سخنی درباره وقف و نگاهی به موقوفه غلامی
«منوچهری»

وقف» را به پارسی
اگر بخواهیم واژه «وقف» را به پارسی برگردانیم، «ایستادن و پایندگی» خواهد شد، این واژه در «المنجد» چنین معنی شده است: دامَ قائما وسکَن ـ وقف الدار: حبسها فی سبیل‏اللّه‏ در لغت‏نامه دهخدا زیر این واژه آمده است:

ایستادن ـ وقف کردن بر مساکین و چیزی را برای خدا... و در اصطلاح فقهی: نگهداشت و حبس کردن عین ملکی است بر ملک واقف (نه ملک خدا) و مصرف کردن منفعت آن را در راه خدا و بعضی از فقها گویند:

وقف، حبس عین است بر ملک خدای‏تعالی، پس بنابراین، مالکیت ملک آن به خداوند منتقل می‏شود و در اصطلاح قانون مدنی: حبس عین و تسبیل ثمره است بر حسب نیّت واقف...»(1).

در فرهنگ فارسی معین و سایر فرهنگها و کتب اصطلاحات نیز معانیی همسان این نگاشته‏اند که کوتاه‏شده آن چنین است: نگهداشتن سرمایه، خانه، روستا، آبادی یا زمینی را برای همیشه بدون اختیار فروش و جابجایی و از میان بردن آن و سپس بهره رساندن از سود آن به مردم نیازمند و درمانده،

و گاه گروهی ویژه از دانشمندان و دانش‏اندوزان، یا به کار بردن آن در موردهای خاص دیگر، برابر دستور و خواست وقف‏کننده که در اصطلاح فقهی و اداری به آن: عمل به جعل واقف می‏گویند، و متولی‏ها یا نایب‏التولیه‏ها و... مسئول انجام آن می‏باشند.

چنین است که می‏بینی، وقف‏ک نندگان با دیده خداپسندانه و مردم‏دوستانه و فراگیر، گرفتاریهای توده ناتوان و بی‏پناه و کم‏درآمد رانده‏شده از بارگاه‏های زر و زور... را دیده‏اند و در آینده‏ای دوردست برای پایداری نام خود و پاداش دوجهانی آن نگریسته‏اند، امید آنکه خدای بزرگ بر ایشان، ببخشد و ببخشاید، چنین باد!

یکی از روشهای پسندیده که نیاکان ما از دوردست روزگار فراپیش داشته‏اند، وقف کردن خانه یا زمینی(روستا، نهر، قنات...) بوده است که برابر خواست خود یا درخواست دیگری، آن را در راه خدا و برای مردم از فروختن و جابجایی برای هـمیشـه، باز می‏داشته ‏اند.

و سود و بهره آن را یا استفاده از عین آن را ـ در مورد مکانهای وقفی ـ برای گشایش کار درماندگان و گـرفتـاران، نیاز می‏کرده‏اند. این کار شایسته،

چه گرفتاریهایی را که از میان می‏برده است و از این راه چه دلـهایی را کـه شـاد کـرده‏اند، چه دردهایی را که درمان نموده، چه بی‏پناهانی را که سامان بخشیده‏اند چه گرسنگانی را که سیر کرده، چه سرمازدگانی را گرم نموده و چه تشنگان وامانده کویر را که از مرگ رهایی داده‏اند.

سنّت وقف ویژه کشورهای اسلامی
سنّت وقف ویژه کشورهای اسلامی و شرقی نیست، در کشورهای غربی و حتی در نقاط دورافتاده جزایر استرالیا و آفریقا و در میان سرخ‏پوستان آمریکای جنوبی نیز این سنّت وجود داشته و این اقوام برای معابد و پرستشگاهها و کلیساها و صومعه‏ها و دیرهایشان موقوفه‏هایی را اختصاص داده‏اند.

به ویژه در مصر باستان و یونان و چین و هند و ژاپن و روم و بابل و فلسطین، قبل از اسلام نیز موقوفاتی وجود داشته که برای جریان کار معابد و صومعه‏ها و پرستشگاهها و بازسازی آنها و گذران زندگی اسقفها، برهمنها، کاهنها، از درآمد آن بهره می‏گرفته‏اند و خود نیز آن را سرپرستی می‏کردند و به دانش‏آموزان مدارس وابسته به معابد، خدمات لازم را می‏دادند.

