نسبت جامعه شناسی و علوم انسانی
پارسونز موضوع مطالعهی جامعه شناسی را كنش اجتماعی میداند، به همان صورتی كه كنش اجتماعی در نظام اجتماعی دارد. به عبارت دیگر در چارچوب نظام كنش، كاركرد یگانگی كه با نظام اجتماعی متناظر است، میدان مطالعهی
نویسنده: گی روشه
مترجم: عبدالحسین نیك گهر
مترجم: عبدالحسین نیك گهر
پارسونز موضوع مطالعهی جامعه شناسی را كنش اجتماعی میداند، به همان صورتی كه كنش اجتماعی در نظام اجتماعی دارد. به عبارت دیگر در چارچوب نظام كنش، كاركرد یگانگی كه با نظام اجتماعی متناظر است، میدان مطالعهی جامعه شناسی را تشكیل میدهد. بدین ترتیب، با انتخاب نظام عمومی كنش به عنوان مبنای تحلیل، جامعه شناسی موضوعی اختصاصی پیدا میكند كه آن را از سایر علوم انسانی متمایز میسازد.
نظریهی عمومی كنش در همان حال كه به جامعه شناسی هویتی یگانه میبخشد، مناسباتش را با سایر علوم انسانی نیز مشخص میكند.
كنش انسانی غنیتر از آن است كه تنها در چارچوب نظام فرعی اجتماعی تبیین شود. كنش انسانی متضمن مشاركت ارگانیسم زیستی و عصبی است؛ مستلزم مداخلهی شخصیت روانی فرد یا افراد است؛ مفروض به وجود جهان نمادها، هنجارها و ارزشهایی است كه كنشگران اجتماعی معانی آنها را میفهمند، مراعات میكنند و پاس میدارند. به گفتهی پارسونز، تنها یك دانش «دایرة المعارفی» میتواند همهی وجوه كنش انسانی را بشناسد. اما یك چنین دانشی ناگزیر سلطه طلب خواهد بود، زیرا داعیهاش آن خواهد بود كه همهی شناختها دربارهی كنش انسانی را در یك چارچوب مفهومی یا نظری یگانه كند. باری، پارسونز از همان نخستین آثارش، هم جامعه شناسی و هم سایر علوم اجتماعی را از ادعای نوعی ملكهی علوم انسانی بودن، یعنی از ادعای برخوردار بودن از منزلتی برتر كه به آن قدرت تبیینی فراگیرتر از سایر علوم میدهد، برحذر داشته است.
پارسونز پیوسته از برابری علوم اجتماعی دفاع كرده است. هریك از آنها، روان شناسی، جامعه شناسی، اقتصاد، علم سیاست، انسانشناسی، یك وجه از كنش انسانی را مطالعه میكنند. هیچ یك از این وجوه اساسیتر از بقیه نیست، زیرا هریك از آنها برای شناخت و تبیین واقعیت عینی به یك اندازه ضروری است. هریك از این شاخههای علوم انسانی یك علم جزئی است و مجموع آنها علم كنش انسانی را تشكیل میدهند. اگر بخواهیم از آشفتگی ابعاد مختلف كنش اجتماعی، كه علوم اجتماعی در بیشتر اوقات قربانی آن شدهاند، بپرهیزیم، یك مرزبندی تحلیلی میان این علوم ضروری است. اما در عین حال باید با همان صراحت بپذیریم كه كنش اجتماعی واحدی یكپارچه است، تنها از لحاظ تحلیلی افتراق پذیر بوده و از لحاظ عینی واقعیتی یگانه است.در نتیجه، همهی علوم انسانی موضوع واحدی را مطالعه میكنند كه از لحاظ عینی یكپارچه است و این امر آنها را مجبور میكند كه مرزهایشان را پیوسته به روی یكدیگر باز نگه دارند. هیچ یك از علوم انسانی نه میتواند خودكفا باشد و نه میتواند به علوم دیگر مسلط شود.
قائل شدن پایگاهی برتر برای یكی از علوم اجتماعی، هركدام كه باشد فرقی نمیكند، در نظر پارسونز هم یك خطای تئوریك است و هم یك خطای روش شناختی. برابری علوم انسانی گوناگون از آنجا ناشی می شود كه هریك از آنها یكی از ابعاد كنش انسانی را مطالعه میكنند، بنابراین متكاملاند و همهی آنها از یك چارچوب مفهومی اشتقاق یافتهاند. این اساسیترین موضع گیری پارسونز است كه در چشم انداز آن همهی آثارش، چه جامعه شناختی، چه روان شناختی، چه اقتصادی و سیاسی تبیین میشوند. این موضع گیری را پارسونز از همان ابتدای زندگی علمیاش، نه تنها در برابر جامعه شناسی بلكه در برابر علوم اقتصادی نیز اتخاذ كرده است.
در نخستین مقالههایی كه پارسونز از 1928 تا 1935 منتشر كرد و در تز دكترایش در دانشگاه هایدلبرگ، از جمله مسائل مهمی كه توجه وی را جلب كرد، جنبههای غیر اقتصادی فرایندهای اقتصادی بود كه اقتصادشناسان به آنها اعتنا نمیكنند. در قرنهای 18 و 19 اقتصاد میتوانست علم اجتماعی دایره المعارفی شود. با این وصف زیر بار آن نرفت، زیرا در شكل كلاسیكیاش، علم اقتصاد موضوعش را به مطالعهی نوع ویژهای از كنش انسانی یعنی به رفتار اقتصادی منطقی، محدود كرد. هر رفتاری كه با معیارهای عقلانیت سازگار نبود، مناسبت نداشت، یعنی با روشهای علم اقتصاد قابل بررسی نبود؛ نظریهی اقتصادی كلاسیكی، به كمك چند اصل موضوع یا چند اصل بدیهی كه «ثابت» میانگاشت، رفتار غیرمنطقی را از قلمرو بررسیاش خارج میدانست.
پارسونز متقاعد شده بود كه همان استدلال را باید به سایر علوم انسانی نیز تعمیم داد. هریك از آنها باید مثل علم اقتصاد از وسوسهی دانش دایره المعارفی شدن بپرهیزند و تنها یك بُعد خاص از ابعاد كنش انسانی را موضوع مطالعه قرار دهند. بدین ترتیب، هریك از علوم اجتماعی درون مرزهایی كه به روشنی تعیین شدهاند، موضوع اختصاصیاش را خواهد داشت. از این دیدگاه، علم اقتصاد باید برای سایر علوم انسانی سرمشق باشد.
وانگهی، علم اقتصاد كلاسیكی با نادیده انگاشتن هر آنچه كه در بیرون از موضوع تحلیلش قرار میگیرد، به راه خطا رفته است. این نگرش، اگر در زمانی كه علم اقتصاد كم و بیش تنها علم انسانی بود، موجّه مینمود، امروز دیگر موجّه نیست. با دفاع از استقلال هریك از علوم انسانی باید به شیوهای منظم رشتههایی كه آنها را با یكدیگر متحد میكنند كشف كرد. این امر تحقق نمییابد مگر آنكه برای همهی علوم انسانی مخرج مشتركی بپذیریم. این مخرج مشترك همان نظریهی عمومی كنش است كه پارسونز پیشنهاد میكند.
منبع مقاله :
روشه، گی؛ (1391)، جامعه شناسی تالكوت پارسونز، عبدالحسین نیك گهر، تهران، نشر نی.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}