلات و نارسایىهاى بیرونى چون فقر و ناامنى و کمبودهاى درونى چون بیمارى و امثال اینها است، بیانگر این حقیقت است که دستیابى به رفاه، آسایش، امنیت و پیروزى، در گرو خواست عمومى است. تا بدانجا که پیامبر یک امّت نیز مىباید در پس یک سلسله حوادث آزار دهنده و به قول قرآن زلزلهاى دهشتزا و اضطراب آفرین، به همراه امتش دست به تضرع و دعا بردارد و از خدا تقاضاى نصر نماید.
این یک استغاثه عمومى است که در موارد بسیار سخت لازم مىباشد و همان گونه که پیش از این نیز یادآور شدیم، امام صادق علیهالسلام پس از نقل انتظار بنىاسرائیل از موسى علیهالسلام فرمود:
«هکذا انتم لو فعلتم لفرج اللّه عنا، فاما اذ لم تکونوا فان الامر ینتهى الى منتهاه».
همچنین شما اگر چنین کنید، خداوند فرج ما را مىرساند و اگر مانند آنان نباشید، امر (فرج) به زمان معین خود موکول مىشود.(49)
و منجى است.
از آن چه گذشت، چنین استفاده مىشود که عمدهترین وظیفه هواخواهان براى زمینهسازى امر ظهور و تعجیل در فرج عبارت است از:
1 ـ دعا با شرائط ویژه؛ «و اکثروا الدعاء بتعجیل الفرج، فان ذلک فرجکم»
2 ـ ایمان و تقوا؛ «و لو ان اهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض»
3 ـ دورى از گناه؛ «فما یحبسنا عنهم الا ما یتصل بنا مما نکرهه»
4 ـ تقرب؛ «و قالوا آمنا به و انى لهم التناوش من مکان بعید»
5 ـ نومیدى؛ «ان هذا الامر لایأتیکم الا بعد ایاس»، و «فانه انما یجیىء الفرج على الیأس و قد کان الذین من قبلکم صباحا و مساءً».
6 ـ انتظار واقعى؛ «اذا افتقدوا حجةاللّه فلم یظهر لهم وحجب عنهم فلم یعلموا بمکانه فعندها فلیتوقعوا الفرج صباحا و مساءً».
7 ـ دعوت به دین خدا؛ «المنتظرون لظهوره... اولئک المخلصون حقا و شیعتنا صدقا و الدعاة الى دین اللّه سرا و جهرا»
8 ـ همدل شدن دوستان؛ «و لو ان اشیاعنا و فقهم اللّه على اجتماع من القلوب فى الوفاء بالعهد علیهم، لما تأخر عنهم الیمن بلقائنا و لتعجلت لهم السعادة بمشاهدتنا»
9 ـ سازماندهى و آماده شدن
10 ـ تشکیل حکومت تمهیدى
پی نوشت ها:
1. بحارالانوار، ج 53، ص 189.
2. قصص / 5.
3. انبیاء / 105.
4. اعراف/ 187.
5. رک: بحار الانوار، ج 53، ص 2.
6. احزاب / 63.
7. شورى / 18.
8. رک: بحار الانوار، ج 53، ص 2.
9. رک: البرهان فى علامات آخرالزمان، ص 78؛ منتخب الاثر، ص 310؛ ینابیع المودة، ج 3، ص 115.
10. آل عمران / 104.
11. نور / 21.
12. توبه / 67.
13. رک: صافى گلپایگانى، لطف اللّه، منتخب الاثر، ص 334.
14. رک: بحارالانوار، ج 52، ص 97.
15. رک: بحارالانوار، ج 52، ص 98.
16. رک: بحارالانوار، ج 52، ص 113.
17. رک: بحارالانوار، ج 53، ص 177، و الزام الناصب، ج 2، ص 467.
18. رک: بحارالانوار، ج 52، ص 91، و ج 52 ص 113.
19. هود / 93.
20. ر.ک: بحارالانوار، ج 52، ص 129؛ اعراف / 71.
21. رک: بحارالانوار، ج 52، ص 129.
22. رک: بحارالانوار، ج 52، ص 122.
23. رک: بحارالانوار، ج 52، ص 122.
24. رک: بحارالانوار، ج 52، ص 95.
25. رک: بحارالانوار، ج 52، ص 122، و یوم الاخلاص، ص 203.
26. رک: بحارالانوار، ج 52، ص 92، و حایرى یزدى (بارحینى)، الزام الناصب، ج 1، ص 428.
27. رک: بحارالانوار، ج 52، ص 111.
28. رک: بحارالانوار، ج 52، ص 129 و 110.
29. رک: البرهان فى علامات مهدى آخرالزمان، ص 147.
30. رک: بحارالانوار، ج 52، ص 131.
31. ر.ک: مطهرى، مرتضى، قیام و انقلاب مهدى، ص 68.
32. رک: مکارم شیرازى، ناصر، حکومت جهانى مهدى علیهالسلام ص 80 تا 83.
33. رک: مکارم شیرازى، ناصر، حکومت جهانى مهدى علیهالسلام ، ص 100.
34. رک: بحارالانوار، ج 53، ص 96.
35. غافر / 60.
36. بقره / 186.
37. رک: بحارالانوار، ج 53، ص 96.
38. رک: بحارالانوار، ج 53، ص 189.
39. ندب و ندبه به معناى دعوت، و غوث اغاثه به معناى یارى خواستن است. رک: المصباح المنیر، ندب و غوث.
40. رک: بحارالانوار، ج 102، ص 107.
41. سباء / 52.
42. رک: طبرسى، فضل بن الحسن، مجمع البیان، ج 4، 398، تفسیر صافى، ج 4، 227.
43. رعد / 11.
44. رک: طباطبایى، محمد حسین، تفسیر المیزان، ج 11، ص 213 ـ 314.
45. اعراف / 96.
46. یوسف / 110.
47. ر.ک: بحارالانوار، ج 52، ص 111.
48. بقره / 214.
49. ر.ک، بحارالانوار، ج 52، ص 131.
معرفی سایت مرتبط با این مقاله
تصاویر زیبا و مرتبط با این مقاله
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}