وقف در ایران پیش از اسلام،
وقف در ایران پیش از اسلام، پیشینه‏ای روشن دارد؛ زیرا برای نگهداری از مهرآوه‏ها، آتشکده‏ها، آتشگاهها، و برپا داشتن آتش «زراتشت» و آسایش زندگی مغان، موبدان، هیربدان... از درآمد زمین و خانه و باغهای وقف‏شده بهره می‏گرفتند. بنگرید به این قسمت از تاریخ زندگی روستاییان ـ جلد اول صفحه 330 نوشته غلامرضا انصاف‏پور که می‏نویسد:

«از عمده‏ترین زمینهای فئودالی، املاک خالصه و وقفی بود. پرستشگاهها، همچنان که دوران هخامنشی، بر املاک وسیع یا روستاهای فراوان و بردگان بی‏شمار، تسلط داشتند و فرمانروایی می‏کردند، سلوکیان و اشکانیان قلمرو آنان را محترم می‏شمردند..

این زمینها یا از طرف پادشاه یا به وسیله بزرگان و فئودالها در هر جا به منظور جلب رؤسای موبدان به پرستشگاهها، اعطا می‏شد و کشاورزانی که در زمینهای آن کار می‏کردند می‏بایست باج آن را به هیربد یا کاهنان بزرگ بدهند.»

و باز در همین مورد در ص440 این کتاب می‏خوانیم: «کریستین من می‏نویسد: موبدان در زمان ساسانیان دارای املاک و عقار و ثروت هنگفت بودند که از راه جرائم دینی، عشریه، صدقات عایدشان می‏گردید... حمزه بن حسن اصفهانی می‏نویسد:

از پادشاهانی که آتشکده ساخته و دیهها بر آنها وقف کرده، یکی خسروپرویز است که آتشکده‏ای در بارمان کرمان ساخته بود... گذشته از پولی که معابد از خزانه مرکزی می‏گرفته‏اند خراج برخی دیهها وقف برخی از معابد بوده است که موبدان درآمد آن دیهها را خود می‏گرفته و خرج می‏کرده‏اند.

به طور کلی می‏توان گفت، در زمان ساسانیان اغلب درآمد وقف نصیب موبدان می‏شد و دیوان موقوفات بر اموال وقفی، نظارت داشته است.

در ماتیکان هزاردستان، مطالبی راجع به زمینهای وقفی آمده؛ مثل اقسام قراردادهای مربوط به هبه و بخشیدن زمین یا حتی استفاده از قنوات و هبه‏های موقت و رهن املاک و وقف املاک به شرط آنکه متصدی وقف دعاهایی برای راحت روح واقف بخواند...»(2).

پس از ظهور اسلام این روش پسندیده؛ یعنی وقف با تأثیرپذیری از جهان‏بینی اسلامی و اعتقاد به معاد به صورتی استوار و جهت‏دار مطرح گردید و روزبه‏روز بر شمار موقوفات گونه‏گون افزوده شد، بسیاری از مسجدها، مدرسه‏ها، خانقاه‏ها، تکیه‏ها، دارای زمین و باغ و کشتزار شدند.

وقف در طول تاریخ اسلام
البته وقف در طول تاریخ اسلام در دوره‏های مختلف حاکمیت خلفا و شاهان دستخوش فراز و نشیبهایی شده است با مراجعه به تاریخ بسیاری از موقوفات آستان قدس رضوی و برخی حرمهای امامزادگان و بقاع و مزارات می‏بینیم که قدیمی‏ترین آنها از قرن ششم نمی‏گذرد و از آن به بعد است که سال به سال تعداد رقبات موقوفه افزونی می‏گیرد،

از فرمانروایانی که کارهایشان در این زمینه چشمگیرتر بوده، می‏توان از سنجر سلجوقی، سلطان محمد خدابنده ایلخان مغول، شاهرخ تیموری و همسر نیکوکار و بلندهمت او، گوهرشاد آغا که مسجد گوهرشاد مشهد و دو رواق بزرگ از حرم پاک امام هشتم به دستور و نفقه او ساخته شده است

و بایسنغر میرزا فرزند گوهرشاد آغا، امیر علیشیرنوایی ـ وزیر ابوسعید بهادر ـ پادشاهان صفوی، بویژه شاه‏عباس بزرگ، نادرشاه افشار و برخی از شاهان قاجار نام برد.

