آیا در عدّهی وفات آیهای نسخ شده است؟
تذکر: نزدیک به ربع قرن پیش در شهرستان تبریز کتابی، به نام «تفسیر آیات مشکله قرآن» به قلم آقای «یوسف شعار» منتشر شد. مؤلف آن کتاب بدون ملاحظه اصول و قواعد تفسیر، به توضیح یک رشته آیات پرداخت و در نتیجه دچار لغزشهایی نابخشودنی گردید. این سلسله مقالات نقد نظرات مؤلف مذکور است.
(وَالَّذِینَ یُتَوَفَّوْنَ مِنكُمْ وَیَذَرُونَ أَزْوَاجاً یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَعَشْراً فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْكُمْ فِیَما فَعَلْنَ فِی أَنْفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ)(سورهی بقره، آیه 234).
«کسانی از شما که میمیرند و همسرانی به جا میگذارند، زنان آنها چهارده ماه و ده روز، عده نگاه دارند و هر موقع عده آنان پایان پذیرفت، آنچه درباره خویش شایسته است انجام دهند، بر شما اشکالی نیست خدا از کارهای شما آگاه است».
آیه بیانگر وظیفه زنان شوهر مرده است، و عمل تمام فقهاء بر این آیه است و همگی میگویند که عده وفات شوهر، چهارماه و ده روز است ولی آیه دیگری که آن هم متعرض حکم همین موضوع است، دستور میدهد که شوهران وصیت کنند که زنان آنها پس از مرگ آنها، یک سال در خانه بمانند و وارث آنان نفقه آنها را نیز بپردازند اینک آیه:
(وَالَّذِینَ یُتَوَفَّوْنَ مِنكُمْ وَیَذَرُونَ أَزْوَاجاً وَصِیَّةً (1) لاَِزْوَاجِهِمْ مَتَاعاً إِلَى الْحَوْلِ غَیْرَ إِخْرَاجٍ فَإِنْ خَرَجْنَ فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْكُمْ فِی مَا فَعَلْنَ فِی أَنْفُسِهِنَّ مِنْ مَعْرُوفٍ وَاللّهُ عَزِیزٌ حَكِیمٌ)
(بقره، آیهی 240).
«کسانی از شما که میمیرند و همسرانی میگذارند در این باره به همسران خود وصیت کنند که نفقه آنها تا یک سال بدون این که از خانه خارج شوند، پرداخته شود و هرگاه آنان بیرون رفتند، و درباره خویش کاری که شایسته است انجام دادند بر شما گناهی نیست».
جای شک نیست که ظاهر این آیه جز این نیست که شوهران «وصیَّت» کنند تا زنان آنها در خانه آنها بمانند و تا پایان سال نفقه آنها داده شود و در واقع متعلق وصیت این است که زنان یک سال تمام حق سکنی و نفقه از مال شوهر داشته باشند و هرگز به طور صریح، آیه ناظر به عده زنان نیست (2).
مع الوصف مفسران اعم از سنی و شیعه، این آیه را حمل بر عده وفات نموده و معتقدند که از این آیه، به کمک قرائنی که بعداً گفته خواهد شد، دو چیز استفاده میشود:
اول: مقصود از توقف یک ساله زنان در خانه شوهران، همان عده وفات آنها بوده است.
دوم: حق سکنی و نفقه یک ساله، تمام ارثیه او بوده است، و لذا میگویند این آیه هم به وسیله آیه ارث که برای زنان به اختلاف حالات (یک هشتم و یا یک چهارم) معین میکند و هم با آیه عده وفات که آن را چهار ماه و ده روز تعیین مینماید، نسخ شده است.
