مقدمه:

اسلام این عرف صالح و صحیح، و این سنّت حسنه عقلائی را ترویج و تأیید کرده است.وقف، یکی از برترین و پُردوامترین مظاهر احسان و نیکوکاری به مردم و خدمت به همنوعان و کمک به مصالح جامعه و تنظیم امور اجتماعی و اقتصادی است.

می‏توان به‏جرأت ادّعا کرد که اگر اوقاف یک کشور در مسیر صحیحی به راه انداخته شود، و واقفانْ به راه معقول و درستی هدایت شوند، و سازمان اوقاف اهتمام بیشتری به وظایف خود داشته باشد، بسیاری از مشکلات جامعه از میان می‏رود و حتی کمک شایانی است به اقتصاد یک کشور به‏گونه‏ای که می‏تواند آن را از ورشکستگی و ضعف نجات بخشد.

آیاتی چند در قرآن مجید، مردم را به برّ و احسان و اِنفاقِ مال در راه جامعه که راه خدا است، دعوت و تشویق کرده‏اند که شامل وقف نیز می‏شوند. سخن درباره همه آنها از مجال این مقاله بیرون است، ولی تیمّنا گفتار کوتاهی درباره یکی از آن آیات خواهیم داشت.

در آیه 86 آل‏عمران، خدای تعالی می‏فرماید:

ترجمه:

هرگز به «بِرّ» دست نمی‏یابید، مگر آنکه از آنچه دوست می‏دارید انفاق کنید و هرچیز را (چه کم و چه بسیار) در راه خدا بدهید خدا می‏داند (و به شما پاداش بسیار خواهد داد).

ترجمه یادشده از تفسیر مجمع‏البیان اخذ شده و تفسیری که در دنباله آیه شریفه در همان کتاب آمده است به‏طور خلاصه از نظر خوانندگان گرامی می‏گذرد:

«بِرّ» در آیه مزبور در اصل به معنیِ وسعت، وُسع و گستردگی است، و بَرّ به معنی خشکی زمین از همان کلمه مشتق شده است. فرق میان «بِرّ» و خیر این است که بِرّ، منفعتی است که با قصد به دیگری می‏دهند، و خیر منفعت و سودی است که ولو بدون قصد، عاید کسی می‏شود. عُقوق، ضد بِرّ و شَرّ، ضد خیر است.

مفسرین گفته‏اند: مراد از «بِرّ» در آیه شریفه «بِرّاللّه‏» است، که خدای تعالی آن را به مردمِ فرمانبردار و بخشنده و نیکوکار عطا می‏کند، و مقصود از آن یا بهشت است،

چنان‏که بعضی گفته‏اند، یا «بِرّ» به معنی «بارّ» است و در این صورت معنی آیه چنین می‏شود: هرگز شما افراد شایسته و نیکوکاری نخواهید بود مگر از آنچه دوست دارید، از نفایسِ اموالِ خود برای رفع نیازِ مردم صرف کنید.

و نیز گفته‏اند: مراد از «آنچه دوست دارید» که در آیه انفاق‏کردنِ آن توصیه شده است مال و ثروت است، که همه مردم آن را دوست دارند، یا زبده و برگزیده مال و منال است، و بعضی از مفسران گفته‏اند: مراد، جمیع اموالی است که انسان در راه خیرات و مبرّات صرف می‏کند.

در ذیل این آیه در مجمع‏البیان آمده است: «زید بن حارثه» اسبی داشت که به آن علاقه‏مند بود و چون این آیه نازل گردید با آن اسب به خدمت رسول‏اللّه‏ (ص) آمد و به حضرت عرض کرد: این را در راه خدا دادم.

سپس روزی مشاهده کرد که پیغمبر اکرم (ص)، «اُسامَه» فرزند او را بر آن اسب نشانده و با خود می‏برند گویا «زید» از این ماجرا دلتنگ و آزرده‏خاطر گردید (که چرا فرزندش را بر آن اسبی که در راه خدا وقف کرده است سوار کرده‏اند).