ولی در مورد موقوفه‏های عام (هزینه‏های عمومی، عزاداری، اطعام) وضع این‏چنین نیست. اصولاً موقوفه‏ای از این دست، با سابقه‏ای طولانی نمانده است و به ندرت قدمت موقوفات عام به سه‏سده می‏رسد،

به ویژه که هر چند گاه یکی از زورمداران، این نوع موقوفات را به دلیل‏های گوناگون تصرف کرده‏اند و باز مردم خیراندیش به سیره گذشته به کار وقف کردن برای مصارف عمومی، روی آورده‏اند و گروهی از نیازمندان در ازای روزگار از آن بهره گرفته‏اند و به روان پاک نیکوکاران درود فرستاده‏اند.

وقف حکومتی
شاید، آخرین‏باری که این موقوفات به ضبط حکومتی درآمدند به فرمان نادرشاه افشار بود. در این‏باره به قسمتی از تاریخ اجتماعی ایران، نوشته مرتضی راوندی، ج4 توجه فرمایید:

«... نادر با روحانیون و شیعه، رابطه خوبی نداشت، برای تضعیف آنها، قسمت اعظم زمینهای موقوفه را به ارزش یک میلیون تومان ضبط کرد، با این‏حال پس از پایان عصر نادری و سپری شدن دوره فترت و آشوب و استقرار حکومت قاجاریه، بار دیگر سنن قدیم تجدید شد. در دوره قاجاریه، کسانی که به وقف دارایی خود اقدام کرده‏اند، کم نیستند. ص759»

وقف در ایران پیش از اسلام پیشینه‏ای روشن دارد، زیرا برای نگهداری از مهرآوه‏ها، آتشکده‏ها، آتشگاهها و برپا داشتن آتش «زرتشت» و آسایش زندگی مغان، موبدان، هیربدان... ازدرآمد زمین و خانه و باغهای وقف شده بهره می‏گرفتند.

موقوفه‏های «اولادی» و «غلامی» که هم «عین» آن و هم درآمد آن، دراولاد یا پسران محدود می‏ماند به حقیقت، وقف در معنی عام کلمه به شمار نمی‏آیند؛ زیرا فقط باقیمانده ارثی می‏باشند که از پدری به پسری واگذار می‏شود، با این چاره‏اندیشی که ملک پدری سالهای سال، برای پسران به‏جا می‏ماند و از خانواده بیرون نمی‏شود که این کار، خود نوعی زیرکی و هوشیاری است.

موقوفه «غلامی»، وقفی است کهپدری ثروتمند و احیانا دلبسته به پسران و دلسرد از دختران ـ از یک دیدگاه ـ و دوراندیش ـ از دیدگاه دوم ـ آب و زمین یا خانه و باغهایش را وقف بر پسران خویش می‏کند که فقط آنها و پسران آنها، از آن بهره ببرند.
 

در اینجا شایسته است، نگاهی گذرا به بلندی اندیشه وقف‏کنندگان؛ آن نیک‏اندیشان و مردم‏داران خداجوی، بیندازیم و ببینیم، در کار وقف و ایثار چه دید فراگیر و مردم‏گرایانه‏ای داشته‏اند و به کوچکترین و دورترین نیاز همگان پرداخته‏اند.

در بسیاری از نمونه ‏ها، دوراندیشی واقف آن چنان به ظرافت و باریک‏بینی انجامیده که هر کس ـ اگرچه دشمن ـ به خیرخواهی درود و آفرین می‏فرستند و روح «صاحب خیر» را با طلب رحمت خدا شاد می‏کند.