چرا آیه بر عده وفات حمل شده است؟
با این که گفتیم از ظاهر آیه جز یک وصیت، چیزی استفاده نمیشود ولی علت اینکه مفسران از آیه حکم عده وفات را نیز فهمیدهاند این است که روایات و تاریخ حاکی است که در دوران جاهلیت عده زن یک سال، و ارثیه او، همان نفقه و سکنای یک ساله او بوده است و زن سر یک سال، با دو نیم کردن فضله حیوانی و پشت سرانداختن آن از عده بیرون میآمد.شما میتوانید برای تحصیل خصوصیات عده وفات در جاهلیت به صحیح «بخاری» و «مسلم» مراجعه فرمائید، و مؤلف «المنار» در جلد دوم ص 441 عین عبارات آنها را نقل میکند و میگوید:
حکم عده وفات در اسلام در چهار ماه و ده روز مستقر گردید، و در همین حال زنی خدمت رسول گرامی رسید و اذن طلبید که پیش از مدت مزبور، سرمه به چشم بکشد، رسول گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) با لحن تند فرمود:
«لا لا اِنَّما هِیَ اَرْبَعَةُ اَشْهُرٍ وَ عَشْراً وَ قَدْ کانَتْ اِحدا کُنَّ فِی الْجاهِلِیَّةِ تَرْمِی الْبَعْرَةَ عَلی رَأسِ الْحَوْلِ».
فرمود: نه، نه، چه عجله دارید؟ باید چهار ماه و ده روز صبر کنید، در صورتی که هر یک از شما در زمان جاهلیت سر یک سال پشگل حیوانی را پشت سرمیانداخت (و به وسیله آن از عده بیرون میآمد).
هرگاه کسی بخواهد مقدار عده زنان را در جاهلیت از طریق پیشوایان شیعه آگاه گردد، به کتاب کافی (3) و تفسیر برهان (4) مراجعه فرماید، و ما فقط به ترجمه یک روایت میپردازیم:
زنی از زنان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به حضرتش عرض کرد که شوهر فلانی فوت کرده ولی از خانه بیرون میآید، رسول گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: (5)
وای بر شما پیش از آن که من مبعوث بشوم، هنگامی که شوهر زنی فوت میکرد، میگفت: تا یک سال شانه نخواهم زد، و سرمه نخواهم کشید، و... و من شما را فقط به چهار ماه و ده روز دستور دادهام - معالوصف - طاقت نمیآورید؟
بررسی روایات و متون تاریخ، ما را به دو مطلب هدایت میکند:
دقت در حوادث دوران جاهلیت آن هم پیرامون زنان شوهر مرده ما را به دو مطلب رهبری میکند:1- در دوران جاهلیت مردان وصیت میکردند که زنان آنان یک سال در خانه آنها بمانند و این وصیت فقط به منظور عده وفات بوده است و بس حتی مؤلف «المنار» (در ج 2، ص 448) این مطلب را از «ابومسلم» که آیه را برخلاف مشهور تفسیر کرده، نیز نقل نموده است.
2- در بیشتر متون روایات و تاریخ، کلمه (حول) وارد شده و خود این مطلب در فهم آیه بسیار مؤثر است.
هرگاه به جمعیتی که ذهن آنان با این مطالب آمیخته است و رسم و نظام آنها در عده وفات این است که وصیت کنند که وارث، زنان آنها را یک سال نفقه و سکنی بدهند، گفته شود که:
(وَصِیَّةً لَزْوَاجِهِمْ مَتَاعاً إِلَى الْحَوْلِ غَیْرَ إِخْرَاجٍ) (سوره بقره، آیه 240).
«درباره زنانتان وصیت کنید که یک سال با بذل نفقه در خانههای شما بدون این که ورثه میت آنها را اخراج کند، بمانند».
چه میفهمند؟ جز این میفهمند که: منظور قرآن، روی مصالحی همان تثبیت روش قبل از اسلام میباشد، آیا آن ارتکاز و اشتهار به منزله یک قرینه حالیه در کلام نمیباشد؟
درست است که ظاهر آیه فقط دستور میدهد که مردان درباره زنان خود چنین وصیتی بنمایند ولی علم مخاطب به روش قبلی دربارهی «عدهی» وفات، او را رهبری میکند که مقصود از «وصیت» همان وصیت برعده وفات بر وضع پیشین است.