و ازاین‏رو به حضرت رسول‏اللّه‏ (ص) عرض کرد: من آن را صدقه داده‏ام! پیغمبر (ص) فرمود: آری خدای تعالی آن را از تو قبول کرده است.طبرسی در همین‏جا سخنی را از قول ابوذر غفاری ـ رضوان‏اللّه‏ علیه ـ نقل کرده است که مضمون آن را با توضیحی بیشتر مطالعه می‏کنیم:

ابوذر این صحابی بزرگ می‏خواهد بگوید: انسان فکر می‏کند که مالک اموال خویش است و کسی دیگر در آن دخل و تصرّف نتواند کرد در حالی که چنین نیست.

اگر انسان بیندیشد و به عواقب امور آگاهی داشته باشد خواهد دانست که سه شریک در مال و ثروت او دست‏اندرکار هستند، یکی تقدیر و سرنوشت، و دیگری وارث او و آن سوم خود اوست که سومین شریک مال خودش می‏ب
اشد.

دستِ سرنوشت بدون مشورت با صاحب مال در آن هر تصرّفی را که بخواهد انجام می‏دهد، و ممکن است در یک چشم‏برهم‏زدن هست و نیست و دار و ندار انسان را نابود کند، سرنوشت، حوادث ناگوار را به سراغ مال مردم می‏فرستد،

کافی است یک زمین‏لرزه، همه‏چیز انسان را از میان ببرد و حتی طومار زندگی او را درهم‏نوردد، ممکن است دارایی انسان در یک‏آن، طعمه آتش گردد و به خاکستری ناچیز مبدّل شود.

ممکن است سیل خروشانی مال و منالِ کسی را با خود ببرد و در زیر خروارها خاک مدفون سازد، یا دزدِ قهّاری داراییهای او را آشکارا یا در نهان از چنگش به‏درآوَرَد، و او را بر خاک فقر و مذلت بنشاند.

دومین شریک اموالِ انسان ورثه او هستند که منتظر نشسته‏اند تا دسترنج او را بی‏هیچ زحمتی به چنگ آورند. اغلب وارثان کمتر به یاد میراث‏گذار خود هستند و کسی نمی‏تواند به آنان امیدی داشته باشد.

سومین شریکِ مال، صاحب مال است، سپس ابوذر گوید: ای انسان! تو که مالک واقعی ثروت خود هستی، اگر در میان شرکای خود شریک عاجز و درمانده‏ای باشی که از دلیل فقهائی که وقف پول را صحیح ندانسته‏ اند.

این است که با خرج‏کردن و انتفاع از پول اصل آن از بین می‏رود، ولی اگر کسی مثلاً دههامیلیون پول خود را برای نیازمندان وقف کند و در بانکی نگهداری شود تا هر نیازمندی در مدتی معیّن برای رفع حاجت از آن استفاده کند، سپس مثل آن را به بانک بپردازد، چه اشکالی دارد؟ این‏گونه وقف را عرف عقلا می‏پذیرد و در صحت آن اشکالی به نظر نمی‏رسد.

بی‏فکری و ساده‏لوحی نتوانی سرنوشت اموال خود را در دست گیری، و در راههای خیر و کمک به مردم و جامعه صرف کنی تا همواره برای تو باقی بماند، شرکای دیگر به تو مهلت نخواهند داد. و در حالی که در غفلت و بی‏خبری به سر می‏بری مال را از تو خواهند ربود و جز وِزر و وبالِ آن که بر گردن تو خواهد ماند چیزی برایت نمی‏ماند،

سپس ابوذر بنا بر نقل طبرسی، انسان را مخاطب ساخته گوید: فَلا تکُنْ اعجز الثلاثه، انّ‏اللّه‏ یقول لَنْ تنالوا البِرَّ حتی تنفقوا... یعنی ای انسان تو وامانده‏ترین شرکای سه‏گانه مال خود مباش که خدای تعالی فرماید: هرگز نیکوکار و شایسته نخواهید بود مگر آنکه از ثروت خود که دوست‏داشتنی است در راه خدا هزینه کنید.

در هرحال، مصلحت کارهای خداپسندانه و وقف که یکی از انواع مبرّات و خیرات است بر کسی پوشیده نیست، و خوبی و مشروعیت این کار نیازی به دلیل و برهان ندارد که همه خردمندان آن را پسندیده می‏دانند، اسلام در کتاب و سنت آن را امضا کرده و مردم را به سوی این مصلحت اجتماعی بزرگ فرا خوانده است.