چه بسیار تشنگان راههای کویری که با کفی آب از حوضی در دل کویر سیراب می‏شوند و با خشنودی درون و با همه پاکدلی و رضایت خاطر، به روان سازنده بنا و واقف آن درود می‏فرستند که آنها را با این کار مردمی از نیستی و مرگ رهایی داده‏اند.(3)

ما در «خوسف» بیرجند، موقوفه‏ای داریم ـ یا داشتیم ـ این موقوفه ویژه کارمزد کسانی بود که به هنگام بارندگی فروردین‏ماه ـ بروند و این حوضها را در دوردستها از آب رودهای سیلاب‏مانند، پر کنند یا لای‏روبی و بازسازی نمایند تا کاروانهای کویرزده تشنه‏لب را از خطر مرگ برهانند.

از آنجا که نگارنده سه‏سال کارهای اداری بخشی از اوقاف خوسف را سرپرستی کرده است به نکات ریز و باریکی در کار وقف و اندیشه خیرخواهانه واقفان برخورد نموده که شگفت‏آور و آموزنده می‏باشد. از آن شمارند موقوفه ‏هایی چون:تهیه روغن برای روشنایی پله‏های آب‏انبار از محل درآمد زمین زراعتی؛

شستن و لایروبی و آب کردن آب‏انبارهای بزرگ محل که شرایط ویژه‏ای داشت و آب‏سردکن تابستانی بی‏مزد و منّت و تمام‏نشدنی شهرک خوسف بود و گرمازدگان روستاهای اطراف و کشاورزان تشنه و بازگشته از دروگری را، کف آب سردی از این آب‏انبارها جانی تازه می‏بخشید و آنان را وامی‏داشت تا بی‏درنگ با سپاس و شادی فراوان به روان صاحبان خیر درود بفرستند. من هیچ‏گاه آن چنان درود فرستادن صادقانه و بی‏ریا را برای درگذشتگان ندیده‏ام.

همچنین دانه دادن کبوتران مسجد؛
آب کردن حوض بزرگ مسجد جامع برای وضو گرفتن (دست نماز) از چاه در قدیم و بعدا از قنات؛
آب رساندن به حوض مدرسه طلاب (دبستان ابن‏حسام)؛
اذان‏گفتن در بالای بام مسجد و بالای تخت آرامگاه ابن‏حسام؛
آب کردن حوضهای سرپوشیده چندگانه داخل خوسف برای آب خوردن روزانه در غیر تابستان؛

تهیه فرش برای مسجدها؛
پرداخت شهریه پیشنمازها و مسأله‏گویان بعد از نمازها؛
جا دادن مسافران غریب (شبیه‏خوانها، کولیها)؛
تهیه کفن و هزینه دفن بی‏کسان و درماندگان؛

تهیه سوخت و روغن برای مشعلهای باشکوه روشنگر شبهای دهه اول محرم در حسینیه‏ها به منظور سینه‏زنی و «حیدر، علی» کردن که بسیار با ابهّت و پرشکوه بود و به شکل رنگ‏باخته‏ای هنوز باقی است.

پرداخت مزد مردی که تکیه‏ها را به هنگام عزاداری پرده‏های سیاه و آویزه‏های رنگین (چارقدمانند) می‏آراست چای فراهم می‏کرد و می‏ریخت که باغی کوچک برای دستمزد این شخص در اختیارش بود.

هزینه تعمیر پایابها، مقبره‏ها، راهها، پلها و...؛
فراهم کردن چوب برای ستونهای نخلهای روز عاشورا و آوردن آن به قتلگاه و... آماده کردن نان یا خرما برای پای نخل و مشعل و علمها و تهیه چوب و پارچه سیاه و چارقد و سرطوق برای علم نیز از همین اعمال صادقانه بود و شگفتا که این همه غیر از موقوفه‏های بزرگ و گسترده‏ای بود .

که برای مسجدها و حمامها و مدرسه طلاب و عزاداریهای پراکنده و دهه‏های محرم و اطعام کردن ـ آش دادن (آش حسین ـ آش حسن و...) ـ و سرپرستی ایتام و قرائت قرآن و روزه گرفتن و افطاری دادن و شهریه طلاب و استادان و سایر موارد مهم دیگر درنظر گرفته بودند و هر یک خود به تنهایی شایان توجه و قابل بحث است.