قرائن حالی را فراموش مکنید:
نویسنده مانند برخی، چشم خود را به دلالت مطابقی دوخته و میگوید: «آیه ابداً درصدد عده وفات نیست» (6) ولی از قرائن حالی که پیوسته در ذهن مخاطب بوده و تاریخ و روایات صحیح آنها را در اختیار ما گذارده غفلت ورزیده و از معنای «التزامی» که لازمه این عبارت است سرباز زده است.بهترین گواه بر این که این آیه در صدد اشاره به همان وضع زمان جاهلیت است این است که کلمه «حول» را با «الف و لام» به کار برده و فرموده است: (اِلیَ الْحَوْلِ) و هرگاه ناظر به وضع پیشین در عصر جاهلی نبود، و فقط میخواست بفرماید که وصیت کنید زنانتان یک سال حق سکنی و نفقه داشته باشند شایسته بود بفرماید: «الی حول» و دیگر نیازی به تعریف «حول» نبود.
تصور این که مقصود از «الحول» همان حول وفاتست و میخواهد بگوید باید این یک سال در همان سال وفات باشد، نه سالهای بعد، بسیار بیپایه است زیرا به ذهن کسی خطور نمیکند که سال مورد وصیت غیر از سال وفات باشد تا با تعریف «حول» تعیین آن را ثابت نماید.
ما از نویسندهی کتاب دو گله داریم:
1- چرا با داشتن مطالعات دیرینهی تفسیری!! از توجه به قرائن حالی که برای فهم هدف آیات، یکی از مقدمات لازمه است غفلت ورزیده است، چرا با اعتراف به این که باید در تفسیر آیات از روایات متواتر متواتر استفاده کرد، در این مورد تاریخ و روایت صحیح که از نظر مضمون به حد اطمینان رسیده و از حد «استفاضه» تقریباً به درجهی تواتر بالغ است، سرباز زده است؟
2- چرا گفتار دیگران را به نام خود قالب زده و امانت در نقل را که یکی از وظائف اسلامی است، مراعات ننموده است؟ اینک ما شما را به دو دلیل نویسنده که از فخر رازی و غیره گرفته شده، هدایت مینمائیم و به پاسخ یک به یک آنها میپردازیم:
نخستین دلیل نویسنده:
1- معنای نسخ این است که حکمی که در قبل بیان شده، به وسیله آیه دیگری که بعد از آن نازل گردیده، ملغی شود، این میزان در دو آیه فوق صدق نمیکند زیرا آیه 240 که (به زعم آنان) منسوخ شده، بعد از آیه 234 که ناسخ میباشد آمده است و ممکن نیست که آیه ناسخ، قبل از آیه منسوخ بیاید (7).پاسخ: آنچه در ناسخ و منسوخ لازم است این است که منسوخ از نظر زمان نزول و اجراء پیش از ناسخ نازل گردد، و مورد اجراء قرار گیرد نه این که باید منسوخ جلوتر در دفتر قانون نوشته شود، و آنچه علمای اصول و تفسیر در نسخ شرط کردهاند عبارت است از تقدم منسوخ بر ناسخ از نظر زمان نزول، نه در کتابت و هرگز اشکال ندارد که پس از بازشناسی ناسخ از منسوخ، روی مصلحتی دومی قبل از اولی نوشته شود.
اگر در کتابهای حقوقی، و نوشتههای قانونی، ناسخ را جلوتر از منسوخ نمینویسند، دلیل بر صحت گفتار او نیست، زیرا قرآن، کتاب بشری نیست، تا مشتمل بر ابواب و فصولی باشد، یا مقدمه و مؤخرهای داشته باشد و قوانین آن تحت «بندهای» معینی نوشته گردد.
ما میبینیم که قرآن ناسخ و منسوخ را یک جا و بدون فاصله ذکر مینماید (8) در صورتی که این کار برخلاف روش معمول حقوقدانان و قانونگذاران است این خود گواه بر این است که نظم قرآن براساس نظم متعارف کلام بشری نیست از این جهت مانعی ندارد که ناسخ جلوتر از منسوخ قرار گیرد.
هرگاه روایات متواتر و اتفاق علمای اسلامی ثابت کرد که مثلاً آیه متقدم ناسخ آیهای است که در بعد آمده است ما میفهمیم که ترتیب نزول این آیات با نظم و ترتیب فعلی تفاوت داشته است و اما علت این تفاوت از نظر نزول و تألیف چیست، خود بحث جداگانهای است که باید در فرصت دیگری دربارهی کیفیت تألیف و نظم قرآن بحث و گفتگو نمود.