در این کار نیکو که جاودانگی ثروتِ ثروتمندان در گرو آن است، فرق نمی‏کند که چه مالی را در پرتو وقف برای خود محفوظ نگهدارند تا سود و پاداش آن همواره به ایشان برسد، چه مال منقول باشد،

چه غیرمنقول، زمین، باغ، خانه، مغازه، قنات، ماشین، اسب، لباس، انواع فرشها، چراغها، لوسترها و حتی بنا بر قولی قوی، پولها و دراهم و دنانیر را هم می‏توان وقف کرد. و به‏طور کلّی هرچیزی را که عنوان «مال» بر آن صادق باشد، می‏توان وقف کرد و وقف آن صحیح است.

صاحب جواهر گوید: (1) «قاعده کلّی در اینکه چه چیزهایی را می‏توان وقف کرد، این است: هر چیزی را که بتوان از آن منفعت حلالی برد به‏گونه‏ای که عین آن باقی بماند، وقف‏کردن آن صحیح است». بنابراین در میان شیعه

هیچ اشکال و اختلافی وجود ندارد که وقف خانه و باغ و قنات و دکان و آنچه غیرمنقول است، جایز و صحیح است همچنین وقف‏کردن جامه و اثاث‏البیت و ابزار و ادوات مباح (از قبیل ابزار کشاورزی و بنائی و درودگری و غیره).

چنان‏که اشاره شد، شرط است که منفعت و سودی که از آن عائد می‏گردد حلال و جایز باشد و موجب ازمیان‏رفتن عین موقوفه نگردد. بنابراین ادوات لهو و لعب و هرآنچه اصلاً دارای منفعتی نیست، یا سودبردن از آن موجب ازبین‏رفتن خود آن چیز می‏شود، چون خوراکیها و شمع و پول از دراهم و دنانیر و غیره (بنا بر قولی) وقف این‏قبیل چیزها صحیح نیست.

سپس صاحبِ جواهر چنین ادامه داده است (2): در میان اهل سنّت، ابوحنیفه به عدم جواز وقف در حیوانات و کتب فتوا داده و مالک وقف منقول را به‏طور مطلق جایز نمی‏داند و ابویوسف گوید:

وقف جایز نیست جز در زمین و خانه و اسب و سلاح جنگ و عبید. این نظریات با ادلّه ما و عرف عقلا و اجماع مخالفت دارند، عرف عقلا وقف حصیر و زیلو و قالی و شمعدان و قندیل و امثال آن را پذیرفته است.

چنان‏که از قول صاحب جواهر نقل کردیم، ابوحنیفه وقف کتاب و حیوان را جایز نمی‏داند، ولی در کتاب الفقه‏الاسلامی و ادلّته آمده است (3): ابوحنیفه در صحت وقف منقول دو شرط را قائل شده است .

یکی اینکه آن منقول به تبع زمین و خانه و باغ وقف گردد و دیگر اینکه در عرف عقلا وقف‏کردن آن متداول باشد (که در این صورتها وقف منقول صحیح است) چون وقف کتابها و تابوت و کفن.

در مورد چیزهایی که دارای منفعت حلال هستند و وقف‏کردن آنها صحیح است سؤالی در کتاب جواهرالکلام (4) مطرح شده است که آیا شرط است که موقوفه در زمانهای دراز دارای منفعت حلال باشد، یا طول مدّت در آن شرط نیست؟

و سپس چنین پاسخ داده است: ظاهر کلمات اکثر فقها، و ظاهر ادلّه وقف، طول زمان منفعت‏بردن از موقوفه را شرط صحّت وقف نمی‏دانند، بنابراین حتی وقف‏کردن یک گل و یک ریحان که عمری بسیار کوتاه دارند، و به‏سرعت پژمرده و فاسد می‏شوند جایز و صحیح است.

سپس گوید: ولی بعض از فقها مدّت طولانی را در بهره‏بردن از موقوفه شرط دانسته‏اند، و یکی از دلیلهای آنان این است که گفته‏اند: وقف باید ابدی باشد، و موقوفه‏ای که نفعی در مدتی کوتاه داشته باشد با تأبید سازگار نیست.

نویسنده این گفتار گوید: اوّلاً در اینکه وقف باید ابدی باشد محل مناقشه و بحث است که در جایی مناسب به بررسی آن خواهد نشست. ثانیا مراد از تأبید یعنی مادام‏العمرِ عین موقوفه، زیرا اگر تأبید ـ به معنی حقیقیِ کلمه ـ مراد باشد در هیچ موقوفه‏ای چنین تأبیدی وجود ندارد.