در اینجا باید افزود که چون بیشتر این موقوفه‏ها در اختیار مردم بوده کم‏کم از میان رفته‏اند. و گاهی نیز متولیها از افراد خانواده واقف بوده‏اند که در این حال می‏توان آن را نوعی وقف اولادی شمرد، این وقفها به خواست متولّی خرج و گاه حیف و میل می‏شد و در پایان در املاک شخصی آنها فرو می‏رفت و گم می‏شد.

در آن زمان، اوقاف به دو گونه: «متصرفی» و «غیرمتصرفی» تقسیم شده بود که شاید اکنون نیز چنین باشد متصرفیها در اختیار اداره اوقاف بود که کار اجاره دادن و رسیدگی به سایر امور آن را انجام می‏دادند.

و از محل درآمد آن پس از برداشت حق‏النّظاره و حق‏التولیه که ده‏درصد بود، نسبت به بقیه آن به جعل واقف عمل می‏کردند؛ ولی از درآمد غیرمتصرفیها که در اختیار مردم بود،

اداره اوقاف فقط، 5% حق‏النظاره را می‏گرفت و متولی اگر باانصاف و باایمان بود و احساس مسؤولیت می‏کرد، برابر وصیّت و سفارش واقف که گاهی یکی از اجداد یا وابستگان پیشین او بود رفتار می‏ کرد.

برخی از این موقوفات کم‏کم از میان رفت و باقی آن به تصرف اوقاف درآمد، در مورد متصرفیها نیز با تأسف باید گفت که در رژیم گذشته آنها را نخست به اجاره 99ساله به کشاورزان دادند و بعدها نیز با ارزانی به آنها فروخته شد، بدین طریق می‏توان گفت بار دیگر کار از میان رفتن موقوفات، تکرار شد و بر بسیاری از آنها همان رفت که در زمان «نادر» و پیش از آن رفته بود.

اینکه در خوسف بیرجند، که روزگاری از غنی‏ترین مراکز وقف بود، دیگر نشانی از موقوفات، به‏جا نمانده و آن روش پسندیده گذشتگان به فراموشی سپرده شده است.

با شگفتی و تأثر باید گفت که دیگر نه نشانی از خیراندیشی و مهربانی و گذشت برجاست و نه دست دهنده و چشم مهرآمیزی به سوی بینوایی متمایل می‏شود؛ نه تعزیه شکل گرفته و پایانی برپا می‏شود و نه هیمنه و اعتباری در تعزیه‏های متفرقه به چشم می‏خورد؛ نه اطعامی صورت می‏گیرد و نه شوقی در دلها و نه نوری در دیده‏ها دیده می‏شود،

همه نومید و غمزده‏اند که آینده تاریک است و ماه محرم کم‏رنگ و تعزیه‏ها بی‏نظام و بدون نقطه‏اتکایی و هدایت‏کننده‏ای؛ زیرا نه وقفی در کار است، نه عالمی هدایتگر که مردم را جهت بخشد و از درآمد اوقاف به تعزیه‏ها و حسینیّه‏ها شکوهی بدهد.

دیرسالی است که مردی و مردمی و مهربانی و همدردی و همدلیها به همراه آب سرد خوشگوار نهرهای این شهرک به دیار خاطره‏ها و یادها رفته‏اند و اینک ما باید بر آن یادواره بپردازیم و از آن چون گذشته‏های دور سخن بگوییم.

دردا که دیگر درد همنوع و رنج هم‏وطن احساس نمی‏شود و شگفتا که کسی در سنّت وقف ویژه کشورهای اسلامی و شرقی نیست، در کشورهای غربی و حتی در نقاط دورافتاده جزایر استرالیا و آفریقا و در میان سرخپوستان آمریکای جنوبی نیز این سنت وجود داشته و این اقوام در معابد و پرستشگاهها و کلیساها و صومعه‏ها و دیرهایشان موقوفه‏هایی را اختصاص داده‏اند.