روی همین جهت است که سور و آیاتی که در اوائل بعثت نازل شدهاند در آخر قرآن، و آنها که بعدها نازل گشتهاند، در اوائل قرآن مجید قرار گرفتهاند.
دلیل دوم نویسندهی تفسیر:
2- این دو آیه هدف مختلفی دارند، یکی راجع به عده وفات است و دیگری راجع به این است که شوهران وصیت کنند که زنان آنان پس از مرگ آنها، یک سال در خانه آنان بمانند و وارث حق اخراج او را ندارد، پس این دو آیه با همدیگر وجه اشتراکی ندارند تا ناسخ و منسوخ همدیگر باشند.جواب: ما با ارائه دلائلی که شرح دادیم، اثبات کردیم که هر دو آیه، ناظر به عده وفات است و اکنون به برخی دیگر از این دلائل اشاره میکنیم:
1- هرگاه هدف این آیه فقط سفارش است که شوهران هنگام مرگ وصیت کنند، که زنان آنها را پس از مرگ تا یک سال از خانه خارج نکنند، مناسب بود که مانند سائر آیات وصیت بفرماید:
(كُتِبَ عَلَیْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِن تَرَكَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلَأزْواجِ اِلیَ الْحَوْلِ).
چنانچه دربارهی والدین و اقربین، به همین ترتیب بیان کرده است:
(كُتِبَ عَلَیْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِن تَرَكَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلْوَالِدَیْنِ وَالْأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَى الْمُتَّقِینَ) (بقره، آیهی 180).
2- چنان که ملاحظه میکنید صدر و ذیل آیه، با آیهای که صریحاً درباره عده وفات نازل گردیده است، یکی است در آیه 234 بقره که از نظر ما ناسخ است میفرماید:
(وَالَّذِینَ یُتَوَفَّوْنَ مِنكُمْ وَیَذَرُونَ أَزْوَاجاً... فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْكُمْ فِیَما فَعَلْنَ فِی أَنْفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ).
و در آیهی 240 از همان سوره که از نظر ما منسوخ است میفرماید:
(وَالَّذِینَ یُتَوَفَّوْنَ مِنكُمْ وَیَذَرُونَ أَزْوَاجاً... فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْكُمْ فِیَما فَعَلْنَ فِی أَنْفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ).
با ملاحظهی وحدت صدر و ذیل هر دو آیه، و دقت کامل در مضمون هر دو، بسیار بعید است که بتوان گفت، این دو آیه هدف واحدی را تعقیب نمیکنند و هر کدام پیرامون موضوع خاصی بحث مینماید.
3- قرینهای که حاکی است آیه وصیت ناظر بر عده وفات است جمله یاد شده در زیر میباشد:
(فَإِنْ خَرَجْنَ فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْكُمْ فِی مَا فَعَلْنَ فِی أَنْفُسِهِنَّ مِنْ مَعْرُوفٍ) (بقره، آیه 240)
«هرگاه بیرون رفتند و دربارهی خویش کار شایسته (نکاح) انجام دادند بر شما گناهی نیست».
زیرا به طور اطمینان میتوان گفت که جملهی «فَإِنْ خَرَجْنَ» به جای جمله «فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ» است که در آیه 234 وارد شده است.
گواه ما بر این که مقصود از «فَإِنْ خَرَجْنَ» مجرد خروج از خانه نیست بلکه کنایه از خروج از عده است، این است که هرگاه منظور مجرد خروج از خانه بود در این صورت جمله: (فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْكُمْ فِی مَا فَعَلْنَ فِی أَنْفُسِهِنَّ مِنْ مَعْرُوفٍ) مطلب غیر لازمی خواهد بود زیرا سکنی و نفقه از آن خود آنها است، خواستند استفاده میکنند و نخواستند استفاده نمیکنند، استفاده نکردن زن معتده از «حق الوصیة» این توهم را برای وارث ایجاد نمیکند که وارث ایجاد نمیکند که وارث گناهی کرده باشد تا قرآن درصدد نفی آن بیاید و بفرماید «فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْكُمْ فِی مَا فَعَلْنَ فِی أَنْفُسِهِنَّ» ولی برخلاف این که بگوئیم مقصود از «خرجن» خروج از عده است در این صورت شایسته است که خدا، تذکر دهد که ازدواج آنان در این حالت، بر شماها اشکال تولید نمیکند، چون ازدواج آنها پس از خروج از عده میباشد.