هیچ موقوفه‏ای به ابدیت پیوند نمی‏خورد، و خانه و مسجد و مدرسه و پل و هر موقوفه دیگری که تصور کنید روزی عمرش به پایان می‏رسد و ویران می‏شود یا به‏کلی نابود می‏گردد.

درباره صحتِ وقفِ دراهم و دنانیر ـ پولی که در زمان‏های گذشته رایج بود ـ یا نقود و پولهای رائج امروز اختلاف است. محقّق حلی در شرایع گوید:

بعضی از فقها گفته‏اند: صحیح نیست، و خود محقق اظهارنظر می‏کند که اظهر، عدم صحت آن است. و صاحب جواهر به دنبال نظر او گوید: محقق حلّی هماهنگ با فتوای جمعی از فقهای قدیم، به عدم صحت، فتوا داده است.

شهید اوّل در کتاب دروس گفته است که شیخ در کتاب مبسوط بر عدم صحت وقفِ درهم و دینار ادّعای اجماع کرده است. صاحب جواهر از شیخ طوسی نقل می‏کند که گفته است: در نادرستی این‏گونه وقف اختلافی در میان فقها وجود ندارد. ابن‏زهره و ابن‏ادریس در غنیه و سرائر همین‏گونه اظهارنظر کرده‏اند.

علت عدم صحت وقف درهم و دینار را بدین‏گونه بیان کرده‏اند که چون انتفاع از آن موجب ازبین‏رفتن آن می‏شود، وقف آن صحیح نیست؛ چون خوراکیها و شمع. مثلاً منفعت شمع، هنگامی است که افروخته شود تا از نور آن بهره برند و با افروختگی می‏سوزد و نابود می‏شود، و در وقف صحیح شرط است که هرگاه از موقوفه سود برند، اصل آن باقی بماند.

گروهی دیگر از فقها گفته‏اند: وقف درهم و دینار صحیح است، زیرا می‏توان برای آن نفعی را در نظر گرفت که مورد بهره‏برداری قرار گیرد و در عین حال باقی بماند؛ مثل آنکه از درهم و دینار برای آرایش استفاده شود، یا کسی آن را در اختیار گیرد تا بدین‏وسیله گَردِ ذلت و مسکنت را از دامانِ خود بشوید. ابن‏ادریس گفته است:

اگر بگوییم وقف آن جایز است، فتوای پسندیده‏ای است، و شهید دوم در مسالک صحت آن را قوی‏تر می‏داند. و شهید اوّل در کتاب دروس، و علامه در تذکرة‏الفقهاء، و محقق ثانی در جامع‏المقاصد، قائل به صحتِ وقفِ درهم و دینار شده‏اند، به شرط آنکه دارای منفعتی با بقای اصل آن باشد.

نگارنده این مقاله گوید: اشکال در وقف پول همان است که گفته شد و آن اینکه وقتی از پول منتفع می‏شویم که آن را خرج کنیم و چون خرج کردیم پول از بین می‏رود، و دیگر باقی نمی‏ماند، ولی باید گفته شود که باقی‏بودن هرچیز به فراخور خود آن چیز است.

و بنابراین می‏توان گفت پول در گردش خود بر روی کلّی ـ نه جزئی و شخصی ـ دور می‏زند، و چه اشکالی دارد مثلاً کسی دههامیلیون پول خود را برای نیازمندان وقف کند و در بانکی نگهداری شود تا هر نیازمندی برای رفع حاجت از آن استفاده کند .

و در سر مدّتی که از قبل معیّن شده است، مثل آن را به بانک بپردازد؟ این‏گونه وقف را عرف عقلا می‏پذیرند، چون بسیار مفید و ارزنده و برای همیشه باقی و دایر است و هیچ حلال و حرامی هم پیش نخواهد آمد.
 

پی نوشت :
1-جواهر الکلام، شیخ محمدحسن اصفهانی، ج28، ص17.
2-همان.
3-دکتر وهبه رَحیلی، الفقه الاسلامی و ادلته، ج8، ص161.
4-همان، ج28، ص18.
 

منبع:
میراث جاویدان

نویسنده: علیرضا فیض
این مقاله در تاریخ 1402/7/12 بروز رسانی شده است.