چنین موقوفه‏هایی (غلامی ـ اولادی) را نمی‏توان از موقوفات سودمند و کارگشا دانست؛ و چنین واقفی را نمی‏توان با واقف بلنداندیش خیرخواه و دورنگری که به فراسوی زمان می‏نگرد و همگان در دید او یکسان و باارزشند برابر گرفت.

چه بسیار تشنگان راه‏های کویری که با کفی آب از حوضی در دل کویر سیراب می‏شوند و با خشنودی درون و رضایت خاطر به روان سازنده واقف آن درود می‏فرستند که آنها را با این کار مردمی، از نیستی و مرگ رهایی داده‏اند.

عزای این همه نعمت‏های ارزنده خدایی به سوگ ننشسته و غمنامه نمی‏پردازد. گویی داغ این از دست‏رفته‏ها آن چنان سوزان است که هنوز به سبب گرمی زخم، ژرفای فاجعه را کسی احساس نمی‏کند!


باری به دنبال این بخش، باید افزود که نمونه این فراگیری را که در موقوفات «خوسف» بوده است می‏توان در بیشتر وقفها و جاهای دیگر دید،

به ویژه در دو موقوفه تاریخی و عظیم غازان‏خان ـ ایلخان مغول قرن هفتم ـ و خواجه رشیدالدین فضل‏اللّه‏ همدانی ـ وزیر و پزشک و مورخ نامدار ایرانی در عهد ایلخانان ـ که بسیار گسترده و چشمگیر به همه نیازهای مردم پرداخته شده است.


این فراگیری به گونه‏ای است که خواننده متن وقفنامه به شگفتی فرو می‏رود و می‏اندیشد، آن همه دوراندیشیها، پیش‏بینیها و خیرخواهیها در کار دستگیری از مردم بی‏نوا و درمانده که در مؤسسات جنب مدارس عظیم آن در نظر گرفتند،

آیا به درستی، برای یکبار هم که شده به کار گرفته شد و بی‏چارگان از آن به نوایی رسیدند یا نه؟ از این که بگذریم، به این نکته می‏رسیم که آن همه بلنداندیشی و کارآگاهی و نیک‏خواهی و مردم‏شناسی و انسان‏دوستی که بی‏گمان بهروزی و آسایش توده و پیشرفت دانش‏پژوهان را در پی داشته و نیز خشنودی خدا را در برابر داشته است،

چرا در همه روزگاران، آیینه رفتار دیگران نگشته و از آن پیروی نکرده‏اند یا دست‏کم پاس آن را به خوبی نگه نداشته‏اند. می‏بینیم که هنوز ساختمان ربع رشیدی(4) تمام نشده و کار تدریس در مدارس آن شروع نگشته آن را ویران می‏کنند و آوارگان و بینوایانی که به امید بهره‏گیری از آن گرد آمده‏اند، آواره‏تر می‏گردند.

همچنین موقوفات غازان‏خانی، دچار دستبرد ایلخانهای دیگر مغول گشته و از میان می‏رود. دردمندانه باید گفت، آنها نیز دچار سرنوشت تیره و مبهمی شدند که موقوفه‏های بی‏شمار دیگر در گذشته و حال، به آن دچار شده‏اند.

تا جایی که می‏توان گفت بیشتر زمینهای قدیم کشاورزی در شهرها و روستاهای ایرانی زمانی موقوفه بوده‏اند و با تصرفهای زمان و اشخاص، اینک در شمار املاک شخصی مردم درآمده‏اند و گاه ممکن است این سرنوشت در مورد زمینی چند نوبت تکرار شده باشد.

به دنبال تقسیم‏بندی چند گانه موقوفه‏ها، چون: عام، خاص، اولادی و.... به گونه‏ای از وقف می‏رسیم که به «موقوفه غلامی» معروف است از این نوع برای نمونه، یک مورد در موقوفات خوسف دیده می‏شود. تا جایی که نگارنده بررسی و پرس‏وجو کرده است از این‏گونه وقف در جاهای دیگر کمتر دیده شده است.