و به دیگر سخن: آیه 240 پس از مسأله خروج از خانه، موضوع ازدواج آنها را پیش میکشد، این خود گواه بر این است که جمله «فَإِنْ خَرَجْنَ» کنایه از خروج از عده وفات است در این صورت طبعاً هر دو آیه ناظر بر عده وفات میباشد.
در پایان از تذکر یک نکته ناگزیریم، و آن این که: منظور از نقل روایات از «فریقین» تفسیر آیه با روایات و تاریخ نبود بلکه هدف این بود که با روشن ساختن وضع عده وفات در زمان جاهلیت، محیط نزول آیه را روشن کنیم سپس ببینیم که هرگاه ما خودمان در چنین محیطی بودیم با توجه به این قرائن حالیه از آیه چه میفهمیدیم و مادر بخش «روش تفسیر صحیح» یادآور شدیم که یکی از پایههای تفسیر، آگاهی از آداب و رسوم عصر نزول قرآن است هم چنانکه تذکر دادهایم که روایات مورد اطمینان اعم از متواتر و آحاد میتواند نقاط ابهام را که گاهی در آیات پدید میآید، برطرف سازد، ولی چون این کتاب به منظور راهنمائی گروهی نوشته شده که (عملاً) به روایات ارزشی قائل نیستند لذا تکیه ما بیشتر روی خود قرآن و قرائن مسلمه است.
اکنون که مضمون آیه برای شما روشن گردید، ارزش روایتی که ابیبصیر از امام باقر (علیهالسلام) نقل فرموده معلوم میگردد وی از آیه مورد بحث سئوال کرده حضرت در پاسخ او فرموده است:
«نسختها آیه یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَعَشْراًوَ نُسْخَتُها آیَةُ الْمِیْراثِ» (9).
(آیهای که دستور میدهد زنان در مرگ شوهران خود چهار ماه و ده روز «عده» نگاه دارند و همچنین آیهای که ارث زنان را معلوم میکند آیه مورد بحث را نسخ کرده است).
پینوشتها:
1. قرائت مشهور در «وصیة» نصب است، و علت نصب آن و همچنین علت نصب «متاعاً» از این لحاظ است که هر دو مفعول فعل مقدرند یعنی «فلیوصوا وصیة، ان یتمتعوا متاعاً».
2. فخر رازی در تفسیر خود ج 1، ص 290 میگوید: بزرگان تفسیر، این نظر را بر گزیدهاند.
3. کافی، ج 6، ص 117.
4. تفسیر برهان، ج 1، ص 226.
5. اف لکن قد کنتن قبل ان ابعث فیکن و ان المرئة منکن اذا توفی عنها زوجها... قالت لا امتشط حولاً کاملاً و انما امرتکن باربعة اشهر و عشراً ثم لاتصبرن.
6. 1. مربوط به مطلب 25 از کتاب «تفسیر آیات مشکله قرآن» ص 95 هدف از عنوان این مطلب ردّ احادیثی است که این آیه را ناسخ آیه دویست و سی چهار از سوره بقره میداند و همه این احادیث از خاندان رسالت نقل شده است.
7. عین این استدلال را «فخر رازی» از ابومسلم اصفهانی نقل کرده است به جلد دوم «مفاتیح الغیب» ص 295 مراجعه فرمائید.
8. به سوره مجادله آیههای 12-13 مراجعه بفرمائید، و خود نویسنده تفسیر، ناسخ و منسوخ بودن این دو آیه را پذیرفته است به ص 254 از «تفسیر آیات مشکله» مراجعه فرمائید.
9. تفسیر برهان، ج 1، ص 226.
خسروشاهی، سیدهادی، (1371) تفسیر صحیح آیات مشکله قرآن، قم: انتشارات توحید، چاپ سوم.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}