اگرچه گونه دیگر از وقف به نام «اولادی» نزدیک به آن می‏باشد؛ ولی این دو اندکی با هم دوگانگی دارند؛ چه وقف اولادی برابر تعریف لغتنامه دهخدا این است: آنچه بر فرزندان وقف کنند که دیگری را از حق آن استفاده نباشد.(5).

به طوری که دیده شده این وقف نیز می‏تواند دوگونه باشد: یکی این‏که تولیت موقوفه در اولاد ارثی باشد ـ به ویژه فرزند ارشد پسر ـ و دیگر اینکه درآمد موقوفه زیر نظر بزرگ خانواده، بین اولاد ـ ذکور و اناث ـ تقسیم می‏شود و هر چه سالها پیش می‏روند و فرزندان بیشتر می‏شوند، سهم درآمد نیز کوچکتر و مقدار آن کمتر می‏گردد(6).

اما موقوفه «غلامی» از گونه‏ای دیگر است؛ وقفی است که پدری ثروتمند و احیانا دلبسته به پسران و دلسرد از دختران ـ از یک دیدگاه ـ و دوراندیش ـ از دیدگاه دوم ـ آب و زمین یا خانه و باغهایش را وقف بر پسران خویش می‏کند که فقط آنها و پسران آنها از آن بهره ببرند و به همین‏گونه، پشت‏به‏پشت پیش رود؛

در حالی که دختران به افسوس در آن می‏نگرند و از آن بهره‏ای ندارند.چنانچه دیدگاه نخست را برابر چشم داریم و پدری را دلزده از دختران بدانیم و ناامید از شایستگی آنها، جای بسیار اندوه و دلتنگی است که کاری ناپسند و ستم‏آیین است و بی‏گمان از دیدگاه اسلام نیز مورد پسند و تأیید نیست،

و اگر از دیدگاه دوم که آن را دوراندیشانه نامیدیم، این وقف انجام شده باشد می‏توان آن را پذیرفت، بدین اندیشه که پدر ـ واقف ـ با خود سنجیده است که پسران باید هزینه زندگی خود و کابین زن را برتابند، پس می‏شاید که توانمند باشند؛

ولی دختران بدین سرمایه، نیاز ندارند و دیگران ـ شوهران ـ هزینه زندگی آنها را می‏پذیرند و نازشان را نیازمندی دیگر به دیده می‏کشد و از سویی از خانه پدر «جهیزیه» ـ ساز عروسی ـ به همراه خویش به سرای داماد می‏برند، اگر چنین باشد شاید بتوان کارکردِ موقوفه غلامی را پسندیده دانست.

موقوفه غلامی خوسف که اینک برجاست، عبارت است از چندین زمین کشاورزی و چندین باغ میوه که برابر سفارش و قرارداد واقف پس از هر پدری فقط به پسران واگذار می‏شود و دختران از آن بهره ندارند. اگرچه این زمین و باغها در ابتدا یکجا و بزرگ بوده است؛ .

ولی بر اثر زیاد شدن فرزندان پسر در پشتهای بعدی به بخش‏های کوچک و کوچکتری تقسیم شده است. اینک این مجموعه به نام زمین و باغهای غلامی نامیده می‏شود؛ اگرچه بر اثر خشکی نهر «موسیان» که آنها را آب می‏داده است باغها خشکیده است و این موقوفه دیگر بازدهی ندارد.

در اینجا بی‏مناسبت نیست افزوده شود که در گذشته دور؛ یعنی در دیار سامانیان ـ بخارا ـ نیز نمونه تاریخی این موقوفه را می‏توان در «مولیان» دید که به «جوی مولیان» در ادب پارسی نامبردار شده است. پادشاهان سامانی ـ امیراسماعیل و امیرنصر ـ نهری پرآب و سودبخش ـ جدا شده از جیحون ـ را به غلامان ویژه خود اختصاص دادند(7)

که هنوز این شهر و نام و یاد آن به سبب رودخانه پرآب جیحون ـ آمودریا ـ و شعر شیوا و خاطره‏انگیز استاد شاعران، «رودکی» در خاطره‏ها به یادگار مانده است.



می‏دانیم که واژه «غلام» برابر است با «مولی» که به دو معنی متضاد «آقا و بنده» آمده است. بنابراین «جوی مولیان» درست، برابر است با نهر غلامان و مناسبت نزدیکی دارد با موقوفه غلامی. از طرف دیگر «غلام» به معنی پسر نیز می‏باشد.

در قرآن مجید، آنجا که خداوند بشارت فرزندی به زکریا(ع)، پیامبر بنی‏اسرائیل می‏دهد، می‏فرماید: «ای زکریا به درستی که ما مژده می‏دهیم تو را به غلامی ـ پسری ـ که نام او یحیی است(9) و غلام به این معنی در ادبیات فارسی (نظم و نثر، ـ بسیار زیاد به کار گرفته شده است.

از این همه آشکار می‏شود که در موقوفه غلامی، منظور پسران می‏باشد و غلام در این ترکیب به معنی قدیم و اصیل خود که پسر و پسربچه می‏باشد، آمده است؛ نه به معنی تازه آن که برده و بنده است و هم‏اکنون آن را در نامهای ترکیبی پسران، چون: غلامحسین و غلامحسن و غلامحیدر و غلام نبی و غلامعلی و... می‏بینیم.

در پایان این بخش از مقاله بجاست به این نکته اشاره کنم که چنین موقوفه‏هایی (غلامی ـ اولادی) را نمی‏توان از موقوفات سودمند و کارگشا نامید؛ از آنکه به حقیقت، وقف کردن، آن گاهی پسندیده می‏باشد که درماندگان را دستگیری کند و بی‏نوایان را یاری دهد.

با این یادآوری موقوفه‏های نامبرده (اولادی ـ غلامی) که هم عین آن و هم درآمد آن، در اولاد یا پسران محدود می‏ماند به حقیقت؛ وقف در معنی عام کلمه به شمار نمی‏آیند؛ زیرا فقط باقیمانده ارثی می‏باشند که از پدری به پسری واگذار می‏شود،
با این چاره‏اندیشی که ملک پدری، سالهای سال، برای پسران بجا می‏ماند و از خانواده بیرون نمی‏شود که این کار، خود نوعی زیرکی و هوشیاری است.

پس چنین واقفی را نمی‏توان با واقف بلنداندیش خیرخواه و دورنگری که به فراسوی زمان می‏نگرد و همگان در دید او یکسان و باارزشند برابر گرفت(10).
 

پی نوشت:

1- رجوع شود به ذیل این واژه در لغت‏نامه دهخدا و المنجد.
2- تاریخ زندگی روستاییان، جلد اول.
3- شاید واقفی که چنین کار خیری کرده است، خود روزی در آن راه و آن کویر، رنج جانگیر تشنگی را دیده است. سعدی بزرگ می‏فرماید: سل المصانع رکبا تهیم فی‏الفوات ـ تو قدر آب چه دانی که در کنار فَراتی!.
4- رجوع شود به تاریخ اجتماعی ایران، تألیف مرتضی راوندی ـ ج4 بخش دوم، ص749 به بعد.
5-بهشت حق بنی آدم است، دل خوشدار
که باشد از پدر این باغ و وقف اولاد است
ر.ک: لغتنامه دهخدا، ذیل واژه وقف.
6- از این نمونه وقف در روستایی به نام «سیوجان» در 8 کیلومتری شمال غربی خوسف دیده می‏شود.
7- ر.ک: لغتنامه دهخدا، زیر واژه «مولیان».
8- رجوع شود به تاریخ ادبیات در ایران، دکتر صفا، ج1 ص375 و چهار مقاله نظامی عروضی مقاله دوم (شعر).
9- آیه‏های 11 و 19 ـ سوره مریم.
10- در اینجا، بجاست که سپاس و تشکر خویش را از جناب آقای شیبانی معاون محترم اداره کل اوقاف خراسان که مشوّق این کمترین در فراهم آوردن این مقاله بودند و امکانات لازم را در اختیار می ذاردند، اعلام دارم.

منبع:

میراث جاویدان
نویسنده: محمد تقی سالک
* ایم مقاله در تاریخ 1402/4/6 بروز رسانی شده است.